نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 2 - صفحه 10
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/08/abasmanesh-17.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-08-31 08:57:372024-09-24 19:37:03نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام دوستان عزیزم
اولین درس رد پاگذاشتن هست که هادی تو حرف هاش گفت اگر یک روزی برگردم و فراموش کنم از چه طریقی به موفقیت رسیدم این فیلم رو گوش میکنم و به خودم انگیزه میدم و خیلی مهمه که ما روی پای خودمون باشیم و به خودمون انگیزه بدیم و وابسته به کمک دیگران برای انگیزه دادن باشه وقتی که من مشکل داشته باشم و بخام از دوستی که به من دلداری بده پس این رابطه رابطه جالبی نمیشه …ممکنه اصلا دوست ات راه حل بدی بهت بده و نامناسب بده بهتره که خودش به خودش انسان روحیه بده و با خودش درد دل کنه ..من وقتی ندونم کجا هستم چطوری میتونم در آینده انگیزه بگیرم نباید یادم بره که من کجا هستم و به جای که وابسته باشم به دیگران و راه کار اشتباه بگیره …چقدر شبیه من بوده گذشته هادی ولی هادی از 18 سالگی من از 14 سالگی درگیر باورهای غلط بودم و توی سیاهی افسردگی بودم …هادی به خدا اعتقاد نداشت ولی من اعتقاد داشتم و یک جورایی خدا رو ته دلم قبول داشتم ولی خدای خوبی تو ذهنم نساخته بودم ..خدایی که الان توسط استاد عباسمنش پیدا کردم خیلی تفاوت داره …هادی درس دومی که میشه گرفت از حرف هاش همه چی رو مقصر اصلی رو خودش میدونه نه پدرش نه خدا نه مسئولین نه هیچ کس دیگه…اتفاقات زندگی رو خودمون بوجود آوردیم آگاهانه یا نا آگاهانه….هادی گفت من بودم دنبال اون کتاب ها و گفت من بودم که رفتم دنبال اون کتاب ها ….ادامه داره
به نام تنها رب این جهان پهناور
به نام خدایی که به تنهایی برام کافیست شکرت سپاسگزارتم
سلام استاد عزیزم و مریم مهربانم
وقتی میام تو سایت و کامنتها رو میخونم میبینم دوستانم چقدر زیبا و سخاوتمندانه از نتایجشون مینویسن از اتفاقاتشون مینویسن که کدوم راه رو رفتن چطوری ادامه دادن تا به این نعمتها در زندگیشون رسیدن من کلی ذوق میکنم و درسها میگیرم میگم اگه این عزیزان تونستن منم حتما میتونم پس باید بیشتر تلاش کنم بیشتر تمرکز کنم روی خودم بیشتر روی باورهام کار کنم و اونا رو تقویت کنم
من کبری مشتاقی مسولیت تمام اتفاقات زندگیم رو میپذیرم چه خوب و یا بد چه قبل از آشنایی با استادم چه الان که آگاهانه قدم برمیدارم در کنار این عزیزان
میپذیرم که با باور و افکار خودم ساختمشون ولی الان خدارو شکر این خوبی رو داره که آگاهانه میسازم میدونم قوانین رو و هر روز به دنبال یادگیری بیشتر هستم که امروزم از دیروزم بهتر باشد و حتی نتایجمم بهتر باشد در همه جنبه ها بهتر باشم چون من لایقشون هستم
ممنونم از همه عزیزان بهترینها نصیبتون
مسئولیت پذیری به قول استاد اولین قدم برای تغییره
اصولا کسی که مسئولیت پذیر نباشه مسئولیت تغییر شخصیت خودشو هم به عهده نمیگیره لذا برگی میشه درباد گرچه ممکنه همه دوره های استاد رو خریده باشه و بارها و بارها هم گوش داده باشه ویا حتی برخی تمرینات رو جسته گریخته انجام داده باشه یا در حال انجام باشه.
چرا گفتم جسته گریخته چرا نگفتم کامل چون کسی که میئولیت تغییر زندگیشو برعهده نداشته باشه انجام تمرینات دوره های استاد رو یه چیز بیخود و بی فایده قلم داد میکنه ولی کسی که مسئولیت پذیر باشه حتی شک هم داشته باشه ممکنهپیش خود فکر کنه که نه کنه این راهی که استاد میگه واقعا منو به خواسته هام برسونه؟ خپ امتحانش میکنم نهایش پول یه دوره دادم ولی اگه بشه زندگیم از این رو به اون رو میشه اگر همنشد حداقل یاد میگیرم این راه راه درستی نیست اینم باز خودش یه موفقیته که تونستم درکش کنم که راه درستی نبوده میرم سراغ یه چیز دیگه یه تفکر یا دیدگاه دیگه ….
