چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

723 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    با سلام و احترام خدمت استاد عزیزم

    خونه زیبای روی آب ،پوشش گیاهی نیمه جنگلی و دریاچه زیبای پرادایس و نیز آسمان آبی که از توی آیینه آب و دوربین استاد شایسته ما رو هیجان زده میکنه و منتظر دیدن روی استاد و بیان و درس جدید میزاره،انتظاری از جنس لذت و رُشد

    استاد با قدمهای استوار و لبخند به لب از پشت کلبه خلق شده بیرون می آید و فصل جدید زندگی در بهشت رو با درس هرس کردن و از بین بردن گیاهان نامطلوب ذهنی و مراقبت از داشته های ذهنی شروع می‌کند.

    چه نکته ای و چه درسی

    ذهن بایستی دائم مراقبت شود،اول که بگردیم و هر آنچه مشخص است رو از ریشه در بیاوریم ،بعد گلها و گیاهانی که دوست داریم هر روز بکاریم و بعد مراقبت نماییم تا علفهای هرز مجالی برای رشد پیدا نکنند

    اگر ما علفها یا دریچه های هرز رو که کوچیک هستند بکنیم ،کار راحت‌تری است و نباید بزاریم بزرگ بشه

    هر کاری می‌کند همین ذهن است که اگر افسار آن را بگیریم مسخ ما میشود و اگر افسارش را دست شیطان بگذاریم دمار از روزگار ما درمیاورد.

    خدا رو شکر دو سالی هست که با استادم هستم و سعی کردم و میکنم با آگاهی‌های ناب استاد رانندگی ذهن رو یاد بگیرم و مثل استاد عمل کنم

    خدایا شکررررررررت

    از استاد شایسته عزیز که این فیلم زیبا رو تهیه کردن صمیمانه سپاسگزارم

    استاد عباس منش سپاسگزاررررررررم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  2. -
    زری گفته:
    مدت عضویت: 759 روز

    به نام خدا

    سلام استاد جونم

    آخه چرا فایل جدید نمیزاری میدونی انگشتم سر شد از بس رفرش کردم سایتو ، میدونی من چقدر معتاد این سایتم

    با اینکه هم دوره ای که دارم گوش میدم هم فایلهای رایگانه دیگه رو ولی نمیدونم چرا اینقدر اشتیاق دارم واسه فایلهای جدید و اینقدر منتظرم

    وقتی فایل جدیدی میاد اونقدر حرف برای گفتن دارم که کامنتم اونقدر طولانی میشه خودم خسته میشم

    ولی واسه فایلهای قدیمی هرچقدر زور بزنم حرفم نمیاد مگه اینکه دیگه خدا واقعا کلماتو عین تیر برق جلوم ظاهر کنه

    اما واقعا همیشه تو فایلهای جدیدی که میزارین هدایتی برام توش هست و نور راهم میشه باعث میشه یه اپسیلون برم جلو

    عاشقتم استاد

    چند کلمه ای نزدیک به آخر این فایل گفتین که واقعا نیاز به تامل داره

    اینکه هر اتفاقی میوفته بیایم ببینیم چه خیریتی توش هست

    خودمونو به آرامش برسونیم چون هدایت فقط در زمانی که حالت خوبه میاد

    اگه حالت خوبه هراتفاقی هم بیوفته خیره و تهش به نفع توعه

    استاد شما همیشه میگین من یه چیزی میگم ولی بقیه اونچیزی که میخوان میشنون

    دقیقا همینطوره من همیشه وقتی فایلی گوش میدم و چند وقت بعدش باز برمیگردم میبینم اینا چیه اینارو چرا قبلا نشنیدم

    و دلیلش قانون زیبای تکامله که نشون میده ما رشد کردیم که بهتر میفهممیمش عمیق تر درکش میکنیم

    مثل الان من که این خیر بودنو بهتر میفهمم اینکه در هر چیزی خیره

    و چقدر بهتر میتونم این خیر بودنو بفهمم

    دارم میبینم چقدر تغییر کردم که الان تا کوچکترین اتفاقی هم بیوفته میگم خیره خیره خیره

    تو میخوای رشد کنی بری یه پله بالاتر چیزهایی هست که باید یاد بگیری

    الان فرصته سنجیدن خودته فرصته نزدیکی به خداست فرصت نشون دادن ایمانته

    یه جاهاییم که دیگه خیلی سختم میشه میگم اینا تضادیه که باعث تغییرت میشه زری تو توی این زمینه هنوز اونقدر رنجش برات زیاد نشده که تغییر کنی باید بری زیر منگنه تا عوض بشی اگه خودت نمیخوای تغییر کنی جهان تورو تغییر میده پس حالا تصمیم بگیر به کدوم سمت میخوای بری

    خوشحالم از این تغییر دیدگاهم که آرامشو به زندگیم آورده که دیگه دنبال مقصر نیستم و انگشت اتهام به دست خودم و باورهامه خوشحالم که به جای غصه خوردن دنبال راه حل میگردم و در هرچیزی سعی میکنم فرصتی پیدا کنم

    خداروشکر که پله پله رشد میکنیم از راهی که واقعا گل و بل بله

    وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ ﴿٩٧﴾

    ما می دانیم که تو از آنچه می گویند، دلتنگ می شوی. (97)

    فَسَبِّـحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ ﴿٩٨﴾

    پس پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی و از سجده کنان باش. (98)

    وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿٩٩﴾

    و پروردگارت را تا هنگامی که تو را مرگ بیاید، بندگی کن. (99)

    این سه آیه پایانی سوره حجر همیشه اشکمو در میاره و به شدت بهم آرامش میده

    این آیاتو خدا به پیامبر گفته ولی چرا برای خودم تعبیرش نکنم وقتی بهم آرامش میده؟وقتی که خدا به درون من آگاهه و میدونه من از چی دلگیرم میاد راه حلشو میده دستم میگه سجده کن و سپاس و ستایش بگو تا آخرین لحظه عمرت بندگی منو بکن

    غمت نباشه بنده من تو تهش به من برمیگردی بنده من باش غیر از من هیچ منبع آرامش دیگه ای پیدا نمیکنی

    استاد ازت ممنونم که تو این دنیایی که همه تمرکزشون کجه شما بهمون یاد دادین درست فکر کنیم درست نگاه کنیم امروز که با پدرم تو ماشین بودم همینکه محو برگهای پاییزی و رنگارنگ درختان بودم و میگفتم میدونم که هیچ برگی بی اذن تو از درخت نمی افته همون لحظه پدرم داشت میگفت که میبینی چقدر هوا آلودس اصلا اون جاها مشخص نیست

    و من تو ذهنم گفتم من برام مهم نیست که اون جاها سیاهه آلودگیه یا چیه من اینجوری میبینم که این هوا ابریه حتی اگه ابر نباشه هرچی که هست زیباست اون کوه های دور دستو حل کرده تو خودش آیا این زیبا نیست؟

    یه آیه ای هست تو سوره فک کنم ملک میگه که آیا اون پرنده های بالاسرتونو نمیبینید که با بال گشوده و بسته پرواز میکنند خداوند اونارو تو آسمون اینجوری نگه داشته خداوند به همه بیناست

    چرا وقتی میتونم به پرواز پرنده فکر کنم باید به آلودگی توجه کنم؟چرا وقتی میتونم به آسمونی که فقط زیبایی ازش میباره نگاه کنم به آسمون پر ستاره و ماه ،آسمون آبی و ابرهاش نگاه کنم باید رومو برگردونم سمت چیزی که نمیبینمش و اصلا سودی به حال من نداره

    مثل خیلی از سوالات که استاد میگه دنبال حاشیه نباشید حالا چه سودی داری بدونید فرکانس چیه و چه شکلیه روح چه جوریه این بهتون کمک میکنه یا اینکه بدونید چطور فرکانسو ارسال کنیدو چه نتیجه ای داره؟

    چون همون چیزی که توجه کنی بهش میشه حقیقت زندگیت

    پس به اونچیزی توجه کن که حالتو خوب میکنه بهت آرامش میده تا همونو بیشتر تجربه کنی

    فک کنم خیلی بی ربط نوشتم ولی مهم نیست چون هر اونچه که از قلبم برای رفع دلتنگی کامنت نوشتن بر اومد نوشتم

    هرچند که استاد همیشه تاکید دارن هرچیزیو سرجای خودش بنویسید ولی ما دلی مینویسیم استاد هم دلی منتشر میکنه

    استاد خودش میدونه وقتی قلمو میدی دست دلت دیگه معلوم نیست چی تحویلت میده ولی هرچی هست از دل میاد و بر دل میشینه

    بر دلی که آشنا باشه به اونچه نوشته شده

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1223 روز

      سلام زری خانوم عزیز و توحیدی

      من کامنتهای شما رو خیلی دوسدارم و هر وقت میبنمش سعی میکنم حتما با دقت بخونمش چون میدونم پر از نکتست

      من روی این فایل کامنت نزاشتم و دلیلشم مطمینا شما و همه دوستان آگاه به قوانیین میدونن و اونم چیزی نیست جز اینکه فرکانس من اجازه بهم نداد و باهاش مقاومت داشتم

      یعنی یه چیزی توی وجودم مانع از دست به قلم شدنم میشد ولی هر وقت کامنتی خوندم که احساس کردم باید جوابشو بدم معطل نکردم نوشتم

      مثل امروز شما که دلی نوشتید و از قرآن گفتید و نور رو به سمت قلب من فرستادید

      دوست عزیزم امروز میخوام راجب موضوعی که برام پیش اومده و همش کنترل ذهن بود برات بنویسم

      من بخاطر چالشهای مالی که داشتم بدهکار شدم و حتی نزدیکترین افراد زندگیم رفتاریو داشتن که وقتی بهش فکر میکنم احساس میکنم هنوز خوابم و دوس ندارم باور کنم که در بیداری برای من اتفاق افتاده

      روزهای اول که با دیگاهای استاد آشنا شدم یه جملش خیلی روم تاثیر گذاشت و اون این بود که تا وقتی من تغییر نکنم هیچ اتفاقی با شنیدن فایلها برام نمیافته و باید جهاد اکبر منید برای تغییر شخصیت خودتون

      این جمله بر میگرده به تقریبا دو سال نیم پیش .اون روزها سراسر ترس و ضعفهای شخصیتی بودم در همه ابعاد

      در بحث روابط

      در بحث سلامتی

      در بحث ثروت

      در بحث ارتباطات و …..

      روند تکاملی من آروم آروم شروع شد و مثل استاد تصمیم گرفتم هر چیزی میشنوم که حس میکنم درست رو شروع کنم به انجام دادن حتی اگر برام سخت باشه

      از نظم انضباط در کارم گرفته تا صب زود بیدار شدن و کتاب خوندنو و امثال اینها که البته از اساتید دیگه شنیده بودم .و فکر میکردم باید اینها عوض بشه تا زندگی من عوض بشه

      خیلی گیج میشدم و زندگیم پر از تضاد بود تا جای که دیگه تصمیم گرفتم فقط از آموزشهای استاد استفاده کنم و همه رو بزارم کنار

      با کله رفتم توی دل ترسهام .ترس از حرف مردم که بزرگترین پاشنه آشیل من بود

      ترس از نه گفتن به بقیه

      و البته ترسهای دیگه ای که دارم آروم آروم ازشون میگذرم و خودم متوجه تغییر شخصیتم میشم و میدونم که توی چه چیزهای نقطه ضعف دارم و باید بیشتر روشون کار کنم

      اما داستان این روزهای من تضادی بود که برام پیش اومد و ظاهرش خیلی بد بود این بود که یکی از دوستانی که بظاهر ازم طلب داشت حکم جلب گرفته بود و منو جوری توی منگنه انداخت که راهی جز تسلیم شدن نداشتم یا باید منو میگرفتن یا با شرایط اون کنار میومدم

      این موضوع بارها برای من به شکلهای مختلف پیش اومده بود و دلیلشم مشخص بود ولی من هنوزم نتونستم باهاش کنار بیام و خیلی سعی کردم توی اون شرایط آرامش خودمو حفظ کنم و دنبال موهبتش بشم و خیرشو بفهمم

      همیشه یه جمله از بیل گیتس توی گوشم صدا میکنه اینجور مواقع و اون این بود که ناراضی ترین مشتری تو میتونه بهترین معلمت باشه

      این جمله رو به عنوان الخیر فی ما وقع در نظر گرفتم و هر وقت همچین شخصی به پستم میخوره به خودم میگم چرا این اتفاق به این شکل افتاد و فرکانس و باوری که باعثش شد چی بوده ..و این اتفاق چه درسی برای من داشت

      با این سوال ذهنم شروع میکنه به اینکه چطور درشو بگیرم ازش عبور کنم

      اون روز من خیلی سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم و خیلی سریع ذهنمو جهت دادم و همه چیو سپردم به خدا که به وقتش درشو بهم بده .

      امروز طبق وعده ای که داده بودم باید بدهی خودمو تسویه کنم و توی کل این روزها با اینکه اصلا شرایط پرداخت نداشتم حالمو خوب نگه داشتم و اجازه افکار منفیو ندادم

      بطرز عجیبی امروز هدایت شدم به حساب مسدودی که چند سال درگیر باز شدنش بودم و چند بارم تلاش کردم ولی نشده بود تا اینکه همه شرایط جوری پیش رفت که حسابم باز شد و چالش من به خیر گذشت و نکته جالبش اینکه به هر راهی فکر میکردم جز این مورد و جالب تر اینکه اینقدر آسون همه چی دست به دست هم داد که این موضوع درست بشه که توی کل این روند لبخند روی لبهای من بود بخاطر دیدن معجزاتی برام اتفاق میافتاد و من دلیلشو خوب میدونستم

      از برخورد زیبای رارننده اسنپ گرفته تا متصدی بانک که بسیار مهربون بود همه کارا رو بدون هیچ توقع ای انجام داده و همچنین اتفاقات زیبای که حتی بعد از پرداخت برام افتاد مثل اومدن مشتری که سه سال بود دنبال من میگشت و خیلی چیزا دیگه

      اینها همش حاصل همون لذت بردن از لحظهام و سپردن کارها به اون بود

      چون میدونستم که خداوند از من به خودم مهربونتره

      چون اون میدونه توی باورهای من و افکار من چی میگذره

      چون میدونه برای من لذتبخش تر از هر چیزی توکل کردن به خودشه

      من وظیفمو اینطور انجام دادم و اونم بار سنگینی که روی دوش من بود اینطور از روی دوشم بر میداره

      بقول استاد خطاب به تراکمپر زیباش که میگه آیا ما بار سنگینو که داشت کمرتو میشکست از روی دوشت بر نداشتیم و با اون صدای طنز آمیزش میگه چرا برداشتیم برداشتیم

      سپاسگزارم ازت استاد عزیزم که این سایت با این دوستان زیبا اندیش یه جا و بدون هیچ مبلغی اینجا در دسترس ما قرار دادی

      سپاسگزارم ازت استاد عزیزم که به وعده خداوند ایمان داشتی و این مسیر زیبا رو با توکل اومدی چراغ راه ما شدی

      سپاسگزارم از شما زری خانوم زیبا اندیش و هر کجا هستی در پناه الله یکتا شاد سلامت تندرست باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        زری گفته:
        مدت عضویت: 759 روز

        سلام آقا محمد عزیز دوست من

        چقدر پشت صحنه آرامش بخش و روح نوازی داره عکستون

        یادمه اولین بار که یکی از کامنتهای شمارو خوندمو پروفایلتونو دیدم اول از هر چیزی خالکوبی هاتون جذبم کرد و پیش خودم گفتم اینه اون زندگی که خودت میخوای اینه توجه نکردن به حرف دیگران و تجربه زندگی به سبک دلخواهت

        واقعا ممنونم که برام این تجربه فوق العادتون رو نوشتین

        سرتاسرش توحید بود

        همش معجزه بود چند بار خوندمش و هی گفتم خدای من معجزست معجزست معجزستتت

        میبینین چطور خدا هدایتمون میکنه

        میبینین چطور خدا حامی و نگهبان ماست

        خدا بارها و بارها ازمون میخواد که فقط ایمان داشته باشیم همین

        خداوند هر کسی که باهاش باشه بی نیازش میکنه پرش میکنه سرشارش میکنه

        رو این جمله خیلی فکر کردم

        بی نیازی

        واقعا کلمه جذابیه

        البته جذاب ترش اینه که این بی نیازیو زندگی کنی

        خداوند مارو بی نیاز میکنه فقط اگر خودمونو بهش بسپاریم

        من میدونم چقدر کنترل ذهن در اون لحظات براتون سخت بوده ولی مرحبا به این ذهن قوی و توانایی که چنین نتیجه ای رقم زده

        این موضوع اون قانون رو ثابت میکنه که محال است ما به احساس آرامش برسیم و شرایط هرچقدر نادلخواه به نفع ما تغییر نکند

        مطمئن باشید اگر این حساب مسدود شده نبود خدا از هزاران راه دیگه ای که فکرشو نمیکنی اون پولو برات میرسوند

        چنین نتایج و کمکهایی مارو خیلی قوی میکنه

        باورهامونو قوی تر میکنه

        ایمانمونو بیشتر میکنه

        باعث میشه در آینده بتونیم ازشون استفاده کنیم و دهن ذهن چموشو ببندیم

        و یاد آوری کنیم که مگه یادت نیس خدا فلان موضوعو برام حل کرد پس اینم حل میشه

        الان که کامنت شمارو دریافت کردم و دارم براتون مینویسم تو بهترین حال و احساسم تو بهترین و مناسب ترین زمان و درس امروز من از زندگی صبر بود

        اینکه ما باید صبور باشیم برای رسیدن به خواسته هامون خدای مهربون ما اجابت کنندس این قانون جهانه ماست

        فقط ما باید صبر داشته باشیم تا شرایط محیا باشه و در زمان مناسبش که ما آماده دریافتش هستیم به دستش میاریم بی برو برگرد

        خداوند هدایتگر ماست

        خداوند تنها یار و یاور ماست

        من چند وقت پیش میخواستم برم عروسی یکی از دوستام لباس نداشتم و فقط 180 هزارتومن پول داشتم و یه هفته بود همش تصور میکردم میرمو اون چیزی که میخوام میخرم البته من چون خودم خیاطم پارچه میخواستم بخرم

        و فقط یه روز مونده بود به عروسی و پولی به دستم نرسید منم گفتم هرچه بادا باد پاشو بریم تو بازار حتما خواسته من اجابت میشه من باید ایمانمو نشون بدم من اون لباسو میخوام و برام جور میشه و شاید باورتون نشه نیم ساعت قبل از اینکه راه بیوفتم 490 هزارتومن پول به حسابم واریز شد که من هاج و واج فقط به گوشیم زل زده بودم و میگفتم خدایا آخه من چی بگم چجوری شکرت کنم چجوری سپاسگزاری کنم ازت

        تو هیچوقت بنده خودتو نا امید نمی کنی

        کسی که بهت ایمان داشته باشه بی نیازش میکنی

        بی نیاز از هرکس و هرچیزی

        خدایا کسی که تورو داره چی کم داره اصلا؟؟

        همون شبی که اون کامنتی رو نوشتم که شما ریپلای کردین یه اتفاق بدی افتاده بود ومن از خوشحالی گریه میکردم و میگفتم خدایا شکرت که تو هستی شکرت که تورو دارم که دلم بهت گرم باشه

        و واقعا خوشحال بودم خوشحااال بودم که از اون اتفاق گزندی بهم نمی رسه چون خدارو دارم

        چون میتونم خدارو در قلبم احساس کنم و آروم بگیرم

        125آل عمران》آری اگر صبر کنید و تقوا پیشه کنید و دشمنان در همین لحظه جوشان و خروشان برشما بتازند پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان دار یاری می دهد.

        پس صبر و تقوا رو فراموش نکن

        عاشقتم دوست من که برام نوشتی

        حالم عالیه و امیدوارم حال شما هم بی نهایت عالی باشه

        درپناه رب

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          محمد کرمی گفته:
          مدت عضویت: 1223 روز

          سلام زری خانوم دوسداشتنی عزیز

          یک دل دارم من اونم برای شما پرواز کرده و داره الان به خروش در میاد

          سپاسگزارم ازت دوست عزیز من که برام نوشتی و تتو های منو تحسین کردی تتوهای که قبلا یادمه بخاطر کمبود عزت نفس و دوست نداشتن خودم و فقط برای جلب توجه دیگران روی بدنم زدمشوم

          اصلا نمیخوام بگم هر کسی تتو داره این نیت رو داره ولی در مورد من اینطور بود و سرشار از کمبود بودم ..از روزی که بحث عزن نفس رو شنیدم و دنبال کردم اولش دلم میخواست تتوهامو پاک کنم و کسی نبینه ولی به مرور زمان و قویتر شدن باورهام تصمیم گرفتم خودمو ببخشم و همینطوری که هستم به خودم ببالم و اتفاقا این تتوها رو به عنوان تمرینی برای مهم نبودن حرف مردم ازشون استفاده کنم و با افتخار همینطوری در اجتماع شروع به معاشرت با مردم کردم چه جنس مخالف و چه جنس موافق و نتیجشم عالی بود زری خانوم

          من باور کردم که من به خودی خود با ارزش و قابل تحسینم و اگر هم تتو دارم برای زینت خودمه و بارها شده که غریبهای که قبلا با اینکه هر کاری میکردم ازم تعریف کنن برعکس همیشه مسخرم میکردن همونا شروع کنن به تعریف کردن از تتوهای من و این خودش نمود قانوم

          چون قبلا برای دیده شدن اینکارو میکردم ولی الان برعکس چون برام مهم نیست همه ازش تعریف میکنن و حتی پیش خود من هم الان تتوهام بسیار زیباست

          چقدر داستان واریزی پولیتون جالب بود و البته که با قانونی که خود من بارها ازش جواب گرفتم هم خوانی داره

