قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-27 13:59:052024-06-27 06:23:53قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عزیز
سلام بر دوستان خوبم
در حال گوش دادن یک فایل عالی دیگر هستم
من خالق زندگی خودم هستم
من آگاهانه و یا ناآگاهانه زندیگ خودم را رقم می زنم
من با توجه به افکارم
با تمرکز بر روی موضوعات مختلف
فرکانس هایی به جهان هستی صادر می کنم
و این سبب می شود که من باورهای خودم را بسازم و این باورها در همه موارد زندگی من خواهد بود
چه نکته عالی که استاد در این فایل به من آموزش دادند
صحبت کردن با خدای خودم
این صحبت کردن خواه می تواند نوشتاری باشد و یا می تواند گفتاری و در دل خودم باشد
این سبب می شود که من به خدای خودم نزدیک و نزدیک تر بشوم و از همه مهمتر اینکه دل و روحم لطیف باشد وبا خدای خودم بهتر بتوانم ارتباط برقرار کنم و از جهت دیگر الهامات و نشانه های خداوند را بهتر و بیشتر درک خواهم کرد
وقتی که من شروع کنم به کنترل کردن ورودی های خودم
هم جهان به من کمک می کند و هم خودم بیشتر و بهتر انگیزه پیدا می کنم تا روی خودم کار کنم و بهتر و بهتر بتوانم در مسیر درست قرار بگیرم
وقتی که من در مسیر و مدار درست قرار بگیرم اگر زمانی هم از مسیر خارج بشوم به سرعت متوجه این تغییر مسیر خواهم شد و به زودی می توانم به راه خودم بازگردم
جهان هستی به تغییر من جواب خواهد داد و آدمهای هم مسیر و فرکانس و موقعیت ها و اتفاقاتی هم مسیر را در فرکانس من قرار خواهد داد
روند تکاملی خودم را طی خواهم کرد و قدم به قدم به سمت موفقیت پیش خواهم رفت
نکته
موفقیت فقط مالی نیست
رضایت داشتن از خود
آرامش درونی که داری
حس و حال خوبی که داری
همه اینها موفقیت است و باید آنها را دید و سپاسگذار خدای مهربان بود
همه این نشانه دلیل بر این است که همه چیز درست است و راه و مسیرم درست است
خدا را شاکرم بخاطر این همه حس و حال خوب
نکته زیبایی دیگر
تحسین کردن موفقیت های دیگران
احسنت گفتن بخاطر دستاوردهای خوب دیگران
تبریک گفتن موفقیت های خوب دیگران
همه اینها هم سپاسگذاری است و قدران نعمت های خداوند عزیز بودن است
آنچه که من یاد گرفتم در این فایل داشتن حس و حال خوب و داشتن آرامش در زندگی خودم مهمترین رمز موفقیت است
ممنونم از استادعزیز بخاطر این فایل عالی
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم
سلام به خانم شایسته مهربون
سلام به دوستان هم فرکانسم
روز شمار زندگی من روز 61
توجه به نکات مثبت یعنی اینکه تو سایت باشی و با دقت و حوصله کامنت دوستان زیباتون بخونی
کنترل ذهن یعنی صبح که از خواب بیدار میشی شکر گزار خداوند باشی که عمری دوباره به تو عطا کرده تا زیباییهای جهان اطرافتو ببینی و شکر گزار خداوند باشی بابت این همه زیبایی
کنترل ذهن یعنی صبح بری جلو آینه و خودتو هر چقدر که دوست داری تحسین کنی هر چقدر هم که اشتباهی کرده باشی خودتو تحقیر نکنی با خودت در صلح باشی به خودت افتخار کنی و خودتو عاشقانه دوست داشته باشی و اینو به یاد بیاری که تو خلیفه الله هستی تو جانشین خداوند در روی زمین هستی تو پاره ای از خداوند هستی تو نوری از خداوند هستی پس اجازه نداری به خودت سخت بگیری باید رها باشی و بگزری و آرام و تومعنینه با خودت برخورد کنی
کنترل ذهن یعنی توجه به نکات مثبت زندگیت هر چند ناچیز باشه
کنترل ذهن یعنی قضاوت نکردن دیگران و خوب فکر کردن
کنترل ذهن یعنی گوش دادن به ندای قلبت
من با کنترل ذهنم میتونم زندگیمو آن طور که دوست دارم رقم بزنم
کنترل ذهن یعنی آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هیچ وقت بد کسی رو نخواه
کنترل ذهن یعنی تحسین کنی هر کسی را که آرزوی تو را در اختیار دارد چنان با ذوق و شوق تحسینش کنی که انگار تو به آرزویت رسیدی تا به آن آروز که دوست داری داشته باشی نزدیکتر شوی
تمام اینهایی را که گفتم با خودم بودم
برگی دیگر از سفرنامه امروزم.
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
کنترل ورودی های ذهن واقعا یکی از مهمترین کارهایی است که باید در همه اوقات زندگی خودم من به آن عمل کنم و بتوانم روی خودم این سرمایه گذاری کنم تا بتوانم با دادن ورودی های خوب به ذهن خودم همیشه به این نکته اهمیت بدهم که با دیدن زیبایی های حال و احساس من هم خوب خواهد شد و بی شک اتفاقات خوب هم برای من رخ خواهد داد
زیبا است هر چه بیشتر روی خودم کار کنم و مدار خودم را بالا ببرم جهان هستی هم افراد کسانی را سر راه من قرار می دهد که با من هم مدار و هم فرکانس هستند و آنوقت این افراد دستهایی از خدای مهربان می شوند برای کمک کردن به من
یک نکته عالی برای من از این فایل این بود که وقتی آرامش داشته باشم براحتی به همه خواسته های خودم می رسم
داشتن آرامش مهمترین رکن اساسی در هر موفقیت است
نکته دیگر
دیدن ریز به ریز و جزییات اتفاقات پیرامون خود
اینها نشانه هایی است که وقتی که من شروع به کار کردن روی خودم می کنم این اتفاقات رخ می دهد
دیدن این اتفاقات خود سبب می شود که اتفاقات بزرگ تر براحتی در زندگی ما رخ بدهد
این درس را باید همیشه آویزه گوش خودم کنم
همیشه باید و باید من یک آدم عمل گرا باشم
باید به آنچه که می آموزم و یاد می گیرم عمل کنم
ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام دوست عزیز
شما هم هر مدتی
از مسیر خارج میشدین
و حستون بد میشد؟؟
چکار میکردین
کنترل ورودی ذهن یعنی چی دقیقا
من خیلی نتایج خوبی گرفتم ولی یهو از مسیر خارج میشم هر چند هفته
اصلا دلیلشو نمیفهمم
با کامنت های شما و اقای علی ابودردائی خیلی حس خوبی میگیرم همیشه میخونم
ولی کامنت نمیذاشتم این اولین کامنت …
سلام دوست عزیز
بله من هم گاهی اوقات کنترل خودم را از دست می دهم
این طبیعی است
به این دلیل است که ما فراموش می کنیم مسیر و روند رو به رشد و پیشرفت خودمان را
این به این دلیل است که شما یادتان می رود از کجا شروع کرده آید و به کجا رسیده آید
اما
نکته اینجا است که ما می توانیم با کنترل ذهن خودمان این روند را بیشتر و بیشتر به عقب بیندازیم
به این معنی که
مراقب باشیم چه می بینیم
چه می شنویم
در چه مورد صحبت می کنیم
در چه موضوعی بحث می کنیم
شبکه های اجتماعی
تلوزیون و و و
هر چه بهتر و بیشتر بتوانید اینها را کنترل کنید بی شک نتیجه های بهتر و پایدار تری را دریافت خواهید. کرد
اما
نکته این است که با یکبار از مسیر خارج شدن نباید نام امید بشوید و باید مسیر را ادامه بدهید
همه اینها در افکار خودمان است
سلام ب استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی
سلام ب دوستان
ممنون که جواب دادین…
جوابم رو گرفتم چقدر واضح بود .قانون تکامل چقدر مهمه همیشه عجله داشتم جلو پیش برم چون ادم کنجکاوی ام مطالب و فایل زیاد خوندم و نوشتم نتایج هم گرفتم ولی نمیدونستم بعضی چیزها نیاز به تکامل دارد نه یک شبه همه چیز تغییر کند…
همیشه به نشانه ها ایمان نداشتم و اهمیت نمیدادم تا چند روز پیش بخاطر این تضاد که حسمو بد کرد…
برای اینکه راه حل بهم الهام بشه باید اروم باشم تا بشنوم صدای خدارو…
خدایا شکرت
من همیشه کامنت میخوندم فقط میگفتم یعنی منم یروز مثل دوستان میشم…
شاید بخاطر اینکه کمالگرا بودم یا اینکه عزت نفس پایین نمیذاشت من کامنت بگذارم
داستان آشنایی من با استاد هم خیلی جالب بود
این یک تضاد است ….
یعنی وقتی حالت بد شد و از مسیر خارج شدی زود دنبال جواب باش…تو میخوایی یک پله بالاتر بری تضاد مانند کبوتر پیغام رسانه برامون…
با حل کردن این تضاد و چالش ..
خوشحال شو یه تضادی برات پیش اومد یعنی یک پیغامی برات همراه داره(مانند علف هرز و مانند یک گره حل شود تا جلو بری برای پیشرفت و رسیدن به هدفت) باید باخودت خلوت کنی بپرسی از خودت چه چیزی باعث حال بد من شده جواب از هر طریقی بهت الهام میشه
چرا همیشه هر مدتی حالم بد میشه ؟؟
هی از خودم سوال میکردم و جوابی می اومد
بعد سوال بعدی تا به جواب جامع و کاملی رسیدم
برای چند روز کارایی که بهم حس خوب میدادن رو انجام دادم ولی حال خوبم طول نکشید فهمیدم باید ریشه ایی دنبال موضوع بگردم..
این تکرار ناخواسته یعنی من دارم یه چیزی توجه میکنم که جذبش کردم یک اتفاق بد حس بد
با بودجود اومدن این تضاد من باید این پیغام رو دریافت کنم
بله_من یک باور محدود کننده پیدا کردم
توجه کردم هربار یه اشخاصی می اومدن خونمون من حالم بد میشد و از مسیر خارج میشدم
چون اینو توی مغزم بزرگ کردم قبل اومدنشون با تکرار که ای بابا اینا باز اومدن الان حالم بد میشه
غافل از اینکه هیچکس نمیتواند در شما تاثیر بگذارد تا شما نخواهید…
نمیدونستم چکار کنم چطور حالمو خوب کنم به رفتار بدشون به حرفای منفی توجه میکردم عکس العمل نشون میدادم …و ورودی های ذهنمو کنترل نمیکردم
من خالق شرایط خودم هستم هرطور شده شرایطو وفق مرادم درست میکنم
…
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند باشید
خدایا شکرت…..
بنام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید
سلام به استاد نازنینم ومریم عزیز ودوستان توحیدیم در این سایت الهی
خداراسپاسگزارم که امروز هم به من فرصت نوشتن داد
روزشمار تحول زندگی من روز 61
قدمهای عملی برای کنترل ورودیهای ذهن
جهانی که در آن زندگی میکنیم جهانی است که خداوند طبق قوانین خاص آن را اداره میکنه وما با افکار وفرکانسهایی که در هر لحظه به جهان ارسال میکنیم زندگیمان وشرایط آن را خلق میکنیم واگر ما آن قوانین رو درک کنیم وطبق آن قوانین زندگی کنیم اتفاقات خوب را تجربه میکنیم
استاد از باز شدن قلبت ولطیف شدنت روحت هنگام توجه به زیبایی ها وسپاسگزاری گفتید وچقدر من این حس دوست دارم وقشنگ درک میکنم استادجان من برخلاف خیلی از دوستان اهل نوشتن نیستم کم پیش میاد بنویسم ولی سپاسگزاریم همیشه توذهنم هست کم پیش آمده موقعه سپاسگزاری وحرف زدن با خداوندبه پهنای صورتم اشکم نریزم وقتی زیبایی میبینم میمونم از قدرت خداوند من چند سال قبل که با شما آشنا شدم برای کنترل ورودیهای ذهنم کل شبکه های اجتماعی رو حذف کردم الان هم وات ساپ وتلگرامم فقط کانال کاری دارم آن زمان هم که داشتم هیچ وقت دنبال مقایسه کردن زندگیم ویا چت کردن با افراد ناشناس نبودم وچه جالب که گفتید وقتی ما شروع کنیم به کار به روی خودمون وساختن باورهای مناسب وکنترل ورودیهای ذهن جهان هم به ما کمک میکنه وقتی پارسال مهر ماه به خاطر تضادی که برخوردم از محل کار استعلاجی گرفتم همان موقعه ها بود که فایلهای سفر به دور آمریکا سری دوم آمد روی سایت تمام تمرکزم رفت رو این فایلها وهمزمان روزشمار تحول زندگی من فصل اول را شروع کردم الان که این فایل رو گوش دادم یادم آمد وقتی کامنت دوستان میخوندم به خودم میگفتم کاش بتونم منم بعداز استعلاجی وقت آزاد بیشتری داشته باشم تا بیشتر روی خودم وباورهام کار کنم واین شد دوباره استعلاجی ام تمدید شد ودر آخر هم شرایط به سمتی پیش رفت که من تصمیم گرفتم بعداز 15 سال از کارم استعفا بدم شاید در این مسیر ناخواسته ای پیش میومد ولی به خودم میگفتم این ناخواسته در جهت رسیدن تو خواسته ات است دروغ چرا گاهی وقتها هم اینقدر از شرایطم خسته میشدم که می نشستم به گریه کردن ولی در همون حال هم میگفتم میدونم این اتفاقات رو خودم با افکارم رقم زدم پس خدایا صبری بهم بده تا از صابرین باشم صبری بهم بده تا تسلیم تو باشم وناسپاسی نکنم استاد تو مدت یکسال من هر روز معجزات خدا رو دیدم افرادی که من اصلا شناختی ازشون نداشتم با محبت میومدند خانه ام را تمیز میکردند ،برا من میوه های شهر خودشون رو میآوردند وخیلی اتفاقات دیگه….
ومن تو یکسال به این باور رسیدم که من آگاهانه یا ناآگاهانه دارم زندگیم رو خلق میکنم وچقدر صحیح فرمودید که به محض اینکه از مسیر خارج میشی ذهنت یه آلارم بهت میده که سریع برگردی به مسیری که فقط آرامش هست حس خوب اصلا استاد جان وقتی آدم در این مسیر قرار میگیره با وجود مشکلات وکاستی ها اینقدر حالت خوبه اینقدر سرخوش هستی اینقدر قدرت الله رو باور داری که دیگه دغدغه ای نداری
یه تجربه ای هم بگم از تمرین ستاره قطبیم
من همانطور که گفتم تمام حرف هام وخواسته هام باخداوند ذهنی است حتی سپاسگزاری تمرین ستاره قطبی ام هم همین جور دیروز صبح که از خواب بیدار شدم یکی چیزهایی که از خدا خواستم که همسرم امروز ظهر ساعت 12 خونه باشه چون در روزهای دیگه ایشون ساعت 1 تا 1:15بعدازظهر میومدند دقیقا ایشون ساعت 12 کلید انداختند به در آمدند داخل به خودم گفتم عه ببین خواسته من تیک خورد ولی بعد از یه ربع گفت میرم یکاری دارم وزود میام رفتن وساعت 1:30برگشتند به خودم گفتم فهیمه ببین خواسته ات رو واضح مشخص نکردی گفتم فردا ،امروز که بیدار شدم دوباره این درخواست رو کردم که همسرم 12 خونه باشه تا بعدازظهر که میخواد بره مغازه بمونه واستاد عین همین شد ایشون یه ربع به دوازده آمدند وساعت چهار ونیم بعداز ظهر از خونه رفتند بیرون با ذکر این تجربه ام خواستم به خودم یاد آوری کنم که قوانین جهان چقدر دقیق عمل میکنه
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
به نام حضرت حق
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
و سلام بر خدمت دوستان جانم در این خانواده
کنترل ورودی های ذهن
چقد این فایل زیبا بود و چقد این فایل آموزنده
استاد ی سری حرف قشنگ نزد ی سری حرفارو گفت که عمل کنیم اگه حرف میزنیم پس عمل کنیم
دقیق ورودی ها دیدها شنیدها از هر فایلی که میخواد باشه دارن باورهای مارو شکل میدن حتی اگه ما بازم بیخیال باشیم اما ذهن اونا ظبط میکنه تو حافظه
برای هر اتفاقی که توی زندگیت رخ میده شکر گذار باش اتفاقات کوچک رو ببین و شکر گذاری کن اگه این رخ داده بزرگتر هم میاد اما باید برای تو باور پذیر باشه هر اتفاقی در زمان مناسبش رخ میده اگه ترمزی نباشه واقعا اصل و اساس جان بر اینه پس بیایم متعهد بشیم و مواظب باشین داریم به چه چیزی در زمان حال توجه میکنیم چون اونا دارن باور برای ما میسازن به زیبایی ها توجه کنی زیبایی دریافت میکنی و مشکلات رو بهشون توجه کنی مشکلات بیشتز جهان اون چیزی رو به تو میده که تو داری به ذهنت میدی پس باید خیلی خوب عمل کنیم بهترین خوراک برای ذهن من خوندن کامنتهای بچها شنیدن فایل های استاد و دیدن سفرنامه و سریال زندگی در بهشت اینا نکات مثبت خالص هستند به خدا کتابها هم این آگاهی ها رو نداره
میخوای در مدار بالا و بالاتر قرار بگیری امین زندی باید توی این مسیر حرکت کنی این مسیر راحت و اسفاتس
خیلی عالی بود و ادعا لذت بردم استاد جانم نوش جونت عباس منش کنترل ذهن کرده که به اینجا رسیده شده این آدم در پناه حق باشید همه این خانواده بهشتی
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت
قدمهای عملی برای کنترل ورودیهای ذهن به صورت نوشتاری🪴
به نام خدای مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم باز هم سپاسگزار خداوندم که به من فرصت داده تا در خدمت شما عزیزانم باشم
یه سوالی رو مطرح کردیم با عنوان مسابقه در مورد اینکه بهترین راه کنترل ورودیهای ذهن چیه
و دوستان باز هم ما رو شگفت زده کردن بیش از هزاران کامنت و جواب عالی که به جد میتونم بگم بالای 95 درصد اونها عالی بود دوستان به این سوال پاسخ دادن
یعنی هیچ جایی نمونده هیچ نکتهای نمونده که من بخوام بگم که دوستان نگفته باشن و خدا رو شکر میکنم چقدر آگاهیهای خوبی به ما داده شد چقدر هممون استفاده کردیم از ایدههای شما از راهکارهای شما بعضی از راهکارها خیلی فوق العاده بود
یکی از دوستان نوشته بود که من توی تلگرام یک گروه دو نفره با همسرم درست کردیم بعد هر بار یه اتفاق خوبی میفته یه نکته مثبتی میبینیم همون موقع مینویسیم توی اون گروه
اون مینویسه توی اون گروه دو نفره من و همسرم و به این شکل دنبال میکنیم نکات مثبت رو و توجه میکنیم به نکات مثبت
فوق العاده بود خیلی ایدههایی که در مورد قرآن نوشته بودید در مورد ارتباط با خدا نوشته بودید در مورد کنترل شبکههای اجتماعی تلویزیون افراد و چقدر فوق العاده بود واقعاً بهتون تبریک میگم خدا رو شکر میکنم خدا رو 100 هزار مرتبه شکر که اینقدر هممون توی مسیر درست قرار داریم
من یه توضیحی بدم در مورد نحوه اداره جهان توسط خداوند
من بارها و بارها گفتم خداوند یه سری قوانین رو در جهان قرار داده و کل هستی بر طبق اون قوانین داره حرکت میکنه هر کسی اون قوانین رو یاد بگیره و درست ازشون استفاده کنه میتونه زندگی خودش رو هرجوری که بخواد رقم بزنه امکان نداره اتفاق دیگهای بیفته ما خالق زندگی خودمون هستیم ما هستیم که زندگی خودمون رو به هر شکلی که بخواهیم به هر شکلی که بخواهیم به وجود میاریم
دیگه بعد از این همه سال بعد از این همه دستاورد بعد از این همه اتفاقات عالی که برام افتاده مثل روز برام روشنه همونجوری که الان اینجا روزِ به همون شکل ایمان دارم که خودمون هستیم که آگاهانه یا ناآگاهانه اتفاقات خودمون رو رقم میزنیم حالا گفتم اینجا روزِ،
یه فضای خیلی قشنگی بیرون هست چون داشت باد میومد من نرفتم بیرون این آپارتمان ما مشرف به دریاست اقیانوس اطلس خیلی خیلی فضای قشنگ و زیبایی هست ولی خیلی باد میومد صدا رو تحت تاثیر خودش قرار میداد خیلی فضای قشنگیه توجه به نکات مثبت
قانون اینجوری عمل میکنه که ما انسانها با توجه به افکارمون با تمرکز بر روی موضوعات مختلف ما یه سری فرکانسها رو به جهان هستی ارسال میکنیم
یعنی ما مثل یک دستگاه فرستنده هستیم که یه سری ارتعاشات یه سری فرکانسها رو به جهان هستی ارسال میکنیم با توجه به افکارمون با توجه به کانون توجهمون
وقتی که بتونیم افکارمون رو کنترل کنیم که تنها راه کنترل افکار کنترل ورودیهای ذهنه ما میتونیم باورهامون رو اونجوری که دوست داریم ایجاد کنیم
در مورد همه چیز
در مورد زندگی در مورد روابط در مورد ثروت در مورد سلامتی در مورد معنویت در مورد همه چی
اگر ما بتونیم این کارو خیلی خوب انجام بدیم و تمرین کنیم متعهد باشیم روی کنترل ورودیهای ذهنمون روی ساختن باورهای قدرتمند کننده که فرکانس مناسبی رو به جهان هستی ارسال کنه اتفاقاتی برای ما رخ میده شرایطی برای ما به وجود میاد که ما رو به خواستههامون میرسونه.
حالا چه خواستههایی که به زبون میاریم چه خواستههایی که به خاطر برخورد با مشکلات با تضادها و مسائل زندگی در درونمون متولد شده و هنوز هم آگاهانه خودمون هم نمیدونیم که میخواهیمشون
وقتی که به این شکل عمل میکنید وقتی که ورودیهاتون رو کنترل میکنید اتفاقات شروع میکنه به تغییر کردن توی زندگیتون
من یادمه اون موقع که برای اولین بار این مسائل رو داشتم میفهمیدم و درک میکردم میشستم بمباران میکردم
اولاً وقتی که اومدم روی باورهام همینجوری روی افکارم کار کردم یه سری آدمها خود به خود یه سری آدمهای نامناسب خود به خود از زندگیم حذف شدن
یعنی لازم نبود که من کار خاصی بکنم خودش این اتفاق میفتاد
بعضی موقعها هم میشد که خودم یه ذره تلاش میکردم که یه سری افراد رو حذف کنم یا مثلاً محیط زندگیم رو ببرم به جایی که کارم راحتتر باشه برای تمرکز کردن
هرچند که اینکه تونستم محیطم رو هم تغییر بدم به خاطر این بود که داشتم روی باورهام کار میکردم وگرنه قبلاً نتونسته بودم محیطم رو تغییر بدم
یعنی همه چیز خیلی سادهتر
یعنی کمک به من شد که بتونم محیطم رو تغییر بدم و یه سری افراد رو دیگه نبینم
همه اینها زمانی اتفاق افتاد که من شروع کردم به تغییر افکارم به بمباران افکارم با باورهای درست با توجه به نکات مثبت یعنی همینجوری راه میرفتم توی خیابون با خدای خودم صحبت میکردم یکی از بهترین راههای کنترل ورودیهای ذهن اینه که با خدای خودتون صحبت کنید
اصلاً من کلاً اصولاً این کارو خیلی انجام میدم بعضیها خیلی مینویسن
من کلاً خیلی نوشتاری نیستم
مینویسم ولی خیلی کمتر از اینکه میگم با خدای خودم نه اینکه حالا لبم هم تکون بخوره خیلی موقعها در درونم دارم صحبت میکنم اما میشنوم خودم دارم چی میگم خیلی زیاد این کارو میکردم خیلی زیاد این کارو میکردم و توی خیابون راه میرفتم به زیباییها توجه میکردم به زیباییها
زیبایی هر چیز میتونست باشه از یک پرنده زیبا از یک درخت زیبا
اون موقع بندرعباس بودم از ساحل دریا از ساختمانهای بلند و شیک و قشنگ از چهره یک دختر زیبا یه لباس قشنگ هر چیزی میتونست باشه توجه میکردم و توی دل خودم تحسین میکردم بعد خواستههام رو به خدا میگفتم
یا مثلاً زیباییهای خودم رو به خدا میگفتم توانایی خودم رو به خدا میگفتم کارهایی که تونسته بودم انجام بدم کارهایی که میتونم انجام بدم سپاسگزاریهایی که داشتم به خاطر سلامتیم خانوادهام دوستام و خیلی چیزای دیگه
میدونید چه اتفاقی افتاد
اتفاقی که افتاد این بود که اولاً خیلی خیلی لطیف شده بودم کلمه مناسبش لطیفِ
خیلی لطیف شده بود روح من
یعنی تقریباً همیشه از ارتباط با خداوند از اون نزدیکی که ایجاد شده بود اشک میریختم همیشه.
یعنی همیشه در حال اشک ریختن بودم من اصولاً آدم احساساتی نیستم هیچ وقت نبودم از بچگی
و اتفاقی که افتاد خیلی برام عجیب بود که چرا من اینقدر لطیف شده اینقدر همه چیز رو وقتی که به خدا فکر میکنم اینقدر همه چیز برام قشنگه اینقدر آرزوهام دست یافتنیه اینقدر خدا رو توی قلبم احساس میکنم احساس میکنم داره باهام صحبت میکنه و یه عالمه اتفاقات خوب و وقتی که شروع کردم به این کار خودش شروع شد روند اتفاقات زندگیم تغییر کردن
پیشنهادهای کاری درآمد بیشتر
من اون موقع تو تاکسی کار میکردم توی شرکتی کار میکردم همینجوری یعنی اتفاقات خوب افتاد شرایط عالی یه وقت آزاد خیلی خوب بود
یعنی وقتی من شروع کردم
اینو میخواستم بگم وقتی من شروع کردم به کار کردن روی باورهام خب اون موقع هم باید کار میکردم میرفتم سر کار میومدم شرکتمون کار زیاد داشت
اما وقتی که احساس کردم که انگار نیاز دارم بیشتر روی باورهام کار کنم یه اتفاق جالب افتاد به مدت یکی دو سال شرکت ما یه اتفاقی براش رخ داد که نمیتونست چون ما توی کار صادرات مواد نفتی بودیم نمیتونست محمولهها رو صادر کنه یه مشکلی براش به وجود اومده بود و دادگاه جلوی ارسال محمولهها به خارج از کشور رو بسته بود
خلاصه این اتفاق جوری بود که
نمیدونم اینو قبلاً تعریف کردم یا نه
این اتفاق جوری بود که مثلاً هر روز میگفتن فردا
یعنی از اون روز اولی که جلوی ارسال محمولهها رو گرفتن مدیرعامل شرکتمون به من میگفتش که فردا
داریم کار میکنیم روش فردا احتمالاً حل میشه بعد این فردا شد دوباره فردا دوباره فردا و این فردا تا دو سال طول کشید البته تا 5 سال طول کشید من دو سالش رو بودم و اونها یه جوری بود که چون نمیدونستن فردا میشه یا نمیشه نمیتونستن به من بگن تو اخراجی و برو مجبور بودن حقوقم رو بدن و هر روز استند بای باشم اونجا و این اتفاق خیلی خیلی به من کمک کرد تا من بتونم بیشتر روی باورهام کار کنم.
من همیشه میگم وقتی شما متعهد میشید به انجام یک کار
چون من واقعاً متعهد بودم
جهان دست به دست هم داد شرایطی برای من به وجود اومد که وقت آزاد داشته باشم یعنی دیگه قشنگ میتونستم صبح تا شب توی خیابون پیادهروی کنم و فایلهای صوتی که خودم درست کردم رو گوش بدم مطالب خوب رو بهش توجه کنم سپاسگزاری کنم بنویسم صحبت کنم با خدای خودم و همینجوری
بعد دیگه وقتی به یه جایی رسید که خیلی پیش رفتم و هی کار کردم دیگه اصلاً خودم اومدم استعفا دادم و گفتم من دیگه سر کار هم نمیام
خلاصه حالا بعدش که اومدم تهران و یه سری سمینارها و برنامهها ولی نکتهاش اینه که وقتی من شروع کردم به ورودیها و کنترل ورودیهای ذهنم اولاً که شبکههای اجتماعی رو که من اصلاً هیچ وقت نبودم اصلاً
من نه فیسبوک نه توییتر نه اینستاگرام هیچی هیچی
من هیچ وقت توی اینا نبودم
اصلاً دنبال نکردم
هیچ وقت ارتباطی با فیسبوک برقرار نکردم
همون موقعها هم که یاهو مسنجر بود یادمه اون موقعها که دانشجو بودم یه سری شبکههای دیگه یه جورای دیگهای بود اصلاً من تعجب میکردم بچهها با اینکه اون موقع خیلی هم توی فضای قوانین نبودم ولی اینکه بچهها میرفتن با همدیگه چت میکردن اصلاً نمیفهمیدم یک بار من توی زندگیم این کارو نکردم یعنی اصولاً اصلاً درک نمیکنم شبکههای اجتماعی رو
اصلاً نمیفهممشون
فکرشون رو درک نمیکنم
خلاءشون رو درک نمیکنم چون این خلاء رو نداشتم هیچ وقت که بشینم با یک آدم مجازی عکسهای یه آدمهای دیگه رو ببینم
هیچ وقت
نه الان که توی این فضا هستم یا توی این شرایط هستم
از همون اول این روحیه رو داشتم تلویزیون و ماهواره رو حذف کردم اونم خیلی اهلش نبودم ولی دیگه کلاً حذفش کردم
اتفاقی که افتاد اینقدر اتفاقای خوب برام افتاد که دو سال من همینجوری حقوق میگرفتم و درآمد به اون شکل نبود که موقعی که کار میکردم
چون اون موقعی که کار میکردم یه سری مزایای دیگه هم داشت ولی در حدی بود که بتونم به راحتی زندگیم رو بگذرونم و بتونم روی باورهام کار کنم
این یکی از اتفاقات خیلی خوبی بود که وقتی من همینجوری روی باورهام کار کردم و حالا یه سری افراد رو حذف کردم و شروع کردم به مطالعه قرآن و شروع کردم به ساختن باورهای خوب
هم جهان به من کمک کرد هم خودم این اراده رو از خودم نشون دادم که این کارو بکنم
خب کمکهای جهان به شکلی بود که آدمهای خیلی خوب وارد زندگیم شد ایدههای خیلی خوب از طرف افراد مختلف داده شد کتابهای خیلی خوب رو من پیدا کردم کتابهای خوب میخوندم بعد از یه مدتی که شما
یه مدت منظورم یکی دو ساله که شما روی خودتون کار میکنید اتفاقی که میفته اینه که توی مسیری قرار میگیری که اگر از مسیر خارج بشید خیلی زود میفهمید
یعنی انگار که توی ریلی قرار میگیرید که نمیتونید دیگه خارج بشید از اون ریل فقط به سمت خوشبختی و پیشرفت و ثروت و موفقیت پیش میرید
اما اگر به خاطر کنترل نکردن ورودیهاتون به خاطر باورهای اشتباهتون یه جاهایی از مسیر بخواهید خارج بشید خیلی زود میفهمید و خیلی زود میتونید جلوش رو بگیرید و خیلی زود بیدار میشید.
کلمه درستش اینه که خیلی زود بیدار میشید و بعد میتونید مسیرتون رو پیدا کنید
این یک خبر خوبیه که وقتی روی باورهاتون کار میکنید روی ورودیهاتون کار میکنید این اتفاق میفته
وقتی هم که این اتفاق میفته دیگه زندگی فقط خوبی و خوبیه و خوبیه هرچند که انصافاً اون موقعی که من توی خیابونهای بندرعباس پیاده میرفتم با خدای خودم صحبت میکردم و اشک میریختم هیچ کدوم از چیزهایی که الان دارم نداشتم
نه ملکها رو داشتم نه شرایط مالی رو داشتم نه سمینار برگزار کرده بودم نه کسی منو میشناخت هیچ کدوم از اینها رو نداشتم اما نمیتونم بگم احساس اون موقع مثلاً
یعنی جهان رو اون موقع زشتتر از الان میدیدم که این همه امکانات رو دارم
نه اون موقع واقعاً جهان برای من
یعنی همون بس بود برای من
همون احساس، همون احساس نزدیکی به خداوند همون عشقی که توی وجودم پیدا کرده بودم همون احساس سپاسگزاری همون دیدن زیباییها همون هر کجا میرفتم مثلاً همه یه جور دیگهای مثلاً غریبهها به من یه جور دیگهای نگاه میکردن یه محبتهای جدیدی رو میدیدم یه احترامهای جدیدی رو میدیدم یه برخوردهای قشنگ جدیدی رو میدیدم
یعنی همونها برای من انگار بهشت بود عین بهشت بود من اون موقع توی خونه معمولی اجاره بود بندرعباس مستاجر بودم زندگی میکردم و یه ماشین قراضه هم داشتم که داستانش رو تاکسی رو میدونید
یعنی از لحاظ مالی اون کتونی که باهاش میرفتم مثلاً سوراخ شده بود پاره شده بود بس که باهاش راه رفتم پول نداشتم که اونو عوض کنم اما حالم عالی بود حالم عالی بود و اون حال عالی
حالا وقتی که من یواش یواش اون آدم سیراب میشه از اون انرژی مثبت میدونید من مثلاً یه عالمه سال افکار منفی باورهای منفی زندگی منفی شرایط منفی انگار بدن من روح من ذهن من نیاز داشت به انرژی خداوند
وقتی که توی اون فضا قرار گرفتم وقتی که روی باورهام داشتم کار میکردم وقتی کانون توجهم رو داشتم کنترل میکردم اون انرژی وارد وجودم شد و اینقدر منو سیراب کرده بود که هیچ چیز دیگهای رو نمیخواستم هیچ احتیاج دیگهای انگار نداشتم
وقتی که اون اتفاق افتاد حالا روند تکاملی شروع میشه بعد یواش یواش آدم از یه چیزی که سیراب میشه میره سراغ چیز دیگهای
بعد میگفتم خدایا حالا اینو میخوام حالا مثلاً میخوام تاثیر بذارم توی زندگی مردم.
حالا حساب کنید من هیچی نداشتم نه مثلاً پارتی داشتم نه پول خاصی داشتم نه مدرکی توی حوزه روانشناسی هیچی هیچی
ولی این خواستم بود اون موقع
من اینو نمیدونید با چه وجودی میخواستم هیچ چیز رو در زندگیم به اون اندازه نخواستم تا به حال
هیچ چیز رو
خب بعدش خیلی زود این اتفاق افتاد دیگه
یعنی من شروع کردم یه سری ایدهها اومد یه سری کلاسها رو توی بندرعباس برگزار کردم به صورت رایگان وقت میذاشتم روزای گرم وسط ظهر میرفتم اول یه نفر اومده بود سر کلاس من یادمه قشنگ بعد یه نفر شد دو نفر اون رفت خواهرش رو آورد اون رفت برادرش رو آورد اون رفت دوستش رو آورد همینجوری 10 نفر 20 نفر 50 نفر 100 نفر 200 نفر دیگه اصلاً کلاسی یعنی جایی نبود یعنی کلاسی نبود یا فضایی نبود توی دانشگاه بندرعباس که جا باشه اون تعداد رو ما اصلاً بزاریم و بعدش که اومدم تهران و مابقی ماجرا
یعنی هی یواش یواش اون انرژی که پر میشد من از اون انرژی استفاده میکردم برای خواسته بعدی بعد برای خواسته بعدی بعد برای خواسته بعدی بعد که توی کارم خیلی موفق شدم این همه سمینار دوره برگزار کردم این همه نتیجه توی زندگی افراد اتفاق افتاد این همه تور چقدر ما تور برگزار کردیم بزرگترین تورهای ایران رو من یادمه دوستم میگفتش که توی این شرکتهای مسافری تور کار میکرد میگفت تا به حال هیچ توری به اندازهای که شما 450 نفر ما توی یکی از برنامههامون بود گفت تا به حال هیچ توری 450 نفر نبردن که یکجا 450 نفر ببرن توی ایران
داستان تور هم به خاطر خواستههای من بود من هی دوست داشتم که بچهها با هم بریم توی فضای زیبا توی طبیعت تمرین کنیم بازی کنیم خوش بگذرونیم بزنیم برقصیم حال کنیم بگیم بخندیم سپاسگزاری کنیم بعد اولین تورها یادمه یه جمعه بود توی پارک ملت اولین بار توی تهران بعدش همینجوری بزرگتر شد و بزرگتر شد بعدش دیگه حتی تا جزیره هرمز هم ما بردیم بچهها رو یعنی به تمام خواستههام
بعد اون خواسته رو بهش میرسیدم اون رکورد رو حالا دنبال رکورد اون موقعها نبودم که مثلاً بگم
اینو دوستم بهم گفتش که تو رکورد زدی وگرنه اصلاً نمیدونستم تا حالا قبلاً چه اتفاقی میفته
فقط دوست داشتم این اتفاق رو تجربه کنم بعدش دیگه حالا مثلاً توی کار اینقدر موفق بودم ولی از لحاظ مالی پیشرفت نکردم بعدش رفتم سراغ اون انرژی رو بهش شکل دادم اون خدایی رو که توی وجود همه ما هست رو بهش شکل بدم به شکل ثروت به شکل منابع مالی همون چیزی که من توی دورههای مختلف گفتم توی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها در مورد خدا و انرژی صحبت کردم که چطور میشه شکلش داد
بعد خب همین جوری دوباره اون منابع مالی اتفاق افتاد بعد اون موقعها من دوست داشتم سمینار برگزار کنم شلوغ باشه دورم بعد دوباره اون که دیگه سیراب شدم این خواسته در من به وجود اومد که میخوام تنها باشم فقط تنها باشم، همین.
که دیگه بعدش دوباره به خاطر باورهای درست این خواستهها هی به راحتی شکل میگرفت.
یعنی خواستهها که به واسطه تضادها
من قبلاً خیلی دوست داشتم مثلاً سمینار داشته باشم شلوغ باشم بریم اینور اونور هر روزم برنامه باشه صبح تا شب سمینار برگزار کنم بعدش دیگه اینقدر شلوغ شد دورم که دیگه اصلاً نمیخواستم هیچکس رو ببینم هیچکس رو
یعنی هر کجا میرفتم دوستان بودن لطف داشتن دیگه میگفتم همه چی
وقتی که شما بهش میرسید هی تغییر شکل میده قبلاً آرزوم بود این فضا که اینقدر دورم شلوغ باشه ولی بعدش دیگه نه
دیگه خواستم فقط تنها باشم و بعدش اصلاً اتفاق افتاد که من کلاً رفتم از ایران و الان چند ساله که کلاً تنهام و توی اون خلوت و اون تنهایی خودم خیلی خیلی حالم خوبه حالا ممکنه بعداً دوباره این خواسته به وجود بیاد که دوست دارم دورم شلوغ باشه ولی فعلاً که حداقل نیومده
توی بحث سلامتی توی همه چیز همینجوریه وقتی شما شروع میکنی روی باورهای خودتون کار کردن اتفاقات خوب براتون میفته و وقتی تکاملتون رو طی میکنید و از اون چیزی که دارید لذت میبرید
من اون موقعی که میگفتم توی خیابون راه میرفتم و اشک میریختم نه یه روز و دو روز و یه هفته و دو هفته اصلاً شاید چند ماه من همینجوری راه میرفتم و اشک میریختم به پهنای صورت اصلاً نمیدونستم اصلاً نمیدونستم توی وجودم چه خبره
و گفتم هیچی نداشتم از لحاظ مالی مثلاً موفقیتی کسب نکرده بودم اما واقعاً دروناً راضی بودم
اینکه خداوند میگه لعلکم ترضی
واقعاً راضی بودم و همین رضایت همین احساس خوب همین ادامه دادن مسیر همین توجه به نکات مثبت هی اتفاقات
رو بهتر و بهتر کرد
بعد باید بتونیم ببینیم اتفاقات خوب کوچک رو حتی
همین که پستچی یه نامه تبریکی برامون میاره که قبلاً نمیآورد از وقتی که داریم روی باورهامون کار میکنیم میاره
همین که مثلاً میری توی نونوایی،
نونوایی نون خشخاشی بهت میده بدون اینکه بخواد پولش رو بگیره ازت پول خاشخاشی بودنش رو بگیره
همین که توی مسابقهای برنده میشی توی قرعه کشی اسمت در میاد
یه دوستی که یه ذره شکرآب بودید خودش بهت زنگ میزنه
یا مثلاً فرزندت بلند میشه تو رو در آغوش میگیره کاری که قبلاً نمیکرد
یا همسرت یا دوستت و همینها میدونی بحث بحث پول نیست
بحث بحث همین نشانههاییه که وقتی شروع میشه وقتی روی باورهامون کار میکنیم اتفاق میفته هست
وقتی اونها رو تحسین میکنی
وقتی که اونها رو تایید میکنی
وقتی که به خاطرشون سپاسگزاری
وقتی که میفهمی جهان کار کرد
پس من دارم درست کار میکنم
پس واقعاً افکار من داره اتفاقات رو به وجود میاره
پس واقعاً یه خبری هست توی این جهان و یه قانونی حاکمِ
بعد دیگه با قدرت ادامه میدی.
بعد همینجوری آروم آروم بقیه خواستههات هم هی رشد میکنه هی بزرگ میشه
خیلی اینقدر هی نگید من چقدر اینقدر پول میخوام
اینقدر فلان میخوام
به خدا به موقعش داده میشود
فقط باید بتونید ایمانتون رو حفظ کنید باورهاتون رو حفظ کنید در مورد پول هم بارها و بارها گفتم موضوع پول چون باورهای اشتباه در موردشون زیادتر داشتیم حداقل من زیادتر داشتم
خانوادم یه آدم پولدار ما توی خانوادهمون نداشتیم کل فک و فامیل پدری و مادریم یه آدم ندارم که وضعشون خوب باشه یا من دیده باشم یه رفیق توی رفیقهای بابام اصلاً هیچی
از بچگی ما هرچی بوده کمبود بوده و نداشتن و اینها
به خاطر همین بحث ثروت خیلی باورهاش، یه ذره باورهای منفیش قویتر بوده در گذر زمان
نه فقط توی خانواده من یا توی ایران توی آمریکاش هم همینجوریه
یعنی اگر من بهتون بگم چه باورهایی من اینجا میبینم اصلاً خنده تون میگیره با این همه نعمت و ثروت اینجا چه باورهای محدودی بعضیا دارن
خب نتیجهشون هم مشخصه وضعیت کاری و مالیشون
اما وقتی که شما روی مسائل دیگه کار میکنید هی باورتون قویتر میشه نسبت به این موضوع که تمام اتفاقات رو داره باورهای من به وجود میاره
داره فرکانسهای من به وجود میاره
بعد اون وقت خیلی با ایمان قویتر میایید روی مباحث ثروت کار میکنید
همون چیزهایی که توی دوره روانشناسی ثروت یک و2 و 3 گفتم
ساعتها میشستم کامنتهای شما رو میخوندم ساعتها
بعد نگاه میکردم میدیدم اه سه ساعت گذشته میگفتم اصلاً آدم سیر نمیشه هی دوست داره ببینه بعدی چی نوشته بعدی چی نوشته بعد چقدر قشنگ بعد اون دوستانی که میرفتن تشکر میکردن از اونایی که جوابهای قشنگ میدادن چقدر کارشون زیبا بود این خودش یه نمونه از سپاسگزاریِ یه نمونه از تایید و تحسین نعمتهاست
میدونید چند هزار نفر کامنتهای شما رو میخونن تازه تا الان
یعنی از الان به بعد این سایت باشه حالا تا هر وقت که باشه هزاران صدها هزار نفر دیگه این ایدههای قشنگ و این راهکارهای قشنگ این باورهای قشنگ و این احساس خوب شما رو ازش چیزها یاد میگیرن درسها یاد میگیرن کتابها در موردش مینویسن و چقدر کارتون خوبه چقدر تحسینتون میکنم چقدر بهتون تبریک میگم بابت این قضیه.
میخواستم سپاسگزاری کنم از خداوند و بگم که در مسیر درستی هستیم وقتی که روی افکارتون روی ورودیهاتون کنترل لازم رو دارید اتفاقات سریعتر رخ میده زندگیتون قشنگتر میشه از هر لحظه به لحظه زندگیتون لذت ببرید
به این نتیجه رسیدم که من خیلی از چیزهایی که میخوام رو به خاطر خودم نمیخوام به خاطر اینکه باور بقیه رو تقویت کنم میخوام بهشون برسم
انگار که میخوام داشته باشمشون انگار که میخوام به بچهها بگم که میشود میشود ببینید شد ببینید شد و بزرگترین انگیزه من در مورد موفقیت مالی دادن انگیزه به شماست
بزرگترین انگیزه
چون از یه جایی به بعد واقعاً آدم سیر میشه
وقتی شما نیازهاتون برطرف میشه توی خیلی مسائل مالی دیگه اصلاً اون انگیزههای اولیه که به خاطر کمبود بوده از بین میره
یه انگیزه معنویتر یه نیاز یه ایده معنویتر انگار نیاز داره تا یه سری اتفاقات بیفته
الان مدتهاست که از لحاظ مالی خدا را شکر هرچی که بخوام رو دارم هرچی که بخوام
بعضی موقعها آدمهایی که اینجا میبینم صحبت میشه همون یه فیلمی من دارم توی کانال تلگرام هم گذاشتم در مورد یکی از ملکهایی که دارم و دریاچه داره وسطش یه خونه دریاچه داره نشون میدم اصلاً باورشون نمیشه که توی آمریکا یه همچین جایی هم هست اینقدر که تعجب میکنن یعنی توی تمام چیزهایی که میخواستم به هرچی که خواستم رسیدم و بزرگترین انگیزه من در مورد یه سری خریدهایی که میکنم یه چیزهایی که بهشون میرسم یا اتفاق برام میفته اینه که به بقیه بگم که میشود
چون اون موقعی که خودم توی این فضا میخواستم شروع کنم تازه مثلاً خیلی نگاه میکردم به نویسنده کتاب که خودش به چه موفقیتهایی رسیده بعد موفقیت مالی هم برام اون موقع مهم بود شرایطم خیلی شرایط خوبی نبود بعد خیلی بهم انگیزه میداد که اینو داره اینو رسیده بهش این درآمد رو داره این ملکها رو داره این خونهها رو داره بعد الان هم احساس میکنم خیلی از اون مواقع همین چند وقت پیش هم دنبال هواپیمای شخصی بودم
حالا اونم انشاالله خبرش رو بهتون میدم وقتی که کاراش تموم شد وقتی نگاه میکنم به اون احساسی که خودم داشتم اون موقعها خیلی سال پیش میبینم که خیلیاتون اینجوری انگیزه میگیرید خیلیاتون اینجوری باورتون قویتر میشه خیلیاتون اینجوری بیشتر روی خودتون کار میکنید بیشتر متعهد میشید.
یه نکته دیگه هم من بگم
من اون موقع که داشتم چیز یاد میگرفتم اصلاً و ابداً به این فکر نبودم که بیام اینا رو تدریس کنم
من هرچی رو که یاد میگرفتم به این فکر بودم که خودم انجامش بدم یعنی اون اوایل که اصلاً فکر نمیکردم که بخواد مسیرم اینجوری بره من خیلی به ملک علاقه داشتم اون موقعها و به خرید و فروش ملک و ساخت و ساز و اینا
اتفاقاً دو سه تا تجربه هم توی شرایطم من با همون اوایلی که از قانون استفاده کردم دو سه تا ملک که من خریدم توی کمتر از یه سال قیمتشون 7 ، 8 برابر شد یکیشون که بیشتر از 10 برابر شد ارزشش توی کمتر از یک سال بعد
کلاً توی این فضا بودم
بعدش که دیگه هی بیشتر کار کردم یعنی میدونستم که من خیلی شمِ خوبی توی خرید ملک دارم و خیلی شمِ خوبی توی بازار املاک و مستقلات و خب الانشم همینجوریه الانش هرچی که من گرفتم رشد کرده رشدهای خوب کرده چه ایران چه آمریکا هر کجا که من خرید ملک داشتم خیلی خوب رشد کرده بیش از انتظاری که حالا بقیه داشتن و اون موقع هرچی که یاد میگرفتم به این فکر نبودم که بخوام به کسی یاد بدم
به این فکر بودم که حتماً باید بهش عمل کنم
اما بعضی موقعها میبینم که توی بعضی از افراد مثلاً چیزی میخونن به این فکرن که برن اینو به بقیه بگن انگار که خودشون نمیخوان یاد بگیرن
انگار که فقط فکر میکنن که خوبه که به بقیه بگیم
من هیچ وقت دوست نداشتم نصیحتی رو به بقیه بکنم که خودم انجامش ندادم تمام چیزهایی که من به شما گفتم و میگم و خواهم گفت چیزهایی هست که خودم انجامش میدم یا دارم باهاش زندگی میکنم یا تجربهاش دارم میکنم ولی چون بعضیهاتون خیلی قشنگ یعنی اینقدر قشنگ جواب دادید که حد و حساب نداشت فقط به خودم میگفتم خدا کنه که خودش هم عمل کنه به این چیزی که داره میگه مثلاً میگه این کارو بکنیم ورودیها رو اینجوری کنترل کنیم اینقدر قشنگ گفتم خدا کنه فقط برای گفتن به بقیه نباشه باید خودمون عمل کنیم یعنی وقتی یه چیزی رو یاد میگیرید دنبال این نباشید که به بقیه یاد بدید دنبال این باشید که خودتون بهش عمل کنید چون وقتی که یه چیزی رو میخونید یا یاد میگیرید برای اینکه به بقیه بگید اصلاً انگار شکل یادگیریش توی مغز شما یه چیز دیگهای اتفاق میفته تا وقتی که میخونید برای اینکه خودتون انجامش بدید برای اینکه خودتون عمل کنید بهش خدا شاهده هیچ چیزی نبوده هیچ کتاب هیچ ایده هیچ راهکاری نبوده که من یاد بگیرم برای اینکه به بقیه یاد بدم حتماً من یاد گرفتم برای اینکه خودم استفاده کنم.
مثل همون دورههای تندخوانی من یاد گرفتم که خودم استفاده کنم چندین و چند سال بعدش این ایده اومد که اینا رو به بقیه آموزش بده اون چیزی که خودت سالها استفاده کردی و ازش روزی دو سه تا کتاب باهاش خوندی
و دوست داشتم که آدمهایی نباشم که دنبال نصیحت کردن بقیه باشیم حرفهای قشنگ بزنیم اصلاً خوب نیست یعنی من این یکی گوشم که اصلاً به نصیحت آلرژی داره کلاً
بس که پدرم صبح تا شب نصیحتهایی میکرد که خب با عملکرد خودش یه ذره متفاوت بود اصلاً به نصیحت حساس شده بودم
همین الانش هم از نصیحت خوشم نمیاد من دوست دارم که کسی عمل کنه نتیجه بگیره و نتایجش با من صحبت کنه نه حرفهاش
همه اینها رو گفتم که ایمانتون قویتر بشه که خدا رو باور کنیم که عشقش رو باور کنیم که قدرتی که به ما داده رو باور کنیم تواناییهامون رو باور کنیم
قوانین جهان هستی رو باور کنیم.
هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام، از دقیقه 32 33 استاد راجع به این صحبت میکنن که به گفته هاشون عمل میکنن، خواستم اینو بعنوان یه شاهد بگم، چون که خودم از استاد شنیدم، اون هم تو یک مکالمه تقریبا کاری و خصوصی، شاید خودتون هم دیده و شنیده باشید که خیلی ها معلم وار چیزایی که یاد گرفتن رو یاد میدن، اما به شخصه خودم شاهد بودم و شنیدم که استاد تو یک مکالمه واتس اپی با یکی از دوستاشون در بالاترین سطح کاریشون چطور همین مطالبی که تو دوره هاشون میگن رو اونجا هم گفتن و تاکید کردن، یعنی چیزی که میگن رو زندگی میکنن
قبلا کسی ازم کمکی میخواست کلی براش وقت میذاشتم و توضیح میدادم، اما مدتهاست که فقط لینک سایت استاد رو براشون میفرستم و میگم تو خود پای در سایت بنه و هیچ مپرس/خود سایت بگویدت که چون باید کرد.
به نام الله یکتا
سلام استاد بزرگ و بینظیرم و مریم عزیزم و دوستان آگاهم
خدارو شکر برای رسیدن به روز شصت و یکم از سفری برای تحولم
وای از این تحول که واقعاااا آدم احساس میکنه داره پوست میندازه ، داره بزرگ میشه و تا کمی از مسیر دور میشه دنیا روی سرش خراب میشه
از موقعی که با شما استاد بزرگوار آشنا شدم ، خیلی سعی در کنترل ورودیهای ذهنم داشتم ، و تا حدی که تعهد داشتم و تونستم کنترل کنم نتیجه هم گرفتم و واقعا خیلی برام واضح شده که زندگی منو فرکانسهام خلق میکنه، کار با فرکانس گذشته ندارم ، فرکانسی که همین لحظه دارم به جهان ارسال میکنم ، مهمه ، چون تحت کنترلم هست و لحظه و لحظات بعدی منو میسازه.
پس وقتی که قانون اینقدرررر ساده هست و خدا اینقدر مهربونه که تمام زندگی منو به توجهاتم به شکلهای مختلف و در زمینه های مختلف زندگیم وابسته کرده ، که با آژیری به نام احساس خوب یا بد میفهمم دارم فرکانس درست ارسال میکنم یا غلط ، خب چرا کنترلش نکنم ؟ چرا به خواسته هام توجه نکنم؟ چرا همینقدر ساده زندگیمو نسازم. خب با این باور که حالا خیلییییی قویتر شده شروع میکنم به کنترل ورودیها و گفتگوهای ذهن و کانون توجهم و سعی دارم که فقط نکات مثبت رو ببینم و شاد و شکر گزار باشم و به رابطه ام با خدای مهربانم بچسبم.
خب وقتی شروع میکنم خیلی حس خوبی داره ، اما وقتی نجوای شیطان شروع میشه تا به وعده ای که داده عمل کنه که منِ انسانو گمراه کنه و از پرستش خدای یکتا به شرک برسونه و فساد و فقر رو برام بیاره ، کار کمی سخت میشه.
ولی با آموزشهای استادم یادم میاد که حالم بده ، پسسس نجوای شیطانه ، پس سریعا مسیولیت میپذیرم که فرکانس خودم بوده و با خدا حرف میزنم و میگم خیره ، چون میدونم هنوز دارم زندگیمو خلق میکنم ، پس حالا هم که احساسم خوب بشه ، لحظات بعدی خوب خواهد بود و شکر گزاری و توجه به داشته ها و زیباییها و سلامت و توکل به خدا، آرامش درون و احساس خوب را میآورد و ندای قلبم رو میشنوم و از بیرون همه چیز درست میشه.
راه روشنه ، مسیر آسانه، خدا بامنه ،تنها قدرت خداست و من فقط روی خدا حساب باز میکنم و از او حساب میبرم و همه دستان خدا هستند و اصل خداااااسسستتتت.
من قرآن رو دارم که از وقتی به روش استاد عزیزم میخونمش عاشقش شدم و شده نور زندگیم و هدایتگر من به مسیر آسان و زیبای زندگی راحت و با عزت و ثروت و عشق و توحید در دنیا آخرت
من استاد عباس منش رو دارم که دست خداست و با عشقی بینظیر آگاهیهای تابش رو به من یاد میده تا بهتر زندگی کنم و جهان رو جای بهتری برای زندگیم کنم و خدارو شکر که این استاد عزیز همزبان من هست
من دوتا پسر عزیز دارم که سلامت و زیبا و باهوش خوب و مهربان هستن و نفسهای من ،البته با تمام وجودم سعی میکنم که بهشون وابسته نشم
من سلامتم، عزیزانم سلامت هستند، رابطه ام با همسرم کاملا مثل دوتا رفیق صمیمی هست ، پر از عشق و احترام ، من بسیار باهوش و قوی هستم و شجاع و جسور ، شهرمون زیباست و در باغچه ی جلوی آپارتمان مون پر از درختان یاس هست و درختان توت ،که در این بهار رویایی و بینهایت زیبا و پر برکت ، خیلی سبز هستند و بوی گلهای یاس هوش از سرم میبره و خدا رو شاکرم و میوه های شیرین و فروان درختان توت هم که بسیار لذیذ هستند. جاتون خالیییی
چشمام سالمه و زیباییها رو میبینم
شهرمون تمیز و خوش آب و هواست و باد خنک بهاری و صدای زیبای پرندگان همه چیز رو قشنگتر کرده
همسایه هامون خیلی مهربان و بافرهنگ هستند و مثل خانواده ی آدم هستن
آپارتمان بسیار تمیز و زیبایی داریم و بینهایت زیبایی و نعمت های فراوان که اگر هر کدومشون نبودن ، زندگی سخت میشد و حالا من همه ی اونا رو دارم و حتما با قانون و قدرت خلقم یه بقیه ی خواسته هام خیلی راحتتر میرسم ،چون قطعا لایقش هستم
چقدر زندگی زیباتر و راحتتر میشه وقتی با قانون زندگی میکنیم و این همه نعمتی که داریم رو میبینیم و تازه میفهمیم که وایییی خدا رو شکر من همین حالا هم کلی خوشبختم و کلی نعمت دارم ، و خب خیلیییی بیشترش هم میخوام ، و حتما میتونم مثل همون نعمتهایی که الان دارم ، اون بقیه رو هم داشته باشم.
من یاد گرفتم از قرآن واستادم و مریم نازنین که بالاترین فرکانس برای یکی شدن با خدا و برای ماندن در احساس خوب و ارسال فرکانس خواسته ها و کنترل ذهن و ورودیها و کانون توجه و خلاصه عمل به قانون ،،،،، شکر گزاری برای داشته ها هست و دادن اعتبار داشته ها به خدای یکتا ،،،،،
خداوند در سوره ی مبارک زمر فرمودند : درخواست کنید تا شما را اجابت کنم ،البته بیشتر مردم شکر گزار نیستند .
و برداشت من این است که حتی راه به اجابت رسیدن دعا هم از شکر گزاری میگذره و کلا شکر گزاری همون کلید گنجهای زمین و آسمان هست که من نعمتهایی که دارم را قدردانم و از لطف خدا میدانم ، پس اگر به بیشتر از اینها هم برسم ،بازهم حتما یادم هست که خدا داده و شاکرش باشم و یکتا پرست باشم.
من وقتی عمیقأ شکر گزارم ، به وضوح بهتر شدن زندگیم در همه ی جهات را میبینم و کافیه فقط کمی کنترل ذهن و توجهم رو از دست بدم ، که زود اتفاقات به ظاهر بد از راه میرسن که مرا از خواب بیدار کنند و بفهمم و فرکانسم را درست کنم و در شروع درست کردن فرکانسم خیلی پیش میاد که با تغییر فیزیکم و لبخند آرامتر میشم و سریع مسیولیتشو میپذیرم و در ادامه با توکل به خدا حالمو خوب میکنم و همه چیز بهتر میشه.
خدایا شکرت برای این آگاهیهای زیبا که استاد عزیزم بسیار روان و ساده و قابل فهم و با تکرارهای مناسب برای ما میگن و با ترکیب شدنش با آگاهی مریم عزیزم میشود دوره ی روزشمار و این آگاهیها بر لوح جانمان حک میشود .
انشالله که با تعهد فراوان عمل کنم و با نتایجم مهربانی خدا و مهربانیهای شما اساتید عزیزم را جبران کنم.
خدارو شاکرم تا بینهایت
در پناه خدا پاینده باشید
به نام خدای مهربان
روز 61 از روزشمار تحول زندگی من
استاد این فایل یکی از قشنگ ترین فایل هاتون بود؛ هر دفعه گوش دادن بهش باعث میشه قلبم پر از احساس خوب بشه، آرامش وجودم بیشتر بشه و به قول خودتون روحم لطیف تر بشه
توی این فایل نکات ارزنده ای آموزش دادین که چند تاش رو میخوام توی این کامنت برای خودم مرور کنم
خداوند جهان هستی رو طبق یکسری قوانین اداره میکنه؛ که هر کس این قوانین رو یاد بگیره و درست ازشون استفاده کنه، میتونه زندگیش رو هر جور که بخواد رقم بزنه.
همونقدر که ایمان داریم الان روز یا شبه، همونقدر باید مطمئن باشیم که خودمون هستیم که آگاهانه یا ناآگاهانه داریم شرایط خودمون رو خلق میکنیم با افکارمون!
درمورد همه چیز اگر بتونیم افکارمون رو کنترل کنیم، میتونیم باورهامون رو کنترل کنیم؛ که تنها راه کنترل افکارمون، کنترل ورودی هامونه!
یکی از بهترین کارهایی که میتونیم انجام بدیم، اینه که دائم با خدای خودمون صحبت کنیم؛ راجع به نکات مثبت، زیبایی هارو تحسین کنیم، زیبایی های خودمون رو به خدا بگیم، توانایی هامون رو بگیم، نکته های مثبت رو مرور کنیم و بخاطرشون سپاسگزاری کنیم…
وقتی شما متعهد بشیم به انجام کاری یا ایجاد تغییری، جهان به شکلی تغییر میکنه که مسیر شما هموارتر بشه، زمانتو آزاد بشه.
اگر زیاد روی خودمون کار کنیم، در این مسیر ثابت قدم میشیم و دیگه خیلی زود متوجه اشتباهات و خارج شدنمون از مسیر میشیم.
استاد: هیچی نداشتم از لحاظ مالی اما درونا راضی بودم و در خیابان ها راه میرفتم و اشک میریختم به پهنای صورت!! اون حس خوب برای من کافی بود.
ما باید بتونیم ببینیم اتفاقات خوب، حتی خیلی کوچیک رو؛ مواردی که قبلا اتفاق نمیفتادن و الان با کار کردن روی باور هامون دارم اتفاق میفتن.
هیچ وقت چیزی رو بخاطر اینکه به بقیه یاد بدیم یاد نگیریم؛ یاد بگیریم تا خودمون بتونیم ازش استفاده کنیم!
بحث، بحث پول نیست؛ بحث، بحث همین نشونه هاییه که وقتی روی خودت کار میکنی اتفاق میفته! وقتی اونارو تحسین میکنی، وقتی تاییدشون میکنی، آروم آروم همه چیز بهت داده میشه!
خدایا هزاران بار شکرت
به نام خدایی که هر چه دارم از آن اوست
خدارو هزاران بار سپاسگزارم که من رو به این فایل بی نظیر هدایت کرد >>>
سلام به هردو استاد عزیز و بی نظیریم(⌒‐⌒)
سلام به دوستان و خانواده دوست داشتنیم ( ^ω^ )
واقعا این فایل مثل فایل های دیگه بی نظیر بود خیلی خیلی دوسش داشتم و خیلی ازش درس گرفتنم واقعا خدارو سپاسگزارم
این فایل بهم یاد آوری کرد تعهدم رو . راستش از وقتی این فایل و گوش کردم یک تعهد محکمی به خودم دادم که توی مسیرم بمونم توی فرکانس ها بمونم
تعهدی که تا حالا اینجوری به خودم نداده بودم
خداروشکر که از وقتی تعهد دادم کامنت میزارم کامنت میخونم مثبت تر نگاه میکنم شرایط عالی تر شده کلا احساسم خیلی خوب شده واقعا خدارو سپاسگزارم
خدارو سپاسگزارم بابت این فایل
من واسه اینکه قانون و امتحان کنم و به خودم یاد آوری کنم قانون رو وقتی با دوستان بازی میکردیم با استفاده از قانون من همیشه برنده میشدم
وقتی باور هام محکم بود ایمانم قوی بود خیلی راحت سریع به خاستم میرسیدم
ولی وقتی باور هام یکم ضعیف بود نتایج هم همینطور می شد
و این بازی کردن ها برنده شدن ها مدام بهم یادآوری میشده که دیدی شد دیدی قانون عمل کرد!
دیدی خدا بهت بخشید !
مدام به خودم میگفتم که تو میتونی تو برنده میشی ! و همینطوری کوچولو کوچولو فقط با بازی قانون رو من بیشتر باور کردم
بعد اومدم روی چیز های دیگه امتحان کردم مثلا یک وسیله ای رو میخاستم میرفتیم بازار مدام با خودم میگفتم که به دستش میارم ! پیدا میشه ! میخرم!
و به دستش میوردم
و الان قانون رومدام در تلاشم تا بیشتر درک کنم
خدارو سپاسگزارم که دارم بیشتر خودش و درک میکنم
که داره رابطم با خدا عالی و عالی تر میشه واقعا سپاسگزارم
خدارو بی نهایت سپاسگزارم بابت این که خدا من و تو این مسیر قرار داد تو این مدار قرار داد
از استاد عزیز بابت این فایل سپاسگزارم
از دوستان و خانواده قشنگم که وقت میزارن کامنت میزارن و کامنت میخونن سپاسگزارم
همه ی شما را به خدای مهربان و بخشنده هم می سپارم
انشالله موفق باشید در تمام جنبه های زندگی
خدانگهدار