لذا مسئولیت پذیری نه تنها اولین قدمه بلکه تا آخر مسیر باید با ما باشه …
یه جورایی مسئولیت پذیری یعنی قدم در راه توحیدی بودن گذاشتنه
کسی که توحیدی باشه خودش میدونه به کجا وصله پس نگران اشتباه بودن مسیر نمیشه.
گرچه صحت مسیر استاد عباس منش با توجه به نتایجی که خودشون گرفتن اثبات شده است.
وگرنه اگه مثل خیلی از اساتید ایرانی و خارجی دیگه فقط صحبت میکردن و از این و اون مثال میاوردن نه از خودشون؛
اون وقت نه این حد از موفقیت براشون حاصل میشد نه کسی این حد راهشون رو باور میکرد که برسه به اینکه عمل کنه نتیجه بگیره و فایل تصویری هم ارسال کنه.
انشا الله همگی از هدایت شدگان باشیم به لطف الله ..
سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی ام
هدف از نکته برداری از این فایل رسیدن به درآمدبالا و باور اینکه من میتونم خودم زندگیم تغییر بدم سرنوشت من دست خودم هست و با تغییر ورودی های ذهن و تغییر باور ها شرایطم عوض کنم
من به ذهن این اطلاعات میدم که ببین هادی عزیز از کجا به کجا رسید در زمینه ثروت و محل زندگی
تو هم با ادامه دادن مسیر سایت عباسمنش که نشون میده قوانین زندگی چه شکلی هست و تو باید چطور زندگی کنی و مثل هادی متعهد باشی میتونی به این نتایج برسی تو هم میتونی زندگیتو تغییر بدی و تغییر پیدا میکنه اگر مثل هادی متعهد باشی و مثل هادی عمل کنی
من واقعا ایشون تحسین میکنم بخاطر فیلمی که از خودشون گرفتن و با جسارت از قبل و بعد شرایط زندگیشون تصویری توضیح دادن و با اعتماد بنفس تعریف کردن چه نکات مثبت زندگیشو چه نکات منفی رو با اینکه میدونستن ممکنه میلیون ها آدم این فیلم ببینن من هم میخام به نتایج بزرگ مالی و اسایش تو زندگیم برسم و روزی مثل ایشون با اعتماد بنفس بشینم و همه زندگیمو تعریف کنم و اصلا هم نگران قضاوت و حرف دیگران نباشم
چقد قشنگ و راحت و ریلکس مسئولیت شرایط بدی که تو زندگیشون داشتن به عهده خودشون گرفتن حتی نگفتن حالا یه ذره هم تقصیر پدرم بود یه ذره هم بد شانس بودم یه ذره هم تقصیر همکارم بود و … کامل مسئولیت تمام اتفاقاتی که تو زندگی اش رو تجربه کرده بود خودش گردن گرفت
به قول استاد اولین قدم برای بهتر شدن خودت مسئولیت تمام اتفاقات زندگی خودت رو بر عهده خودت بدونی درست انجام داد
من هم تمام اتفاقات زندگی ام اونجا که بی پول بودم یا اینجا که همیشه تو حسابم پول هست
اینجایی که تو شهری نادلخواه دارم زندگی میکنم
اونجایی که خونه نداشتم و اینجایی که ملک بنامم هست
اونجایی که ماشین تو قرعه کشی بنامم دراومد
اونجایی که مشتری برنج داشتم و اونجایی که نداشتم
اینجایی تو خونه ای که واسش کد نوشتم تو چه شرایطی باشه دارم توش زندگی میکنم
اونجایی که سفر شمال رفتم 20 روز اونجا موندم و با خانواده ام خوش گذروندیم
و…..
مسئولیت همه اتفاقات زندگی ام رو به گردن میگیرم و من هستم که هر لحظه و هر اتفاقی رو رقم زدم
سلام به استاد عزیزم
من اینجا رد پا میزارم من با نیت خرید فایل روانشناسی ثروت1 نتایج دوستان از اینجا به بعد دنبال کردم دفتر پر کردم و کامنت نوشتم
وامروز 4 شهریور بعد 25 روز تداوم نقد از درآمد خودم با وجود هزینه های زندگی این فایل موفق شدم بخرم
میرم برای تمرکز بر فایل های ارزشمند روانشناسی ثروت1
و به خودم افرین میگم
و از شما استاد عزیز تشکر میکنم بابت نکات مهمی که تو این فایل ها گفتین
خدایا سپاسگذارم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 11 مرداد رو با عشق مینویسم
تو در رد پای 10 مردادت در فایل توجه به داشته ها ،راه رسیدن به خواسته ها نوشتی که تمام اتفاقات زندگیت رو خودت رقم زدی ،تمام روزهایی رو که قبل آگاهیت برات تضاد پیش آورد تا تصمیم به تغییر کنی
تو دیروز گفتی که خودت مسئول تمام اتفاقات زندگیت بودی و عمیقا این رو قبول کردی
حالا وقتشه که شروع کنی و مدارت رو تغییر بدی ، الان که قبول کردی ، خودت هم، میتونی باورهای مناسب با خواسته ات بسازی و تمامشون رخ بدن
فقط کافیه که کمی بیشتر از قبل متعهد تر باشی و عمل کنی و آگاهانه فدم برداری برای تغییر باورهات
یکی پس از دیگری همون جوری میشه که تو میخوای و رها کردی و سپردیش دست من ربّ تو و چگونگیشو دادی دست خودم
چند روزیه بهت گفتم که شروع کن آگاهانه به ساختن باور تو همه جنبه ها ، سعی کن هر لحظه آگاهانه در دلت با من صحبت کنی در مورد هرآنچه که میخوای رخ بده ،در موردشون الگو پیدا کن ،درموردشون بهای در شانشونو بپرداز و قدم بردار
باورم کنی ، حتی به اندازه دانه خردل ،یکی پس از دیگری مثل یه چشم به هم زدن رخ میده ،بعد میبینی میگی وای من اینو خواسته بودمش الان دارمش
حالا بهت میگم چیکار کنی
یک :
اصل منم این همیشه یادت باشه که ، تو پاسخ یکی از دوستان در فایل بررسی حجاب در قرآن قسمت سه ،که امروز از زبان دوستان بهت گفتم که یادت باشه هر لحظه منم کنار تو ،هر لحظه منو به یادت داشته باش که منم مالک تو و تو هیچی نیستی
دو :
تو وقتی من رو اصل بدونی و تصمیم بگیری که آگاهانه کنترل کنی ورودیای ذهنت رو ،مطمئن باش که با کوچکترین تلاش تو ،من بهت کمک میکنم، حتی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی کمکت میکنم
تو نیم قدمم برداری من برات بی نهایت قدم برمیدارم
سه :
توجه کن به نکات مثبت
اعراض کن هرجا که لازم بود اعراض کنی
دائما استمرار داشته باش در تکرار باورهای قدرتمند کننده در همه جنبه های زندگیت ،چون همه چیز طبق باورهای تو هست که برای تو رخ میده
باوراتو آگاهانه تغییر بده تا برات تمام کارارو انجام بدم
طیبه جان عشق دلم من باهاتم و تویی که اگر به حرفام گوش بدی و روی باورات کار کنی و جدی بگیری و بدونی که تنها راه نجاتت همینه همه چیز به موقع رخ میده
تو فقط شروع کن و هیچی نگو ،فقط شروع کن و تکرار کن هر لحظه ، من چگونگیشو برات میچینم
مگه من بهت نگفتم که قدرتمند ترین خالق و نیرو و نور عالم منم و هیچ کس جز من قدرتی نداره
پس آرام باش و ادامه بده
یادت باشه به موقع وقتیه که تو باورهات رو انقدر تکرار کنی تا یکی بشه و همه مولفه ها کنار هم قرار بگیره و بوممممممم
طیبه جان
آرام باش و به مسیرت ادامه بده و از این مسیر لذت ببر
و سپاسگزاری کن هر لحظه و هر لحظه سعی کن خدا گونه رفتار کنی و ذهنت و روحت و نیتت برای من باشه
رب تو صاحب اختیارت
چهار :
احساس خوب مساوی اتفاقات خوب
هرموقع دیدی نجوای ذهن سراغت اومد شروع کن به ،به یاد آوردن تک تک کمک های من که بهت کردم ،تک تک لحظاتی که شروع کردی و من به پایان رسوندم
تک تک روزهایی که تو ازمن خواستی و من با عشق برای تو انجامش دادم
تک تک روزهایی که تو قدم برداشتی و ایمانت رو خواستی به من نشون بدی و من میدیدم تمام تلاش هات رو
مگر میشه تلاش هات رو نبینم و پاداشش رو ندم
من وظیفه دارم تا هر لحظه کنارت باشم
طیبه جان شروع کن از این لحظه و من کمکت میکنم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
وقتی داشتم مینوشتم گفتم خدایا هیچی نمیدونم امروزمو تو باز هم هدایت کردی تا فکر کنم ،حتی این فایل رو بهم نشونه دادی
من نیت کردم و نشانه ام رو زدم ، گفتم خدایا در مورد همون خواسته ام نشونه ای بده ،همون که تو رد پای 10 مرداد نوشتم
وقتی درخواست کردم و این فایل اومد پیش خودم گفتم چا ربطی به درخواست من داشت ،فایل رو گوش دادم و صحبت های آقای هادی که میگفتن و استاد درموردشون توضیح داد
اونجایی که گفت از اینکه قبول کردی که مسئول تمام اتفاقات زندگیت خودت بودی ، حالا چه کسی میتونه تغییر بده اتفاقات رو ؟ من هستم که میتونم تغییر بدم
وقتی این حرفو شنیدم یاد نوشته های دیروزم افتادم که نوشتم تو رد پام که من خودم مسئول اون شرایط قبل آگاهیم و اتفاقاتی بودم که انقدر شدید حالم بد بود که میخواستم تغییر کنم
وقتی استاد گفت یک بار برای همیشه باید بپذیریم ، که اتفاقات زندگی رو فقط خودتون برای خودتون بوجود آوردین
حالا آگاهانه یا نا آگاهانه
حالا ممکنه نا آگاهانه با کانون توجهتون به چیزای نامناسب باعث شده که چیزای نامناسب بیشتری وارد زندگیتون بشه
ولی آگاهانه با تغییر کانون توجهتون ،با تغییر باور ها و افکارتون ،اتفاقات بهتری رو رقم بزنید
کی میتونید این کارو انجام بدید
موقعی که بگید آقا زندگی من دست خودمه
اینا رو که شنیدم انگار پیام خدا رو گرفتم
دوباره بهم گفت که الان وقتشه که عمیقا پذیرفتی خودت بودی که خلق کردی شرایط قبل آگاهیت رو و تمام سال هایی که قبل آگاهیت داشتی
قبلا شاید یه وقتایی فکر میکردم عوامل بیرونی باعث این چیزایی که دارم میبینم شده ولی یه جورایی ته دلم تو لین یکسال نمیخواستم قبول کنم که من بودم که خودم با افکارم و کانون توجهم اون شرایط نا دلخواه که تا پارسال بود و تضاد ایجاد کرد رو بوجود آوردم
و وقتی نتونستم برم کربلا ، تصمیم نهاییمو گرفتم و از خدا کمک خواستم
و خدا بهم گفت حالا وقتشه که روی باورهات کار کنی و درسته که نجواهای ذهنت همیشه هستن ولی تو آروم باش و به خدا توجه کن ، خودش کلامش رو بالا میبره و نجوای ذهن رو پست و پایین میاره
کافیه که از همین لحظه شروع کنی
کمکت میکنم
نمیدونم چی شد و اصلا نوشته های اول رد پامو ، اصلا حسی نداشتم که خودم دارم مینویسم
نوشته ها همینجور پشت سر هم میومد و انگار خدا داشت باهام حرف میزد
دستامو گرفته بود ،البته دستای خودشه ،همه چی برای خودشه، گرفته بود و داشت از این نوشته ها باهام حرف میزد
من امروز این پیامو از خدا گرفتم ، شب قرار بود بریم پارک با خاله و دختر دایی و پسر دایی و خواهرم ، وقتی رفتیم آخر شب من یاد خواسته ام افتادم
یه لحظه گفتم خدا میشه بهم نشونه بدی در موردش
اومدم تو سایت و وقتی رو نشانه ام زدم این فایل برام باز شد ،نتایج دوستان از آموزه های استاد قسمت 2
که اول صحبتام نوشتم که چی شد بعد باز کردن و گوش دادن به فایل
حتی برمیگشتیم خونه از خدا درخواست کردم آرومم کنه و نشونه بده بهم که یه عددی که بین من و خداست بهم نشونه داد و آرومم کرد
وقتی به همه این پیوستگی ها و نشونه ها فکر میکنم به خودم میگم ببین طیبه، همه اینا یعنی چی ؟؟؟
یعنی قدرت خدا
یعنی اینکه خودش داره هدایتت میکنه
وگرنه درست وقتی این فایل رو بهم نشونه داد که من دیروز تو روز شمار نوشتم که خودم مسئول تک تک اتفاقات زندگیم بودم
و عمیقا پذیرفتم
همه اینا کار خداست که داره دقیق و کاملا درست هدایتت میکنه
خیلی خوشحالم از اینکه هر لحظه همراهمه و کمکم میکنه
به نام خالق زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی ام
من یکبار با سایت آشنا شدم ک اصلا نمیدونم چطوری الان میدونم که خدا هدایتم کرده بود یه مدت تو عقل کل فعالیت داشتم و اینا بعد از مسیر خارج شدم
بازم بخاطر تضادها و مشکلات از خدا کمک خاستم ک باز به مسیر برگشتم و الان خیلی حال عالی دارم آرامش دارم در یک کلام و میخام اینجا برای خودم رد پایی بگزارم که از کجا شروع کردم و میخام به کجا برسم و کوچکترین نتیجه ای که بگیرم یادداشت کنم تا نجوای ذهنی نتونن منو از مسیرم خارج کنن و اینم صد درصد قبول کردم که خودم مسئول زندگیمم
در پناه الله یکتا
سلام و وقت بخیر دوستان
این فایل نشونه امروزم بود و اون قسمتش که گفته بود مسئولیت زندگیتو به عهده بگیر و رد پا به جا گذاشتن، منو یاد آزمونی انداخت که همین چند روز پیش به کمک خدا سرفراز ازش بیرون اومدم. داخل پرانتز اشتباهات باورها و فرکانسهای غلطم رو مینویسم.
شب عاشورا بود که به خاطر یه فردی سر شب رفتم بیرون تا نان بخرم. به خاطر مراسمات خاصی که این شبها برگزار میشه خود روز و عصر عاشورا نانوایی ها تعطیلن. با حس اجبار رفتم بیرون و البته استرس به خاطر دیر شدن و بسته شدن نانوایی و بدون نان موندن اون فرد برای فرداش. (حس منفی و سعی در ادای خدا رو درآوردن) دو تا کار که انجام دادم و برای دومی نباید انقدر طول میدادم باعث شد که وقت بگذره و هر لحظه استرسم بیشتر بشه برای به موقع رسیدن (احساس اضطرار) و خب همه راه ها رو بسته بودن برای شروع مراسم و نمیشد تاکسی بگیرم. وسط راه هم چندین نفر پیدا شدن که احوالپرسی کنم و این بیشتر بهم استرس میداد (احساس عجله و نجوای شیطان که وعده میداد بدو، یالا، زود باش، بردن، خوردن، دیگه چیزی به تو نمیرسه یا همون وعده فقر).
یه بنده خدایی مهمانم بود و کارتهای عابر و بانک و شناسایی شو داده بود که براش پول نقدی از خودپرداز بردارم و روی یه تیکه کاغذ کوچولو هم شماره موبایلش رو نوشته بود که رمز پویا فعال کنم. این کارو هم انجام دادم و در ادامه میگم این قضیه چه ربطی به داستان ما داره.
خلاصه به محل نونوایی ها رسیدم، اولی بسته بود، دومی تمام کرده بود ولی ازونجایی که عزممو جزم کرده بودم که نان بخرم و این باور مناسب رو دارم که من به هرچی بخوام میرسم، صاحب نانوایی دوم بهم گفت 20 متر جلوتر یه نانوایی دیگه هست و بازه. منم رفتم و ایستادم توی صف. نانهایی که میآورد خوب برشته نشده بودن، شکل مرتبی نداشتن و کسی هم که حساب میکرد یه دختربچه بود که حساب کردن بلد نبود! یعنی خود مشتریها حساب میکردن و میگفتن فلان قدر میشه ولی دخترک زیربار نمیرفت و چندین بار حساب میکرد و بازم میگفت نه و آخر سر هم خود مشتریها کارت میکشیدن. همه اینها نشونه بود که داشت میگفت نباید خرید کنم اما انقدر توی احساس فشار بودم که حتما برای اون فرد خرید رو انجام بدم که بی نون نمونه (وعده فقر شیطان) که شرایط رو تحمل میکردم و به نشونه ها بی توجه بودم. در نهایت نون رو خریدم و زنگ زدم بهش که خونه هستی برات بیارم؟ و اون در کمال تعجب بهم گفت من خودم نون خریدم و یادم رفته به تو بگم! به شدت عصبانی شدم (حس منفی) ولی چون توی خیابون بود نمیشد درست و حسابی باهاش دعوا کنم و به خودم گفتم برسم خونه خودم تا خشمم رو با یه پیامک خالی کنم سرش (ماندن در احساس منفی بیش از 10 دقیقه که لاجرم اتفاقات بد رو رقم میزنه) کنار خیابون ایستادم تا تاکسی بگیرم از تنها مسیری که باز مونده بود. هوای گرم و تشنگی و باد شدید و خستگی پیاده روی تند و کنار خیابون ایستادن طولانی هم مزید بر علت شده بود که حسابی توی انرژی منفی فرو برم. ذهنم مشغول اون پیامک بود که چی بنویسم که حالشو خوب بگیرم. یه ماشین شخصی اومد و منم سوار شدم. به خاطر داغ بودن نانها کیف پولم رو زیرشون گذاشته بودم که بتونم حمل کنم.توی کیف پولم به جز پولهای همون بنده خدا پول جداگانه نداشتم و چون اونها امانت بود دست نزدم. خواستم برای راننده کارت به کارت کنم که نونها رو گذاشتم روی کیف پول روی صندلی عقب. به مقصد رسیدم و پیاده شدم. یکساعت بعد مهمانم از عزاداری هاش اومد و سراغ کارتهاش رو گرفت که بعد از جستجوی مختصر خونه متوجه شدم نونها رو برداشتم ولی کیف پولم توی ماشین جامونده. اونم ماشین شخصی که نمیشناسم کی بوده!!!!
خیلی به هم ریختم و عصبانی شدم و خودمو سرزنش میکردم و چون اولین بار بود که چیزی رو جا گذاشتم اونم به این مهمی (به خاطر امانت بودن وسایل طرف توی کیفم) به شدت آشفته بودم. مقصر میدونستم بانک رو که چون من ازین بانک بدم میاد هرکاری میخوام بکنم که به این بانک خاص ربط داره به مشکل برمیخوره، مقصر میدونستم اون فرد رو که چون به خاطر اون رفتم بیرون و منو مسخره کرده از خستگی و گرما یادم رفته و بهانه میاوردم چون این مدت درست نمیخوابم تمرکز ندارم و حواس پرتی گرفتم و چون فکرم درگیر اون پیامک بوده که میخواستم حرف تند بزنم از کیف پولم غافل شدم و انواع فکرهای نامربوط که ممکنه مسافر بعدیش برداره، ممکنه بچه ای بندازه بیرون و…
مهمانم سعی میکرد آرومم کنه و مدام میگفت من دعا میکنم که خودش همین فردا بیاره دم خونه تحویل بده و فدای سرت ولی من اصلا باورم نمیشد که خود راننده ای که نه من اونو میشناسم و نه اون منو میشناسه بیاره و گوش نمیدادم و میگفتم فقط داره یه حرفی میزنه. دلم میخواست یه نفر بهم بگه آروم باش همه چیز درست میشه، خودم همه چیزو درست میکنم ولی نبود. (در واقع اون یه نفر خودم بودم که از خودم غافل شده بودم)
یکساعتی که گذشت گفتم من باید چکار کنم تو این مواقع؟ یاد مثال ظرف شستن که سال 97 توی همین سایت نوشته بودم افتادم و به عنوان رد پا ازش استفاده کردم. وقتی ظاهراً کاری از دستت برنمیاد، خواسته تو به خدا ارسال کن و مطمئن باش اجابتت میکنه و سعی کن در حس خوب قرار بگیری و بمونی و از منفی ها اعراض کنی و حواستو پرت کنی، خواسته ت هم به موقع انجام میشه. توی مثال ظرف شستن وقتی یه ظرفی حسابی کثیف شده با سیم نمیفتی به جونش، میذاری خیس بخوره و بهش زمان میدی و بقیه ظرفها رو میشوری و سر فرصت مناسب میری سراغ اون و میبینی چقدر زود تمیز شد و بدون زحمت خاصی
منم اون شب هرچقدر فکرهای منفی میومد سراغم سعی میکردم نفس عمیق بکشم و ذهنمو منحرف کنم و به چیزایی فکر کنم که حس خوب بهم میده. صبح زود ساعتهای 4 بود که از خواب بیدار شدم و گفتم برم آشپزخونه رو مرتب کنم و ظرفها رو بشورم.با توجه به حال و هوای مذهبی که توش قرار داشتم و داریم وسط ظرف شستن یاد یه جمله ای افتادم که چند روز پیش خونده بودم که یه بزرگی در مکاشفه یا خواب دیده بود که قاسم بن الحسن گفته منم باب الحوائجم و حاجت میدم فقط درگاه من خلوت تره. من اون روز توی دلم بهش گفته بودم اوخی عزیزم. چشم من ازت یه چیزی میخوام و از درخواست صمیمانه ش خندیده بودم و چشام قلب قلبی شده بود و دلم میخواست خوشحالش کنم. با اینکه آشنایی چندانی باهاش نداشتم و در همین حد میشناختم که پسر امام حسن (ع) هست. همون موقع ظرف شستن ازش خواستم که کیف پولم رو برگردون بهم سالم و سلامت. و مشغول کارای دیگه شدم و از شب قبل ارسال فرکانس سرزنش و مقصر دونستن دیگران رو کنار گذاشته بودم. به خودم گفتم خودم بی دقتی و عجله کردم و ازین به بعد حواسمو جمع میکنم که این اشتباه رو تکرار نکنم. مهمانم صبح عاشورا رفت برای عزاداری و من خونه موندم و اصلا یادم رفت که کیف پولی هم دارم و خودمو سرگرم کارای خونه و غیره کردم.
تا ظهر که بنده خدا برگشت 2 بار گوشیش زنگ خورد و شماره ناشناس بود. وقتی بهش گفتم گفت این خط رو تازه خریدم و کسی نداره. گفتم حتما اشتباهی گرفته. دفعه سوم ساعت حدود 14 بود و زنگ خورد و راننده تاکسی بود گفت کیف پولتون توی ماشینم جا مونده و از روی شماره ای که روی کاغذ نوشته بودید و توی کیف پولتون بوده پیداتون کردم و حدود آدرس خونه رو هم میدونم ولی نمیدونم کدوم در برای خونه شماست(در واقع هر سه دفعه ای که گوشی مهمانم زنگ خورده بود از صبح، همون راننده بوده) و همون جور که مهمانم و خودم خواسته بودیم بدون دردسر، توی روزی که همه هم صبح و هم عصر و شب تعطیلن و دسترسی به جایی نیست که پیداش کنم، خود راننده آورد دم خونه تحویل داد. اونم منی که هیچوقت توی کیف پولم شماره تماس نمیگذاشتم. شماره تماس مهمانم که باید باهاش رمز پویا فعال میکردم کمک کرد. (تجربه هایی ظاهراً بی ربط که یه روزی یه جایی به کارتون میاد. اگه سالها پیش محض به روز بودن و کنجکاوی فعال کردن رمز پویا رو یاد نمیگرفتم، الان یاد نداشتم برای مهمانم رمزشو فعال کنم که شماره شو به جای ذخیره کردن توی گوشی روی کاغذ بنویسم که دم دستم باشه که کیف پولم باهاش پیدا بشه و احتمالا چند روز دیگه پیدا میشد.)
من ازین تجربه یاد گرفتم اگه افکارم رو کنترل نکنم و توی احساس منفی بمونم سرم بلا میاد و به محض اینکه کنترل افکار و احساساتم رو به دست بگیرم و دیگه توی احساس منفی نمونم، ماجرا عوض میشه. توی این مثال من با تمرکز روی مذهبیات که حس فوق العاده خوبی بهم میداد و انگار کار رو سپردم به کسی که خودش گفته من کارتو انجام میدم و اونو جدای از خدا نمیدونم توی احساس خوب رفتم.
سرزنش کردن و مقصر دونستن خود و دیگران یعنی باور نداشتن به حس لیاقت و ارزشمندی خود که باعث از دست رفتن نعمات میشه. و نباید به خاطر خوش اومد دیگران کاری که دوست ندارم رو بکنم و ادای خدا رو در رزق رسوندن به دیگران در بیارم و از همه مهمتر به نشونه ها برای هدایت شدنم دقت کنم. البته توی کیف پولم ازین به بعد یه شماره تماس بذارم :)))
در پناه الله یکتا باشید
به نام خدایی که مهربان تراز حدتصورماست….
سلام به استادعزیزم سلام به دوستان گلم امیدوارم حالتون عالی باشه
این فایل نشانه امروز من بود خدایاشکرت
من به یه تضادی برخوردم و حسم گفت برو توسایت و بزن مرا به سوی نشانه ام هدایت کن
اومدم این فایل رو دیدم بعدش حسم گفت متن انتخابی این فایل هم بخون
چه قدررررررقشنگ خدا داشت با زبان دوستان عزیزم و استادجان با من صحبت میکرد
چه قدرررررر زیبا خدا داشت بهم میگفت که دخترخوب این قضیه پاشنه آشیل تو هست.قبلا هم متوجه این الگو شده بودی و کاری براش نکردی ولی الان باید باید یه کاری بکنی
و اما پاشنه آشیل من به یاد آوردن و تحسین کردن موفقیت های کوچیک زندگیم هست
واقعا میپذیرم که توی این مورد مشکل دارم
به فرض مثال هدفم اینکه یک کتاب رو بخونم
میام و یک فصل ازش رو میخونم و نمیام خودمو تحسین کنم که مثلا آفرین رزا. تو قبلا نتونسته بودی این فصل رو بخونی و تمومش کنی ولی الان هم سرعت خوندنت بیشتر شده هم اینکه با درک بالاتری میخونی
شاید بعضی وقتا به زبون بیارم و خودمو تحسین کنم ولی وقتی به نتایجی که گرفتم فکرمیکنم میبینم این تحسینه به درد نمیخوره که یه چیزی میگم ولی در درونم یه چیز دیگه در جریانه
بعضی وقتا هم که میام تحسین کنم سریع نجواها و مکالمات ذهنی میاد که حالا که چی؟کو تا کتابت تموم بشه،هرموقع تموم شد بعد خوشحالی کن
حتی بارها میخواستم به خودم یه جایزه کوچیک بدم به خاطر موفقیت های کوچیکم اما به دلایل مختلف این کارو نکردم
احساس میکنم این الگوی من خیلی ربط داره به کمالگرایی که دارم
چون دوست دارم توی کاری که میکنم بهترین باشم به خاطر همین قدم های کوچیک خیلی به چشمم نمیاد
خداروشکر دارم روی این الگوم کار میکنم البته نه به صورت تمرکزی و جدی تا الان
اما تلاشمو میکنم و دوست دارم با توکل به خدا توی این مورد بهتر عمل کنم
خدایا شکرت
نشانه امروزم رو به فال نیک میگیرم و همینجا برای خودم ردپایی میزارم که سالها بعد خودم رو با الانم مقایسه کنم
خداروشکر میکنم بابت نتایج خوبی که دوست عزیزمون گرفته از صمیم قلبم تحسینشون میکنم
در پناه الله شاد و تندرست باشید
سلام دوست عزیز
شما ارزشمندید و قابل تحسین. حتی اگر هیچ کاری نکنید. خداوند از روح خودش در شما دمیده و تک تک ذرات وجودتون بی همتاست.
پیشنهاد میکنم دفترچه ای تهیه کنید یا در موبایل یا سایر وسایلی که این امکان رو دارن فضایی ایجاد کنید و کوچکترین کارهایی که در طول روز انجام میدید رو بنویسید و به خودتون یادآور بشید که شما این کارها رو کردید و به خودتون آفرین بگید که امروز بیکار نبودید و فلان تعداد یا فلان کارها رو انجام دادید. خودتون رو به ضیافت دوپامین دعوت کنید.
در پناه الله یکتا باشید
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان عالی و خوب خودم
دیدن فایل های نتایج دوستان از آموزش های استاد واقعا برای من خوب و عالی است چرا که به ذهن منطقی من این کمک را می کند تا من به خودم بگوییم ببین وقتی این دوست من توانسته است موفق بشود پس من هم می توانم موفق بشوم
این برای من یک انگیزه عالی و فوق العاده می شود که بهتر بتوانم روی خودم کار کنم
برای من این حکم را دارد تا بهتر روی خودم کار کنم و بهترین نتایج را بگیرم
وقتی دوستان عزیز من با کمک همین فایل ها و دوره ها به این نتایج عالی و خوب رسیده اند پس من هم می توانم به اهداف خودم برسم
این برای من باید این نکته را داشته باشم که باور کنم که می توانم
این باور برای من واقعا مهم و پر از انگیزه خواهد بود
نکات عالی در این فایل تصویری من یاد گرفتم
از همه مهمتر اینکه در طول روند رشد و پیشرفت خودم برای خودم یک در پا بگذارم
تمام اتفاقات و موفقیت هایی را که در طول این مسیر تغییر خودم برداشته ام را برای خودم ثبت کنم
این ثبت کردن کارها به من کمک می کند تا بتوانم هر زمان که دچار نجوا شدم با برگشتن به عقب و خواندن و دیدن مراحل طی کردن مسیر خودم به این درک برسم که من هم می توانم موفق بشوم و به ادامه راه امیدوار بشوم
نکته دیگر این است که من باید همیشه روی خودم حساب باز کنم
همیشه باید از خودم و توانایی ها و از خدای خودم کمک بگیرم
نکته زیبا دیگر برای من این بود که
من خودم مسئول زندگی خودم هستم
این من هستم که با افکار و باورها و ترس ها و نگرانی های خودم شرایط زندگی خودم را تغییر می دهم
این من هستم که با باورهای غلطی که دارم اکنون اینجا هستم
این پذیرش و این تسلیم شدن سبب می شود که من به ارامش برسم و آنوقت راحت تر می توانم به موفقیت برسم
بی شک من هستم که می توانم قدم در راه تغییر بگذارم و به موفقیت هایی عالی برسم
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خالق هستی و گرداننده اصلی
دورد بر استاد گرامی و دوستان عزیز
استاد در مورد ردپا تو این مسئله صحبت کردین ، من دوماه بود که با قانون جذب آشنا شدم و هنوز شما رو نمی شناختم .
به پیشنهاد یکی از از دوستانی که با قانون آشنا بود به من پیشنهاد داد که یک دفتر جذب ها داشته باشم و هر جذبی که داشتم در اون دفترچه مینویسم الان که که 5ماه از این موضوع میگذره من نزدیک 100 جذبی که داشتم در داخل اون دفترچه نوشتم و زیرش امضا و تاریخ زدم و هروقت که ذهن ام میخواد به من انتقاد کنه میرم دفترچه میخونم و به خودم افتخار میکنم که من خالق زندگی خودم هستم.
در پناه حق سرزنده و سلامت باشید.