نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 1 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

به نام خدای مهربانم

خدایی که هر آنچه دارم از او دارم

خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم

خدایا تنها و تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

خدایا ما را هدایت کن به مسیر درست به مسیر کسانیکه نعمت عطا کردی

سلامی گرم سلامی همراه با عشق سلامی از اعماق وجودم به راهنمای مسیر سعادتم استاد عباسمنش عزیز استادی که راهش کلامش نگاهش آگاهیش همه و همه الهیست و بس

ااااای جااااانم به این خدااااا که فقط کافیه بخوااااهی در معشیت او باشی در مسیر باشی هم جهت باشی به سادگی زیبایی بهت عطا میکنه

اااای جااانم به خداااایی که در زمان درست مرا انداخت تو مکان درست ،مکان سایت توحیدی، محله جدید به روز هم جهت با جریان الهی خودش

اااایی جاااانم استاد به این فااااایل بسیار پربارتون

خدااااای من چطور تو را شکر کنم که تونسته باشم شکر این همه مهربانیت بخشندگیت فتاح بودنت هدایتگر بودنت را کرده باشم

استاد جااااان یعنیا این باور به اینکه خودت خالق زندگی خودت هستی محشره

خداااایا شکرت که به من قدرت اینا دادی که خودم خالق زندگی خودم هستم خود خودم

احساس میکنم قلبم نمیزنه دارم تایپ میکنم اما همه بدنم بی حرکت فقط حرکت چشمام را حس میکنم که رو صفحه میچرخه و انگشتم که داره تایپ میکنه

استاد جان دقیقا یکی دو ساعت پیش با پسر 17 سالم که چند وقتیه میگه میخوام برم تنها زندگی کنم میخوام اصلا برم تنهااایی را امتحان کنم میخوام برم ببینم از پس خودم برمیام میخوام برم یکسالی کیش زندگی کنم و از این صحبتها حرف میزدیم برم یکم قبل تر

این در حالیه که بعد از کرونا زیاد علاقه ای به درس نداشت تا اینکه به خاطر ایده الهامی خودم از اصفهان مهاجرت کردیم شمال و کلا باز تغییر محیط مدرسه علاقه او را به درس کمتر کرد و تا اینکه برج 10 بود تصادف کرد ( معجزات خداوند در اون اتفاق برا من بی نظیر بود و اون آرامشم که در این جا بهش رسیده بودم)

خلاصه بعد از تصادفش کلا مدرسه نرفت و بعد از تعطیلات نوروز که از اصفهان برگشتیم تصمیم گرفت که به جا مدرسه بره محل کار باباش

و کلا پسر من کسیه که ایمان داره چیزی را که میخواد بهش میرسه و خیلی هم عااااشق من و پدرش و داداششه و تنهایی را دوست داره دقیقا از وقتی هم که تصمیم گرفته بره محل کار پدرش خودش با عشق صبح زود بلند میشه و در این مدت کم تقریبا مهارت فروش مهارت برش کاری سنگ را هم یاد گرفت و اینکه به من میگه من کاری که باید انجام بدم و دوست دارم را انجام میدم فوقش اشتباه شد برام تجربه میشه و بعضی وقت ها حرفاش برا من نشونس

و اینجا هم در مورد ترک تحصیلش و هم اینکه میخوام 18 سالم شد برم تنها زندگی کنم مقاومت های باورهای محدود کننده قبلم میاند اما بیرنگ و بلافاصله افکارم را تغییر جهت میدم و از دیدگاه روحم به موضوع نگاه میکنم و اینجاست که اینقدر ذوق میکنم برا هدایت های قشنگ خدا و باورم به اینکه اینجا این سایت همش الهی محکم تر محکم تر میشه

دقیقا بعد از اینکه پسرم رفت گفتم خدااایا حمایت و حفاظت و هدایت همه دست توست

تو خودت بهترین ها را سر راهمون قرار بده

و الان چند وقتیه وقتی میخوام بیام وارد سایت بشم میگم خدایا خودت منا هدایت کن و هدایت شدم به نشونه امروزم و چقدر همزمانی ها عالی الهامات عالی

و اینکه این پسر من الان 17 سالشه و اون پسرم 27 سالشه و هنوز مخارجش با ماست

و این برا من درس بزرگی بود که ببین خداوند خودش هدایت میکنه اگه بخواند و بهتر از خود تو

خداااایا شکر بابت موفقیت این پسر عزیزمون چقدر وقتی مسیر موفقیت این پسر را از زبان استاد میشنیدم قلبم بازتر میشد و الهامات بر قلبم جاری میشد

خدایا هدایتم کن یاریم کن که در همه زمان در همه مکان در هر شرایطی تسلیم امر تو باشم

استاد جان عاااشقتونم من الهی همواره در هر مکان و زمان در پناه الله بهترین ها برات اتفاق بیفته و پایدار و جاویدان بمانی

اای چه جالب اسم پسرم هم جاویده خیلی هم دوست داشتنیه