یک الگوی مناسب برای مهمانی گرفتن - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-19 22:37:562024-02-14 07:27:21یک الگوی مناسب برای مهمانی گرفتنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
«من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم ؛ محتسب داند که من این کارها کمتر کنم»
«من که عیبِ توبهکاران کرده باشم بارها ؛ توبه از مِی وقتِ گُل دیوانه باشم گر کنم»
«عشق دردانهست و من غَوّاص و دریا میکده ؛ سر فروبُردم در آن جا تا کجا سر بَرکُنم»
«لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نامِ فِسق ؛ داوری دارم بسی یا رب، که را داور کنم؟»
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیز و سلام و درود فراوان به استاد شایسته بزرگوار و همینطور سلام و درود فراوان به دوستان عزیزم در این سایت بینظیر که بقول حافظ برای ما شده «میکده و کنج خرابات». حوالی 3:42 بود که با صدای اذان صبح بیدار شدم و الان هم 4:39 است که کامنت نوشتن رو شروع کردم. و منی که تا بیدار میشم اولین کاری که میکنم چک کردن سایته. تصور کنید یه زمانی همینجوری بلافاصله میرفتم توی اینستاگرام و کلی خبر سیاسی و اتفاقات و … رو میدیدم. اگه چهارتا پیچ خوب هم میدیدم با احساس منفی بود. یعنی بماند که پیجهای خبری و سیاسی چه گندی میزد به روح و روانم، اون پیجهای مناظر سوئیس و ایتالیا، یا تکنولوژی های جدید رو هم که میدیدم میگفتم خدایا اینا رو ببین، خوش به حالشون در عوض ما یه مشت بدبخت توی عسلویه…. آآآآه و حسرت و ناله … «الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن» حمد و سپاس خدایی که حزن و غم رو از ما دور کرد. و به لطف الهی الان دیگه سایت بخشی از زندگی منه. بازم بقول حافظ «آن که جز کعبه مقامش نَبُد از یادِ لبت ؛ بر درِ میکده دیدم که مقیم افتادست»
چه حس بسیار بسیار خوب و مثبتی داره وقتی روزت رو با یه فایل جدید و نوشتن یه کامنت بینظیر شروع کنی و این بشه تمرین ستاره قطبی. دیشب داشتم کامنت های دوستان عزیییییییزم رو پاسخ میدادم و حس میکردم پلکام داره سنگین میشه و خوابم میبره. و بعدش خوابیدم. دیشب رو اونجوری تموم کردم ، الان صبحم هم اینجوری با این فایل بینظیر شروع شد.
استااااااااد یا بهتره بگم اساتییییییید …. خداوکیلی چقدر این پارادایس زیباااااااست، بشدت ذوق زده شدم، انگار اولین باره دارم میبنم و من چقدر تحسینتون میکنم که اینقدر با خداوند رفیق صمیمی هستین ، با خودتون و جهان در صلح و هماهنگی هستین، نه تنها از چنین بهشت زیبایی بهرمند هستین ، بلکه آب و هوا رو کنترل میکنید. استاد اینا رو رسانه ای میکنید پنتاگون میاد دنبالتون برای کنترل گلوبال وارمینگ بعداً دیگه وقت نمیکنید برامون فایل بذارید. ما در داستانهای زندگی پیامبران و امامان میشنویم که مردم رفتن پیش فلان پیامبر یا فلان امام درخواست باران کردن. ایشون هم دست به دعا بلند میکنه و درخواست بارون میکنه و این صلح درونی و این هماهنگی با قوانین جهان و این احساس لیاقت درونی و این قانون درخواست باعث میشه یه مدت کوتاهی بعد بارون بیاد. اینو برای مردم عادی بگی ازش یه معجزه و یه اغراق میسازن. بفرمائید توی قرن بیست و یکم استاد عباس منش با یه درخواست آب و هوا رو عوض میکنه. اینقدر ساده و راحت. پس میشود. نه قصه است و نه افسانه، فکت علمی که میشه اثباتش کرد. این جهان با همون فرمولهای فیزیکی کار میکنه که از ابعاد مولکولی و اتمی گرفته تا مقیاس های کهکشانی همه شون رو در بر میگیره. ذهن و جسم انسان هم از این قوانین مستثنٰی نیست.
چقدر لذت بردم از این حجم راحتی و سادگی ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر. همیشه معذب بودم برم خونه کسی، دوست یا اقوام. بشدت مقاومت داشتم، یعنی یه بشدتی من میگم یه بشدتی میشنوید … کارتن تام و جری رو یادتونه ، گربهه رو میکشیدن روی زمین اونم پنجه هایش رو توی زمین فرو میکرد و یه رد مینداخت، دقیقاً در حد تام مقاومت داشتم. الان میفهمم ماجرا چیه، من و اون بزرگواران کلا توی یه مدار نبودیم و با اصرار و تعارف میخواستن این قانون انرژی فیزیک رو عوض کنن. چقدر من لذت بردم از این سادگی و راحتی مهمونی شما، بدون اینکه خودتون رو به زحمت بندازید. و البته چقدر هم ذوق زده شدم از این میوه های رنگارنگ( ایموجی چشمهای ذوق زده قلبی و بلوبرییییییییی های زیبا و خوشمزه، میتونستین بولبری چربی سوزه؟)
یه چیزی بشدت خواسته منه، مطمئنم خواسته بقیه دوستان هم هست اینکه ما هم درخواست میکنیم از خداوند تا ما رو بیاره توی همین پارادایس زیبا و خونه استاد عباس منش و یه دور همی لذت بخش و گفتگوی توحیدی و تحسین زیباییها و گفتن از تجربیات. الهی صد هزار مرتبه شکر.
دیروز توی کامنت های دوره دوازده قدم چیزایی رو نوشتم الان هم اینجا بنویسمش تا دوستانی که دوره رو ندارن هم بتونن بخونن.
از وقتی رفتم توی دوره شیوه حل مسائل دو سه بار نشانه روزانه برام اومد دوره دوازده قدم. یکی دو بار هم توی زندگی روزمره محیط بیرون برام نشانه ای اومد که برو دوره دوازده قدم رو دوباره از اول شروع کن به کار کردن. چند روز پیش یه دوستی یهویی ازم پرسید (از همکاران پالایشگاه و اعضای سایت) گفت حمید راستی دوازده قدم رو چیکار کردی گفتم تا شش رفتم ولی ادامه ندادم و درگیر یه سری موضوعات شدم و … کلی با هم حرف زدیم و از مزایاش گفتیم و اتفاقات زیبایی که افتاده بود و گفت برو دوباره شروع کن حیفه. میگفت من تو این مدت حقوقم سه برابر شد. گفتم اینم یه نشانه دیگه است. (من سر یه سری موضوعات کاری انرژیم رو هدر دادم برای تقلا برای موضوعات بی ارزش و این منو از مدار دریافت آگاهی های دوره دوازده قدم دور کرد) و چند روز پیش که سایت رو باز کردم دیدم اون فایل بی نظیر «هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی» روی بنر سایته. گفتم حمید این هم یه نشانه دیگه و اگه بازم بخوای نشانه ها رو پشت گوش بندازی جهان هستی با چنان چک و لگدی به جونت میافته در حد بنی اسرائیل. از بنی اسرائیل خواسته شد بهای رسیدن به خواسته رو با قربانی کردن یه گاو بپردازند( بنی اسرائیل تحت تأثیر زندگی در مصر و عقاید شرک آلود گاو رو مقدس میدونستن، و این بزرگوار مانع پاشنه آشیل شون بود ، باید گاو رو قربانی میکردن تا ذهن رها بشه از این قداست گاو تا برسن به توحید) فرمان خدا اومد، تعلل کردن، گفتن موسی مسخره مون میکنی؟ حالا برو به خدات بگو چه جور گاوی باشه، برو به خدات بگو چه رنگی باشه آخرش هم مجبور شدن یه گاو رنگ خاص یکدست جوان پیدا کنن و هر چی طلا و وسایل قیمتی داشتن هموزن گاو بپردازن برای قیمتش. بهای رسیدن به خواسته اینقدر زیاد شد. گفتم خدایا تسلیم، بی چک و لگد خودم عین بچه آدم میرم سرکلاس درس. یه سررسید دیگه رو برداشتم و شروع کردم دوباره از ابتدا مکتوب کردن قدم اول. دیروز وقتی جلسه سوم رو تموم کردم حس میکردم چیزای جدیدی از فایل شنیدم و دریافت کردم که تا الان نشنیده بودم و دریافت نکرده بودم. من وقتی فایل گوش میدم، سرعتش رو زیاد میکنم، و حداقل 4-5 بار گوش میدم. حالا هر قدم رو که یک ماه وقت داشتم، به جرأت میتونم بگم هر جلسه رو بالای ده بار گوش دادم. دیروز که گوش میدادم میدونستم جمله بعدی استاد عباس منش چیه، ولی درک و فهم و دریافتم متفاوت بود. در پایان جلسه سوم یه چیزی توی دفتر مکتوب کردم که اینجا هم براتون مینویسم تا هم برای خودم تمرین باشه و هم شاید برای شما جالب باشه. و اگه باگی توش میبینید منو راهنمایی کنید. (دوستان عزیزم مشتاقم ازتون یاد بگیرم، من هنوز شاگرد ته کلاس هستم که حرفی برای گفتن نداره)
ببینید دوستان پول یا ثروت به هر شکلی که باشه (نقدی، ارز ، طلا و سکه و املاک و ماشین و …) شکلش مهم نیست، این اشکال کاربردشون رو نشون میده، ولی اصلش اینه که اینها نعمات خداست. نعمت خدا کثیف شدنی نیست و با کثیفی هم بدست نمیاد. آب رو هر چقدر گل آلود کنی بازم گل ته نشین میشه و آب زلال باقی میمونه، هوا و دریا رو هر چقدر آلوده کنی بازم طبیعت خودشو احیا و تمیز میکنه. چون نعمت خداست. پول هم همینه، ثروت نعمت خداست. با احساس عدم لیاقت، با کفران نعمت، حسادت، با زجر ، با دزدی و فساد و دروغ و اختلاس و … با هر نوع احساس و کار منفی سازگاری نداره. به همدیگه متصل نمیشن. به دنبال هم دیگه نمیاد. اگه نعمت و ثروت رو با احساس و باور منفی درخواست کنیم، یا با کارهای منفی و تقلا و زجر کشیدن بخوایم بدست بیاریم، بدست که نمیاد هیچ، کیلومتر ها ازمون دور هم میشه. بخاطر اینه که میبینیم یه آقایی که با کت و شلوار، اتو کشیده و ادکلن زده صبح میره توی دفتر کارش درآمد چند ده برابری نسبت به کارگر معدن داره. مدتها بود متوجه شده بودم هرچقدر کار راحتتر درآمد بیشتره، ولی الان تازه دارم متوجه این پاشنه های آشیل و ترمز های ذهنیم میشم. هر کسی رو میبینیم تحسینش کنیم چون حتماً از راه درست ثروتمند شده. چون با کار نادرست نمیشه ثروتمند شد، چون باورهای منفی مثل آتش همه نعمتها رو میسوزونه. شاید ببینیم یه بابایی یه پولی از مردم هاپولی کنه و اسم خودشو بذاره مختلس زرنگ ولی جهان اینجوری کار نمیکنه. خلاصه اش اینکه «رحیم و رزاق و وهاب و رحمان بودن خدا بر پایه منفی ها سوار نمیشه» «وهاب عالم بر اساس خیر و انرژی مثبت و احساس و حال خوب بخشش میکنه و نعمات روز گسترش میده»
اساس حرکت جهان بر گسترش خیر و خوبی و انرژی مثبت و زیبایی و وفور نعمتهاست. تو این مسیر شاید یه عده ای از تکامل باز بمونن، ولی جهان که متوقف نمیشه، همیشه فرصتها و نعمتها و ثروتها بیشتر و بیشتر میشه. همیشه کارها راحتتر و ساده تر و موثر تر و علمی تر میشه. دیگه از اون زجر کشیدن ها و کارهای سخت خبری نیست. یه زمانی دو نفر با هم به مسئله میخوردن دوئل میکردن، هر کسی اون یکی رو حذف کنه. الان قوانین قضایی و حقوقی آنچنان امنیتی در همون جوامع برقرار کردن که مو رو از ماست میکشن بیرون و سوزن رو توی انبار کاه پیدا میکنن. زمانی بشر تمام تلاشش رو میکرد با چوب و تخته یه درشکه درست کنه و ببنده به اسب که بتونه وسایلش رو جابجا کنه ولی امروز به دنبال سفرهای بین سیاره ای هست، بشر به سرعت سوپرسونبک و هایپرسونیک رسیده. قطارهای هایپرلوپ رو طراحی کردن. تا پیش از اون توی قصه های کودکی میدیدیم جادوگر شهر توی گوی سحر آمیز جواب سوالاتش رو میگرفت ولی امروز همه مون یه صفحه سحرآمیز داریم که هر چیو بخوایم میتونیم توی گوگل سرچ کنیم.
توی این لحظه که دارم کامنت مینویسم توی این نقطه از نقشه جهان هستم،
27.514688,52.585777
اینو توی گوگل مپ بزنید دقیقاً میآید کنار درختهای جلوی آتش نشانی پالایشگاه گاز عسلویه… (نوشتن کامنت اینقدر طولانی شد که از خوابگاه اومدم سر کار دارم بقیه اش رو مینویسم) توی نقشه ببینید چقدر پالایشگاه گاز اینجا وجود داره که دارن انرژی رو از دل زمین میکشن بیرون و به سمت شهرهای مختلف میفرسته برای تولید ثروت. یا مصرف خونه ها میشه یا میره به نیروگاههای برق تا برق تامین بشه. از طرفی کلی پتروشیمی وجود داره که انواع مواد صنعتی رو داره تولید میکنه، از الیاف لباسی که تنتون میکنید گرفته تا قاب گوشی که دستتونه. شاید یه دور هم دورکره زمین چرخیده باشه. یه زمانی تنها منبع انرژی بشر چوب و هیزم بود.
همون گاز راکدی که وقتی از دل زمین میاد بیرون اونقدر سمّی هست که آدم رو میکشه وقتی به جریان و پروسس بیافته میشه انرژی مورد نیاز صنایع، میشه کود مورد نیاز محصولات کشاورزی. اگه من هم یه گوشه بشینم و با افکار سمی خودخوری کنم، این افکار سمی میتونه منو به کشتن بده. ولی اگه این افکار و انرژی رو به کار بندازم، ثروت خلق میشه. مدتیه که توی محل کارم جدیتم رو برای انجام کارهای مفید بیشتر کردم. چون متوجه شدم اون افرادی که از همه بی مصرف تر و بی هنر تر باشن ، بیشتر از بقیه نق میزنن، ولی اونهایی که مفید تر هستن ، عجیب ساکت تر هم هستن، نق نمیزنن، و رضایت بیشتری هم دارن. یه وقتایی میبینم همون افراد بی هنر و غیر فعال وقتی مجبور باشن بیان توی چرخه کار و آموزش و فعالیت ، عجیب متمرکز میشن روی آموزش و فقط در مورد موضوعات فنی سوال میپرسن و حرف میزنن. این خاصیت انرژی جهانه. کاش میتونستم یه عکس به این کامنت اتچ کنم. از ماشینهای آتشنشانی. میدونید خرابترین ماشین ما کدومه، که توی عملیات ازش استفاده نمیکنیم؟ شاید باورتون نشه ، جدیدترین و بروز ترین ماشینمون، که بر حسب اتفاق بهترین کیفیت تجهیزات رو هم داره. چرااااا؟ چون از وقتی اومد گفتن این نو، حیفه بره توی عملیات، و از بس یکجا و راکد باقی موند خراب شد. چند ماهه دارن تعمیرش میکنن ولی درست نمیشه. در کمال تعجب ماشینهای 20+ سال کار کرده مون فعال هستن. وقتی هم براشون توضیح میدم که استفاده نکردن از وسایل باعث خرابی شون میشه باور نمیکنن و حرف من براشون عجیبه. (اکی راحت باشید)
«وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَىٰ آمَنَّا بِهِ فَمَن یُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا یَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا» ؛ «وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَٰئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا»
ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﻮﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ; ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺎﺳﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺛﻮﺍﺏ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﻭ ﺳﺨﺘﻲ ﻭ ﻣﺸﻘﺖ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﻛﻨﺪ ؛ ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺧﺪﺍﻳﻨﺪ ، ﻭ ﺑﺮﺧﻲ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺍﻧﺪ ، ﭘﺲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺷﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺍﻧﺪ. ( سوره جن 13 و 14)
خیلی خیلی دوستتون دارم ، دوستان و اساتید عزیزم. خدا رو هزاران مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود شما. خیلی برام ارزشمند و عزیز هستین. الهی صد هزار مرتبه شکر. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِینَ
ﻓﺮﻋﻮﻧﻴﺎﻥ ﻫﻨﮕﺎم ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ.
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ
ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻧﺪ ، ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻣﻮﺳﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺣﺘﻤﺎً ﻣﺎ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ افتاد
قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ
ﻣﻮﺳﻲ ﮔﻔﺖ : ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﻣﺮﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮد.
فَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ
ﭘﺲ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻲ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻋﺼﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺰﻥ . [ ﻣﻮﺳﻲ ﻋﺼﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺯﺩ ] ﭘﺲ [ ﺩﺭﻳﺎ ] ﺍﺯ ﻫﻢ ﺷﻜﺎﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﭼﻮﻥ ﻛﻮﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ.
وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِینَ
ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ [ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ]ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻛﺮﺩﻳﻢ.
وَأَنجَیْنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ
ﻭ ﻣﻮﺳﻲ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻳﻢ.
سلام و درود به سعیده خانم شجاع و حنیف و یکتاپرست. بسیار بسیار تحسینت میکنم. تحسینت میکنم که توی این شرایط هستی و اینقدر احساست خوبه. این نشانه اهل ایمانه. اهل ایمان کسانی هستن که لاخوف علیهم و لا هم یحزنون هستن.
من الان نمیخوام از جزئیات شرایط فعلیم بگم. ولی الان احساسم خوبه. حالم مثبته. این بن بستها ویژگی اهل ایمانه. خداوند اهل ایمان رو امتحان میکنه، یه وقتایی هم سخت میگیره، تا خودشون بفهمند چقدر استقامت دارن، استقامت شون بیشتر هم بشه. ایمانشون تقویت بشه. یه حسی بهم گفت همه این آیات رو برات بنویسم. خودت که بهتر از من بلدی و قرآن رو میخونی. سوره شعرا داستان موسی نبی که ظاهراً توی بن بست گیر کرده بودن. خدا نگفته بنی اسرائیل گفتن انا لمدرکون. میگه اصحاب موسی گفتن انا لمدرکون… بنی اسرائیل همینجوری کارشون نق زدن بود (بقول ما بوشهری ها مُنگه دادن mon’ge) حتی اصحاب و نزدیکان موسی هم ایمانشون رو باختن. انا لمدرکون رو مترجم اومده قشنگ ترجمه کرده. مفهومش اینه اگه بهمون برسن همه مونو نابود میکنن.
حضرت موسی آرامش داره. قال کلا. گفت هرگز…
«ان معی ربی»
دلم میخواد فریاد بزنم «ان معی ربی» تا این ذهن نجواگر کفورم ساکت بشه.
ربم همراه منه .
فردا یه مصاحبه کاری در پیش دارم، امروز که بهم زنگ زدن کلی استرس گرفتم، و کلی از دست خودم شاکی شدم. که آخه بی*ور ، تو چه ادعای ایمانت میشه، چه ادعای توحیدت میشه که خدا رو حاضر و صاحب قدرت نمیبینی هنوز؟ چرا استرسی شدی؟ این همه سرگذشت پیامبران رو خوندی الان استرس گرفتی؟
رفتم سراغ قرآن از خداوند هدایت خواستم.
سوره نمل اومد.
بسم الله الرحمن الرحیم
طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُّبِینٍ
ﻃﺲ ـ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺭﻭﺷﻨﮕﺮ ﺍﺳﺖ(١)
هُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ
ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ مژده دهنده ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ(٢)
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُم بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ
ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ، ﻭ ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺭﻧﺪ(٣)
خداوند داره میگه من کنارتم ، بهت بشارت میدم. ولی بازم این ذهن نجواگر داره استرس تولید میکنه. اگه قبول نشی چی؟ اگه نتونستی بری چی؟ اگه فلان نامه رو نتونی بگیری، اگه کار و شغل و … ده سال سابقه اینجا چی ؟ میخوای بری از صفر شروع کنی؟ اونجا رئیس روسا خیلی سختگیرن و … ولی اما اگه به شرط اینکه و …. دلم میخواد بهش بگم دو دقیقه حلقتو ببند … دو دقیقه آروم بگیر ببینم قلبم چی میگه، کی قراره به تو گوش بده؟ این همه روی خودم کار نکردم که فرمون رو بدم دست تو که با بشکن زدنی گول شیطان رو میخوری.
فرمون دست خداست. اون میدونه کجا باید ببره. همین الان خداوند فردا رو که آف تعویض شیفت هستم برام چیدمان کرده، برای مصاحبه. این خودش یه فکت آشکاره که خدا داره چیدمان میکنه. این شعر رو نمیدونم از کیه ولی حال دل ماست.
«رشته ای بر گردنم افکنده دوست ؛ میکشد آنجا که خاطر خواه اوست»
اینا رو برات نوشتم با اینکه میدونم از من توحیدی تر عمل میکنی، و خودت اینا رو بهتر از من میدونی، ولی خودت بهم گفته بودی برات بنویسم. و البته خواستم بدونی تنها نیستی. منم عین خودت درگیر یه چالش هستم. ولی به هر قیمتی میخوام بپرم وسط ماجرا. (بقول بوشهری ها بتنگم تو ترسها ، Betengom به معنی بپرم)
یه مدت اینجوری کامنت بنویسم فکر کنم بچه ها و استاد کلا بوشهری رو مسلط بشن.
و در پایان یه جوک بوشهری برای شما و استاد و بقیه بچه های سایت تعریف کنم بخندین.
دو تا بوشهری سر جای پارک ماشین دعواشون میشه، یکیش به اون یکی میگه « أَی بِیلی بِیلُم، مِیلُم بِیلی، أَی نیلی بیلم نه خوم میلم ، نه میلم تو بیلی»
(ترجمه ؛ اگه بذاری بذارم میذارم بذاری ، اگه نذاری بذارم نه خودم میذارم نه میذارم تو بذاری)
امیدوارم همیشه خندان باشی. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی. و یادت باشه
«ان معی ربی، سیهدین»
سلام و درود فراوان به محمد امین عزیز. ازت متشکرم برادر
خیلی ممنون و سپاسگزارم بخاطر لطف و محبت همیشگی شما. از دعای خیرت هم ممنونم. الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه و هر روز با اتفاقات خوب و مثبت و نتایج طلایی بهتر و بهتر هم بشی.
ازت متشکر و سپاسگزارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود فراوان به شما رسول جان . حالت چطوره داداااااش. الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه.
خدا رو شکر که همسر گرانقدر توی این مسیر زیبا همراهتون هستن. این همراهی خودش یه نعمت بسیار بسیار ارزشمنده.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این همه پیشرفتت که تا قدم هشتم رو به راحتی کار کردی و به لطف الهی هر روز نتایج طلایی کسب میکنی.
ازت متشکرم بخاطر محبتت. آره مدتها بود میخواستم عکس پروفایلم رو عوض کنم ولی نمیتونستم بعداً با راهنمایی خانم شهریاری فهمیدم که باید حجم عکس رو کم کرد، من داشتم تلاش میکردم یه عکس یازده مگابایتی رو بذارم سایت قبول نمیکرد، چقدر به این کار خودم خندیدم.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر تک تک نتایج و موفقیت هات و حال و احساس خوب و مثبتت. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر توحیدی مون. از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برات میخوام.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود به شما علی جان. بسیار شما رو تحسین میکنم. همین که الان اونجا هستین و میتونید از نزدیک استاد رو ببینید خودش یعنی در مدار بسیار بسیار عالی هستین. قطعا انسان توحیدی و بینظیری هستی که الان اونجایی. از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات و شیرین ترین موفقیت ها رو برات درخواست میکنم.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمندت و بخاطر موفقیتهات.
در پناه هدایتهای همیشگی جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی علی جان.
سلام و درود به جواد عزیزم. خوبی داداش .
بقول بوشهری ها (دورت گشتما ؛ حرف آ آخر گشتم دلالت بر تاکیدی بودن موضوع داره)
قدردان لطف و محبت شما هستم جواد جان. یه چیزی بگم تعجب میکنی. از من آتشنشان سوالات تخصصی طراحی پالایشگاه و پتروشیمی پرسیدن. اگه بخوای یه تأسیسات رو طراحی کنی چه الزامات و استانداردهایی رو باید توی طراحی رعایت کنی. اصن یه وضعی. صبح که میخواستم برم گفتم ببینم خداوند چه نشانه ای برام میفرسته. یه آیه ای اومد با موضوع بشارت و امید و هدایت. قبل از شروع مصاحبه یکی از دوستان یه پیام برام فرستاد ، یه آیه قرآن « وعده خدا حق است، نذار آدم های بی ایمان ، در ماموریتت خلل ایجاد کنن)
بعد از مصاحبه وقتی برگشتم یه کم ناراحت بودم. گفتم آخه چرا این سوالات رو ازم پرسیدن. شما که میدونید عنوان شغلی من چیه. دوباره رفتم سراغ قرآن. ماجرای پیام خداوند به موسی بود. شبانه بنی اسرائیل رو حرکت بده، نه بترس و نه مضطرب باش.
من به هدایت خداوند ایمان دارم. اگه همین الان بهم زنگ بزنن بگن جواب منفیه، من برام مهم نیست مهم این بود که من با هدایت خداوند همه مراحل رو انجام دادم. من درخواستم رو به خداوند دادم و مسئولیت درخواستم رو هم بر عهده میگیرم. خودش رو دارم بسه. هر چند مطمئنم اکی میشه. وعده آدمها چیزی نیست. نشانه هایی که خدا امروز به من داده به مشرک بدی ایمان میاره. ظاهراً توی مصاحبه همه علیه من بودن و شمشیر رو از رو بسته بودن. باورت میشه اون لحظه یاد صحبت رزا توی کلابهوس افتادم. «صاحب شرکت خداست». اصلا به نتیجه وابسته نیستم. حتی همین تجربه هم خودش پیشرفت محسوب میشه. همون صحبت ایلان ماسک.
ازت ممنونم جواد جان. سپاسگزارم بخاطر اینکه هستی. از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برات میخوام. از دعای خیرت ممنونم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام و درود به شما مریم خانم گرانقدر. از شما ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون. و آتشی که در شوق و اشتیاق من روشن کردین. آره ، از خداوند درخواست هدایت کردم برای مهاجرت به آمریکا. و در این مسیر تمام تلاشم رو میکنم تا تکاملم رو بدرستی طی کنم.
صحبت آمریکا شد ، یه چیزی بگم بخندین. اون روز سر کار پیش چندتا از بچه ها میخواستم بگم کالیفرنیا ، از دهنم پرید گفتم کَلیفرنیا … یه دوستی داریم همه رو فیلم میکنه… برگشته به بقیه میگه دیدین چطوری تلفظ کرد؟ کَلیفرنیا، چقدر با کلاسه. یه ساعت داشت بهم میخندید. خودم ترکیده بودم از خنده، میگفتم سوتی ندی سوتی ندی ، جلوی این سوتی بدی. فردا کل اداره همه خبر دارن.
در مورد نشانه ها برای دوره دوازده قدم، یه پیشنهاد بدم. هر چند خودتون خیلی توحیدی تر از من اقدام میکنید، پیشنهادم اینه که به خودتون سخت نگیرید، دسیپلین و چارچوب طراحی نکنید براش . به صورت رندوم یکی دوتا فایل رو گوش بدین تا اشتیاقش در شما ایجاد بشه. بعداً دست به اقدام بزنید و منظم از ابتدا شروع کنید به کار کردن.
در لذتبخش بودن فایلهای استاد هیچ شکی وجود نداره. در گسترش ظرف وجودمون بعد از هر فایل هم شکی نیست. و هر بار گسترش ظرف وجودمون باعث افزایش نعمات میشه. پس چرا تاخیر. پیش به سوی دوره دوازده قدم.
براتون از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود به شما شیرین خانم ، سپاس از لطف و محبت و بزرگواری شما. ممنونم که زمان گذاشتین برای نوشتن این کامنت ارزشمند. الهی شکر که کامنتم برای شما هم باعث حال و احساس خوب بود و هم اسباب خنده و لبخند . الهی صد هزار مرتبه شکر. خدا رو شاکرم از اینکه باورهای شما داره ساخته میشه. چقدر جالب همین چند دقیقه پیش داشتم جلسه چهارم قدم اول رو کار میکردم که استاد در مورد باور سازی و اقدام عملی صحبت میکنه. باورهایی که منجر به اقدام بشن. با تمرکز به نکات مثبت و زیبایی ها و ثروت الگوهای همجهت با باور رو پیدا. کنیم.
بعنوان مثال میگیم بینهایت نعمت و ثروت وجود داره و موقعیت ها هر روز بیشتر میشه. بعدا در اطرافمان به دنبال افراد موفقی باشیم که الگو هستن برای تثبیت این باور. و در ادامه در این راستا اقدامی کنیم که با وضعیت فعلی ما هماهنگی داره. با همین امکانات فعلی قابل انجام باشه. فقط کمی توکل و شجاعت و ایمان بخواد، بقول استاد بند کفشمون رو سفت کنیم…
یه باوری که ذهنمون برایی پذیرشش مقاومت داره یعنی فاصله مون تا اون باور زیاده ، این فاصله رو باید ذره ذره با اقدامات کوچک پر کنیم.
واقعاً مثالهای شما کاملاً درسته، ازتون خیلی ممنونم بخاطر این کامنت زیبا و آگاهی بخش شما.
برای شما از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود به شما ساره خانم عزیز.
به آخر کامنت که رسیدم بی اختیار زدم زیر خنده ، گفتم خب یه حمد بخونید و بقیه کامنت رو بنویسید . چقدر لذت بردم از کامنت تون ، خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم ، شما یه نکته عالی رو بهم یاد دادین. کی تصورش رو میکنه وقتی یه بچه کوچولو داره گریه میکنه من خودمو آروم کنم ، خودم رو در مدار الهی قرار بدم تا بچه ام ساکت بشه …
هدایت الهی همیشه جواب میده.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود این دختر گلی زیبا که اسمشو برامون نگفتی. و من مشتاقم روی ماهش رو ببینم و اسمش رو بدونم. الهی صد هزار مرتبه شکر. این کوچولو ها یه کلاس درس توحید هستن. من خودم بچه ندارم . ولی با جناقم یه دختر کوچیک 3-4 ساله داره به اسم نازگل… هزار ماشاالله این دختر اینقدر بازیگوش و پر جنب و جوشه ، و باهوش و خندون و دوست داشتنی. یه وقتایی میشینم به رفتار های کودکانه اش نگاه میکنم ، میگم این یه روح پاک الهیه، که هنوز ذهنش کنترل رو در دست نگرفته. هنوز ذهنش توسط جامعه، خانواده و نظام آموزشی منحرف نشده. یبار استاد یه جمله ای رو گفت من هم روی نازگل امتحانش کردم. گفت: «بچه های کوچیک اعتماد به نفس بالایی دارن ، و نمیتونم حالیشون نمیشه». صداش زدم نازگل میای بریم یخچال رو بلند کنیم؟ گفت: آره بریم… به خودم گفتم همینه، خدا این چنین بنده ای رو میخواد. عین یه کودک.
از این به بعد هر وقت احساس کردی دخترگلی داره شیطنت و لجبازی میکنه راحتش بذار ،چون قراره برامون آموزش توحید بذاره. فقط کافیه دنبال قانون پشت رفتارها باشیم. از کجا فرمان میگیره. از قلبش. بدون دخالت ذهن. فقط وسایل خطرناک ، وسایل برقی، وسایل نوک تیز و وسایل کوچیکی که اگه توی دهنش کنه ممکنه بره توی گلوش اینها رو از دم دستش بردارید. این بچه ها اصلا شیطون نیستن. لجباز نیستن. اینها فقط کنجکاو هستن، دارن قوانین این سیاره رو اکتشاف میکنن. مثلاً یاد میگیرن هر چیزو بندازی میافته زمین.
برای شما و خانواده محترم تون ، مخصوصاً دختر گلی تون از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود فراوان به حسین جان عزیز ، داداش گلم.
الهی که حال دلت همیشه همیشه عالی باشه.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این احساس مثبت و توحیدی که داری. کاملاً حرفتو درک میکنم. همین اسفند دنبال خونه بودیم برا اسباب کشی، واقعاً کلی تلاش کردم تا مثبت بمونم ولی امان از دست این ذهن نجواگر. هر بار قرآن میخوندم و از قرآن نشانه براش میاوردم ولی این ذهن نجواگر کفور با حال بدش انگار داشت میگفت «خدا رو ول کن، حق با شیطانه». گفتم نه انگار تو ساکت نمیشی ، من تو رو ببرم بگیرمت به کار مفید تا یه کمی آروم بشی.
زدم تو دل طبیعت،و با خدا حرف زدم ، از تپه ها بالا میرفتم و میرفتم یه جایی که هیچکس نبود، گفتم خدایا باهام حرف بزن. باورت میشه یه وقتایی میگفتم خدایا راضی ام مثل موسی وقتی گفت «ارنی» خودت رو بهم نشون بده و خدا گفت «لن ترانی» نمیتونی منو ببینی . و بعداً صاعقه زد به کوه. و موسی از شدت وحشت این برخورد صاعقه بیهوش شد. میگفتم خدایا با من حرف بزن ، حتی اگه با زبان صاعقه باشه. یه چیزی که نه احساس بود و نه صدا ، توی قلبم گفت: «اینقدر روی این زمین برای تو جا هست که فکرشو هم نمیکنی، تا حالا شده من تنهات بذارم» نامبرده از بچگی اشکش دم مشکش بود، خخخ ، و اشکم سرازیر شد، گفتم خدایا آره به خودت قسم حق با توه. من معذرت میخوام بی تابی کردم. و مدت کوتاهی بعد یه خونه مناسب پیدا شد، با پول پیش کمتر از مبلغ موجودی ما. یه وقتایی طول میکشه تا ما استقامت به خرج بدیم، ایمان مون بیاد بالاتر. تا مطمئن بشیم که دستمون رو رها نمیکنه. تا خودمون انتخاب کنیم
و مسئولیت انتخابمون رو هم بر عهده بگیریم. یه وقتایی به خواسته مون نمیرسیم چون نمیدونیم دقیقا چی میخوایم. یه وقتایی دقیقا میدونیم چی میخوایم ولی جوانبش رو نمی سنجیم و مسئولیتش رو بر عهده نمیگیریم. خدایا من انتخاب میکنم فلان موضوع رو و مسئولیت انتخابم رو تا انتها میپذیرم ، هدایت و حمایتم کن. یه وقتایی هم درخواست میکنیم ، مسئولیت انتخابمون رو هم بر عهده میگیریم. ولی دریافتش نمیکنیم چون فاصله ذهنی باهاش داریم. یه تکامل لازمه. بین اینجایی که هستم با جای بعدی که میخوام باشم یه فاصله ای وجود داره که باید باورش رو بسازم، الگو پیدا کنم، اقدام عملی انجام بدم تا باور تثبیت بشه. و تکاملم طی بشه.
حسین جان ازت ممنونم ، اینا رو خودم هم تازه دارم از دوره بینظیر دوازده قدم یاد میگیرم. و کامنتت شد دفتر مشق من. تا بنویسم و تمرین کنم و باورها رو تثبیت کنم. خیلی ممنونم ازت حسین عزیز. از خداوند برات بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو میخوام. مطمئنم میای برام کامنت مینویسی حمید فلان موضوع به این سادگی و از جایی که فکرشو نمیکردم جوری حل شد که هنوز شگفت زده ام، که چطوری …
به جریان هدایت اعتماد کن. هر موقع نیاز به کمک داشتی قرآن رو باز کن، بگو خدایا هدایتم کن. و خودش یه نشانه بهت نشون میده. در مورد نماز صبح نوشته بودی. منم خیلی وقتها که به لحاظ ذهنی از مدار توحید فاصله میگیرم صبح رو خواب میمونم. و نمازم قضا میشه. حتی اگه خواب کافی داشته باشم. از خودش درخواست کن. بگو خدایا بهم اجازه گفتگو در موقع سحر رو بده، یا هر درخواستی که به دل خودت باشه. قطعاً جواب میده.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ»
ﻭ ﺑﮕﻮ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﭘﺮﺧﻴﺮ ﻭ ﺑﺮﻛﺖ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭ ، ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻓﺮﻭﺩﺁﻭﺭﻧﺪﮔﺎﻧﻲ .(مؤمنون٢٩)