چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

723 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1734 روز

    بنام خدای هدایتگر مهربانم

    سلام ب استاد عزیزم

    مریم نازنین

    و دوستان همفرکانسم

    خداروشکر بابت فایل جدید چقد من بهش احتیاج داشتم سپاسگزار خداوندم بابت این همزمانی

    میخوام همین جا تشکر کنم از استاد جانم ک اینقدر زیبا وباعشق تشبیه کردن رشد علف های هرز و ب افکار منفی ک اگه از همون اول ک ی جرقه س جلوشو نگیریم

    خییلی سریع رشد میکنه و ی درخت تنومند میشه واینکه همیشه باید حواسمون باشه ک اگه ی بار ی فکر و از نطفه خفه کردیم ی درخت هرز و از ریشه کندیم وقتی هنوز کوچیکه

    نباید بیخیالش بشیم و فک کنیم دیگه رشد نمیکنه و بزاریم ب حال خودش بمونه تا باز با کلی مشقت بیاییم سروقتش

    خدایا شکرت من دوتا مثال دارم ازاین افکار منفی ک پریروز خداروشکر یکیشو از ریشه قط کردم

    من برای اولین بار خودم خواستم با انتخاب خودم ی اسپرت بخرم چون همیشه بقیه برام انتخاب میکردن

    وچون دیر ب دیر میخریدم بایستی ی چیزی میخریدم ک کلی برام کار کنه

    باخواهرم رفتیم دزفول برای خرید لباس ک من بیشتر میرفتم اسپرت ها رو میدیدم تا اینکه رفتم تو ی مغازه خوشم اومد از مدل اسپرت ها و ب فروشنده گفتم من ی اسپرت میخوام ک رنگش روشن باشه و تو پنجه پا راحت باشه ک ایشون ی اسپرت آورد برام ک خیلی خوشم اومد از راحتیش

    خواهرم گفت من میرم توهم بیا واز مغازه رفت بیرون و مخالفتشو اینجور نشون داد

    منم موندم سر دوراهی چون پولی ک داشتم برای خرید لباس بود

    و با اکراه از پام درآوردم و گفتم اشکال نداره اگه قرار باشه مال من باشه ب راحتی میخرم

    خلاصه از مغازه اومد بیرون و ب مادر زنگ زدم ک من این اسپرتو میخوام خیلی راحته پام توش اول مخالفت کرد چون قیمتش خیلی بالاتر از اسپورتی بود ک همیشه میخریدم

    خلاصه باز برگشتم با لب خندان تا بخرمش وقتی پوشیدم همون احساس خوب بهم دست داد و ی کم ک باهاش راه رفتم دیدم سنگینه ی کم پرسیدم چرا حس میکنم سنگینه فروشنده گفت شاید چون اسپرت قبلیت فیک بوده وسبک حرفشو قبول کردم گفتم حتما پام عادت نداره ابنجوره و ب ندای درونم گوش ندادم

    شاید بخاطر باور کمبود بود ک فقط همین ی اسپورته اگه نخری دیگه گیرت نمیاد

    خلاصه با اسپرت های جدیدم ک پوشیده بودم از مغازه زدم بیرون

    و مال خودم و گذاشت تو کارتون برام

    تو مسیر ک ب سمت جایی ک خواهرم بود میرفتم باز حس کردم کف کفش سفت و سنگینه باز بهش گوش ندادم گفتم طبیعیه

    خلاصه اومدم خونه وخوشحال بودم از تحقق خواسته م ک خواستم وب راحتی شد واینکه چ انتخاب خوبی کردم و خودمو کلی تحسین کردم بابتش

    عصر روز بعد با آجیم رفتم بازار با اسپرت های جدیدم

    اولش کلی کیف کردم چقد انتخاب خوبی کردم بعد ک بیشتر باهاشون راه رفتم حس کردم ی وزنه ب پاهام وصله ومنو ب عقب میکشه

    ذهنم شروع کرد ک دیدی اصن بلد نیستی ی اسپرت بخری

    زکیه این همه پول دادی ببین چی خریدی

    کف پام درد گرفته بود و هی ذهنم غر میزد ک حالا چیکار میخوایی بکنی این همه گفتی خوبه حالا چطور روت میشه بگی خوب نیست

    و الان بقیه کلی مسخره ت میکنن تحمل کن و ب کسی چیزی نگو

    هر قدمی ک برمیداشتم نگاهم رو کفشواسپرت دخترا و پسرایی بود ک داشتن رد میشدن و غصه میخوردم ک چرا من ب حرف ندای درونم گوش ندادم همون اول بهم گفت سنگینه راحت نیست گوش ندادم

    خلاصه وقتی از بیرون اومدم خونه ب شدت ذهنم درگیر و حالم بد بود

    ب اون آجیم ک باهاش رفته بودم اسپورت و خریده بودم

    گفتم پام درد گرفته کف کفش سفته

    بهم گفت من بهت گفته بودم ک عجله نکن سرفرصت بگیر الان ک دیگه نمیتونی کاری بکنی

    گفتم نننننن من تحمل نمیکنم و میرم تعویض میکنم

    اجیم خندید گفت محاله تو باهاشون راه رفتی

    هیچ وقت این کارو نمیکنه

    گفتم برای من عوض میکنه فرداصب میرم و عوض میکنم

    خلاصه دیدم این انتخاب اشتباه چقد حس منو بد کرده شروع کردم ب گفتن اینکه

    اشتباه جزئی از زندگیه

    اتفاق میفته من درسشو میگیرم و پیشرفت میکنم

    من اولین بارم بوده خودم انتخاب کردم درسته اشتباه کردم ولی الان متوجه شدم چی میخوام اشکالی نداره الان متوجه شدم راحتی کفش برام مهمتره تا ظاهر زیبای اون 4لایه بودن و فلان و فلان

    من ی اسپرت راحت و سبک میخوام ک برای پیاده روی مناسب باش خدایا من میرم تا اونجا بقیه ش باخودت ،خودت برام ی اسپرت راحت انتخاب کن

    تمرین ستاره قطبی و نوشتم

    ک خدایا آسانم کن برای آسانی ها

    غیرممکن برای تو وجود نداره خودت کارمو راه بنداز ب راحتی وآسانی

    ساعت 10ونیم از خونه زدم بیرون

    خداروشکر در حیاط و ک بستم تاکسی اومد همزمان ک رسیدم ب تاکسی ها دزفول سریع پر شد

    و ب راحتی رسیدم دزفول تو مسیر حسم گفت از بازار قدیم میومبر بزن چیزی ک من همیشه میترسیدم برم تنهایی اونجام همیشه شلوغه

    ولی این بار ب حرف احساسم گوش دادم و مسیرم خیلی کوتاه شد و نزدیک فلکه ساعت خداروشکر دراومدم

    من هیچ وقت تنها این مسیرو نرفتم و اولین بارم بود و خداروشکر تونستم برترسم غلبه کنم

    وقتی رسیدم ب مغازه ای ک اسپورت ازش گرفته بودم دیدم مشتری داره ی زن وشوهر ک باحوصله داشت خانومه انتخاب میکرد گفت ی کم منتظر بمون تا اینارو رد کنم

    بعد ک رفتن با صداقت مشکلم و بهش گفتم واینکه اصلن راحت نیستم توش اول مقاومت کرد ولی راضی شد و تقریبا یک ساعت ونیم برام وقت گذاشت تا ی اسپرت راحت پیدا کنم و دیدم ک اصلا از اون آدم های نیست ک ب محض فروش کالاش دیگه کسی و نشناسه و رفتارش عوض بشه

    خداروشکر اینقدر مودب بود و باحوصله برام وقت گذاشت ک خودم باورم نمیشد ک من چقدر تغییر کردم

    احساس ارزشمندی من چقد بهتر شده ک با این شخص سالم و مودب و مسئولیت پذیر همدار شدم

    خییلی ازش تشکر کردم و دیدم چاره ای هم نداشت چون خدای من ایشونو انگار مسخ کرده بود ک تسلیم خواسته ی من شد

    و فقط ناراحت این بود ک دیگه ازش خرید نمیکنم چون خاطره ی خوبی ازش ندارم

    ی اسپرت خوشگل راحت گرفتم و 100تومن هم بهم پول داد

    و دیدم ک باور ما آدم ها افکارمون هست ک همه چی و رقم میزنه

    و با لبخندان راهی خونه شدم و خوشحال از این تضاد و مشخص شدن خواسته م

    وواحساس ارزشمندی ک برای خودم و پای عزبزم قائل شدم و تحمل نکردم رنج بردن پاهای خوشگلم و

    الهی صدهزار بارشکرت

    وقتی ک اومدم خونه خواهرم باورش نمیشد ک تونستم تعویض کنم و میگفت دزفولی ها تعویض میکنن خخخخخ

    و حالا اگه من جلوی این افکار منفی و نمیگرفتم وتحمل میکردم تا مدتها ذهنمو درگیر میکرد و حالم بد میشد

    ن تنها خودم اذیت میشدم با گفتگوهای منفی ذهنم، پای خوشگلمم اذیت میشد

    الهی صدهزار بارشکرت خدای من

    از مریم عزیزم هم تشکر میکنم ک کلی زحمت میکشن و گوشی دست میگیرن و فیلم میگیرن

    درپناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2166 روز

    چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم؟

    _ افکار منفی تا وقتی رشد نکردند، تا وقتی قوی نشدند میشه تغییر جهت بهشون داد.

    تا وقتی که این افکار منفی ضعیف هستند، میتوانیم تغییرشون بدیم. میشه تمرکزمون رو بگذاریم روی زیبایی ها، روی سلامتی مون، روی توانایی هامون، روی استعدادهامون، روی نقاط مثبتی که توی زندگیمون هست. نقاط مثبتی که توی وجود خودمون هست و اینا رو جهت بدیم. اما اگر به افکار منفی اجازه بدیم که رشد کنند(چون این افکار خیلی قدرت دارند برای رشد کردن) مثل همین علف های هرز و از اونجایی که این علف هرزها شاخه های گسترده و پخشی هم دارند، زدنشون هم کار راحتی نیست. حتی رد شدن از توی اونا هم کار راحتی نیست.(یعنی زمانی که ما هریک دانه رو با دست می زدیم چقـــدر باید زمان می گذاشتیم.)

    _افکار منفی هم وقتی تغییرشون نمی دهیم، وقتی روشون کار نمیکنیم، شروع می کنن به گسترش پیدا کردن، شروع می کنن به پخش کردن خودشون و این یواش یواش تبدیل میشه به شکل فکر کردن ما.

    _ ما باید مواظب افکارمون باشیم که چه فکرهایی توی سرمون هست و چطوری دارند اون فکرها خودشون رو گسترش می دهند؟! چه باورهایی توی ذهن ماست؟!

    مثلا یک باوری مثل باور کمبود، که میگه پول نیست، فرصت ها کمه،…

    دیگه نمیشه خونه بخری، دیگه نمیشه مهاجرت کنی،…

    وقـــــــــــتــــــــی این افـــــــــکار می آید اولش یک جرقه است، ولی وقتی که اجازه می دهیم که خودشون رو گسترش بدهند، اینقدر قوی می شوند کــــــه کل فـــــــــــضای ذهـــــــن ما رو می گیرند.

    _ من در مورد افکار منفی حواسم هست که نگذارم رشد کنند. سریع میام باورهامو تقویت می کنم، میام ادله هایی، منطق هایی توی ذهنم پیدا می کنم که ثابت می کنه که نعمت ها هرروز و هر روز بیشتر میشه.

    یکجــورایی برنامه ریزی کردن ذهنم را هـــر روز انجام میدم.

    _ همیشه اول برنامه ریزی کردن ذهنم رو انجام میدم.

    _ اگـــــــــر ما به فکر ذهن مون نباشیم، افکار منفی بسیارقدرتمند می شوند و تبدیل می شوند به حالت افسردگی.

    _ افسرده کیه؟ افسرده کسی ست که افکار منفی اش اینقدر قدرتمند شدند کـــه نمیتونه از پسـش افکارمنفیــش بربیاد.

    اینــــقدر سرزنش خود، اینقدر نگرانی، اینقدر ترس ها، اینقدر بی ایمانی، اینقدر احساس عدم لیاقت توی وجودش گسترش پیدا کرده، اینقدر رشد کرده که تبدیل شده به افسردگی(مثل تومور سرطانی).

    _یعنی مــا باید حواس مون به خودمون باشه، وقتی اوضاع داره خراب میشه، همون اول جلوشــو بگیریم.

    _ وقتـــی افکار منفی میاد تو ذهن مون همون اول با تغییر زاویه فکرمون، با تغییر نگاه مون، با نگاه کردن به نعمت هایی که داریم به جای ناسپاسی کردن بخاطر چیزهایی که نداریم. اگــــر اون موقع بیایم فــکــرمون رو درست کنیم کار راحتیه.

    منـی که می تونستم پرادایس رو زودتر تمیز کنم، چرا گذاشتم اینقدر زحمتش برام صد برابر بشه.

    در جریان باشید که افکار منفی اینجوری نیست که همونی که هستند بمونند، اگر بیان توی ذهن ما تقویت میشن و وقتی که افکار منفی تقویت بشن، ما بیشتر به موضوعات ناراحت کننده فکر می کنیم و طبق “قانون بدون تغییر خداوند” موضوعات ناراحت کننده بیشتری هم جذب می شه تو زندگیمون. بعد موضوعات ناراحت کننده باعث می شه که ما بیشتر ناراحت بشیم، بیشتر نگران بشیم، بیشتر افسرده بشیم و این افکار بد بیشتر باعث می شه که بریم توی یک فرکانسی یک مداری که اتفاقات بد بیشتر، آدم های بد بیشتر، مشکلات بیشتر وارد زندگیمون بشه و این چرخه می تونه واقعا اینقدر قدرتمند بشه.(مثـل گلوله برف کوچیک که بعد وقتی بزرگ می شه میتونه حتی یک شهر رو ببره زیر خودش.)

    _ یعنی افکار منفی رو توی ریشه، توی نطفه باید خفه شون کرد.

    = هیچ کس نیست که افکار منفی نداشته باشه، اما کسانی هستند که می تونن مدیریتش کنن، وقتی هنوز قدرتمند نشده. وقتـــی نگرانی و ترس میاد تو ذهنش، سریع میاد با باورهای درست ذهن رو مدیریت میکنه.(همون چیزی که در دوره احساس لیاقت داریم روش کار میکنیم.) ترس ها رو ضعیف کن و ایمانــتو قوی کن.

    _ وقــتی احسات بهتر می شه، وقــتی با تغییر باورهات احساست بهتر می شه. کار خیلی راحـته.احساس بهتر اتفاقات بهتری رو رقم می زنه، اتفاقات بهتر باز احساسات بهتری رو تقویت می کنه.همون سیکل شروع میشه اما به طور مثبت. و همینجور نتایج بزرگ و بزرگ و بزرگتر می شه. یــعنــی توی زندگی من(استاد) همین بوده.

    _ مــن اولش که نمی تونستم ذهنم رو کنترل کنم، اولش خیلی نیاز داشت به تلاش کردن چون شرایط زندگی من شرایط معمولی نبود.کلی بدهکار بودم، کلی شرایط سخت داشتم ولی تلاش می کردم تا ذهنم رو کنترل کنم، تلاش می کردم که روحیه ام رو حفظ کنم. و وقتــی که این کار رو کردم شرایط خوب و اتفاقات مثبت بیشتر و بیشتر شد. و الان کار به جایی رسید که الان انصافا کار راحتیه برای اینکه تمرکز کنم به زیبائی ها به خاطر اینکه دور بَرم پر از زیبائی هست. هرچند که در این شرایط هم ذهن باز هم دنبال موضوعی میگرده که بهت احساس بد بده ولی از اونجایی که کلی نعمت، ثروت و سلامتی و روابط خوب توی زندگیم هست، کار راحت تری هست که افکار منفی رو از خودم دور کنم. ولی “اولش اینــطور نبود. ”

    “چطور این اتفاق افتاد؟

    بــا ادامه دادن،

    بـا حرکت کردن،

    بـا تغییــر شخصیـت،

    بــا تغییر نگاهم به دنیا،

    بــا رفتن توی دل ترس هام،

    بــا دیدن نعمت هایی که توی زندگیم هست،

    بــا سپاس گزاری کردن اون چیزهایی که بخاطرش سپاسگزارم توی زندگیم.

    و بــعــد ایده ها اومد، شرایط اومد، موقعیت ها اومد و هِــی اتفاقات بهتر و بهتر جلو رفت…

    _* یــادتون باشه افکار منفی می تونهه خیلی ضربه بزنه اگر قوی بشن. اگــر قوی نشن مثل یک بچه کوچیک خیلی راحت می شه کنترل شون کرد. ولی اگر تبدیل بشن به یک غـول به یک دیو بزرگ اون وقت کار راحتی نیست.

    _ وقــتی یک فکر منفی میاد توی سرمون به محض اینکه احساس مون بد میششه ببینیم چه فکری هست؟ چـطور می فهمیم که فکر منفی توی سرمون هست؟! موقعــی که حالمون بد میشه، وقتی که احساس بدی داریم یــعنی یک چیزی توی مغزمون هست که داره احساس ما رو بد میکنه. به یک موضوعی از یک زاویه ایی داریم نگاه می کنیم که داره احساس ما رو بد می کنه. حالا به محض اینکه اینو فهمیدیم از طریق احساس مون که یک فکر منفی توی سرمون هست بیایم بـگـیـم که چطور می تونم؟ از چـه زاویه ایی می تونم(این هـنره…) هنری که بتونی انجامش بدی و افکار منفی ات رو شناسایی کنی و همون موقع با تغییر زاویه دیدت….

    استاد جان اینجا مثالی از یک دوست میزنن که دوستشون تعریف می کرد که موقع رانندگی روی پل حواسش نبوده از سرعت مجاز رد کرده و پلیش اومده جریمه اش کرده و …دوستشون میگه اولش خیلی ناراحت شدم بعدش گفتم اینجا اصلا پلیس تا حالا نبوده. بعد با خودش گفته ببین جلوتر چه بلایی میخواسته سرم بیاد که خدا اینو اینجا سر راه من گذاشته.خدا میخواسته از من محافظت کنه،خدا به من لطف کرده و… این همون هنـریه که آدم میتونه کسب کنه “وقــــتی یک اتفاق ناجالب بیفته ببیننه توش چه خیریتی می تونه پیدا کنه.” میگه وقتی اینجوری فکر کردم اینقدر آروم شدم اصلا بهش فکر نکردم دیگه کاری ندارم.و گفت هنوز نمی دونه داستان گواهینامه ام چی می شه. ولی دیگه برام مهم نیست. چون من می دونم که خدا از من محافظت کرد و خدا یکنفر رو فرستاد به این شکل از من محافظت کنه.

    _این ویژگی که بارها و بارها توی زندگی من افتاده و گفتم حـتما خیریتی توشه. این یک خیریتی توشه و دیر یا زود من خیریتش رو می فهمم و سعی کردم که ذهنم رو آروم کنم. و وقتی که خیلی خوب بتونی این کار رو انجام بدی. عملا اینقدر زندگی نرم و روان میشه، اینقدر شرایط خوب برات رخ میده. واقعا میشه زندگی در بهشت.واقعا همه چی عالی میشه.

    _ این نوع تغییر نگاه هست که میتونه توی شرایط سخت به ما آرامش بده.

    وقتی که احساس آرامش بکنیم یــعنی در مسیر دریافت نعمت های خداوند هستیم.

    _بچه ها شما فقــط درحالی در مسیــر دریـافت نعمت های خداوند هستیـــد که احساس آرامش کنیــد.فقط و تنها فقط.

    یـــعـنــی اگر شما حالتون خوب نباشه یعنی در مدار دریافت نعمت ها، ثروت ها،ایده ها، آدم های خوب نیستید.

    _وقـتی که احساس آرامش دارید،وقتی که احساس راحتی دارید اون وقته که در مدار نعمت ها و ثروت ها هستید.

    _نگذارید افکار منفی رشد کنند، قویی بشوند. هـمون اول که ضعیفه، که در حال رشد هستند به خودتون آرامش بدید. بـا تغییر نگاه تون به خودتون آرامش بدید. بعد می بینید که اون خیر بوده. الخیر فی ما وقع بوده….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      مسعود محمدی گفته:
      مدت عضویت: 3779 روز

      و خدایی که در این نزدیکی است…

      سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و دوست هم مدارم بانو پژوهنده گرامی…

      به به! چقدر لذت بردم از این کامنتتون. چقدر موشکافانه و دقیق صحبت های استاد رو به رشته تحریر درآوردید و چقدر خلاقیت و ظرافت زنانه رو هم چاشنیش کرده بودین. این که یه جاهایی حروف رو کشیده بودین و یه جاهایی هم بعضی از جملات رو بولد کرده بودین تا تاثیر بهتری روی ذهن بذاره. احسنت بر شما…

      برای من موضوع تغییر نگاه، بسیار کمک کرده که در چند ماه گذشته نتایج فوق العاده ای رو بگیرم. اردی بهشت 1402، نهمین سالی بود که من با استاد عباس منش آشنا شده بودم اما همش در حال گوش دادن روزنامه وارانه به فایل ها بودم. پیشرفت هایی هم کردم اما از یه جایی به بعد اوضاع به قدری برای من مخصوصا از لحاظ مالی بد شد که شاید باورش خیلی سخت باشه.

      یه جورایی انگار رسیدم به نقطه عطف! 18 اردی بهشت بود. گفتم اینجا دیگه ته خطه! یا بلند میشی و تغییراتت رو شروع می کنی و یا بمیری بهتره! حتی به خودکشی هم فکر می کردم.

      راه ساده تر رو انتخاب کردم. گفتم باید بشینم و روی باورام کار کنم و سعی کنم آموزه هایی که استاد میگن رو به صورت عملی و واقعی (نه روی کلام) اجرا کنم. اونجا به عجز رسیدم و جمله معروف موسی که میگه: رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر. رو به زبون آوردم و از خود رب خواستم کمکم کنه.

      یکی از مهمترین چیزهایی که اون موقع سعی کردم اجرا کنم همین تغییر نگاه بود! به چه شکل؟ به این شکل که زدم به در بیخیالی! سعی کردم وقتی چیزی توی ذهنمه که داره حالمو بد می کنه بهش توجه نکنم. رومو بکنم اونور. خودمو به یه چیز دیگه مشغول کنم.

      خیلی موفق نبودم ولی همون 1 درصدی که بهتر شدم، باعث شد در عرض 6 ماه از این رو به اون رو بشم! اتفاقات خیلی بزرگی برام افتاد که الان نمی خوام در موردش صحبت کنم. منتظرم بزرگتر بشه تا بگم.

      ولی همین رو یادگرفتم که اگه بدونم «علی بی غم» باشم، زندگی برای من بهشت میشه و خود خداوند برای من جنگ خواهد کرد!

      خیلی ممنونم از این کامنت زیباتون که باعث شد این چیزا به یاد من بیاد.

      یه سوال فنی هم ازتون داشتم. من با گوشی بلدم کلمات رو بولد کنم ولی با ویندوز نمی دونم چطور میشه. اگه شما با لپ تاپ کامنت هارو می نویسین ممنون میشم من رو راهنمایی کنین.

      در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید.

      خدانگهدار

      1402/09/15

      19:51

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2166 روز

        سلام دوست ارزشمندم

        سلام آقا مسعود عزیز

        وای چقدر عافلگیر شدم، چقدر خوشحال شدم. چقدر امروز خدا منو سورپرایز کرد و چندین بار نقطه کوچیک اما بسیار بزرگ آبی رنگ رو بهم هدیه داد. همین دیروز پریروز میگفتم به همسرم که چندوقته نقطه آبی ندارم.

        من هربار که نقطه آبی رنگ میاد برام طبق همون حس اولین باری که که کامنت نوشتم یا کامنت داشتم حس میکنم انگار در مسیر درست هستم و یک دوستی که در این مسیر هست برام دست تکون میده و باز خوشحال میشم.

        و الان شما به من دست تکون دادید یعنی دارم درست پیش میرم، تمرکز و توجه ام جای درست و خوبیه.سپاسگزارم که برامم نوشتید. سپاسگزارم که خوندید اونم با این دقت و چقدر خوب اشاره کردید که زیبا نوشتم. خودم دلم خواست دوباره برم کامنتم رو بخونم. این کامنت کلمه به کلمه حرف های استاده.(اومدم ذهن تحلیل گرم رو خاموش کردم وقتی استاد حرف میزنه من فقط گوش میدم و تایپ میکنم. تا ذهنم نخواد هرجور دلش میخواد برداشت کنه. نخواد چیزی رو یکجور دیگه واسه خودش ترجمه کنه. میخوام با جان و دل تمام تک تک کلمات استاد رو بفهمم درک کنم و اینجوری درس هاشو بگیرم.)

        چه جالب پس شما به هـنـر “علی به غم شدن” شدن خودتون رو مجهز کزدین و اینجوری جواب گرفتیین و گذاشتید افکار منفی قدرت بگیرن و اینجوری با ذهن نجواگرتون به صلح و آشتی رسیدید. روش جالبی بود…ممنون که برام تعریف کردین دوست عزیز…

        (راستی طبق کنجکاوی مقدسم من امروز صبح سایت شما رو هم پیدا کردم خودتون بودید اما حسم گفت هنوز وقتش نیست برای ارتباط برقرار کردن. دنبال نشونه های محکم تری هستم.اصلا دنبال جمع عباسمنشی درست کردن واین حاشیه ها که بعضی دوستان دنبالش هستن نیستم…)

        خب سوال فنی شما:

        بله من اغلب با لپ تاپ وارد سایت میشم و کامنت میخونم یا مینویسم.

        اما چه با لپ تاپ چه با گوشی طبق فنی سایت روش بولد کردن کلمات یکیه، چه گوشی چه لپ تاپ هر دو این روش جواب میده. استفاده از دوتا ستاره در ابتدا یا انتهای اون کلمه یا جمله ایی که میخواین بولد بشه.

        مثلا من میخوام بگم: ما به این جمله باور داریم و زیاد از استاد جان شنیدیم،

        IN GOD WE TRUST

        من فقط اون جمله انگلیسی رو اول و آخرش از استفاده کردم.

        و بهترین و کامل ترین راهنمایی هم در خود سایت در منو سایت قسمت “سوال دارم” بخش “اخبار فنی سایت” موجود هست.

        اینم لینک توضیحات کامل “قابلیت نوشتن متن با فرمت «پررنگ BOLD» و «کج ITALIC» در دیدگاه‌ها و پاسخ‌ها”

        تقدیم با عشق

        abasmanesh.com

        آقا مسعود عزیز ازت سپاسگزارم که هستین و اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی و خوب زندگی میکنی و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنی.

        از صمیم قلبم واقعا برای وجودت سپاسگزارم.

        ارادتمند شما فهیمه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مسعود محمدی گفته:
          مدت عضویت: 3779 روز

          و خدایی که در این نزدیکیست…

          سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته‌ی همراه و همدل و سرکار خانم پژوهنده گرامی…

          چند روزی هست که از خوندن کامنت شما بسیار مشعوف شدم و در حقیقت می‌خواستم که زودتر پاسخی رو براتون بنویسم اما از اونجایی که خب این روزها شدیدا مشغول کارم و و دارم مثل استاد پروژه‌های مختلفی رو برای کسب و کار خودم ایجاد می‌کنم همیشه آخر شب با یه خستگی خیلی زیادی می‌خوابیدم و فرصت نمی‌شد که کامنت روی سایت بذارم.

          البته روی فایل‌های استاد و روی دوره‌ها کار کردم اما در زمینه‌ی کامنت گذاشتن روی سایت کم کاری کردم.

          اما امروز گفتم هر طوری هست باید روند کامنت گذاشتن روی سایت رو دوباره از سر بگیرم و در قدم اول هم کامنت شما رو جواب بدم.

          و بسیار لذت بردم از کامنتی که نوشتید. خدا رو صدهزار مرتبه شکر که در کنار همسر عزیزتون در حال کار روی ذهنتون و یادگیری موارد مربوط به کنترل ذهن هستید.

          همه‌ی زندگی ما همینه که روی ذهن خودمون کار کنیم فارغ از اینکه چقدر شرایط زندگیمون متفاوت هست.

          اتفاقا امروز داشتم فصل ششم کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو از استاد می‌خوندم رسیدم به اون بخش زیبایی که استاد مثالی زدند از زندگی خانم و آقای الف که در کمال آرامش و صلح دارن زندگی می‌کنن و بعد یهو خودشون رو مقایسه می‌کنن با دختر خاله خانم الف که مثلا زندگی خیلی ویژه‌تری رو از اونها داشته!

          چقدر اون مثال قشنگ بود واقعا لذت بردم. توصیه می کنم حتما کتاب رویاهایی که رویانیستند رو اگه نخوندید بخونید.

          مهم اینه که ما در هر لحظه روی خودمون کار کنیم و اگر داریم روی خودمون کار می‌کنیم اصلا مهم نیست که شرایط زندگیمون چیه اصلا مهم نیست که تا قبل از این چه اتفاقی افتاده یا در مقایسه با بقیه ما چقدر عقب یا جلو هستیم همه‌ی زندگی یعنی لذت بردن از این که هر روز داریم سپاس گذارتر میشیم، حالمون بهتر میشه و بیشتر و بهتر روی خودمون داریم کار می‌کنیم.

          من خدا رو بسیار سپاسگذارم که با دوستی مثل شما آشنا شدم که واقعا داره روی خودش کار می‌کنه و در کنار همسر مهربانش دارن دوتایی توی مسیر رسیدن به خداوند حرکت می‌کنن.

          از این که بنده رو مورد لطف خودتون قرار دادید و در مورد من سرچ کردید بسیار خوشحالم. و همین که با شما در این فضا آشنا شدم یعنی اینکه در مدار متفاوتی نسبت به انسان‌های سابق قرار گرفتم.

          در مورد آموزش فنی هم که دادید بسیار ممنون.م یه نکته‌ی خیلی خوب ازتون یاد گرفتم و حتما استفاده می‌کنم.

          هر چند الان دیگه تکنولوژی کار ما رو خیلی راحت کرده و من این کامنتی که برای شما گذاشتم رو برای یک نرم افزار صدام و ضبط کردم و اون برای من نوشت. و من فقط سعی کردم یکی دو جا ایرادهای نگارشی رو بگیرم.

          واقعا تکنولوژی زندگی رو خیلی راحت‌تر کرده و همین موضوع لذت بردن از زندگی رو خیلی خیلی خیلی بیشتر میکنه.

          خیلی ازتون ممنونم خانم پژوهنده عزیز به خاطر کامنت پر محتواتون و امیدوارم که در کنار همسر عزیزتون هر روز از روز قبل بهتر و موفق‌تر باشید. سلام بنده رو به ایشون ابلاغ کنید.

          در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها، قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید

          خدانگهدار

          1402/09/29

          18:09

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            فهیمه پژوهنده گفته:
            مدت عضویت: 2166 روز

            سلام به شما دوست ارزشمندم

            سلام به شما آقا مسعود پرتلاش و هدفمند

            بسیار خوشحالم و چه به موقع کامنت تون اومد در حالی که دیشب به یاد چندتا از دوستان بودم و اسم شما هم تو ذهنم رد شد. اینکه به مناسبت و بهونه ی “شب یلدا” بهتون تبریک بگم. و شاید ارتباط تازه ایی بشه برای در مدار انسان های با کیفیت قرار گرفتن شاید، نمیدونم.

            خلاصه که نگرش های قشنگ تون رو تحسین میکنم و اینکه میتونید از هرچیزی درسی بگیرین، اینکه هر چیز کوچولو که اتفاق می افته رو بهبود و تغییر مدار ببینیم.

            «تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه باورهای خودمان است»

            مــا خالق شرایط زندگی خودمان هستیم.

            سپاسگزارم برای این پیشنهاد قشنگ و ارزشمندتون. اتفاقا این کتاب رو خریدم و دارم ولی هنوز نخوندم. واقعا نمیدونم منتظر چی بودم برای خوندنش.(امان از کمال گرایی و فکر کردن های زیادی)حتما حتما خوندن فصل ششم رو هم میزارم لابه لای خوندنی های قشنگم.غیر از مطالب و مقاله ها و کامنت ها که هرووقت بتونی چندتایی میخونم دارم برای یک هدف جدید تلاش میکنم. دارم برای ارشد میخونم. لابه لای این همه کتاب خوندن این کتاب قطعا عالیه.واقعا ممنونم سپاسگزارم از این ایده . پیشنهادی که بهم دادید.

            راستی کامنت شما رو یکبار دیگه با صدای بلند برای همسرمم خوندم و شخصا سلام تون بهش رسید.

            امشب شب یلداست و ما در یک جمع کاملا دوستانه و متفاوت و دور از مشهد و خانواده قراره این رسم زیبای با هم بودن و در کنار هم بودن رو جشن بگیریم.خدایا شکرت برای وجود همه ی دوستان ارزشمندی چون شما که به زندگی من اضافه شدن.خدایا شکرت برای وجود این سایت و این استاد توحیدی و ارزشمندمون که واقعا تحسین برانگیزه تمام تلاش هاشون.

            abasmanesh.com

            پیش بسوی موفقیت و فراتر از آن

            ارادتمند شما فهیمه

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      راضیه گفته:
      مدت عضویت: 663 روز

      ممنونم فهیمه عزیزم

      ممنونم دوست همفرکانسی

      چقدر زیبا و دقیق زدی تو خال

      واقعا الان ب این حرفات نیاز داشتم

      حرفاتو ک میخوندم انگار داشتی با من صحبت میکردی…

      دقیقا هر بار ک احساسم رو خوب نگه داشتم و سپاسگزاری کردم خیلی زود حال خوب بیشتری دریافت کردم ولی مثل دیروز ک نتونستم چنتا فکر متفی رو تو نطفه خفه کنم اوصاع خوب پیش نرفت…

      مقصر خودمم…

      ک پا ب پای افکارم اومدم…

      من باید ب قلبم گوش کنم

      و باورهامو قوی کنم

      ممنونم فهیمه عزیزم

      از این کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهیمه پژوهنده گفته:
        مدت عضویت: 2166 روز

        سلام به شما دوست ارزشمندم

        سلام به شما راضیه علیلو عزیز

        بسیار سپاسگزارم که برام کامنت نوشتی. بسیار خوشحالم که اینقدر خوب روی خودت کار میکنی و کامنت دوستان رو میخونی.باید بگم راضیه عزیز من تو این کامنتم چیز اضافه ایی ننوشتم، اصلا من نقطه صفری رسیدم که فقط دارم حرف های استاد رو کلمه به کلمه کپی میکنم و مینویسم و کمتر میرم سراغ مغز تحلیل گر و نجواگر خودم. میخواستم بگم این نوشته اعتبارش اول به خدا و بعد با زبان استاد بصورت کلام به گوش من رسید و بعد انگشتان من فقط تا جای امکان هرچی شنید رو تایپ کرد. و فقط سعی کردم درست و خوانا بنویسم تا وقتی برمیگردم بخونم راحت باشم.

        چقدر قشنگ بود که گفتی انگار داشتی با من حرف میزدی. این یعنی در مسیر هدایت همه ی ادم ها جمع شدند تا بتو کمک کنن و تو یک هدایت شده هستی و بهت تبریک میگم که اینجایی و روی خودت با عشق کار میکنی و تلاش های ذهنی ات هم قابل تحسینه.

        بقول استاد جان در دوره 12قدم ما باید یاد بگیریم ناظر برافکار مون باشیم و افکارمون رو مانیتور کنیم و تو داری این کار رو بخوبی تمرین میکنی و تحسینت میکنم دوست عزیز و ارزشمندم…

        برات از الله یکتا بهبودهای دائمی در درون و بیرونت رو خواهانم

        ارادتمندت فهیمه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم حسینی مطلق گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    بنام الله قدرتمند

    سلام بر همه

    استاد این فایل ارزشمند رو توی اینستا دیدم

    خیلی خوشبختم که دوره احساس لیاقت رو خریداری کردم

    من تو جلسه دوم گیر کردم

    از بس آگاهی داره

    اصلا دلم نمیاد برم جلسه سوم

    بچه ها پر از معجزاته

    شک نکنید از خریدش و استفاده دایمی ازش

    بی نهااایت تاثیر گذاره و واقعاااا چیزیه که ما بهش احتیاج داریم

    توی تمام برهه های زندگیمون از والدین و دوست و خواهر و برادر و فامیل و هرکسی حرفهایی رو شنیدیم،تحقیر شدیم.باورهایی رو بهمون فهموندن که به شدت احساس لیاقت مارو آورده پایین

    این ی نیاز اساسی برای تمام مردم حتی دنیاست

    که بفهمیم کی هستیم

    بفهمیم که چرا خدا به ما لقب اشرف مخلوقات رو داده

    بفهمیم جایگاهمون رو

    لیاقت هامونو

    ارزشهامونو

    باید در این زمینه خیلی خوب کار کنیم

    کلید رسیدن به هممممه چیز از نظر من همینه

    چون پاشنه آشیل تمام ماهاست

    خودمونو لایق ی رابطه خوب نمیبینیم

    خودمونو لایق ی پورشه نمیبینیم

    خودمونو لایق زندگی تو آمریکا نمیبینیم

    و و و

    باید تا این احساس لیاقت بیشترازین ضعیف نشده روش کار کنیم

    ارزششو داره این دوره

    استاد نمیدونم چطوری بگم از برکات و معجزات این دوره

    از خداوند بی نهااایت سپاسگزارم

    از شما استاد عزیزم سپاسگزارم

    از خانم شایسته سپاسگزارم

    از خودم سپاسگزارم که محکم و قوی دارم ادامه میدم

    مریم جانم،ای خوده ارزشمندم ازت سپاسگزارم برای همه چیز،دوستت دارم عزیزترین من.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  4. -
    صدیقه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    سلام ودرود خدمت شما استاد گرانقدر و خانوم شایسته یار همیشگی شما. وسلام به دوستان ناب. در مورد این فایل میخام بگم من تو این چن روز خیلی به درون خودم سفر کردم. وامروز با دیدن یه عکس به واقعیت این فایل بیشتر مطمین شدم. دوستان من از بچگی وتا جوانی شخصیتم جوری بود که از صد درصد هشتاد در صدش و مثبت فکر می کردم مثبت می دیدم مثبت عمل میکردم وکم کم تو این ده ساله اخر همون بیست در صده اومدم کلا از من یه شخصیتی ساخت که الان با جرات می تونم بگم عملا برام سخت شده که مثبت فکر کنم و ببینم. با دیدن این فایل فهمیدم چرا برام سخت شده چون با جوانه زدن هر درخچه سمی درسته من همون لحظه اعراض کردم که بگذره. ولی این نکته خیلی کلیدی رو بلد نبودم که تو ذهنم پاکش کنم قطعش کنم و یه جوری برای خودم حلش کنم نه تنها این کار و نکردم بلکه مثل یه گله زیبا اینقدر تو ی ذهنم ازش مواظبت کردم که چیزی ازش کم نشه وبارها وبارها برای خودم مرور کردم. ونتیجه این شد این افکار مشابهات خودش و جذب کرد و از من یه شخصیتی ساخت که هشتاد در صدش نا خواسته شد و شاید بیست در صد مثبت. استاد متشکرم شما با این کلیدی که به من دادین خیلی مسایل برام روشن شد و شروع کردم به در اووردن اون درخچه های سمی که الان به درختان تنومندی تبدیل شدن استاد سپاسگزارم. و شاکر خداوند هستم که منو در مداری قرار داد که اسمم تو سایت استاد ثبت بشه. وعکسم ماله ده ساله پیشه که خیلی کم ذهنم منفی بود اما یه چیزی که بود ذهنم پراکنده و مشوش بود و سر دوراهی های زیادی بودم. . اما الان مسیر برام روشن و مشخصه. خدا یا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  5. -
    زری گفته:
    مدت عضویت: 761 روز

    به نام خدای قلبم

    سلااااام سلام عشقای من رفیق جون جونیاااا

    امروز چه خبره توبهترین پاتوق دنیاااا؟؟!!

    استاد این فایلو واسه من گزاشتی

    منکه میدووونم

    آخجونی که بعد از دیدن تاپیک این فایل داد زدم شنیدی استااااد

    انگار این فایل دقیقا واسه من آماده شده بود

    تو ستاره قطبی از خدا خواستم راهکارهایی بهم بده و هدایتم کنه تا بتونم راحت تر ذهنمو کنترل کنم چون چندین روزه میخکوب شدم رو جلسه 1 قدم 1

    چون یه سوراخ خیلی خیلی بزرگ سطل من ناتوانی در کنترل ذهنه تو این کار خیلی ضعیفم

    یعنی وقتی که اتفاقات ناجالب پیش میاد که اصلا هیچی یه سرنخ میوفته دستش اونقدر میکشونه و میره که من مستاصل التماسش میکنم یکم رهام کنه چون انگار جنگ جهانیه توذهنم

    و حتی وقتی همه چیز خوبه ذهن من حوصلش سرمیره و میوفته رو دور خیال بافی و چرندیاتی که من واقعا نمیدونم اینارو از کجاش در میاره

    البته مدت زیادیه رو خودم کار میکنم و این تسلطم خیلی بهتر شده اماخیلییییی جای کار داره هنوز

    و از اونجایی که قدم اول شما دست گزاشتین رو نقطه ضعف من ،منم نامردی نکردم دستتونو گرفتمو گفتم استاد چشم بسته دنبالت میام که قبولت دارم برو بریم

    و الان روزهای متوالیه که دارم تمرین میکنم عمل میکنم یاد میگیرم و سعی میکنم بهتر عمل کنم و از پسش بر بیام

    چون من میدونم که من سوار بر ذهنم هستم نه اینکه اونو بزارم رو دوشم بگم هرجا تو گفتی بریم

    چون تو این مدت واقعا کمرمو خم کرده

    و به اون حالت افسردگی که توضیح دادید رسیده بودم

    اما من میدونم که میتونم از پسش بربیام باید از پسش بربیام

    هیچ دوستی بالاتر از ذهنت نداری و هیچ دشمنی هم بالاتر از ذهنت نداری

    همونطور که اگه روی ذهنت کار کنی تورو به موفقیتهای بی نهایت میرسونه اگه رهاش کنی تورو زمین میزنه و زیر سم هاش له میشی

    باید این اسب چموشو رامش کنی به قول خودتون درسته این یه اسب چموشه ولی افسارش دست منه و بالاخره رام میشه و وقتی رام بشه سواری خوبی میده کلی لذت میبری باهاش

    حرفهای شما منو به یاد زندگی در بهشت انداخت قسمت 6

    وقتی که دارین شاخه هارو قطع میکنید میگین

    بزنید قطع کنید برید جلو شجاعت داشته باشید واسه شاخ و برگهای اضافی

    باید قطع کنیم یکبار برای همیشه

    قطعش کن آقا

    اون چیزی که مجبور میشی در آینده قطعش کنی و له میشی زیر پاهای جهان و آخر سر مجبور میشی قطعش کنی

    قطعشششششش کننننن

    من بعد از این فایل وقتی به زندگی خودم نگاه کردم و خیلی تو فکر بودم که چه چیزی رو باید قطع کنم تا بفهمم چیه که داره تمرکز و انرژی منو میگیره

    کدوم دندون لقو باید بکنم بندازم دور

    فهمیدم که اصل اون باورهای منفیه این خیال بافی های بی هودس من اون اصل کاریو باید قطع کنم

    این شیطان ذهنو باید نابودش کنم

    چند وقت پیش موقع رد شدن از پارک دیدم که دارن تمام چمنای بزرگ و علفهای هرزو میزنن علف هایی مثل قاصدک ها و گلهایی که به ظاهر خوشکلن تو دلم گفتم چرا دارن اینارو میزنن اینا که خوشکلن ولی خودم تو دلم جواب دادم هرچقدرم زیبا باشن در راستای هدف اینجا نیست باید این زیباییهای کوچولو رو بزنن و تمرکزو بزارن رو اهداف اصلی تمرکزو بزارن روی درختان و بوته هایی که کاشتن باید زمینو خالی کنن از علف هرز تا قدرت خاک زیاد باشه و فقط متمرکز بر اهداف اصلی و زیبایی های بزرگتر باشه باید علف ها رو چید چون عمر کوتاهی دارن ولی درختا عمر چند ساله و قدمت دارن و ارزشمندترن پس باید به اونا بها داد نه اینکه محو زیبایی های کوچولوی یکی دو روزه بشیم

    دقیقا کاری که ما باید با زندگیمون بکنیم شاید تصورات و نشخوار های ذهنی قشنگ باشن و یه ذره مارو سرگرم کنن ولی جلوی رشدو میگیرن جلوی پیشرفتو میگیرن تمرکزو میبرن روی چیزای منفی چیزایی که مهم نیست و باعث میشه پسرفت کنی و اگه بچینیشون علف های هرز ذهنتو بزنی باعث میشه زیبایی های تمرکزت خودشو نشون بده و احساس خوب =اتفاقات خوب

    استاد شما تو همون قسمت زندگی در بهشت گفتین که خیلی موقع ها آدم یه سری چیزهارو از دست میده بعد فکر میکنه از دست داده و خیلی ناراحت میشه اما خیلی از این از دست دادنا باعث رشد آدم میشه باعث میشه انرژیشو بزاره روی چیزهای دیگه

    این حرف دقیقا مطابقت داره با چیزی که تو این فایل میگین وقتی یه اتفاق ناجالب میوفته ببین چه خیریتی میتونی توش پیدا کنی و ذهنتو آروم کنی

    اتفاقا چند روزه پیش یه اتفاق به ظاهر ناجالب افتاد و من خیلی متعجب بودم از اینکه چرا اینقدر حالم خوبه چرا اینقدر آرامش دارم منکه همیشه با اینجور اتفاقات گریه و جیغ و داد و دعوا و..‌‌‌……..

    چطوره که الان اینقدر آرومم خدارو شکر ولی باید بگردم الگویی که این حال خوبو توی وجود من ایجاد کرده پیدا کنم تا همیشه ازش استفاده کنم

    بعد که به خودم نگاه کردم دیدم در لایه های درونیم دارم به خودم میگم این تضاد یک فرصته بزرگیه که تو خودتو رشد بدی که تو یاد بگیری ذهنتو کنترل کنی این یک فرصته که ایمان و توکلتو به خدا نشون بدی اصلا یاد بگیری چجوری باید توکل کنی

    و وقتی دیدم که چطور این تغییر زاویه دیدم باعث اینهمه آرامش در وجودم شده خیلی زیاد خدارو سپاسگزاری کردم که این اتفاق افتاد که من بتونم خودمو بشناسم بتونم بفهمم که زری امروز با زری دیروز خیلی متفاوت شده و داره رشد میکنه داره یاد میگیره و داره عمل میکنه

    استاد این فایل یک فایل فوق العادههههه آموزشی بود که اگر به نکته به نکته حرفهاتون عمل کنیم و ذره‌‌بین بزاریم رو تک تک کلمه ها متوجه میشیم که مسیر زندگی چقدر لذت بخشه و عاشق این میشیم که علفهای هرزو بزنیم

    ما باید هر روز و هر روز و هر لحظه این کارو بکنیم وگرنه مثل درختای پرادایس یاقی میشن و واسمون گردن میکشن ولی باید بهشون نشون بدیم که تو ناتوانی و قدرتی نداری تو از جنس ترسی و من از جنس ایمان به خدای خودمم و کسی که تو سپاه خدا باشه هیچوقت شکست نمیخوره

    بچه ها مگه هر کدوممون پر نبودیم از باورهای منفی و اتفاقات داغون ولی با آشنایی با قانون ذره ذره رو خودمون کار کردیم و بعضا زندگیامون زیر و رو شده که دیگه اون آدم قبلی رو نمیشناسیم اون قبلا که ذهنمون تار عنکبوت بسته بود مثل جنگل آمازون اونقدر علفهاش رشد کرده بودن که ادعا میکردن ما درختیم نه علف ولی دیدین اونا رو چیدیم دیدین هیچ قدرتی نداره و ذره به ذره میریم جلو و کوتاهشون میکنیم

    پس اگه اون زمان امکان پذیر بوده و تونستیم ذهنمونو گردگیری کنیم الان که دیگه کاری نداره خیلی راحت بهش میگی پیشته برو راحتم بزار الان دیگه خیلی راحت میتونی از پسش بر بیای

    بهش بگو ببین من خیلی پر روعمممم هزار بار شرک ورزیدم و بازم برگشتم پیش خدا

    توکه دیگه هیچی نیستی تو یه موشی ولی تو پوست خرس و به راحتی با یه تله موش گیرت میندازم چون من فرمان دهنده هستم و تو فرمانبردار

    من اگه فرمونو بدم دست تو منو به بیراهه میبری این میشه شکل و نوع فکر کردنم و دیگه باید فاتحه‌ی زندگی دلخواهمو بخونم

    من باید آگاه بشم به ذهنم و بدونم چه فکرایی تو این اتوبان بی در و پیکری رد میشه باید سانت به سانتشو عوارضی بزارم و ببینم چی تو فکرمه و این فکر از کجا نشات گرفته ریشش کجاست ماله باوره کمبوده مال بی لیاقتیه مال شرکه از کجا اومده باید خشاب تیربارمو از چه باوری پر کنم و رگبارو بگیرم روش¿¿¿¡

    وای چقدر نوشتم

    هرچی بنویسم تمومی نداره و حتی بازم آگاهی ها و کلمات دارن هجوم میارن ولی من دیگه صحبتو قیچیش میکنم تا به جای اینقدر حرف زدن یکم برم عمل کنم و به این آگاهی ها جامه‌ی عمل بپوشونم

    عاشقتونم بی نهاااایتتتت

    در پناه خدای خوشکلمونننن میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  6. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2215 روز

    بنام خداوند که همیشه در وجودم هست

    سلام به بهترین استاد دنیا و عزیزترین و مهربون ترین بانوی جهان

    استاد خدا رو هزاران بار سپاسگزارم که امروز خواسته منو در ستاره قطبی جواب داد و اونم هدایت بود صبح که داشتم می‌نوشتم یک آن به ذهنم اومد چه جوری ولی شما گفتین با ایمان قلبی از خدا بخوایم و به چگونگیش کار نداشته باشیم از خدا خواستم به طرز عجیب و غریبی الان این فایل گوش کردم چرا میگم عجیب و غریب چون من برنامه ام جوری بود که امشب زودتر از 8 شب نمیتونستم بیام خونه و همونجور که شما گفتین وقتی با ایمان قلبی یه خواسته ای رو بخوایم خود خدا اسباب و شرایطشو فراهم می کنه و اینگونه شد که من زودتر اومدم خونه و در سکوت مطلق و تنهایی این فایل بی نظیر گوش کردم خدایا شکرت.

    استاد واقعا دو مقوله عزت نفس و احساس لیاقت در بدست آوردن اهدافمون مستقیم تاثیر گذار هستن من خودم از این دو موضوع خیلی ضربه خوردم و به قول شما وقتی تو این دو موضوع ضعف داریم اون نجواها که تو از پس هیچ کاری نمیتونی بربیای یا اصلا تو چه توانمندی داری مدام مغز و ذهنمونو مثل مته سوراخ می‌کنه و اون موقع هست که از زمین و زمان سیر میشیم و میریم تو فاز افسردگی.

    خدا امروز با این فایل هم هدایتم کرد و هم پاشنه آشیلمو بهم فهموند امیدوارم در زمان درست در مدار دریافت آکاهی های دوره احساس لیاقت قرار بگیرم.

    باید مدام فکر و ذهنمو چک کنم تا حسم بد شد برم ببینم چی باعث این حس بد و چطور این حس بد حتی با یک روزنه مثبت به سمت احساس خوب هدایت کنم تا با ورودی های مثبت و تمرکز بر زیبایی ها فرکانس مثبت به جهان ارسال کنم و نعمت و برکت رو تجربه کنم.

    یه وقتایی حتما برای همگی پیش اومده با یک جرقه از افکار منفی تا به خودمون میایم میبینیم تو فکر و خیال ببخشید قبرمونو کندیم و به اصطلاح خودمون رو دفن کردیم ولی برای تجسم سازی خواسته ها مدام تمرکزمون در ابتدای کار از دست میدیم و برامون کار سختی.

    ولی اگر همگی مثل استاد بالا سر این زمین باشیم میتونیم با رسیدگی و کاشتن بذر خوب، میوه خوب بچینیم و جلوگیری کنیم از آفات و میوه گندیده.

    همگی در پناه خداوندی که واقعا واقعا هر لحظه حواسش بهمون هست موفق باشید.

    استاد جان و مریم عزیزم زندگیتون مثل دل دریایی تون هر روز پرنعمت تر باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  7. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 777 روز

    به نام الله

    هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ

    الْمُؤْمِنِینَ(فتح4)

    او کسی است که بر قلبهای مومنین

    آرامش را نازل میکند.

    خدایا ببار بر دلهای ما آرامش را،

    بزرگترین گمشده‌ی این روزهایمان.

    آرامشی که با هیچ طوفانی دلم نلرزد

    از آن آرامش‌هایی که مزه آغوش مادر را میدهد

    از آنها که ابدی‌ست.

    سلام دوستان مهربانم

    میخواستم باورهای قدرتمندی و یادآوری کنم که خیلی از علف های هرز ذهنمون‌‌ رو می‌شوره و می‌بره و وجودمون و سرشار از آرامش می‌کنه.باورهایی که لازمه هر روز تکرار و تکرار کنیم تا با جان و دلمون عجین بشه.

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌᳝‍‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

    (خداوند) به همان اندازه که به او باور داری پاسخت را می دهد.

    #اگر باور داری خداوند همه کارهایت را خودکار انجام می دهد، همان خواهد شد.

    #اگر باور داری خداوند خیلی راحت روزیت را میرساند، همان خواهد شد.

    #اگر باور داری خداوند زندگیت را به نحو احسن مدیریت می کند، همان خواهد شد.

    # اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده، جسم و جان و فرزند و همسر و زندگی و کار و مال و خانواده همه چیزهای توست، همان خواهد شد.

    خداوند به اندازه درک و باورهای تو، به تو جهانش را نشانت می دهد.

    از هر نظر خیالت راحت باشد. تمام زندگیت را به خداوند بسپار و هر لحظه مانند یک پدر و فرزند با هم صحبت کنید. شکرگزارش باش. راحت خواسته ات را با زبان ساده بهش بگو… بعد منتظر نتایج عالی باش.

    عاشقتووووونم‌…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      وحید ربانی گفته:
      مدت عضویت: 1474 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام به شما

      لذت میبریم وقتی جنس توحیدی فرکانس شما را با خواندن کامنت هاتون‌دریافت میکنم

      خداوند رب العالمین مالک هر‌دو‌جهان و‌هستی همه چیزه همه چیز به اون‌ختم میشه مسیر توحید مسیری هست که‌خودبخود همه چیز عالی و‌عالی و‌عالی میشه مسیر توحید‌مسیری هست که‌همه چیز به شما داده میشود هر انچه حتی در کمترین لایه های تصور ذهنیتون بوده باشه مسیر توحید همه چیز‌است و بس به شرط ایمان به شرط عمل و به شرط تکرار و‌تکرار و‌تکرار همه چیز داده میشود حتی چیزهایی که ندیدم حتی عمر 1000 ساله حتی ثروتی ما فوق تصور بشر امروزی حتی ارامشی فرای هر ارامش این جهان مادی

      در‌پناه حضرت حق همواره پیروز‌و‌سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 734 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به همه عزیزان

    امروز آخر هفته با اینکه هفته شلوغی توی مدرسه داشتم ، اما از امروز عصر که رفتم یکم توی هوای دلچسب پاییزی اهواز قدم بزنم و خرید کنم …دلم گرفته بود…

    احساس تنهایی از همه طرف بهم هجوم آورده بود و قادر به کنترل ذهنم نبودم…دوست داشتم همراه و همدلی داشتم که این هوای دلپذیرو کنارش لذت ببرم از قدم زدن!!

    اینروزا فعالیتم توی سایت کمرنگ شده..تمریناتم به صفر رسیده ولی خب بیشتر دوست دارم ذهنی وارد عمل بشم و ذهنم رو خیلی جاها کنترل میکنم و به خدا توکل میکنم…

    قبل از بیرون رفتن داشتم با خواهرم صحبت میکردم که بورس چه بلایی سرمون آورد و….. احساسم رو بدتر کرده بود

    رفتم خرید و بعد اینکه اومدم خونه با حس بد…

    دوباره سرگرم صحبت چتی با خواهرم شدم و از افزایش قیمت ها نالیدم و چندتا بدوبیزاه هم نثار زندگی کردم و از تنهایی خودم احساس ناامیدی میکردم

    هرچی خواهرم گفت ، تو دانشجوی دوره احساس لیاقت هستی ، تو عباسمنشی هستی نباید این حرفو بزنی!!!

    گفتم خواهر زندگی بالا پایین داره و من الان دپرسم و این پروسه باید طی بشه!!

    تنها دلخوشی اینروزای من، شغلی هست که دارم و سلامتی و آرامشی که دارم ، آرامشی که از حضور خدا و احساسش توی تک تک لحظه های زندگیم بهش رسیدم…

    و چقدر احساس سبک بالی میکنم از این لحاظ که به گمشده روح و قلبم رسیدم …باورش کردم و …

    ««حسبی الله

    شده ورد زبانم….

    از در و دیوار و ….این نشونه رو هر روز هر روز دارم میبینم…و چقدر لذت میبرم…

    امشب ضمن گفتگو با خواهرم …شعر سهراب سپهری عزیز رو برام فرستاد…

    نه تو می مانی

    نه اندوه

    و نه هیچ یک از مردم این آبادی

    به حباب نگران لب یک رود قسم

    و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت

    غصه هم خواهد رفت

    آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

    لحظه ها عریانند

    به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

    تو به آیینه، نه، آیینه به تو خیره شده است

    تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

    و اگر بغض

    آه از آیینه ی دنیا که چه ها خواهد کرد

    گنجه ی دیروزت

    پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!

    بسته های فردا، همه ای کاش ای کاش…

    ظرف این لحظه ولیکن خالیست

    ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود

    غم که از راه رسید

    در این سینه بر او باز مکن

    تا خدا یک رگ گردن باقیست

    *تا خدا هست،

    به غم وعده این خانه مده…

    اه از اینه دنیا…..

    به اینجای شعر که رسیدم ، انگار تلنگری خوردم ،

    به اینکه احساس خوب=اتفاقات خوب

    که دنیا مثل اینه بازتاب افکار ماست…

    اگه فرزانه گذشته بودم، غرق در این افکار منفی میشدم و گریه میکردم و گاهی حتی تصمیمات اشتباهی می‌گرفتم…

    تا چند روز توی این حال غرق میشدم

    اما فرزانه الان با اینکه درست حسابی به سایت نچسبیده ….تمرین انجام نمیده ..اما خیلی خیلی خیلی آروم تر از قبله…..

    توی حال بد و منفی غرق نمیشه…

    خدارو داره…و روی خدا حساب ویژه ای باز کرده…

    گاهی به خودم میگم ..خدایا میدونم نقشه ی خوبی برام داری …راضی م به رضای تو…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 820 روز

      بنام خداوند جان ”

      سلام و درود فراوان بر خواهر و جواهر دوست داشتنی خودم ”

      حالتون عالی و متعالی ”

      بهتون خسته نباشید میگم ”

      خداوند رو شاکرم تو نستید

      حالتون رو خوب نگه دارید.

      این فایل استاد رو من خیلی دوست داشتم ”

      و چندین بار تا حالا گوشش کردم ”

      استاد خودشان گفتن منم نمیگم عالی هستم ولی تلاش میکنم ”

      امروز رفتم خونه ی خواهر زادم ” با کاغذ نوشته بود حال خوب= اتفاقات خوب ”

      چسبونده بود به دیوار ”

      خیلی لذت بردم ” و بهش گفتم کی این جمله رو بهت یاد داده ”

      گفت شما گفتی ”

      همیشه حالتو خوب نگه دار ” و نوشتم که یادم نره ”

      البته دختره، خواهر زادم و توی آشپزخانه خونشون نوشته بود ”

      خلاصه خیلی تحسینش کردم ”

      مهمترین کار ما کنترل ذهن ماست.

      واقعا من دارم روی همین جمله کار میکنم ”

      و انصافا هر موقع تو نستم این کار رو انجام بدم ” اتفاقات خوبی رو تجربه کردم ”

      از استاد خوبانم تشکر میکنم که با این مثال زیباشون این موضوع رو برامون باز کردن ”

      و چه مثال قشنگی ”

      از خانم شایسته ، هم از اینجا تا پرادایس زیبا از ش تشکر میکنیم ” با این فیلم گرفتن بی نقص شون ”

      ممنون بی نهایت دختر ”

      که نوشتی برامون ”

      براتون یک حس قشنگ ”

      یک شادی بی دلیل ”

      یک نفس عطر خدا ”

      دنیا ، دنیا آرزوها خوب ”

      و آرامش خواستارم ”

      بدرخشی و ماه باشی ”

      بی نهایت دوست دارم

      و عاشقتم ”

      و همیشه باش “

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    علی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    که همیشه ازاین زیبایی ها فیلم برداری می کنند

    و تشکر میکنم از ایشون ،

    و راجب موضوع که استاد صحبت کردن من تجربه های بسیار زیادی دارم که وقتی افکار منفی مو درنتبه خفه کردم از چه فاجعه هوایی جلو گیری شد

    که احتمال داشت جونم به خاطر بیفته.

    یادمه یه روز می خواستم برم سرکار ،اون روز قرار شده بود 3 ساعت زوتر بریم سرکار چون قرار بود ساعت 11صبح برق قطع بشه و ما باید تا قبل ساعت 11 کارو تموم میکردیم،اون روز من ساعت 4 صبح از خونه زدم بیرون که برم سرکار به سر کوچه نرسیده که پلیس اومد جلوم اولش من ترسیدم بهم گیر نده چون اون اطراف مواد فروش زیاد بود،

    بعد افسر پلیس از ماشین پیاده شد گفت این وقت شب اینجا چیکار می کنی پسر گفتم دارم میرم سرکار گفت این وقت شب،گفتم اره ،گفت کارت چیه و چرا این وقت شب میری ،گفتم امروز قراره در منطقه کارما برق قطع بشه و قرار شده زوتر بریم سرکار .

    و خلاصه یه چند تا سوال پرسید وسوار ماشین شد رفت.راستی اون روز با مادرم دعوام شده بود وقتی صبح از خونه زدم بیرون احساس بدی داشتم و بعد اینکه پلیس بهم گیر داد و رفت من خیلی احساسم بد شده بود وباخودم گفتم اشکالی نداره بلاخره این بندگان خدا وضیفه شون هست که شب داخل شهر گشت بزنن وبخاطر همینا اینقدر امنیت هست حالا بهت گیر داد که داده وضیفشو انجام داده.

    بعد آرام شدم .

    بعد منم به راهم ادامه دادم وقتی رسیدم جایی که منتظر سرویس می نشستم دیدم تسادف شده

    و رفیقم زوتراز من رسیده بود اونجا منتظر نشسته بود و خوابش برده بود وقتی تسادف شده بود لاستیک ماشین باسرعت بالا خورده بود به این دوستم وپاش شکسته بود ،

    من اون موقع این موضوع رو درک نکردم ،وقتی استاد توی یه فایل هدیه داستان انفجار در کشتی رو گفتند من متوجه شدم اینکه اون روز پلیس به گیر داد دلیلش این بوده که خداوند میخواسته از من محافظت کنه، از وقتی این قانون رو فهمیدم که اگر احساس خودمون رو خوب نگهداریم از خیلی مشکلاتی که قراره پیش بیاد جلو گیری میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  10. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    به نام الله یکتایی که اینقدر سریع جواب بنده هاشو میده

    سلام استاد عزیزم

    انقدر امروز با دیدن این فایل شگفت زده شدم که نمیدونم چطور حکایت جالبم را بیان کنم.

    حدود یک هفته پیش یه ناخواسته ای توی زندگی برام پیش اومد که حسابی از لحاظ ذهنی و روحی به هم ریختم به حدی که دیگه کنترل ذهن برام مقدور نبود و این ناخواسته را از چشم خواهرم میدیدم اونم خواهری که تمام سالهای عمرم سنگ صبورم بوده و یه جورایی بهش وابسته بودم

    خواهری که تقریبا هر روز باید تلفنی باهاش صحبت میکردم.

    من از دست این خواهر به حدی رنجیده شده بودم که کلی در موردش قضاوت بیجا و غیبت کردم .

    هر لحظه حسم داشت بدتر میشد

    درمورد اون ناخواسته تا حدودی ذهنم را کنترل کرده بودم و با خودم میگفتم هر اتفاقی بیوفته به نفع منه و هرآنچه به نفع منه پیش میاد ولی از خواهرم کینه به دل گرفتم .

    یک هفته غیبت و قضاوت و …

    واقعا از منی که 3،4 ساله روی خودسازی دارم کار میکنم بعید بود ولی انگار کنترل ذهن از دستم دررفته بود و انقدر یه فکر کوچیک منفی توی ذهنم با غیبتها و قضاوت ها تغذیه شده بود که تبدیل به هیولایی شده بود و من واقعا ازش میترسیدم و برای اینکه این هیولای وحشتناک اذیتم نکنه بیشتر ساعات روز خواب بودم .

    میخوابیدم که کمتر اذیت بشم ولی فایده نداشت باید این هیولا را نابود میکردم تا آروم بشم ولی راهکاری به ذهنم نمیومد و اصلا تصمیم گیرنده اصلی اون هیولا بود من فقط تسلیم بودم .

    آثار افکار منفی کم کم توی جسمم خودشو نشون داد :معده درد و درد مفاصل و سردرد و ….

    تا اینکه دیشب دقیقا شب قبل از اومدن این فایل بینظیر روی سایت ، کلی با خدا حرف زدم و ازش کمک خواستم و عاجزانه خواستم هدایتم کنه

    بعد رفتم سراغ قران و اتفاقی سوره( ص) برام اومد . سوره ای که از توبه داوود میگه از توبه سلیمان و از صبر و توبه کاری ایوب و از خصلت ویژه پیامبران که آخرت اندیشی بود . از پاداشهایی که خدا به واسطه صبر و توبه کاری و درستکاری پیامبران بهشون داد.

    در آخر سوره هم در مورد عاقبت کبر و غرور و خود بزرگ بینی ابلیس گفته که از بهشت بیرون شد و مورد لعنت خدا قرار گرفت .

    درمورد قسم ابلیس که به عزت خدا قسم خورد که ما انسانها را گمراه کنه بجز بنده های اخلاص یافته.

    چقد برای خودم متاسفم شدم و چقد راحت گول شیطان را خورده بودم و افکار منفی را توی ذهنم پرورش داده بودم .

    همون لحظه سر به سجده گذاشتم و توبه کردم و از خدا کمک خواستم بتونم جبران کنم.

    بعد تصمیم گرفتم به خواهرم زنگ بزنم . توی این فاصله همچنان شیطان نجوا میداد که:نه این کارو نکن غرورت رو نشکن خودتو کوچیک نکن و….

    ولی من زنگ زدم .

    چقد بعد تماس با خواهرم آروم شدم

    چه حس خوبی داشتم که پا روی غرور بیجام گذاشته بودم

    خدایاشکرت که کمکم کردی

    شب از خدا هدایت خواستم و راحت خوابیدم و صبح (البته نزدیک ظهر) اومدم سراغ سایت و دیدم یه فایل جدید به اسم 《چگونه از قدرت گرفتن افکار منفی جلوگیری کنیم》اومده روی سایت

    به حدی خوشحال شدم که همه کارهامو کنار گذاشتم تا اول اینو ببینم

    خدایاشکرت که به همه درخواست‌های همه بنده هات جواب میدی چه بنده خوب و چه بنده گناهکار . اینه عدل الهی خدایاشکرت

    استاد عزیزم سپاسگزارم بابت وجودت توی این دنیا و توی زندگی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای: