قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن - صفحه 52

884 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 740 روز

    1403/6/15

    فصل سوم روز61

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد و مریم عزیزودوستان گل

    خدایاشکرت فصل جدیدی از زندگیم شروع شد

    خدایاشکرت توی این 2ماه گذشته جنس زندگیم متفاوت بود خدایاشکرت که تعهد دادم و دارم ادامه میدم خدایاشکرت که مسئولیت زندگیم و برعهده گرفتم و آگاهانه دارم برای تغییر باورهام و شناخت خدای مهربونم تلاش میکنم

    توی این دوماه مخصوصا این دوهفته اخیر زندگیم پراز آرامش فکری بوده و به خدای خودم نزدیکترشدم وقتی برمیگردم به عقب نگاه میکنم درعرض یک ‌ماه ونیم هرچی آدمای منفی توی زندگیم بودن حذف شدن خدایاشکرت که تو فقط میتونی بهم آرامش بدی

    تاحالا این جنس از آرامش رو تجربه نکرده بودم که نگران هیچی نیستم عجله ایی ندارم خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نیلوفر مرادی گفته:
    مدت عضویت: 870 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    روز 61 سفرنامه

    دروووود بر استاد عزیز و بانو شایسته مهربان

    سلام به دوستان هم فرکانسی عزیز

    قدم های عملی برای کنترل ورودی‌های ذهن:

    اول از همه برای کنترل ورودی های ذهن باید شنیدن و دیدن اخبار رو از زندگیمون حذف کنیم.

    دیدن فیلم و سریال و ماهواره رو بزاریم کنار. اصلاً تلویزیون رو حذف کنیم تا وقت بیشتری داشته باشیم که روی قوانین جهان کار کنیم

    افراد نامناسب رو از زندگیمون حذف کنیم ، هرچند جهان هم خودش تا حدودی افراد منفی رو از زندگیمون حذف میکنه، وقتی که میبینه ما متعهدانه روی ورودی هامون کار میکنیم

    فقط و فقط به زیبایی های اطرافمون توجه کنیم

    و باورهای قدرتمند کننده برای رسیدن به خواسته هامون بسازیم

    مثل استاد با خدا حرف بزنیم

    وقتی به قوانین جهان عمل کنیم و از اون پیروی کنیم نتایج وارد زندگیمون میشه اول نتایج کوچک‌تر. و وقتی اونها رو تایید کنیم و در موردش صحبت کنیم و ادامه دهیم نتایج بزرگتر وارد زندگیمون میشه

    چون ما خالق زندگی خودمون هستیم ، با کانون توجه و فرکانسی که به جهان ارسال می‌کنیم

    خدایا شکرت که ما را به راه راست، راه آنهایی که به آنان نعمت دادی هدایت کردی

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مرجان پورقاسم گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    با سلام استاد قشنگم حامی خوبم کمک کننده و قشنگ کننده این جهان . من خداروشکر میکنم برای این همه نشونه که فقط خودم و خودش میدونیم برای چی . استاد من یه کانال تلگرامی عضو بودم که فایل های شمارو میذاشت و دیروز پاکش کردم که همه چیز رو از سایت گوش بدم و این فایل اولین فایلی بود که برام اومد فقط خواستم بگم مرسی برای این همه هینت. من عاشقتم استاد نازنینم خدای بزرگم شکرت میکنم برای همه نشونه ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    بنام خالقم وهدایتگرم

    درودفراوان به استادگرامی وخانم شایسته شادوپرانرژی

    درودبه دوستان خوش فرکانسم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که هرروز درزندگی ام معجزاتی رابرایم هدیه میدهی وخوشحالم میکنی

    چقدرخوبه که آدم هرروز بایه احساس عالی باشه

    من ازوقتیکه به لطف وهدایت پروردگارم بااستادم وسایت که گنجینه ای از مطالب ارزنده است آشناشدم وقوانین جهان رو درک کردم وهرروزم راباقوانین جهان هستی سپری میکنم

    زیرانتایجم بسیار متفاوت تراز قبلم شده وحالم بسیار بهتره وخوشحالم

    البته که به قول استاد که دراوایل راه که بودم بسیار تلاش داشتم که اطرافیانم رو تغییر بدهم وفکرمیکردم که خودم خیلی دیگه الان حرفه ای هستم وتمام قوانین فقط همینه که من یادش گرفتم

    وازروزیکه ازاستادشنیدم که بجای اینکه انرژیتو صرف آمورزش وتغییر دیگران بکنی روی خودت سرمایه ّگذاری بکن

    واین برام شدیک تلنگری ودیگه تعهد دادم که درمورداین مسیروقوانین جهان باکسی صحبت نکنم وتمرکزم روبگذارم روی خودم

    وازروزیکه این کاروانجام دادم وتابه امروز بلطف پروردگارم پیشرف خوبی داشتم ازهمه لحاظ وبسیار درک وآگاهیم بالاتر رفته به طوریکه باهرکسی همکلام میشوم خوب وواضح مشیناسم که درون ذهنش چی میگذره آدم منفی نگری هست یامثبت نگر

    وخیلی زیاد به خودم افتخارمیکنم که تکالیف الهی ام رو دارم خوب وباقدرت انجام میدهم وخداهم داره برام طرف خودش و برام انجام میده وخدایی

    میکنه

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    کنترل کردن ورودی های ذهن کار خیلی سخته واون کسی که بتونه ورودی های ذهنشو کنترل بکنه آدم بسیار بزرگی است ودر برابر تضادهای زندگی اش عالی میتو گذر کنه وازهمون تضادها برای خودش کلی اتفاقات خوبی درست بکنه

    خدایا من هرروزم روباصدای دلنواز تو ازخواب بیدارمیشوم وچشمانم روباز میکنم وخورشید زیباروتماشامیکنم وازپنجره بیرون رو تماشامیکنم

    درختان سرسبز بابرگهایی که دراثر وزش باد درحال رقصیدن هستند

    پرندگان زیبای درحال پرواز ورهاوآزاد دارن لذت میبرند از تمام نعمات خداوند

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    شادوپیروز وموفق باشید درپناه پروردگارم

    استادومریم خانم ازتون سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 985 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به همه و استاد عزیزم

    استادم از ورودی ذهن گفتید

    اول باید بگم خدایاشکرت که نجات‌مان دادی خدایا شکرت که همیشه از خدا درخواست کمک میکردم که مسیر درست بهم نشون بده خدایا شکرت بابت تصاد بیماری اپیدمی چند سال پیش که من تسلیم شدم و رها.

    استاد من از استاد عرشیانفر یاد گرفته بودم که دورم از آدم‌های منفی حذف کنم برام سخت بود انجام دادم حتی شماره تلفن‌ شون حذف کردم تا به جهان بگم من دیگ کاری به کارشون ندارم.

    همه داروهای اضافه تو یخچال ریختم دور حتی بچه ها مریض میشدن دوباره میخریدیم بعد اضافه دور می‌ریختم ذهنم نجوا می‌کرد اسراف میکنی ولی روحم میگفت تو مگا قرار دوباره مریض بشی که دارو آماده نگه داشتی منم به ندای قلبم گوش دادم به کائنات نشون دادم من از قبل برای پیشواز بیماری نیستم من سلامتی میخوام

    گفت تلویزیون اخبار بزار کنار از اون روز تا الان 3الی4 سال من دیگ اخبار و فیلم های ترکی و ماهواره و سریال کنار گذاشتم گهگداری مسابقات یا طنز ها رو نگاه میکنم طوری که خیلی از اتفاقات تو ایران می‌افتاد من بعد یک الی دو ماه از دیگران می‌شنیدم چون به لطف الله با کسی ارتباط نداشتم.

    گفتن کتاب بخون من تو یک سال شاید 50 تا کتاب رو بعضیا رو چند بار خوندم و یاد گرفتم تمرین کردم

    گفتن در طول روز صداهای تو خونه پخش کن منم انجام دادم

    بالاو پایین داشتم ولی نتایج ریز بود ولی از زمستان 1402 متعهدانه دارم کار میکنم اینستام تقریبا 10 ماه حذف کردم آگاهانه دو ماه یک دفترچه داشتم با خودکار هر لحظه هر جا زیبایی میدیدم می‌نوشتم

    کتاب شکرگزاری چندین بار انجام دادم

    دوره 21 روزه سپاسگزاری انجام می‌دادم

    صبح زود بیدار می‌شدیم و مناجات میکردیم

    باورهای جدید جایگزین باور قدیمی کردم بدون چادر بیرون رفتم با لاک نماز خوندم قرآن به معنی خوندم

    هر چیزی که گفتن برعکس انجام دادم ببینم خدای من کیه و چطوری ،

    استاد نتایج اومد اول از همه آرامشم بی نظیر شده راحت گیر شدم همش ته ذهنم این که این زندگی گذرا ،تو دل تضاد نمیمونم بلکه درسش میگیرم ،بحث هامون خیلی خیلی خیلی کمتر شده درخواست راحت میکنم نه گفتن یاد گرفتم عاشق خودم شدم به راحتی نظرم میگم از تنهاییم لذت میبرم وقتی من فرکانسی بالا رفته بچه هام رهاتر شدن بیشتر لذت میبرن سالی یک دوبار شاید مریض بشن اونم بدون دارو اکثر وقتها خوب میشن .مسئولیت پذیر تر شدن درآمد همسرم از پارسال که 10 الی 15 میلیون بود الان ماهی بالای 20 میلیون شده به راحتی خرج میکنه در صورتی که تا 3 سال پیش برای 50 تومن کلی دلیل میخواست.

    خودم شغل های متفاوتی گذروندم ایده ها رو اجرا کردم در صورتی که تا پارسال کاری نداشتم تو دل ترس هام میرم .شنا یاد گرفتم زبان دارم یاد میگیرم 4 سال والیبال میرم مسافرت تنهایی رفتم تمام هزینه ها برای پیشرفت و تفریح شده نعمت همین جوری میباره .

    و نتایج من روز به روز داره پایدارتر میشه و منن تشنه آگاهی، انگار هرچی میفهمم باز نمیدونم باز تشنه ترم ،الان روزانه فقط تو سایت بالای 5 ساعت هستم به غیر از فایل گوش دادن .

    دوره های عزت نفس و 12 قدم و کتاب ها رو با درآمد خودم خریدم دوره عشق و مودت و سلامتی از خواهرم گرفتم تو کمتر از 2 ماه 7 کیلو کم کردم سلامتی ام بدست آوردم پرانرژی شدم با انگیزه شدم

    همه همه اینا نتایج استمرار به ورودی های ذهنم بوده سعی میکنم هر جا ناخواسته هست اعراض کنم.

    استاد به معنای واقعی آرامش دارم بوی رسیدن به خواسته های بزرگتر حس میکنم باورپذیری خیلی خیلی زیادتر شد چون میبینم همین نتایج هم جز خواسته هام بود اون 107 خواسته ای که تو یکی از فایل ها گفتین پارسال نوشتم هر چند وقت میرم میبینم تیک میزنم .

    خداروشکر که تو مسیر الهی قرار گرفتم تو مسیر کسانی که بهشون نعمت داده نه کسانی که گمراه شدن.

    دوست دارم استاد عزیزم

    در پناه حق شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    فاطمه ش گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    به نام خدای مهربان

    روز 61 از روزشمار تحول زندگی من

    استاد این فایل یکی از قشنگ ترین فایل هاتون بود؛ هر دفعه گوش دادن بهش باعث میشه قلبم پر از احساس خوب بشه، آرامش وجودم بیشتر بشه و به قول خودتون روحم لطیف تر بشه

    توی این فایل نکات ارزنده ای آموزش دادین که چند تاش رو میخوام توی این کامنت برای خودم مرور کنم

    خداوند جهان هستی رو طبق یکسری قوانین اداره میکنه؛ که هر کس این قوانین رو یاد بگیره و درست ازشون استفاده کنه، میتونه زندگیش رو هر جور که بخواد رقم بزنه.

    همونقدر که ایمان داریم الان روز یا شبه، همونقدر باید مطمئن باشیم که خودمون هستیم که آگاهانه یا ناآگاهانه داریم شرایط خودمون رو خلق میکنیم با افکارمون!

    درمورد همه چیز اگر بتونیم افکارمون رو کنترل کنیم، میتونیم باورهامون رو کنترل کنیم؛ که تنها راه کنترل افکارمون، کنترل ورودی هامونه!

    یکی از بهترین کارهایی که میتونیم انجام بدیم، اینه که دائم با خدای خودمون صحبت کنیم؛ راجع به نکات مثبت، زیبایی هارو تحسین کنیم، زیبایی های خودمون رو به خدا بگیم، توانایی هامون رو بگیم، نکته های مثبت رو مرور کنیم و بخاطرشون سپاسگزاری کنیم…

    وقتی شما متعهد بشیم به انجام کاری یا ایجاد تغییری، جهان به شکلی تغییر میکنه که مسیر شما هموارتر بشه، زمانتو آزاد بشه.

    اگر زیاد روی خودمون کار کنیم، در این مسیر ثابت قدم میشیم و دیگه خیلی زود متوجه اشتباهات و خارج شدنمون از مسیر میشیم.

    استاد: هیچی نداشتم از لحاظ مالی اما درونا راضی بودم و در خیابان ها راه میرفتم و اشک میریختم به پهنای صورت!! اون حس خوب برای من کافی بود.

    ما باید بتونیم ببینیم اتفاقات خوب، حتی خیلی کوچیک رو؛ مواردی که قبلا اتفاق نمیفتادن و الان با کار کردن روی باور هامون دارم اتفاق میفتن.

    هیچ وقت چیزی رو بخاطر اینکه به بقیه یاد بدیم یاد نگیریم؛ یاد بگیریم تا خودمون بتونیم ازش استفاده کنیم!

    بحث، بحث پول نیست؛ بحث، بحث همین نشونه هاییه که وقتی روی خودت کار میکنی اتفاق میفته! وقتی اونارو تحسین میکنی، وقتی تاییدشون میکنی، آروم آروم همه چیز بهت داده میشه!

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    وهاب زارعی گفته:
    مدت عضویت: 2392 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام به استاد ، خانم شایسته عزیز و دوستان هم مدارم

    شروع سفر شگفت انگیز تحول زندگی من – فصل سوم

    ردپایی در روز اول سفر و یک جورایی چکاپی برای خودم

    خدایا شکرت برای شروع دوباره ی این سفر فوق العاده که قدرت خلق ما را در دنیای ذهنمان یادآوری می کند و این توانایی که همینطور که این احساس خوب را می سازیم لاجرم به ساخت دنیایی می شود همانطور که خودمان می خواهیم.

    همیشه جلسات اول سفرنامه کتابی می نویسم اما بعدش یخم آب میشه و خودمونی تر میشه (:

    همیشه توسفرهای قبلی احتمالن به خاطر کمالگرایی که دارم اصلاحش میکنم با تمرین و بهبود هر روز وادارم میکرد که در مورد موضوع فایل بنویسم که البته چون کار خوبیه دوباره به ذهنم اجازه میدم این کار رو بکنه.

    به شخصه که از کنترل ورودیها جز خیر ندیدم از جدایی از تلویزیون ، شبکه های اجتماعی حتی کتابهای دیگر و البته کمی هم تکامل طی نکردم و یکدفعه به مرحله آخر رفتم و ضربه هاش رو خوردم اما چون توجهم رو سعی دارم به نکات مثبت بزارم نمیگمشون.

    مهمترین خیرش نزدیکی بیشتر من به خدا بوده چون باورم اینه که خدا که همیشه و همه جا هست ما فقط باید با عوض کردن دیدمون بهش نزدیک بشیم و اون حتی الان هم هز چی ذهنمون میخاد رو انجام میده و مارو هدایت میکنه به راهی که میخایم

    بعدی حذف آدمهایی اززندگیم بوده که باورشم برام سحته به راههای مختلف و متنوع ، دیگه بهتر شدن روابطم با اطرافیانم مخصوصا اونایی که میخواستم توزندگیم باشن

    از لحاظ مالی تغییر خیلی بزرگی نداشتم اما میدونم دلیلش عوض نشدن باورهامه یا اینکه احتمالن ترمزی بزرگ دارم که داره کم کم بهتر میشه چون نعمتهای زیادی داره وارد زندگیم میشه

    تمرین ستاره قطبیم هر روز انجام میشه اما به نظرم خواسته هام کوچیکن و جزیی که اونم به خاطر باورهامه ، هر روز روی قدمها کار میکنم ، روی دوره ثروت لیزری و تکاملی کار میکنم

    دوره سلامتی که همه زندگیم شده چون بزرگترین هدفی هست که بهش رسیدم سلامتی دوباره (البته هنوز کامل نشده) و همه تمریناش رو انجام میدم و هر روز یه مقداریاز فیلمهاش رو مرور میکنم مخصوصا که هر روز یه نتیجه خوب ازش میگیرم و بهتر و بهتر میشم

    یه چک لیست هم دارم که هر روز یه مهارتی تمرین میکنم برای بهبود ، یه ایده رو عملی میکنم ، قرآن میخونم ، از دیگران یه درخواست میکنم ، برای کارهام برنامه ریزی میکنم و زندگیم هدفدار شده هدف سالانه تا روزانه، خواسته هام و دریم بردم بزرگتر شده و زمان تجسم خواسته هام هم زیادتر شده ، قانون رو هر روزمرور میکنم

    خیلی خیلی شکرگزار خدا شدم، فقط نکات مثبت رو میبینم و از هر چیزی حتی کوچیک خوشحال میشم و تجربه های جدید داشتم و از همه مهمتر لذت بردن از زندگی به من اضافه شده کاری که سختترین کار و حسرتم بود.

    خدایاشکرت برای شروع دوباره این سفر

    خدایا شکرت برای قانونمندی این جهان

    خدایاشکرت بررای آسانی این قانون

    خدایا شکرت برای این همه قدرتت

    خدایا شکرت برای وجود استاد ، خانم شایسته و همه دوستانم در این سایت و همه دستانت در زندگیم .

    خدایا شکرت برای …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام استاد عزیزم

    فصل سوم زندگیم

    روزشمار تحول زندگی من

    عالیییییی ،هرروز بهتر از دیروز

    امروز هم یک روز پراز عشق وآرامش

    الان از دریا برگشتم امروز چیزی تووجودم میگفت برو دریا ،نزدیک خونه ما یه ساحل هست که خییلی خلوته ومن چند بار اونجا رفتم وگاهی ساحل تمیز کردم ولی تاامروز این اتفاق نیفتاده بود

    رفتم تا وسط دریا تا جایی که کل قدم زیر اب بود

    واقعاً نمیتونم این حس براتون توصیف کنم

    موج ها منو دعوت میکردن به بازی حس میکردم تو بی نهایت زندگی توسکوت محض فقط من بودم وجهان وخدا

    موجها میومد میخورد بهم وتاب میخوردم سوار موج شده بودم

    یکم بعد بازهم بیشتر وبیشتر دلم میخواست با دریا یکی بشم اصلأ یه حال عجیبی

    واقعا حس میکردم رفرش شدم برگشتم به دوران بچگی حس میکردم هیچ مشکلی توزندگیم وجود نداشته

    فقط میخندیدم وبازی میکردم وهمسرم صبورانه منتظر موند تا من هرچی دوست داشتم تو دریا بازی کنم

    این اولین بار بود تااون حد جلو رفته بودم وازدریا لذت میبردم

    خدارو شکر میکردم مدام صدبار هیچ لذتی بالاتر از اون حس که امروز تجربه کردم بالاترین نعمت بود خدایا خیییلی ممنونم ازت

    استاد ازت ممنونم بابت آگاهی هایی که تو دوره بدست آوردم ونتیجه شد همین که نعمت به طور طبیعی وارد زندگیم شده ومن شکرگذارم

    همیشه میگفتم چجوری اخه ؟

    ولی امیدتودلم بود که یه روزی نوبت من میشه

    خدایا شکرت هربار که جلو میرم اتفاقات خوب میفته ومن بااراده وایمان بیشتری ادامه میدم به زندگیم به بیشتر کار کردن روی خودم

    خدایا برای این فصل جدید ازت ممنونم میدونم تاانتها پراز اتفاقات عالیه ،

    خدایا شکرت استاد عاشقتم

    برای همه دوستان بهترینها رو ارزو میکنم

    زندگی فقط خوبیه وخوبیه وخوبی من امروز هیچ کدوم از شرایط عالی که میخامو ندارم ولی همین بسه برام ،بس که زیباست ،استاد من الان اون حسی رو دارم تجربه میکنم که شما راجبش حرف میزنی یه خونه کوچیک که اصلأ شرایط خوبی نداره

    ولی من الان پرم از انرژی مثبت واای استاد روح من نیاز داره به انرژی خداوند این حرف دل منه داری میزنی اشک تو چشام جمع شده احساس بی نیازی میکنم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا عاشقتم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 692 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 29 تیر رو با عشق مینویسم به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    بگو باش ،موجود میشه

    فاصله بین این دو

    ایمان به ربّ هست

    بدون اینکه بدونی چی قراره بشه قدمتو برداری

    اینکه درخواستتو بکنی و با وجود اینکه هیچ پولی نداری و نمیدونی چجوری جور میشه ، باز هم درخواستتو بکن و بگو که من اینو میخوام اگر در این خواسته ات ایمان قلبی بود ،حتی به اندازه دانه خردل ، بهت داده میشه

    نگران چیزی نباش تو فقط بخواه ، باقی چگونگی با خدا

    درسته باید باورام قوی بشن و دائم تکرار کنم و الگو ها رو پیدا کنم و به یاد بیارم و سعی و تلاشمو بکنم

    من دیروز تو رد پای روز 28 تیر که در فایل چگونه ذهنمان ما را فریب میدهد و هدایت شدم تا اونجا بنویسم ، تو فایل جدیدی که تو سایت گذاشته شده بود ، نوشتم که خدایا من میخوام دو تا دوره نقاشی با خودکار و مداد رنگی و طراحی ثبتنام کنم

    فقط پول یکیشو دارم و باید اول ماه شهریه کلاس رنگ روغنمو بدم

    و دو دل بودم که ثبتنام کنم یا نه

    ولی درخواستمو کردم و گفتم تو این دو روز که مهلت ثبتنام هست پولشو جور کن خدا

    از دیروز تا الان بارها تصمیمم عوض شد و دیگه گفتم نه نمیخرم دوره هارو

    نباید از کسی قرض بگیرم ، بعدا وقتی پول داشتم میخرم

    و بعد پی بردم که دارم عجله میکنم و نباید دوره ها رو بخرم

    و زیاد اصراری به گرفتن دوره با زور نداشتم و تصمیمم عوض شد یه جورایی رهاش کردم

    در صورتی که من درخواست کرده بودم که گفتم خدا دو روره پولشو به حسابم بفرست

    درسته نوشتم که من میخوام و از خدا در خواست کردم ولی تو دلم این بود که اگه بشه که خیلی خوب میشه و اگرم نشد که وقتی مدارم تغییر کرد و پول به حسابم اومد دوره نقاشی رو میخرم

    ولی کاملا متفاوت شد همه چیز

    من وقتی شب رد پامو نوشتم و خیلی عجیب بود ، اصلا خوابم نمیومد

    گفتم خدا من قدم برمیدارم میشینم پای کار رنگ روغنم ، باقی کاراش با تو

    که موقع رنگ کردنم به همین فایل جدید گوش میدادم

    و انقدر مشغول نقاشی و گوش دادن به فایل بودم که یهویی دیدم ساعت 7 صبح هست

    و بلند شدم و جمع کردم وسایلامو ،خوابیدم و 9 بیدار شدم

    و تا بعد از ظهر کارامو انجام دادم مادرم گفت میخواد بره برای فروش وسایلایی که از بازار گرفته و از من تمام نقاشیای آینه دستی و زیر لیوانی رو گرفته بود رو ببره بفروشه

    وقتی رفت گفت شماره کارتتو بده بگم هرکس خواست بخره واریز کنه ، وقتی رفت میخواستم منم برم ولی نرفتم ، یاد درخواستم افتادم و گفتم من دیگه از خدا کار نقاشی دیواری خواستم و دارم تلاش میکنم

    و بهش گفتم دیگه نمیرم برای دستفروشی

    وقتی من رفتم تا کار کنم دیدم هی واریزی میومد تا شب 220 واریزی اومد و چون دیشب نخوابیده بودم خوابم میومد یهویی دیدم گوشیم زنگ زد

    دیدم روحانی مسجد بود و گفت عکس درای مسجد رو فرستادم که رنگاشو بگین و بعد بیاین رنگ بزنین درای مسجدو

    و بعد که عکسارو فرستاد ، گفت مسجد کلی در و پنجره داره اونارم باید زحمتشو بکشید

    خیلی خوشحال بودم و البته داشتم همه اش به هدایت خدا فکر میکردم ، میگفتم خودت گفتی بیام به مسجد بگم رنگ دراشو ، خودتم همه چی رو درست میچینی کنار هم ، من دیگه آروم میشینم و تماشا میکنم که قدم بعدیمو بهم بگی

    بعد نشستم در مسجد رو طراحی کردم و با مداد رنگی رنگ کردم تا با توجه به رنگ کاشیای دورش ، خوب دیده بشه و جلوه بده

    اولش نمیدونستم چه رنگی باشه گفتم خدایا تو بگو همین که رفتم نقش و نگار کاشیارو ببینم نقش یه کاشی توجهمو جلب کرد و این شد که اونو انتخاب کردم و خدا با جلب کردن توجهم بهم کمک کرد تو انتخاب

    و کشیدم و فرستادم تا بهم خبر بدن

    وقتی داشتم فکر میکردم، به خودم گفتم ببین طیبه تو از خدا نقاشی دیواری خواستی و اولین کارت رو درست چند قدم کنار خونتون بهت داد انقدر نزدیک و راحت

    (توی پارانتز یه چیزی اضافه کنم که

    من هر بار وقتی میام درمورد اهامایی که میشه بنویسم مثلا همین که یهویی به دلم انداخت برم به مسجد تا بگم میتونم رنگ کنم ، و اومدم تا اینجا بنویسم و رد پامو بذارم و یا به خانوادا ام میخواستم بگم

    هی نجواهایی میومد که میگفت

    که حتی الانم که دارم مینویسم هی میگه ولی سعی میکنم توجهی نکنم

    و به یاد بیارم که خدا به دلم انداخت تا باقی کاراشو خودش برام انجام بده ، پس باید آروم باشم و صبر کنم ببینم چیکار میکنه

    نجوای ذهنم هی میگفت که

    نگو به کسی به مادر و برادرت یا فامیل یا استادت ،به هیچ کس نگو ،یه وقت نمیخوان کار کنی بعدش بد میشه برات

    اینا همه باورای محدودیه که متوجهش شدم و نجوای ذهنم برای ترسوندن من که بترسم و فرکانس ترس رو بفرستم سمت این هدایتی که خدا برام فرستاده

    البته که خدا گفته کلام خدارو بالا میبره و نجوای شیطان رو پست میکنه و کمکم کرد تا به یاد بیارم آنچه که باید به یاد بیارم تا آرامش بده بهم و به نجواهای ذهنم گوش ندم

    هی به خودم تکرار کردم که ببین ذهن هرچی میخوای بگی دیگه اولا اینکه من هیچ پارویی ندارم ،حتی قایقی هم ندارم که بخوای با حرفات منو به تقلا و نگرانی و برهم زدن آرامشم سوق بدی

    یادت باشه تو دیگه هیچی دست من نداری

    من رهاشون کردم و دادم به خدا تا خودش تو دریای نورش منو هرجا خواست ببره

    بعد متوجه شدم که یه باور محدود دیگه هم دارمو این بود که وقتی داشتم میگفتم به کسی که میخوام درای مسجدو رنگ کنم هی نگران بودم که نکنه یهویی نظرشون عوض بشه و نخوان رنگ کنم ،

    بعد دوباره گفتم نه طیبه اینجوری نیست ،قشنگ هدایتا رو مرور کن خدا وقتی گفته باقی کاراشم انجام میده ،قرار شده تو فقط نظاره گر باشی

    و با این حرفا برای خودم و ذهنم سعی کردم کنترل کنم خودمو )

    خب حالا ادامه جریان

    حتی وقتی رفتم بگم، گفتن ،اتفاقا میخواستیم رنگ رو شروع کنیم

    چقدر زمان بندی دقیق و به موقع

    درست در زمان مناسب و در مکان مناسب خدا منو فرستاد تا بگم و قبول کنن

    که در اصل همه کار خودش هست و قبول سفارشم کار خودشه

    شب وقتی مادرم اومد گفت طیبه از کیفم پولارو بردار

    دیدم 300 هست و گفت به حسابت چقدر واریز کردن ؟ گفتم 220

    گفت از آینه دستیات و زیر لیوانیات خرید کردن

    خیلی خوشحال بود میگفت هفته بعد بازم میرم جمعه بازار طرفای تجریش

    گفتم خداروشکر که فروش خوبی داشتی و از خدا سپاسگزاری کردم

    داشتیم حرف میزدیم نمیدونم چی شد گفتم مامان بازم ازم خرید کن و بعد رفتم اصلا متوجه نشدم چرا گفتم

    بعد دیدم مادرم اومد و گفت طیبه بیا این پولارو، پرسیدم برای چی؟ گفت میخوام سفارش نقاشی بهت بدم یکم کمتر حساب کن که برای منم بمونه

    گفتم باشه و وقتی رفت یهویی یاد درخواست دیروزم افتادم که

    گفتم خدایا پول دو تا دوره هارو جور کن و دو روز مهلت داری برام بفرستی به حسابم

    جوری باهاش حرف زدم و گفتم دوروز مهلت داری و اطمینان داشتم که میفرسته

    چون وقتایی که اینجوری باهاش حرف میزدم دقیقا مهلتایی که بهش میدادم حتی زودتر از مهلت بهم عطا میکرد

    وقتی به این مدل درخواستم فکر میکنم ، میبینم که استاد عباس منش راست میگفت خدا از آدمای پر رو خوشش میاد اینکه بگی زود باش برام انجامش بده

    و نکته مهم ترش که بگی تو خدایی تو میتونی اصلا همه چی دست توعه باید برام انجامش بدی و اون ایمانی که از این درخواست عمیقا میاد و محکم حرفتو میزنی و انگار یه جوری دلت قرصه که حتما میده

    و حتی حس میکنی داریش یادمه وقتی خواستم گفتم سپاسگزارم ازت مرسی من ثبتنام کردم و حسش کردم

    قبلنا که قبل آگاهیم اینجوری درخواست میکردم بهم خیلی سریع داده میشد

    الان که آگاه شدم متوجه میشم که پر رو باید بود و ایمان داشت که بهت عطا میکنه

    و اینکه چون قبلا تجربه اش کرده بودم از مهلت دادن و همیشه بهم زودتر عطا کرده بود ،اینبارم وقتی داشتم میگفتم من نمیدونم دو روز مهلت داری من میخوام و باید بدی

    و به یاد میاوردم تمام اون روزایی که بهم عطا شده بود انگار یه باوری هم داشتم که قبلا شده پس بازم میشه

    و همینطورم شد

    همه اینا کار خداست که طبق قرآنش که گفته کافیه به اندازه دانه خردل ایمانتو نشون بدی ،بهت داده میشه

    وای یعنی هم گریم میگیره هم خنده

    نذاشت دو روز بشه ، بعد یه روز پول دو تا دوره که به حسابم اومد و دستم داد مادرم

    یکمم اضافه موند تا به شهریه رنگ روغنم بدم

    هی گفتم خدایا میبینما حواست بهم هست

    خیلی سپاسگزارم ازت

    وقتی این خواسته هام رخ داد دیگه درخواستم این شد که ادامه نوشته هامو حالا میخوام ازت

    خدا با این کارش داره بهم یاد میده که درک کنم و یادم باشه که درخواست کنم و رهاش کنم

    من قصدی نداشتم دوره هارو خرید کنم و منصرف شده بودم، و رهاش کردم ، با این کار مادرم یه لحظه حس کردم باید بگیرم و شروع کنم تمریناتم رو و مهم ترین چیز اینه که تمرین کنم

    یه لحظه کنجکاو شدم گفتم برم از مامانم بپرسم که چی شد اومدی بهم سفارش بدی

    که حس کردم گفته شد چرا میخوای بپرسی ،تو که جواب رو میدونی ،من بودم به دلش انداختم و بیاد بهت بگه براش نقاشی بکشی

    گفتم آره میدونم میخوام بازم بپرسم

    وقتی پرسیدم مادرم گفت نمیدونم یهویی گفتم بیام و ازت خرید کنم و به جای اینکه از بیرون کار بخرم ،از دخترم بخرم و بفروشم

    میدونم که همه اینا کار خداست و ازش بی نهایت سپاسگزارم

    بعد شب وقتی از خدا درخواست کردم فایلی که برای من نیاز هست رو بگه تا گوش بدم فایل قدم های عملی برای کنترل ورودی های ذهن رو نشونه داد و گوش دادم

    با یه فایل درمورد گذشتن از همه چیز و منافع خودم رو زیر پا گذاشتنم در برابر خدا که از الهی قمشه ای بود و موضوعش

    هر جا هستی همونجا کربلاست

    و مفهوم کربلا رو میگفت که در اصل برای ما درسیه که باید عمل کنیم

    هر روز و هر لحظه تصمیم بگیریم که خودمونو و منافعمونو زیر پا بذاریم و شهید کنیم خودمونو یا خدا رو

    و انتخاب با خودمونه

    میگفت که کربلا میخواد یاد بده که

    مثلا

    مهربان باشی یا در مقابل ظلم تو هم ظلم کنی

    توجه کنی به ناخوبی یا خوبی و….

    خیلی حس خوبی دارم از اینکه خدا داره قشنگ با چیدمان خاص خودش هدایتم میکنه

    بی نهایت ازش سپاسگزارم

    درسته یه وقتایی نجوای ذهنم میگه تو که هیچ پیشر4تی نداشتی تو این یکسال و پولی که درآمد ثابت بشه برای ماهت کسب نکردی ،برای چی ادامه میدی

    اینو بارها و بارها خواسته بگه تا منو از مسیر دور کنه

    ولی همه چیز که پول نیست درسته باید باورامو تصحیح کنم و قوی کنم و هر روز الگوهایی رو به خودم معرفی کنم تا اینکه باورام درمورد ثروت قوی بشن و مهم ترین چیز که اصل هست درمورد همه چیز

    ایمان به ربّ

    که وقتی من ایمانم رو در عمل بهش نشون بدم و چشم بگوی خوبی باشم ، صد در صد همه چی به وقتش میاد طبق گفته استاد

    کافیه که من شروع کنم

    مثلا امروز یه قدم کوچیک برای مهربونی ، لبخند زدن و خوشرو بودن ، به یاد بودن خدا

    تلاش برای صحبت کردن درباره خوبی دیگران و توجه به زیبایی ها و خیلی چیزای دیگه که باید انجام بدم

    اگر انجام بدم خدا هم کار خودشو خوب بلده چیکار کنه

    و بی نهایت سپاسگزارم ازش بابت تمام مهربونیا و زیبایی هاش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1077 روز

    بِه نامِ خُداوَندِ بی نَهایَتُ لامَکانُ لازَمان

    بهِ نامِ خُداوَندی کِه هَمه چیز می شَود هَمه کَس را…

    سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    برگ شصت و یکم از سفرنامه من

    شنبه 1403/4/30

    ساعت 17:42

    من امروز تو خونه خودم هستم

    تو شهری ک دوسش دارم

    تو خونه ای ک دوسش دارم

    تو خونه ای ک آرامش دارم و لذت میبرم

    من عاشق زندگی شهرنشینی هستم

    من زندگی شهری را دوست دارم خیلی زیاد

    اصلا وقتی فکر میکنم تو خیابونی از شهر

    ک دو طرفش درخت های بلند و قطوره

    و باد خنکی برگ های این درختان را ب رقص در میاره و من لا ب لای این درختان اما تو شهر

    ن روستا

    روحم جلا پیدا میکنه من عاشق شهرنشینی

    عاشق زندگی شهرنشینی هستم

    من روحم جلا پیدا میکنه ک 8 صبح بیدار میشم میرم بیرون شهر را میبینم و لذت میرم

    آخ چقدرررر روحم آرام میگیره

    چقدر من با خودم در صلح میشم .وقتیکه این زندگی را دارم تجربه میکنم

    استاد درست میگن ک خواسته ها در تضاد شکل میگیره

    من تو شهر دارم زندگی میکنم خیلی دارم لذت میبرم خیلی راضیم

    اما اینرا نمیدونستم ک خواسته ی منه

    اونروز تو خونه ی پدرم بودم

    تو تراس دراز کشیده بودم .

    و با تضادی روبرو بودم ک باب میلم نبود

    گفتم من چی دوست دارم ؟

    سریع برگشتم گفتم

    من اصلا روستانشینی را دوست ندارم

    آره من عاشق شهرنشینی هستم

    من عاشق خونه های تو تهران هستم

    ن فقط تهران کلا زندگی تو شهر را دوستدارم

    اصلا روحم وقتی میرم شمال

    ناراحته ، دپرس میشه ، حالش خوب نیست

    باورتون میشه با همین تضاد دوهفته ای شمال بودم

    فهمیدم من دوست دارم دور از همه باشم

    دوست دارم در تنهایی و در خلوت باشم

    فهمیدم ک چقدر خوشبختم خدا با برنامه ریزی دقیق خودش ، بدون اینکه من بخوام سال های قبل زندگی من را دور از همه قرار داد ، من امروز در خونه ای زندگی میکنم ک هر روز صبح اولین سپاسگزاری منه خدایااااا شکرت برای زندگی در این شهر در این خونه ک آرامش دارم و لذت میبرم

    خدایاااا ممنونم بدون اینکه من بخوام خودت از خُلق و خوی من خبر داشتی. و من را دور از همه قرار دادی

    ک امروز با لذت و آرامش از خواب بیدار میشم

    و اینجاست ک استاد در فایل گفتگو با دوستان گفتن هدایت های خداوند را شاید الان متوجه نشی دو سال بعد یا چند سال بعد میفهمی ک مثلا آرامش امروز بخاطر اون هدایتی بوده ک دوسال پیش اون مسیر یا اون ایده را عملی کردم‌

    من امروز دارم درک میکنم و سپاسگزار خداوندم هستم

    ک چرا من به این شخص بله گفتم ؟

    خیلی وقتا میگفتم آخه رو چ حسابی من گفتم بله ؟

    امروز وقتی آرامش و رضایت را لمس میکنم با تمام وجودم

    وقتی پیشرفت و رشد خودم را میبینم

    دلیل هدایت خداوند را متوجه میشم .

    خداوندا تو را شکر

    من را ببخش ک خیلی وقتا شرک ورزیدم

    و شاکی بودم از زمین و زمان

    خداوندا من را ببخش ک لطف و عظمت و مهربونیتو درک نکردم و شرک ورزیدم .

    خدایااااا شکرت ک امروز من را به این درک و آگاهی رسوندی .

    استاد تمام چیزهایی ک در این فایل گفتید را یماه پیش تجربه کردم

    من خیلی با تعهد روی خودم کار میکردم با تمرکز

    همانطور ک استاد گفتن اتفاقات خوب برام رقم میخورد هر روز ،

    تو این مدت کوتاهی ک روی خودم کار کردم

    تازه فهمیدم ک من زندگی دارم

    تازه فهمیدم ک چقدر زندگی قشنگی دارم

    ک چقدر مم این زندگیمو دوست دارم

    تازه فهمیدم چقدر عشق و صلح و صفا در زندگیم جریان داره

    من هر روز عشق و صلح و صفا را در زندگیم در فرزندانم و در همسرم دیدم

    و هر لحظه خداوند را سپاسگزاری کردم

    من نکات مثبت زندگیم روز به روز بیشتر میشد

    روابطم با فرزندانم عالی شده بود

    استاد گفتن اتفاقات خوب و کوچک

    اما برای من بزرگ و بی نظیر بودن

    دخترم من را در آغوش میگرفت

    دخترم دستمو بوسید

    وقتی ب دخترم میگفتم عاشقتم میگفت می تو .

    به پسرم میگفتم عاشقتم میگفت منم ، میگفتم منم نفس ، منم دوستت دارم

    واااااای چ روزهای قشنگی را برای زندگی خودم خلق کردم

    وااای من چه روزهای قشنگی را داشتم

    حتی یکروز رفتم نانوایی دوتا بربری بصورت رایگان از دو شخص متفاوت بمن رسید

    ن اینکه صلواتی باشه برای همه

    ن

    فقط برای من اینطور بود

    نمره هایی ک میخاستم تو دفترم مینوشتم دقیقا همون نمره را تو دانشگاه دریافت میکردم

    دوستان کارها را برای من انجام میدادن

    آخ نگم از رفتار همسرم

    تو اینمدت کوتاه چیزهایی دیدم

    ک واقعا فقط شاخ تو سرم ندیدم

    سجده شکر بجا آوردم از رفتار اون روزهای همسرم

    ک همشو تو کامنت های قبلم گفتم و گذاشتم

    بله زندگی روی خوبش را بمن نشون داده بود

    و من تحسین میکردم از کوچیکترین کوچکترینشو

    و من هر روز با لذت بیشتر سپاسگزار خداوندبودم

    تا اینکه خودم را در جریانی قرار دادم دو هفته رفتم شمال

    و فرکانسم اومد پایین

    ک هرچند گفتم این تضاد باعث شد بهتر خودمو بشناسم

    و قانون را بیشتر درک کنم

    و از دیروز و امروز

    با اینکه فرکانسم اومده پایین .

    یخرده در گمراهی بسر میبرم

    اما امروز خیلی بهتر و بهتر از دیروزم هستم

    و از صبح تمرکزمو گذاشتم در سایت

    و دست ب نوشتنم برگشت ب قبل ، چون شمال فقط فایل روز شمار مینوشتم

    در صورتیکه من صبح تا شب در حال نوشتن بوذم در حال صحبت با. خدا .

    همانطوری ک استاد گفتن

    ک تو خیابونا پیاده روی میکردندو گریه میکردن

    واقعا من تو مدتی ک قبل اینکه برم شمال

    روزی چندین صفحه فقط با خدا حرف میزدم عاشقانه عاشقانه مینوشتم و واقعا اشک میریختم

    خدای من خودش شاهده اصلا دست خودم نبود

    اونقدر حس خوبی داشتم اونقدر قلبم ب خدا وصل بود اونقدر حال خوبی داشتم

    اونقدر نزدیک شده بودم ب خدا

    ناخودآگاه با یادش فقط اشک میریختم

    وقتی استاد از شرایطشون میگفتن من یاد خودم افتادم

    اصلا نوشتن اونروزها اصلا جنس نوشتن اونروزها فرق داشت

    خداااایااااا من میخام خیلی با تمرکز بیشتر با تعهد بیشتر ادامه بدم .

    خدااایاااا کمکم کن

    خدااایاااا من همیشه گفتم ک واقعا بدون تو هرگز نمیتونم ادامه بدم

    خدایاااا من را ببخش ک بدون هدایت پروردگار خودم برنامه ریزی کردم و رفتم شمال .

    ک هرچند میدونم بازهم الخیر فی ماوقع شد

    اما خدای خوبم

    .میخام انگیزه و اراده منو هزار برابر کنی تا

    این مسیرمو ادامه بدم .با قدرت بیشتر

    خدایا تنها تو را میپرستم تنها از تو یاری میجویم

    خدایا من را به راه راست هدایتم کن

    خدایااا من سپاسگزارم ک من را بیدار کردی

    من را هوشیار کردی ک امروز اینجا هستم

    استاد عزیزم من همیشه قدردان محبت و آموزه های ارزشمند شما هستم

    روز شمار تحول زندگی من

    روز شصت و یکم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: