https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-21.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-29 11:47:012021-08-16 10:15:11ساختنِ عزت نفس در عمل
352نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
مهم بودن حرف مردم نظر آنها و تایید گرفتن از آنهاست می ترسیم افراد از دست ما ناراحت شوند نگران هستیم افراد درباره ی ما چه چیزی می گویند و بسیار خجالتی هستیم
باید این باور مخرب را که بسیار آسیب زننده است تغییر دهیم و بر ترس خود از حرف مردم غلبه کنیم
برطرف کردن این باور نامناسب بسیار دشوار است نمی توانیم به طور کامل آن را برطرف کرده تنها می توانیم آن را بهبود دهیم
پاشنه های آشیل: هیچ گاه یک شبه تغییر نمی کنند بسیار اساسی و ریشه ای هستند و حتی اگر تا پایان عمر کار کردن بر روی آن را ادامه دهیم به صورت کامل برطرف نمی شوند
زمانی که بر ترس های خود غلبه می کنیم متوجه می شویم: ترس ها توهمی هستند
متعهد شویم: پاشنه های آشیل و باورهای نامناسب خود را تغییر دهیم
بسیار مهم است: ترس های خود را بشناسیم و بر آنها به صورت عملی غلبه کنیم
پایه و اساس خوشبختی و موفقیت: داشتن عزت نفس احساس لیاقت و ارزشمندی است
اگر می خواهیم نتایج متفاوت کسب کنیم: باید به شیوه ی متفاوت رفتار و عمل کنیم
تا شخصیت رفتار و عملکرد ما : تغییر نکند نتایج پایدار رخ نمی دهد
باید با شرایط و امکانات کنونی در دسترس خود آغاز کنیم: به بهانه ی نبودن امکانات و شرایط از زیر بار قدم برداشتن و حرکت کردن شانه خالی نکنیم
تمام افراد موفق و ثروتمند:
از همان امکانات و شرایط کنونی و در دسترس خود آغاز کرده اند زمانی که خداوند تعهد ما را ببیند ما را به مسیرهای بهتر هدایت می کند
برای انجام کارها و رسیدن به اهداف: به دنبال توجیه و بهانه های بیهوده نباشیم با توجیه بهانه آوردن و مقصر دانستن عوامل بیرونی: به هیچ هدفی دست نمی یابیم
موفقیت زمانی رخ می دهد: که در هر شرایطی قدم برداریم حرکت کنیم و توجیه و بهانه برای عدم حرکت کردن نداشته باشیم
که باحضورت درزندگی ام هرروزش زیباترولذتبخشتر پیشود برایم ودستان مهربانم بیشترمیشوندویاری ام میکنندوبهم عشق میدهند
ساختن عزت نفس*(
که پایه واساس زندگیمان است وبیشترین ضرباتی که من خودم خوردم درزندگی گذشته ام بخاطر نداشتن عزت نفسم بوده
وحتی خودمم غافل بودم والبته که نه درکی داشتم ونه آگاه بودم
وبه لطف پروردگارم وهدایتهایش اززمانیکه باقوانین جهان آشنایم کرد
تونستم ازطریق آموزشهای استادم روی خودم کارکنم وکلی از ترسهایم راازبین ببرم وغلبه کنم برآنها وزندگیمو زیباتربکنم
وچقدرهم احساس خوبی بهم میده که برای هرکارم اصلا توجه به دیدگاه وقضاوتهای مردم ندارم وهمون کاری که خودم میدونم درسته روانجامش میدم وخاطرم ازانجامش جمعه
بدلیل اینکه به خدایم اعتماد دارم واونه که به قلبم الهامشو میده ومنم بدون ترس انجامش میدم
اینکه ادم بخواد کاری رو انجاپ بده که موفقیتی بهمراهشه وبخاطر ترس ازحرف مردم انجامش نده بنظرم اوج کمبود عزت نفسه
اینکه ما اسمشوگذاشتیم خجالت کشین دقیقا همون نداشتن عزت نفسمونه که مارومحدود میکنه
بعگوان مثال میتونم همین مهاجرت چند ماهه گذشته مو بگم گه میخواستم ازکیش به ترکیه مهاجرت کنم برای زندگی وپسرمم همراهم بیارم
چقدر که اطرافیانم ودوستانم بهم حرف گفتن
اما من فقط درونم همان تصمیمم مهم بود برام وبس
واصلا هرجاییکه میدیدم دارن برای من حرفی درمورد مهاجرتم میزدند رو ترک میکردم
وبلطف خداوند الان چندماهه که سفر کردم وکاملا راضی هستم از اوضاعم نه اینکه بگم خیلی راحت بود اما تموم تضادهاشم پذیرفتم ودرنال گذرکردنم ازشون
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
که هرچقدر روزهای زندگیمو دارم میگذرونم آگاهیم دارهدلیشتر میشه ازقوانین جهان ودرکمم بهتر میشه
واحساس آرامشی الهی میکنم
من درحال حاظر درحال کارکردن روی محصول دوازده قدم وقدم آخر هستم وهمچنین قانون آفرینش وبمحضیکه این محصولات رو کارکنم واتمام برسه حتمی محصول عزت نفس روخریداری میکنم گه بسیار مفیده وصددرصد که راه ومسیرهای بیشتری رو برام هموار میکنه
واین مسیر الهی رودوست دارم سوت زنان وبالذت باصدای پرندگان وبانوازش نسیم ملایمی که ازلابلای شاخوبرگ درختان صورتم را ماساژ میدهد رو بگذرونم تا به اهدافم برسم واحساس کمم پروردگارم رادر قلبم ولذت ببرم
داستن عزت نفس یعنی قدم برداشتنهای توحیدی
داشتن عزت نفس یعنی غلبه برترسهای درونت وپاگذاشتن درون ترس وبه چنگ آوردن موفقیت
عژت نفس یعنی رهابودن از حرف انسانها
عزت نفس یعنی باخوددرصلح بودن
ووقتی باخودت درصلح باشی آرامش میشود هدیه ات
عزت نفس یعنی تمرکزتو بکنی روی خودت وزندگی خودت بدون حاشیه
عزت نفس یعنی پذیرفتن خودت باتمام آنچه که درظاهر وباطنم دارم وخودم رادوست داشته باشم
سلام به استاد عزیز، بانو شایسته مهربان و همراهان پرتلاشم..
استاد امروز مسائلی برام پیش اومد که شاید قبلتر ها خیلی خیلی بهم میریختم، و با ناراحتیام برای ساعات طولانی هم جسمی آسیب زیادی به خودم میزدم هم روحی.
اما امروز، اما امروز، برای اینکه حالمو عوض کنم، سعی کردم سریع برم بلوارمون که فضای سبز قشنگی داره قدم بزنم و نکات قرآنی مسعود ریاعی رو بشنوم و کمی آروم بشم..توی مسیر دیدم چقدر آشغال ریختن توی بلوار.. یه ندایی درونم گفت برو ماسک و دستکش و کیسه زباله بگیر و اینها رو جمع کن..
و منی که مدتها بود توی فکر هدایت شدن بودم، مدتها بود به تسلیم بودن در برابر هدایت پروردگار فکر میکردم، رفتم و بعد از کلیییی پیاده روی وسایل رو گرفتم حتی ماسک جایی نداشتن، برگشتم خونه و روسریمو عوض کردم که راحت تر باشم، ماسک رو هم برداشتم و رفتم..
و از بالای بلوارمون شروع کردم به جمع کردن آشغال ها.. هنذفری زده بودم و خدا رو شکر، هنذفریی که تا 5 دقیقه قبلش همش قطع میشد، خیلی خوب و راحت کار کرد و نکات قرآنی شگفت انگیزی رو پخش میکرد برام.. و بی توجه به مردمی که قدم میزدن و ماشینایی که رد میشدن و آدمایی که نشسته بودن همونجا، کار خودمو میکردم…
و بعد از یک ساعت تقریبا بارون نم نمی زد و به دلم اومد که دیگه کافیه… و جمع کردم اومدم خونه و رفتم دوش گرفتم.. پاهام خیلی درد میکرد جوری که نمیتونستم رکوع یا سجده برم اما نمیدونم چه انرژیی خدا بهم داده بود که بعدش توی خونه کلی کار کردم… کلیییی.. چیزی که برای من فوق العاده بی سابقه بود.
از طرفی غروبی که همسرم اومد خونه دوباره همون مسئله قبلی رو باز کرد و با کلی متعلقات.. منی که اینجور وقت ها قبلا ها سریع اشکم درمیومد، یا صدامو میبردم بالا و تحملم پایین بود، من قلبم در آرامش بود، انگار زیر چتر خدا هستم و از هیچ چیزی ترسی به دل نداشتم.. از هیچ چیزی دلخوری عظیمی به دلم نمیومد.. همسرم اصرار داشت تماسی بگیرم که درست نبود، و من خیلی راحت جواب رد دادم بدون اینکه بخوام نگران عواقبش باشم، یا حتی بدون توضیح بیشتر.. به همسرم گفتم بره یکم استراحت کنه، بعد شام درست کردم و ظرفارو شستم و رفتم با آرامش و محبت بیدارش کنم که شام بخوره.. میدیدم که خودش هم ناراحته اما به روش نیاوردم.. و این داستان ادامه داشت..
چیزی که خییییلی برام قشنگ بود این آرامش توحیدی بود.. چند روز پیش که یکی از فایل های استاد رو گوش کرده بودم در مورد تسلیم بود، خیلی برام تاثیر گذار بود.. فکر کنم اعتماد به رب، پیام حضرت ابراهیم بود.. توی پیاده رویم، روبه روم یه سگ بود، که راهمو برگشتم.. داشتم فکر میکردم که من چقدر میتونم تسلیم پروردگار باشم، و داشتم خودم رو پیش بینی میکردم و میگفتم من هنوز خیلی راه دارم و من از یه سگ ترسیدم و برگشتم.. کدوم اعتماد به رب؟! و خلاصه توی ذهنم فکر میکردم که اگر قرار باشه بدون فکرای ذهنی از هیچی نترسیم و به قول معروف به دیوار شکسته تکیه کنیم و فرقی قائل نشیم بین دیوار شکسته و دیوار محکم، اونوقت این چطوری میتونه درست باشه؟! پس نقش آموزش چی میشه؟! بعد با تکرار و تکرار فایل های مختلف توحیدی، به این نتیجه رسیدم که اتفاقا تسلیم بودن اونجا قشنگه و اونجا معنا داره که تو خطرات اون هدایتی که خدا بهت نشانه داده رو متوجه بشی و باز بری توی دلش و تسلیم حق باشی که حتما خیری در این هدایت هست.. و اینکه این هدایت وقتی بیاد قلبت متوجه میشه، البته که تو هم باید به هوش باشی این ندا ندای قلبت هست یا ندای ذهنت.. و این فکر میکنم بر حسب تکامل و تمرین تکرار بهتر بشه به امید خدا.
و یه نکته ای که خیلی ذهنم رو مشغول میکنه و اونم شاید تاثیر فایل های توحیدی باشه، خیلی سعی میکنم کارهایی که انجام میدم شرک داخلش نباشه.. بخاطر خوش آمدن دیگران نباشه، تایید دیگران برام مهم نباشه و حتی اگر جایی تعریف میکنن من خیلی توی خودم دقت میکنم که ببینم درصدی از نیتم آیا برای این تایید بوده یا نه. و سعی میکنم اونو صفر کنم به امید خدا.
مثلا یه جاهایی با خدا صحبت میکردم که خدایا این کار رو فقط برای تو کردم، برای اینکه حرفم رو باور کنی، کاری کن هیچکس نفهمه همچین کاری کردم.. اینطوری سیستم تاییدگیری رو خنثی میکنم، و واقعا هم کسی نمیفهمه یا حرفی نمیزنن که خیلی خوشحال میشم. احساس میکنم خدا حرف دلمو شنید و اون کارمو به صورت خالص پذیرفت..
اما همچنان تو خیلی از مسائل این سخت گیری رو نسبت به خودم دارم، و این اواخر سعی میکنم به خودم بگم ببین ریحانه، تو کاری که دلت میخواد رو انجام بده، کاری که بهش هدایت شدی انجام بده، سعیتو بکن که ذهنتو و درونتو کاملا خالص کنی برای کارها، اگر هم کسی دید اشکالی نداره، اگر هم تایید شدی اشکال نداره، تو فعلا آزادی عمل و انرژی رو برای این از خودت نگیر، برای اینکه مطمئن باشی که آیا این کاری که میکنی خالص خالص بود یا نه.. تو کاری که درسته رو انجام بده، بقیه رو رها کن.. به مرور به اون خلوص کاملی که میخوای میرسی…
آهان این موضوع رو هم دوست دارم بگم، امشب خیلی اتفاقی هدایت شدم به شنیدن دوباره این فایل، و به ذهنم اومد که خدا که جدیت من رو توی این خودسازی توحیدی دیده ، داره تمرین های مناسبی که توی عزت نفس مفیده رو به صورت هدایت بهم میرسونه.. مثل همین اتفاق امروز.. با اینکه بلوار خودمون بود با اینکه شلوغ بود نسبتا اما من کار خودمو میکردم و برام مهم نبود چه حرفی میزنن.. من داشتم از کارم عشق میکردم، از آیات عشق میکردم..
از صمیم قلبم دوست دارم این هدایت بیشتر بشه و از همه هم درخواست دعا و انرژی دارم. استاد خیلی ازتون ممنونم برای همه ی زحماتتون.. مرسی که خودتون رو ساختین و مرسی که جهان رو جای زیباتری کردین..
دیروز پریروز که فایل روزشمار تحول زندگیم مربوط بود به کلیپ انگیزشی، برنامه نویسیم رو شروع کردم به مرور که ادامش بدم..
خدا کمکم کنه، کمکم کنه من هم زندگیم رو بسازم.. حتی از فکر کردن بهش اشک شوقم سراریز میشه، یه محیط زندگیه محترم، با فرهنگ و با شخصیت و بزرگمنش بسازم با همسرم، یه رفاه فوق العاده، یه صمیمیت و محبت و درک متقابل و توحیدی، یه الگوی رشد همراه با آرامش برای همه ی بچه هام..
و خدایا و خدایا.. من عاشق برنامه نویسیم، کمکم کن بتونم توش به کسب درآمد برسم، کمکم کن به آزادی زمانی، مکانی و مالی برسم.. کمکم کن در سایه توحیدی تو، توی همین زمینت خوب زندگی کنم.
باز هم ممنونم استاد.. ممنونم از خدا که شما رو هدایت کرد، که منو هدایت کرد.. هدایتگری شیرین ترین و با ارزش ترین نعمته پروردگاره.
امروز ازصبح اولین کاری که کردم تمرین ستاره قطبی رو گوش دادم
امروز تونستم باکنترل ذهن دربرابر حرفهای منفی همسرم که از زمین وزمان مینالید یک ارامش خاصی رو تجربه کنم اونم باسکوت
اشتباهی که میکردم این بود که میخواستم اونو آروم کنم یا حرفی نزنم کاری نکنم عصبی بشه ولی یه مدته یاد گرفتم که من مسؤل رفتار هیچ کسی نیستم توجهم باید روی نکات مثبت وروی خودم باشه فقط
این باور جدید بار زیادی ازروی دوشم برداشت وهمسرم به طور غیر منتظره رفت بیرون درصورتی که قبلاً ساعتها ادامه داشت تا من عصبی بشم خداروشکر کردم که بالاخره تونستم خیلی سخت بود کنترل ذهن ،کنترل زبان ،واکنش هیجانی نشون ندادن ،
ومن توی خلوتم حس کردم وصل شدم به خدا کلی مراقبه کردم بدون هیچ برنامه ازپیش تعیین شده
بعد این حال خوب دخترم اومد خیلی منفی حرف میزنه همیشه یکم صحبت کردم دیدم مقاومت دارع سکوت کردم گفتم بهتره بری به کارات برسی چون من وقت ندارم سعی کن بامن منفی حرف نزنی
این مانع دوم من بود
بعدش حس خوبم بهتر شد با خودم گفتم چرا من مدام داشتم حال اینارو خوب میکردم
همیشه باخودم میگفتم من شانس ندارم تا میام تو خودم باشم نمیزارن همیشه عصبی بودم ازاینکه چرا اینا عامل اذیت من هستند
امروز فهمیدم این من بودم که به جای همه فکر میکردم دوست داشتم حال خوبمو باهمه تقسیم کنم ،ولی بعد قدمها فهمیدم که من مسؤل خوشبختی یا بدبختی هیچ کسی نیستم
خدایا شکرت که باتغییر این باورم حالم چقد خوبه
دیگران دوست دارن همونجوری که فکر میکنن زندگی کنن با باورهای خودشون من انرژی خودمو صرف کاری میکردم که هیچ نتیجه ای جز رنجش وخشم نداشت برام
همیشه با خودم میگفتم چرا حال من خوب نمیشه این تغییر اساسی منو آزاد کرد
تمرکزمو میزارم روی خودم ،افکارم،ذهنم این یک نگرش عالی بود ممنون از راهنمایی های استاد عزیزم
اگر من تغییر نکنم تحمل کنم هیچی درست نمیشه پس امروز این تغییر نتیجه عالی برام داشت
امروز در جلسه اخر قدم هفتم هستم دارم روانشناسی ثروت یک رو کار میکنم هرروز فایل میبینم وکامنت میخونم ومینویسم اوضاع داره بهتر میشه به لطف خدا
سپاس خدای مهربان را و درود بر استاد عزیز و بانو مریم و شما دوست عزیزم
بانو الان که کامنت شما رو خوندم تو دفتر قضایی نشستم تا نوبتم بشه دادخواست خودمو ارائه بدم بدلیل مزاحمتهای همسرم تو محل کارم که باعث سلب آسایش و آرامش شده البته به خیال خودش
کامنت شما انرژی خوبی تو این لحظه به من داد و بهم یادآوری کرد که توحیدی فکر کنم و توحیدی عمل کنم و همه رو دستی از دستان خدا بدانم برای رسیدن به هدفم و این تضاد رو ی گذربدونم برای رسیدن به آزادی. منم تا چند ماه پیش که با همسرم و بچه هام با هم زندگی میکردیم با کار کردن روی باورهام و کنترل ذهنم خیلی از اون تنش ها و بحث های تو خونه رو تونستم کنترل کنم و در مقابل حرفها و رفتارهای منفی همسرم و بچه هام 90 درصد موارد با صبوری و کنترل ذهنم همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه با غلبه به ترسهام و احساس لیاقت دادن به خودم انگار یکی دست منو گرفت و از اون خونه بیرون برد اینکار من از لحاظ قانون کشورم اشتباه میباشد ولی من کاری رو کردم که بهم الهام شد و ناراحت نیستم و مطمئنم همون خدا که منو از اون خونه برد بیرون خودشم با قانون ثابت و بدون تغییرش راه منو باز میکنه و دست و پای قانون آدمها رو میبنده
خدایی که با قانون ثابت و بدون تغییرش راه منو باز کرد ، می تونه قانون آدم ها رو ببنده …. قطعا همینطوره و واسه به انجام رسوندنش نیاز به ایمان اشتیاق و ادامه دادن ما داره
این چند روز در مورد عزت نفس داشتم تمرکز میکردم و چه زیبا امروز این فایل برام اومد .
واقعا در بهترین مکان وزمان به دستم رسید
یکی از مشکلاتی که سالها باهاش دسته پنجه نرم میکردم بدون اینکه بدونم چی هست علتش.
و یادمه دقیقا در جستجوی عزت نفس و خودباوری بودم و معنیش رو نمیدونستم و هدایت خداوند باعث شد که با استاد و اموزه هاش اشنا بشم
یک دوره عزت نفس رو کار کردم ونتایج بزرگی گرفتم و رفتم سراغ دوره های بعدی اما از یه جایی هدایت ها میومد که دوباره عزت نفس رو شروع کن چون ریشه ها حل نشده بود.
و من خیلی فکر کردم و تمرکز کردم دلیل الگوها و رفتارهم چیه و جواب: همین خودباوری هست
عزت نفس زیربنای یک انسان هست .
اگر عزت نفس نداشته باشی اولا که به جایی نمیرسی و اگر برسی همش میپره و چالش های بیشتری سراغت میاد .
یعنی کسی که خودباوری نداره انگار ستون های زندگیش روی خمیر استواره
قبلا از اینکه به هررچیزی بخوای برسی باید روی این شالوده کار شود و بعد سراغ دوره های بعدی رفت .
عزت نفس با تمرین به وجود میاد یعنی من باید با توجه به نقاط ضعفم که شناسایی کردم بیام و برای خودم هروز تمرین بگذارم و عمل کنم .
عزت نفس با حرکت ساخته میشه .
انسان نیاز به خودباوری داره و عزت نفس پایه و ستون هست .
دلیل حال خوب عزت نفسه . دلیل حال خوب سبک زندگی شخصی هست
تنها راه حرکت و رفتن تو دل ترسهاست انهم به صورت تکاملی.
خودم هم شروع کردم و در اولین قدم فقط با گفتن تعهدم مبلغی پول به حسابم اومد
و نشونه دوم ضمن اینکه اتفاق زیبایی امروز رخ داد و خداروشکر
واقعیتش من به هرجا در زندگیم نگاه میکنم بیشتر به این درک میرسم که چقدر به خاطر کمبود خودباوری و عزت نفس ضربه خوردم . برای همین برای من یه پاشنه اشیل اساسی هست و تا وقتی که این ضعف های شخصیتی درست نشه گاز دادن بی معناست
استاد عزیز هم توی سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا که زندگی واقعیشون جلوی دوربین هست همیشه خودش رو به چالش میکشه و ثابت نیستن با اینکه از همه جهات ثروتمند هست و این بیانگر اینه که همیشه این روند کارکردن خصوصا عزت نفس باید ادامه داشته باشه.
سلام ب استاد عزیزم و دوست های هم فرکانسی و مریم جان
چقدر قشنگ هدایت میشم خدا رو شکر من کاری که شروع کردم با خودم میگم این ندارم اون ندارم ولی با این فایل متوجه شدم من شروع کنم خداها درهای نعمت روم باز میکنه خدا جونم من از امروز محکم میرم جلو چون من ب کارم علاقه دارم و دوستش دارم خدای مهربونم من هر درخواستی کردم بی جواب نزاشتی مطمعنم که این کارمم بی جواب نمیمونه و کمکم میکنی که موفق ترین بشم خدایا شکرت که فهمیدم جلوی ترس های چند ساله ام وایسم و ببینم که هیچ چیزی نیست و هم اینکه با کم ترین امکانات کارم شروع کنم خدایا شکرت بهترین چیزها را شنیدم خدایا شکرت مسیر موفقیت و آشنایی من با استاد را هدایتم کردی
موضوعی که امروز بهش هدایت شدم، ترس از حرف مردم یا مهم بودن حرف مردم، مسئله ای عمیق در وجود منه که خودم حدود یک هفته است که به صورت خیلی جدی متوجه آسیب هاش شدم و شروع کردم به کنار گذاشتنش.
من شخصیتم به گونه ای هست که سالهای سال تمام تلاشم این بود که تایید اطرافیانم رو به دست بیارم. تک تک کارهام به گونه ای بود که تمام جوانب رو در نظر میگرفتم که دیگران بگن: آفرین بهش، چه کار خوبی
همیشه مراقب بودم که کسی ازم ناراحت نشه و رضایت همه رو داشته باشم و این واقعا خیلیییی کار سخت و غیر ممکنی بود
کلی خودم رو اذیت میکردم که انسان مورد تایید دیگران باشم؛ بعد جالب اینجاست که این خیلی مسئله ناخود آگاه و پنهانی بود و من یجورایی بهش افتخار میکردم. یعنی با خودم میگفتم چقدر خوبه که اینقدر آدم با ملاحظه ای هستم و کار اشتباه نمیکنم؛ ولی این از روی شرک و ترس از حرف دیگران بود نه از روی انسان خوبی بودن. از نشونه هاش هم مثلا اینا بود که: خیلی میگفتم مردم چی میگن، فلانی چی میگه، الان میگن فلان، یا مثلا از تحسین دیگران بیش از اندازه خوشحال میشدم و با انتقادشون یا نصحیت دیگران خیلی اذیت میشدم. حتی برای خودمم سوال بود که مثلا الان فلانی گفت این کارت اشتباه بود، چرا اینقدررر ناراحت شدم؟! حالا چیزی نشده که. ولی از اونجا بود که فهمیدم ساختار های ذهنیم بسیار اشتباهه و من هرگز نباید دنبال حرف مردم باشم. توی این مدت که بوسیله فایل ها روی این موضوع کار کردم فهمیدم که بی اهمیت ترین چیز توی زندگی ما حرف مردمه؛ چون اونا کسایی نیستن که بتونن کمک ما کنن چون کوچکترین تاثیری در شرایط زندگی ما نداره. از یک طرف اصلا خیلی جا ها مردم به ما توجهی نمیکنن و هیچ فکری راجع بهمون نمیکنن که ما بخوایم نگران باشیم. از طرف دیگه اصلا فکر دیگران اهمیتی نداره
اگر من باور دارم که تنها قدرت جهان هستی فقط خداونده و فقط اونه که میتونه به من کمک کنه، من دیگه نگران نیستم که بقیه چی میگن راجع بهم چون طرز فکر دیگران کوچک ترین تاثیر مثبت یا منفی ای برای من نداره. آنچه که مهمه افکار و باور های منه و تمام
از وقتی که برای تغییر این ریشه معیوب قدم برداشتم، شاخه هاش رو تقریبا در تک تک رفتار هام دیدم و الان میفهمم چقدر رسوخ کرده تو وجودم
به قول استاد تا شخصیتمون عوض نشه نتایج عوض نمیشه
و خدا میدونه این توحیدی بودن چه احساس آرامشی رو در وجود ما ایجاد میکنه.
این مدت تصمیم به تهیه دوره عزت نفس گرفتم و دارم تمام تلاشم رو میکنم و به امید خدا امیدوارم به زودی بیام و درمورد نتایجم راجع به دوره عزت نفس بنویسم.
سلام و درود فراوان بر استاد عباسمنش عزیز و تشکر فراوان برای این فایل هدیه ای ارزشمند…
چقدر عالی وخوب استاد عباسمنش در همان ابتدا آنقدر اعتماد به نفس بالایی داشتند که در کشور امارات،در آن مکان شلوغ با دوربین خود به زبان فارسی فایل ضبط میکردن…
این در حالی است که افرادی با ذهن فقیر همیشه میگویند که در امارات ما به زبان انگلیسی صحبت میکنیم و هرگز نمیگوییم که ایرانی هستیم،چونکه مردم امارات از مردم ایران بدشان می آید و از این چرت وپرت ها….
حالا استاد با اعتماد به نفس بالایی که داشتند در همان ابتدا این فایل های زیبا را در امارات،خودشان تنهایی ظبط کردن واین قابل تحسین است…
استاد عباسمنش در دوره ای عزت نفس واین فایل هدیه خیلی بر آگهی بازرگانی تأکید دارند و همیشه این جمله ای استاد عباسمنش در ذهن من است که تمرین آگهی بازرگانی از همه چیز برای موفقیت ارزشمند تر است.
من چند ماه پیش با وجود اینکه تازه در دانشگاه ثبت نام کرده بودم وترم اول بودم تمرین آگهی بازرگانی را در سر کلاس آناتومی بدن در برابر ده ها دانشجوی دختر و پسر اجرا کردم ودر آخر سر همه برایم دست زدن…
امروز پس از تماشای این فایل وشنیدن این جمله از استاد که انسان برای موفقیت و اعتماد به نفس باید پاروی ترس هایش بگذارد اول به خودم تعهد دادم که امشب موقع خواب تمام لامپ های خانه را خاموش کنم(چونکه من در خانه تنها هستم و از آنجا که خانه ای ما بزرگ و قدیمی است شب ها یک لامپ را موقع خوابیدن روشن میگذارم)ودوم با خودم گفتم همین الان از خانه بیرون میزنم ودوباره تمرین آگهی بازرگانی را اجرا میکنم…
ساعت 3ظهر روز جمعه تیرماه به پارک اصلی شهرستان خودم رفتم و گفتم اگر روابط خوب وصروت فراوان و وسایل نقلیه ای خوب ونو میخواهم باید همین الان مجدداً تمرین آگهی بازرگانی را اجرا کنم…
حدود نیم ساعت در پارک شهربازی پیاده روی کردم و هر جمعی را که میدیدم جرأت نمیکردم بروم و آگهی خود را بخوانم وبرگه در دستانم وپیاده روی میکردم و هی این نجوا در ذهنم می آمد که استاد عباسمنش برای تهران و شهرهای پیشرفته این تمرین را گفته است و اینجا نمیشود و….
بعد از نیم ساعت پیاده روی دیگر نامید شدم و خواستم از پارک خارج شوم که ناگهان چشمم به عکس تصویر زمینه ای گوشی موبایل ام افتاد که عکس استاد عباسمنش و خانم شایسته در وین وود والس میامی در جلوی آن مجسمه و نقاشی های زیبا بود و به خودم گفتم
حامد اگر توهم میخواهی به این مکان های زیبا و دیدنی بروی و بهشت را در این جهان و آخرت تجربه کنی اکنون وقت اجرای این تمرین است و به طرف دو مرد جوان که بر روی صندلی نشسته بودن رفتم و از آنها خواهش کردم که اگر اجازه میدهید این آگهی بازرگانی را بخوانم و در کمال میل قبول کردن و شروع به خواندن کردم ودر پایان پسر جوانی که موهای بلندی داشت و صورتش را آرایش کرده بود به من گفت که عالی بود وتشکر کرد و گفت چقدر عالی توانستید تا انتهای این آگهی را بخوانید و من نیز تشکر کردم وپس از خداحافظی به سمت شیر آب رفتم وصورتم که پر از عرق شده بود را شستم و آنقدر ضربان قلبم تند شده بود و دستپاچه بودم که شیر آب را فراموش کردم که ببندم وخانمی زحمت بستن شیر را کشید…
اما به خودم افتخار میکنم و خوشحالم که برای موفقیت ام پاروی ترسم گذاشتم و میخواهم امشب به خودم جایزه بدهم…
انشالله که به زودی همدیگر را در وین وود والس میامی ببینیم
من تمرین اگهی بازرگانی مو انجام دادم، نه یکبار، نه دو بار، بلکه سه بار تا الان! و روسفید شدم در برابر ترسام و بازم و بازم و بازم در جمعهای بزرگتر و بزرگتر و متنوعتر انجام خواهم داد، با توکل، امید و یاری خدا، میدونم که حمایتم میکنی، جسارتم میدهی خدا
حالا ماجرا رو براتون شرح میدم
من از قبل چندین بار توی دفتر و گوشیم نکات قوتم رو نوشته بودم و حدودا دو سه هفته ای، اکثرا صبحا برای گلدونهام از نقات قوتم میگفتم شفاهی و اونام خیلی خوب گوش میدادن به حرفام
جلوی اینه هم بارها و بارها تمرین کردم و اجراش کردم
بارها از خدا خواسته بود، شرایطی پیش بیاد بهم قدرت جسارت انجامش رو بده
یه روز رفتیم جنگل و دو تا خانوم کنار بساط ما، یکم اونور تر داشتن صحبت میکردن، من بارها نوشته هامو توی ذهنم مرور کردم، ولی هر کار کردم نتونستم و نجواها و ترسهام اجازه ندادن برم جلو و تمرینم رو اجراش کنم، این قضیه گذشت و تموم شد و من سرخورده ولی همچنان مصصم برای اجرای تمرینم بودم
وقتای تنهایم توی خونه، جلوی اینه اجرا میکردم و همچنین برای گلدونای سرسبزم
چند وقت بعدش، خداوند من و بچه هام رو هدایت کرد به پارکی که اطراف خونمونه و هر روز عصرا پیاده میرفتیم اونجا ولذت میبردیم
من برم پیش اون خانوم و تمرینمو اجرا کنم، رفتم سلام کردم و فقط نشستم کنار اون خانوم و چند تا حرف الکی ملکی درمورد بچه ها زدم و نتونستم اجراش کنم و برگشتم پیش تاب و سرسره، پیش دخترام، یکم گذشت دوباره رفتم پیش اون خانوم ولی اینار بهش گفتم یه تمرین اینجوری دارمو و ایشون با روی باز پذیرفتن و خیلی خوب گوش دادن و من راحت شدم، سبک شدم، و ازاد
کلی خوشحال شدم انرژی گرفتم از جسارتم که رفتم توی دل تراسام، بعدش برای جایزه برای خودم و بچه هام کلی خوراکی و بستنی گرفتم با خوشحالی و عشق
دفعه دوم، چند روز بعدش، اینار برای دو تا خانم اجراش کردم
دفعه سوم هم برای سه تا پسر نوجوان
که هر بار اسانتر شد برام انجامش
و قصدم اینه بارها و بارها و بارها برای افراد بیشتر و جمعهای بزرگتر، حرفه ای تر و حرفه ای تر انجام بدم تمرین اگهی بازرگانیمو
فقط اون لحظه اولش که میخوای بری جلو پیششون و شروع کنی سخته، بقیش لذتبخشه
نقات قوت تموم اجراهام که به خودم خیلی افتخار میکنم این بود که من تمام تمرینم رو شفاهی اجرا کردم و از روی نوشته یا متنی که قبلا نوشته بودم نخوندم، فقط قبل از ورود به جمع شون، توی ذهنم مرور میکنم نقاط قوتمو و بعد با توکل به خدا میرم تو دل انجامش
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
پاشنه ی آشیل بسیاری از ما:
مهم بودن حرف مردم نظر آنها و تایید گرفتن از آنهاست می ترسیم افراد از دست ما ناراحت شوند نگران هستیم افراد درباره ی ما چه چیزی می گویند و بسیار خجالتی هستیم
باید این باور مخرب را که بسیار آسیب زننده است تغییر دهیم و بر ترس خود از حرف مردم غلبه کنیم
برطرف کردن این باور نامناسب بسیار دشوار است نمی توانیم به طور کامل آن را برطرف کرده تنها می توانیم آن را بهبود دهیم
پاشنه های آشیل: هیچ گاه یک شبه تغییر نمی کنند بسیار اساسی و ریشه ای هستند و حتی اگر تا پایان عمر کار کردن بر روی آن را ادامه دهیم به صورت کامل برطرف نمی شوند
زمانی که بر ترس های خود غلبه می کنیم متوجه می شویم: ترس ها توهمی هستند
متعهد شویم: پاشنه های آشیل و باورهای نامناسب خود را تغییر دهیم
بسیار مهم است: ترس های خود را بشناسیم و بر آنها به صورت عملی غلبه کنیم
پایه و اساس خوشبختی و موفقیت: داشتن عزت نفس احساس لیاقت و ارزشمندی است
اگر می خواهیم نتایج متفاوت کسب کنیم: باید به شیوه ی متفاوت رفتار و عمل کنیم
تا شخصیت رفتار و عملکرد ما : تغییر نکند نتایج پایدار رخ نمی دهد
باید با شرایط و امکانات کنونی در دسترس خود آغاز کنیم: به بهانه ی نبودن امکانات و شرایط از زیر بار قدم برداشتن و حرکت کردن شانه خالی نکنیم
تمام افراد موفق و ثروتمند:
از همان امکانات و شرایط کنونی و در دسترس خود آغاز کرده اند زمانی که خداوند تعهد ما را ببیند ما را به مسیرهای بهتر هدایت می کند
برای انجام کارها و رسیدن به اهداف: به دنبال توجیه و بهانه های بیهوده نباشیم با توجیه بهانه آوردن و مقصر دانستن عوامل بیرونی: به هیچ هدفی دست نمی یابیم
موفقیت زمانی رخ می دهد: که در هر شرایطی قدم برداریم حرکت کنیم و توجیه و بهانه برای عدم حرکت کردن نداشته باشیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
بنام یکتای بی همتایم
سلامی گرم وصمیمی خدمت استادعزیزم وخنم شایسته عزیز
سلام به خانواده بزرگ عباسمنشی ها
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
که باحضورت درزندگی ام هرروزش زیباترولذتبخشتر پیشود برایم ودستان مهربانم بیشترمیشوندویاری ام میکنندوبهم عشق میدهند
ساختن عزت نفس*(
که پایه واساس زندگیمان است وبیشترین ضرباتی که من خودم خوردم درزندگی گذشته ام بخاطر نداشتن عزت نفسم بوده
وحتی خودمم غافل بودم والبته که نه درکی داشتم ونه آگاه بودم
وبه لطف پروردگارم وهدایتهایش اززمانیکه باقوانین جهان آشنایم کرد
تونستم ازطریق آموزشهای استادم روی خودم کارکنم وکلی از ترسهایم راازبین ببرم وغلبه کنم برآنها وزندگیمو زیباتربکنم
وچقدرهم احساس خوبی بهم میده که برای هرکارم اصلا توجه به دیدگاه وقضاوتهای مردم ندارم وهمون کاری که خودم میدونم درسته روانجامش میدم وخاطرم ازانجامش جمعه
بدلیل اینکه به خدایم اعتماد دارم واونه که به قلبم الهامشو میده ومنم بدون ترس انجامش میدم
اینکه ادم بخواد کاری رو انجاپ بده که موفقیتی بهمراهشه وبخاطر ترس ازحرف مردم انجامش نده بنظرم اوج کمبود عزت نفسه
اینکه ما اسمشوگذاشتیم خجالت کشین دقیقا همون نداشتن عزت نفسمونه که مارومحدود میکنه
بعگوان مثال میتونم همین مهاجرت چند ماهه گذشته مو بگم گه میخواستم ازکیش به ترکیه مهاجرت کنم برای زندگی وپسرمم همراهم بیارم
چقدر که اطرافیانم ودوستانم بهم حرف گفتن
اما من فقط درونم همان تصمیمم مهم بود برام وبس
واصلا هرجاییکه میدیدم دارن برای من حرفی درمورد مهاجرتم میزدند رو ترک میکردم
وبلطف خداوند الان چندماهه که سفر کردم وکاملا راضی هستم از اوضاعم نه اینکه بگم خیلی راحت بود اما تموم تضادهاشم پذیرفتم ودرنال گذرکردنم ازشون
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
که هرچقدر روزهای زندگیمو دارم میگذرونم آگاهیم دارهدلیشتر میشه ازقوانین جهان ودرکمم بهتر میشه
واحساس آرامشی الهی میکنم
من درحال حاظر درحال کارکردن روی محصول دوازده قدم وقدم آخر هستم وهمچنین قانون آفرینش وبمحضیکه این محصولات رو کارکنم واتمام برسه حتمی محصول عزت نفس روخریداری میکنم گه بسیار مفیده وصددرصد که راه ومسیرهای بیشتری رو برام هموار میکنه
واین مسیر الهی رودوست دارم سوت زنان وبالذت باصدای پرندگان وبانوازش نسیم ملایمی که ازلابلای شاخوبرگ درختان صورتم را ماساژ میدهد رو بگذرونم تا به اهدافم برسم واحساس کمم پروردگارم رادر قلبم ولذت ببرم
داستن عزت نفس یعنی قدم برداشتنهای توحیدی
داشتن عزت نفس یعنی غلبه برترسهای درونت وپاگذاشتن درون ترس وبه چنگ آوردن موفقیت
عژت نفس یعنی رهابودن از حرف انسانها
عزت نفس یعنی باخوددرصلح بودن
ووقتی باخودت درصلح باشی آرامش میشود هدیه ات
عزت نفس یعنی تمرکزتو بکنی روی خودت وزندگی خودت بدون حاشیه
عزت نفس یعنی پذیرفتن خودت باتمام آنچه که درظاهر وباطنم دارم وخودم رادوست داشته باشم
خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،
برایتان آرزوی خوشبختی میکنم ودوستتان دارم
استاد ومریم خانم سپاسگذارتونم
سلام به استاد عزیز، بانو شایسته مهربان و همراهان پرتلاشم..
استاد امروز مسائلی برام پیش اومد که شاید قبلتر ها خیلی خیلی بهم میریختم، و با ناراحتیام برای ساعات طولانی هم جسمی آسیب زیادی به خودم میزدم هم روحی.
اما امروز، اما امروز، برای اینکه حالمو عوض کنم، سعی کردم سریع برم بلوارمون که فضای سبز قشنگی داره قدم بزنم و نکات قرآنی مسعود ریاعی رو بشنوم و کمی آروم بشم..توی مسیر دیدم چقدر آشغال ریختن توی بلوار.. یه ندایی درونم گفت برو ماسک و دستکش و کیسه زباله بگیر و اینها رو جمع کن..
و منی که مدتها بود توی فکر هدایت شدن بودم، مدتها بود به تسلیم بودن در برابر هدایت پروردگار فکر میکردم، رفتم و بعد از کلیییی پیاده روی وسایل رو گرفتم حتی ماسک جایی نداشتن، برگشتم خونه و روسریمو عوض کردم که راحت تر باشم، ماسک رو هم برداشتم و رفتم..
و از بالای بلوارمون شروع کردم به جمع کردن آشغال ها.. هنذفری زده بودم و خدا رو شکر، هنذفریی که تا 5 دقیقه قبلش همش قطع میشد، خیلی خوب و راحت کار کرد و نکات قرآنی شگفت انگیزی رو پخش میکرد برام.. و بی توجه به مردمی که قدم میزدن و ماشینایی که رد میشدن و آدمایی که نشسته بودن همونجا، کار خودمو میکردم…
و بعد از یک ساعت تقریبا بارون نم نمی زد و به دلم اومد که دیگه کافیه… و جمع کردم اومدم خونه و رفتم دوش گرفتم.. پاهام خیلی درد میکرد جوری که نمیتونستم رکوع یا سجده برم اما نمیدونم چه انرژیی خدا بهم داده بود که بعدش توی خونه کلی کار کردم… کلیییی.. چیزی که برای من فوق العاده بی سابقه بود.
از طرفی غروبی که همسرم اومد خونه دوباره همون مسئله قبلی رو باز کرد و با کلی متعلقات.. منی که اینجور وقت ها قبلا ها سریع اشکم درمیومد، یا صدامو میبردم بالا و تحملم پایین بود، من قلبم در آرامش بود، انگار زیر چتر خدا هستم و از هیچ چیزی ترسی به دل نداشتم.. از هیچ چیزی دلخوری عظیمی به دلم نمیومد.. همسرم اصرار داشت تماسی بگیرم که درست نبود، و من خیلی راحت جواب رد دادم بدون اینکه بخوام نگران عواقبش باشم، یا حتی بدون توضیح بیشتر.. به همسرم گفتم بره یکم استراحت کنه، بعد شام درست کردم و ظرفارو شستم و رفتم با آرامش و محبت بیدارش کنم که شام بخوره.. میدیدم که خودش هم ناراحته اما به روش نیاوردم.. و این داستان ادامه داشت..
چیزی که خییییلی برام قشنگ بود این آرامش توحیدی بود.. چند روز پیش که یکی از فایل های استاد رو گوش کرده بودم در مورد تسلیم بود، خیلی برام تاثیر گذار بود.. فکر کنم اعتماد به رب، پیام حضرت ابراهیم بود.. توی پیاده رویم، روبه روم یه سگ بود، که راهمو برگشتم.. داشتم فکر میکردم که من چقدر میتونم تسلیم پروردگار باشم، و داشتم خودم رو پیش بینی میکردم و میگفتم من هنوز خیلی راه دارم و من از یه سگ ترسیدم و برگشتم.. کدوم اعتماد به رب؟! و خلاصه توی ذهنم فکر میکردم که اگر قرار باشه بدون فکرای ذهنی از هیچی نترسیم و به قول معروف به دیوار شکسته تکیه کنیم و فرقی قائل نشیم بین دیوار شکسته و دیوار محکم، اونوقت این چطوری میتونه درست باشه؟! پس نقش آموزش چی میشه؟! بعد با تکرار و تکرار فایل های مختلف توحیدی، به این نتیجه رسیدم که اتفاقا تسلیم بودن اونجا قشنگه و اونجا معنا داره که تو خطرات اون هدایتی که خدا بهت نشانه داده رو متوجه بشی و باز بری توی دلش و تسلیم حق باشی که حتما خیری در این هدایت هست.. و اینکه این هدایت وقتی بیاد قلبت متوجه میشه، البته که تو هم باید به هوش باشی این ندا ندای قلبت هست یا ندای ذهنت.. و این فکر میکنم بر حسب تکامل و تمرین تکرار بهتر بشه به امید خدا.
و یه نکته ای که خیلی ذهنم رو مشغول میکنه و اونم شاید تاثیر فایل های توحیدی باشه، خیلی سعی میکنم کارهایی که انجام میدم شرک داخلش نباشه.. بخاطر خوش آمدن دیگران نباشه، تایید دیگران برام مهم نباشه و حتی اگر جایی تعریف میکنن من خیلی توی خودم دقت میکنم که ببینم درصدی از نیتم آیا برای این تایید بوده یا نه. و سعی میکنم اونو صفر کنم به امید خدا.
مثلا یه جاهایی با خدا صحبت میکردم که خدایا این کار رو فقط برای تو کردم، برای اینکه حرفم رو باور کنی، کاری کن هیچکس نفهمه همچین کاری کردم.. اینطوری سیستم تاییدگیری رو خنثی میکنم، و واقعا هم کسی نمیفهمه یا حرفی نمیزنن که خیلی خوشحال میشم. احساس میکنم خدا حرف دلمو شنید و اون کارمو به صورت خالص پذیرفت..
اما همچنان تو خیلی از مسائل این سخت گیری رو نسبت به خودم دارم، و این اواخر سعی میکنم به خودم بگم ببین ریحانه، تو کاری که دلت میخواد رو انجام بده، کاری که بهش هدایت شدی انجام بده، سعیتو بکن که ذهنتو و درونتو کاملا خالص کنی برای کارها، اگر هم کسی دید اشکالی نداره، اگر هم تایید شدی اشکال نداره، تو فعلا آزادی عمل و انرژی رو برای این از خودت نگیر، برای اینکه مطمئن باشی که آیا این کاری که میکنی خالص خالص بود یا نه.. تو کاری که درسته رو انجام بده، بقیه رو رها کن.. به مرور به اون خلوص کاملی که میخوای میرسی…
آهان این موضوع رو هم دوست دارم بگم، امشب خیلی اتفاقی هدایت شدم به شنیدن دوباره این فایل، و به ذهنم اومد که خدا که جدیت من رو توی این خودسازی توحیدی دیده ، داره تمرین های مناسبی که توی عزت نفس مفیده رو به صورت هدایت بهم میرسونه.. مثل همین اتفاق امروز.. با اینکه بلوار خودمون بود با اینکه شلوغ بود نسبتا اما من کار خودمو میکردم و برام مهم نبود چه حرفی میزنن.. من داشتم از کارم عشق میکردم، از آیات عشق میکردم..
از صمیم قلبم دوست دارم این هدایت بیشتر بشه و از همه هم درخواست دعا و انرژی دارم. استاد خیلی ازتون ممنونم برای همه ی زحماتتون.. مرسی که خودتون رو ساختین و مرسی که جهان رو جای زیباتری کردین..
دیروز پریروز که فایل روزشمار تحول زندگیم مربوط بود به کلیپ انگیزشی، برنامه نویسیم رو شروع کردم به مرور که ادامش بدم..
خدا کمکم کنه، کمکم کنه من هم زندگیم رو بسازم.. حتی از فکر کردن بهش اشک شوقم سراریز میشه، یه محیط زندگیه محترم، با فرهنگ و با شخصیت و بزرگمنش بسازم با همسرم، یه رفاه فوق العاده، یه صمیمیت و محبت و درک متقابل و توحیدی، یه الگوی رشد همراه با آرامش برای همه ی بچه هام..
و خدایا و خدایا.. من عاشق برنامه نویسیم، کمکم کن بتونم توش به کسب درآمد برسم، کمکم کن به آزادی زمانی، مکانی و مالی برسم.. کمکم کن در سایه توحیدی تو، توی همین زمینت خوب زندگی کنم.
باز هم ممنونم استاد.. ممنونم از خدا که شما رو هدایت کرد، که منو هدایت کرد.. هدایتگری شیرین ترین و با ارزش ترین نعمته پروردگاره.
بنام خدا
روز شمار تحول زندگی من
امروز ازصبح اولین کاری که کردم تمرین ستاره قطبی رو گوش دادم
امروز تونستم باکنترل ذهن دربرابر حرفهای منفی همسرم که از زمین وزمان مینالید یک ارامش خاصی رو تجربه کنم اونم باسکوت
اشتباهی که میکردم این بود که میخواستم اونو آروم کنم یا حرفی نزنم کاری نکنم عصبی بشه ولی یه مدته یاد گرفتم که من مسؤل رفتار هیچ کسی نیستم توجهم باید روی نکات مثبت وروی خودم باشه فقط
این باور جدید بار زیادی ازروی دوشم برداشت وهمسرم به طور غیر منتظره رفت بیرون درصورتی که قبلاً ساعتها ادامه داشت تا من عصبی بشم خداروشکر کردم که بالاخره تونستم خیلی سخت بود کنترل ذهن ،کنترل زبان ،واکنش هیجانی نشون ندادن ،
ومن توی خلوتم حس کردم وصل شدم به خدا کلی مراقبه کردم بدون هیچ برنامه ازپیش تعیین شده
بعد این حال خوب دخترم اومد خیلی منفی حرف میزنه همیشه یکم صحبت کردم دیدم مقاومت دارع سکوت کردم گفتم بهتره بری به کارات برسی چون من وقت ندارم سعی کن بامن منفی حرف نزنی
این مانع دوم من بود
بعدش حس خوبم بهتر شد با خودم گفتم چرا من مدام داشتم حال اینارو خوب میکردم
همیشه باخودم میگفتم من شانس ندارم تا میام تو خودم باشم نمیزارن همیشه عصبی بودم ازاینکه چرا اینا عامل اذیت من هستند
امروز فهمیدم این من بودم که به جای همه فکر میکردم دوست داشتم حال خوبمو باهمه تقسیم کنم ،ولی بعد قدمها فهمیدم که من مسؤل خوشبختی یا بدبختی هیچ کسی نیستم
خدایا شکرت که باتغییر این باورم حالم چقد خوبه
دیگران دوست دارن همونجوری که فکر میکنن زندگی کنن با باورهای خودشون من انرژی خودمو صرف کاری میکردم که هیچ نتیجه ای جز رنجش وخشم نداشت برام
همیشه با خودم میگفتم چرا حال من خوب نمیشه این تغییر اساسی منو آزاد کرد
تمرکزمو میزارم روی خودم ،افکارم،ذهنم این یک نگرش عالی بود ممنون از راهنمایی های استاد عزیزم
اگر من تغییر نکنم تحمل کنم هیچی درست نمیشه پس امروز این تغییر نتیجه عالی برام داشت
امروز در جلسه اخر قدم هفتم هستم دارم روانشناسی ثروت یک رو کار میکنم هرروز فایل میبینم وکامنت میخونم ومینویسم اوضاع داره بهتر میشه به لطف خدا
خدایا شکرت
سپاس خدای مهربان را و درود بر استاد عزیز و بانو مریم و شما دوست عزیزم
بانو الان که کامنت شما رو خوندم تو دفتر قضایی نشستم تا نوبتم بشه دادخواست خودمو ارائه بدم بدلیل مزاحمتهای همسرم تو محل کارم که باعث سلب آسایش و آرامش شده البته به خیال خودش
کامنت شما انرژی خوبی تو این لحظه به من داد و بهم یادآوری کرد که توحیدی فکر کنم و توحیدی عمل کنم و همه رو دستی از دستان خدا بدانم برای رسیدن به هدفم و این تضاد رو ی گذربدونم برای رسیدن به آزادی. منم تا چند ماه پیش که با همسرم و بچه هام با هم زندگی میکردیم با کار کردن روی باورهام و کنترل ذهنم خیلی از اون تنش ها و بحث های تو خونه رو تونستم کنترل کنم و در مقابل حرفها و رفتارهای منفی همسرم و بچه هام 90 درصد موارد با صبوری و کنترل ذهنم همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه با غلبه به ترسهام و احساس لیاقت دادن به خودم انگار یکی دست منو گرفت و از اون خونه بیرون برد اینکار من از لحاظ قانون کشورم اشتباه میباشد ولی من کاری رو کردم که بهم الهام شد و ناراحت نیستم و مطمئنم همون خدا که منو از اون خونه برد بیرون خودشم با قانون ثابت و بدون تغییرش راه منو باز میکنه و دست و پای قانون آدمها رو میبنده
ممنون از شما بابت کامنت زیباتون.
سلام به عزیزم
چقد زیبا نوشتی
حک شد ته قلبم
این جمله مال خود خدا بود و از اعماق قلبت
خدایی که با قانون ثابت و بدون تغییرش راه منو باز کرد ، می تونه قانون آدم ها رو ببنده …. قطعا همینطوره و واسه به انجام رسوندنش نیاز به ایمان اشتیاق و ادامه دادن ما داره
فصل جدید زندگیت مبارک باشه
به نام خداوند مهربانی ها
قدم 77
این چند روز در مورد عزت نفس داشتم تمرکز میکردم و چه زیبا امروز این فایل برام اومد .
واقعا در بهترین مکان وزمان به دستم رسید
یکی از مشکلاتی که سالها باهاش دسته پنجه نرم میکردم بدون اینکه بدونم چی هست علتش.
و یادمه دقیقا در جستجوی عزت نفس و خودباوری بودم و معنیش رو نمیدونستم و هدایت خداوند باعث شد که با استاد و اموزه هاش اشنا بشم
یک دوره عزت نفس رو کار کردم ونتایج بزرگی گرفتم و رفتم سراغ دوره های بعدی اما از یه جایی هدایت ها میومد که دوباره عزت نفس رو شروع کن چون ریشه ها حل نشده بود.
و من خیلی فکر کردم و تمرکز کردم دلیل الگوها و رفتارهم چیه و جواب: همین خودباوری هست
عزت نفس زیربنای یک انسان هست .
اگر عزت نفس نداشته باشی اولا که به جایی نمیرسی و اگر برسی همش میپره و چالش های بیشتری سراغت میاد .
یعنی کسی که خودباوری نداره انگار ستون های زندگیش روی خمیر استواره
قبلا از اینکه به هررچیزی بخوای برسی باید روی این شالوده کار شود و بعد سراغ دوره های بعدی رفت .
عزت نفس با تمرین به وجود میاد یعنی من باید با توجه به نقاط ضعفم که شناسایی کردم بیام و برای خودم هروز تمرین بگذارم و عمل کنم .
عزت نفس با حرکت ساخته میشه .
انسان نیاز به خودباوری داره و عزت نفس پایه و ستون هست .
دلیل حال خوب عزت نفسه . دلیل حال خوب سبک زندگی شخصی هست
تنها راه حرکت و رفتن تو دل ترسهاست انهم به صورت تکاملی.
خودم هم شروع کردم و در اولین قدم فقط با گفتن تعهدم مبلغی پول به حسابم اومد
و نشونه دوم ضمن اینکه اتفاق زیبایی امروز رخ داد و خداروشکر
سلام به دوست عزیزم
من چقد پیام های شما رو کامنت های شما و ایمان شما به ادامه دادن رو دوست دارم ….
درکی که از مطالب داری !
شناختی که از خودت پیدا کردی !
آفرین ، واقعا تحسینت میکنم به خودشناسی و جهان شناسی خوبی رسیدی ….
منم دوره عزت نفس رو قبلا تموم کرده بودم
تو دوره ثروت هستم و کشف قوانین و میدونم و همیشه هم بهم نهیب زده میشه که عزت نفس باید همیشه کنار همه دوره ها باشه همیشه و مستمر …..
چه تمرین های ذهنیش چه تمرین های عملیش
روز به روز موفق تر و خوشحال تر باشی ….
سلام صدف عزیز
ممنون از پیام زیبای شما
واقعیتش من به هرجا در زندگیم نگاه میکنم بیشتر به این درک میرسم که چقدر به خاطر کمبود خودباوری و عزت نفس ضربه خوردم . برای همین برای من یه پاشنه اشیل اساسی هست و تا وقتی که این ضعف های شخصیتی درست نشه گاز دادن بی معناست
استاد عزیز هم توی سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا که زندگی واقعیشون جلوی دوربین هست همیشه خودش رو به چالش میکشه و ثابت نیستن با اینکه از همه جهات ثروتمند هست و این بیانگر اینه که همیشه این روند کارکردن خصوصا عزت نفس باید ادامه داشته باشه.
از شما ممنونم و در پناه خداوند حال دلت خوب باشه
به نام خدا
روز 77 فصل سوم
الهی شاکرت هستم که فعالیت در سایت و کار کردن روی خودم را واجب ترین کار هر روز خودم می دانم
چون می دانم برای اینکه خانه ای را بسازم باید پی آن را محکم شروع کنم
چون می دانم برای قطع کردن یک درخت، مهم تر از تعداد ضربه های تبر کیفیت و برندگی تبر است
قدم اول برای پیشرفتم قبول کردن کل مسئولیت زندگی ام است
قدم بعدی بی ارزش کردن نظرات تمامی افراد و انجام دادن کاری است که خداوند قدرتمند به من می گوید
خوشحالم که با انقدر عزت نفس دارم که با شلوار و پیرهن ورزشی می روم دانشگاه و اصلا نظر بقیه برام مهم نیست
مهم راحتی من است، مهم این است که وقتی در کلاس نشسته ام فکرم به درس باشد، نه درگیر شلواری که ساق پایم را اذیت میکند
مهم این است که شب را راحت بخوابم و کف پاهایم به خاطر پوشیدن کفش های اداری درد نگیرد
خداوندا هزاران بار شاکرت هستم، خدایا شکرت، خدایا شکرت ، شاکرت هستم ای خداوند قدرتمندم
تو منبع قدرت هستی، اگر با قدرت و عزت نفس در خیابان راه می روم، آن قدرت را تو به من داده ای
از خودم چیزی ندارم، هر آنچه دارم از توست، شاکرت هستم که راه حل کمبود وزنم را پیدا کرده ام و الان یک ماه است که به طور پیوسته وزنم را زیاد می کنم
شاکرت هستم که به من یاد می دهی چطور خودم را بشناسم و خودم را کنترل کنم
آن تمرینی که استاد در دوره عزت نفس گفته اند در حال حاضر خیلی خیلی برایم سخت است
ولی می دانم که وقتی تکاملم را رعایت کنم این مسئله برایم راحت تر خواهد شد
استاد عزیزم، الان سه نفر از بچه ها کدی که برای پروژه نوشته اند را خودشان خود به خود برایم فرستاده اند
این مسئله برای منی که از سلام دادن به بقیه می حراسیدم خیلی خیلی بزرگ است
و همونطور که در فایل قبلی نوشتم چند روز پیش یکی از استاد هایم نشست پشت کامپیوترم و قسمتی از پروژه را خودش نوشت
راستی من دقیقا همین امروز به گوش دادن به همچین فایلی نیاز داشتم
چون دیروز خداوند یک سری چیز ها را از طریق یک سری اتفاقات برایم گفت و من هم تصمیماتی درباره عزت نفس خودم گرفته بودم.
چون این فایل به مسئله ی دیروزم کاملا مرتبط است، پس باز هم خداوند عزیزم دارد به یک طریقی با من حرف می زند
خداوند را شاکرم که در این خانواده، در این شهر و در این کشور زیبا به دنیا آمده ام و زندگی می کنم، خدایا شکرت.
سلام ب استاد عزیزم و دوست های هم فرکانسی و مریم جان
چقدر قشنگ هدایت میشم خدا رو شکر من کاری که شروع کردم با خودم میگم این ندارم اون ندارم ولی با این فایل متوجه شدم من شروع کنم خداها درهای نعمت روم باز میکنه خدا جونم من از امروز محکم میرم جلو چون من ب کارم علاقه دارم و دوستش دارم خدای مهربونم من هر درخواستی کردم بی جواب نزاشتی مطمعنم که این کارمم بی جواب نمیمونه و کمکم میکنی که موفق ترین بشم خدایا شکرت که فهمیدم جلوی ترس های چند ساله ام وایسم و ببینم که هیچ چیزی نیست و هم اینکه با کم ترین امکانات کارم شروع کنم خدایا شکرت بهترین چیزها را شنیدم خدایا شکرت مسیر موفقیت و آشنایی من با استاد را هدایتم کردی
استاد جونم عاشقتتتتتتم
به نام خدای مهربان
موضوعی که امروز بهش هدایت شدم، ترس از حرف مردم یا مهم بودن حرف مردم، مسئله ای عمیق در وجود منه که خودم حدود یک هفته است که به صورت خیلی جدی متوجه آسیب هاش شدم و شروع کردم به کنار گذاشتنش.
من شخصیتم به گونه ای هست که سالهای سال تمام تلاشم این بود که تایید اطرافیانم رو به دست بیارم. تک تک کارهام به گونه ای بود که تمام جوانب رو در نظر میگرفتم که دیگران بگن: آفرین بهش، چه کار خوبی
همیشه مراقب بودم که کسی ازم ناراحت نشه و رضایت همه رو داشته باشم و این واقعا خیلیییی کار سخت و غیر ممکنی بود
کلی خودم رو اذیت میکردم که انسان مورد تایید دیگران باشم؛ بعد جالب اینجاست که این خیلی مسئله ناخود آگاه و پنهانی بود و من یجورایی بهش افتخار میکردم. یعنی با خودم میگفتم چقدر خوبه که اینقدر آدم با ملاحظه ای هستم و کار اشتباه نمیکنم؛ ولی این از روی شرک و ترس از حرف دیگران بود نه از روی انسان خوبی بودن. از نشونه هاش هم مثلا اینا بود که: خیلی میگفتم مردم چی میگن، فلانی چی میگه، الان میگن فلان، یا مثلا از تحسین دیگران بیش از اندازه خوشحال میشدم و با انتقادشون یا نصحیت دیگران خیلی اذیت میشدم. حتی برای خودمم سوال بود که مثلا الان فلانی گفت این کارت اشتباه بود، چرا اینقدررر ناراحت شدم؟! حالا چیزی نشده که. ولی از اونجا بود که فهمیدم ساختار های ذهنیم بسیار اشتباهه و من هرگز نباید دنبال حرف مردم باشم. توی این مدت که بوسیله فایل ها روی این موضوع کار کردم فهمیدم که بی اهمیت ترین چیز توی زندگی ما حرف مردمه؛ چون اونا کسایی نیستن که بتونن کمک ما کنن چون کوچکترین تاثیری در شرایط زندگی ما نداره. از یک طرف اصلا خیلی جا ها مردم به ما توجهی نمیکنن و هیچ فکری راجع بهمون نمیکنن که ما بخوایم نگران باشیم. از طرف دیگه اصلا فکر دیگران اهمیتی نداره
اگر من باور دارم که تنها قدرت جهان هستی فقط خداونده و فقط اونه که میتونه به من کمک کنه، من دیگه نگران نیستم که بقیه چی میگن راجع بهم چون طرز فکر دیگران کوچک ترین تاثیر مثبت یا منفی ای برای من نداره. آنچه که مهمه افکار و باور های منه و تمام
از وقتی که برای تغییر این ریشه معیوب قدم برداشتم، شاخه هاش رو تقریبا در تک تک رفتار هام دیدم و الان میفهمم چقدر رسوخ کرده تو وجودم
به قول استاد تا شخصیتمون عوض نشه نتایج عوض نمیشه
و خدا میدونه این توحیدی بودن چه احساس آرامشی رو در وجود ما ایجاد میکنه.
این مدت تصمیم به تهیه دوره عزت نفس گرفتم و دارم تمام تلاشم رو میکنم و به امید خدا امیدوارم به زودی بیام و درمورد نتایجم راجع به دوره عزت نفس بنویسم.
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سلام و درود فراوان بر استاد عباسمنش عزیز و تشکر فراوان برای این فایل هدیه ای ارزشمند…
چقدر عالی وخوب استاد عباسمنش در همان ابتدا آنقدر اعتماد به نفس بالایی داشتند که در کشور امارات،در آن مکان شلوغ با دوربین خود به زبان فارسی فایل ضبط میکردن…
این در حالی است که افرادی با ذهن فقیر همیشه میگویند که در امارات ما به زبان انگلیسی صحبت میکنیم و هرگز نمیگوییم که ایرانی هستیم،چونکه مردم امارات از مردم ایران بدشان می آید و از این چرت وپرت ها….
حالا استاد با اعتماد به نفس بالایی که داشتند در همان ابتدا این فایل های زیبا را در امارات،خودشان تنهایی ظبط کردن واین قابل تحسین است…
استاد عباسمنش در دوره ای عزت نفس واین فایل هدیه خیلی بر آگهی بازرگانی تأکید دارند و همیشه این جمله ای استاد عباسمنش در ذهن من است که تمرین آگهی بازرگانی از همه چیز برای موفقیت ارزشمند تر است.
من چند ماه پیش با وجود اینکه تازه در دانشگاه ثبت نام کرده بودم وترم اول بودم تمرین آگهی بازرگانی را در سر کلاس آناتومی بدن در برابر ده ها دانشجوی دختر و پسر اجرا کردم ودر آخر سر همه برایم دست زدن…
امروز پس از تماشای این فایل وشنیدن این جمله از استاد که انسان برای موفقیت و اعتماد به نفس باید پاروی ترس هایش بگذارد اول به خودم تعهد دادم که امشب موقع خواب تمام لامپ های خانه را خاموش کنم(چونکه من در خانه تنها هستم و از آنجا که خانه ای ما بزرگ و قدیمی است شب ها یک لامپ را موقع خوابیدن روشن میگذارم)ودوم با خودم گفتم همین الان از خانه بیرون میزنم ودوباره تمرین آگهی بازرگانی را اجرا میکنم…
ساعت 3ظهر روز جمعه تیرماه به پارک اصلی شهرستان خودم رفتم و گفتم اگر روابط خوب وصروت فراوان و وسایل نقلیه ای خوب ونو میخواهم باید همین الان مجدداً تمرین آگهی بازرگانی را اجرا کنم…
حدود نیم ساعت در پارک شهربازی پیاده روی کردم و هر جمعی را که میدیدم جرأت نمیکردم بروم و آگهی خود را بخوانم وبرگه در دستانم وپیاده روی میکردم و هی این نجوا در ذهنم می آمد که استاد عباسمنش برای تهران و شهرهای پیشرفته این تمرین را گفته است و اینجا نمیشود و….
بعد از نیم ساعت پیاده روی دیگر نامید شدم و خواستم از پارک خارج شوم که ناگهان چشمم به عکس تصویر زمینه ای گوشی موبایل ام افتاد که عکس استاد عباسمنش و خانم شایسته در وین وود والس میامی در جلوی آن مجسمه و نقاشی های زیبا بود و به خودم گفتم
حامد اگر توهم میخواهی به این مکان های زیبا و دیدنی بروی و بهشت را در این جهان و آخرت تجربه کنی اکنون وقت اجرای این تمرین است و به طرف دو مرد جوان که بر روی صندلی نشسته بودن رفتم و از آنها خواهش کردم که اگر اجازه میدهید این آگهی بازرگانی را بخوانم و در کمال میل قبول کردن و شروع به خواندن کردم ودر پایان پسر جوانی که موهای بلندی داشت و صورتش را آرایش کرده بود به من گفت که عالی بود وتشکر کرد و گفت چقدر عالی توانستید تا انتهای این آگهی را بخوانید و من نیز تشکر کردم وپس از خداحافظی به سمت شیر آب رفتم وصورتم که پر از عرق شده بود را شستم و آنقدر ضربان قلبم تند شده بود و دستپاچه بودم که شیر آب را فراموش کردم که ببندم وخانمی زحمت بستن شیر را کشید…
اما به خودم افتخار میکنم و خوشحالم که برای موفقیت ام پاروی ترسم گذاشتم و میخواهم امشب به خودم جایزه بدهم…
انشالله که به زودی همدیگر را در وین وود والس میامی ببینیم
خدانگهدار.
به نام خدا
سلام دوستان
الوعده وفا
من تمرین اگهی بازرگانی مو انجام دادم، نه یکبار، نه دو بار، بلکه سه بار تا الان! و روسفید شدم در برابر ترسام و بازم و بازم و بازم در جمعهای بزرگتر و بزرگتر و متنوعتر انجام خواهم داد، با توکل، امید و یاری خدا، میدونم که حمایتم میکنی، جسارتم میدهی خدا
حالا ماجرا رو براتون شرح میدم
من از قبل چندین بار توی دفتر و گوشیم نکات قوتم رو نوشته بودم و حدودا دو سه هفته ای، اکثرا صبحا برای گلدونهام از نقات قوتم میگفتم شفاهی و اونام خیلی خوب گوش میدادن به حرفام
جلوی اینه هم بارها و بارها تمرین کردم و اجراش کردم
بارها از خدا خواسته بود، شرایطی پیش بیاد بهم قدرت جسارت انجامش رو بده
یه روز رفتیم جنگل و دو تا خانوم کنار بساط ما، یکم اونور تر داشتن صحبت میکردن، من بارها نوشته هامو توی ذهنم مرور کردم، ولی هر کار کردم نتونستم و نجواها و ترسهام اجازه ندادن برم جلو و تمرینم رو اجراش کنم، این قضیه گذشت و تموم شد و من سرخورده ولی همچنان مصصم برای اجرای تمرینم بودم
وقتای تنهایم توی خونه، جلوی اینه اجرا میکردم و همچنین برای گلدونای سرسبزم
چند وقت بعدش، خداوند من و بچه هام رو هدایت کرد به پارکی که اطراف خونمونه و هر روز عصرا پیاده میرفتیم اونجا ولذت میبردیم
دختر بزرگم 9 سالشه، بهش گفتم دخترم مواظب ابجیت باش( دو سالشه)
من برم پیش اون خانوم و تمرینمو اجرا کنم، رفتم سلام کردم و فقط نشستم کنار اون خانوم و چند تا حرف الکی ملکی درمورد بچه ها زدم و نتونستم اجراش کنم و برگشتم پیش تاب و سرسره، پیش دخترام، یکم گذشت دوباره رفتم پیش اون خانوم ولی اینار بهش گفتم یه تمرین اینجوری دارمو و ایشون با روی باز پذیرفتن و خیلی خوب گوش دادن و من راحت شدم، سبک شدم، و ازاد
کلی خوشحال شدم انرژی گرفتم از جسارتم که رفتم توی دل تراسام، بعدش برای جایزه برای خودم و بچه هام کلی خوراکی و بستنی گرفتم با خوشحالی و عشق
دفعه دوم، چند روز بعدش، اینار برای دو تا خانم اجراش کردم
دفعه سوم هم برای سه تا پسر نوجوان
که هر بار اسانتر شد برام انجامش
و قصدم اینه بارها و بارها و بارها برای افراد بیشتر و جمعهای بزرگتر، حرفه ای تر و حرفه ای تر انجام بدم تمرین اگهی بازرگانیمو
فقط اون لحظه اولش که میخوای بری جلو پیششون و شروع کنی سخته، بقیش لذتبخشه
نقات قوت تموم اجراهام که به خودم خیلی افتخار میکنم این بود که من تمام تمرینم رو شفاهی اجرا کردم و از روی نوشته یا متنی که قبلا نوشته بودم نخوندم، فقط قبل از ورود به جمع شون، توی ذهنم مرور میکنم نقاط قوتمو و بعد با توکل به خدا میرم تو دل انجامش
واقعا تجربه لذتبخشیه!