دیدگاه زیبا و تأثیرگذار فاطمه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت
چند وقتی بود که هر چقدر تلاش می کردم به حال خوب نمی رسیدم و الان فهمیدم مشکل چی هست.
باوجودی که هر روز فایلهای شما رو گوش میدم اما دقت نمیکردم به ریشه حال بدم.الان متوجه شدم که دلیل حال بد من این هست که من اصل رو ول کردم و چسبیدم به مسائل فرعی. واقعا به این فایل نیاز داشتم و سپاسگزارم که باز اصل رو به ما یادآوری کردین که چی مهمه.
اصل اینه که ذهنت رو کنترل کنی و هر لحظه برای انجام این کار جهاد اکبر داشته باشم؛
اصل اینه که اولویت احساس خوب داشتن باشه؛
تمرکزم رو بزارم روی خواسته ها؛
به جای فکر کردن به اینکه چی نمیخوایم، فکرم رو بزارم روی اینکه چی می خوام؛
به جای اینکه بگی خدایا چرا من حالم خوب نیست، بگم: من به چی دارم توجه می کنم که دوباره به شیطان اجازه دادیم بر من مسلط بشه و احساسم بد بشه و تمام انرژیم رو بگیره و نزاره خوشحال باشم؛
این چند وقت همش احساس میکردم دیو سیاهی بالای سرم هست کهداره تمام انرژی من رو میگیره.چند وقتی بود که خیلی توی صحبت کردن هام دقت میکردم و اینقدر مراقب بودم که تا می اومدم حرف منفی بزنم، خودم حرف رو عوض می کردم و اصلا موضوع بحث میرفت سر یه قضیه دیگه. آخرش از اینکه تونسته بودم درست عمل کنم خوشحال می شدم.
الان که فکر می کنم میبینم این خوشحالی ها همون انرژی مثبتی بود که من داشتم والان اگر این انرژی رو ندارم به خاطر عدم کنترل صحبت کردن هام هست.
استاد چقدر عالی گفتین که افکار منفی تا وقتی کوچیک هستند کنترلشون راحته. حالا که فکر می کنم، می بینم مدتی بود که تلویزیون نمی دیدم اما کم کم که برای غذا خوردن خانواده می نشستن و تلویزیون میدیدن، منم توجه کردم و فراموش کردم که تلویزیون نبینم و کنترل ذهنم رو رها کردم. بعد این انرژی منفی که چرا به این کار عمل نکردم، باعث شد که در صحبت کردن هام هم دیگه دقت نکنم که چی با کلامم می گم وبعد هی حالم بدتر شد وهی افکار منفی بیشتر شد و اون افکار منفی آروم آروم وارد کارم و رابطه هام شد و همه اینها از کنترل نکردن ورودی هام و تماشای تلویزیون شروع شد.
واقعا چقدر انسان فراموشکاره و چقدر سریع اصل فراموش میشه جاشو افکار منفی میگیره. اگر به این نتیجه رسیدم که نباید تلویزیون ببینیم، باید ادامه بدم به این کار.
اگر قراره منفی حرف نزنم، نباید حرف بزنم.اگر قراره زمان مواجهه با تضادها، مثبت فکر کنم باید مثبت فکر کنم.نباید مسیر درست رو فراموش کنم .عادت کردن به تنبلی و طبق عادت بقیه رفتار کردن، میشه تفاوت ما با شما استاد عزیز. شاید شما استاد عزیز یکبار طبق عادت کار اشتباه رو انجام دادین ولی اگر اون حس مثبت بهتون می گفت نباید این کارو میکردی یادتون می افتاد که دفعه بعد انجام ندین.اما من خودم رو میگم که تنبل هستم و طبق عادت بقیه رفتار کردن برام راحت تره تا اینکه تلاش کنم که ذهنم رو کنترل کنم و پیرو جامعه نباشم
البته فکر می کنم این ریشه در احساس بی لیاقتی داره. اینکه ما فکر می کنیم اگه همه تلویزیون میبینن و من نبینم، دیگران من رو مسخره می کنن یا اگر در جمعی همه دارن در مورد موضوعی غیبت می کنن ومن همراهی نکنم و کنار برم، همه من رو انسان مغروری می دونن و… نشان از احساس بی لیاقتی هست.
در واقع احساس بی لیاقتی چیزی هست که شیطان داره ازش استفاده می کنه برای فریب ما انسانها تا با استفاده از اون بتونه کم کم بر ما مسلط بشه.
استاد از شما سپاسگزارم که همیشه با یادآوری اصل، فرشته نجات ما میشین. فقط خدا میدونه که چقدر به تکرار دوباره این حرفها نیاز داشتم.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
✅ دوره احساس لیاقت: آگاهی های این فایل را بشنو و اگر نشانهای دیدی که قلبت آن را تایید کرد، با ما در مسیر معجزه آفرین دوره احساس لیاقت، همراه شو.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزش دوره احساس لیاقت
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم459MB24 دقیقه
- فایل صوتی چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم0MB24 دقیقه
آقا احسان عزیز سلام
دلم برای شما اساسا تنگ شده بود و چند وقتی بود در مدار آگاهی های شما نبودم و کامنتی ازتون نخونده بودم و با دیدن کامنت شما بسیار مشتاق خوندنش شدم و طبق معمول آگاهی های بینظیری رو به من انتقال دادین
توی قدم دوم از 12 قدم در مبحث تجسم استاد بحث الهامات قشنگ توضیح داده بودن ولی من خیلی ماورایی به الهامات نگاه میکنم و خیلی جاها هم ازش نتیجه گرفتم .اما شما بحث الهامات خیلی زیبا اینجا بیان کردین و بازش کردین و قشنگ منظور استاد در اون جلسه الان فهمیدم
استاد فرمودن وقتی شما حالتون خوبه و دارید در کاری که دوسشدارین فعالیت میکنین و باورهای درستی دارین در اون کار و نگاهتون به همه چی مثبت ” الهامت میاد و چیزهای به شما میگه که با اجراشون توی کارتون به دستاوردهای بزرگی میرسین (مثال فایل انگیزشی شماره 3) که توی اون جلسه مثال زدن
الان بهتر درک میکنم که وقتی ما باورهای درستی داریم و افکارمونو جوری جهت میدیم بهشون که به ما احساس بهتری بدن و سوالات درست از خودمون در مورد کسب کارمون بپرسیم این ادامه دادن به افکار درست و مثبت باعث میشه ارتعاش ما در اون مورد اینقدر زیاد بشه که به ایده ای دست پیدا کنیم که جهش زیادی در کارمون ایجاد بشه و این ایده در واقع همون الهامی که استاد ازش صحبت میکنن
برداشت من این بود آقا احسان و خوشحال میشم با درک خودتون این برداشت منو تحلیل کنید
سپاسگزارم از شما دوست عزیزم
سلام آقا محمد عزیز
مثل همیشه با کلمات زیباتون این سایت نورانی کردین .جمله اخرتون بسیار زیبا بود و کل جریان افکار منفی و مسیری که در دهنمون ایجاد میکنه رو بازگو کرد
واقعا همینطوره ذهن برای ما در هر لحظه میتونه جهنمی ایجاد کنه .من در گذشته نچندان دور که آشنایی با استاد نداشتم از صب که چشمامو باز میکردم درگیر مزخرفات ذهن بود تا موقعی که بخوابم و همه چرخه زندگی برام زهر مار بود ..
اتفاقا همین الان قبل از اینکه جواب شما رو بنویسم داشتم فکر میکردم چقدر من تغییر کردم چقدر شادتر شدم امیدوار تر شدم حتی چهره ام زیبا تر شده و به همون اندازه هم دوستان با کیفیتر درامد بیشتر و تن سالمتر و ارتباطات بهتری دارم
همین الان که داشتم این متن مینوشتم و به این روند رو به مثبت خودم فکر میکردم این ذهن چموش من جوری داره زور میزنه که بگه بابا اینا که چیزی نیست و منو بکشونه به جهنم گذشتم .ولی خدا رو شکر میکنم که آگاه شدم به بازی های ذهن و نا آگاه از این دنیا نرفتم (این دعای که همیشه به خودم میگم و استاد ازش تشکر میکنم )
خدایا هزاران مرتبه شکرت بخاطر این درک از قوانین که بهم عطا کردی در حالی 99%مردم ازش خبر ندارن و هر وقت درموردش با هر کسی صحبت کردم فکر میکنن سرم خورده جای
سپاسگزار الله ای که همچین استادس سر راهم قرار داده و همچین دوستان بی نظیری نصیبم کرده
سپاسگزارم ازت آقا محمد دوسداشتنی
سلام آقا صالح عزیز
دوست من خیلی خوشحالم که شما رو در این سایت دنبال میکنم ،واقعا داشتن دوستانی مثل شما نعمت بزرگی که من الان ازش بهرمندم
من به شخصه در مورد دیدگاهای که داری بسیار حس خوبی دارم و تمام سعیمو میکنم نکاتی که اینجا گفتید در خودم نهادینه کنم
در مورد آقای یزدانی مثالی زدی که آگاهی نابی توش داشت و منو بفکر فرو برد و حتی ورزشکارای دیگه ای که در سطح دنیا دارن فعالیت میکنن توی ذهنم مرور شد که تا وقتی روی هیچکس حسابی نکرده بودن همیشه در حال پیشرفت بودن ولی وقتی درگیر حواشی شدن و ارزش خودشونو در قالب نتیجه و نشون دادنش به مردم دادن و بقول شما درگیر استرس برد باخت شدن ،روند موفقیتشون متوقف شد
این مثال شما گذشته خودمو بهم یاآور شد که وقتی کسب کار خودمو شروع کردم اینقدر شوق و ذوق داشتم که کمتر از دو سال تونستم جایگاهی بدست بیارم سایر دوستان من توی ده سال این روند داشتن
اما وقتی اون شور و شوق جای خودشو به نتیجه داد و نگاه من به کسب کارم از عشق به فقط نتیجش یعنی پول گره خورد همه چی عوض شد ،این روزا با دقت کردن به روند پیشرفت خودم توی کارم در گذشته به دقت نگاه میکنم تمام سعی خودمو میکنم مثل روزهای اولی باشم که کارمو شروع کردم
سپاسگزارم ازت دوست آگاهم و ازت میخوام که لطف کنی و همیشه برای ما بنویسی
دوستدارم دوست عزیزم و از همین جا یه بوس آبدار نثارت میکنم
سلام خانوم ابراهیمی عزیز
دوست عزیزم خیلی احساس خوبی دارم از خوندن کامنت شما
اینکه شما چطور با استفاده از آگاهی های دوره احساس لیاقت تونستید به همچین نگرشی دست پیدا کنید که اجازه ندید کسی شما رو خشمگین یا حتی آروم کنه موفقیت بسیار بزرگی
چون همه ما به نحوی همچین نگرشهای رو در جامعه نسبت به اطرافیان خودمون داشتیم و همیشه هم با مشکل مواجه میشدیم چون ما کنارلی بر افراد دیگه و حتی نزدیکترین افراد زندگیمون ندارم و تنها کسی که میتونیم کنترل کنیم خود ما هستیم ،از وقتی که همچین دیدگاهی رو در زندگیم ایجاد کردم و البته باید روش کار کنم میتونم بگم خیلی احساسم بهتر شد به زندگی و هیاهوی که در این دنیا وجود داره ..
من نگاهم به این دنیا همیشه یک دنیا پر از آدمهای مختلف و عجیب غریب بود که هر کدومشون حرف خودشونو میزنن و نمیشه با آدمها ارتباط درستی داشت و این موضوع همیشه عذابم میداد و درونم خیلی واضح بهم میگفت این طرز فکر اشتباه چون همیشه حالم بد بود ،ولی از وقتی فهمیدم که من نمیتونم کسی کنترل کنم و تمام حواسم فقط باید به خودم باشه و این منم که با هر دیدگاهی که بشه حالم بهتر بشه باید حس حالمو خوب کنم ،همه چیز یه رنگ بهتری به خودش گرفته و الان دیگه وقتی میبینم آدمای اطرافم دارن از هر مزخرفی صحبت میکنن تمام تلاش خودمو میکنم اعراض کنم و به خودم یادآور بشم که اونا باورهای خودشونو دارن و من نمیتونم کسی تغییر بدم و هر کسی در جای درست خودش هست و نتایج هر کسی به باورهاش بستگی داره ،افسار ذهنمو در دست میگیرم و آرامش در وجود خودم یادآور میشم به خودم
سپاسگزارم از شما خانوم ابراهیمی عزیز برای به اشتراک گذاشتن دیدگاهتون
آقا صالح عزیز سلام
امشب شب منو ساختی با معرفی این فیلیم عالی
همش توحید بود همش استقامت و خودباوری بود
چقدر لذت بردم از هر ثانیش .از هر تصمیم ریچاد که به ظاهر احمقانه بود ولی اینقدر خودشو و دختراشو قبول داشت و باورش داشت که همه شرایط به ظاهر منطقی و پیشنهادات عجیب غریب رد میکرد و انتهاش چیزی جز نتیجه توحیدی نبود
من که از اولش تا آخرش اشک شوق میرختم .و چقدر با قوانین استاد مطابقت داشت
از توی لحظه زندگی کردنشون و دقت به نکات مثبتشون گرفته تا عزت نفس و خودباوریشون و اجرای توحیدیشون و فقط روی خودشون حساب کردن و قدرت رو به بقیه ندادن
خلاصه به همه کسانی که این کامنت میخونن پیشنهاد میکنم حتما این فیلم ببین
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم امشب صلاه خودمو با دیدن این فیلیم انجام دادم و قلبم سرشار از نور شد
سلام زری خانوم عزیز و توحیدی
من کامنتهای شما رو خیلی دوسدارم و هر وقت میبنمش سعی میکنم حتما با دقت بخونمش چون میدونم پر از نکتست
من روی این فایل کامنت نزاشتم و دلیلشم مطمینا شما و همه دوستان آگاه به قوانیین میدونن و اونم چیزی نیست جز اینکه فرکانس من اجازه بهم نداد و باهاش مقاومت داشتم
یعنی یه چیزی توی وجودم مانع از دست به قلم شدنم میشد ولی هر وقت کامنتی خوندم که احساس کردم باید جوابشو بدم معطل نکردم نوشتم
مثل امروز شما که دلی نوشتید و از قرآن گفتید و نور رو به سمت قلب من فرستادید
دوست عزیزم امروز میخوام راجب موضوعی که برام پیش اومده و همش کنترل ذهن بود برات بنویسم
من بخاطر چالشهای مالی که داشتم بدهکار شدم و حتی نزدیکترین افراد زندگیم رفتاریو داشتن که وقتی بهش فکر میکنم احساس میکنم هنوز خوابم و دوس ندارم باور کنم که در بیداری برای من اتفاق افتاده
روزهای اول که با دیگاهای استاد آشنا شدم یه جملش خیلی روم تاثیر گذاشت و اون این بود که تا وقتی من تغییر نکنم هیچ اتفاقی با شنیدن فایلها برام نمیافته و باید جهاد اکبر منید برای تغییر شخصیت خودتون
این جمله بر میگرده به تقریبا دو سال نیم پیش .اون روزها سراسر ترس و ضعفهای شخصیتی بودم در همه ابعاد
در بحث روابط
در بحث سلامتی
در بحث ثروت
در بحث ارتباطات و …..
روند تکاملی من آروم آروم شروع شد و مثل استاد تصمیم گرفتم هر چیزی میشنوم که حس میکنم درست رو شروع کنم به انجام دادن حتی اگر برام سخت باشه
از نظم انضباط در کارم گرفته تا صب زود بیدار شدن و کتاب خوندنو و امثال اینها که البته از اساتید دیگه شنیده بودم .و فکر میکردم باید اینها عوض بشه تا زندگی من عوض بشه
خیلی گیج میشدم و زندگیم پر از تضاد بود تا جای که دیگه تصمیم گرفتم فقط از آموزشهای استاد استفاده کنم و همه رو بزارم کنار
با کله رفتم توی دل ترسهام .ترس از حرف مردم که بزرگترین پاشنه آشیل من بود
ترس از نه گفتن به بقیه
و البته ترسهای دیگه ای که دارم آروم آروم ازشون میگذرم و خودم متوجه تغییر شخصیتم میشم و میدونم که توی چه چیزهای نقطه ضعف دارم و باید بیشتر روشون کار کنم
اما داستان این روزهای من تضادی بود که برام پیش اومد و ظاهرش خیلی بد بود این بود که یکی از دوستانی که بظاهر ازم طلب داشت حکم جلب گرفته بود و منو جوری توی منگنه انداخت که راهی جز تسلیم شدن نداشتم یا باید منو میگرفتن یا با شرایط اون کنار میومدم
این موضوع بارها برای من به شکلهای مختلف پیش اومده بود و دلیلشم مشخص بود ولی من هنوزم نتونستم باهاش کنار بیام و خیلی سعی کردم توی اون شرایط آرامش خودمو حفظ کنم و دنبال موهبتش بشم و خیرشو بفهمم
همیشه یه جمله از بیل گیتس توی گوشم صدا میکنه اینجور مواقع و اون این بود که ناراضی ترین مشتری تو میتونه بهترین معلمت باشه
این جمله رو به عنوان الخیر فی ما وقع در نظر گرفتم و هر وقت همچین شخصی به پستم میخوره به خودم میگم چرا این اتفاق به این شکل افتاد و فرکانس و باوری که باعثش شد چی بوده ..و این اتفاق چه درسی برای من داشت
با این سوال ذهنم شروع میکنه به اینکه چطور درشو بگیرم ازش عبور کنم
اون روز من خیلی سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم و خیلی سریع ذهنمو جهت دادم و همه چیو سپردم به خدا که به وقتش درشو بهم بده .
امروز طبق وعده ای که داده بودم باید بدهی خودمو تسویه کنم و توی کل این روزها با اینکه اصلا شرایط پرداخت نداشتم حالمو خوب نگه داشتم و اجازه افکار منفیو ندادم
بطرز عجیبی امروز هدایت شدم به حساب مسدودی که چند سال درگیر باز شدنش بودم و چند بارم تلاش کردم ولی نشده بود تا اینکه همه شرایط جوری پیش رفت که حسابم باز شد و چالش من به خیر گذشت و نکته جالبش اینکه به هر راهی فکر میکردم جز این مورد و جالب تر اینکه اینقدر آسون همه چی دست به دست هم داد که این موضوع درست بشه که توی کل این روند لبخند روی لبهای من بود بخاطر دیدن معجزاتی برام اتفاق میافتاد و من دلیلشو خوب میدونستم
از برخورد زیبای رارننده اسنپ گرفته تا متصدی بانک که بسیار مهربون بود همه کارا رو بدون هیچ توقع ای انجام داده و همچنین اتفاقات زیبای که حتی بعد از پرداخت برام افتاد مثل اومدن مشتری که سه سال بود دنبال من میگشت و خیلی چیزا دیگه
اینها همش حاصل همون لذت بردن از لحظهام و سپردن کارها به اون بود
چون میدونستم که خداوند از من به خودم مهربونتره
چون اون میدونه توی باورهای من و افکار من چی میگذره
چون میدونه برای من لذتبخش تر از هر چیزی توکل کردن به خودشه
من وظیفمو اینطور انجام دادم و اونم بار سنگینی که روی دوش من بود اینطور از روی دوشم بر میداره
بقول استاد خطاب به تراکمپر زیباش که میگه آیا ما بار سنگینو که داشت کمرتو میشکست از روی دوشت بر نداشتیم و با اون صدای طنز آمیزش میگه چرا برداشتیم برداشتیم
سپاسگزارم ازت استاد عزیزم که این سایت با این دوستان زیبا اندیش یه جا و بدون هیچ مبلغی اینجا در دسترس ما قرار دادی
سپاسگزارم ازت استاد عزیزم که به وعده خداوند ایمان داشتی و این مسیر زیبا رو با توکل اومدی چراغ راه ما شدی
سپاسگزارم از شما زری خانوم زیبا اندیش و هر کجا هستی در پناه الله یکتا شاد سلامت تندرست باشی
سلام زری خانوم دوسداشتنی عزیز
یک دل دارم من اونم برای شما پرواز کرده و داره الان به خروش در میاد
سپاسگزارم ازت دوست عزیز من که برام نوشتی و تتو های منو تحسین کردی تتوهای که قبلا یادمه بخاطر کمبود عزت نفس و دوست نداشتن خودم و فقط برای جلب توجه دیگران روی بدنم زدمشوم
اصلا نمیخوام بگم هر کسی تتو داره این نیت رو داره ولی در مورد من اینطور بود و سرشار از کمبود بودم ..از روزی که بحث عزن نفس رو شنیدم و دنبال کردم اولش دلم میخواست تتوهامو پاک کنم و کسی نبینه ولی به مرور زمان و قویتر شدن باورهام تصمیم گرفتم خودمو ببخشم و همینطوری که هستم به خودم ببالم و اتفاقا این تتوها رو به عنوان تمرینی برای مهم نبودن حرف مردم ازشون استفاده کنم و با افتخار همینطوری در اجتماع شروع به معاشرت با مردم کردم چه جنس مخالف و چه جنس موافق و نتیجشم عالی بود زری خانوم
من باور کردم که من به خودی خود با ارزش و قابل تحسینم و اگر هم تتو دارم برای زینت خودمه و بارها شده که غریبهای که قبلا با اینکه هر کاری میکردم ازم تعریف کنن برعکس همیشه مسخرم میکردن همونا شروع کنن به تعریف کردن از تتوهای من و این خودش نمود قانوم
چون قبلا برای دیده شدن اینکارو میکردم ولی الان برعکس چون برام مهم نیست همه ازش تعریف میکنن و حتی پیش خود من هم الان تتوهام بسیار زیباست
چقدر داستان واریزی پولیتون جالب بود و البته که با قانونی که خود من بارها ازش جواب گرفتم هم خوانی داره
زری عزیز بزار یه چیز صادقانه بگم بهت من چون بشدت در این برهه از زندگیم دچار بدهکاری شدم که بی سابقه بود در تمام دوران زندگیم و اولش چنان دست پامو گم کرده بودم که اصلا نمیدونستم چیکار کنم با آموزشهای استاد و باورهای توحیدی که اویل خیلی بهم کمک کردن و آرومم کردن تصمیم گرفتم جهاد اکبر شروع کنم و از دل تاریکهای زندگیم دستمو دراز کردم به سمت خدا و تسلیمش شدم که هدایتم کنه
معنی هدایت و تسلیم شدن شاید در ظاهر آسون باشه ولی وقتی که همه چیز بر ضد تو باشه از دوست و رفیق گرفته تا غریبه معنیش کلا عوض میشه و شجاعت میخواد بجای فرار کردن بگی من میرم تو دلش و خودمو میسپارم به اون هر چی میخواد بزار بشه
و چه کسی وفادارتر از خداوند به وعده خویش است
این جمله طلای زمانی نوشتم و چسبوندم جلوی میزم که همه به خونم یه جورای تشنه بودن همه سرزنشم میکردن ولی من ایمان داشتم قلبم پر نور بود نمیدونستم قرار چی بشه و ترسهام گاهی منو چنان از خود بی خود میکرد که تنها چاره ام خوابیدن بود و صب دوباره با امید حرکت کردن بود
الان که یادم میاد اون روزهای بسیار سخت بشدت کمتر شدن و وقتی بهش فکر میکنم میبنم تو اون شرایط چقدر حالم خوب بود و هیچ وقت به اندازه ای که اون روزها سپاسگزار بودم توی کل 35 سال گذشته نبودم
الان معنی توحید خیلی برام واضح تر شده وقتی که اتفاقات اینجوری برام میافته ذهن نجوا گرم خیلی زور میزنه منو حرصم بده و اذیتم کنه و هزار جور احساس بد رو بهم قالب کنه ولی خودم خیلی خوب میفهمم بهتر میتونم کنترلش کنم و به همون اندازه هم احساس روی دوش خدا نشستن بیشتر میفهمم و کارام به یه طریقی که ظاهرا خیلی طبیعی ولی من میدونم که طبیعی نیست حل میشه
آبجی عزیزم بخدا فقط کافیه به خودش بگیم و باورش کنیم و باورش کنیم و این نکته طلایی که زمانی من میتونم بگم باورش دارم که آرام باشم توی شرایطی که آرام بودن دیوانه کننده ترین رفتاری که میتونه ازمون سر بزنه
میتونم تا صب در مورد اتفاقاتی که برام میافته صحبت کنم که قبلا اصلا اینطوری نبود
از کارهای اداریم که مثل آب خوردن جلو میره در حالی گذشته عذابی بود برام این موضوع
از هدیهای که از اطرافیانم میگرفتم که قبلا اصلا اینطور نبود یا شاید نگاه من بهشون اینجور نبود
از مشتریان با کیفیت که هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه
از ارتباطم با الله که هر لحظه حسش میکنم
وو از شما دوستان عزیزی که هر روز به عشق شما به این سایت میام با لذت کامنتهای شما رو میخونم
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم که برام نوشتی و باعث پر حرفی من شدی
دوست دارم زری خانوم و از همین جا عشق به سمتت روانه میکنم
سلام آبجی عزیزم
امیدوارم که حال دلتون همیشه عالی باشه
چند روز پیش با یه اسنپی که قبلا هم دیده بودمش سوار ماشین شدم و چون من همیشه در تمرین ستاره قطبی از خداوند میخوام حتی رارننده اسنپم آدم مثبتی باشه بارها آدمهای به پستم خوردن که حاشون خوب بوده و از قضا این رارننده مهربون اون روز اومدم دنبالم و کلی خوشحال بودم شروع کردم به حرف زدن باهاش
اما دیدم اون روز بر عکس روزهای قبل شروع کرد به توجه به هر چیزی که ناخواستس و منو برد توی فکر که چرا باید اینطور باشه .من با روی با سایت استاد بهش معرفی کردم ازش تشکر کردم و تصمیم گرفتم اعراض کنم و توجه خودمو بزارم روی چیزهای خوب بعدیم و همینطوری روزم سپری شد جوری که کلی اتفاقات عالی برام افتاد
مثل رفتن مدرسه پسرم و از قضا روزی بود که به دانش آموزان بدون کیف اون روزو نام گذاری کرده بودن و بچها مشغول هر کاری بودن به جز درس که منم اصلا خبر نداشتم .کلی با معلمشون حرفای خوب زدیم و بعدش پسرم اومد کلی با هم بازی کردیم و منو به دوستاش معرفی میکرد و منم مثل بچهای کوچولو باهاشون بازی کردم کلی هم خندیدیم
یه مصاحبه کاری عالی داشتم که خیلی ایده بهم داد
کارهای اداریم عالی پیش رفت و خلاصه کلی چیزهای عالی که معجزه بود برام
بعد از چند روز که حال من عالی بود انگار یه آگاهی بهم گفت لازم نیست زیاد حرف بزنی و هر کسی دیدی شروع کنی از قوانین براش صحبت کنی و ذهنمو برد به روزی که با رارننده اسنپ هم صحبت شده بودم و بهم گفت ببین آدمها اکثرا تمرکزشون روی چیزهای که نمیخوان و اصلا نمیدونن توی ذهنشون چه خبره و منم قادر به تغییر هیچکس نیستم
تازه اون موقع بود که الخیر فی ما الوقع فهمیدم و تصمیم گرفتم ساکتر باشم و روی آرامش خودم تمرکز کنم بجای اراجیفی که بقیه میگن و بزارم اونا خودشون نتایج خودشونو بگیرن و اصلا کاری نداشته باشم به اونا
همه اینا رو گفتم که بهت بگم دوست عزیز من و رضوان بهشتی من خودتو دست کم نگیر و بدون که همین که میدونی خودت مسیول اتفاقات زندگی خودت و حال خوب خودت هستی همین کافیه و اگر ذره ای هم از مسیر خارج شدی فقط بخاطر فراموش کردن اصل خودمونه و این تلاش شیطان که وظیفه خودش دونسته و الحق که تمام تلاش خودشو میکنه و خیلی جاها هم موفق شده ولی ما این سایت داریم این استاد توحیدی داریم که بزرگترین نعمت ماست
هر کجا هستی در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشی دوست عزیزم
سلام دوست عزیزم
اسم زیباتو اینجا ننوشتی برامون ولی قلبم گواه میده که اسم شما هم مثل کلامتون بسیار زیباست
چه ماجرای زیبای برات پیش اومده که باعث شد اشک شوق تو چشمام جمع بشه و لذت ببرم و بیاد بیارم وقتهایی که از خود خدا خواستم و چه ماهرانه و از جایی که حتی فکرشم نمیکردم درها رو برام باز کرد و سنگینی باری که روی دوشم بود رو برداشت
جملات همش توحید بود همش عشق بود و بوی خدا میداد دوست عزیزم
از خدا برات آرزوی بهترینها رو دارم از خدا برات طلب یکی شدن باهاشو دارم
در پناه الله یکتا شاد و خرم باشی و همیشه سلامت و تندرست
سلام آقای نصیری عزیز
بهتون تبریک میگم که اینقدر آگاهانه افکار خودتونو برسی میکنید و بجای بها دادن به نجواها در پی خیر مسائلی هستین که باهاش روبرو میشید که باعث آگاهی بیشتر شما میشه و قطعا در مراحل بالاتر ازش استفاده میکنید و ثروت میسازین
این رفتار شما در برخورد با تضادها منو یاد اوایل آشنایی خودم با استاد و این نگرش در مورد تضادها انداخت ،
اصولا من خیلی آدم بیخیالی بودم توی زندگیم و هیچ وقت به اتفاقاتی که برام میافتاد دقت نمیکردم و همیشه هم زندگیم پر بود از تضاد
اینقدر این تضادها بزرگ شدن که من یه جا از فرط فشارشون تصمیم گرفتم زندگیمو عوض کنم و بعدش با استاد آشنا شدم و اصلا معنی تضاد و ناخواسته رو فهمیدم
به لطف الله الان هر بار تضادی برام پیش میاد بعد اینکه خودمو آروم کردم موهبتشو ازش میکشم بیرون و توی کارهای بعدیم ازش استفاده میکنم ،همین مسئله قرداد بارها ازش لطمه خورده بودم ولی الان تقریبا خوب درسشو یاد گرفتم و توی کارم ازش استفاده میکنم
دوست عزیزم امیدوارم هر روز زندگیت بهتر از روز قبل بشه و توانمند تر بشی نسبت به کنترل ذهنت
در پناه الله یکتا