          زری عزیز بزار یه چیز صادقانه بگم بهت من چون بشدت در این برهه از زندگیم دچار بدهکاری شدم که بی سابقه بود در تمام دوران زندگیم و اولش چنان دست پامو گم کرده بودم که اصلا نمیدونستم چیکار کنم با آموزشهای استاد و باورهای توحیدی که اویل خیلی بهم کمک کردن و آرومم کردن تصمیم گرفتم جهاد اکبر شروع کنم و از دل تاریکهای زندگیم دستمو دراز کردم به سمت خدا و تسلیمش شدم که هدایتم کنه

          معنی هدایت و تسلیم شدن شاید در ظاهر آسون باشه ولی وقتی که همه چیز بر ضد تو باشه از دوست و رفیق گرفته تا غریبه معنیش کلا عوض میشه و شجاعت میخواد بجای فرار کردن بگی من میرم تو دلش و خودمو میسپارم به اون هر چی میخواد بزار بشه

          و چه کسی وفادارتر از خداوند به وعده خویش است

          این جمله طلای زمانی نوشتم و چسبوندم جلوی میزم که همه به خونم یه جورای تشنه بودن همه سرزنشم میکردن ولی من ایمان داشتم قلبم پر نور بود نمیدونستم قرار چی بشه و ترسهام گاهی منو چنان از خود بی خود میکرد که تنها چاره ام خوابیدن بود و صب دوباره با امید حرکت کردن بود

          الان که یادم میاد اون روزهای بسیار سخت بشدت کمتر شدن و وقتی بهش فکر میکنم میبنم تو اون شرایط چقدر حالم خوب بود و هیچ وقت به اندازه ای که اون روزها سپاسگزار بودم توی کل 35 سال گذشته نبودم

          الان معنی توحید خیلی برام واضح تر شده وقتی که اتفاقات اینجوری برام میافته ذهن نجوا گرم خیلی زور میزنه منو حرصم بده و اذیتم کنه و هزار جور احساس بد رو بهم قالب کنه ولی خودم خیلی خوب میفهمم بهتر میتونم کنترلش کنم و به همون اندازه هم احساس روی دوش خدا نشستن بیشتر میفهمم و کارام به یه طریقی که ظاهرا خیلی طبیعی ولی من میدونم که طبیعی نیست حل میشه

          آبجی عزیزم بخدا فقط کافیه به خودش بگیم و باورش کنیم و باورش کنیم و این نکته طلایی که زمانی من میتونم بگم باورش دارم که آرام باشم توی شرایطی که آرام بودن دیوانه کننده ترین رفتاری که میتونه ازمون سر بزنه

          میتونم تا صب در مورد اتفاقاتی که برام میافته صحبت کنم که قبلا اصلا اینطوری نبود

          از کارهای اداریم که مثل آب خوردن جلو میره در حالی گذشته عذابی بود برام این موضوع

          از هدیهای که از اطرافیانم میگرفتم که قبلا اصلا اینطور نبود یا شاید نگاه من بهشون اینجور نبود

          از مشتریان با کیفیت که هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه

          از ارتباطم با الله که هر لحظه حسش میکنم

          وو از شما دوستان عزیزی که هر روز به عشق شما به این سایت میام با لذت کامنتهای شما رو میخونم

          سپاسگزارم ازت دوست عزیزم که برام نوشتی و باعث پر حرفی من شدی

          دوست دارم زری خانوم و از همین جا عشق به سمتت روانه میکنم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 751 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمدلله رب العالمین

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی

    خیلی زیبا با مثالهای کاربردی توضیح دادین این موضوع رو که چطور افکار رو کنترل کنیم چطور ذهنمون رو کنترل کنیم افسارشو بگیرم در دست تا اتفاقات رو. اون جوری که دلمون میخاد رقم بزنیم

    واقعا خیلی زیبا بیان کردین سپاس گذارم

    دقیقا این روز ها وقتی فکر منفی میاد سریع قیچیش میکنم سپاس گذاری میکنم تمرکزمیزارم روی زیبایی ها با ذهنم حرف میزنم و با حقیقت جهت دهی میکنم ذهنمو و اگه یه تضاد پیش بیاد سعی میکنم به نفع خودم ببینم و میوه انو ببینم و تبدیلش کنم به یه پله برای پیشرفت

    من خالق هستم فرمانده من هستم منم که تصمیم میگیرم چقدر زیبا خداوند در قرآن از فعل مضارع استفاده میکنه و میگه باتقوایان.کسانی که همواره کنترل ذهن میکنن خیلی میخام متعهد تر باشم خدایاااااااااااا شکررررت

    خیلی مسیر لذت بخشیه . مسیر کنترل ذهن . خیلی رویایی هست

    احساس خوب مساوی اتفاقات خوب

    الان خیلی بهتر میتونم فکر خدا رو توی قرآن بخونم که کُلی میگع جوری زندگی کن که نه غمی داشته باشی و نه ترسی و نتیجش بشه احساس خوب احساس آرامش

    و این احساس خوب مساوی اتفاقات خوب این قانون است

    و این احساس خوب منو به همه چیز می‌رسونه

    الان انصافا خیلی بهتر میتونم کنترل کنم ذهنمو خدایا شکرت

    استاد سپاس گذارم ازت ممنونم بابت این مسیر زیبایی که داری میری

    در پناه خدا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  4. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    به نام پروردگار نور و زیبایی

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و تک تک دوستان این سایت الهی

    خدایا شکرت در این بهشت روی زمین با تمام زیبایی‌هایی که در اطراف دریاچه با درختان سبز یک دریاچه فوق العاده‌ای که به چشم می‌بینیم روز قشنگم را با این تصاویر و آگاهی‌های استاد عزیز شروع می‌کنم برای لذت بیشتر روزانه در جهت خواسته‌هایم

    اما مثال منفی چقدر به جا و عالی بود استاد یک سری افکار منفی و باورها‌یی که همیشه با ما هست می‌شود آن را تغییر داد مثل افکار مثبت که درون خودمان داریم و روی خودمان کار می‌کنیم که شکل آن را تغییر می‌دهیم باید مواظب افکار‌هایمان باشیم چون افکار بد اولش خیلی ضعیف است بعد آنقدر قوی می‌شود که سریع رشد می‌کند پس این منطق خوب و مثبت را در ذهنمان باید ایجاد کنیم علف‌های هرز رو وقتی که می‌زنی نمی‌ذاریم رشد کند جلوی پیشرفت آن را می‌گیریم و دیگر برای من راحتر می‌شود

    اگر ما به فکر ذهنمان نباشیم تبدیل به افسردگی میشود پس باید با تغییر نگاه و زاویه دیدمان آن را درست کنیم نباید بزاریم دیر شود قبل از اینکه به مشکل بزرگی بخوریم این افکار منفی اگر بیایند توی ذهنمان تقویت می‌شوند و بیشتر به چیزهای ناراحت کننده بیشتری را جذب می‌کنیم این افکار بد باعث می‌شود که تو مدار آن قرار بگیریم و هر چیز بدی را برای خودمان جذب کنیم افکار منفی را در نطفه باید خفه کنیم با باورهای درست وترس‌ها را ضعیف و ایمانمان را قوی کنیم احساس بهتر و ارتباط خوب را رقم بزنیم برای خودمان و این روحیه مثبت در ما بیشتر می‌شود و با ادامه دادن و حرکت کردن و تغییر شخصیت و نگاهم به دنیا رفتن تو دل ترس‌ها و سپاسگزاری کردن نعمتها و موفقیت‌ها برای من خیلی خوب رقم می‌خورد و نتایج بزرگی به وجود می‌آورد

    پس مواظب افکارمان باشیم تا قوی نشود برای ذهن ما و احساس منفی را دور کنیم و برای شناسایی آن همانطور که استاد گفتن در دوره احساس لیاقت برای ما خیلی خوب باز کردند دوستانی که کار کردند حتماً تایید می‌کنند این دوره ارزشمند استاد را اتفاقات ناجالب می‌تواند قطعاً خیریتی باشد که من باید این را خیلی خوب در ذهنم ایجاد کنم که شرایط خوب برای من رخ می‌دهد و همه چیز عالی می‌شود پس تغییر نگاه در شرایط سخت احساس آرامش و در مدار نعمتها و ثروت‌ها قرار می‌گیریم جهان هم ثابت می‌کند با نگاه کردن روی نکات مثبت خود که ما ارزشمند هستیم برای نکات مثبت زندگی

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  5. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2316 روز

    به نام خداوندم

    سلام به استادعزیزم سپاسگزارم ازتون که سخاوتمندانه این آگاهی های ناب رو درست زمانیکه بهشون نیاز داریم دراختیارمون میزارین

    سلام به مریم جانم که حتی پشت صحنه هم که باشن عشق ولطفشون به ما میرسه

    سلام به تک تک دوستانم دراین مسیر که کلی ازشون درس گرفتم ومیگیرم

    سپاسگزار خداوندم هستم که سعادت دیدن این فایل بی نظیر رو بهم داد

    موضوع ازاین قراره که مدتی هست دنبال کار پاره وقت هستم که هم درآمدی داشته باشم هم به بچهام وزندگیم برسم. آخر هفته ی گذشته هدایت شدم به یه آگاهی تبلیغ کار وبعداز تماس ورفتن برا مصاحبه با توضیحاتی که درموردشرایط کار دادن بنظرم اومد کار مناسبی هستش البته به طور کلی برام باز نکردن دقیق من چه کاری رو باید انجام بدم ولی ازاونجایی که محمدم سه سالش هستش وزهراجان هم کلاس دوم هستش ونمیتونم تنها بزارمشون به نظرم اومد که این کار مناسب هست که هم به بچها برسم هم یه کاری واسه خودم داشته باشم.

    فردای روز مصاحبه قرار شد سه روز آزمایشی برم واسه کار اگه اوکی بود قراداد کاری بنویسیم

    خوشبختانه روزهایی که قرار بود برا آزمایشی برم همسرم شب کاریشون بود روزها خونه بودن وخیال از بابت بچها راحت بودامیرعلی پسرم هم دانشگاه کلاس نداشت وخونه بود.

    خلاصه شب ناهار فردا رو حاضر کردم وکار هامو انجام‌ دادم.روز یکشنبه زهرا جان روفرستادم مدرسه محمدم هم که برخلاف هرروز اون روز شبش زود خوابیده بود ساعت 4/5صبح بیدارشد کاملا سرحال بود فیلم تو گوشی واسش گذاشتم ببینه، حریره درست کردم بهش دادم وصبحانش هم خورد وتا رفتن زهرا به مدرسه محمد هم خوابش کردم ورفتم.

    اتفاقی که می افته،همسرم میبینن محمد خوابه میرن بیرون یه کاری داشتن انجام بدن وبرگردن

    محمداز خواب پامیشه میبینه هیچ کس نیست داداشش هم خوابه خودش برا اولین بار میره دستشویی خیلی تمیز ومرتب کارشو انجام میده

    بعد اضافه حریره که گذاشته بودم روی بخاری که با شعله کم روشن بود میره از توی آشپزخونه کاسه وقاشق میاره حریره میخوره وظرفش هم میزاره توظرفشویی باقی حریره هم میزاره روی بخاری

    امیرعلی پسرم چون شب تاساعت پنج صبح بیداربودپنج صبح تازه خوابید متوجه محمد نشده بود.

    محمد فکر میکنه باباش توکوچه هست لباس گرم میپوشه صدای داداشش هم نمیزنه در رو باز میکنه میاد توکوچه در هم میبنده

    چند لحظه بعد متوجه میشه هیچ کس توکوچه نیست در هم بسته شده

    دوتاپسر بچه های کوچیک هم سرکوچه بازی میکردن، محمدچند لحظه صبر میکنه میبینه باباش نیومد درهم بسته نمیتونه بره تو خونه،گریه کنان میره پیششون که مامانم رفته سر کار،بابام رفته برا من بَع(محمد به خوراکی میگه،بع) بخره،داداشم خوابه،آجی زهرا هم مدرسه

    درم بسته شده.مامان یکی از بچه ها تا نزدیک خونه میاردش بعد بچه ها میان زنگ خونه میزنن محمد و تحویل امیرعلی میدن.

    وقتی اومدم خونه وهمسرم این موضوع رو واسم تعریف کرد خیلی افکارم به هم ریخت از یه طرف محیط کار وشرایط کار اصلا مناسب من نبود وارزشمندیم رو می‌برد زیرسؤال،ازطرفی همچین اتفاقی واسه بچه ام افتاده بود

    اینجا بود که نجوا های ذهنی شروع شد

    اینکه چطور داری روی باور احساس لیاقت کار میکنی که هدایت شدی به همچین محیط کاری

    اگه محمد همسایه ها ندیده بودنش وهمینطور بچه رفته بود گم میشد،چطور میخواست پیداش کنی؟یا هر اتفاق دیه ای واسش می افتاد چی؟

    اینجا بود که کنترل ذهن واسم سخت شد،گفتم من باید توجهم رو بزارم روی نکات مثبت اول ازهمه ناهارو گرم کردبااینکه خودم اصلا میل به خوردن نداشتم با خانواده ام همراهی کردم ناهار محمد هم دادم بعدنشستم با خودم صحبت کردن که درسته این کار در شان وارزش من نبود ولی باعث شد هم خود وهم خانواده ام متوجه حضور پر ارزشم در زندگی بشیم که چقدر حضورم در خانه نقش پر رنگی داره.

    با افرادی در محیط کار روبرو شدم که فهمیدم چقدر مسیرم درسته وچقدر رشد وپیشرفت کردم وبا قدرت بیشتر به مسیرم ادامه بدم،اینکه چقدر خداوند مهربان حامی منو خانواده ام هستش وبا نبودم اینطور از محمدم محافظت کرده حتی یه نخ مو هم از سرش کم نشده خدارو هزاربار شکر چقدر سپاسگزار خداوندم شدم وپیش خودم فکر کردم قطعا دراتفاقات امروز خیریتی هستش که نیازه ی رشد وپیشرفتم هستش.واینجوری ذهنم رو قانع کردم وبا روحیه عالی نشستم کنار زهرا تا تکالیفش انجام بده.

    استاد عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که با آموزه های شماست که من اینطور تونستم ذهنم رو کنترل کنم وتوجهم رو بزارم روی نکات مثبت ماجرا

    انشاالله که خداوند شما ومریم جان را حفظ کنه وبه بهترینها برسید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام به فاطمه عزیزم

      سپاسگزارم از کامنتت و نتایجی که از دل این تضاد بدست آوردی و کنترل نجواهای ذهنیت .

      خداروشکر که ارزشمندی و در کنار خانواده هستی و درمسیر پیشرفتی

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2316 روز

      به نام خداوندم

      سلام استاد عزیزم ومریم جان نازنینم

      سلام به دوستان عزیز

      امروز1402/12/17 باز از طریق نشانه امروزم هدایت شدم به این فایل بی نظیر بعداز دیدن فایل دیدگاه قبلیم که1402/9/7گذاشته بودم روخوندم و تصمیم گرفتم همینجا زیر همین دیدگاهم روند زندگیم وپیشرفتم از اون روز تا حالا بنویسم وبه خودم یادآوری کنم که نتیجه توجه کردن به نکات مثبت وصبور بودن وادامه دادن وگذروندن دوره تکاملم رو گرفتم وبه خواسته ام رسیدم حتی بهتر وراحت تر از اونی که مدنظرم بود.

      طبق خواسته ام که دوست داشتم واسه خودم کار ودرامدی داشته باشم ودرکنارش هم بتونم به کارهای خونه برسم و به فرزندانم رسیدگی کنم

      طی همین چندماه گذشته اتفاقات افتاد وشرایط جوری رقم خورد که درحال حاضر درکنارهمسرم مشغول کار نونوایی هستم خداروشکر از محیط کاروشرایط کارم راضی هستم هم راحت به تمام کارهای خونه وروزمره گیم میرسم هم کلی از لحاظ روحی وروانی به حال واحساس خوب رسیدم الهی شکر.

      واینها همه نتیجه ی زمانی هستش که وقتی به تضاد زندگیم برخوردم سعی کردم دید خوب ومثبتی نسبت به شرایط واتفاقات اطرافم داشته باشم وطبق قانون بدون تغییر خداوند هدایت شدم به مدار بالاتر وشرایط وکار راحت تر.سپاس خداجونم

      سپاسگزارم استاد عزیزم بخاطر وجود پاک ونازنینتون که از لحظه ی آشناییم با شما خیر وبرکت هم وارد زندگیم شده.سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    امیرحسین بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1208 روز

    به نام خدایی که اگر هرلحضه با من است

    سلام به استاد نازنینم، الگوی تمام‌ زمینه های

    زندگیم

    گاهی این افکار منفی چنین‌ می‌پیچید دور سرم که از زندگی سیر میشوم ، ولی با امید خدا از این هم‌می‌گذرم…

    استاد مثل شما که سخت ترین طعنه ها و ورودی های منفی رو از خانواده دریافت کردی

    من هم الان تنها دلیل نشتی انرژیم خانواده است پدر و مادر

    من از زندگی شخصی ام راضی از مسیرم راضی ام . آرامش دارم. حس وحالم خداگونه است

    ولی از آنجایی که قول داده ام باخودم روراست باشم می‌گویم… ترمزی دارم به اسم مادر وپدر

    نشتی انرژی

    به طوری که مدتی نبودن و من حالم عالی بود ولی دیروز تا اومدن من بی حالم افکار منفی اومدن سراغم

    میدانم که پدرمادر خیلی ارزشمندن و من همیشه به خدا میگویم همین ک سالمن شکر من هیچ انتظاری ندارم

    ولی تیکه انداختن های مادرم، از بیهوده سخن گفتن و تلقین کردن باورش خسته شدم

    از هر راهی وارد میشوم که خوب شود رابطه با هم همانگونه منفی است.

    فقط میخواد تیکه بندازه و ایراد بگیره،

    حق دارند چون بیش از 45 سال است در مسیر ناراحتی و اندوه هستند، و من هیچگونه تغییر مثبتی در خانواده ندیده ام ،

    روابطشون که داغون . من هیچگاه محبتشون رو بهم ندیدم، به من هم اگر محبتی بوده انقدر سرد خک بوده ک همیشه این خلا محبت را داشته ام

    از دوستانم میخوام اگر راهکاری دارن کمکم کنن،

    گاهی میگم اصلا باهاشون حرف نزنم و کلا قهر باشم بعد میگم نه…

    من که نباید بین کسانی که در صلح نیستن

    بخاطر عقاید بی فکر حاظر نیستن حتی فکر کنن

    هیچ رابطه خوبی باهم ندارن

    غرق شوم بخاطر اینکه پدر مادرم هستن

    این ترمزی شده برای من که راه حلی به ذهنم نمیرسد

    از خانواده خوبم میخوام کمکم کنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      حسین اعتباری گفته:
      مدت عضویت: 1391 روز

      سلام به برادر عزیزم که شجاعت این رو داشته که وارد این خانواده بشه و به ورژن بهتری از خودش تبدیل بشه

      اول اینکه من خودم این مشکل رو داشتم و تقریبا حلش کردم…نمیگم هیچ اختلافی بین من با افکار قاجاری اونا پیش نمیاد اما مثلا قبلا اگر ماهی20بار بود الان ماهی یکبار اونم شاید پیش بیاد..من خیلی ساده بهت میگم چیکارکردم..راهکارهای من از تجربه من و آموزه های استاد عزیزم در عمله…

      اول اینکه،توزندگیتون هدف داشته باشید،وهرروز برید دنبال چالش های جدیدو ذهنتون رو و توجه تون رو از روی پدر و مادرتون بردارید و تمام تمرکز و توجه تون رو بزارید روی هدفتون و به حرف و نظر بقیه درمورد خودتون،اهمیت ندین حتی پدر و مادر…شما وقت بتونی فکرت رو از روی این مشکل برداری و بزاری روی هدفت100درصد راه حل رو رفتی…البته که سخته وشما به مرور بهتر میشید تو کنترل ذهنتون..

      اما از کجا شروع کنی کنترل ذهن رو…از دوره عزت نفس..چرا اینو میگم؟

      چون وقتی روی ارزشمندی و احساس لیاقت خودت کار کنی…دیگه خودت رو دوست داری و برای خودت ارزش قائلی…خب چه فایده؟

      فایدش اینه که قدرتمند میشی،هدفمند میشی،توحیدی میشی،به نظر دیگران و حرفای بیهودشون اهمیت نمیدی،توجه تو روی هدفته…اون موقعی که درک کنی که مشکل اصلی تویی نه پدر و مادرت…مشکلت حل میشه با اونا اون موقعی که بفهمی تمام شرایط و اتفاقات زندگیت رو خودق خلق میکنی،مشکلت حل میشه…

      برادر عزیزم اینکه حرفای بیهوده اونا ناراحتت میکنه و حالت رو بد میکنه..یعنی اونا تو ذهنت قدرت دارن یعنی اونا تو ذهنت مهم تعریف شدن…که با حرفشون میتونن وضعیت تورو مشخص کنن..

      اینو میگم که بهت بر بخوره و روی خودت کار کنی…یعنی اینقدر شخصیت و شاکله ی ضعیفی داری که دیگران یا پدر و مادرت میتونن با تعریفشون خوش حالت کنن و با انتقاد و چرت و پرت ناراحتت کنن..دوست من قدرت رو تو ذهنت از بقیه بگیر…اینکه حرف و رفتار کسی خوش حال یا ناراحتت میکنه یعنی اون شخص برات مهمه…وحرفش برات مهمه…هیچکس برات مهم نباشه،به حرف هیچکس اهمیت نده…به صدای قلبت و الهاماتت گوش بده…..امیدوارم منظورمو بفهمی…

      وقتی رو خودت کار میکنی همه رو دوست داری،به همه احترام میزاری اما تو ذهنت اینه که قدرت دست خداونده،قدرت تغییر زندگیم دست منه چون منم امتداد خداوندم،هیچکس نمیتونه تأثیری در زندگی من داشته باشه…حتی پدر و مادرم…

      روی اعتماد به نفس و توحیدتون کار کنید….رفتار تمام اطرافیانتون باهاتون عوض میشه…

      توجه شما به مشکلات، مشکلات رو بوجود میاره و قدرتمندشون میکنه…

      یه تمرین باحال با هرکسی قهری و متنفری و ازش بدت میاد حتی پدر و مادرت..یک کاغذ بردار و سعی کن تمام نکات مثبت طرف رو بنویسی و بابتش شکرگذاری کنی…اولش سخته اما به مرور زیبابین میشی و میتونی ویژگی های مثبت افراد رو ببینی و این معجزه میکنه…باید انجام بدی تا بفهمی…

      شاید سخته قبول کنی ولی ایراد از توإ دوست عزیزم و به میزانی که اینو درک کنی مشکلاتت حل میشه….

      تو عزت نفست پایینه،توحیدی نیستی…زیبابین نیستی،سپاس گذار نیستی…پدر و مادر من که همیشه تو جنگن با هم وقتی من میام خونه آروم میشن حالشون خوب میشه،میگن تو بهترین فرزندمایی…کلی با مادرم شوخی میکنم و میخندونمش،تو کاراش کمکش میکنم البته یه کوچولو نه زیاد..با بابام سعی میکنم خوب باشم…

      وقتی روی خودت کارکنی…همه چیز عوض میشه مشکل تویی نه اونا..

      وقتی عشق و محبت و مهربانی ازت جاری بشه اون موقع هرجا بری آرامش و شادی..برکت رو باخودت میبری…همه دوست دارن، همه بهت احترام میزارن…همه دوست دارن بهت کمک کنن…چون تو ارزشمند شدی…چون حتی بودنت باعث شادی و آرامش میشه…حتی حضورت حال همه رو خوب میکنه…

      احساس رضایت عمیق از جهان هستی رو در خودت ایجاد کن و با خودت به صلح برس،سپاس گذار باش از هر کسی که کوچکترین کاری برات انجام میده….دیر میشه ولی یه روز میفهمی که همون پدر و مادر بزرگترین نعمت های زندگیت بودن،همونا باعث پیشرفتت میشن،همونا تضادهایی رو بهت میدن که خواسته هات رو مشخص کنی…نزار زیاد دیر بشه…وارد دنیای عاشقی و سپاسگذاری و شادمانی شو..تا درهای رحمت و برکت خدا به روت باز بشه…

      آینه گر نقش تو بنمود راست

      خودشکن آینه شکستن خطاست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        امیرحسین بابایی گفته:
        مدت عضویت: 1208 روز

        سلام داداش عزیزم حسین آقا

        ممنونم از راهنمایید عزیزم

        ممنونم از خدا بخاطر وجود شما

        دوستت دارم

        اشالله شاد و پیروز و پرروزی باشی برادر عزیزم

        خیلی رسا درست خودمونی توضیح دادی و بسیار کمک کننده بود برای من

        ممنونم از وقتی ک گذاشتی

        من کامنت شما و دیگر دوستان که هرکدام نکته های طلایی داشت در نت گوشیم‌ذخیره کردم و روی آنها کار میکنم تا درعمل استفاده کنم و نتیجه بگیرم

        خیلی خیلی ممنونم داداش توحیدی دوست داشتی من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1924 روز

      سلام و درود بر امیرحسین عزیز

      پیشنهاد من تنها و تنها صبر و آرامش و با صلح با خود بودن و پدر و مادر است.

      اصلا توجه نکنید به رفتار اونها و روی باورهای خودتون کار کنید.

      من هم قبلا همین مشکل را با مادرم داشتم و فکر میکردم اون کلا منفی باف و منفی نگر است و مقاومت میکردم ولی با درک بهتر قانون و کار کردن روی خودم رفتار مادرم تغییر کرد و من هم سعی کردم با او ستیز نکنم و هر چی میگفت بگم چشم و حق با اوست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1835 روز

      به نام خالق شگفتی ساز سلام

      خشم و ناراحتی که از خانوادت داری از کلامت مشخصه دوستشون داری اما ازشون کینه هم به دل داری و این کینه از زندگی کردن در گذشته ات میاد از مرور خاطرات که با هر اتفاق و حرفی از طرفشون برات تداعی میشه اول باید کینه رو از وجودت پاک کنی اول باید با خودت و خدای خودت به صلح بررسی و مهر و محبت خانوادت حتی شده زمان هایی که نوزاد بودید در ذهنتون تداعی کنید یا یک ویژگی خوب غیر ممکن شخصیت مثبت هم نداشته باشن همه آدم ها دارند.

      بعد خودتون می‌بینید چقدر آرامش پیدا می‌کنید وقتی دیگه به ایرادهای اعضا توجه نمی‌کنید و براشون تو ذهنتون دلیل وومنطق نمی یاریم به قول استاد هر فکری که احساس بد بده باید بزاریم کنار .

      اینها رو گفتم چون تا پارسال منم این شکلی بودم همش بدی های خانواده رو میدیدم و از دستشون ناراحت اما الان عشق میبینم درسته به تضادهایی برمیخورم اما نه به شدت قبل حداقل الان واقعا دوستشون دارم و اگر رفتار نامناسبی ببینم خوب می‌دونم که به خاطر افکار و کانون توجه خودم هست وقتی مدیریت میکنم افکارم رو ورق برمیگرده و برخورد از آدم ها عوض میشه چرا که من آروم شدم

      ترمز شما خشم و نفرت و این خشم از توجه به ناخواسته هاتون هست. با خودتون بگید به هر دلیلی من عصبانی بشم جهان کاری نداره حق با من هست یا نه بدبخت میشم و اتفاقات بدتری تجربه میکنم اما اگر آرام باشم خدا میدونه چقدر زیبایی و اتفاقات عالی تجربه میکنم.و همین طور به مشاهده خود خشمگینتون بپردازید. آرامش در پرتو آگاهی خیلی خوبه .

      سخت نگیرید زندگی رو مطمئن م با حل این تضاد آرامش نابی رو تجربه میکنید روابط زیبایی رو تجربه میکنید که حتی الان فکرشم نمی‌تونید بکنید.

      هرجا هستید شاد و پیروز و سربلند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        امیرحسین بابایی گفته:
        مدت عضویت: 1208 روز

        سلام خواهر زیبای من

        همراه راه بهشت

        امیدوارم حال دلت عالی باشه

        آرامش خدایی در وجودت باشه

        ممنونم بابت راهنمایی کردی

        و بسیار لذت بردم و درس یاد گرفتم

        من‌قد دان خداوندم که همچین‌ خواهر و برادر های درست حسابی به من‌داده

        ممنونم بابت وقتی ک گذاشتی عزیز دلم ‌مریم جان

        شبت به زیبایی قلبت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مریم دستجردی گفته:
          مدت عضویت: 1835 روز

          به نام نامی دوست که هرچه داریم از اوست.

          سلام امیدوارم حال دلت خدایی باشه.

          خوش حالم که تونستم تجربیاتم رو دراختیارت بزارم و مفید بوده برات .

          دیدن نقطه آبی کنار اسمم و هدایت به سمت خواندن پاسخ کامنتم باعث شد دوباره کامنتم رو مرور کنم و کمک حالم باشه برای برطرف کردن مسئله ام در کارم .

          متشکرم برای نوشتن این کامنت زیبا و دعاهای زیبایی که برام کردی .

          از صمیم قلبم منتظر شنیدن خبرهای خوب از روابط زیبایی که ساختی هستم . دست خدا نگهدارت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      صدیقه غلام زاده گفته:
      مدت عضویت: 1284 روز

      به نام خدایی که همیشه با ماست و هوامون وداره. با سلام خدمت استاد گرانقدر ویار همراهشون خانم شایسته عزیز. دوست عزیز وقتی تو مسیری این تضادها اومدن که به رشد شما کمک کنن خیلی عالیه که شما الان به فکر راه حل افتادین بعضی وقتا این ترمزها ونشتی ها وارد روابط بعدی ادم هم میشه که دیگهاونجا این افکارو تنشها از یه درخچه سمی به یه درخت تنومند تبدیل میشه. من خودم اول با فایلهایی که بتونه حاله گرفته و خسته منو بهتر کنه استفاده کردم. بارها و بارها از فایل رایگان سایت به عنوان نشانه های قانون جذب در قران. و فایل شیوه مدیریت انتقادات. این دوتا فایل احساس منو خیلی عالی کرد وقتی یکم حالت بهتر بشه هدایت میشی به فایلهای بهتر و مدارت یه پله میره بالاتروقتی به این درجه برسی فایلهای اخیری که استاد در مورد معرفی دوره شگفت انگیز احساس لیاقت در سایت قرار دادن مخصوصا فایل نشانه های عدم احساس لیاقت که استاد کلی کلید بهمون دادن میتونه معجزات زیادی رو وارد زندگیتون کنه. امیدوارم راهگشا باشه. موفق وموید باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آرزو نظامی گفته:
      مدت عضویت: 1536 روز

      سلام خدمت دوست عزیز

      امیدوارم که همیشه حال دلتون عالی باشه من کامنت شمارو خوندم وفهمیدم شما خیلی رو نکات منفی پدرومادرتون توجه میکنید ازجای که قانون جهان اینکه به هرچی توجه کنی همونو دریافت ودرزندگیت ایجاد میشه اگه همش بگی پدرومادرم این اخلاق دارن مثلان تیکه میندازن هی دربارش حرف بزنی و عصبی بشی این تیکها بیشتر میشه بنظر من شما اولین کار که باید انجام بدی اینکه نکات مثبت مادرتو وپدرتو بنویسی وبابتش شکرگذاری کنی واگر این کار برات سخته نکات مثبت خودت بنویس وشکرگذاری کن اگه بازم برات سخته اینکار نکات مثبت محیط خونتون اتاقت دوستات امکاناتی که داری رو بنویس که حست بهشون خوبه بااین تمرین تووجه خوب ادمها ومحیط خودتو تقویت میکنی وازجنس همونا به زندگیت وارد میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اعظم م گفته:
      مدت عضویت: 1345 روز

      سلام امیر حسین جانم

      داداش کوچولوی خوشکلم

      مهربونم

      عزیز خوش تیپ و متعهدم

      من هم مشکل شما را داشتم ولی نه به این شدت

      یه سری اشتباهات از طرف مادرم میدیدم

      و ناراحت میشدم البته طرز برخورد هایی که با دیگران دارند وبا ما که فرزندانش هستیم و من متاثر میشدم

      ولی در عین حال میبینم که هزار جور کار را مادرم راست و ریست می‌کنه

      و مدت بسیار زیادی هست که دیگه مثل قبل از دستش ناراحت نمیشم و دوستش دارم و میبینم با این سن و سالش چه قدر چیزهای مثبت فراوانی دارد

      و بسیار کد بانو هست واگه نباشه زندگی برای مایی که دیگه مستقل شدیم سخت میشه ومسعولیت ما بیشتر میشه و بسیار مهربون هست ولی بعضی مواقع یه چیزهایی با زبونش میگه

      و میبینم در کفه ی ترازو محبت هاش بسیار بیشتره از نکات منفی اش هست

      و ناسپاسی بزرگترین درد بشره

      عزیزم یک جمله ای بسیار ارزشمند جایی خواندم و اون اینه که

      (در تاریکی همه ی ما شبیه به هم هستیم)

      من هم اگر هر روز روی خود کار نمی‌کردم از اژدهای دوسر هم بدتر بودم

      ما هم اگر تفکرات وشرایط آنها را داشتیم چه بسا بدتر می کردیم

      بر خوبی های آن ها تمرکز کنید

      وسعی کنید مواقعی که موارد ناراحت کننده بیشتر است به طبیعت بروید که حستان را زیباتر والهی تر کند یا جایی که

      بتوانید ذهنتان را بیشتر کنترل کنید

      و از آن ایرادها به عنوان تضاد بنگرید ودر جهت پیشرفت خود استفاده کنید

      خواهید دید رفتار آن ها تغییر میکند

      داداش مهربونم تو لایق بهترین ها وزیباترین ها هستی

      اعتماد به خداوند(حس خوب)را فراموش نکن

      میدونی انسان های بزرگ به جزییات (چیزهایی که باعث به هم ریختن ذهن میشه)بی توجه بودند.

      باید از این مرحله عبور کنی واین جز با حس خوب وتمرکز بر زیبایی ها و سپاس گزاری حقیقی امکان پذیر نیست

      جواز عبورت فقط همینه

      به کار کردن روی خودت نیاز هست

      ودر عین حال روی توانایی‌هات و حس لیاقتت کار کن

      این شعر حافظ خیلی می‌تونه کمکت کنه بارها بخون ،

      عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

      که گناه دگران برتو نخواهند نوشت

      من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش

      هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

      تا آخر غزل را

      بخوان و تفسیر آن را هم باسرچ کردن بخوان

      دوستت دارم داداش پاک و مهربونم

      برات آرزوی بهترین ها و زیباترین ها را میکنم

      از صمیم قلب برایت این کامنت را نوشتم

      تو لایق بهترین ها هستی

      و دعا میکنم

      در پناه امن خداوند شاد و سالم باشی

      خواهرت اعظم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        امیرحسین بابایی گفته:
        مدت عضویت: 1208 روز

        سلام خواهر عزیز من اعظم جان خوش قلب قربونت برم که انقدر مهربونی

        کامنتت خیلی انرژی خفنی بهم داد خیلی حال کردم ممنونتم از وقتی که گذاشتی و نوشتی… از نکاتی که گفتی خیلی لذت بردم و قطعااااا توشه راه خواهم کرد بدون شک

        چقدر زیبا نوشتی و ساده و درست… رفت به اعماق قلبم.

        منم هم دوست دارم خواهر بزرگ و خوشگله من

        انشالله هرجا هستی شاد و سلامت و ثروتمند باشی عزیز دله من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      تقی گفته:
      مدت عضویت: 1008 روز

      دوست عزیزم سلام

      امیدوارم حال دلت همیشه عالی باشه

      خیلی متاثر شدم بابت درد دلت…

      امیدوارم خیلی زود رابطه ات با پدر و مادرت عالی بشه حتما میشه غیر ممکن نیست

      دوست من بیا رو باورهات کار کن

      یه دفترچه تهیه کن و هر روز به مدت 21 روز بعد خواب نکات مثبت و زیبایی های زندگیت رو بنویس و خدارو شکرگزار باش و بگرد نکات مثبتی که پدر و مادرت دارن رو پیدا کن و بنویس قبل خوابم مرورشون کن شکرگزار باش و از خدا بخواه که رابطه تون روز به روز بهتر بشه

      طول روز هم حس خوبت رو حفظ کن

      تجسم کن که رابطه ات باهاشون عالی یه

      مطمئنم جواب میگیری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امیرحسین راد گفته:
      مدت عضویت: 3253 روز

      سلام و درود دوست خوبم، در عین حال که احترامشون رو نگه میدارید، از افکار منفیشون دوری کنید و تمرکزتون رو بزارید روی مسیر الهی که دارید ، به مرور به احتمال زیاد خانوادتونم خودبه خود تغییر کنن، اگر تغییر نکردن ، طبق قانون خداوند شرایطی رو براتون فراهم میکنه که: مستقل زندگی کنید و فاصله ای که بین شما و پدر مادرتون ایجاد میشه باعث بشه راحت تر و بدون دردسر به مسیرتون ادامه بدید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1149 روز

    سلام ودرود فراوان به استاد عزیزو نازنینم ومریم جون عزیزم.

    برای پیدایش افکار منفی وعواقب اون مثالهای خیلی زیادی دارم که بخام بزنم.

    اما به یه نمونه بارزش که هفته ی پیش باهاش درگیر بودم اشاره میکنم.

    یه برادر شوهر دارم که بیماری بدی گرفته .ایشون بیکار وآس وپاس با مخارج سنگین مواجه.

    پدرشوم دوساله فوت کرده ومادرشوم کلا نیست واگه باشه هم با وجود دارایی زیادش ،به هیچ‌ وجه کمکی نمیکنه .

    یه مادر کاملا استثنایی با ویژگیهای خاص خودش که بی نهایت از خودش خوب مراقبت می‌کنه .

    تنها فرد ،همسر بنده هستن که بتونن کمک مالی وغیر مالی کنن .

    خب با توجه به شرایط و موقعیت خودمون ،نگرانی ها وترسهای من شروع شد.

    همین موضوع باعث شد کلی افکار منفی به جون من بیفته.

    طوری که تمام حس وحال منی که انقد ادعا میکردم دارم با قانون پیش میرم وحالم خیلی خوبه رو ،کن فیکون کرد.

    این فکر اومد تو ذهن من که برادر شوهرم که حالا حالا نمیتونه کار کنه ،دوتا بچه وخرج ومخارج داره .

    برای بیماریش هم که باید کلی هزینه کنه .

    وااای نکنه از این بعد میخاد همش سراغ همسر من بیاد .

    همین یه جمله و همین یه فکر ببینید چ بلایی به سرم اووورد.

    اول از اینکه شروع به کنترل کردن همسرم کردم.

    چند روز هروقت از سر کار میومد میگفتم : خب چ خبر ؟از محسن چ خبر؟چکار کرد ؟از کجا میخاد پول جور کنه ؟واز این سوالات مزخرف که اطلاعات من بیشتر بشه تا مثلا نگرانی هام رفع بشه یا نه ،شایدم شدیدتر بشه و همسرم بگه خب نداره .منم داداشمه، باید کمکش کنم .

    اینم بگم که چرا من نسبت به این موضوع آلرژی پیدا کردم.چون برادر شوهرم موقتی ،امسال دو میلیارد از ارث گرفته بود و همه را بدون اینکه هیچکس بدونه میگه از دست دادم .

    همسرم به خودش اجازه نمیده ازش بپرسه، واقعن تو این چند ماهه با این پول چکار کردی ؟!!!!!

    به هر صورت میریم سمت افکار منفی من !

    خب این از کنترل همسرم که خیلی وقت بود دست از اینکار برداشته بودم طوری که یادم نمیاد کی برای آخرین بار اینکارو کردم .

    اتفاقا همسرم از این حرکت ینی کنترل کردن خیلی بدش میاد و زود متوجه میشه .به همین جهت از سمت خودشم حس بد میگیرم .

    این افکار شدت گرفت ومن نسبت به همسرم حسم بد شد.چون احساس میکردم از من یه چیزایی را مخفی می‌کنه .

    بعد یه کم که بیشتر فکر کردم از جاریم هم لجم گرفت گرفت ورفتم تو قضاوت ،که چطور زنی هستش که از کارای شوهرش سر در نمیاره ؟!چرا انقد بی رویه خرج میکنن؟!!!

    از خود برادرشوهرم که همون اول بدم اومدکه انقد بی فکر زندگی می‌کنه .وانقدم مغروره.

    بعد که این افکار شدیدتر شد،دیدم نمیتونم پیش خودم نگه دارم با یکی دو تا از دوستام ، شروع به قضاوت وغیبتشون کردم.با تشدید افکار وکنترل نکردنش ،کم کم عصبانیتم بیشتر شد .حتی به مادرش هم فکر کردم که چرا باید به عنوان یک مادر انقد بی احساس باشه؟!!!

    عصبانی که شدم دیدم تو خونه حوصله ی دختر یا پسرمو ندارم.

    اونایی که هر شب یه تایمی را با من خلوت میکردن ،ولی من حوصلشونو نداشتم .

    برنامه های روزم که انقد باهاشون به وجد میومدم مثل ورزش کردن ،خوردن ،فایل گوش کردن ونوشتن و……

    دیدم هیچی بهم حال نمیده.

    چند روز نسبت به همسرم حسم بد شد طوری که دوست نداشتم اصلا سمتم بیاد.من که بقدری حالم بد بود تمایل نداشتم سمتش برم ودوسم نداشتم ایشونم سمت بیان .

    دیگه میترسیدم سوالی کنم چون فهمیدم همسرم تمایل به پاسخش نداره.

    چند روز به همین منوال گذشت.

    یه دفه به خودم گفتم ناهید معلومه چکار داری میکنی ؟

    حواست هست چ رفتاهایی تو این چند روز داشتی ؟یه نگاهی به خودت بنداز!همش با نقص رفتار کردی !

    غیبت ،تهمت ،قضاوت ،دروغ ،کنترل ،بی توجهی به بچه هات ،غافل شدن از خودت،درست مراقبت نکردن از خودت ،حس نفرت ،کینه ،رنجش ،ترس،نگرانی ،بی ایمانی ،عجله ،عدم باور فراوانی ،تمرکز به نازیبایی ها وناخواسته ها و کنترل زندگی دیگران .

    به خودم گفتم از تو بعید بود این رفتارها ،تویی که این همه سال روی تغییراتت کار کرده بودی ،همینو یاد گرفتی تو شرایط سخت انجام بدی البته شرایطی که هنوز مشخص نیست .تقریبا تصورات باطل توعه .

    خیال‌بافی های ذهن توعه .

    نجواهایی که تو ذهن تو داره پرسه میزنه !

    کووووو واقعیت ؟! هنوز که چیزی نشده ؟!

    همین جا بود که به الهامی که اومد تو ذهنم گفتم راست میگی .نباید اینطور باشه .

    خدایا کمکم کن تا افکارم را کنترل کنم واحساسمو را خوب !

    از خودم پرسیدم الان با این شرایط چ کار مثبت وخوبی من میتونم بکنم که از این احساس بد بیرون بیام ؟

    اول ازهمه کنترل نکردن همسرم بود.

    اینکه وقتی میاد سکوت کنم به هیچ وجه هیچ سوالی نپرسم تا خودش حرفی بزنه اگرم چیزی نگفت بازم سکوت .

    اصلا ناهید خانوم شما مگه قرار نبود به خدا اعتماد کنی وایمان خودتو بهش ثابت کنی ؟چی شد جا زدی ؟! فکر کردی تو شرایط خوب باید خودتو خوب نشون بدی ؟!نه عزیزم هر وقت تونستی در مقابل افکار منفی که بهت هجوم میارن تو اونا را جهت دهی کنی واحساست را خوب نگه داری ،داری توکلت را به خدا نشون میدی .

    پس ایست ،صبوری کن ،همه چیز الان مشخص نمیشه .

    یادت رفته به خودت میگفتی :«خدایا من به تو وعدالت تو ایمان دارم .هیچ حقی از من گرفته نمیشود ومن آسوده خاطر هستم ».

    این بود ایمانت ؟!!!!!

    خدایا ببخشید فراموش کرده بودم .قول میدم از همین لحظه ایمان خودمو بهت نشون بدم .

    پس تا اینجا شد «سکوت وتوکل وصبر».

    بعدش گفتم وای چ اشتباهی کردم پیش دوستم قضاوت وغیبتشونو کردم .

    سریع گفتم اشکال نداره ،خداروشکر پیش آشناها اینکارو نکردی .

    دیگه بیشتر حواستو جم کن .

    رفتم سمت بچه هام .وبرای هر کدوم وقت گذاشتم تا حرفاشونو بشنوم کاری اگه دارن براشون انجام بدم .

    تو ذهنم بابت قضاوت مادرشوهر وجاریم ذهنمو جهت دهی کردم وسعی کردم از زاویه ی دیگه به اونا نگاه کنم .به خودم گفتم تو توی جایگاه اونا نیستی که بدونی چرا به این شکل عمل میکنن؟!!!

    درمورد چیزی که نمیدونی سعی کن حرفی نزنی.

    همسرم ظهر اومد خونه خیلی شاد و سرحال وقبراق رفتم سمتش .

    بعد به خودم گفتم چ راهکارهای دیگه وجود داره که کلا از این افکار بیرون بیام ؟

    تمرکزمو بردم سمت کارای شخصی خودم .

    از جانب همسرم سعی کردم نکات مثبتشو ببینم وحتی درکش کنم که برادرشه هرچند خوب نباشه ،اون حس برادری بهش داره ودلش میخاد اگه نیاز داشت کمکش کنه .

    به خودم قول دادم سوالی نپرسم اگه کمکش کرد باز کاری بهش نداشته باشم وچیزی نگم که حالشو بد کنم .

    اجازه بدم با اختیار و‌انتخاب خودش هر کاری که لازم می‌دونه انجام بده .

    می‌دونم در حد توان خودش کمک می‌کنه .

    اصلا فکر کنم قراره به یه غریبه که نیاز به کمک مالی داره میخاد کمک کنه .

    آیا اگه غریبه ای ازمون درخاست میکرد من مخالفت میکردم ؟خیر .

    پس کلا به این موضوع دیگه کاری نداشته باش.

    اینم می‌دونم همسرم کسی نیست که به ما خسارتی بزنه .پس برای چی نگرانم .

    به قول استاد از مازاد سرمایش اگه بخاد کمکش می‌کنه .

    فراوونی نعمت وثروت را به خاطر اووردم .

    اومدم مثل خانومای خوب ،پیش فرضهای مثبت کردم.

    گفتم اینا همش زاییده ی خیال من بود .

    ممکنم هست که اتفاق نیفته.

    اومدم افکارمو مثبت کردم .به خودم گفتم من فکر میکنم کمک گرفتن از ما ، تنها راهیه که برادرشوهرم انجام‌میده اما خداونداز بی نهایت طریق می‌تونه کمکش کنه .

    خداروشکر با ابزارهای قانون میتونیم حال خودمونو خوب کنیم .

    بله حالم خوب شد.

    وبرای همیشه پرونده ی این موضوع را تو ذهنم بستم .

    چون حالا حالا ادامه داره .

    اما من دیگه نباید بد فکر کنم .

    من به خدا قول داده بودم که تو زندگیم هر اتفاقی افتاد، اونو بپذیرم بدون اینکه احساسمو بد کنم بدون اینکه دنبال چراش باشم .چون به خدا اعتماد کردم .

    بنابراین هر اتفاقی حتمن خیر ومصلحتی برای من داره که با صبر کردن وکنار ایستادن متوجش میشم.

    امسال را گذاشته بودم ایمان خودمو محک بزنم .

    دوست نداشتم سستی کنم .

    اما ایرادی نداره تجربه ی خوبی بود.

    خیلی چیزا برام یاد آوری شد.

    الان احساسم به همه خوبه خوبه .

    از هیچ کس دلخور یا ناراحت نیستم .

    دیشب همسرم گفت ناهید راستی بت نگفتم جریان محسن چی شد؟گفتم نه بگو.

    گفت یه آشنا کله گنده پیدا کردیم با کمترین هزینه تمام خرجای مریضیشو کم کنه .

    که برادرش گفته خودم مبلغشو دارم .

    همون لحظه گفتم خدایا شکرت .

    واقعن شکرت .

    یه عذر خواهی کوچولو به خاطر بی اعتمادیم به خدا ، از خدا کردم .

    راستی یادم رفت بگم یکی از چیزایی که افکارمون تغییر دادم این بود که به خودم گفتم ناهید یادت رفته این دنیا گذریه .

    یادت رفته که معلوم نیست تا کی باشی یا نباشی !

    از کجا معلوم تا فردا زنده ای یا نه ؟!

    پس چرا روز خودتو خراب میکنی ؟!

    حیف تو نیست !

    از وقتت بهترین استفاده ها را بکن وبی خیال این چیزا باش که هیچ چیز ارزش حال بدی را نداره.

    بزار جریان زندگیت اونطور که خدا برات طراحی کرده ،بگذره .

    تو که نمیدونی قراره چی بشه .

    شاید اتفاقات عالی در پیش رو داشته باشی .

    پس اجازه نده افکار منفی یا باورهای غلط حالتو خراب کنن.

    کنترل ذهن ودادن ورودیهای مناسب زاویه ی دیدم را تغییر داد وحالم را خوب کرد.

    خدایا شکر.

    سپاس از استاد عزیزم که همه ی این حال خوبیها را از آموزه های ایشون دارم .

    استاد جونم دوستت دارم .

    از حضور شما که حضور خدا را در زندگیم پر رنگ کردید بی نهایت کمال تشکر را دارم .

    خدایا سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2976 روز

      بنام ویاد الله

      سلام ودرود به ناهید عزیز وارزشمند

      احسنت به تو ناهید جان چقدر تحسین برانگیزی تو عزیزم که این چنین ماهرانه نجواها وافکارت را کنترل کردی وسعی کردی افکارت را به سمت مثبت جهت دهید

      تحسین می‌کنم روح بزرگت وقلب پاکت را

      تحسین می‌کنم اراده وشجاعتت را که اینچنین در مسیر بهبود ورشد قدم برمیداری

      بهترین ها نصیب قلب مهربانت

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        ناهید رحیمی تبار گفته:
        مدت عضویت: 1149 روز

        سلام عزیزم.

        ممنون از لطف شما.

        هر دوره ای که کار میکنم باعث تغییرات بیشتر تو وجودم میشه .

        ازاینکه با هر اتفاق وپیشامدی میتونم عملکردهای بهتری داشته باشم خیلی خوشحال میشم.

        خیلی خوبه که از اتفاقات وپیشامدهای ناجالب بتونیم درسهای خودش را بگیریم .

        چون کمک خیلی بزرگی بهمون می‌کنه.به مراتب خیلی قویترمون می‌کنه .

        امیدوارم با همین روند پیش بریم تا به اون رشد وپیشرفت درونی برسیم .

        آرزوی موفقیت وسعادت برای شما دوست عزیز دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    برای چهارمین بار، این روزها، اومدم که بنویسم.

    ان شاالله اگه باید نوشته و ارسال بشه، میشه.

    این فایل، بسیار رویایی بود برای من، بر حسبِ نیازِ یکی دو روزِ اخیر من اومد روی سایت و امروز چندین باز شنیدم و کیف کردم.

    اینکه قانونِ به هر چی توجه نشون بدی، برات رقم میخوره، برام تکرار و یادآوری شد.

    اینکه چطوری اگه زود جلوی نجواها (علف های هرز) رو بگیری، میتونی تو تحتِ کنترل بگیری اوضاع رو، وگرنه به مرور زمان قدرت میگیرن و بهبودشون زمان و انرژیِ بیشتری می طلبه.

    اینکه با مثالِ دوستتون که در مورد اخطار و توقف رانندگی، چطوری مواجه شده:

    اول عصبانی شده، بعد با تغییر دادن زاویه ی نگاهش به ماجرا به گونه ای که حسش رو بهبود بده و احساسش رو خوب کنه، ماجرا به کل عوض شده…

    خیلی زیبا بود این فایل از جهاتِ آگاهی های متفاوتی که دادین:

    مثال علف های هرز و کوتاهیِ به موقع یا دیر هنگامشون.

    کنترل ذهن، موضوعی هست که همیشه نیاز به کار و تلاش و جهاد داره.

    با همه توجهی که بهش میکنم، یه لحظه غفلت یا فراموشی منو از چرخ دنده ی اصلی خارج میکنه.

    سِرُمِ آرامش بخشِ من برای این روزها:

    فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

    خدایا شکرت برای معجزه ای که بهم هدیه کردی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  9. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1337 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام‌و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته.

    خدا رو شکر میکنم که من فارسی زبان هستم و به راحتی میتونم از مطالب این سایت الهی که فارسی هست استفاده کنم .استاد بی نهایت سپاس گذارم ازتون به خاطر عشق و آگاهی که دارید توی این سایت به همه ما میدید..

    خدا رو شکر میکنم که از شروع دوره احساس لیاقت با شما و هم دوره ای هام همراه بودم تا الان که جلسه 11 رو سایت هستش.

    من این دوره رو زمانی خریدم که تازه ازدواج کرده بودم .روز عقدم مصادف شد با تاریخ تولدم و انگار خدا هدیه تولدم همسرم رو که خیلی دوستش دارم بهم کادو تولد داد.

    و باز برای ازدواجم خدا کادوی ازدواج دوره احساس لیاقت رو بهم داد.

    خیلی خوشحال هستم که دانشجوی این دوره هستم و دارم روی این دوره کار میکنم.

    من شاید نزدیک دوسال داشتم دوره عزت نفس رو کار میکردم ولی واقعا در مدار فهمیدن مطالب ارزشمندش نبودم.

    ولی توی این دوماه انگار بیشتر از اون دوسال مطالب دوره عزت نفس رو درک کردم.

    یعنی دوره احساس لیاقت پیش نیاز درک دوره عزت نفس برای من بود خدایا شکرت.

    استاد تا اینجای کار که توی دوره هستم چیزی که الان میتونم بگم .

    انگار در درون خودم ی گمشده ای رو پیدا کردم و دارم سعی میکنم بهتر بشناسم و بیشتر دوستش داشته باشم و دارم کم کم با خودم رفیق میشم .دارم بیشتر هوای خودم رو نگه میدارم

    سعی میکنم کمتر خودم رو موقعی که اشتباه میکنم سرزنش کنم مثل ی دوست صمیمی سعی میکنم با خودم رفتار کنم.و این کار باعث شده نگاهم به اتفاق ها ی ذره تغییر کنه و انگار ی بازی کن خوب و با مهارت به تیمم اضافه کردم که اگه ی اتفاق ناخوشایندی میفته میگم اینا نمیتونم حال من رو بد کنند چون من الان قوی تر شدم انگار توی مواقع که نجوا ها میخواد بیاد یا شروع میشه سریع میفهمم و نمیذارم اذیتم کنه.

    البته بگم میشه هم که من از دستم در بره

    میشه هم اشتباه کنم کنترل ذهنم از دستم خارج بشه ولی هیچ غمی نیست

    من دارم تکاملم رو طی میکنم

    چون من انسانم و هیچ انسانی نیست که اشتباه نکرده باش.

    من کامل نیستم ولی هر روز سعی میکنم از روز قبلم بهتر عمل کنم .و خودم رو دوست داشته باشم .دوست عزیزم که داری کامنت من رو میخونی

    اگه این دوره رو نداری بهت پیشنهاد میکنم اگه نشونه ای دیدی توی کامنت من بیا توی دوره .

    خدایا بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  10. -
    نرگس در مسیر توحید گفته:
    مدت عضویت: 1617 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    استاد جان من در مورد علفهای هرز که توی یکی از قسمتهای زندگی در بهشت موقعی که داشتین پرادایس رو پاکسازی میکنید من بهش فکر کردم و این مقاله رو نوشتم برای کانالم و الان اینجا درکم از علفهای هرز رو اینجا میذارم

    در زندگی مان چقدر باورهای محدودی هستند که باید ریشه کن شوند؟

    واقعا چه باورهای محدودی داریم توی زندگیمون که نمیذاره رشد کنیم؟

    باورهای محدود هر انسانی ممکنه شامل اینها باشه

    ترسها، ترسها ممکنه از هر چیزی باشه از یه آدم ، حیوان یا تنهایی…نگرانی ها

    حرف مردم

    کینه

    نفرت

    حسودی کردن

    غیبت کردن

    دروغ گفتن

    تنبلی کردن

    عصبانیت

    غمگین بودن

    غصه خوردن

    ‏ناامیدی

    ‏دزدی

    ‏کار نادرست

    ‏خود خوری کردن

    ‏سرزنش کردن‏

    مقصر دونستن عوامل بیرونی

    ‏عدم اعتماد به نفس و عزت نفس

    که مهمترینش همینه بقیه میاد زیر مجموعه ی این دسته چون وقتی هر انسانی که عزت نفس پایین داشته باشه یعنی خودش و توانایی های خودش رو باور نداشته باشه ممکنه این رفتارها ازش سر بزنه . حالا ممکنه برای هر فردی این عزت نفس پایین یه جور خودش رو بروز بده ، یکی با دروغ گویی، یکی با عصبانیت، یکی با کارنادرست و……

    ‏این مقاله خیلی ارزشمنده که بارها و بارها باید بخونید و باورهای محدودی که در درون ما رشد کرده رو بیایم از ریشه بکشیم بیرون ، خـــیـــلـــی مهمه که بیایم خودمون رو کنکاش کنیم و دونه به دونه باورهای محدود زندگیم مون رو بکشیم بیرون و مــــهــــم تر اینکه وقتی کشیدیم بیرون مدیریت کنیم و حواسمون باشه که دوباره رشد نکنه . یعنی ما اجازه ی رشد کردن بهش رو ندیم .

    میدونید درخت که هیچ حرکتی نمیتونه بکنه و نمیتونه علفهای هرز اطرافش رو پاک کنه، ولی اگر انسان اون علفهای هرز دور درخت رو قطع نکنه اون درخت هر روز ضعیف و ضعیف تر میشه چون کل اون قدرتش رو علفهای هرز میگیره

    باورهای محدودی ذهن ماهم دقیقا مثل همون علفهای هرز دور درخت میمونه اگر قطع شون نکنیم شیره ی جونمون رو میمکه

    فرق ما با بقیه موجوداتی که خداوند خلق کرده همینه که خداوند اختیار زندگی ما رو بهمون داده و ما اشرف مخلوقات هستیم، ما میتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم و قدرت تغییر خودمون رو داریم .

    بذارید مثال بزنم تا بهتر متوجه بشید من قبلا از تنها بیرون رفتن میترسیدم میگفتم مردم چی میگن یا اگه یکی سر راهم رو بگیره چی و…

    خیلی افکار نامناسب داشتم این ترسه باعث شده بود هر موقع میرفتم بیرون باید حتما یکی باهام میومد تا تنها نباشم و بخاطر این باور خودم، خانواده م هم نمیذاشتن تنهایی بیرون برم اینا بخاطر عدم عزت نفسم بودخیلی اذیتم میکرد، من عاشق آزادی بودم ولی این ترس آزادیم رو ازم گرفته بود نمیذاشت پرواز کنم میخواستم این ترس رو بشکنم و این علف هرز رو برای همیشه ریشه کن کنم . برای ریشه کن کردن این ترس ایده اومد که تنهایی بیرون بزنم از خونه و برای مدتی برم دور از خانواده ام زندگی کنم تصمیم خیلی سختی بود ولی برای رهایی از این ترس باید انجام میدادم . باز اینم لازمش عزت نفس بالا بود،که تنها بزنی بری جاهایی که اصلا نرفتی و مکانهای ناشناس، افراد جدید، ارتباط برقرار کردن با افرادی که اصلا نمیشناسی واقعا به رشد عزت نفس آدم کمک میکنه . به مدت ده روز تنها رفتم و توی رستوران کار پیدا کردم با افراد عالی بعد سرکار تا نصفهای شب میرفتم پیاده روی و بعدش مسافرخونه .

    تمام ترسهام خورد شدن یعنی علفهای هرزی که از بچگی ناخواسته وارد ذهنم شده بود رو ریشه کن کردم . توی اون ده روز اینقدر رشد کرد عزت نفسم یعنی وقتی برگشتم خونه و با کشیدن اون علفهای هرز و قطع کردن باورهای محدود دیگه هیچ نگاهی برام مهم نیست . یه آدم جدید، یه شخصیت جدید با ویژگیهای جدید از خودم ساختم که اصلا قابل مقایسه با فردی که فروردین همین سال یعنی سال 1402اصلا قابل قیاس نیستم . واقعا با حذف باورهای محدود زندگی رو آدم میتونه راحت زندگی کنه و از میوه های شیرین زندگی لذت ببره آزادی یکی از میوه های شیرینش هست .

    واقعا وقتی علفهای هرز زندگیمون که کمتر میشه طعم واقعی زندگی رو آدم میفهمه ، آدم رها تر میشه از هر چیزی ، آدم یاد میگیره که فقط برای دلخوشی خودش زندگی کنه نه برای دل مردم . زندگی بدون علف هرز خیلی زیباست ما میتونیم با کنترل کردن ورودیهای ذهنمون این علفها رو ضعیفتر کنیم و با عمل کردن به قانون و با شجاعت بکشیم شون بیرون . ولی یه چیز خیلی مهمی هست که این علفها ریشه اش توی ذهنمون هست و ما فقط میتونیم با ادامه دادن کاتشون کنیم و مراقب باشیم که دوباره رشد نکنن . ما با عمل کردن مون هر روز این علفهای هرز رو ضعیف و ضعیف تر میکنیم تا از ریشه بیاد بیرون و فراموش کنیم اون باورهای مخربی که در ذهن مون کاشته شده بوده.

    سپاسگزارم از وقتی که برای خواندن این مقاله ی زیبا و ارزشمند گذاشتید امیدوارم که هر روز علفهای هرز زندگی تون با عمل کردن به قانون ضعیف و ضعیف تر بشن، آرزو میکنم که همیشه در پناه خداوند مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1285 روز

      سلام نرگس جان زیبا

      چه زیبا بود توحید عملی تون، چه لذتی بردم، شاید نوشتن و خواندن این اقدام عملی آسون باشه ولی مطمئنم انجام اش نیاز ب کنترل ذهن بسیار در مقابل بسیار نجواها داره، نیاز ب شجاعت و ایمان بسیااار داره، به چه ترس بزرگی غلبه کردین. واقعا شجاعت و ایمان تون رو تحسین میکنم.

      چه قدم بزرگی رو برداشتین، از کسی ک ب تنهایی بیرون نمیرفت ب کسی ک 10 روز مهاجرت کرد، فارغ از نظر و دیدگاه اطرافیان. دقت کردین ب بقیه نمیشه توضیح داد دلیل برخی اقدامات رو؟و درک نمیکنن ک من میخوام برم تو دل ترسم، میخوام ایمانم رو ب چالش بکشم. و اینجاست ک من میگم نه من ک نتیجه ای مثل اطرافیان نمیخوام بگیرم پس چرا باید ب حرف شما گوش بدم؟ نه من ب حرف قلبم گوش میدم.

      مطمئنا پیروز شدن در مقابل این ترس، نقطه عطفی میشه برای قدم های بسیار در آینده، و آدم ب خودش میگه ذهن عزیزم من ک اون کارو انجام دادم دیگه منو از این نترسون، همون خدایی ک دفعه قبل همراهم بود این دفعه هم حواسش بهم هست.

      به قول خانم شایسته غلبه بر یکی از ترس ها باعث شجاعت در زمینه های بسیار دیگه میشه ک آدم خودش خبر نداره، باعث گرفتن تصمیمات بزرگ دیگه.

      اون رشد عزت نفس رو خیلی درک میکنم واقعا درست می گید، وقتی آدم از منطقه امنش میزنه بیرون کلی رشد میکنه، معاشرت با آدم های جدید و دیدن لطف خداوند خیلی باعث تقویت ایمان میشه.

      این جمله تون نهایت عزت نفس بود، آدم رها برای دل خودش زندگی میکنه نه برای دل مردم

      سپاسگزارم برای نوشتن این مقاله توحیدی، در پناه الله باشی دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        نرگس و مهدی گفته:
        مدت عضویت: 782 روز

        سلام به نائمه زیبا و دوست داشتنی

        دختر چقدر شجاعی دمت گرم دختر

        پروفایلت رو وقتی خوندم فکر کردم دارم داستان زندگی خودم رو میخونم

        با تمام وجودم تحسینتون میکنم واقعا معرکه ی خداوندی احسنت بهت

        بهترین بهترین ها رو براتون آرزو میکنم ان شاءالله که همیشه در پناه خدای مهربان شاد و ثروتمند و سعادتمند و سربلند باشی در دنیا و آخرت

        عاشقتم عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: