توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 46 (به ترتیب امتیاز)

1017 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    همتا نوری گفته:
    مدت عضویت: 276 روز

    بنام آنکه هرچی دارم از آن اوست

    سلام استاد عزیزم خانم شایسته و همفرکانسی های نازم .

    خدایاا تو آنقدر بزرگی که من نمی‌توانم از بزرگی تو چشم پوشی کنم !

    خدایا تو آنقدر حفیظ که مرا هیچکس حفظ کرده نمی‌تواند !

    خدایا تو آنقدر صابر هستی که من حیرانم به صبرتو !

    خدایا تو آنقدر هدایتگرامم هستی که هیچ جایی چنین هدایت کننده پیدا نتوانستم !

    خدایا تو آنقدر مهربان استی که من هیچ جایی مهر ورزیدن ندیدم مثل تو !

    خدایا تو آنقدر آغوش پر امید داری که من هرگاه رفتم در آغوش کسی دیگر (ناخودآگاه) مرا دوباره در آغوش پر مهر خودت گرفتی !

    خدایا تو‌آنقدر مهربان استی که گاهی دلم میل تنهایی با تو را دارد !

    خدایا شکرگذار هستممم بابت همه چی !

    خدایا شکرت بخاطر خانه که هستیمم !

    خدایا شکرت بخاطر سال بعدی که رمضان را توانستم سپری کنم !

    خدایا شکرت بخاطر روابط بهتر که دارمم با همه ‌….. !

    خدایا شکرت بخاطر همه دارایی که دارم !

    خدایا شکرت همه عزیزانم !

    خدایا شکرت بخاطر آرامش بیشترررر در قلبم !

    خدایا مرا هدایت بکن که بهترین تو باشم !

    خدایا مرا هدایت بکن که مسیر خود را ادامه بدهم !

    خدایا مرا هدایت بکن که کینه را از قلبم دور کنم !

    خدایا مرا هدایت بکن که بنده خوب تو باشم !

    خدایا جز تو امیدی ندارمم ناامیدم نکن !

    خدایا در بهترین و بدترین لحظات خودت را شاهد خود قرار میدهم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    حمید جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 1119 روز

    درود به همه دوستان

    چقدر این شعر تاثیر شگرفی روی من گذاشت

    با اینکه قبلاً این شعر را خوانده بودم.

    اما این بار چنان تأثیری روی من گذاشت که انگار بار اوله دارم می‌شنوم این اثر بی نظیر را.

    قبلا فکر میکردم پروین اعتصامی داره مبالغه می‌کنه و زیادی بال و پر میده برای توصیف این داستان ولی این بار با بیان زیبای استاد چنان تأثیری روی من گذاشت که به وجد آمدم و احساس کردم تازه شاعر خیلی کم مبالغه کرده برای وصف این موضوع به این با عظمتی.

    خلاصه خیلی اثرگذار بود روی بنده و امیدوارم در مسیر تکاملی توحید بدون توقف و تزلزل حرکت کنم و اثر شرک رو در زندگیم از بین ببرم به امیدخدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مهدی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    سلام خدمت استاد خوبم

    سپاس گذارم‌ازاین‌همه‌زحمت‌برای این فایل کشیدین من واقعا‌به‌این‌اگاهی‌احتیاج داشتم وخیلی حالمو خوب‌کرد‌وچون ازصبح حالم خوب نبود ولی این فایل

    حال دلمو خوب‌کرد‌.ووقتی این فایل گوش کردم به قدرت خدای‌پی بردم و درک کردم وقتی‌تومسیر‌باشیم

    چطور‌عمل‌میکنه خدای خوبی‌ها همیشه‌تو‌دل‌ماهست‌وفقط‌ما‌راهدرست‌نمیریم‌وقدرت‌دست‌کسی‌دیگه میدی

    استا‌شما مرد‌بزرگی‌هستی‌وبه‌این‌اگاهی‌ودرک‌رسیدی‌که‌

    برای‌مردم‌خدارو اینجو‌واضح‌توضیح‌بدی‌تاما‌درکش‌کنیم

    ومسیر‌درست‌بریم‌‌خدا خیلی دوستت داشته که مردمو‌هدایت‌کنی‌‌

    خدای خوبی‌ها‌شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Smaeil rostami گفته:
    مدت عضویت: 567 روز

    سلام بر دوستان هم سفر در این سایت ارزنده و همچننین استاد عباس منش محترم و همسرشان، امروز که این جای سایت هستم دقیقا دهمین سالگرد شروع یک مرحله پیچیده از زندگیم که ابتدایش ذوق بود و بعد فلاکت و ورشکستگی و زیر صفر و بعد نجاتم در اوج‌ ناباوری و به شکل حیرت انگیز درست دقیقه آخر توسط خدا . امروز حال دلم عجیب بود چند روزیست بیشتر از روزهای قبل تر مشغول واکاوی خودم و این چند سال زندگیم هستم . توحید توحید توحید عجب رازهای بزرگی در این یک کلمه هست خدا رو شاهد میگیرم اگر صد بار مثلا از خواب بیدار بشم و بگویند که هر آنچه دیدی از کابوس های وحشتناک‌ چندین ساله و آن همه فراز و فرود همه اش یک خواب بود و میتوانی این راه را نروی و در همان حالت قبل به زندگی ادامه بدی ( مشروط به اینکه انتخاب سومی نداشته باشم ) خدا رو شاهد میگیرم که این راه رو صد بار دیگه هم بشه انتخاب میکنم چون من رو ساخت چون رشدم داد چون موحدترم کرد و اینها هزاران برابر چندین ملیارد تومن مغازه و سرمایه هایی که از دست دادم برایم می ارزند . من روی کسانی حساب باز میکردم که از هر حیث موجه بودند از انسانیت از سخاوت و از وجدان از تعهد و از شرافت همه سرآمد بودند اما به طرز شگفت انگیزی همه یکی بعد از دیگری پشتم رو خالی میکردند و حتی به من آسیب میزدند اون روز ها نمیدونستم مشکل از کجاست و در مقابل اون اشخاص جبهه میگرفتم و با اونها برخورد میکردم و خبر نداشتم که این خداست که میخواد روی نیازم‌ رو فقط به سمت اون بچرخونم به قول مرحوم پروین اعتصامی: نعمت زان معنی ندادندم خسان تا تو را دانم پناه بی کسان؛ تیشه زان بر هر رگ‌و بندم زنند تا که با لطف تو پیوندم زنند ؛ ناتوانی زان دهی بر تندرست تا بداند هر چه دارد مال توست ….. .من آنقدر مشرک بودم که حتی زمانی که برجام امضا شد کلی ذوق کردم که اوضاعم به طبع بهتر میشود و عجیب بود آن سال فلاکت بارترین سال زندگی من بود خدا شاهده . و حیرت انگیز تر از همه افرادی بودند که من آنها رو بی خیر ترین و به درد نخور ترین افراد برای اینکه خیری و یاری از دستشون بر بیاد میدونستم و عجیب اینکه بدون اینکه حتی بهش فکر کنم اتفاقا از طرف اونها دو موردشون کمک ها و راهنمایی های خیلی به درد بخوری نصیبم شد که خیلی به کارم اومد و من بعدها رمز و راز این کار رو درک کردم و انفاقا و خنده دار اینکه تا اومدم به اونها هم وابسته بشم به همان حالتی که از اول داشتند برگشتند حالت خساست.

    و پایان کامنتم رو با یک بیت باز از مرحوم اعتصامی تمام میکنم ؛ هر که مسکین و پریشان تو بود خود نمیدانست و مهمان تو بود. روز و شب همگی به خیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    S A گفته:
    مدت عضویت: 742 روز

    سلام ی سوال ذهنمو درگیر کرده مگه ما نمیگیم اینده ما مشخص نشده و توسط خودمون رقم خورده چطوری پس اونموقع خدا به مادر موسی گفته بچه تو پیامبر میشه و… و حتی اگ بگیم به خاطر ایمان مادرش بوده خب ایمان مادرش که ربطی به اینده بقیه نداره منم ایمان داشته باشم برای یکی این اتفاق میوفته اما خودش باور نداشته باشه که نمیشه و اون موقع موسی کوچیک بوده پس چطوری اینو گفته این یعنی اون از اول انتخاب شده بوده؟!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    زهرا کمیجانی گفته:
    مدت عضویت: 1078 روز

    سلام ای بزرگ مرد دوباره قصه موسی از دهان شما استاد عشق و به این زیبایی حالمان خوب است حالمان خوب است حالمان خوب است با شنیدن این قصه زیبا و این واقعییت وصف ناپذیر آنهم با صدای دلنشین شما که چقدر زیبا به جان می‌نشیند واقعا مو به تن سیخ می‌شود استاد امشب که این فایل زیبا را گوش دادم یاد اولین باری که صدای شما را در اتوبان داخل ماشینم که دوستم برام فرستاده بودن که من ازشون خیلیییی ممنونم و دقیقا شما قصه موسی و مادرش رو میگفتین و من آن روز با شنیدن سخنان شما در باره این واقعیت زیبای قرآن به پهنای صورتم اشک می‌ریختم اشک شادی و از آنروز تا به امروز با شما و مسیر روشن شما همراه هستم افتادم خدایا روی ماه تورا میبوسم که من رو در این مسیر سبز قرار دادی تمام دلخوشی زندگی من این راه است ومیدانم در بهترین جای دنیا قرار گرفته ام و این لطف سرشار خداوند است نسبت به من استاد عزیزم ممنونم ممنونم ممنونم سپاسگزارم سپاسگزارم به قول خودتون انشالله همیشه شاد خوشبخت سعادتمند وثروتمند در دنیا و آخرت باشین خدا نگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 916 روز

    به نام خدای مهربانم خدای خوبیها و آسانیها شکرت برای همه چیز شکرت

    سلام به استاد عزیزم سلام به خانم شایسته مهربونم سلام به دوستان توحیدیم

    شکرت برای استاد و دوستان زیبایم و مریم جانم

    خدایا برای نفس کشیدنم شکرت

    خدایا برای نفس کشیدن فرزندان و همسرم شکرت

    خدایا برای اینکه کنارمی شکرت

    استاد من هر روز باید صداتون رو بشنوم تو سایت باشم حسه خوبی دارم کنترل ذهن خوبی دارم فرکانسم خوبه وقتی ذهن به درجه ای برسه که عادت بشه براش خب طبیعتا زندگی عالی هم داره و اتفاقات و شرایط خوبی براش پیش میاد و همش کاره باور درست و افکار درست و فرکانس درست است

    پس تا زنده هستیم باید روی خودمون کار کنیم و فایل گوش بدیم تو مسیر درست باشیم تا نتایج دو ببینیم و شکر گزار این خدای توانا و عادل و قدرتمند و مهربان باشیم

    شکرگزاری به انسان احساسه خوبی می‌دهد

    خدایا برای همه چیز زندگیم شکرت خدایا حضورتو حس میکنم سپاسگزارتم ای خدای مهربانم بر من ببخش هر آنچه در آسمانها و زمین ست

    مهربانم شکرت می‌گویم

    همگی در پناه این خدای مهربانم باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حسینی ترین نرگس دنیا گفته:
    مدت عضویت: 2421 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خلاصه‌ای از آن‌چه در این فایل آموختم:

    • نترس و غمگین مباش از جملات مهمی است که باید رعایت شود.

    • ایمان و قدرت نقطه مقابل ترس و غم است.

    • وقتی خداوند ما را به مسیر هدایت میکند، افکار شیطانی و نجواهای منفی هم هستند.

    • شیطان وعده فقر و فحشا میدهد.

    • چیزی که خدا وعده داده است، همین الان هم اتفاق افتاده است. شاید به ظاهر مشخص نباشد اما از دیدگاه خدا کار انجام شده و نتیجه مشخص شده است.

    • شک و تردید از بزرگترین دشمنان توکل و ایمان است.

    • وقتی تردید داریم که نکنه نرسیم، اگر نشه چی میشه؟! اینها نجوای شیطان است.

    • خداوند عادل است. عدل خدا بی‌نقص است. یعنی هرچیزی که در زندگی دریافت می‌کنیم بخاطر آن چیزی است که از پیش فرستادیم.

    • کار حق بر اساس قانون است و شانسی اتفاقی نمی‌افتد.

    • همه‌چیز بر اساس برنامه است و تحت کنترل ماست.

    • تمام آنچه در جهان رخ میدهد تحت کنترل ماست، وقتی به تو وحی می‌کنیم که فلان کار را انجام بده، بقیه‌ش رو هم کنترل می‌کنیم.

    • قرآن وقتی بحث درباره توکل است از «من» استفاده میکند و زمانی که درباره سیستم صحبت میکند از «ما» استفاده میکند.

    • بهتره است که کارت رو انجام بدی و نتیجه رو بسپاری به ما.

    • خداوند همان چیزی می‌شود که ما به آن نیاز داریم.

    • خداوند هدایت ما را بر خود واجب کرده است.

    • ما بر خلاف تمام اجزای هستی که بر اساس غریزه رفتار میکنند قدرت انتخاب داریم و می‌توانیم درخواست خدا را رد کنیم یا بپذیریم.

    • خدا همواره درحال عیب‌پوشی است، دیگه چییییی بشه که عذاب اعمال خودمون دامن‌مون رو بگیره.

    • آن کشتی که خداوند سکان‌دارش باشد هرگز غرق نمیشود.

    • سپاسگزارترین افراد تاریخ هم نمی‌توانند ذره‌ای از لطف و نعمتهای خدا را سپاس گویند.

    • به میزانی که سپاسگزار واقعی باشیم، همه‌چیز درست میشود.

    • غرور و خودپسندی و منم منم کردن، انسان را به تباهی می‌کشاند.

    • تسلیم بودن، کلید بازشدن درهاست.

    • به اندازه‌ای که در مقابل خداوند فروتن هستیم و نعمتهای خدا را میبینیم و درک می‌کنیم، به همان اندازه در مقابل غیرخدا سرمون بالاست.

    پی‌نوشت:

    چقدر این شعر قشنگ بود خدای من :)))

    واقعا لذت بردم، متن شعر رو از توی اینترنت کپی کردم و برای خودم نگه‌داشتم تا هروقت دیدمش بخونم و کیف کنم.

    خدایا صد هزار مرتبه شکر بابت این آگاهی خوشگل.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سینا سین گفته:
    مدت عضویت: 2087 روز

    سلام این اولین بار که دارم کامنت میذارم حدود چهل روز پیش یکنفر برادرمو بخاطر یک پاپوش و تهمت احمقانه تو مملکت غریب و فاسد بخاطر روابطی که داره انداخته تو زندان

    از روزای اول من داستان مادرموسی رو به خودم یاداوری کردم و این اواخر همش این شعر ورد زبونم هستش و چه حالب که دیدم استادهم قایلی دراین مورد ساختن

    تو این چهل روز خبرای خوبی نگرفتیم از کوتاهی و دروغ گویی وکیل گرفته تا شرایطی که فهمیدیم بدتراز اون چیزیه که فکر می کردیم که مجبور شدیم وکیل جدید بگیریم که باعث شد هم از لحاظی زمانی و هم مالی ضرر کنیم ولی با تمام وجود برادرمو که مثل بچه ام هست سپردم به خدا و منتظرم که معجزات خدا رو ببینم امیدوارم بزودی بیام اینجا و از معجزات خدای بزرگم بگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 2054 روز

    به نام خدایی که درست کردن رابطم باهاش و اعتماد کردن بهش زندگی من را متحول کرد

    سلام

    میخوام از چگونگی رشد قدرت خلقم بواسطه ی باور کردن خداوند و خالق بودن خودم بگم

    بگم که وقتی رابطم با خداوند درست تر شد و اعتمادم بهش بیشتر شد چطور خوشبین تر و الخیر فی ما وقع تر شدم

    چطور عزت نفسم در مقابل دیگران بیشتر شد

    چقدددد قائم به ذات تر و ارام تر و خوشحال تر و قدرت خلقم کن فیکون ترشد

    البته چیزی که متوجهش شدم همش همه ی بازی یک روند و ادامه دادن یه مسیر درست هست نه یک فایل و کامنت و و و خاص

    از مثال اول شروع میکنم من طی درخواست برای افزایش انرژیم و تنظیم خوابم که توی دفترم مینوشتم نمیدونم چی شد که سر از قانون سلامتی در اوردم و با اجرای اون تا جلسه ی پنج و از همون روز اول هم خوابم و هم انرژیم درست شد من راحت 5/5 یا 4 صبح بیدار میشم و 10-11 میخوابم البته کلی نتیجه که به این کامنت مریوط نیس ولی جالبیش اینه چون من باورام درمورد سلامتی خوب بود خیلی قبل تر بدون اینکه بدونم شروع به کم کردن وعده های غذاییم از تایم کرونا یعنی سال 99 کرده بودم البته نا خواسته بوده ها چون شب تا صبح فایل گوش میدادم چون اون تایم ساکت تر و خلوت تر بود عملانمیتونستم خیلی چیزی بخورم صبحم که خواب بودم و طی این روند باعث شده بود من خیلی بی میل بشم به غذا و فک میکنم برای همینه که خدارو شکر تمااااام ازمایشات من نرمال بود همش اما خوب اون بی انرژی بودن و عدم تمرکز بود که چون نصفه به قانون سلامتی بدون اینکه بدونم عمل میکردم یعنی وعده هام کم بود اما موادی که میخوردم خوب نبود یه سری از نتایج خوب بود یه سریش نه این اولین اجابت شدنم

    مورد بعد که این اتفاق شبیهش برای فاطمه خانم که اکانت فاطمه و رسول را دارند سر خرید یه وسیله خانگی افتاده بود برای من سر غذا خوردن افتاد

    قضیه این بود که من میخواستم برم رستوران شاندیز جردن و غذا بخورم بعد که تو ماشین نشستم و تو مپ زدم دیدم زده ساعت 4 بسته میشه و ساعت3:45 بود حسم گفت ببین نباید بری من گفتم اوکی میرم اگه شد که باید برم اگرم نه که هیچی از اسنپم نخواستم سفارش بگیرم خلاصه رفتم اونجا دیدم چه صف طولانی هست برای یه رستوران و دربونش بهم گفت اسم مینویسی و ساعت 18:30 به ترتیب نوبت صدا میکنیم شمارو و سفارش انلاینم بسته شده بود دیگه من اومدم تو ماشین گفتم بزار استیک سوییس و بزنم اونم بسته بود که قشنگ خدا بهم گفت نباید بری تقلا نکن جریان همزمان هم از این قرار بود که پدرم دعوت شده بود به شاندیز نیاوران برای یه مهمونی کاری و معمولا پدرم اگه تو هتل مهمونی باشه مارم میبرد ولی وقتایی که رستوران هست خصوصی تره و خودش میره و بازم این در حالی بود که من از دیروز قبل همش تو فکر شیشلیک بودم خلاصه به مامانم گفتم بابا نمیره مامانم گفت نمیدونم خوابه شاید شب باشه مهمونیش ولی من که نمیدونستم اما خدا میدونست به خدا گفتم خدایا خیلیی گشنمه من میرم خونه به چیزی درست میکنم اما شبم بازم میخورم البته اگه 3 ساعت بیشتر تحمل میکردم همون یه وعده در روز میشد و صبح دیر تر بیدار نمیشدم خلاصه من دیدم هی داره هرجایی که میزنم و من میخوام بستس کفتم اکی نباید غذا بگیرم میرم خونه رفتم خونه دیدم اع اره بابام شب قرار داره و ماهم اماده شدبم رفتیم بعد بابام پرسید مهمونی خصوصیه گفتن اره و دیگه من و دادشمو و مامانم نرفتیم تو بجاش رفتیم اطراف چرخ زدیم تا اینکه به یه رستوران طبقه ی بالای شاندیز رفتیم اینم بگم قبلش بخدا گفتم خدایت یه جای باحال و جالب منو ببر رفتیم اونجا دی جی داشتن و حالت بار طور بود ماهم رفتیم نشستیم و خیلی جالبه مامانم و داداشم که اهل اینچیزا نیستن گفتن ریحانه بیا بریم اینجا و واقعا یکی از خوشمزه ترین استیکای عمرمو اونجا خوردم و واقعا دم خدا گرم البته شیشلیک نبود ولی احتمالا هرموقع بدنم اون گوشتو بخواد خدا هدایتم میکنه

    مورد بعدی من یه جایی بودم و در ماگم باز نمیشد بعد به مسئول ابدار خونه گفتم شما میتونید اینو باز کنید نتونست بعد چاقو اورد بندازه که اونو باز کنه و بعد من لفظ اینکه خش میفته رو اوردم و طرف گفت نبابا چیزی نمیشه و دقیقا خش افتاد و اخرم نشد باز کنه یعنی قدرت خلق تا این حد بعدشم داشتم میرفتم که اونجا یه پسری بود خودش گفت باز نمیشه گفتم نه اومد باز کرد برام درشو بعد گفتم چه خشی انداخته رو ماگم با همین بزنم تو سر ابدارچیه که سعی کرد پاکش کنه گفت فدای سرتون اصلا الان دارم کف میکنم از تغییر رفتار ادما با خودم

    مورد بعدی من ماشینمو دم بانک نزدیک خونمون گذاشته بودم و یک گاوچرونی مالونده بود به ماشینم خلاصه ایده به ذهنم اومد که از دوربین بانک چک کنم اولش یکم اینجوری‌بودم که به مامانم بگم که ریس بانکم دوستشه بعد کفتم بیخیاال خودم میرم میگم خلاصه رفتن به یه اقایی توی بانک گفتم که بعد فهمیدم معاون بانکه من فکر میکردم کارمنده و اون بهم گفت نامه قضایی میخواد خلاصه مامانمم رفت عصرش به ریس بانک گفت اونم گفت یکمشو دیدم ولی حوصلم دیگه نمیشه نامه بیارید فیلم و تو فلش میرزم بهتون میدم خلاصه من بیخیال شدم که یهو چند روز بعد معاون بانکه منو دید خودش بهم گفت اون روز جلو ارباب رجوعا اینجوری گفتمو خودم برات نگاه میکنمو بعدشم بنده خدا نگاه کرد اما چیزی‌ پیدا نکرد ولی مهم این بود که چجوری خدا دلا رو نرم میکنه برات وقتی که تو یه کوچول بیشتر فقط روی خودش حساب میکنی

    یه مورد دیگه ام هست که نمیخوام بگم

    مورد بعدی دیدن افرادی که شاید صد در هزار احتمالش باشه اما تا فک کردم بهشون دیدمشون یا دفتر شکرگزاریم اخراشه فایل سفر به دور امریکا شو دیدم که مریم جون دفتر نو خریده چون دفتر اونم تمام شده و هدیه گرفتن یه سر رسید هدیه گرفتن فلش چون این مدت همش میشنیدم یه فلش بیار فیلم دوربین بانک بریزم توش

    مورد دیگه توی‌پمپ بنزین تا وارد شدم خدا هدایتم کرد به لاینی که یهو خالی شد رفتم و بنزین زدم جوری که کسایی که جلو تر از من بودن هنوز تو صف لاین خودشون بودن

    رفتار مامان و بابام چقددددددد خوب شده ادما چقد بهتر برخورد میکنم

    دیشب بعد غذا. رفتیم بستنی اینا بخوریم که من نخوردم و مامانم چقد قربون دخترم برم بخور عزیزم کرد

    و جالبه از وقتی نون و شکولات و برنج نمیخورم مامانم پاشو کرده تو یه کفش که تووورو خدا بیا یه شوکلات با چاییت بخور. اینجور افراد لجبازی هستیم ما

    مورد دیگه من یه کتاب خونه رو خیلی دوست داشتم برم ولی حسش نبود تا اینکه تا استاد تو اخر جلسه 3. قانون سلامتی بود گفت بیکار نشنید تو خونه اره اگه منم بشینم هوس هی میکنم گفتم پاشو ریحانه باید بری بیرون شاید تو نتونی غذای های بد و بریزی دور اما خودت که میتونی بری بیرون و خونه نباشی و این شد که رفتم کتابخونه

    و نکته ی جالب اینه همون جور که استادم میکه جهان تعهدتو میسنجه از وقتی شروع کردم به قانون سلامتی انقدددددخوراکی های خوشمزه اومده تو خونه که نگو داداشم کیک براونی درست کرد مامانم باقلوا براش اوردن و قرمه سبزی درست کرد پدرم پسته خام گرفت و اجیل و داداش کوچیکم بیسکوییت نوتلا و بستنی گرفت الانم دلم داره اب میفته اما چون نتیجه دارم میبینم و هی با خودم تکرار میکنم سعی میکنم خودمو کنترل کنم

    خلاصه که اسان شدم برای اسانی ها

    یه نکته ای رو هم بگم اینکه قدرت خلق ما میره بالا و ممکنه خوب چیزای ناخواسته رو هم بیشتر خلق کنیم ولی هیچ جای نگرانی نیست چون وقتی در مسیر درستی یعنی در مسیر توحید اون اتفاقم برات خیر میشه چون نتایج اتفاقات متناسب با مدار و جهتیه که داریم پس اگر من در جهت توحید باشم و در مدار خوب اون اتفاق ناخواسته ای رو هم که خلق کردم مثل یه اتفاقی میشه که ظاهرش جالب نیست اما خیره و تازه باور من خالق صدرصد زندگیم هستم رو قوی میکنه که این قضیه چیزیه که زندگی منو متحول میکنه

    و دارم به چشم میبینم که تو وقتی میتونی تا این حد خوش بین باشی که توحیدی تر باشی

    خدایا شکرت دوباره هم باهات دوست شدم و هم دارم بهت اعتماد میکنم

    خدایا واقعا ازت میخوام منو از موحدین قرار بدی نه مشرکین

    خدایا ازت میخوام که خاشع و خاضع و فروتن باشم در برابر تو نه طغیان گر

    چون وقتی هرچقدر از شرک میگذری و این نکبت از وجودت پاک میشه اون قدرت و احترام و خوشبتی و عشق که بواسطه ی اون توحیدی تر شدن و کمتر شدن شرک برات اتفاق میفته این تله هست که تورو به طغیان مثل فرعون و منم منم برسونه که ماشالاه این رو هم من دست نخورده نزاشتم و دچارش شدم

    خدایا خودت هدایتم کن چقدددد ارام گرفتم واقعا خدایا شکرت

    واقعا به میزانی که خواسته هات و هر چیز دیگه ای در برابر خدا اهمیتشونو از دست میدن با همون سرعت بهت میچسبن و به سمتت میان

    من خیلی به تفاوت دیدگاه مادر موسی و پدر یوسف فکر میکنم اینکه چی باعث تفاوت در عملکرد و درنهایت نتیجه شون شد و واقعا ایمان و اعتماد به هدتوند و توحید هست که باعث میشه ترساتو به حدی کم کنی که عمل کنی حتی نترسی و عمل کنی چون مطمئنی باعث میشه که عزیزترین خواسته ات یا ادم زندگیت اونقدرااا مهم نباشه که تو بخوای در برابر خدا قرارش بدی یا از قوانین تخطی کنی

    چقد قشنگ که خدا به مادر موسی مگه تو مادری اما من طبق قوانینم عمل میکنم و فرقی نداره که تو مادری یا نه و تو باید خودتو با من هماهنگ کنی اونوقت من همممممه ی چیزای دیگه را همه رو باهم برات هماهنگ میکنم که این فقط قدرت خداست که تو همون لحظه ی خاص اون شخص خاص ببینی و فلان درخواست و بکنی یا فلان کارو بکنی یا نه کنی این هماهنگیا فقط میتونه قدرت خدا باشه و اگه اون نباشه فقط کافیه یه تیکه کوچیک از پاز مجموعه ی اجابت خواستت کج بشه همه چی باهم کنسل میشه

    پس تو فقط خودتو با خدا هماهنگ کن تو با قوانین و خواسته هات هماهنگ میشی چقد اسون و راحت

    باز میخواستم بگم لقمه دلم اب افتاد

    از استادم سپاس گزارم که واقعا یکی از بزرگترین وسیله های خداوند توی زندگیمه که هر موقع سوالی داشتم و یا اگاهی میخواستم اکثرا با شما این هدایت اتفاق افتاده

    ازتون سپاس گزارم

    از مریم عزیزم چقد سپاس گزارم که هر بار این تعهدشو در این مسیر میبینم خود به خود من رو هم مجاب میکنه که دقیق تر و عمیق تر کارکنم و میگم ببین ریحانه این حد از خو‌استن برای رشد و درک اگاهی های مریم چقد قشنگ اجابت شده

    الان تو حالتیم که از همه میخوام تشکر کنم واقعا که ادم هر چقد بیشتر فقط روی خداوند حساب میکنه اتفاقا مهربان تر میشه با بقیه کم توقع تر میشه ازشون و بیشتر دوسشون داره

    مثلا من قبلا سر غذا درست کردن مامانمو موظف به این کار میدونستم و میگفتم چرا غذا درست نکردی یا دیر درست کردی و همیشه یه باری روی دوشم بود که وای من غذا درست نمیکنم من ظرفا رو نمیشورم اما الان اینم برطرف شده من خودم برای خودم غذا درست میکنم و ظرفامم خودم میشورم و چقدددد خلاق شدم توی درست کردن غذا

    خدای قندولی من ازت خیلی خیلی ممنونم

    همه ی بازی همین بوده و ادامه ی همین قضیه

    تو موحد باشی عزت نفست بالاس

    تو موحد باشی روابطتت عالیه

    تو موحد باشی سلامتی

    تو موحد باشی ثروتمندی

    تو موحد باشی به هر خواسته ای که تو خودت میخوای میرسی

    چون اون همه رو بهت میگه هر جا لازم باشه میبرتت هر کار لازم باشه من که میگم ببر منو که انجامش بدم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: