قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

بیش از ۱۷۰۰ راه کار عالی برای رسیدن به احساس بهتر در زمانیکه اوضاع از دست مان خارج می شود و کنترل ذهن سخت ترین کار در دنیا می شود، در بخش نظرات فایل «پس کِی به خواسته ام می رسم؟!». قرار گرفت. خدا می داند جدی گرفتن و عمل به آنها، چه افرادی را متحول و چه تغییراتی را در جهان رقم می زند!

وقتی اینهمه راهکار خلاقانه برای کنترل ورودی های ذهن را در بخش نظرات آن فایل می خواندم، با تمام وجود گفتم:

«خدا کند این ها فقط برای پاسخ به سوال مسابقه نباشد، بلکه تعهدهایی باشد که به خاطر تجربه زندگی بهتر، به انجامش مقید شده اید.»

زیرا شروع وقوع اتفاقات عالی از همین جاست. دلیل تغییر زندگی من نیز، متعهد ماندن به ادامه این شیوه بوده است.

همیشه خودم اولین فرد استفاده کننده از آموزش ها و تمرین های دوره هایم بوده ام، نیز اولین فردی که نتیجه آن آموزه ها را تجربه نموده قبل از آنکه آنها را آموزش دهد. زیرا تا از چیزی نتیجه ملموس نگیرم، آن را آموزش نمی دهم.

به محض اینکه با نحوه عملکرد جهان آشنا شدم و فهمیدم خداوند به گونه ای این سیستم را طراحی کرده تا به باورها و فرکانس های من واکنش نشان دهد و اتفاقات هماهنگ با آنها را وارد زندگی ام نماید، مثل وحی منزل، فقط آنها را اجرا نمودم.

به محض آگاه شدن از قدرتی که باورهایم در خلق شرایط زندگی ام دارند و دانستن این موضوع که تنها راه تغییر آنها، کنترل ورودی های ذهن است، شروع به بمباران باورهایم به کمک ورودی های جدید نمودم.

یادم می آید ساعت ها در خیابان های بندرعباس راه می رفتم. با خدای خود حرف می زدم و از اینکه توان تغییر همه چیز را به من داده، سرمست بودم. هر آنچه می دیدم، فقط زیبایی و تحسین بود. به گونه ای که فقط می توانستم اشک بریزم.

در آن زمان، اوضاع مالی و موفقیت های الانم را نداشتم. به سختی از عهده هزینه های اولیه زندگی بر می آمدم، اما به اندازه الان خوشحال بودم و به اندازه الان جهان برایم زیبا عالی و سخاوتنمد بود:

من سخاوتش را در عشق با خدا یافته بودم. در موهبت غریبه ها، تحسین زیبایی ها و…

رابطه عاشقانه ام با خدا و آرامشی که به واسطه کنترل ورودی های ذهنم و آگاهی از قوانین برایم ایجاد شده بود، از همه چیز با ارزش تر بود. به آن روزها که فکر می کنم، به خوبی می بینم که چگونه این نوع نگاه و احساس لذت بردن از آنچه هست، برکت ها را یکی پس از دیگری به زندگی ام آورده است.

باید اتفاقات خوب را ببینی، تایید و تحسین شان کنی و آگاه باشی که، همین قانونی که اتفاقات کوچک را برایت رقم زده، اتفاقات بزرگتر را هم رقم می زند اگر با همین احساس رضایتمندی، ادامه داده و اجازه دهی باورهایت قوی تر و تکامل ات طی شود.

رازش دیدن و تحسین نمودن نیکی های اطرافت است، راهش اجرای همه آنچه است که در پاسخ به سوال مسابقه نوشته ای و از همه مهم تر، رازش ادامه دادن به “ماندن در احساس خوب” است.

ایده ها و راهکارهایی که مسائل را حل و خواسته ها را محقق می کند، آنهم نه با سختی بلکه با هدایت مان به چگونگی های ساده و قابل اجرا با امکانات همان لحظه مان و در مسیر مورد علاقه مان، همیشه در ذهنی ساکت و آرام خانه دارد.

آرامش و سکوتی که با ایمان به نیرویی پشتیبانی می شود که ما را خلق کرده و هدایت مان را به عهده گرفته است.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن
    435MB
    36 دقیقه
  • فایل صوتی قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن
    34MB
    36 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

884 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Hootan» در این صفحه: 5
  1. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2529 روز

    بنام تنها منبع قدرت جهان

    سلام

    من قبلاً وقتی میخواستم روی باورهایم کار کنم محصولات مختلفی را خریداری کرده بوده اما یوتوب گردی اینستاگرام فیلم ها تو لب تاب صحبت های تلفنی با دوستان همنشینی با دوستان یا وقتی میومدم خونه میگفتم باید دیگه مصمم بشم انجام بدم بعد دخترم گیر میداد می‌گفت بابا بیا بازی کنیم یا کارتون نگاه کنیم خلاصه نمیشد اما ته دلم از این شرایط از این همه ورودی های نامناسب ناراضی بودم در واقع اصلاً متعهد نبودم

    گذشت تا برای یک مسافرت کاری 20 روزه به آسیای شرقی رفتم اما شرایط کاریم تغییر کرد و مجبور شدم برای یک مدتی بیشتر در اینجا بمانم به خدا الهام فرمود هوتن دیگه چی میخوای تمام ورودی های مخربت صفر شد دوستان،اشنایان،خواهر ،برادر، پدر مادر، همسر،فرزندان اهل تلویزیون نبودم و اینجا هم ایرانی بسیار کم است که بخواهم ارتباط بگیرم یعنی وردی هایم صفر صفر شد حتی تماسی تلفنی زیادی داشتم یا آشنایان یا دوستانی که شاید 6 ماه یک بار هم می‌دیدم صفر شد اگر هرکدام از این موارد های ورودی را یک در درنظر بگیریم در واقع تمام درها بسته شد و خودم هم در فیلم سریال بستم در یک ویلای بسیار آرام کوهستانی خدا فرمود دیگه بهونه ات چیه اینجا نشستی حقوق دلاری بالا میگیری غذا خورد خوراک هم که آماده است مزاحم هم نداری حالا کار کن شروع کردم به کار کردن یعنی فقط کارم همین بود بعد از یک ماه کار کردن یه سکه پول پیدا کردم گفتم خدایا این نشانه است همانطورکه استاد فرمودند گذشت و بعد از مدتی برام یک خدمتکار فرستادند که کارهایم را انجام دهد خدا گفت دیگ راحت‌تر از این چی میخوای بعد ظهر ها میرفتم باشگاه میومدم خونه و از طریق واتساپ با خانواده در ارتباط بودم گذشت من به طور ناخواسته در خانه یکی از دوستان بودم اتفاقی TV روشن کردم اینجا TVها یوتیوب دارند گفتم پیش این خارجی ها یه شجریان بزارم یه کم به خودم ببالم بعد یه کم که گوش کردم گفتم برم سراغ عباس منش TV فارسی هم نداشت عربی نوشتم عباس منش میدونید چه فایلی آمد زیر رو شدم.

    قلبی که بسوی خدا باز شد

    الله اکبر وقتی فایل نگاه کردم انگار آقای عباس منش کلا مخاطبش منم اصلا انگار این فایل برای من درست کردند اصلا احساس کردم زیر رو شدم انگار از یک واقعه ای خدا داره آگاهم می‌کنه بعد از دیدن فایل خدا الهام کرد یکسری گناه داری بیا تا زنده هستی توبه کن مسولیت اونها رو به عهده بگیر انجام دادم توبه ام را در دفتر نوشتم غسل هم کردم بعد فرمود هوتن قوانین کیهانی نیت تو را از اهدافت میدانند وقتی تو در ظاهر بنفع مردم کار انجام میدهی اما در واقع فقط فقط برای خودت است جهان میفهمد چون جهان در مسیر خیر نیکی است و این رفتار تو مغایرت دارد با قوانین کیهانی توبه کردم مجددا بعد با گریه ازش عذرخواهی میکردم گفتم خدایا تو چقدر خوبی قوانین چقدر خوبند بعد خدا فرمود تو نگران نباش در اینجا همه چیز به نفع تو رقم میخوره از همین اینجا هم میتونی مهاجرت کنی به آمریکا فقط همین مسیر ادامه بده وقتی خدا می‌فرمود همین مسیر ادامه بده دقیقا درک کردم که خدا از خودم بیشتر بیشتر میخواد که من موفق تر ثروتمندتر خوشبخت تر بشم انگار خدا یه معجون از عصاره های موفقیت خوشبختی سعادت میکس کرده و به من میگه بخور بعد گفت باید عیار ایمانت بالاتر بره ((چون من به طلا علاقه دارم معیار سنجش ایمان را عیار قرار دادم)) دوستان باورتون نمیشه خودم الان در حال اشک فراوان دارم مینویسم خدا به من فرمود اول اولویتت و آخر اولویتت فقط توحید گریه امان نمیده که بنویسم گفت هوتن درس اول توبه بود درس دوم خدا وقتی یک آرزو یا خواسته یا هدف یا حتی اعجازی برای کسی خلق میکند از اون خواسته ها و اهداف بنده هاشو خیلی بزرگتره فرمود یعنی اگه خواسته ها اهداف شما از نظر بزرگی درجه 10 باشند عظمت و بزرگی خدا لایتناهی است ببین خدا چقدر عظیمه بعد به من فرمود همه اینها که عرض کردم کنار .

    من دو چیز در جهان عظیم خلق کردم گریه امان نمیده که بنویسم.

    اول کیهان عظیم که غیر قابل تصور و تجسم از گستردگی و عظمت آن

    دوم انسان عظیم پیچیده هوشمند با خواص پنجگانه حالا هوتن من از اینها بی نهایت عظیم تر هستم اینقدر گریه کردم آخه من تو ایران که بودم فقط کلامی میگفتم خدا در بزرگی عظمت بی مثل مانند است اما هیچ درکی نداشتم که اینجا خودش به من درس عظمت و بزرگی خودش عنایت کرد بعد از این درس متوجه شدم گوش راستم کم کم شروع به درد کرد عفونت کرد بعد گوش چپم طوری که کنار گوشهام ورم کرده بود وقتی غذا می‌خوردم صدای جویدن غذا میومد تو ذهنم گفتم خدایا اون درس دادن چی بود این درد گوشهام چیه دارم کر میشم گریه گریه امان نمیده که بنویسم گفت نگران نباش خوب میشه فقط صبور باش گفتم من درد دارم نمیشنوم دارم از درد میپیچم تو میگی صبور باش گفت میدونم باید درس صبر رو یاد بگیری چند تا قرص آنتی بیوتیک خوردم فایده نکرد که نکرد بعد رفتم قطره بتامتازون ریختم داخل گوش هام فایده نکرد گفت اینقدر ایندر اوندر نزن نگران نباش خوب میشه به شدت به شدت درد داشتم شیطان میگفت پسر کر میشی خدا گفت نترس من میگم خوب میشه یعنی خوب میشه گفت خودش خوب میشه اینا رو نریز تو گوش ات گذشت کم کم خوب شد اصلا یادم رفته بود برنامه گوش هامو بعد فرمود در صبر امید است ایمان است وقتی خدا میگه خوب میشه خدا به وعده هایش غالب است خلاصه درس صبر را هم یاد گرفتم بعد آمد درس‌های ترفندهای شیطانی به من یاد داد گفت شیطان مثل یه رادیو دائما روشن میمونه فقط حرف میزنه دوستان وقتی اینا رو می‌شنیدم اصلا هم برام جالب بود هم عجیب خیلی میترسیدم خدا میگفت شیطان مثل یک بچه گربه ای میمونه که تو اونو نمیبینی و اون صدای سگ در میاره که تو بترسی چون نمیبینی فکر می‌کنی سگه اما وقتی واقف و آگاه بشی به ماهیت شیطان که یه بچه گربه است که چقدر هم ضعیف است اما صدای یه سگ گردن کلفت در میاره (اینجا خدا خار ذلیل بودن شیطان در مقابل ایمان بنده هایش مطرح میکنه) خدایا الله اکبر الله اکبر به من فرمود هر سوالی میخوای بپرس بخدا گریه نمیزاره بنویسم .

    یه سوال که از اول عمرم تو ذهنم بود مربوط به قریضه ی در درونم بود (سوال کردم متاسفانه نمیتونم سوال مطرح کنم)عزیزان جوابی که گرفتم خیره کننده بود من برای جواب این سوال کلا تو دنیا تو در دیوار بودم جوابی بدست نیاوردم الله اکبر الله اکبر واقعا خداوند عقل کل ،دانای کل است اسکاویل شین خدا را با این عنوان میخواند که من هم دوست دارم این عنوان میگه:

    خداوند« یگانه قدرت خرد لایتناهی است»

    یعنی هم معنی چیزی مثل همون فرمایش استاد خدا تنها منبع قدرت جهان است بعد فرمود هوتن باید درس بخشنده بودن و بخشیدن دیگران را درک کنی نه فقط یاد بگیری ببخش وقتی می‌بخشی انگار پرونده را دادی دست یه وکیل بسیار زبده و اینجا خدا وکیل پرونده های بود که من اون افراد را بخشیدم و دیگه کاری نداشتم . می‌گفت وقتی نمیبخشی انگار رفتی کنار دهانهی آتشفشان فعال درحال فوران نشستی تا اون های که بهت بدی کردن یه روز از اونجا رد بشن و تو اون ها را هل بدی داخل آتش فشان اما قافل از این که خودت داری با گرمای شدید اون آتشفشان میسوزی اما حالیت نیست

    اون افراد خیلی به من بعد کرده بودند و من بخشید مشون با جان دل بخشیدم متفاوت تر از قبل آگاهی درس بخشنده بودن بعد خدا فرمود اون های که می‌بخشی خدا اول آگاهشون میکنه که اشتباه کردی در قبال فلانی اگر پذیرفت توبه کرد هدایت شد که هیچ اما اگر نکرد خدا هدایت دیگه می‌کنه مثل همون رفتاری که با گوش های من انجام داد الله اکبر الله اکبر دوستان بعد از مدتی آگاه شدم یعنی خدا آگاهم کرد چند نفری که من با جان دل آنها را بخشیده بود و حتی گفتم خدایا من بخشیدم تو هم ببخش( چون یاد گوش درد خودم میافتادم) متوجه شدم یکی از اون افراد در بیمارستان بخش روانی ها بستری شده و یکی دیگه از انها هم به کار اجباری روفته گری رایگان برای شهرداری مشغوله و دوتا دیگه شون هم در شرایط نامناسبی هستند هزار الله اکبر قدرت بخشندگی را هم درک کردم البته من به هیچ عنوان حس خوشحالی نداشتم.

    بعد خدا گفت حالا درس خیر نیکی را باید درک کنی گفت جنس جهان جنس خدا همه خیر نیکی است تو هم باید هم جنس واقعی اشرف مخلوقات بودن را دریابی تا با این جهان یکی شوی.

    گفت چرا در راستای شغلت اون رفتار غیر خیر نیکی را در مقابل دیگران انجام دادی چرا؟

    خدا فرمود باید همیشه شیب خیر نیکی در هر کاری به سمت طرف مقابل باشه فقط پول را در نظر نگیر شیب انسانیت ات باید به سمت دیگری باشد همیشه کمی بیشتر از وظیفه آن کار انجام بده تا جهان هم چندین برابر آن را به زندگی ات جاری کنه اما تو نکردی که هیچ ضرر هم به طرف زدی گفتم خدایا ببخش پیش خودم گفتم باز هم گوش درد گفت نه نگران نباش الله اکبر دوستان بعد از مدتی متوجه شدم بدنم حالت ویبره گرفته نه این که فیزیکی بلرزم از درون لرزش داشتم اما کسی چیزی از این لرزش متوجه نمی‌شود درونی بود.و هیچ انرژی در بدنم نداشتم دیگه مرگ را می‌دیدم هیچی نمی فهمیدم فقط متوجه شدم که بیمارستانم تو بیمارستان از رو تخت افتادم پایین آمدند من بلند کردند گذاشتند روی تخت گفتم خدایا چی میشه گفت نگران نباش صبور باش خوب میشی گفتم خدایا ببین حال اوضاع منو گریه گریه امان نمیده که بنویسم شیطان میگفت بدبخت خدا آورده اینجا انتقام گناه هایت را بگیرد گفتم خدا چی میگه گفت اون همون بچه گربه ای است که صدای سگ در میاره که تو بترسی که قبلاً درسش را گرفتی گفتم خدایا پس درس ترفندهای شیطانی برا همین روزا بوده گفت آره گفتم میخوای انتقام بگیری گفت مگه من

    از زولیخا انتقام گرفتم الله اکبر گریه گریه امان نمیده بنویسم .

    گفت پسر من بهلول نباش بزرگترین گناهکار تاریخ را بخشیدم

    من نستوح را بخشیدم

    حالا خدا بیاد از تو انتقام بگیرم وقتی خدا خودش قلب ات را بسوی خدا باز میکنه و تو را به توبه دعوت می‌کنه وحالا تو توبه کردی خدا بیاد از تو انتقام بگیره خدا تو را بخشیده خدا گفت تا الان کجا خوندی دیدی خدا بخشیده بعد انتقام گرفته خدا گفت اون های که مرگ‌های خاص عجیب داشتند فرصت توبه پیدا نکردند تو الان پاکی گفت نترس خوب میشی من میدونم تو چته بعد از مدتی خوب شدم انگار نه انگار من به این مسأله گرفتار شدم تو بیمارستان میگفتند تو خیلی مقاومی که تحمل کردی اما اونا از چیزی خبر نداشتند که ظاهر قضیه را می‌دیدند.

    خدا خودش نجاتم داد بعد گفتم خدا سوال بپرسم گفت بپرس یعنی اینبار میخواستم یه سوال سخت چالش برانگیز بپرسم دیگه دوست تر شده بودم با خدا البته از نظر من چون خدا همه بنده هاشو دوست داره گفتم خدایا

    حکمت این مثلث برمودا چیه عاقبت اونایی که تو مثلث برمودا ناپدید میشن چی میشه؟

    گفت روایت اصحاب کهف یادته گفتم بله گفت بعد از 309 سال خدا آمد واقعیت اصحاب کهف آشکار کرد و به مردمان آن زمان این پیام را رساند که هرکس بدنبال خدا باشد هرکس روی خدا حساب باز کنه خدا اونا رو بلند آوازه می‌کنه و هرکس با خدا بجنگه عاقبتش معلومه مثل دقیانوس میشه و پیام روایت اصحاب کهف در قرآن کریم به عنوان یک داستان نمونه از ایمان و استقامت در برابر سختی‌ها آمده است. این پیام اساساً در تاکید بر اهمیت ایمان و اخلاص به خداوند در هر شرایطی و تحت هرگونه فشار و تهدیدی استوار است.

    خدا فرمود در برمودا ذهن انسان قادر به درک آن نیست.

    اما انسان باید با تواضع، ایمان و استقامت به قضای طبیعی الهی توجه و تعمق کند، و به جستجوی راه‌حل‌های ممکن برای حل مشکلات و معمایی چون مثلث برموداهای زندگی خودش که پدید می‌آید، بپردازد که مورد من مثلث برمودای زندگیم بود دوستان شاید شما هم در زندگی دیگران یا خودتان چنین مثلث های داشته باشید یا مواجه شده باشید باید به دنبال راه آن باشیم همان که استاد در دوره حل مسائل زندگی میگه که تمام مسائل در ذات خود یک راه حل آسان ساده و راحت دارند و در دل هر تضاد موهبتی نعمتی گنجی نهفته است

    الله اکبر الله اکبر بعد خداوند فرمود درس بعدی درس صداقت صادق بودن و…. که اگه بخوابم بگم بسیار بسیار بسیار طولانی میشود بعد با یه آقای بنام آقا احسان دوست شدم که بسیار بسیار انسان شریفی بود گفت بیا خونه من با هم زندگی کنیم رفتم این دوستم آنقدر به من علاقه پیدا کرد که هرچیزی که برای خودش می‌خرید برای منم می‌گرفت در واقع دوتا می‌گرفت مثلا برای خودش خوب بگیره برای من معمولی نه جفت می‌گرفت اونم بهترین جنس بهترین برند مثلا ساعت جی شات جفت گرفته بود وقتی با خدای خودم خلوت میکردم کلی ازش خجالت می‌کشیدم و هنوز هم دارم روی خودم کار میکنم درآمدم چندین چندین برابر شده شرایط اقامت مهیا شده

    مهمتر این که خیلی به خدا نزدیکتر شدم

    اعتماد بنفس و عزت نفس ام بیشتر بیشتر شده

    اعتمادم به خدا و قوانین بیشتر بیشتر شده

    خیلی خیلی ترسهام ریخته دیگه میرم تو دل مشکلات.

    عیار ایمانم بالا رفته انگار هرجا میرم خدا جلوتر از من پرچم توحیدی بودن منو تو اون مکان برافراشته می‌کنه

    دیگران مهربان‌تر شدن با من از کسانی که انتظار ندارم هدیه دریافت میکنم

    شیطان همون بچه گربه ای که صدای سگ در میاره حالا مثل سگ از ایمان من می‌ترسه( اینو به جرات میگم)

    ترس از خدا مانع ارتکاب از گناه ام نیست بلکه عشق به خدا و ارتباط نزدیک با او از گناه دورم میکند، زیرا می‌خواهم رضایت و دوستی خدا را حفظ کنم

    دوستان تمام این وقایع در عرض 9ماه اتفاق افتاد و باید عرض کنم که خیلی از مسائل که بسیار خصوصی تر بود را نگفتم اما خیلی خیلی دوست دارم که یه روزی از این روایت یک کتاب بنویسم البته کاملتر از این و در سایت قرار بدم تا دیگران بهرمندتر شوند و خیلی دوست دارم کامل کامل این روایت را حداقل برای استاد تعریف کنم چون واقعا متعجب میشوند

    یقین دارم این رویداد با تغییر و تحولی که در شما ایجاد میکند باعث گسترش جهان میشود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2529 روز

    سلام

    وقت بخیر

    از نظر توجه شما سپاسگزارم امیدوارم که عصاره و درون مایه این رویداد بنده که توحید است آنچنان در زندگی شما گستردگی ایجاد کند که شاه نشین قلب مدار توحید باشید و از وحدت و انسجام در توحید ملوکیت مدار ثروت را کسب کنید تا آن حد که تمام انسانها متحد شوند در خیر رساندن به شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2529 روز

    سلام

    سرکار خانم بهزادپور

    سپاس از توجه شما میدونی من خیلی خیلی تو در دیوار بودم کارهای اشتباه گناهای انجام دادم که باورش سخته

    اما توی زمانهای که دراین شرایط در دیوار بودم توکل به خدا را داشتم یه کارو خیلی خوب انجام میدادم اینکه قبل هرکاری میومدم با خدا یه نشست یه جلسه دونفره میزاشتم (من متخصص زخم و استومی هستم) مثلا میخواستم برم تو مرکز معلولین رایگان ویزیت کنم قبل از این که برم کانون شروع کنم میگفتم خدایا اگه من میدونم که حاصل جمع یک با یک میشه دو از عقل من نیست از برکت و قدرت توئه پس ببین من چقدر ضعیف و نیازمندم پس من برای فعالیتم در اینجا روی تو حساب میکنم بعد از مدتی که توی این کانون مشغول بودم یعنی با ماشین میرفتم بیماران ضایع نخاعی ویزیت میکردم(یک درصد هم فکر نکن که این عمل رایگانم دلیل باشه) بعد یه روز خدا فرمود هوتن دیگه نرو کانون برات مناسب نیست داره برات دردسر درست میکنه البته قبل الهام این قضیه را حس کرده بودم بعد دیگه قطع ارتباط کردم با کانون اما اما نکته طلایی اینجاست که من میومدم روی این قضیه رمز میزاشتم دست رمز کانون یعنی خدایا این صفر تا صد خیر برکت تو به دست تو بود که من از اینجا تجربه کردم بعد در دفتری این دست رمزها رو یاداشت میکردم (دست رمز کانون) بعد مثلا یه مساله در زندگی ام پیش میومد میگفتم خدایا من از تو یه مدرک دارم که تو خیر خواه منی تو از خودم بهتر میخواهی که من موفق شوم و اون(دست رمز کانون) خدایا یادتان چطور دست منو گرفتی من که حالیم نبود من که به اندازه حاصل جمع دوتا عدد ساده رو نمیدونم و به تو گفتم تو بودی دستمو گرفتی تو بودی از ظاهر باطن تمام ادمهای اونجا خبر داشتی من که این توانایی نداشتم من که حالیم نبود من کار خودمو انجام میدادم پس الان هم کار توئه اینم مدرکش( دست رمز کانون البته این دست رمزها خیلی زیادن یه سری هاشون واقعا واقعا فوق طلایی هستند و خارج از درک) خلاصه این یک راه طلایی منه که هنوز هم ادامه داره اما به این مساله توجه فوکوس لیزری داشته باش که اگه در تنگنا قرار بگیری و قلبت بیوی خدا باز بشه این شرایط برات حاصل میشه یعنی در موقعیتی قرار بگیری که فقط خدا را ببینی نه این که ادا در بیاری خدا میفهمه یعنی مثلا دقیقا در واقعیت این باشه که فقط تو وخدا و دنیا باشه دیگران باشن اما اونقدر تو قلب خدا جای گرفتی که هیچکس هیچ چیزو دیگه ای نمیبینی و این شرایط در تنگنا قرار گرفتن من در ترک محل امن زندگی ام بود یعنی دیگه نمیخواستم از ساحل دور دستهای دریا را نگاه کنم و رفتم تو دل دور دستها اگه میخوای بیشتر درک کنی بیشتر لمس کنی (( کتاب “انسان در جستجوی معنا” نوشتهٔ ویکتور فرانکل Man’s Search for Meaning) یکی از آثار برجسته‌ای است که به مسئله معنای زندگی پرداخته است. این کتاب شرح تجربه‌های شخصی فرانکل به‌عنوان یک زندانی در اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها و همچنین نظریهٔ او دربارهٔ معناجویی انسان‌ها است.فرانکل که یک روان‌پزشک اتریشی بود، در این کتاب از رویکرد خود به نام “لوگوتراپی” (معنا درمانی) صحبت می‌کند که به افراد کمک می‌کند در مواجهه با درد و رنج، معنایی برای زندگی خود پیدا کنند. این کتاب نشان می‌دهد که حتی در سخت‌ترین شرایط نیز، یافتن معنا می‌تواند به انسان کمک کند که ادامه دهد.)) این شخص در تنگنای شدید بود

    برو زندگینامه نستوح در قران هم به ان اشاره شده مطالعه بفرما زندگی نامه اپرا وینفری و لویی ال هی

    این افراد در شرایط فوق سخت بودند که دیگران اگه جای اینها بودند مسیر پایان زندگی را انتخاب میکردند نکته مهم اینه که قبل از شروع مطالعه این کتابها آگاهانه به خودت بگو خدایا من هدفم از مطالعه این کتابها نزدیکتر شدن به تو است من میخوام با تو زندگی کنم و یه چیز بسیار بسیار مهم در یک خلوت الهی با خدا صحبت کن بگو خدایا من این راه روش هوتن خوندم این راه روش هوتن با تو بود (نسخه من برای با تو بودن چیه نشون بده) یادت باشه این جمله را هر روز بنویس یا بهتر از اون با صدای خودت ضبط کن و گوش کن و موقعی که میخوای صدای خودتو ضبط کنی با حس نیاز ضبط کن چون ذهنت اینو حس میکنه و بعد از این هر رخدادی برات پیش امد چه خوب چه بد بگو خدایا این از برکت توحید این رخداد داره میگه من دارم به تو نزدیکتر میشم پس میشه و تمام حوادث پیش رویت را به این قضیه ربط بده و ثبت شان کن

    یقین کامل دارم که برات مفیده چون من ننوشتم خالق اون دست روزها نوشت وامیدوارم بینهایت دست رمز تولید کنی

    همیشه شادتر سالمتر ،سعادتمند تر ،خوشبخت تر موفق تر ،عاقبت بخیر تر ثروتمندتر و توحیدی ترین خودت باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2529 روز

    بنام یگانه قدرت خرد لایتناهی

    سلام بانوی توحیدی

    عرض سلام و سپاس فراوان خدمت جناب عباسمش

    عطشی که برای توحید دارید و تمایل شدیدی که برای طی کردن سریع مسیر تکامل در شما وجود دارد، نشان می‌دهد که در حال درک عمیق‌تری از قوانین جهان هستید. این قوانین مانند یک نیروی کنترل‌کننده عمل می‌کنند. مثل پلیسی که در تعقیب یک متهم ابتدا هشدار ایست می‌دهد و در صورت بی‌توجهی اقدام می‌کند. البته منظورم این نیست که شما اشتباهی مرتکب شده‌اید؛ این بخشی از مسیر زندگی انسان‌هاست. گاهی متوجه نمی‌شویم که اساس واقعی خوشبختی، سعادت، ثروت و سلامتی فقط در درک قوانین کیهانی نهفته است. در نهایت، باید به اصل و ذات خودمان برگردیم.

    به هیچ وجه تصادفی نیست که اشرف مخلوقات نامیده شده‌ایم، یا اینکه خداوند شیطان را به‌خاطر ما دور کرد. بی‌دلیل نیست که به مقربین دستور سجده به انسان داده شد، و خلیفه و نماینده خداوند روی زمین هستیم. تمام نعمات بهترین و لوکس‌ترین نسخه‌های خودشان برای انسان فراهم شده‌اند.

    شاید فکر کنی که “حمیده بهزاد پور” هستی، اما در حقیقت تو بخشی از نیروی کل هستی که در آغوش آن قرار داری. تو خدای زندگی خودت روی این زمین هستی و باید بر اصل توحید زندگی کنی. حالا که در این مسیر قرار گرفته‌ای، روزی فرا می‌رسد که آن‌قدر رشد کرده‌ای و تغییر یافته‌ای که دیگر هیچ شباهتی به “حمیده” قبلی نداری.

    اجازه بده برای توضیح مفهوم “دست رمزها” از یک مثال متفاوت و جذاب‌تر استفاده کنم.

    تصور کن که یک معمار برجسته در حال ساختن یک بنای عظیم و پیچیده است. هر قسمت از این بنا، یک نماد و معنای خاص دارد. مثلاً وقتی به مرحله ساخت گنبد اصلی می‌رسد، این بخش را “قلب آسمان” می‌نامد. این اسم تنها برای او و تیمش معنای عمیق دارد و نمادی است از نقطه اوج پروژه. هر بار که به این اسم اشاره می‌شود، همه می‌دانند که این لحظه‌ای بسیار مهم و حیاتی در ساخت بناست، لحظه‌ای که تمام کارهای قبل را به هم متصل می‌کند و زیبایی و عظمت نهایی را شکل می‌دهد.

    در زندگی من هم همین‌طور است. برای هر موضوعی که بخدا توکل میکنم و موفق میشوم حالا این تفاق مهم مثل یک بخش اساسی از بنای زندگی‌ام است، و من برای هر کدام یک اسم رمز خاص انتخاب می‌کنم. این اسم رمز فقط بین من و خداست، مثل سوره‌های “یس” و “الم” در قرآن که نشانه‌های عمیق ارتباط میان خدا و پیامبر بودند. این اسم رمزها در حقیقت پیوندی عمیق‌تر بین من و پروردگارم ایجاد می‌کنند، و معنایی فراتر از ظاهر ماجرا دارند. و من در شکر گذاری هایم وقتی میگویم خدایا سپاسگذارم بخاطر دست رمز قلب آسمان یعنی همون رخداد بنای عظیم و پیچیده

    حالا مثال حقیقی از خودم

    ، من یه بار نیاز داشتم از برادرم کمک بگیرم قبلش تصمیم گرفتم با خدا یه نشست دو نفره بزارم و باهاش صحبت کنم. به خدا گفتم: “خدایا، من که نمی‌دونم این کار خوبه یا بد. تو که بهتر از من می‌دونی. اگه صلاح می‌دونی، یه نشونه بهم بده که بتونم از برادرم کمک بگیرم.”

    گفتم نشونه‌ام موش باشه. یعنی اگه موش دیدم، یعنی OK و می‌تونم با برادرم صحبت کنم. تو پارک داشتم قدم می‌زدم و دنبال نشونه‌ام بودم. هیچ نشونه‌ای نبود و منم گفتم: “خدایا، خودت کمک کن.”

    ناگهان، از کنار یه بوته شمشاد رد شدم و دیدم یه تار عنکبوت بزرگ نظر منو جلب کرد. خم شدم تا خوب نگاه کنم. بعد، زیر همون بوته یه سوراخ بزرگ موش دیدم و خود موش هم اونجا بود. این شد نشونه‌ام!

    حالا توی شکر گذاری هایم میگه خدایا سپاسگذارم بخاطر دین رمز موش و من در واقع دارم با ذکر این اسم دست رمز موش یعنی خدایا این دستان تو بود منو در واقعه نشانه موش موفق کرد و اعتباری هم متعلق به تو است .

    با دیدن نشانه موش همونجا توی پارک سجده شکر کردم چون فهمیدم که خداوند به من نشونه داده که می‌تونم از برادرم کمک بگیرم. یعنی حمایتت میکنم

    اینجا بود که شیطان شروع کرد به وراجی کردن: “نکن، همه دارن نگاه می‌کنن، زشته، خجالت داره، میگن این خارجیه دیونه اس!” منم گفتم: “شیطان، هر چی بیشتر زر بزنی، منم سجده‌ام رو طولانی‌تر می‌کنم.” گفتم: “این خدایی که نفس و وجودم از اونه، خیلی بیشتر از یه سجده لایق سپاسه.”

    “رعیت باید جلوی اربابش خم بشه و منم دارم همین کارو می‌کنم. هر وقت تو خفه شدی، منم بلند می‌شم!” بعد رو به خدا کردم و گفتم: “خدایا، شکرت که بهم اجازه میدی یه بنده کوچیکی مثل من، جلوی عظمت و بزرگی چون تو سر به سجده بذاره.”

    “خدایا، من هیچ‌وقت خجالت نمی‌کشم که جلوی تو سجده کنم؛ هر جا که باشم، این کارو می‌کنم

    حالا مثالا میخوام بابت یه موضوع دیگه ای از خدا کمک بگیرم و توکل کنم میگم خدایا دست رمز موش یادته این مدرک(رمز موش) است که من از تو دارم که چه جوری من روی تو حساب کردم و تو هدایت و کمکم فرمودی پس الان هم از تو تقاضا دارم هدایتم کنی میدونی که خدایا من هیچی حالم نیست من هیچی نمیفهمم در واقع من در مقابل تو یه کر کور لال ام.

    کل داستان این بود یعنی خدا رو هر بار که بهت کمک کرده بزرگش کن خودتو کوچیک کن و موفقیت خودتو اعتبار بخشی کنی به خدا بگو یادته دفعه قبل چه جوری دستمو گرفتی.

    بعد این رمزها رو تو گوشیت save داشته باش بعد هر روز از بابت اینها سپاسگزاری کن یعنی این میشه جز زندگیت اونوقت دیگه خودش هدایتت میکنه

    ببین هررررررررررررر چقدر به خدا دلی نزدیک بشی همونقدر خدا بزرگت میکنه میبینی جلو غیر خداها که چنان پرچم عزت تو رو جلو اون بالا میبره که خودت گریه ات میگیره انگار خدا طرف مامور کرده به تو احترام بزاره

    ببین مسیر تکاملی است حالا یه بار یه موضوعی را با همین روش امتحان کن اگه دوست داشتی برام بنویس تا بدونم خدا چه تاجی سرت گذاشته

    هرجا هستی هر کسی هستی در کنار هر عزیز یا عزیزانی هستی به هر جا رسیدی فقط با خدا زندگی کن برات همه چیز همه کس میشه برات پارتی میشه برات نفوذی میشه

    لازم نیست کسی هم بدونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2529 روز

    سلام هم فرکانسی عزیز

    یکی از هدایای الهی که در زندگی ام تجربه نموده ام را می‌خواستم با شما به اشتراک بزارم

    مثلاً شما در نظر بگیر بابت یک مطلبی که از خدا کمک خواستی و

    دوست داری که خدا تو را هدایت کنه در این موقع

    در ذهنت یه خبر خوشی بابت یه موضوعی میاد یه نوید داده میشه مثلاً میگه امشب یا چند روز دیگه قراره مثلاً یه اتفاق خیلی عالی یا خبر عالی بابت اون موضوع بهت برسه

    از این خبرخیلی خوشحال میشی که خداوند این خبرو بهت داده و بی‌صبرانه منتظر می‌شی

    و زمانش که فرا میرسه میبینی اتفاقی نمی‌افته قولی که خدا داده بود اتفاق نیفتاد

    و تو طبعا میگی چرا اینجوری شد شاید برای اولین بار زیاد اهمیت نداشته باشه اما وقتی میبینی داره تکرا،تکرار میشه میگی چرا پس خدا به وعده‌اش عمل نکرد شاید من گناهکارم شاید من خطاکارم

    شاید من نالایقم شاید من ارزش این هدیه یا این اتفاق یا این خبرو ندارم

    وقتی انتظارت بر اورده نمیشه دلسرد میشی ناراحت میشی حس بد= اتفاق بد بعدوقتی چندین بار که این اتفاق به عناوین مختلف تکرار میشه

    اینجا تو رابطه ات با خدا کمرنگ‌تر می‌شه و به خودت لیبل گناهکار بودن می‌زنی و ناامیدتر میشی ایمانت کمرنگ‌تر می‌شه عیار ایمانت میاد پایین

    و البته داخل پرانتز هم بگم که از چندین بار که این وعده ها بهت داده میشه میبینی یکیش اتفاق میوفته که این روند طبیعی زندگی ات که خدا خواسته

    و نکته طلایی اینجا ست اون پیام از جانب خدا نبوده اون شیطان بوده بله به طوری این پیام به تو میده که وقتی ناشی باشی نمیتونی بفهمی این پیام رحمانیه یا شیطانیه

    و در اینجا شیطان اون نتیجه که میخواسته را بگیره گرفته تونسته نفوذ کنه در تو رابطه تو رو با خدا کمرنگ کنه

    در واقع اینجا شیطان میاد این خبرو این وعده رو این نویدو از زبان خدا به تو میده وقتی اتفاق نمی‌افته همون شیطان حس شک و تردید نسبت به خداوند بهت میده و در واقع اینجا شیطان

    از کارش نتیجه رو گرفته یعنی موفق عمل کرده و خوشحاله و میاد این برنامه رو تکرار و تکرار و تکرار می‌کنه برات

    این یکی از راه‌های بسیار پیچیده فریبانه شیطانه که بندرت انسانها آگاه اند به اون که از این طریق به انسان‌ها نفوذ پیدا می‌کنه من خودم ده‌ها ، ده‌ها بار بار از این مسیر آسیب دیدم تا خداوند بهم الهام کرد این ترفند شیطانه که به این صورت عمل می‌کنه

    راه حل:

    حالا شما در اینجور مواقع باید این اقدام انجام بدی هر وقت هروقت هر وقت هرخبر خوب هر نوید خوب هر چیز خوشحال کننده تو ذهنت میاد که قرار در اینده برات اتفاق بیوفته حالا اینده منظورم یک ساعت بعد یا یه روز یا هفته ها بسته به اون موضوع تو داره که خودت میدونی بهت رسید

    اولین جمله ای که میگی اینه: (اگر هم بنویسی چه بهتر)

    بگو خدایا من می‌دونم تو با بی‌نهایت دستانت از بینهایت راه ها و روش ها به من خیر می‌رسونی حتی با ((دست دشمنم شیطان)) اینجا شیطان میفهمه که تو داری آگاهانه عمل میکنی به یه اگاهی رسیدی که داری این جمله را میگی

    اون وقت صبر کن تا اون موعدی که بهت وعده داده شده برسه اگه نتیجه مثبت بود بگو خدایا شکرت اگه نه پوچ بود بدون شیطان بوده و بگو شیطان حنای تو دیگه رنگی نداره پیش من چون از طریق خداوند آگاه شدم

    اجازه بده برای درک عمیق تر یه داستان واقعی از همین ترفند شیطانی که برای خود من شیطان پیاده کرده برات روایت کنم.

    یه بار من در شرایط بسیار بسیار سختی بودم در یک کشور استوایی و منتظر بودم تا این شرایط فعلی من تغییر پیدا کنه یه خبر اومد تو ذهنم که خدا تو رو بخشیده و می‌خواد نشون بده که تو رو بخشیده

    می‌خواد تورو بفرسته بری کربلا تا امام حسینو ببینی و اونجا کاملاً تو رو ببخشه و توبه تو رو بپذیره من خوشحال شدم

    من خودمو کاملاً آماده کرده بودم برای رفتن این سفر این سفر تنها یه سفر رفتن نبود رهایی از یه شرایط بسیار سخت بود برای من

    خدا (شیطان )بهم گفتش که می‌خوای 17 روز دیگه بری خونه(بخاطر شرایط Immigration و ویزا گفته بود 17 روز) گفتم آره دوست دارم برم خونه بعد از اونجام برم کربلا خیلی خوشحال شدم

    اومدم تقویمو نگاه کردم دیدم 17 روز دیگه اربعین گذاشته

    بعد گفتم خدایا 17 روز دیگه اربعین گذشته که رد شده اربعین که خدا گفت(شیطان) برای تو یه معجزه پیش میاد تو به موقع می‌رسی نگران نباش (فقط در نظر داشته باش ببین از چه طریق شیطان داره نفوذ میکنه از طریق مذهب اعتقادات)

    خلاصه من منتظر شدم موعد رسید اما خبری از رفتن به کربلا نشد

    من برای خدا قاطی کردم گفتم چرا وعده میدی چرا دروغ میگی چرا کاری که نمی‌تونی انجام بدی وعدشو میدی

    تو خدایی از این کار از تو بعیده

    این مسائل چندین بار به نحوهای مختلف در زندگیم تکرار شد

    اما شک کرده بودم گفتم خدا دروغ نمیگه خدا خلف وعده نمی‌کنه یه چیزی هست من نمی‌دونم

    گفتم خدایا حالیم کن بفهمونم چیه قضیه تو دروغگو نیستی تو خلف وعده نمی‌کنی تو دست می‌گیری تو مچ نمی‌گیری تو آبرو می‌خری آبرو نمی‌بری تو رسوا نمیکنی تو سرکار نمیزاری

    تو جنست خیرخواهیه تو جنست اینه که تنها منبع خیر جهانی نه تنها دروغگوی جهان پس یه چیزی هست من نمی‌دونم

    راه نشونم بده حالیم کن

    تا اینکه یه روزی که تو خواب بیداری بودم

    بهم گفت بیا یه درس بزرگیبهت بدم

    درس ترفندهای شیطان

    خدا فرمود هر وقت یه خبر خوب تو ذهنت اومد که می‌خواد یه اتفاق خوب بیفته قراره چند روز دیگه یه شب دیگه چند ساعتی اتفاق بیفته و مرتبط با اون مسئله زندگی تو است

    فورا اینو بگو بگو خدایا من می‌دونم تو خبرهای خوب و اتفاقات خوب را با بی‌نهایت دستانت به من می‌رسونی حتی با دست شیطان ات

    بعد اگه اون اتفاق افتاد بگو خدایا شکرت اگه اتفاق نیفتاد بدون دست شیطان تو کاره کلی گریه کردم که این همه بخدا بدبیرا گفتم کلی خجالت کشیدم اماخدا اصلا به روی خودش نیاورد نفهمی منو میدونی خدا وایستاد تا من طعم فریب شیطان بچشم حالیم بشه بعد بیا درسشو بهم بده که بهتر درسو بفهمم یعنی اگر شیطان این نیرنگ اجرا نمیکرد من درسو حالیم نمیشد مثلا در نظر بگیر خدا بیاد بگه بیا بهت درس ترفندهای شیطانی بدم من میگفتم چی ترفند های شیطانی چیه مثل این میمونه که یکی 4عمل اصلی ریاضی بلد نیست اونوقت بیای بهش ریاضی محض یاد بدی

    خلاصه گفتم اینو به اشتراک بزارم که اگاه بشی اینو تو زندگیت پیاده کن دوست داشتی نتیجه شو تو سایت به اشتراک بزار خواستی برا من هم بفرست که از این نتیجه بیشتر سپاسگذار خداوند باشم

    هرچی هستم هرکی هستم هرچی دارم هیچی نیستم مگر به اعتبار خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: