https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/11/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-11-28 04:01:112023-12-06 04:28:00چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم
723نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ودرود فراوان به استاد عزیزو نازنینم ومریم جون عزیزم.
برای پیدایش افکار منفی وعواقب اون مثالهای خیلی زیادی دارم که بخام بزنم.
اما به یه نمونه بارزش که هفته ی پیش باهاش درگیر بودم اشاره میکنم.
یه برادر شوهر دارم که بیماری بدی گرفته .ایشون بیکار وآس وپاس با مخارج سنگین مواجه.
پدرشوم دوساله فوت کرده ومادرشوم کلا نیست واگه باشه هم با وجود دارایی زیادش ،به هیچ وجه کمکی نمیکنه .
یه مادر کاملا استثنایی با ویژگیهای خاص خودش که بی نهایت از خودش خوب مراقبت میکنه .
تنها فرد ،همسر بنده هستن که بتونن کمک مالی وغیر مالی کنن .
خب با توجه به شرایط و موقعیت خودمون ،نگرانی ها وترسهای من شروع شد.
همین موضوع باعث شد کلی افکار منفی به جون من بیفته.
طوری که تمام حس وحال منی که انقد ادعا میکردم دارم با قانون پیش میرم وحالم خیلی خوبه رو ،کن فیکون کرد.
این فکر اومد تو ذهن من که برادر شوهرم که حالا حالا نمیتونه کار کنه ،دوتا بچه وخرج ومخارج داره .
برای بیماریش هم که باید کلی هزینه کنه .
وااای نکنه از این بعد میخاد همش سراغ همسر من بیاد .
همین یه جمله و همین یه فکر ببینید چ بلایی به سرم اووورد.
اول از اینکه شروع به کنترل کردن همسرم کردم.
چند روز هروقت از سر کار میومد میگفتم : خب چ خبر ؟از محسن چ خبر؟چکار کرد ؟از کجا میخاد پول جور کنه ؟واز این سوالات مزخرف که اطلاعات من بیشتر بشه تا مثلا نگرانی هام رفع بشه یا نه ،شایدم شدیدتر بشه و همسرم بگه خب نداره .منم داداشمه، باید کمکش کنم .
اینم بگم که چرا من نسبت به این موضوع آلرژی پیدا کردم.چون برادر شوهرم موقتی ،امسال دو میلیارد از ارث گرفته بود و همه را بدون اینکه هیچکس بدونه میگه از دست دادم .
همسرم به خودش اجازه نمیده ازش بپرسه، واقعن تو این چند ماهه با این پول چکار کردی ؟!!!!!
به هر صورت میریم سمت افکار منفی من !
خب این از کنترل همسرم که خیلی وقت بود دست از اینکار برداشته بودم طوری که یادم نمیاد کی برای آخرین بار اینکارو کردم .
اتفاقا همسرم از این حرکت ینی کنترل کردن خیلی بدش میاد و زود متوجه میشه .به همین جهت از سمت خودشم حس بد میگیرم .
این افکار شدت گرفت ومن نسبت به همسرم حسم بد شد.چون احساس میکردم از من یه چیزایی را مخفی میکنه .
بعد یه کم که بیشتر فکر کردم از جاریم هم لجم گرفت گرفت ورفتم تو قضاوت ،که چطور زنی هستش که از کارای شوهرش سر در نمیاره ؟!چرا انقد بی رویه خرج میکنن؟!!!
از خود برادرشوهرم که همون اول بدم اومدکه انقد بی فکر زندگی میکنه .وانقدم مغروره.
بعد که این افکار شدیدتر شد،دیدم نمیتونم پیش خودم نگه دارم با یکی دو تا از دوستام ، شروع به قضاوت وغیبتشون کردم.با تشدید افکار وکنترل نکردنش ،کم کم عصبانیتم بیشتر شد .حتی به مادرش هم فکر کردم که چرا باید به عنوان یک مادر انقد بی احساس باشه؟!!!
عصبانی که شدم دیدم تو خونه حوصله ی دختر یا پسرمو ندارم.
اونایی که هر شب یه تایمی را با من خلوت میکردن ،ولی من حوصلشونو نداشتم .
برنامه های روزم که انقد باهاشون به وجد میومدم مثل ورزش کردن ،خوردن ،فایل گوش کردن ونوشتن و……
دیدم هیچی بهم حال نمیده.
چند روز نسبت به همسرم حسم بد شد طوری که دوست نداشتم اصلا سمتم بیاد.من که بقدری حالم بد بود تمایل نداشتم سمتش برم ودوسم نداشتم ایشونم سمت بیان .
دیگه میترسیدم سوالی کنم چون فهمیدم همسرم تمایل به پاسخش نداره.
چند روز به همین منوال گذشت.
یه دفه به خودم گفتم ناهید معلومه چکار داری میکنی ؟
حواست هست چ رفتاهایی تو این چند روز داشتی ؟یه نگاهی به خودت بنداز!همش با نقص رفتار کردی !
غیبت ،تهمت ،قضاوت ،دروغ ،کنترل ،بی توجهی به بچه هات ،غافل شدن از خودت،درست مراقبت نکردن از خودت ،حس نفرت ،کینه ،رنجش ،ترس،نگرانی ،بی ایمانی ،عجله ،عدم باور فراوانی ،تمرکز به نازیبایی ها وناخواسته ها و کنترل زندگی دیگران .
به خودم گفتم از تو بعید بود این رفتارها ،تویی که این همه سال روی تغییراتت کار کرده بودی ،همینو یاد گرفتی تو شرایط سخت انجام بدی البته شرایطی که هنوز مشخص نیست .تقریبا تصورات باطل توعه .
خیالبافی های ذهن توعه .
نجواهایی که تو ذهن تو داره پرسه میزنه !
کووووو واقعیت ؟! هنوز که چیزی نشده ؟!
همین جا بود که به الهامی که اومد تو ذهنم گفتم راست میگی .نباید اینطور باشه .
خدایا کمکم کن تا افکارم را کنترل کنم واحساسمو را خوب !
از خودم پرسیدم الان با این شرایط چ کار مثبت وخوبی من میتونم بکنم که از این احساس بد بیرون بیام ؟
اول ازهمه کنترل نکردن همسرم بود.
اینکه وقتی میاد سکوت کنم به هیچ وجه هیچ سوالی نپرسم تا خودش حرفی بزنه اگرم چیزی نگفت بازم سکوت .
اصلا ناهید خانوم شما مگه قرار نبود به خدا اعتماد کنی وایمان خودتو بهش ثابت کنی ؟چی شد جا زدی ؟! فکر کردی تو شرایط خوب باید خودتو خوب نشون بدی ؟!نه عزیزم هر وقت تونستی در مقابل افکار منفی که بهت هجوم میارن تو اونا را جهت دهی کنی واحساست را خوب نگه داری ،داری توکلت را به خدا نشون میدی .
پس ایست ،صبوری کن ،همه چیز الان مشخص نمیشه .
یادت رفته به خودت میگفتی :«خدایا من به تو وعدالت تو ایمان دارم .هیچ حقی از من گرفته نمیشود ومن آسوده خاطر هستم ».
این بود ایمانت ؟!!!!!
خدایا ببخشید فراموش کرده بودم .قول میدم از همین لحظه ایمان خودمو بهت نشون بدم .
پس تا اینجا شد «سکوت وتوکل وصبر».
بعدش گفتم وای چ اشتباهی کردم پیش دوستم قضاوت وغیبتشونو کردم .
سریع گفتم اشکال نداره ،خداروشکر پیش آشناها اینکارو نکردی .
دیگه بیشتر حواستو جم کن .
رفتم سمت بچه هام .وبرای هر کدوم وقت گذاشتم تا حرفاشونو بشنوم کاری اگه دارن براشون انجام بدم .
تو ذهنم بابت قضاوت مادرشوهر وجاریم ذهنمو جهت دهی کردم وسعی کردم از زاویه ی دیگه به اونا نگاه کنم .به خودم گفتم تو توی جایگاه اونا نیستی که بدونی چرا به این شکل عمل میکنن؟!!!
درمورد چیزی که نمیدونی سعی کن حرفی نزنی.
همسرم ظهر اومد خونه خیلی شاد و سرحال وقبراق رفتم سمتش .
بعد به خودم گفتم چ راهکارهای دیگه وجود داره که کلا از این افکار بیرون بیام ؟
تمرکزمو بردم سمت کارای شخصی خودم .
از جانب همسرم سعی کردم نکات مثبتشو ببینم وحتی درکش کنم که برادرشه هرچند خوب نباشه ،اون حس برادری بهش داره ودلش میخاد اگه نیاز داشت کمکش کنه .
به خودم قول دادم سوالی نپرسم اگه کمکش کرد باز کاری بهش نداشته باشم وچیزی نگم که حالشو بد کنم .
اجازه بدم با اختیار وانتخاب خودش هر کاری که لازم میدونه انجام بده .
میدونم در حد توان خودش کمک میکنه .
اصلا فکر کنم قراره به یه غریبه که نیاز به کمک مالی داره میخاد کمک کنه .
آیا اگه غریبه ای ازمون درخاست میکرد من مخالفت میکردم ؟خیر .
پس کلا به این موضوع دیگه کاری نداشته باش.
اینم میدونم همسرم کسی نیست که به ما خسارتی بزنه .پس برای چی نگرانم .
به قول استاد از مازاد سرمایش اگه بخاد کمکش میکنه .
فراوونی نعمت وثروت را به خاطر اووردم .
اومدم مثل خانومای خوب ،پیش فرضهای مثبت کردم.
گفتم اینا همش زاییده ی خیال من بود .
ممکنم هست که اتفاق نیفته.
اومدم افکارمو مثبت کردم .به خودم گفتم من فکر میکنم کمک گرفتن از ما ، تنها راهیه که برادرشوهرم انجاممیده اما خداونداز بی نهایت طریق میتونه کمکش کنه .
خداروشکر با ابزارهای قانون میتونیم حال خودمونو خوب کنیم .
بله حالم خوب شد.
وبرای همیشه پرونده ی این موضوع را تو ذهنم بستم .
چون حالا حالا ادامه داره .
اما من دیگه نباید بد فکر کنم .
من به خدا قول داده بودم که تو زندگیم هر اتفاقی افتاد، اونو بپذیرم بدون اینکه احساسمو بد کنم بدون اینکه دنبال چراش باشم .چون به خدا اعتماد کردم .
بنابراین هر اتفاقی حتمن خیر ومصلحتی برای من داره که با صبر کردن وکنار ایستادن متوجش میشم.
امسال را گذاشته بودم ایمان خودمو محک بزنم .
دوست نداشتم سستی کنم .
اما ایرادی نداره تجربه ی خوبی بود.
خیلی چیزا برام یاد آوری شد.
الان احساسم به همه خوبه خوبه .
از هیچ کس دلخور یا ناراحت نیستم .
دیشب همسرم گفت ناهید راستی بت نگفتم جریان محسن چی شد؟گفتم نه بگو.
گفت یه آشنا کله گنده پیدا کردیم با کمترین هزینه تمام خرجای مریضیشو کم کنه .
که برادرش گفته خودم مبلغشو دارم .
همون لحظه گفتم خدایا شکرت .
واقعن شکرت .
یه عذر خواهی کوچولو به خاطر بی اعتمادیم به خدا ، از خدا کردم .
راستی یادم رفت بگم یکی از چیزایی که افکارمون تغییر دادم این بود که به خودم گفتم ناهید یادت رفته این دنیا گذریه .
یادت رفته که معلوم نیست تا کی باشی یا نباشی !
از کجا معلوم تا فردا زنده ای یا نه ؟!
پس چرا روز خودتو خراب میکنی ؟!
حیف تو نیست !
از وقتت بهترین استفاده ها را بکن وبی خیال این چیزا باش که هیچ چیز ارزش حال بدی را نداره.
بزار جریان زندگیت اونطور که خدا برات طراحی کرده ،بگذره .
تو که نمیدونی قراره چی بشه .
شاید اتفاقات عالی در پیش رو داشته باشی .
پس اجازه نده افکار منفی یا باورهای غلط حالتو خراب کنن.
کنترل ذهن ودادن ورودیهای مناسب زاویه ی دیدم را تغییر داد وحالم را خوب کرد.
خدایا شکر.
سپاس از استاد عزیزم که همه ی این حال خوبیها را از آموزه های ایشون دارم .
استاد جونم دوستت دارم .
از حضور شما که حضور خدا را در زندگیم پر رنگ کردید بی نهایت کمال تشکر را دارم .
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستانی که در این خانواده فوق العاده حضور دارند و هر روز دارند به سمت بهبود و گسترش خودشون حرکت میکنند که این روزا می بینم خیلی ارزشمنده و درصد خیلی کمی از آدما دنبال این مطالب هستند و درصد خیلی کمتری اینها رو باور میکنند و باز درصد خیلی خیلی کمی عمل میکنند و تبریک میگم به دوستانی که اینجا هستند مطمئنم همین که هستین یعنی یا باورش کردین یا هم باور دارین و هم عمل میکنید
من به شخصه تغییرات فوق العاده ای که گاهی خودمم باورم نمیشه توی زندگیم دارم می بینم
با اینکه من تمام روزم با فایل های دوره ها پر شده و هر روز در حال شنیدن و تمرین کردنش هستم ولی این فایل واقعا مثل فایل های دوره ها برام فوق العاده بود و همین الان تغییر خیلی زیادی روی نگرش من که مدت ها بود داشتم باهاش کلنجار میرفتم که نابودش کنم،به وجود اومد که خودم باورم نمیشه
اصلا انگار این فایل فقط برای من ضبط شده بود
چون من مدت هاست دارم با این باورم و نگرش منفیم دست و پنجه نرم میکنم که نابودش کنم و این فایل مثل آبی بود که روی آتش فکر منفی من ریخته شد و دیگه هیچ اثری ازش نیست
در یک آن همه چیز برام تموم شد
البته توضیح بدم که من مدت هاست دارم باورهای نادرستم درباره این موضوع رو نابود میکنم و تکاملم رو کاملا طی کردم ولی این حرف استاد اون کد آخری بود که نمیگذاشت اون گاز دادن ها کار کنه من آخرین ترمزمم همین الان نابود کردم و این باعث شد که من کاملا رها بشم بعد از دیدن این فایل فوق العاده
برای همین تصمیم گرفتم بعد مدتها بنویسم که هم باعث گسترش بشم برای آدم هایی که دنبال بهبود هستند و هم با نوشتن باور خودم رو تثبت کنم
من یک فکر بسیار منفی توی ذهنم راجع به یکسری روابطم داشتم که بسیار وقت و انرژی وحالم رو میگرفت که فکر بهش و یادآوریش منو از حالت عادی خارج میکرد و به افسردگی و خشم و گریه میرسوند
تا یک سال بعد ازدواجم تضاد های بسیار زیاد و بزرگی برام اتفاق افتاد. الان که دارم می نویسم بعد از یک سال و سه ماه کار کردن روی خودمه یعنی اینقدر زمان برد تا منو اون تضاد ها رو حل کنم
تا مدت ها که افسرده بودم و هیچ احساس لیاقت و ارزشمندی نداشتم بعد از چند ماه تبدیل شد گریه های روزانه و بعد هم خشم اینها ادامه داشت تا من تصمیم گرفتم دوباره از فایل های استاد استفاده کنم با اینکه از حدودا سه سال قبلش با استاد آشنا شده بودم ولی خیلی لغزش داشتم و مداوم گوش نمیدادم و اصلا هم عمل نمیکردم، به هر حال دوباره شروع کردم اما زیاد نمیتونستم بپذیرم و مقداری از خشمم کم شده بود اما هنوز ادامه داشت تا اینکه یک ماه بعدش متوجه شدم باردار هستم و به خاطر حالت روحی که داشتم سه ماه اول خیلی بهم سخت گذشت ولی هنوز به فایل ها گوش میدادمو داشتم سعی میکردم که مقاومتم رو بگذارم کنار تا اینکه دوباره یک تضاد برام پیش اومد که تو اون وضعیت میتونست منو نابود کنه و اونجا بود که من دیگه نپذیرفتم که نابود بشم و اون شروع تحول من و کنار رفتن مقدار زیادی از مقاومت های من برای عمل به صحبتای استاد بود
سه ماه زمان برد که مقاومت های من کنار بره
شاید باورتون نشه الان از اون روزی که من دیگه سعی نکردم مقاومت کنم یک سال میگذره و زندگی من هیچ ربطی به زندگی مبینای یک سال پیش نداره و اگه بخوام تحولات زندگیم رو بگم نمیدونم چند ده صفحه باید بنویسم،
اما هنوز مقداری از اون خاطرات گذشته توی من تا همین امروز مونده بود و گاهی یاد آوری میشد
البته اینم بگم به خاطر این تغییر باور جهان بیشتر از هزار کیلومتر منو از اون آدما دور کرده و من چهار ماه هست که مطلقا ندیدمشون و ارتباط بسیار محدودی داشتم اونم چون تا همین امروز باور مناسب رو نتونسته بودم توی خودم ایجاد کنم میزانی ازش باقی مونده بود که میدونم از امروز با تحولی که از این فایل برام ایجاد شد همین هم نخواهد بود
جایی که استاد درباره دوستوشون و پلیس و اون فکر منفی که چجوری کنترل شده گفتن
من هم برای خودم یادآوری کردم که قبل از اینکه اون تضاد های سنگین برام پیش بیاد من استاد رو میشناختم حتی عضو سایت بودم حتی دوتا دوره هم تهیه کرده بودم اما استفاده نمیکردم و حتی ماهی یک با هم به سایت سر نمیزدم و کلا رها کرده بودم اما اون تضاد ها باعث شد که من ایمان بیارم به این صحبت ها از اون زمان حتی یک لحظه هم شک نکردم که شاید این مسیر اشتباه باشه و چقدر سنگین و دقیق دارم روی دوره ها کار میکنم و فایل ها رو دونه به دونه گوش میکنم و عمل میکنم بهشون و چقدر دوره من و همسرم تهیه کردیم تا تغییر کنیم در حالی که واقعا برامون سخت بود من بابت بعضی از دوره ها طلاهامو فروختم فقط چون باور داشتم چون مطمئن شده بودم چون ایمان پیدا کرده بودم و خب چی باعثش شد؟؟؟
همون تضاد ها
اون تضاد ها اگه نبودن من تعهد نمیدادم که یا تغییر میکنم یا میمیرم ،برامم هیچی مهم نبود حتی تنها سرمایه ای که داشتم…
خداوند با اومدن اون تضاد ها میخواست منو از خیلی چیزای بدتری حفظ کنه و پاداش های خیلی بزرگی بهم بده همون هایی که الان دارم و به فکرمم نمیرسید که به این زودی داشته باشم همون آرامش و آزادی که الان دارم که هیچ وقت فکرشو نمیکردم یک روز زندگیم داشته باشم
این هدایت فایل برای من بود که اتفاقا اون تضاد هایی که از وجودشون ناراحت بودم و میگفتم چرا اصلا باید می بودن الان بابت وجودشون و این همه تحولی که باعث ایجادشون شدن از خدا سپاسگزارم
من امروز باور کردم که اگه اونا نبودن این زندگی فوق العاده امروزم در حالی که هنوز به تولد 22 سالگیم نرسیدم رو تجربه نمیکردم زندگی الان من قابل مقایسه با یک آدم 22 ساله نیست اما من ساختمش
اون تضاد ها چون واقعا منو به مرز مردن رسونده بود من چنین تعهدی دادم و مطمئنم به زودی زود میتونم یک مهاجرت دوباره بکنم و استاد و خانم شایسته عزیزم رو از نزدیک ببینم
این فایل رو باید صد بار گوش داد
امیدوارم تونسته باشم در این مسیر زیبایی منم سهمی از خودم ایفا کنم
امیدوارم بهترین اتفاقات رو تجربه کنید چون امکان پذیره
چند ساعت پیش وارد سایت شدم تا (روز شمار تحول زندگی من) را در این روز ببینم،دیدم استاد فایل جدیدی گذاشته است و دقیقا دیشب افکار منفی برای من رخ داده است.
دیشب افکار منفی و نجواها به سراغ ذهن من آمدند و مرا ذهن من به شدت مشغول کردند و مانند درخت های کوچک درحال رشد بودند و هر ثانیه به ثانیه قطور میشدند و این لحظه ای است که من باید دست به کار میشدم و ذهنم را کنترل میکردم وگرنه بعد از گذشت چند ساعت یا چند روز تبدیل میشدند به درختان قطور که خیلی باید تلاش میکردم و زمان میگذاشتم تا آنها را از بین ببرم.
کارهایی که من در آن لحظه انجام دادم تا از افکار منفی بیشتری جلوگیری کنم:
1.گوش دادن به فایل ها استاد که بیشتر مربوط میشد به همان افکار منفی و ذهن مرا آرام میکرد.
2.گفتن موفقیت های گذشته ام به خودم و به یاد آوردن لحظاتی که افکار منفی داشتم و اتفاق خاصی نیفتاده بود.
3.بیشتر به این موضوع فکر میکردم که علت را بیابم که چرا فکر های منفی دارم،فهمیدم این باور در ذهن من ایجاد شده که افکار منفی دارد پیدا شدن رقیب در حوزه کاری من است.
4.برای غلبه بر این باور مواردی را برای خودم الگو کردم و به خودم بازگو میکردم،ولی ذهن نجواهایش قدرتمند بود و آرام آرام از نجواها کم میشد.
5.سعی کردم به ذهنم این موضوع را قبول کنم که این افکار منفی را زیاد مهم نگیر و در گذشته خیلی از این افکار داشتم و توانستم موفق شوم و داشتن احساس بد کمکی به من نمیکند.
ولی توانستم در عرض مدت نسبتا کمی آرام باشم و آرامش خودم را حفظ کنم و هرچقدر افکار منفی ادامه دار میشد من بیشتر و بیشتر به گله و شکایت از آدمها،شرایط و حتی خدا میپرداختم و افکار منفی بیشتری و بیشتر میشد و قدرت و کنترل روی رفتار و تصمیم گیری ام نداشتم و موقعیت ها و سناریوهایی در ذهنم ایجاد میکردم که مرا وارد سیکل معیوب میکرد و افکار منفی قدرت میگرفتند.
نکته مهم تر اینکه من توانستم حال خودم را در موقعی که خیلی بد است مقداری بهتر کنم و وارد سیکل مثبت شوم و احساس خوب و بهتری داشته باشم.
ممنون از این آگاهی که در این فایل ارایه دادین… تشکر فراوان …
استاد جانم، اتفاقا اخیرا که وارد دوره 12 قدم شده ام و الان قدم دوم هستم، داشتم همزمان با این فایل، جلسه سوم قدم دوم را گوش میکردم که دقیقا هم موضوع این فایل بود و من کلی کیف کردم از این همزمانی …. که چقدر این درس برای من لازم بود در شرایط حال حاضرم.
استاد عزیزم، از موقعی که از شما درس گرفتم و تکامل را تا حدی طی کردم، کم نبوده از این کنترل ذهن ها در مواقع به ظاهر تضاد. مثلاً در یه سالی که تعدیل نیرو داشتیم در محل کار، من با این تکنیک تا حد زیادی تونستم شرابط بهتری را برای خودم رقم بزنم و من جزو تعدیل کننده ها نباشم. اینکه در زمانیکه همسرم در کشوری دیگر، دچار بیماری کرونا شدند و ما از اینجا نگران …. با اینکه وضعیتشان بسیار بسیار وخیم بود، با آموزه های شما تلاش کردیم که کنترل ذهن داشته باشم …. البته که بسیار برام سخت بود … اما به حدی بود که یکسری از آشناها بهم میگفتند که آخه تو چطور میتونی اینطور تو این شرایط رفتار کنی … و شکر خدا بعد از سه ماه توانستند بهبود پیدا کنند و برگردن پیشمون. اینکه پدرم سه سال پیش با خونریزی شدید معده متوجه بیماری شدند که دچارش هستند و یکدفعه پدری که هیچ دارویی تا به اون سن نخورده بود، کلا دکترها ناامید کردند و گفتند که دیگه اصلا امیدی نیست … من تمام تلاشم را کردم که کنترل ذهن داشته باشم و ….الان به لطف خدا پدرم زندگی اش را میگذراند و هزاران مثال دیگه که همه اش را از آموزه های شما یاد گرفته ام. همه اش را …. البته که خیلی موقع ها با بیرون اومدن از مدار درست، نتونستم کنترل ذهن داشته باشم و نتیجه اش را هم دیده ام. بسیار ممنون از این مثال واضح علف های هرز که فکر میکنم با بیان این مثال عینی، خیلی کمک هست که فراموش نکنیم که اگر کنترل افکار منفی را رعایت نکنیم، بعدا رهایی اش ازش، خیلی خیلی سخت خواهد شد. یعنی وقتی احساسمون بد است، متوجه میشیم که به یک قضیه داریم از یه دیدگاه اشتباه نگاه میکنیم و میتونیم با تغییر دیدگامون نسبت به آن موضوع، حال و احساسمون را بهتر کنیم و حالا که احساس بهتر شد: اتفاق خوب برامون میافتد. بی شک
آخه قانون همینه … فقط کافیه با مرور اتفاق های زندگی، باورش کنیم.
بازم ممنون استاد جانم
در پناه خالق انسان که انسان را خالق زندگی خودش قرار داد.
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم شکرت خداجونم سپاسسسسسگزارم
سلام به خداوندی که هر لحظه مرا با نیروی الهی و عشقش احاطه کرده
سلامی به گرمی آفتاب در این روز زیبای آذرماه پاییز بی نظیر
سلامی به استاد عزیزم ومریم جان عزیزم وتمام دوستان معنوی و ارزشمندم
خدایا بینهاااااااایت سپاسسسسسسگزارم هر لحظه اگرم فراموش کردم لحظه تو یاداورم باش میدانم که هر لحظه ام کنارم در وجودم در قلبم هستی .خودم وتمام بارهایم را روی دوشت گذاشتم تو توانا و قدرو تواناترین و توانمندترین و قدرتمندترین هستی
استاد و مریم جونم کلی سپاسسسسسگزارم که با هر فایل مفید و سازنده روزمون رو عالی و بینظیر میکنید .
استاد امروز صبح با سپاسگزاری طبق عادت رفتاری و روتین روزانه بیدارشدم و بچه ها رو بیدارکردم و راهی مدرسه و همسرم هم بیدار کردم و دراین مدت که به تضاد مالی برخوردیم و سپردمش به الله مهربان که در بهترین زمان بزودی زود باید برامون حلش کنه و رها کرده ام و تسلیم خداوند شده ام.
صبح وقتی به چهره همسرم نگاه کوتاهی کردم دقیقا متوجه حالش شدم که نجواهای ذهن مثله خوره داره اذیت وآزارش میده . همون لحظه از خداوند متعال خواستم که خودش پادر میونی کنه ولحضاتم را سر شار از لطف خداوندی اش کند .
همسرم که رفت اشک اومد و مخون چشمام شد ولی دیگه اشکام از روی لطافت روح و شوق و ذوق میاد نه از گله وشکایت و …
نجوای ذهنم از یه طرف انگار یه تن وزن انداخت روم
رفتم به جوجه ها که مهمون خونم هستن پذیرایی کردم و کلی ذوقشون کردم و اومدم دوباره کامنت دوستان رو میخوندم وحس میکردم یه تن وزن روم بود چنان سنگینه که انگار جلو راه رفتنم رو هم گرفته بود . الله و اکبرررر
رفتم پشت پنجره بالکن شروع کردم با خدا صحبت کردن روی دیوار همسایه پشت خونمون شماره یه مغنی چاه زده بود داشتم با خدا حرف میزدم وبهش توجه کردم گفتم این چه نشونه ای برام میتونه باشه خدا تو وجودم گفت افکار منفی رو توی یه چاه عمیق دفن کن نزار بهت ازار برسونن تا لایق دریافت نعمتهای الهی هستی همین که الان هستی و نفس میکشی تو ارزشمندی عزیزم و همش داشتم باخودم حرف میزدم و گفتم برم یه دوش بگیرم به امید خدا الهامات الهی رو بیشتر درک کنم رفتم داخل حمام و صندلی نشستم و دوباره کامنت دوستان رو خوندم واشکام میومد دوباره حسم گفت شروع کن به شکر گذاری بلند شدم لباسهای تنم رو که در میاوردم کلمات جاری میشد خدایا شکرت که توانایی درآوردن لباسهای رو دارم برای تک تک کارها شکر گذاری میکردم وتمرکزم رو روی امکانات داخل حمام گذاشتم به اندامم توجه کردم وشکر گذار تک تک ارگانهای بدنم بودم دوش آب که باز کردم کلی ذوق کردم که توانایی باز کردن دوش را دارم دمای آب رو که حس کردم کلی شکرگذاری کردم برای مواد شوینده شکر گذاری کردم برای درودیوار و کف حمام و صندلی و سقف حمام و تمام چیزهایی که فقط داخل حمام بودن با عشق شکر گذاری کردم و همه را بوسیدم . وقتی رفتم زیر دوش احساس کردم بار سنگینی دیگه روم نیست و چنان احساس سبکی میکردم همون لحظه حسم گفت ببین تمام افکارت رو با اب شستم و چشمم به سیفون آب افتاد که دقیقاً جرمی روی آب رو گرفته و روان شدو رفت داخل راه آب .
بچهها میدونم این حرفها باورتون میشه به خاطر تک تک اجزای بدن و سلامتی جسم و روح و روان فقط بخواین شکر گذاری کنیم و اینکه خداوند به ما توانایی دیدن و شنیدن و درک کردن و آگاه شدن و حتی توانایی پوشیدن لباس و راه رفتن و از اتاق براحتی وارد آشپز خانه و رفتن به سرویس ها و صحبت با خود خدا و در کنار عزیزان و نوشتن و خواسته و شکر گذاری و وووووووووو بینهایت نعمت در وجود ما قرار داده بدون اینکه ما بهایی پرداخت کنیم خداوند کلییییی نعمت گرانبها به ما داده و مارا ارزشمند کرده .
الله واکبرررررر
من توانمندم همین که توانستم افکارم را به جهت خداوند تغییر دهم من توانمندم
همین که شکر گذار خداوند عالم هستم و مرا لایق شکرگذاری دانست من توانمندم
خداوند در من توانمند یهایی دیده که مرا خلق کرده
خداوند به من توانمندی گفتن خواسته ها را دید و بهم لطف داشت تا یاد بگیرم که فقط از خودش بخوام همه اوضاع و شرایط را وسیله ای کرده برای رساندن موهبت های الهی به من
من صبح درخواست خرید مرغ داشتم و گفتم خدایا من درخواست دادم بقیش باتو
وقتی از خدا خواستم و رها کردم
مادر شوهرم زنگ زد گفت صدات کردم نشنیدی گفتم رفتم حمام گفت رفتم مرغ بگیرم براشماهم بیارم . گفتم خدایا کریدیت کارهام رو فقط بخودت نسبت دادم من با همین کنترل ذهنم سریع به این خواسته رسیدم یعنی راهم درسته فقط چند لحظه که کنترل کردی الهام جون خداوند. پاسخ داد
تو میتونی زمان بیشتری روی خودت کار کنی دختر همیکنه آسان شدی بر آسانی ها خداوند. داره کارها را برات ایان میکنه داره یاری ات میکنه که بیشتر روی خودت کار کن .
گفتم خدایا تو خالق شیطان هستی شیطان را روبروی خودت قرار دادی دوتا راه برامون گذاشتی
هر بار شیطان (نجواهای ذهن)اومد سمت ما
با نگاه کردن به تو (ایمان)بگیم نههههههه من خدا را میخواهم چون اینجا پراز آرامش و آسایش و راحتی است
خداوند جهان را دو قطبی آفریده که با وجود شیطان بخدا برسیم . ما الان توانمند و آگاه هستیم
همین که دارم کامنت مینویسم من توانمندم همین الان با همین کامنت خدا گونه دارم به رشد وگسترش جهان خداوند کمک میکنم منه ارزشمند پس دستی از دستان خوب خداوند هستم که با این توانایی ام به گسترش جهان خداوند کمک کردم .
خداوند مرا خالق زیبایی های زندگیم کرده .
توانایی تجربه های خوب رو در من دیده ومن هم قبل از ورودم تمام این لحظه ها را دیده بودم و به خداوند گفتم من از پسش بر میام چون خودت تو مسیر بهم میرسی و میگی بنده عزیزم دستتو دیگه از اینجا به بعد بزار تو دست خودم . آرام باش و فقط لذت ببر .
روی من حساب باز کن خودتو بارهاتو بزار روی پشم و نگران نباش من تمام کارها تو از این لحظه به بعد
بر عهده گرفتم کسانی که به من ایمان آوردند دیگه نه غمی بردلتان باشد و ن نگران چیزی باشید فقت توکل کن و به من بزرگترین نیروی جهان خالق تمام هستی ایمان و امید داشته باش .
خدایا من تسلیم امر تو هستم کریدیت تمام کارهام با توست
من از این لحظه رها و آزاد ودر تقوا و توکل بر خداوند عالم هستم.
تمام وجودم را شکررررررررر
بچه ها امروز خودمون رو بچالش بکشیم و سپاسسسسسگزارم هر لحظه که نفس میکشیم با دقت تمرکز کنیم همین که راه میریم همین که از نوزاد بودن به این سن و سال ها رسیدیم این بازه زمانی را دقت کنیم که چقدر خداوند حامی ما بوده و ما نفهمیدیم . همین که قدرت تکلم قدرت دیدن قدرت شنیدن قدرت حواس پنجگانه لمس کردن و بوییدن و قدرت چشیدن به ما داده به خاطر تک به تک اجزای بدن فقط بیاییم سپاسگزاری کنیم ببینیم که خداوند چه ثروتهای به ما داده .
بچه شاید ما هنوز به درآمد مالی خوبی نرسیده ایم ولی به هر کدام از اجزای بدنمان که سالم هستند و به ما خدمت میکنند ما ثروتمندیم یه لحظه به قبلمون توجه کنیم چقدر منظم کارمیکنه کلی از اجرای بدنمون رو داره حمایت میکنه به مغز سالم و گیرایی خوبمون توجه کنیم . چقدر بازدهی خوبی داره .
بخدا که قلبم داره شکافته میشه
چقدر حالم خوب شده نسبت به یک ساعت پیشم .
فقط باهمینی که الان هستم فقط با توجه کردن به ارگانهای بدنم من ثروتمندترینم . خدایا شکرت
بهترین توانمندی من شکر گذاری است که درهای نعمت و ثروت و فراوانی و خوشبختی و معنویت روابط و سعادت را بهم میرسونه . سر سجده در برابر. پروردگارم بر خاک نهادم هر لحظه سجده کنان باشم بازم کمه
چیییییی بگم دوست آرم تا شب بنویسم .
سپاسگزارم از چشمان زیبا لیندون که خوندین و لذت بردین .
عاشق همتونم که تک تکمون ارزشمندیم
همین که خدا مارا آفریده تواناییهای در وجومدن دیده و بهمونم گفته ما فراموش کردیم و حالا در این سرزمین الهی خودش داره تک تک توانایی هامون رو بهمون شناسایی میکنه .
استاد قبلاً تو فایلهاتون گفتین وقتی ما واضح تر میشویم در ودیوار هم برامون نشانه است به خدا که کلام حق بر زبانت جاری میشه دقیقا وقتی حالتون احساتون در بالاترین مدار خداونده هدایت میشید به گذاشتن فایل که میلیارد ها ارزشمنده
خدااااااااااجونم سپاسسسسسگزارم
تشکررررررررررر کلییییییی بووووووووووووس قلللللللللللللب فراااااااااوااااان به چهرههای تک به تکتون . هر کلمه و نوشتهای از تمام افراد ارزشمند. سایت بینظیره همه ثروت خداوند هستید دستانی ارزشمند در این سرزمین الهی
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
فقط کافیه کنترل ذهنومن رو در دست بگیریم این ذهن نعمتی بزرگ است که ما با آگاهی فهمیدیم که داره مارا هم جهت با خواسته های مان میکند
این تضادها ثروت ساز هستند برای ما حالا چه در زمان چه از لحاظ مالی و جنبه های دیگر زندگی
ما همه جوره از لحظه ای که بیدار میشویم و خداوندفرصت زندگی دوباره به ما میدهد یعنی خدا خودش که صاحب جان و مالهای ماست پذیرفته که ما امروز و این لحظه هم باشیم چون نیرو وتوانایی هایی در وجود ما قرار داده که ما از پس آنها بر میآییم
ما قدرت خلق اتفاقات زندگی خودمون را داریم
خدا میدونه ما چه توانایی های داریم و با وجود نعمت تضاد به ما میفهمونه ما چی رو میخوایم
با احساس مون با آرامش قلبمان متوجه مسیر میشیم که الان در چه احساسی هستیم
وقتی اتفاقات خوب پشت سر هم میاد دیگه تعجب نمیکنیم کردیت کارها را به خدا میدیم چون جهان را مسخر ما کرده و جهان خداوند راحتی و زیبایی و آسان شدن بر آسانی هاست ..
امیدوارم که به هر آگاهی که به ما داده میشود هر لحظه عالی عمل کنیم با ایمان واقعی و احساس ارزشمندی
فهیمه عزیزم در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید
و همچنین خودم وتمام دوستان ارزشمندمون در دنیا و آخرت
چون ما توانمندیم و سرشار از نور الهی
یا مهارتهای بسیار بالا که خداوند در وجود قرار داده.
عاشقتم
راستی فهیمه جان این جواب شما به کامنتم جایزه خدا بود در زندگیام از صبح که بیدار شدم تا این لحظه در سایت بودم و داشتم کامنت جلسه 11 احساس لیاقت رو مینوشتم به محض تموم کردنش و ارسالش نقطه آبی اومد کنار پروفایلم
سلام خداروشکر که خداوند استادعزیزی مثل استاد عباسمنش رو سرراهم قرار کرد دیروز این فایل رو گوش دادم واقعا این روزها برای قوی شدن باورم بهش خیلی نیاز داشتم یه جورهای منتظر اتفاقات معجزه آسای خداوند وازخدا میخوام هدایتم کنه
شکر خداوند رو برای تک تک آگاهی هایی که دریافت میکنیم و به عمل میگیریم شکر خدا رو برای تک تک زیبایی هایی که میبینیم و تحسین میکنیم شکرخدا رو برای تک تک تجربه های زیبایی که میسازیم و شکر خدا رو برای تک تک قدم های که در مسیر رشد برمیداریم
اول از همه ممنونم از آقای عباس منش از استاد عزیزم که هر موضوعی را آنقدر منطقی میکنند که ذهن چاره ایی جز. پذیرفتن نداره و این یک هنر عالی و فوق العاده هست
و اما در مورد علف های هرز ذهن دوستان چون ما در یک محیط ایزوله نیستیم باید به همیشه قوت بدیم به زیبایی ها در ذهنمون تا قوت نگیرن نازیبایی ها و این مستلزم وقت و هزینه هست و برای این بهایی باید پرداخت و اون کسی که در زمان صحیح و به موقع قوت میده به زیبایی ها و میگیره زور و بازوی نازیبایی رو بهایی که پرداخت میکنه به مراتب سبک تر از کسی است که تنبلی میکنه. و این قانون قوی تر از هر چیزی در ذهن اتفاق میوفته . به همین دلیله در شروع و اول هر کاری بیشترین زحمت و هزینه صرف میشه چون بازوی انجام اون کار خیلی ضعیفه تا حالا کاری نکردیم تمرین نکردیم که بازوی انجام کار مشخص را قوی کنیم ولی وقتی شروع میشه تمرین میشه این بازو قوی میشه تا روزی که به این کار و تمرین ادامه بدیم و من تمام سعی خودمو میکنم برای هر آنچه که هدف دارم تمامیت خودمو بذارم و بعد از رسیدن به هدف اونو رها نکنم و اون بازوی انجام اون کار مورد نظر را قوی تر کنم و قوی نگه دارم
ممنونم از استاد عزیزم از خانم شایسته نازنینم و تمامی این خانواده مهربان که کنار هم جمع شدند و عشق در خانه جاری است ممنونم و قدردان
من عمیقا حرفهای این جلسه رو درک کردم. چندین ماه پیش نمیدونم ریشه ی افکار منفی از کجا توی ذهنم پیدا شد( در واقع الان اصلا نمیخوام حتی بگردم ببینم ریشه کجا بود و تمرکزم رو ببرم به اون سمت) ولی کم کم جوری شد که رابطه ی بین من و خانوادم خیلیییی بهم ریخت شاید در ظاهر همه چیز اوکی بود و با هم مهربان بودیم ولی باطنا اینجوری بود که با کوچک ترین حرکت و حرفی از هم ناراحت میشدیم، ما معمولا بیان نمیکنیم ناراحتیهامون رو ولی واقعا اوضاع بدی بود. و حتی به رابطه ی بین من و همسرم هم داشت کشیده میشد، ما که الگوی خفنی هستیم برای دیگران و رابطه ی اکلیلی داشتیم من داشتم از کوچک ترین رفتارهایی که دوست نداشتم هم بی نهایت ازرده میشدم، در صورتیکه توی چند سال زندگی مشترکمون من کوچک ترین ایرادی در همسرم نمیدیدم و واقعیت اینه که ایرادی وجود نداشت من اینقدررررر ذهنم در مورد مسائل منفی شده بود که به رابطه ی عاطفیم هم کشیده شده بود. و اینقدر حالم بد میشد که اصلا نمیتونستم حالم رو خوب کنم. تا اینکه به لطف الله مهربان هدایت شدم به 12قدم بی نظیر. در واقع از خداجونم کمک خواستم و گفت دختر خوب وقتشه دوازده قدم رو بخری و خدارو بی نهایت شکر همه چیز مثل بهشت شده الان.
قانون تمامل در مورد احساس و افکار هم صدق میکنه اولش کوچولوعه ولی هرچقدر بهش آب و غذا بدی بزرگ و بزرگ تر میشه و جوری میشه که گاهی دیگه خودت به تنهایی نمیتونی اون غول رو افسارش رو بدست بگیری. خدارو شکر میکنم برای اون دوره حال بدی چون قدر حال خوبم رو میدونم الان چون میدونم چجوریه اون حس چون تکامل احساس رو میفهمم و میتونم برای احساس خوب ازش استفاده کنم. من همین الان چیزی رو استفاده کردم که استاد گفتن یعنی جوری به مسائل نگاه کنیم که احساس بهتر داشته باشه، از یک زاویه دید قشنگ تر. منم میتونستم بگم ای وای اون زمان بد بود و من چه حال بدی رو تجربه کردم ولی خدارو شکر میکنم برای اون زمان
من به این زاویه دید میکم کُره ی تغییر زاویه دید. فرض کن تمام مدل هایی که میتونی به یک قضیه نگاه کنی شبیه یک مدل کره ی زمین باشه(همین هایی که دوران مدرسه داشتیم) وقتی یک مسئله ای خوشایند نیست کره رو برمیدارم و میچرخونمش و تا به یک زاویه دید قشنگ برسم و بتونم ذهنم رو کنترل کنم
خدایا شکرت بابت این صبح زیبا، شاکرت هستم که حالم خوب است، شاکرت هستم که کار ها خوب پیش می روند و زندگی ام در حال پیشرفت است، شاکرت هستم که در این لحظه نگرانی مالی ندارم و این باعث می شود تا ذهنم آرام باشد، خدایا هزاران مرتبه شکرت.
امام علی می فرمایند: برترین شناخت خودشناسی است.
ما باید هر لحظه بدانیم که چه حسی داریم، چه حرف هایی در ذهنمان زده می شود و در صورت لزوم آن ها را سریعا تغییر دهیم، چون آن ها هستند که دارند زندگی ما را می سازند.
یک عادت بدی که من دارم این است که وقتی اتفاق بدی می افتد، ذهنم خود به خود من را در آینده به صورت بیمار تصور می کند، حس می کند که من در آینده بیمار شده ام و چون بیمار شده ام بقیه به من توجه می کنند. کم و بیش اثرات این حس را در بدنم می بینم، این عادت من به این دلیل بر من غلبه کرده است که وقتی در ذهنم پدیدار شده برای از بین بردن آن تلاش نکرده ام، با شنیدن این فایل متجه چنین عادتی شدم، از این به بعد تلاش خواهم کرد تا به محض پدیدار شدن آن خودم را مشغول کاری کنم تا از یادم برود.
سلام ودرود فراوان به استاد عزیزو نازنینم ومریم جون عزیزم.
برای پیدایش افکار منفی وعواقب اون مثالهای خیلی زیادی دارم که بخام بزنم.
اما به یه نمونه بارزش که هفته ی پیش باهاش درگیر بودم اشاره میکنم.
یه برادر شوهر دارم که بیماری بدی گرفته .ایشون بیکار وآس وپاس با مخارج سنگین مواجه.
پدرشوم دوساله فوت کرده ومادرشوم کلا نیست واگه باشه هم با وجود دارایی زیادش ،به هیچ وجه کمکی نمیکنه .
یه مادر کاملا استثنایی با ویژگیهای خاص خودش که بی نهایت از خودش خوب مراقبت میکنه .
تنها فرد ،همسر بنده هستن که بتونن کمک مالی وغیر مالی کنن .
خب با توجه به شرایط و موقعیت خودمون ،نگرانی ها وترسهای من شروع شد.
همین موضوع باعث شد کلی افکار منفی به جون من بیفته.
طوری که تمام حس وحال منی که انقد ادعا میکردم دارم با قانون پیش میرم وحالم خیلی خوبه رو ،کن فیکون کرد.
این فکر اومد تو ذهن من که برادر شوهرم که حالا حالا نمیتونه کار کنه ،دوتا بچه وخرج ومخارج داره .
برای بیماریش هم که باید کلی هزینه کنه .
وااای نکنه از این بعد میخاد همش سراغ همسر من بیاد .
همین یه جمله و همین یه فکر ببینید چ بلایی به سرم اووورد.
اول از اینکه شروع به کنترل کردن همسرم کردم.
چند روز هروقت از سر کار میومد میگفتم : خب چ خبر ؟از محسن چ خبر؟چکار کرد ؟از کجا میخاد پول جور کنه ؟واز این سوالات مزخرف که اطلاعات من بیشتر بشه تا مثلا نگرانی هام رفع بشه یا نه ،شایدم شدیدتر بشه و همسرم بگه خب نداره .منم داداشمه، باید کمکش کنم .
اینم بگم که چرا من نسبت به این موضوع آلرژی پیدا کردم.چون برادر شوهرم موقتی ،امسال دو میلیارد از ارث گرفته بود و همه را بدون اینکه هیچکس بدونه میگه از دست دادم .
همسرم به خودش اجازه نمیده ازش بپرسه، واقعن تو این چند ماهه با این پول چکار کردی ؟!!!!!
به هر صورت میریم سمت افکار منفی من !
خب این از کنترل همسرم که خیلی وقت بود دست از اینکار برداشته بودم طوری که یادم نمیاد کی برای آخرین بار اینکارو کردم .
اتفاقا همسرم از این حرکت ینی کنترل کردن خیلی بدش میاد و زود متوجه میشه .به همین جهت از سمت خودشم حس بد میگیرم .
این افکار شدت گرفت ومن نسبت به همسرم حسم بد شد.چون احساس میکردم از من یه چیزایی را مخفی میکنه .
بعد یه کم که بیشتر فکر کردم از جاریم هم لجم گرفت گرفت ورفتم تو قضاوت ،که چطور زنی هستش که از کارای شوهرش سر در نمیاره ؟!چرا انقد بی رویه خرج میکنن؟!!!
از خود برادرشوهرم که همون اول بدم اومدکه انقد بی فکر زندگی میکنه .وانقدم مغروره.
بعد که این افکار شدیدتر شد،دیدم نمیتونم پیش خودم نگه دارم با یکی دو تا از دوستام ، شروع به قضاوت وغیبتشون کردم.با تشدید افکار وکنترل نکردنش ،کم کم عصبانیتم بیشتر شد .حتی به مادرش هم فکر کردم که چرا باید به عنوان یک مادر انقد بی احساس باشه؟!!!
عصبانی که شدم دیدم تو خونه حوصله ی دختر یا پسرمو ندارم.
اونایی که هر شب یه تایمی را با من خلوت میکردن ،ولی من حوصلشونو نداشتم .
برنامه های روزم که انقد باهاشون به وجد میومدم مثل ورزش کردن ،خوردن ،فایل گوش کردن ونوشتن و……
دیدم هیچی بهم حال نمیده.
چند روز نسبت به همسرم حسم بد شد طوری که دوست نداشتم اصلا سمتم بیاد.من که بقدری حالم بد بود تمایل نداشتم سمتش برم ودوسم نداشتم ایشونم سمت بیان .
دیگه میترسیدم سوالی کنم چون فهمیدم همسرم تمایل به پاسخش نداره.
چند روز به همین منوال گذشت.
یه دفه به خودم گفتم ناهید معلومه چکار داری میکنی ؟
حواست هست چ رفتاهایی تو این چند روز داشتی ؟یه نگاهی به خودت بنداز!همش با نقص رفتار کردی !
غیبت ،تهمت ،قضاوت ،دروغ ،کنترل ،بی توجهی به بچه هات ،غافل شدن از خودت،درست مراقبت نکردن از خودت ،حس نفرت ،کینه ،رنجش ،ترس،نگرانی ،بی ایمانی ،عجله ،عدم باور فراوانی ،تمرکز به نازیبایی ها وناخواسته ها و کنترل زندگی دیگران .
به خودم گفتم از تو بعید بود این رفتارها ،تویی که این همه سال روی تغییراتت کار کرده بودی ،همینو یاد گرفتی تو شرایط سخت انجام بدی البته شرایطی که هنوز مشخص نیست .تقریبا تصورات باطل توعه .
خیالبافی های ذهن توعه .
نجواهایی که تو ذهن تو داره پرسه میزنه !
کووووو واقعیت ؟! هنوز که چیزی نشده ؟!
همین جا بود که به الهامی که اومد تو ذهنم گفتم راست میگی .نباید اینطور باشه .
خدایا کمکم کن تا افکارم را کنترل کنم واحساسمو را خوب !
از خودم پرسیدم الان با این شرایط چ کار مثبت وخوبی من میتونم بکنم که از این احساس بد بیرون بیام ؟
اول ازهمه کنترل نکردن همسرم بود.
اینکه وقتی میاد سکوت کنم به هیچ وجه هیچ سوالی نپرسم تا خودش حرفی بزنه اگرم چیزی نگفت بازم سکوت .
اصلا ناهید خانوم شما مگه قرار نبود به خدا اعتماد کنی وایمان خودتو بهش ثابت کنی ؟چی شد جا زدی ؟! فکر کردی تو شرایط خوب باید خودتو خوب نشون بدی ؟!نه عزیزم هر وقت تونستی در مقابل افکار منفی که بهت هجوم میارن تو اونا را جهت دهی کنی واحساست را خوب نگه داری ،داری توکلت را به خدا نشون میدی .
پس ایست ،صبوری کن ،همه چیز الان مشخص نمیشه .
یادت رفته به خودت میگفتی :«خدایا من به تو وعدالت تو ایمان دارم .هیچ حقی از من گرفته نمیشود ومن آسوده خاطر هستم ».
این بود ایمانت ؟!!!!!
خدایا ببخشید فراموش کرده بودم .قول میدم از همین لحظه ایمان خودمو بهت نشون بدم .
پس تا اینجا شد «سکوت وتوکل وصبر».
بعدش گفتم وای چ اشتباهی کردم پیش دوستم قضاوت وغیبتشونو کردم .
سریع گفتم اشکال نداره ،خداروشکر پیش آشناها اینکارو نکردی .
دیگه بیشتر حواستو جم کن .
رفتم سمت بچه هام .وبرای هر کدوم وقت گذاشتم تا حرفاشونو بشنوم کاری اگه دارن براشون انجام بدم .
تو ذهنم بابت قضاوت مادرشوهر وجاریم ذهنمو جهت دهی کردم وسعی کردم از زاویه ی دیگه به اونا نگاه کنم .به خودم گفتم تو توی جایگاه اونا نیستی که بدونی چرا به این شکل عمل میکنن؟!!!
درمورد چیزی که نمیدونی سعی کن حرفی نزنی.
همسرم ظهر اومد خونه خیلی شاد و سرحال وقبراق رفتم سمتش .
بعد به خودم گفتم چ راهکارهای دیگه وجود داره که کلا از این افکار بیرون بیام ؟
تمرکزمو بردم سمت کارای شخصی خودم .
از جانب همسرم سعی کردم نکات مثبتشو ببینم وحتی درکش کنم که برادرشه هرچند خوب نباشه ،اون حس برادری بهش داره ودلش میخاد اگه نیاز داشت کمکش کنه .
به خودم قول دادم سوالی نپرسم اگه کمکش کرد باز کاری بهش نداشته باشم وچیزی نگم که حالشو بد کنم .
اجازه بدم با اختیار وانتخاب خودش هر کاری که لازم میدونه انجام بده .
میدونم در حد توان خودش کمک میکنه .
اصلا فکر کنم قراره به یه غریبه که نیاز به کمک مالی داره میخاد کمک کنه .
آیا اگه غریبه ای ازمون درخاست میکرد من مخالفت میکردم ؟خیر .
پس کلا به این موضوع دیگه کاری نداشته باش.
اینم میدونم همسرم کسی نیست که به ما خسارتی بزنه .پس برای چی نگرانم .
به قول استاد از مازاد سرمایش اگه بخاد کمکش میکنه .
فراوونی نعمت وثروت را به خاطر اووردم .
اومدم مثل خانومای خوب ،پیش فرضهای مثبت کردم.
گفتم اینا همش زاییده ی خیال من بود .
ممکنم هست که اتفاق نیفته.
اومدم افکارمو مثبت کردم .به خودم گفتم من فکر میکنم کمک گرفتن از ما ، تنها راهیه که برادرشوهرم انجاممیده اما خداونداز بی نهایت طریق میتونه کمکش کنه .
خداروشکر با ابزارهای قانون میتونیم حال خودمونو خوب کنیم .
بله حالم خوب شد.
وبرای همیشه پرونده ی این موضوع را تو ذهنم بستم .
چون حالا حالا ادامه داره .
اما من دیگه نباید بد فکر کنم .
من به خدا قول داده بودم که تو زندگیم هر اتفاقی افتاد، اونو بپذیرم بدون اینکه احساسمو بد کنم بدون اینکه دنبال چراش باشم .چون به خدا اعتماد کردم .
بنابراین هر اتفاقی حتمن خیر ومصلحتی برای من داره که با صبر کردن وکنار ایستادن متوجش میشم.
امسال را گذاشته بودم ایمان خودمو محک بزنم .
دوست نداشتم سستی کنم .
اما ایرادی نداره تجربه ی خوبی بود.
خیلی چیزا برام یاد آوری شد.
الان احساسم به همه خوبه خوبه .
از هیچ کس دلخور یا ناراحت نیستم .
دیشب همسرم گفت ناهید راستی بت نگفتم جریان محسن چی شد؟گفتم نه بگو.
گفت یه آشنا کله گنده پیدا کردیم با کمترین هزینه تمام خرجای مریضیشو کم کنه .
که برادرش گفته خودم مبلغشو دارم .
همون لحظه گفتم خدایا شکرت .
واقعن شکرت .
یه عذر خواهی کوچولو به خاطر بی اعتمادیم به خدا ، از خدا کردم .
راستی یادم رفت بگم یکی از چیزایی که افکارمون تغییر دادم این بود که به خودم گفتم ناهید یادت رفته این دنیا گذریه .
یادت رفته که معلوم نیست تا کی باشی یا نباشی !
از کجا معلوم تا فردا زنده ای یا نه ؟!
پس چرا روز خودتو خراب میکنی ؟!
حیف تو نیست !
از وقتت بهترین استفاده ها را بکن وبی خیال این چیزا باش که هیچ چیز ارزش حال بدی را نداره.
بزار جریان زندگیت اونطور که خدا برات طراحی کرده ،بگذره .
تو که نمیدونی قراره چی بشه .
شاید اتفاقات عالی در پیش رو داشته باشی .
پس اجازه نده افکار منفی یا باورهای غلط حالتو خراب کنن.
کنترل ذهن ودادن ورودیهای مناسب زاویه ی دیدم را تغییر داد وحالم را خوب کرد.
خدایا شکر.
سپاس از استاد عزیزم که همه ی این حال خوبیها را از آموزه های ایشون دارم .
استاد جونم دوستت دارم .
از حضور شما که حضور خدا را در زندگیم پر رنگ کردید بی نهایت کمال تشکر را دارم .
خدایا سپاسگزارم.
بنام ویاد الله
سلام ودرود به ناهید عزیز وارزشمند
احسنت به تو ناهید جان چقدر تحسین برانگیزی تو عزیزم که این چنین ماهرانه نجواها وافکارت را کنترل کردی وسعی کردی افکارت را به سمت مثبت جهت دهید
تحسین میکنم روح بزرگت وقلب پاکت را
تحسین میکنم اراده وشجاعتت را که اینچنین در مسیر بهبود ورشد قدم برمیداری
بهترین ها نصیب قلب مهربانت
یا حق
سلام عزیزم.
ممنون از لطف شما.
هر دوره ای که کار میکنم باعث تغییرات بیشتر تو وجودم میشه .
ازاینکه با هر اتفاق وپیشامدی میتونم عملکردهای بهتری داشته باشم خیلی خوشحال میشم.
خیلی خوبه که از اتفاقات وپیشامدهای ناجالب بتونیم درسهای خودش را بگیریم .
چون کمک خیلی بزرگی بهمون میکنه.به مراتب خیلی قویترمون میکنه .
امیدوارم با همین روند پیش بریم تا به اون رشد وپیشرفت درونی برسیم .
آرزوی موفقیت وسعادت برای شما دوست عزیز دارم.
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستانی که در این خانواده فوق العاده حضور دارند و هر روز دارند به سمت بهبود و گسترش خودشون حرکت میکنند که این روزا می بینم خیلی ارزشمنده و درصد خیلی کمی از آدما دنبال این مطالب هستند و درصد خیلی کمتری اینها رو باور میکنند و باز درصد خیلی خیلی کمی عمل میکنند و تبریک میگم به دوستانی که اینجا هستند مطمئنم همین که هستین یعنی یا باورش کردین یا هم باور دارین و هم عمل میکنید
من به شخصه تغییرات فوق العاده ای که گاهی خودمم باورم نمیشه توی زندگیم دارم می بینم
با اینکه من تمام روزم با فایل های دوره ها پر شده و هر روز در حال شنیدن و تمرین کردنش هستم ولی این فایل واقعا مثل فایل های دوره ها برام فوق العاده بود و همین الان تغییر خیلی زیادی روی نگرش من که مدت ها بود داشتم باهاش کلنجار میرفتم که نابودش کنم،به وجود اومد که خودم باورم نمیشه
اصلا انگار این فایل فقط برای من ضبط شده بود
چون من مدت هاست دارم با این باورم و نگرش منفیم دست و پنجه نرم میکنم که نابودش کنم و این فایل مثل آبی بود که روی آتش فکر منفی من ریخته شد و دیگه هیچ اثری ازش نیست
در یک آن همه چیز برام تموم شد
البته توضیح بدم که من مدت هاست دارم باورهای نادرستم درباره این موضوع رو نابود میکنم و تکاملم رو کاملا طی کردم ولی این حرف استاد اون کد آخری بود که نمیگذاشت اون گاز دادن ها کار کنه من آخرین ترمزمم همین الان نابود کردم و این باعث شد که من کاملا رها بشم بعد از دیدن این فایل فوق العاده
برای همین تصمیم گرفتم بعد مدتها بنویسم که هم باعث گسترش بشم برای آدم هایی که دنبال بهبود هستند و هم با نوشتن باور خودم رو تثبت کنم
من یک فکر بسیار منفی توی ذهنم راجع به یکسری روابطم داشتم که بسیار وقت و انرژی وحالم رو میگرفت که فکر بهش و یادآوریش منو از حالت عادی خارج میکرد و به افسردگی و خشم و گریه میرسوند
تا یک سال بعد ازدواجم تضاد های بسیار زیاد و بزرگی برام اتفاق افتاد. الان که دارم می نویسم بعد از یک سال و سه ماه کار کردن روی خودمه یعنی اینقدر زمان برد تا منو اون تضاد ها رو حل کنم
تا مدت ها که افسرده بودم و هیچ احساس لیاقت و ارزشمندی نداشتم بعد از چند ماه تبدیل شد گریه های روزانه و بعد هم خشم اینها ادامه داشت تا من تصمیم گرفتم دوباره از فایل های استاد استفاده کنم با اینکه از حدودا سه سال قبلش با استاد آشنا شده بودم ولی خیلی لغزش داشتم و مداوم گوش نمیدادم و اصلا هم عمل نمیکردم، به هر حال دوباره شروع کردم اما زیاد نمیتونستم بپذیرم و مقداری از خشمم کم شده بود اما هنوز ادامه داشت تا اینکه یک ماه بعدش متوجه شدم باردار هستم و به خاطر حالت روحی که داشتم سه ماه اول خیلی بهم سخت گذشت ولی هنوز به فایل ها گوش میدادمو داشتم سعی میکردم که مقاومتم رو بگذارم کنار تا اینکه دوباره یک تضاد برام پیش اومد که تو اون وضعیت میتونست منو نابود کنه و اونجا بود که من دیگه نپذیرفتم که نابود بشم و اون شروع تحول من و کنار رفتن مقدار زیادی از مقاومت های من برای عمل به صحبتای استاد بود
سه ماه زمان برد که مقاومت های من کنار بره
شاید باورتون نشه الان از اون روزی که من دیگه سعی نکردم مقاومت کنم یک سال میگذره و زندگی من هیچ ربطی به زندگی مبینای یک سال پیش نداره و اگه بخوام تحولات زندگیم رو بگم نمیدونم چند ده صفحه باید بنویسم،
اما هنوز مقداری از اون خاطرات گذشته توی من تا همین امروز مونده بود و گاهی یاد آوری میشد
البته اینم بگم به خاطر این تغییر باور جهان بیشتر از هزار کیلومتر منو از اون آدما دور کرده و من چهار ماه هست که مطلقا ندیدمشون و ارتباط بسیار محدودی داشتم اونم چون تا همین امروز باور مناسب رو نتونسته بودم توی خودم ایجاد کنم میزانی ازش باقی مونده بود که میدونم از امروز با تحولی که از این فایل برام ایجاد شد همین هم نخواهد بود
جایی که استاد درباره دوستوشون و پلیس و اون فکر منفی که چجوری کنترل شده گفتن
من هم برای خودم یادآوری کردم که قبل از اینکه اون تضاد های سنگین برام پیش بیاد من استاد رو میشناختم حتی عضو سایت بودم حتی دوتا دوره هم تهیه کرده بودم اما استفاده نمیکردم و حتی ماهی یک با هم به سایت سر نمیزدم و کلا رها کرده بودم اما اون تضاد ها باعث شد که من ایمان بیارم به این صحبت ها از اون زمان حتی یک لحظه هم شک نکردم که شاید این مسیر اشتباه باشه و چقدر سنگین و دقیق دارم روی دوره ها کار میکنم و فایل ها رو دونه به دونه گوش میکنم و عمل میکنم بهشون و چقدر دوره من و همسرم تهیه کردیم تا تغییر کنیم در حالی که واقعا برامون سخت بود من بابت بعضی از دوره ها طلاهامو فروختم فقط چون باور داشتم چون مطمئن شده بودم چون ایمان پیدا کرده بودم و خب چی باعثش شد؟؟؟
همون تضاد ها
اون تضاد ها اگه نبودن من تعهد نمیدادم که یا تغییر میکنم یا میمیرم ،برامم هیچی مهم نبود حتی تنها سرمایه ای که داشتم…
خداوند با اومدن اون تضاد ها میخواست منو از خیلی چیزای بدتری حفظ کنه و پاداش های خیلی بزرگی بهم بده همون هایی که الان دارم و به فکرمم نمیرسید که به این زودی داشته باشم همون آرامش و آزادی که الان دارم که هیچ وقت فکرشو نمیکردم یک روز زندگیم داشته باشم
این هدایت فایل برای من بود که اتفاقا اون تضاد هایی که از وجودشون ناراحت بودم و میگفتم چرا اصلا باید می بودن الان بابت وجودشون و این همه تحولی که باعث ایجادشون شدن از خدا سپاسگزارم
من امروز باور کردم که اگه اونا نبودن این زندگی فوق العاده امروزم در حالی که هنوز به تولد 22 سالگیم نرسیدم رو تجربه نمیکردم زندگی الان من قابل مقایسه با یک آدم 22 ساله نیست اما من ساختمش
اون تضاد ها چون واقعا منو به مرز مردن رسونده بود من چنین تعهدی دادم و مطمئنم به زودی زود میتونم یک مهاجرت دوباره بکنم و استاد و خانم شایسته عزیزم رو از نزدیک ببینم
این فایل رو باید صد بار گوش داد
امیدوارم تونسته باشم در این مسیر زیبایی منم سهمی از خودم ایفا کنم
امیدوارم بهترین اتفاقات رو تجربه کنید چون امکان پذیره
به نام خالق یکتا
خدایا شکرت
سلام استاد و مریم جان
در گذشته حرفی شنیده بودم در مورد گیاهان دارویی که هر بیماری تو منطقه پیش بیاد تو همون منطقه با گیاهان دارویی اونجا بیماری حل میشه
و راه حل بیماری در هر مکان فرق داره
خب این برای گیاهان دارویی خیلی جواب داده
اما چیزی که برای من جالب هست قانون بدون تغییر خداوند است حتی در گیاهان و درمان ها هم وجود داره
قانون خداوند هر اتفاقی خیری نهفته است و توبه خوبی ها فکر کن
و بارها دیدیم که تو دل همون اتفاق معجزات رخ داده است
من تجربیات زیادی داشتم ولی از وقتی فکر کردم و بهتر شدم واقعا جهان هم زیبا تر شد
از آخرین اتفاق میگم
من خیاطم
و داشتم یه پالتو تدی و مخمل میدوختم
خب مثل همیشه جیب دوختم
نمیدونم چرا اومدم جیب دوم جای علامت عکسش دوختم حالا چرا نمیدونم
ولی اتفاق افتاد جیب روی لباس و چیدن پارچه تکمیل جیب و خراب کاری
خب پارچه مخمل بود پشتش
جیب وسط کار برش خورده بود
و اگه پارچه که داشتیم نمیشه اندازه جلو لباس
پارچه را گذاشتم کنار و گفتم صبر کن درست میشه
نهایت میری 1متر میخری
خب این ایده شب رفتم و هر چی گشتم این پارچه نبود و حتی اگه میبود پولش از دوخت دستمزد من هم بیشتر بود
بماند
گفتم جیب ایراد داره هفته دیگه میزنم
خب پارچه قرار بود مغازه بفرسته برام ولی مدلی که اومد اون پارچه نبود
حالا من یه دوخت خراب یه مشتری خیلی حساس
تو این مدت ده روز هم کارهای دیگه انجام دادم و میدونستم یه راهی پیدا میشه
اومدم دوخت رو گذاشتم جلو و گفتم گزینه خرید وجود نداره
گزینه اینکه کار خراب شده نداریم
فقط یه گزینه تحویل کار
حالا چیکار کنیم
ایده اومد خب جیب رو صاف کن و سرجیب رو پهن تر
هر دو رو برسی کردم و درست شد
و به خوبی تحویل و کلی تشکر مشتری
حالا من و این اتفاق در گذشته کلی فرق داشت
و اینکه من یاد گرفتم به جای تعویض درستش کنم
به جای بهانه حل کنم و پیدا کنم حال خوب کار را
و این شد تجربه من از وقتی گفتم من میتونم و موفق میشم و کنترل کردم ذهن را
واقعا تو هر مسله میشه راه حل بهتری پیدا کرد و به بهترین رسید و درست میشه اگر خیر در آن ببینیم
خدایا شکرت
استاد سپاس از فایل عالی تون
و یادآوری مرتب قانون
چیزی که خودتون همیشه میگید
من هر روز دو خودم کار میکنم
و بابت ایده های که میاد و برای راهنمایی ما میفرستید بینهایت سپاسگزارم
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
به نام خدا
چند ساعت پیش وارد سایت شدم تا (روز شمار تحول زندگی من) را در این روز ببینم،دیدم استاد فایل جدیدی گذاشته است و دقیقا دیشب افکار منفی برای من رخ داده است.
دیشب افکار منفی و نجواها به سراغ ذهن من آمدند و مرا ذهن من به شدت مشغول کردند و مانند درخت های کوچک درحال رشد بودند و هر ثانیه به ثانیه قطور میشدند و این لحظه ای است که من باید دست به کار میشدم و ذهنم را کنترل میکردم وگرنه بعد از گذشت چند ساعت یا چند روز تبدیل میشدند به درختان قطور که خیلی باید تلاش میکردم و زمان میگذاشتم تا آنها را از بین ببرم.
کارهایی که من در آن لحظه انجام دادم تا از افکار منفی بیشتری جلوگیری کنم:
1.گوش دادن به فایل ها استاد که بیشتر مربوط میشد به همان افکار منفی و ذهن مرا آرام میکرد.
2.گفتن موفقیت های گذشته ام به خودم و به یاد آوردن لحظاتی که افکار منفی داشتم و اتفاق خاصی نیفتاده بود.
3.بیشتر به این موضوع فکر میکردم که علت را بیابم که چرا فکر های منفی دارم،فهمیدم این باور در ذهن من ایجاد شده که افکار منفی دارد پیدا شدن رقیب در حوزه کاری من است.
4.برای غلبه بر این باور مواردی را برای خودم الگو کردم و به خودم بازگو میکردم،ولی ذهن نجواهایش قدرتمند بود و آرام آرام از نجواها کم میشد.
5.سعی کردم به ذهنم این موضوع را قبول کنم که این افکار منفی را زیاد مهم نگیر و در گذشته خیلی از این افکار داشتم و توانستم موفق شوم و داشتن احساس بد کمکی به من نمیکند.
ولی توانستم در عرض مدت نسبتا کمی آرام باشم و آرامش خودم را حفظ کنم و هرچقدر افکار منفی ادامه دار میشد من بیشتر و بیشتر به گله و شکایت از آدمها،شرایط و حتی خدا میپرداختم و افکار منفی بیشتری و بیشتر میشد و قدرت و کنترل روی رفتار و تصمیم گیری ام نداشتم و موقعیت ها و سناریوهایی در ذهنم ایجاد میکردم که مرا وارد سیکل معیوب میکرد و افکار منفی قدرت میگرفتند.
نکته مهم تر اینکه من توانستم حال خودم را در موقعی که خیلی بد است مقداری بهتر کنم و وارد سیکل مثبت شوم و احساس خوب و بهتری داشته باشم.
سلام بر استادان جانم …
ممنون از این آگاهی که در این فایل ارایه دادین… تشکر فراوان …
استاد جانم، اتفاقا اخیرا که وارد دوره 12 قدم شده ام و الان قدم دوم هستم، داشتم همزمان با این فایل، جلسه سوم قدم دوم را گوش میکردم که دقیقا هم موضوع این فایل بود و من کلی کیف کردم از این همزمانی …. که چقدر این درس برای من لازم بود در شرایط حال حاضرم.
استاد عزیزم، از موقعی که از شما درس گرفتم و تکامل را تا حدی طی کردم، کم نبوده از این کنترل ذهن ها در مواقع به ظاهر تضاد. مثلاً در یه سالی که تعدیل نیرو داشتیم در محل کار، من با این تکنیک تا حد زیادی تونستم شرابط بهتری را برای خودم رقم بزنم و من جزو تعدیل کننده ها نباشم. اینکه در زمانیکه همسرم در کشوری دیگر، دچار بیماری کرونا شدند و ما از اینجا نگران …. با اینکه وضعیتشان بسیار بسیار وخیم بود، با آموزه های شما تلاش کردیم که کنترل ذهن داشته باشم …. البته که بسیار برام سخت بود … اما به حدی بود که یکسری از آشناها بهم میگفتند که آخه تو چطور میتونی اینطور تو این شرایط رفتار کنی … و شکر خدا بعد از سه ماه توانستند بهبود پیدا کنند و برگردن پیشمون. اینکه پدرم سه سال پیش با خونریزی شدید معده متوجه بیماری شدند که دچارش هستند و یکدفعه پدری که هیچ دارویی تا به اون سن نخورده بود، کلا دکترها ناامید کردند و گفتند که دیگه اصلا امیدی نیست … من تمام تلاشم را کردم که کنترل ذهن داشته باشم و ….الان به لطف خدا پدرم زندگی اش را میگذراند و هزاران مثال دیگه که همه اش را از آموزه های شما یاد گرفته ام. همه اش را …. البته که خیلی موقع ها با بیرون اومدن از مدار درست، نتونستم کنترل ذهن داشته باشم و نتیجه اش را هم دیده ام. بسیار ممنون از این مثال واضح علف های هرز که فکر میکنم با بیان این مثال عینی، خیلی کمک هست که فراموش نکنیم که اگر کنترل افکار منفی را رعایت نکنیم، بعدا رهایی اش ازش، خیلی خیلی سخت خواهد شد. یعنی وقتی احساسمون بد است، متوجه میشیم که به یک قضیه داریم از یه دیدگاه اشتباه نگاه میکنیم و میتونیم با تغییر دیدگامون نسبت به آن موضوع، حال و احساسمون را بهتر کنیم و حالا که احساس بهتر شد: اتفاق خوب برامون میافتد. بی شک
آخه قانون همینه … فقط کافیه با مرور اتفاق های زندگی، باورش کنیم.
بازم ممنون استاد جانم
در پناه خالق انسان که انسان را خالق زندگی خودش قرار داد.
شیما
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم شکرت خداجونم سپاسسسسسگزارم
سلام به خداوندی که هر لحظه مرا با نیروی الهی و عشقش احاطه کرده
سلامی به گرمی آفتاب در این روز زیبای آذرماه پاییز بی نظیر
سلامی به استاد عزیزم ومریم جان عزیزم وتمام دوستان معنوی و ارزشمندم
خدایا بینهاااااااایت سپاسسسسسسگزارم هر لحظه اگرم فراموش کردم لحظه تو یاداورم باش میدانم که هر لحظه ام کنارم در وجودم در قلبم هستی .خودم وتمام بارهایم را روی دوشت گذاشتم تو توانا و قدرو تواناترین و توانمندترین و قدرتمندترین هستی
استاد و مریم جونم کلی سپاسسسسسگزارم که با هر فایل مفید و سازنده روزمون رو عالی و بینظیر میکنید .
استاد امروز صبح با سپاسگزاری طبق عادت رفتاری و روتین روزانه بیدارشدم و بچه ها رو بیدارکردم و راهی مدرسه و همسرم هم بیدار کردم و دراین مدت که به تضاد مالی برخوردیم و سپردمش به الله مهربان که در بهترین زمان بزودی زود باید برامون حلش کنه و رها کرده ام و تسلیم خداوند شده ام.
صبح وقتی به چهره همسرم نگاه کوتاهی کردم دقیقا متوجه حالش شدم که نجواهای ذهن مثله خوره داره اذیت وآزارش میده . همون لحظه از خداوند متعال خواستم که خودش پادر میونی کنه ولحضاتم را سر شار از لطف خداوندی اش کند .
همسرم که رفت اشک اومد و مخون چشمام شد ولی دیگه اشکام از روی لطافت روح و شوق و ذوق میاد نه از گله وشکایت و …
نجوای ذهنم از یه طرف انگار یه تن وزن انداخت روم
رفتم به جوجه ها که مهمون خونم هستن پذیرایی کردم و کلی ذوقشون کردم و اومدم دوباره کامنت دوستان رو میخوندم وحس میکردم یه تن وزن روم بود چنان سنگینه که انگار جلو راه رفتنم رو هم گرفته بود . الله و اکبرررر
رفتم پشت پنجره بالکن شروع کردم با خدا صحبت کردن روی دیوار همسایه پشت خونمون شماره یه مغنی چاه زده بود داشتم با خدا حرف میزدم وبهش توجه کردم گفتم این چه نشونه ای برام میتونه باشه خدا تو وجودم گفت افکار منفی رو توی یه چاه عمیق دفن کن نزار بهت ازار برسونن تا لایق دریافت نعمتهای الهی هستی همین که الان هستی و نفس میکشی تو ارزشمندی عزیزم و همش داشتم باخودم حرف میزدم و گفتم برم یه دوش بگیرم به امید خدا الهامات الهی رو بیشتر درک کنم رفتم داخل حمام و صندلی نشستم و دوباره کامنت دوستان رو خوندم واشکام میومد دوباره حسم گفت شروع کن به شکر گذاری بلند شدم لباسهای تنم رو که در میاوردم کلمات جاری میشد خدایا شکرت که توانایی درآوردن لباسهای رو دارم برای تک تک کارها شکر گذاری میکردم وتمرکزم رو روی امکانات داخل حمام گذاشتم به اندامم توجه کردم وشکر گذار تک تک ارگانهای بدنم بودم دوش آب که باز کردم کلی ذوق کردم که توانایی باز کردن دوش را دارم دمای آب رو که حس کردم کلی شکرگذاری کردم برای مواد شوینده شکر گذاری کردم برای درودیوار و کف حمام و صندلی و سقف حمام و تمام چیزهایی که فقط داخل حمام بودن با عشق شکر گذاری کردم و همه را بوسیدم . وقتی رفتم زیر دوش احساس کردم بار سنگینی دیگه روم نیست و چنان احساس سبکی میکردم همون لحظه حسم گفت ببین تمام افکارت رو با اب شستم و چشمم به سیفون آب افتاد که دقیقاً جرمی روی آب رو گرفته و روان شدو رفت داخل راه آب .
بچهها میدونم این حرفها باورتون میشه به خاطر تک تک اجزای بدن و سلامتی جسم و روح و روان فقط بخواین شکر گذاری کنیم و اینکه خداوند به ما توانایی دیدن و شنیدن و درک کردن و آگاه شدن و حتی توانایی پوشیدن لباس و راه رفتن و از اتاق براحتی وارد آشپز خانه و رفتن به سرویس ها و صحبت با خود خدا و در کنار عزیزان و نوشتن و خواسته و شکر گذاری و وووووووووو بینهایت نعمت در وجود ما قرار داده بدون اینکه ما بهایی پرداخت کنیم خداوند کلییییی نعمت گرانبها به ما داده و مارا ارزشمند کرده .
الله واکبرررررر
من توانمندم همین که توانستم افکارم را به جهت خداوند تغییر دهم من توانمندم
همین که شکر گذار خداوند عالم هستم و مرا لایق شکرگذاری دانست من توانمندم
خداوند در من توانمند یهایی دیده که مرا خلق کرده
خداوند به من توانمندی گفتن خواسته ها را دید و بهم لطف داشت تا یاد بگیرم که فقط از خودش بخوام همه اوضاع و شرایط را وسیله ای کرده برای رساندن موهبت های الهی به من
من صبح درخواست خرید مرغ داشتم و گفتم خدایا من درخواست دادم بقیش باتو
وقتی از خدا خواستم و رها کردم
مادر شوهرم زنگ زد گفت صدات کردم نشنیدی گفتم رفتم حمام گفت رفتم مرغ بگیرم براشماهم بیارم . گفتم خدایا کریدیت کارهام رو فقط بخودت نسبت دادم من با همین کنترل ذهنم سریع به این خواسته رسیدم یعنی راهم درسته فقط چند لحظه که کنترل کردی الهام جون خداوند. پاسخ داد
تو میتونی زمان بیشتری روی خودت کار کنی دختر همیکنه آسان شدی بر آسانی ها خداوند. داره کارها را برات ایان میکنه داره یاری ات میکنه که بیشتر روی خودت کار کن .
گفتم خدایا تو خالق شیطان هستی شیطان را روبروی خودت قرار دادی دوتا راه برامون گذاشتی
هر بار شیطان (نجواهای ذهن)اومد سمت ما
با نگاه کردن به تو (ایمان)بگیم نههههههه من خدا را میخواهم چون اینجا پراز آرامش و آسایش و راحتی است
خداوند جهان را دو قطبی آفریده که با وجود شیطان بخدا برسیم . ما الان توانمند و آگاه هستیم
همین که دارم کامنت مینویسم من توانمندم همین الان با همین کامنت خدا گونه دارم به رشد وگسترش جهان خداوند کمک میکنم منه ارزشمند پس دستی از دستان خوب خداوند هستم که با این توانایی ام به گسترش جهان خداوند کمک کردم .
خداوند مرا خالق زیبایی های زندگیم کرده .
توانایی تجربه های خوب رو در من دیده ومن هم قبل از ورودم تمام این لحظه ها را دیده بودم و به خداوند گفتم من از پسش بر میام چون خودت تو مسیر بهم میرسی و میگی بنده عزیزم دستتو دیگه از اینجا به بعد بزار تو دست خودم . آرام باش و فقط لذت ببر .
روی من حساب باز کن خودتو بارهاتو بزار روی پشم و نگران نباش من تمام کارها تو از این لحظه به بعد
بر عهده گرفتم کسانی که به من ایمان آوردند دیگه نه غمی بردلتان باشد و ن نگران چیزی باشید فقت توکل کن و به من بزرگترین نیروی جهان خالق تمام هستی ایمان و امید داشته باش .
خدایا من تسلیم امر تو هستم کریدیت تمام کارهام با توست
من از این لحظه رها و آزاد ودر تقوا و توکل بر خداوند عالم هستم.
تمام وجودم را شکررررررررر
بچه ها امروز خودمون رو بچالش بکشیم و سپاسسسسسگزارم هر لحظه که نفس میکشیم با دقت تمرکز کنیم همین که راه میریم همین که از نوزاد بودن به این سن و سال ها رسیدیم این بازه زمانی را دقت کنیم که چقدر خداوند حامی ما بوده و ما نفهمیدیم . همین که قدرت تکلم قدرت دیدن قدرت شنیدن قدرت حواس پنجگانه لمس کردن و بوییدن و قدرت چشیدن به ما داده به خاطر تک به تک اجزای بدن فقط بیاییم سپاسگزاری کنیم ببینیم که خداوند چه ثروتهای به ما داده .
بچه شاید ما هنوز به درآمد مالی خوبی نرسیده ایم ولی به هر کدام از اجزای بدنمان که سالم هستند و به ما خدمت میکنند ما ثروتمندیم یه لحظه به قبلمون توجه کنیم چقدر منظم کارمیکنه کلی از اجرای بدنمون رو داره حمایت میکنه به مغز سالم و گیرایی خوبمون توجه کنیم . چقدر بازدهی خوبی داره .
بخدا که قلبم داره شکافته میشه
چقدر حالم خوب شده نسبت به یک ساعت پیشم .
فقط باهمینی که الان هستم فقط با توجه کردن به ارگانهای بدنم من ثروتمندترینم . خدایا شکرت
بهترین توانمندی من شکر گذاری است که درهای نعمت و ثروت و فراوانی و خوشبختی و معنویت روابط و سعادت را بهم میرسونه . سر سجده در برابر. پروردگارم بر خاک نهادم هر لحظه سجده کنان باشم بازم کمه
چیییییی بگم دوست آرم تا شب بنویسم .
سپاسگزارم از چشمان زیبا لیندون که خوندین و لذت بردین .
عاشق همتونم که تک تکمون ارزشمندیم
همین که خدا مارا آفریده تواناییهای در وجومدن دیده و بهمونم گفته ما فراموش کردیم و حالا در این سرزمین الهی خودش داره تک تک توانایی هامون رو بهمون شناسایی میکنه .
استاد قبلاً تو فایلهاتون گفتین وقتی ما واضح تر میشویم در ودیوار هم برامون نشانه است به خدا که کلام حق بر زبانت جاری میشه دقیقا وقتی حالتون احساتون در بالاترین مدار خداونده هدایت میشید به گذاشتن فایل که میلیارد ها ارزشمنده
خدااااااااااجونم سپاسسسسسگزارم
تشکررررررررررر کلییییییی بووووووووووووس قلللللللللللللب فراااااااااوااااان به چهرههای تک به تکتون . هر کلمه و نوشتهای از تمام افراد ارزشمند. سایت بینظیره همه ثروت خداوند هستید دستانی ارزشمند در این سرزمین الهی
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
بنام ویاد الله
سلام ودرود خداوند به الهام عزیز
الهام جان این احساس پاک ونابت که نشأت گرفته از وجود پاک والهی ات
است ستودنی است با خواندن کلمه به کلمه سپاسگزاری ات سلول به سلول بدنم شکفت وهمراه تو با تمام وجود درک کردم واشک ریختم
سپاسگزار وجود ارزشمندتم
ممنون که هستی ونوشتی تا من هم بیاموزم
بهترین ها نصیب قلب مهربانت
یاحق
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام به فهمیه عزیزم دوست ارزشمندم
آنچه از دل برآید
لاجرم بر دل نشیند
سپاسگزارم دوست عزیز از توجهت به دیدگاهم
فقط کافیه کنترل ذهنومن رو در دست بگیریم این ذهن نعمتی بزرگ است که ما با آگاهی فهمیدیم که داره مارا هم جهت با خواسته های مان میکند
این تضادها ثروت ساز هستند برای ما حالا چه در زمان چه از لحاظ مالی و جنبه های دیگر زندگی
ما همه جوره از لحظه ای که بیدار میشویم و خداوندفرصت زندگی دوباره به ما میدهد یعنی خدا خودش که صاحب جان و مالهای ماست پذیرفته که ما امروز و این لحظه هم باشیم چون نیرو وتوانایی هایی در وجود ما قرار داده که ما از پس آنها بر میآییم
ما قدرت خلق اتفاقات زندگی خودمون را داریم
خدا میدونه ما چه توانایی های داریم و با وجود نعمت تضاد به ما میفهمونه ما چی رو میخوایم
با احساس مون با آرامش قلبمان متوجه مسیر میشیم که الان در چه احساسی هستیم
وقتی اتفاقات خوب پشت سر هم میاد دیگه تعجب نمیکنیم کردیت کارها را به خدا میدیم چون جهان را مسخر ما کرده و جهان خداوند راحتی و زیبایی و آسان شدن بر آسانی هاست ..
امیدوارم که به هر آگاهی که به ما داده میشود هر لحظه عالی عمل کنیم با ایمان واقعی و احساس ارزشمندی
فهیمه عزیزم در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید
و همچنین خودم وتمام دوستان ارزشمندمون در دنیا و آخرت
چون ما توانمندیم و سرشار از نور الهی
یا مهارتهای بسیار بالا که خداوند در وجود قرار داده.
عاشقتم
راستی فهیمه جان این جواب شما به کامنتم جایزه خدا بود در زندگیام از صبح که بیدار شدم تا این لحظه در سایت بودم و داشتم کامنت جلسه 11 احساس لیاقت رو مینوشتم به محض تموم کردنش و ارسالش نقطه آبی اومد کنار پروفایلم
کلییییی ذوق کردم خدایا شکرت
سلام خداروشکر که خداوند استادعزیزی مثل استاد عباسمنش رو سرراهم قرار کرد دیروز این فایل رو گوش دادم واقعا این روزها برای قوی شدن باورم بهش خیلی نیاز داشتم یه جورهای منتظر اتفاقات معجزه آسای خداوند وازخدا میخوام هدایتم کنه
به نام خدای مهربان
یک فایل زیبای دیگه در این سایت زیبا
شکر خداوند رو برای تک تک آگاهی هایی که دریافت میکنیم و به عمل میگیریم شکر خدا رو برای تک تک زیبایی هایی که میبینیم و تحسین میکنیم شکرخدا رو برای تک تک تجربه های زیبایی که میسازیم و شکر خدا رو برای تک تک قدم های که در مسیر رشد برمیداریم
اول از همه ممنونم از آقای عباس منش از استاد عزیزم که هر موضوعی را آنقدر منطقی میکنند که ذهن چاره ایی جز. پذیرفتن نداره و این یک هنر عالی و فوق العاده هست
و اما در مورد علف های هرز ذهن دوستان چون ما در یک محیط ایزوله نیستیم باید به همیشه قوت بدیم به زیبایی ها در ذهنمون تا قوت نگیرن نازیبایی ها و این مستلزم وقت و هزینه هست و برای این بهایی باید پرداخت و اون کسی که در زمان صحیح و به موقع قوت میده به زیبایی ها و میگیره زور و بازوی نازیبایی رو بهایی که پرداخت میکنه به مراتب سبک تر از کسی است که تنبلی میکنه. و این قانون قوی تر از هر چیزی در ذهن اتفاق میوفته . به همین دلیله در شروع و اول هر کاری بیشترین زحمت و هزینه صرف میشه چون بازوی انجام اون کار خیلی ضعیفه تا حالا کاری نکردیم تمرین نکردیم که بازوی انجام کار مشخص را قوی کنیم ولی وقتی شروع میشه تمرین میشه این بازو قوی میشه تا روزی که به این کار و تمرین ادامه بدیم و من تمام سعی خودمو میکنم برای هر آنچه که هدف دارم تمامیت خودمو بذارم و بعد از رسیدن به هدف اونو رها نکنم و اون بازوی انجام اون کار مورد نظر را قوی تر کنم و قوی نگه دارم
ممنونم از استاد عزیزم از خانم شایسته نازنینم و تمامی این خانواده مهربان که کنار هم جمع شدند و عشق در خانه جاری است ممنونم و قدردان
به نام الله یکتا و مهربان
استاد جانممممم ممنون بابت این فایل بی نظیررررر
من عمیقا حرفهای این جلسه رو درک کردم. چندین ماه پیش نمیدونم ریشه ی افکار منفی از کجا توی ذهنم پیدا شد( در واقع الان اصلا نمیخوام حتی بگردم ببینم ریشه کجا بود و تمرکزم رو ببرم به اون سمت) ولی کم کم جوری شد که رابطه ی بین من و خانوادم خیلیییی بهم ریخت شاید در ظاهر همه چیز اوکی بود و با هم مهربان بودیم ولی باطنا اینجوری بود که با کوچک ترین حرکت و حرفی از هم ناراحت میشدیم، ما معمولا بیان نمیکنیم ناراحتیهامون رو ولی واقعا اوضاع بدی بود. و حتی به رابطه ی بین من و همسرم هم داشت کشیده میشد، ما که الگوی خفنی هستیم برای دیگران و رابطه ی اکلیلی داشتیم من داشتم از کوچک ترین رفتارهایی که دوست نداشتم هم بی نهایت ازرده میشدم، در صورتیکه توی چند سال زندگی مشترکمون من کوچک ترین ایرادی در همسرم نمیدیدم و واقعیت اینه که ایرادی وجود نداشت من اینقدررررر ذهنم در مورد مسائل منفی شده بود که به رابطه ی عاطفیم هم کشیده شده بود. و اینقدر حالم بد میشد که اصلا نمیتونستم حالم رو خوب کنم. تا اینکه به لطف الله مهربان هدایت شدم به 12قدم بی نظیر. در واقع از خداجونم کمک خواستم و گفت دختر خوب وقتشه دوازده قدم رو بخری و خدارو بی نهایت شکر همه چیز مثل بهشت شده الان.
قانون تمامل در مورد احساس و افکار هم صدق میکنه اولش کوچولوعه ولی هرچقدر بهش آب و غذا بدی بزرگ و بزرگ تر میشه و جوری میشه که گاهی دیگه خودت به تنهایی نمیتونی اون غول رو افسارش رو بدست بگیری. خدارو شکر میکنم برای اون دوره حال بدی چون قدر حال خوبم رو میدونم الان چون میدونم چجوریه اون حس چون تکامل احساس رو میفهمم و میتونم برای احساس خوب ازش استفاده کنم. من همین الان چیزی رو استفاده کردم که استاد گفتن یعنی جوری به مسائل نگاه کنیم که احساس بهتر داشته باشه، از یک زاویه دید قشنگ تر. منم میتونستم بگم ای وای اون زمان بد بود و من چه حال بدی رو تجربه کردم ولی خدارو شکر میکنم برای اون زمان
من به این زاویه دید میکم کُره ی تغییر زاویه دید. فرض کن تمام مدل هایی که میتونی به یک قضیه نگاه کنی شبیه یک مدل کره ی زمین باشه(همین هایی که دوران مدرسه داشتیم) وقتی یک مسئله ای خوشایند نیست کره رو برمیدارم و میچرخونمش و تا به یک زاویه دید قشنگ برسم و بتونم ذهنم رو کنترل کنم
خدارو شکررررر
به نام خدا
خدایا شکرت بابت این صبح زیبا، شاکرت هستم که حالم خوب است، شاکرت هستم که کار ها خوب پیش می روند و زندگی ام در حال پیشرفت است، شاکرت هستم که در این لحظه نگرانی مالی ندارم و این باعث می شود تا ذهنم آرام باشد، خدایا هزاران مرتبه شکرت.
امام علی می فرمایند: برترین شناخت خودشناسی است.
ما باید هر لحظه بدانیم که چه حسی داریم، چه حرف هایی در ذهنمان زده می شود و در صورت لزوم آن ها را سریعا تغییر دهیم، چون آن ها هستند که دارند زندگی ما را می سازند.
یک عادت بدی که من دارم این است که وقتی اتفاق بدی می افتد، ذهنم خود به خود من را در آینده به صورت بیمار تصور می کند، حس می کند که من در آینده بیمار شده ام و چون بیمار شده ام بقیه به من توجه می کنند. کم و بیش اثرات این حس را در بدنم می بینم، این عادت من به این دلیل بر من غلبه کرده است که وقتی در ذهنم پدیدار شده برای از بین بردن آن تلاش نکرده ام، با شنیدن این فایل متجه چنین عادتی شدم، از این به بعد تلاش خواهم کرد تا به محض پدیدار شدن آن خودم را مشغول کاری کنم تا از یادم برود.
با تشکر از استاد و خانم شایسته.