نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 3 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

160 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهراهنرمند گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    بنام یگانه خالق جهان هستی

    سلام☘🌷☘

    دوروز پیش به یه تضاد بزرگی تورابطم برخوردکردم که حسابی به همم ریخته بود .از اونجاییکه دوره عزت نفس و تازه گرفتم ، این حرف استاد مدام درگوشم میپیچید که احساس قربانی بودن نکن …… اما بااین حال تواون لحظات خیلی سختم بود که ذهنمو کنترل کنم .. از طرفی بیاد اوردم که همه چیز تکامل داره حتی کنترل ذهن وخودمو سرزنش نکردم بخاطراینکه نتونستم خوب کنترل داشته باشم .

    من کتک خورم از جهان ملسه !!

    اما بحدی این تضاد برام شوک اور بود و رنج زیادی رو برام بوجود اورد واووونقدر درد کشیدم که الان تمام وجودم خواستار تغییر و حرکت رو به بهبوده … هرچیییزی که از استاد و قانون بخونم و بشنوم عمل خواهم کرد چون هییییچ راه دیگه ای ندارم ….

    این تضاد در رابطه عاطفیم هست و صدالبته که بخاطر حال و احساس این روزهام برام بوجود اومده و این وجه از اون ادم رو جذب کردم . تواون لحظات اولی که به این تضاد خوردم …………………. فقققط خدا رو صدا میزدم و اشک میریختم چون هیچکسی توانایی یاری کردن منو نداشت و از درونم از ته ته قلبم خوندمش و صداش کردم گفتم خدایا توکجایی به دادم برس من تنهام هیچکس و ندارم به فریادم برس که دارم به قعر فرو میرم ….. و به یاد این آیه افتادم که خدا کسیه که مومنین رو از تاریکی به سمت نور هدایت میکنه و اونارو تنها نمیذاره حتی تو سختترین شرایط .. و یه لحظه به گذشته ام نگاه کردم که چقدر تواین چندماه برای سعادتم تلاش کردم و خودمو لایق دیدم …. همه اینها در چند دقیقه در ذهنم مرور میشد وباصدای واضح در درونم میپیچید …این تضاد منو به خودم اورد و فهمیدم که باید در زندگیم و مسیرم مصممتر باشم وبیشتر روی الله حساب کنم نه روی بندگانش . الان خواسته واقعی و بوضوح رسیده ی من داشتن شخصیت قوی و مستقل و توحیدیه والسلام …. چون بقیه چیزا خودشون میان .اگه من رو خودم و خدا حساب بازکنم و بقیه رو بزارم کنار ، حتی نزدیکترین فرد به خودم رو ، اونوقت میتونم زندگی کنم و مهمترازهمه اینکه بتونم رسالتمو در این جهان اجرا کنم .

    میخوام باتمرین های عزت نفس شخصیتی قوی و توانمند بسازم تا از وابستگیم به ادما و شرایط کم بشه نمیخوام به هیییچ احدالناسی وابسته بشم میخوام باخودم و خدای خودم حال کنم و هرروز رشد کنم و رشد کنم تاجاییکه دیگران بیان و ارزوشون باشه که بامن در ارتباط باشن .من میخوام قوی باشم و برم تو دل ترسهام … چون فقط این راهو میشناسم راه دیگه ای نیست هیچ راه فراری نیست یا میری تودلشون یا انقدر اینجامیمونی تا بگندی و ازبین بری !!

    اگه میخوای از این رنج بیای بیرون فقط رو خودت کار کن و بخواه که قوی و مستقل بشی هم توکارت هم در روابطت . توی ذهنت ادما رو کوچیک کن اونا هیچ قدرتی ندارن …الان که تو توی فرکانس نامناسب هستی اینارو جذب کردی اگر پیشرفت کنی دیگه بااین اتفاقات مواجه نخواهی شد واونا دیگه به تو دسترسی نخواهند داشت چون تو حااالت خوبه و کسی نمیتونه به تو اسیبی برسونه !این ایمانه توئه که مثل سپر جلوتو گرفته و از گزند هر پلیدی حفظت میکنه .خدارو باور کن به توانایی های خودت ایمان بیار ..این جهان و ادما ، و تو !!!!!!!! بی حکمت خلق نشدی حتتتما دلایلی بوده و قوانینی هست در این نظام خلقت که گوشه هایی از قانون و فهمیدی و درک کردی .

    همین استاد عباسمنش عزیزم که عکسش رو این فایل هست رو وقتی نگاه میکنم وقتی به چشماش نگاه میکنم نگاهش تا عمق وجودمو فرامیگیره ؛ چقد این مرد قوی عمل کرده و در برهه های مختلف زندگیش از مسائل مختلف عبور کرده و ناامید نشده بااینکه میترسیده اما حرکت کرده ..همه جور سختی و مشکلات رو پشت سر گذاشته تاالان به اینجا رسیده . برای رسیدن به موفقیت پایدار باید بهابپردازی !!بهشت رو به بها دهند نه به بهانه .من نمیدونم اون دنیا چه مدلیه اما اینو میدونم که تاوقتی تواین دنیاهستیم باید برای رسالتمون تلاش کنیم و حتی بجنگیم !! من اینو واقعا باتمام وجودم درک میکنم و میبینم دراطرافم ادمای موفقی رو که باتمااام وجود برای هدفشون تلاش میکنن شاید اونا از قانون خبر نداشته باشن ولی ناخوداگاه در جهت گسترش جهان درحال حرکتند و جهان هم هواشونو داره و نعمتهاشو به اینا میده و درقبالشون بخشنده اس .

    میدونم خواسته هام به زودی محقق میشن چون دراونها به وضوح بالایی رسیدم . مثل هادی عزیز که وقتی درخواست هدایت کرد زمانیکه به ته خط رسیده بود و تسسسسلیم خداوند شد و خدا هم دستشو گرفت و تنهاش نذاشت . وقتی به این نقطه از تسلیم بودن برسیم قطعا هدایت خواهیم شد 💚

    حرفهای اخر استاد در این ویدیو به گوش جانم نشست . مثل پیامبری که مردم رو با پیامش بیدار میکنه ،

    سپاسگذارم

    سپاسگذارم

    سپاسگذارم

    🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1617 روز

    سلام به استاد عزیزم، سلام به مریم جان عشق، و سلام به همه دوستای عزیز و خوش ذوق و خوش قلم تو این سایت بهشتی و این غار حرا

    الان اینجا وسط ظهره و من سرکار، برای بریک از کار و رفرش شدن اومدم یه سر به بهشتمون بزنم و چندتا کامنتای آخرو خوندم… و مدهوش شدم و سرمست از این همه حس خوب، از این همه سپاسگزاری و اپرشییشن، از این همه یادآوری و الهام و هدایت

    خدایا شکرت، عاشقتم من

    دلم خواست منم بنویسم

    منم اینجا شکرگزاری کنم از خدا، یه عالمه سپاسگزاری دارم که بنویسم

    از حس و حال خییییلی خوبی که این روزا دارم،

    از کار خوبی که دارم، درآمدی که دارم، همکارا و مدیرای خوب، کلاینتایی که هرکدومشون انقدر با عزت و احترام و سپاسگزاری باهام برخورد میکنن که میدونم فقط کار خداست و نتیجه ی لاجَرَمِ قانون

    از گره هایی که نیفتاده باز میشن، خدایا عاشقتم من که انقدر قشنگ و استادانه همه چی رو مدیریت میکنی

    میخوام فقط سوار دوش تو باشم

    همه چی رو به تو بسپرم

    من فقط کاری که از سمت خودم برمیاد میکنم، بقیه ش با تو

    نعم المولا و نعم النصیر

    هرجا هروقت یادم بوده و آگاهانه خودمو کارامو سپردم به تو یه جوری همه چی رو قشنگ چیدی کنار هم که خودم با صد سال برنامه ریزی نمیتونستم

    حتی تفریحاتمو، حتی تو موارد خیلی کوچیک، یه دفه به ذهنم اومده و ازت خواستم که تو الان تو این موقعیت به زبانم جاری بشی و من جواب مناسبی بدم حرف مناسبی بزنم … و حرفی که زدم چنان مقبول و مورد پسند شده که خودم مونده بودم همینجوری هاج و واج

    چقدر زیباست این قوانین آفرینش

    چقدر ما خوشبختیم که خدایی مثل تو داریم

    تو یه فایلی بود استاد میگفت همین یه قانون رو تو یاد بگیر برو حال کن دیگه… واقعا همینجوریه

    خدایا شکرت برای این ویکند خیلی جذابی که داشتم

    خدایا شکرت برای بارها و بارها مواردی که پیش اومد تو این چندین روز گذشته که میدیدم چیزی که همیشه درباره ش رویاپردازی میکردم رو الان دارم تجربه میکنم، زندگی میکنم

    نمیدونم چقدر براتون پیش اومده که یه صحنه ای تو زندگیتون اتفاق بیفته، یه دفه یادتون بیاد که دقیقا یه چیزی شبیه اینو تو یه فیلمی دیده بودین یا به جا شنیده بودین و از ته دلتون خواسته بودین که همچین چیزی رو تجربه کنین:) خیییلی حس قشنگیه

    اینا رو هم به تو سپرده بودم خدا جونم، یادمه دقیقا چند هفته پیش نوشتم تو دفترم که خدایا من اینو میخوام، این حسو، این تجربه رو این رابطه رو این شرایطو… و ذره ذره و دونه دونه داره برام اتفاق میفته

    خدایا عاشقتم من

    کمکمون کن همیشه یادمون باشه که همه چیزو به تو بسپریم و فقط رو تو حساب کنیم

    و اونوقت هرچی هم بشه، هر اتفاقی بیفته، میدونیم و مطمئنیم در جهت رسیدن ما به خواسته هامونه

    تو قدم 5 بود که دیشب داشتم گوش میدادم… استاد با یه تاکید دلسوزانه ای میگفت “آقا جان هر اتفاقی”… واقعنم همینه

    خدایا خیییلی دوسِت دارم

    خیییلی ازت سپاسگزارم

    و خودمو به تو میسپارم

    من بهترین و مناسبترین رابطه ی عاشقانه رو میخوام، ادامه ی همین حس و حال خوب و عالی و بهتر و بیشتر شدنش رو میخوام، و از تو میخوام

    شرایط کاری عالی، با آرامش، با عزت و احترام، با کار حرفه ای که حس خوبی بهم بده، با درآمد بالا و فزاینده و با انعطاف پذیری زمانی و مکانی میخوام، و از تو میخوام

    روابط خوب و عالی با آدما، بیشتر شدن و بهتر شدن معاشرتم و توانایی ارتباط برقرار کردنم رو میخوام، و از تو میخوام

    رابطه ی خوب و عالی با تو میخوام و استمرار تو این مسیر بهشتی

    اهدنا الصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم

    عاشقتم خداجونم:)

    یه دنیا ممنون از استاد جان و مریم جان و همه دوستانِ جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    به نام حضرت عشق

    من این کامنت را با عشق می نویسم

    خدایا خودت کمکم کن

    من پنج روز هست که روی ترمزها و باورهای سلامتی کار می کنم خدا را شکر با آموزه های استاد عزیزم که از زبان خداونده به نتایج عالی رسیدم

    هر هدایتی که بهم شد را گوش کردم مثلا امروز بهم گفته شد برای تضادم برو رب انار بخور و خیلی حالم خوب شد

    یا من اسمه دوا و ذکره شفا را تکرار کردم چون همه چی دست خودشه

    من دور کمرم عرض ۵ روز

    روز اول ۹۶

    و الان بعد از ۵ روز به ۹۱ رسیده

    خدا را شکر

    ۵ روز هست که ناهار و شام نخوردم و اصلا احساس بدی ندارم و احساس گرسنگی یه وقتایی میاد ولی می دونم که خداوند بهم میگه

    کوچکترین نشونه ها که اومد رو نوشتم حتی شب و حتی دیر وقت در کاغذ برای خودم که یادم بمونه که این بودم و ابن شدم

    الان احساس سبکی خاصی دارم

    ارتباطم با خدا بهتر شده

    خداوند هدایتم کرد به فایل قانون رهایی در دوازده قدم

    تمرین ستاره قطبی رو بهتر انجام میدم

    پول های بیشتری سمتم میاد

    خدایا شکرت

    دیروز و امروز رقص را شروع کردم . دیروز کم بکد ولی امروز ۱۰ دقیقه رقصیدم

    پیاده روی را شروع کردم روزای اول در خونه و امروز هم در خونه و رفتم بیرون تقریبا ۴۵ دقیقه پیتده روی کردم

    من همه را نوشتم از روز اول که برای تضادم حال و حوصله نوشتن روی کاغذ رو نداشتم و الان بعد از ۵ روز با انرژی بالا همه را روی کاغذ آوردم

    خدایا شکرت

    یه موضوعی که خودم خیلی بهش رسیدم در مورد سلامتی اینکه عامل همه ی بیماریها خودمون هستیم

    از بس اخبار رو گوش میدیم . از بس دنبال می کنیم انواع بیماریها رو

    موضوع دیگه اینکه که خیلی به من کمک کرد تا تضادم رفع شود خدا را شکر یه جورایی دلخوش بودم به دارو . به دکتر . به کادر درمان چون می دونستم اگه یه طوریم شود اونها هستن که کاری برام بکنن و این خودش شرک حساب میشه و وقتی به تضاد و بیماری برخورد می کردم آدرس تمام دکترها و داروخانه ها رو داشتم و راحت می رفتم و می دونستم ته ذهنم که دارویی هست و دکتری که منو نجات بده در صورتیکه اصلا اینطور نباید باشه . باید رفع شود . این خودش یه نوع شرک محسوب میشه

    من این مورد را در تضاد خودم و در بیماری خودم در این چند روز بهش پی بردم

    تنها و تنها خداوند را منبع بدون نه عوامل بیرونی را

    استاد عزیزم برای زحماتی که می کشی از همون خدایی که اونقدر باورش داری و به من فهموندی برات آرزوی بهترین و بهترین و بهترین ها را دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    وَمَا کُنتَ تَرْجُو أَن یُلْقَىٰ إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَهً مِّن رَّبِّکَ ۖ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرًا لِّلْکَافِرِینَ

    و تو امید نداشتی که بر تو کتاب القا شود بلکه این رحمتى از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش

    ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ

    تو هرگز پیش از این هیچ کتابى نمى‌خواندى، و با دست خود چیزى نمى‌نوشتى که اگر اینگونه بود باطل گرایان تردید میکردند

    وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ

    و اینگونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم، تو نمى‏ دانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است] ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مى ‏نماییم و به راستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مى ‏کنى

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی

    چقدر این فایل بینظیر آگاهی داشت برای من و باعث شد یکسری موضوعات برام مرور بشه… این فایلو قبلا هم دیده بودم ولی آگاهی که الان بهم داد واقعا زمین تا آسمون با دفعه قبل فرق داشت…

    کی ما تسلیم میشیم و چرا باید تسلیم بشیم؟؟

    تسلیم شدن عبارته از دادن کنترل زندگیمون به خدا به جای ذهن شرطی شده خودمون…

    یاد فیلم ذهن زیبا افتادم…وای مو به تن آدم سیخ میشه… این فیلم که داستان زندگی جان نش نابغه ریاضیه با بازی عالی راسل کرو نشون میده که این شخص تمام عمرش با یکسری شخصیت های خیالی زندگی میکرده و ازشون حرف شنوی داشته و کل زندگیشو روی اساس تعامل با این آدم ها بنا میکنه و میرسه به جایی که از شدت اتفاقات و مشکلاتی که پیش میاد متوجه میشه بیماری اسکیزوفرنی داره و اون شخصیت ها رو مغزش میسازه و اینقدر این کار دقیقه که نمیتونه تمییز بده بین آدم های ساخته مغز و آدم های واقعی…(تو پرانتز بگم هر چیزی ما میبینیم و هرچیزی میشنویم در نهایت ساخته مغزه فقط تفاوت اینجاست که مغز مجزای از ورودی ها این تصویرسازی رو انجام بده یا بر اساس دیتای ورودی)…

    حالا ارتباط این موضوعات با آیه های ابتدا و موضوع اصلی این فایل ارزشمند کجاست؟ وقتی انسان تسلیم میشه حقیقتا باور میکنه که تاحالا داشته روی یکسری انباشت های مغزی که نتیجه اتفاقات گذشتس حساب باز میکرده (حالا اینجا نمیخوام بگم بحث ناخودآگاه جمعی یونگ و کهن الگوها و تاثیر ذهن والدین تا چه حد توی این گذشته نقش داشته)…

    توی همین کتاب ثروتمند ترین مرد بابل یجاش که شخصی ثروتمند داشته برای شاگردانش اصول موفقیت رو بیان میکرده این جمله طلایی رو میگه: (حالا قریب به این مضمونه: من هیچوقت برای اینکه بفهمم کجا سرمایه گذاری کنم از آجرپز مشورت نمیگیرم!!) … خب ارتباطش چیه؟ دوستان ما سالهاست داریم روی آجر پزی به نام ذهن حساب میکنیم که اتفاقا تمام مشکلاتو بوجود آورده… یعنی نه فقط ازش مشورت میگیریم که تخت سلطنت رو بهش تقدیم کردیم و خودمون شدیم نوکر بی چون و چراش!!!

    یه جاش آقا هادی اشاره کردن که تسلیم شدن و بعد از کلی گریه تصمیم گرفتن تغییر کنن، این یعنی ضمیر نیمه هوشیار انسان یا همون نفس انسان بر اثر بی خردی و بی تدبیری ذهن خودآگاه تصمیم میگیره کنترل رو ازش بگیره و خودش بشینه پشت فرمون وجود انسان… اونقوت چه اتفاقی میفته؟ قل رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر… ذهن نیمه هوشیار مستقیما از اربابش دیتا میگیره و روی این ذهن پف..وز (ایموجی خنده و دست روی صورت از خجالت) حساب نمیکنه چون به اندازه کافی از تصمیمات اشتباهش ضربه خورده…

    ببینید ما دو تا ذهن داریم…

    ذهن خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه… ذهن خودآگاه همون مغزه که بر اساس دیتاهای ورودی تصمیم میگیره…جاهایی که نمیدونه کورتیزول ترشح میکنه و ایجاد ترس میکنه… مدام وزوز میکنه و با مرگ از بین میره… و اساس احساس بده…

    و ذهن نیمه هوشیار که درک انتزاعی نداره و با مرگ توفی میشه و اصطلاحا توسط فرشتگان ارتباطش با جسم قطع میشه…

    اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‌ لَمْ تَمُتْ فی‌ مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی‌ قَضى‌ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی‌ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ…همونی که موقع خواب که جناب ذهن خودآگاه میره تو استند بای تازه شیطونیاش گل میکنه!! و کل قرآن درموردش دیتا داره…

    مثل: ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

    مثل: کل نفس بما کسبت رهینه و هزاران ایه دیگه…

    خوب سوال پیش میاد پس این ذهن خودآگاه کاراییش چیه که مثل زالو افتاده به جونمون… کاراییش اینه که هر آنچه از عالم ناسوت و از طریق ضمیر ناخودآگه که لازمان و لامکانه تنزل میکنه در این عالم باید در یک ظرفی مظروف بشه تا ادراک بشه درواقع ضمیر ناخودآگاه انسان واسط کاربری بین عوالم ملک و ملکوته… یعنی الفباییه که باهاش با ما صحبت میشه و در قالب شرایط اتفاقات و تمام ادراکات ما با ما صحبت میشه…هر چی ما وسعت وجودی پیدا کنیم و دیتای مغز بیشتر بشه از اونور دیتای بیشتری میاد… هرچند خود این مغز هم محصول این دیتاهاست خیلی داستانش پیچیدس که چطور ذهن نیمه هوشیار به امر خداوند تصمیم میگیره همچین سازوکاری بسازه…توی برنامه نویسی اگه بخوام مثالش رو بگم ما یه سری کد مینویسیم که خیلی جزئیات داره بعد برای کامپایل و ترجمه این کدها از کامپایلرهای خیلی با جزئیات نزدیک به زبان ماشین استفاده میکنیم…حالا برای راحت تر شدن کار میایم مجموع ای از هزاران کد رو در غالب کد های جدید تعریف میکنیم در زبان های برنامه نویسی سطح بالاتر که دیگه نیاز نباشه اون هزاران کد نوشته بشه و در این سطح نیاز به برنامه های سطح بالاتری برای کد نویسی نیاز داریم که البته کامپایلر و مترجم این زبانهای سطح بالاتر کمی لولش متفاوته و از زبان سطح ماشین بالاتره… حالا ذهن م

    اومده برای یه لول بالاتر از زبان ماشین هستی، هزاران کد رو در غالب مغز و شماتیک مغز طراحی کرده که حالا خود این مغز اومده یسری شبیه سازی انجام میده…مشکل از اونجایی شروع میشه که این مغز که باید ترجمه کنه خودش بیاد دیتا تولید کنه و از دیتاهای سوخته گذشته که نتیجه فرکانسهای گذشتس استفاده کنه…

    بزارین یه مثال از هوش مصنوعی بزنم که چیزی شبیه همین ذهن خودآگاه ماست و بحث هدایت رو داخلش توضیح بدم…در هوش مصنوعی ماشین سعی میکنه روندی رو یادبگیره.. اینکه مسیری رو که میره درسته یا نه از بازخوردی که مابهش میدیم…حالا اگه ما بهش بازخورد ندیم خودش نمیتونه خودشو اصلاح کنه یا توسعه بده…تهش میرسه به اینجا که یه آگاهی باید بهش بگه اینجا رو درست رفتی اینجا رو اشتباه… اون آگاهیه همون هدایته…ما هم همینطوری هستیم… ته تمام تصممیاتی که میگیریم یه بررسی میکنیم و راهمونو اصلاح میکنیم… حالا سوال اینجاست که مگه ما از قبل میدونستیم که راه درست چیه که اصلاح مسیر کردیم؟ اگه میدونستیم پس چرا از اول درست نرفتیم؟ و اگه نمیدونستیم کی به ما گفت اینجا رو این مدلی انجام بده که بازخوردش درست از آب دربیاد؟

    تسلیم یعنی این که انسان به جای اینکه کنترل زندگیشو به این واسطه فانی بده فقط ازش به عنوان ابزار استفاده کنه و بزاره دیتا از عالم بالا و از سمت پروردگار بیاد…

    پیامبران و داستانهاشون خیلی این موضوع رو قشنگ باز میکنن… جایی که حضرت موسی بخاطر تبعیت از ذهن شرطی شده از دریافت آگاهی های خضر نبی محروم میشه… جایی که اشاره میکنه به پیامبر که تو حتی نمیدونستی قراره این مطالبو بهت در قالب یه پکیج آموزشی وحی کنیم در حالی که فقط برای خاموش کردن ذهن خودآگاهت که تنها مانع ارتباط با ما بود به غار پناه میبردی…

    و دوستان طبیعیه که وقتی ما کنترل وجودمونو از حالت خلبان خودکار ذهن درمیاریم و به دست خدا میسپاریم دنیا هر لحظه زیباتر میشه چون در هر لحظه داره از عالم باالا آگاهی میاد و توسط ذهن خودآگاه بصورت اتفاقات و شرایط عالی تر ترجمه میشه (قبلا در مثال منشور این موضوع رو توضیح دادم) و دیگه این وسط ذهن ساکته و فقط نقش ابزار داره و این تسلیم بودن واقعیه… و تکبر و هزاران رذیله اخلاقی که در ادیان تلاش شده تا ریشه کن بشن همشون حاکی از استیلای ذهن شرطی شده بر انسانه که کار رو به جایی میرسونه که لذایذ دروغین رو به عنوان اصل به خورد انسان میده و انسان رو از درک شراب طهور الهی محروم میکنه…داستان قوم عاد..ثمود…قوم لوط و هزاران داستان دیگه و این اساس شرکه… مهم نیست که عامل شرک یه بت باشه یا رئیس یه اداره یا هر شخص دیگری… مهم اینه که اینها همه صورتک هایی هستن که پشت همشون ذهن خودآگاه پنهان شده و در واقع ما داریم ذهن خودآگاهمون رو میپرستیم و از هواهای نفسمون تبعیت میکنیم…

    و در آخر به خودم یادآور میشم که این مطالب از ذهن من نبود و خداوندا تو فرمودی و من نوشتم و کلی به آگاهیم اضافه شد…به خدا قسم مثال مغز توی همین کامنت به قلبم الهام شد که توی داستان شبیه سازی توضیحش دادم…

    فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زهره منتظریان گفته:
      مدت عضویت: 1418 روز

      چققققققققدر قشنگ کامنت گذاشتی دوست عزیزم.

      چقدر قلمت خوبه و مشخصه که از زبان خداونده چون وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم قلبم به تپش افتاده بود .

      چقدر آگاهی های خوبی در مورد ذهن دادین

      اینکه تفاوت میان ذهن خودآگاه و ذهن ناخوداگاه رو گفتین کلی دریچه ی آگاهی رو به روم بازم کرد.

      فیلم ذهن زیبا رو هم حتما میرم میبینم.

      برای هممون پیش اومده که تا وقتی با مغز پیش میریم چقدر به در و دیوار میخوریم و وقتی تسلیم میشیم هدایت ها از راه میرسه.

      خدایا من به هرخیری که از تو برسه به من نیازمندم فقیرم ،محتاجم.

      خدایا من ناآگاهم

      تو آگاهی

      توهم بهم میگی که چیکار کنم.

      ازت سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1113 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    خدایا سپاسگزارتم بابت این سایت و این استاد و این قسمت کامنت نویسی که در زندگیم تنها جایی که تونستم بدون این که نگران باسم که چی میخان بگن وقتی درباره تو مینویسم و میگم

    خداجونم تو عشق منی من بدون تو هیچم تویی همه کاره تویی که تمام موقعیت هارو برایم ایجاد کردی فقط تو خدایا این سر و مغز رو که تو به من دادی با تمام پیچیدگیهاش تو خلقش کردی به خاک می‌گذارم در خاشع ترین حالت ممکن که تویی همه کاره که حمد و ستایش فقط و فقط مخصوص توست خدایا تمام قدرت از آن توست اگر آبرویی پیش مردم دارم لطف توست در پوشانندگی گناهانم در بخشندگی تو

    خداجونم تمام موقعیت هارو تو برام درست کردی تو بهم لطف داشتی خدایا من عاجزم من بدون تو هیچم هیچ کاری از دستم برنمیاد تمام پیشرفت های من تویی این هم که الان ب ناتوانی خودم دارم اعتراف میکنم لطف توست برای این که میخای منو هدایت کنی خدایا سپاسگزارتم که همیشه لطف و خیر خودتو برای من خواستی خدایا من ناتوانم تو منو هدایت کن تو ب من بگو چیکار کنم خدایا خسته شدم اگر هدایتم نکنی از گمراهان و نابودشدگان خواهم بود خداجونم مثل همیشه که به عجز خودم اعتراف کردم و به تو پناه آوردم نجاتم بده تو منو به راحتی از مرگ نجات دادی خدایا اگر دستمو نگرفته بودی نابود کرده بودم خودم خودمو

    تو همیشه برای من خیر و بهترین خواستی تو همیشه چیزی رو خواستی که من میخاستم تو همیشه همراه من بودی تا منو رشد دهی اما من به خودم ستم کردم با شرک بر تو با شرک در فرمانرواییت

    خدایا تویی که داری این جهان رو مدیریت میکنی فقط تو رئیس و رهبر و … هیچ کارن و هر کسی که بخاد بر خلاف خواست تو پیش بره نابود میشه

    خداجونم من به لطف خودت به خودت پناه میارم خداجونم همین که اعتراف کردم تو حال خوب رو ارزانی من داشتی شهادت میدهم تویی که غم رو از وجودم پاک کردی و بی شک نتایج فوق العاده ای خواهد داشت خداجونم من به عنوان عبد و خلق تو لایق بهترین رابطه و بهترین و خونه و ماشین و محل زندگی هستم خودم به خودم ستم کردم تو منو هدایت کن که اگر هدایتم نکنی بی شک از گمراهان خواهم بود

    نرم شدن و سخت شدن دل ها تویی نه گفتن و اره گفتن افراد تویی شدن و نشدن ها تویی و تو سبحانی و چیزی رو میخای که من میخام من به لطف خودت به همه کاره بودن تو ایمان می آورم و بابت هر اتفاقی فقط تو را شکر می گویم خودت در قران گفتی که شما جیزی رو نمیخاین مگر این که الله بخواهد

    خداجونم میدونم این که خودمو لایق میدونم که چیزی رو که میخام تو میخای هم لطف توست و هدایت به این سایت و استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    چقدر این صحبت های دوست عزیز ما هادی شبیه نوع و عملکرد خود من است

    من هم همین راه ره به شکل دیگری رفته ام

    من هم این راه به نوع دیگری طی کرده ام

    نه قراردادی داشتم و نه هیچ فکری پشت آن کارم بود

    فقط و فقط می خواستم یک کار کرده باشم

    این صحبت های استاد عزیز را من خیلی قبول دارم که خیلی از اوقات من صحبت های استاد را نمی فهمم ولی بعد رفته رفته به مرور زمان با گذشت تکامل ذهنی خودم آنها را می فهمم

    نکته زیبایی که در این صحبت ها دریافت کردم برای من این بود که نجواهای ذهنی خودم را بشناسم و آنها را می توانم در اهرم رنج و لذت بکار بگیرم

    دوم این موضوع بود که هرگز بیکار نباشم و خودم را درگیر کار کنم تا از نجواهای ذهنی بتوانم دوری کنم

    این بزرگترین درس برای من بود که باید مسئولیت تمام جنبه ها و اتفاقات زندگی خودم را بپذیرم و این مهمترین کار و اساسی ترین کار در این جهان است

    تسلیم شدن در برابر خدای مهربان و جهان هستی

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    فاطمه آقامحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    خدای عزیزم امروز این فایل و تنهایی ودر سکوت گوش دادم

    خدای عزیزم شکرگزارم برای استاد عزیزم

    خدای عزیزم شکر گزارم برای هادی عزیز که فایل تغییر مسیر زندگی ش را برای ما فرستاده

    خدای عزیزم من به هر خیری که از جانب توست فقیرم

    خدای عزیزم من را در هر قدم از زندگیم هدایت کن

    خدای عزیزم حتی یک لحظه هم دستانت را از دستان من خارج نکن

    خدای عزیزم من را حتی برای لحظه ای به حال خود وانگذار

    خدای عزیزم من از همین لحظه مواظب ورودی های ذهنم میشوم.دیگر اینستا گردی نمی کنم قول میدم

    ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده

    درشب ظلمانی ماه نشانم بده

    یوسف مصری زچاه گشت چونان پادشاه

    گر که طریق این بود چاه نشانم بده

    استاد عزیزم هزاران بار تشکر که نکته هارو میگید ومن قول میدم که عمل کنم ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 906 روز

    سورهٔ‌یوسف‌خیلی‌زیبا‌به‌مامی‌آموزد..!!

    1-نزدیک‌ترین‌‌افرادمیتوانندبه‌شماخیانت‌کنند

    2-همیشه‌آرامش‌بعدازسختی‌هامی‌آید

    3-قلب‌های‌شکسته‌رامیتوان‌بامحبت‌شفاداد

    4-وافرادصبوروآرام‌پایانِ‌زیبایی‌دارند….

    سلام به استاد گرانقدرم ومریم نازنینم

    وهمه دوستانِ عالیم در این فضای لبریز از آرامش واحساس عالی

    خداروشاکروسپاسگزارم بابت روزی که به زیبایی گذشت و درس هایش را به جا گذاشت تا لحظه هایم را آگاهانه خلق کنم، زندگی کنم وروز به روز در تمام زمینه ها رشدوپیشرفت داشته باشم، دنیا دنیای رشدوپیشرفت است ،دنیایی که، گذشته من در آن با تمام فرازونشیب هایش گذشت وامروز به بهشتی دعوت شده ام که کافیست باشم وبهره ببرم واز یادنبرم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود.

    فایل ها گوش دادنشان معجزه ایست که هر روز نصیبمان می شود و نکته های ارزشمندی که باید نوشته و ملکه ذهن شوند وردپاهایی که با نوشتن ها قدرت می گیرند تا ارزش انسانیت معنا پیدا کند با هرروز تغییرات مثمرثمر در وجود وزندگیمان که جدا ناپذیر نیستند ،هرچه قدر آرام تر شدم واحساسم عالی تر شد ایمانم قوی و پاداش های خداوند در نوع خودش بی نظیر …

    استادجانم اشک شوقم جاریست از این لحظه ای که می نویسم ،برگه ای جلوی من است و نت برداری از صحبت های شما و آقا هادی اما اودر ذهنم جاریست ومی گوید ومن می نویسم بدون یک کلمه از برگه ام وااای خدایا در وصف نمی گنجی تو می گویی آنچه را که باید ومن عاشقانه کلام به کلامت را می نویسم که تا ابد برلوح ذهن وقلبم محفوظ بماند ،این برایم معجزه‌ای لذت بخش است ،همین هاست که ایمان وتوکلم را به عرش اعلی رسانده است ومن را متعهدانه تر وعاشق تر در این مسیر توحیدی…. بخدا که بودن کنار استادم تا لحظه ای که زنده هستم بابد باید وباید ادامه پیداکند ،من هر لحظه ام پیوندی عمیق تر خوردم با خدای خودم واستادم مگر از یادم می رود معجزه هدایتم را…

    سالیان سال بعدازشنیدن اون همه صحبت ها ،کتاب ها و….که ذره ای بر روی من اثر نداشتند اما چه می شود به یکباره هدایتم می کند به این مکان مقدس،جادویی ولبریز از وجود خودش …..

    فاصله زمین می شود تا آسمان ومن هرنفس شاکرتر وسپاسگزارتر ونتیجه اش آرامش واحساس عالی و…….

    از صبح که بیدار می شوم هدایت هایش را می طلبم، او می گوید ومن باعشقش کارهایم را انجام می دهم ،زمان کم می آید اما زمانی که هر ثانیه اش با کیفیت سپری می شود و من شادو لبریز از انگیزه وهدف وسپاسگزاری سر بر بالین آرامشم می گذارم و چقدر راحت بدون ذره ای فکر به خواب می روم واین هم معجزه است …..

    مصطفی هر شب قبل خوابم می گوید دستت را بده ودستم را می بوسد ومن زیر لب خداروشکر می کنم،این هم معجزه است.

    مسئولیت تمام کارهایم را با لذت می پذیرم وهرروز سعی می کنم با تمرکز به اعمال،رفتاروگفتارم نگاهی دقیق بیاندازم، این هم معجزه است.

    گفتگوهایم در تنهایی فقط وفقط با خدایم است ،این هم معجزه است.

    آزادی زمان برای بودن وعشق کردن در سایت ولذت گوش جان سپردن به صحبتهای ناب استادم وخواندنِ با عشق کامنت دوستانم ولذت بردن از رشدوپیشرفت وهدف ها وانگیزه هایشان

    همه وهمه معجزه است ….

    تا سلامتی، آرامش،ثروت،عشق،شاکروسپاسگزابودن دلی،قدروارزش سلول به سلول داشته های مادی ومعنوی ام ،رابطه عالی با مصطفی جانم وهرروز هدف ها وایده هایی که کلی راجع بهشون با لذت صحبت می کنیم و…..اینها معجزه هست …

    هواشناسی اعلام می کند که به علت گرمای شدید کلا ادارات ومراکز دولتی، تعطیل ،مصطفی به من گفت اما من بخداوندی خدا گفتم عزیزم هواشناسی کیلو چند ،خداوند مشخص می کند همه چیز را و چه می شود؟؟!!! مثل دیروز که تعطیل می کنند اما هوا عالی تر از روز قبلی است که تعطیل نبوده ومصطفی گفت درست گفتی ،گفتم خدایی که استاد برای من در ذهن وقلبم ترسیم کرد وایمانش را در تاروپودم جاری نمود برای من کافیست ،قدرت مطلق است وجود وزندگیمان را کن فیکون کرد ،هواشناسی که جای خود دارد ،جووووونم به این خدای مان ،واقعا همه چیز خودش است باور کنم ،باور کنیم …..

    گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟

    گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟

    گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟

    گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟

    گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟

    گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟

    گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام تو من..

    وداستان این عشق لایتناهی ادامه دارد.

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    مریم آقامیرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2548 روز

    سلام خدمت استاد وهمه دوستان

    استاد قربونش این خدا بروم که چه به موقع این فایل روی سایت قرار گرفت که نیاز من بود

    من جزو اون دسته آدم های هستم که نمی توانم بیکار باشم اما دیروز در دام مقایسه افتاده بودم وبا خودم میگفتم چقدر زندگی من با استاد متفاوت است

    استاد راحت پول میسازه من باید تدریس کنم وساعتی پول بسازم یا حتی صبح های زود ساعت 5 و6 بروم در کارگاه تولیدی مان لباس اتوکنم

    می گفتم خدا چرا اینقدر دوره احساس لیاقت وثروت کار کردم هنوز …..

    گریه کردم احساس عجز کردم

    وای خدای من امروز این فایل را مجدد شنیدم

    وبه خودم افتخار کردم

    استاد فرمودید هیچ وقت خودتان را بیکار نکنید

    وهمیشه ورودی مالی داشته باشید . افسرده میشوید

    درسته من این مدلی ام . من بزرگتر ین رنج زندگیم بی پولی است

    هادی عزیز گفتند که یاد خاطرات قبل که می افتم بزرگترین زجر زندگیم است واهرم رنج و لذت مینویسم

    منم این مدلی ام ، هیچ وقت نمی توانم بشینم

    چون یاد خاطرات بی پولی قبل خودم که می افتم بزرگترین زجر واهرم رنج ولذت است

    استاد خیلی خدا منو دوست داره

    به موقع این فایل روی سایت قرار گرفت

    دوباره تمام امید زندگیم برگشت

    اول فایل بحث مکتوب کردن قراردادها بود که این هم دوباره به موقع بود که الان که درحال ساختمان سازی هستم با تمام افراد که باهم کار میکنیم قرارداد بنویسم

    استاد بی نهایت از شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    “فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ”?

    «پس [موسی] برا آن دو [دختر گوسفندانشان را] آب داد؛ آنگاه به سوی سایه برگشت و گفت:

    پروردگارا من به هر خیری که به

    سویم بفرستی سخت نیازمندم

    سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم

    سلام به همه دوستای توحیدی ام

    یادم میاد روزهایی که روی ذهن و منطق خودم حساب کرده بودم ، و دنبال کار خوب بودم ، پیش این آقا برو پیش اون رئیس سفارش کن ، اخبار دنبال کن که کی اوضاع رو به راه میشه ، به نفع تو میشه

    اونوقتی که رابطه عاطفیم با منطق و افکار و باورهای خودم، پیش میبردم، مثلا سیاست رابطه رو داشتیم

    اونوقتی که همه دارو ندارت پای یه آدم گذاشتی و دنیات شده بود رضایت اون آدم ، اون وقتی که همه کار برای راضی نگهداشتن بقیه میکردم، اونوقتی که مثلا دل نمی شکستم، اون وقتی که آویزون این و اون بودم برای اینکه محبت و رضایت بقیه رو جلب کنم.

    انگار من رو هوا بودم

    انگار من خدایی نداشتم که روش حساب کنم.

    چون خدایی که من داشتم اصلا نمیشد باهاش دو کلام حرف زد.

    خدایی که هر لحظه منتظر بود من بیراهه برم که با پتک بزنه تو سرم.

    خدایی که باید التماس روح های بزرگ میکردم که واسطه بشن و درخواست منو به گوشش برسونن

    خدایی که فقط آتش در دستش بود که به بیراهه رفتی وجودت به آتش بکشه و تو وجودت گدازه مذاب بریزه.

    خدایی که تو ذل گرما الاو بلا داشت که یه تار موت دیده نشه ، گرمته که به جهنم ، تو حق اظهار نظر نداری همینی که هست چون تفسیر ما این بوده.

    خدایی که خیلی دور بود ، خیلی که صدای منو هیچ وقت نمیشنید، حتی من حق صحبت باهاش نداشتم

    خدایی که فقط اسمش شنیده بودم

    خدایی که برای از ما بهترون بود

    و من

    در قعر شرک

    در ذنجیر تمام انسانهای مرده و زنده

    التماس دعا به مرده ها برای واسطه شدن

    التماس دعا به زنده ها برای گدایی یه ذره محبت

    کجا من اشرف مخلوقات بود

    آخه کجای من اختیار بود

    کجای من آزاده و رهایی بود

    کجایی من صدق بالحسنی بود

    کجای من إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ بود

    کجای من وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ بود

    کجای من مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى بود

    و….

    من کجا و تو کجا

    ای عزیزی که همیشه بودی و من صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیࣱ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ ، کر و لال و کور بودم

    به اندازه هر ناشنوایی ام به اندازه هر ندیدنم و لال شدنم در برابر حقانیتت چک و لگد خوردم تا در زیر پای اون آدمهایی که برای خودم بت کرده بودم داشتم له میشدم و بازم تو بودی که اومدی به سمتم و دست منو گرفتی.

    گفتی صدام کن ، یکبار اسمم بیار ، ببین چطور بالا میبرمت ببین از عشقم چه حظ و لذتی میبری

    تو بودی که که از ظلمات به نور بردی ،

    تو بودی که حتی به فرعون گفتی اگر یکبار صدام میکردی من نجاتت میدادم

    خدایا تو بودی که از موسی که قتل انجام داده بود و فراری با یه جمله که از تو خیری خواست ، پیامبرش کردی ، بهش مسؤلیت رسالت توحیدی دادی،

    تو بودی که دست امثال هادی ها را گرفتی و عزت و احترام دادی.

    خدایا تو همیشه تا بوده و هست دست گرفتی ، به شرطها و شروطه ها ، فقط از تو بخوام فقط بگم من تسلیم اوامر شما هستم ، خدایا منو میبینی من هیچم هیچه هیچ

    خدایا همه قدرتها در دستان قدرتمند توست ای مهربانترین …

    پس همه زندگی خوب از تو میخام

    پس هدایت ازت میخام

    فقط از تو … من حتی نمی دونم چی برام خوبه ،اونم تو برام بخواه

    خدایا به عزتت قسم بزرگترین و شیرین‌ترین نعمتی که بهم دادی لحظاتی که فقط خودتی و خودم و دارم با عشق باهات صحبت میکنم، لحظاتی که ایمان دارم در وجودمی و داری به تمام صحبت هام گوش میکنی و اجابت میکنی

    خدایا به بزرگیت قسم آرامشی که بهم دادی بزرگترین لطف در حقم بود … ای خدایی که در وهم بودم در تاریکی بودم نور شدی و برقلبم تابیدی

    ازت بی نهایت ممنونم عزیزدلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: