قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن - صفحه 1

884 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Aida» در این صفحه: 15
  1. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3225 روز

    سلام استاد خوبم

    حال و روز و روزگارت خوش

    یک سوال از شخص خودتون داشتم: استاد من فکر میکنم قانون رو خیلی خوب بلدم و چندتا دفتر ،فقط از اگاهیهایی ک این مدت بدست اوردم نوشتم. هرچی جلوتر میرم این اگاهیها بیشتر میشن، بیشتر درکشون میکنم و بیشتر ب جونم میشینن. دلیلشم اینکه ماههاست من هر روز ساعتهای زیادی به قانون فکر میکنم، به حرفهای شما، ب اتفاقات زندگیم، ب کامنتهای بچه ها… ساعتها فکر میکنم تجزیه تحلیل میکنم استدلال میکنم و…

    الان خوب میدونم ک چندتا کلمه و جمله کلیدی داریم که کل زندگی و قانون جهان دوراینا میگرده:

    +قانون فرکانس: هر چیزی درین دنیا(هرچه ک میبینیم و نمیبینیم،ادما، وسایل اطرافمونو…) از جنس انرژیه و در حال ارتعاش و تبادل فرکانس با جهان اطرافشه.

    +احساسات: میدونم که نوع احساسات ما و شدتشون، نوع و شدت فرکانسهای مارو مشخص میکنه

    +باور: میدونم که افکار و احساسات و فرکانسهای ما حاصل باورها و برنامه ریزی ذهنی ماست

    +تمرکز و توجه: میدونم که جهان اساس آنچه را که بهش توجه میکنیم به زندگیمون وارد میکنه

    و هماهنگ شدن با خود مقدس: و میدونم که باید با منبع انرژی(خود مقدس، خداوند، روح، کائیات و…) هم فرکانس و هماهنگ بشیم . واین یعنی توجه به زیباییها و نکات مثبت خودمون، ادمهای اطرافمون، اتفاقات زندگیمون و جهان پیرامونمون

    و هزارتا چیز دیگه ای که میدونم

    استاد اینم میدونم که ما وقتی به دانسته هامون عمل میکنیم که ایمان داشته باشیم. اینم میدونم که همه این اگاهی وقتیکه منجر به اقدام و عمل بشه(زندگی کردن باورها، تمرینات مختلفی ک تو دوره های مختلف میدین و…)، ب شرطی جواب میده که به اون احساس خوبه برسیم و فرکانس مناسبی رو ارسال کنیم

    ولی ی سوال مهمی دارم. من همیشه از بچگی ادم دلتنگی بودم. همیشه بی قرار بودم. از دوران نوزادی که شب و روز گریه میکردم تا دوران بزرگسالی که همیشه تو استرس و ناراحتی و دلتنگی بودم. الان به لطف خدا و وجود شما که دستی از دستان خدا بودید، خیلی حالِ روزگارم خوشه و ارامش خوبی بدست اوردم و نتایج خیلی خیلی خوبی هم گرفتم. اما استاد من همچنان دلتنگم. نمیدونم اصلا دلتنگ چیم دلتنگ کیم. این حس همیشه همه جا باهام هست. چه وقتی بچه بودم چه وقتی بزرگ شدم چه وقتی با خانوادم زندگی میکردم چه الان که تقریبا تنها زندگی میکنم، چه وقتی قبلا توی رابطه عاطفی بودم چه الان که رابطه ای ندارم.این دلتنگی خیلی خاصه. انگار ی چیزی کم داشته باشم تو زندگیم.نمیدونم اصلا دلتنگی کلمه مناسبی واسش هست یانه. دلم میخواد دلیلشو پیدا کنم. حس میکنم اگر بهش برسم دیگه ی ب معنای واقعی خوشبخترین ادم روی زمین خواهم بود. شما جوابشو میدونید؟ دوست دارم ازتون درخواست کنم ی فایلی چیزی تهیه کنید راجع بهش صحبت کنید واز تجربیات خودتون بگید.شاید هنوز به معنای واقعی خدا رو نتونستم تو وجودم پیداکنم. دوست دارم ی فایلی باشه که روزی 1000بار گوشش بدم و خدارو در وجودم حس کنم.ی فایلی ی حرفایی که برای همیشه این حس دلتگی و گم کردگی رو از من بگیره.

    سپاسگزارم که هستین.هم از خدای مهربان هم از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3225 روز

    سلام استاد عزیزم

    استاد میخواستم ی چیزو صادقانه بگم: من خیلی دوست داشتم برنده شم، نه بخاطر جایزه، بخاطر اینکه بدونم تو مسیر درستی هستم و این میتونست ی نشونه بزرگ برام باشه.استاد وقتی اسامی رو دیدم، یکم ناراحت شدم و گفتم که نظر من خیلی خوب بود… حتی کامنتهای دوستان رو خوندم و با نظر خودم مقایسه کردم و دیدم 2تا نظری که گذاشتم واقعا عالی بوده. اما بعدش دیدم خب دوستان تعداد ستاره های بیشتریو گرفتن و شما طبق وعده ای که داده بودین از میان اینها باید نفر بنده رو انتخاب میکردین و کار درستی انجام دادین و دلخوریم از شما بلافاصله ازبین رفت. (من تو مسابقه قبلی هم ناراحت شدم و گفتم که من حتی باورهای اشتباه ثروتمندان رو هم اشاره کرده بودم در حالیکه نفر بنده بشون اشاره ای نکرده بود. اما خب اونجا هم ستاره نگرفتم )

    ی نگاهی به شماره صفحات و دیدگاها انداختم و متوجه شدم، دوستان بخاطر باورهاشونه که کامنتهاشون دیده شده و ستاره گرفته.و دوباره رد پای قانون رو تو مسابقه هم دیدم. مطمئنا من باور قدرتمندی نداشتم که میتونم برنده شم یا شاید خودمو لایق نمیدونستم. نمیدونم…..

    اما به هر حال به همه دوستان برنده از صمیم قلبم تبریک میگم و اونهارو بخاطر باورهای قدرتمندی که موجب برنده شدنشون شد، تحسین میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
    • -
      Aida گفته:
      مدت عضویت: 3225 روز

      سلام استاد عزیز و سلام دوستان نازنین

      الان چیزی بهم الهام شده و در یک فضای خیلی عرفانی دارم این مطلب رو مینویسم.

      من این مطلب رو مینویسم برای تمام کسانی که کامنت دلخورگونه من رو دیده اند یا در اینده خواهند دید.

      میخوام یک اعتراف سنگین بکنم. من ی باور محدود کننده ای رو در وجودم پیدا کردم که بقدری مخفی بود که همیشه انکارش میکردم. من خودمو ادم خیلی مهربونی میدونستم. و البته همه ادمها هم همیشه بهم میگفتن: وای چقدر اخه تو مهربونی.

      اما الان فهمیدم من ادم حسودی بودم. بله با افتخار اعلام میکنم من این باور محدود کنندرو در خودم پیدا کردم و پذیرفتم. همیشه فکر میکردم من خیلی ادم مهربون و دست و دلبازی هستم. اصلا کاری با کسی ندارم. اگر بتونم به بقیه کمک میکنم و واقعا هم همه اینها بودم.حتی همیشه به خودم و اگر جایی حرفش میشد این جمله معروف رو میگفتم که: برای اینکه کسی موفق شه لازم نیس بقیه ادمهارو پایین بکشه. فکر یمکردم همینکه به کسی بدی نرسونی و زیر اب کسیو نزنی کافیه. اما الان فهمیدم داستان فرای این حرفهاس. داستان اینکه تو ن تنها کسیو پایین نکشی، بلکه کمک کنی حتی موفق هم بشن، حتی به کسایی که رقیب توان. و اینکارو با ارامش و با رضایت و لبخند انجام بدی . ن از روی اینکه بخوای ادای ادم خوبارو دربیاری

      و من همیشه ادای ادم خوبارو در میاوردم!!! من هیچ وقت از عمق وجودم از موفقیت کسی خوشحال نمیشدم. همیشه همه ادمهارو پایینتر از خودم میدیدم.

      + تو درس و دانشگاه همیشه جز تاپهای کلاس بودم و اگر کسی کارش خوب میشد و بقیه تحسینش میکردن یا نمرش بیشتر میشد تو دلم میگفتم ن بابا این ک چیزی حالیش نیس، بلد نیس نمیفهمه

      + اگر کسی ازدواج میکرد تو دلم میگفتم این دختره مگه چی داشت ک اینو گرفتن:)) من که ازین بهترو و بالاترم… حالا انگار برای اینکه من ازدواج کنم کسی نباید ازدواج کنه یا قراره من با همه مردای دنیا ازدواج کنم و کسی نباید ازدواج کنه

      + تو کارم همین طور بودم. اگر کسی کارش بهتر بود تو دلم ی عالمه ب خودم دری وری میگفتم ک چرا اون از تو بالاتر و بهتر شده نتیجش. در اعماق ذهنم دوست داشتم کارش خراب بشه

      + همیشه همه جا دوس داشتم فقط من دیده شم فقط من خوب باشم فقط من موفق باشم.. واس همین همیشه همرو و کارهاشونو تحقیر میکردم و بی ارزش و کوچیک میدیدم.

      + تو موقعیتهای مختلف با اینکه همیشه لیخند میزدم ب بقیه و بهشون تبریک میگفتم، اما احساس کمبود عظیمی در خودم میکردم درعین حال ک فک میکردم من خیلی خفنم :)) تناقض عجیبیه

      و جالب اینکه همیشه میگفتم چرا با اینکه فکر میکنم مهربونم و همه هم میگن خودم این مهربونی رو احسااااس نمیکنم!!!نمیدونم کسی میتونه این تناقض رو درک کنه یا نه

      نکته جالب اینکه همه اینها خیلی ریز و مخفی در لابلای هزارتا فکر دیگه اتفاق میفتاد و من متوجهشون نبودم. فایلای استاد رو دیده بودم ک راجع به تحسین بقیه میگه. اما چون تو فرکانسش نبودم متوجه نمیشدم و میگفتم ن بابا من که اینجوری نیستم.

      الان فهمیدم که همه اینها ریشه در باور عدم فراوانی داره. ریشه در این باور اشتباه ک اگر کسی موفق بشه من نمیشم، اگر کسی خوب باشه خوبی من دیده نمیشه

      وای خدای من این باور فراوانی چه کرده باما و با زندگیاموووووووون

      چقدر خوشحالم ازینکه روز بروز بهتر از دیروز میشم و رشدمیکنم و شخصیتم زیباتر میشه.

      چقدر خوشحالم که انقدر قشنگ دارم تکاملم رو طی میکنم.

      همه اینهارو از خدای مهربانم دارم. و از استاد نازنینم که دستی از دستان خدا شده برای من.ازت سپاسگزارم استاد عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  3. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3225 روز

    سلام دوست مهربانم

    سپاسگزارم ازحس و انرژی خوبی ک بهم دادی. برای اون سوالی هم که پرسیده بودی چطوری تمرینات فراوانیو انجام میدی ، من پاسختون رو نوشتم. توی صفحه 11 مسابقه هست.میتونید ببینید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3225 روز

    دوست مهربانم بزرگترین قانون احساس خوبه(ارسال فرکانس خوب) و هماهنگ شدن با خود مقدسه (خدا، روح، منبع انرژی) .این یعنی نگاه کردن به موضوعات از زاویه ای ک بهمون احساس خوبی میده یا اگر نمیتونیم اینکارو کنیم لااقل اعراض کنیم. دوست ندارم ازین کامنتم قضاوت صداقتم ولی با حس بدم برداشت شه. من فقط زاویه دیدمو گفتم : قدرت باورهارو تایید کردم و اینکه قانون تو همه چی داره حرف اولو میزنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: