نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 5

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سِودا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی

سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیزم

بررسی چند نکته مهم و اساسی تو این فایل فوق‌العاده که هادی عزیز گفتند و استاد جان هم بینظیر مباحث رو بررسی و باز کردند تا بهتر درک و عمل کنیم

اولین نکته اساسی پیدا کردن الگوهای موفق تو بیزینس و کاری که داری و توجه و تحسین کردن اون الگو ها گرفتن انگیزه و امید و ادامه دادن با باور درست تو رو در مدار رشد بیشتر قرار میده موضوعی که اهمیت داشتن الگو مناسب و کانون توجه درست رو میشه بهتر و بیشتر تو هر زمینه ای درک کرد

نکته مهم اساسی بعدی داشتن صداقت و درستی توی شخصیت خودت هست که تو رو به مسیر درست ،افراد درست و نتایج درست و بزرگ هدایت میکنه تکنیک من برای داشتن صداقت و درستی در ابتدا تحسین کردن افراد درستکار و صادق هست که توجه منو میزاره رو نکات مثبت شخصیتی افراد در مدار افراد درست قرار میگیرم و بعد من اگاهانه تصمیم میگیرم صداقت و درستی رو اهمیتش و نتایجی که داره رو درک کنم و عمل کنم خودم رو مقید و متعهد کنم تو هر شرایطی صادق و درستکار باشم تا لاجرم هدایت بشم به افراد درستکار و صادق به مسیرهای درست و آسون مسیر خداوند آسان شدن برای اسانی ها من انتخاب کردم هرآنچه رو که برای خود می پسندم برای دیگران هم بپسندم اگر من صادق نباشم درستکار نباشم مسیرم نادرسته و صددرصد در مدار معیوب افراد دروغگو و نادرست میافتم این اصل و اساس مهم رو باااااید رعایت کنم تا نتایج درست و عالی بگیرم سرمایه گذاری کنم رو خودم تغییر شخصیت به صورت بنیادین نتایج رو عوض میکنه

نکته اساسی و مهم بعدی اجازه بدم خداوند تو هرلحظه زندگیم منو هدایت کنه تو وجودم ببینمش صدای الهاماتش رو بشنو م خداوند همیشه هست و هرگز ما رو رها نکرده اگر من با احساس گناه دادن به خودم با توجه کردن به نکات منفی ،با ناشکری ،با بودن در هیاهوی ذهن نجواگر،با غرور و سرکشی ، خودم رو از خدا دور نکنم مسئولیت گردن خودم هست من باید آماده دریافت الهامات خداوند بشم من باید اجازه بدم در آرامش در احساس خوب در تسلیم و امیدواری صدای خدا رو بشنوم باور کنم خدا با من صحبت میکنه باور کنم تو قلب منه با من حرکت میکنه به فکر کنه منو قضاوت نمی کنه همینی که هستم رو دوست داره و لحظه ای منو تنها نمیزاره من حق انتخاب دارم من ازادم تا تو مسیر درست در آرامش از خداوند هدایت بطلبم به بهترینها هدایت بشم یا در مسیر نادرست با احساس بد در طغیانگری و سرکشی به مسیر نادرست برم در هر دو صورت من هدایت میشم هم در مسیر بهشت هم در مسیر جهنم خداوند در هر دو مسیر هدایت میکنه انتخاب با منه من باید بخوام برم به مسیری که خداوند به آنها نعمت داده نه مسیر گمراهان این حد از اختیار مسئولیت صددرصد رو از مسیری که می رم رو گردن خودم می ندازه و درک این موضوع مهم باعث میشه من بدون احساس گناه به خدایی که بخشنده و مهربان و غفور و رحیم قادر و غنی و وهاب هست خودم رو لایق دریافت الهامات الهی بدونم و ایمان داشته باشم آروم و امیدوار و شکرگزار با باورهای درست شخصیت درست و توجه درست به مسیر درست قدم بزارم و هرگز لحظه به بهترینها هدایت بشم

نکته اساسی و مهم بعدی کنترل ورودی ها ،ورودیهای تو خروجی رو می سازه اساس جهان اینه به هر چیزی باور داشته باشی به هر چیزی توجه کنی فرکانسی به جهان می فرستی که از همون بیشتر و بیشتر دریافت کنی و با هر بار بهتر شدن در این کنترل ورودی ها از جمله حذف اخبار، فیلمهای نامناسب ،فضای مجازی،کتابهای نامناسب ،افراد نامناسب ،محیطها و جمع های نامناسب و متعهد بودن تو این کنترل ذهنی تو رو در مدار بالاتر و مناسب تری از اتفاقات خوب و افراد بهتر قرار میده و این بهتر شدن نقطه پایانی نداره هر بار که فکر میکنی این نقطه عطف و عالی هست با ادامه دادن به این بهتر و بهتر شدن و کنترل کردن ورودی ها و تغییر بنیادین شخصیت و توجه درست تو رو در مدار بهتر افراد بهتر و موقعیتهای بهتر قرار میده تغییر مدار به صورت تکاملی ایجاد میشه و این یعنی من باید همیشه به دنبال بهتر شدن در همه ابعاد باشم چون نقطه کمالی نیست داستان موفقیت داستان بهتر شدن من در هر زمینه ای هست درک کارکرد جهان و تغییر مدارها کمک میکنه ورودی ها رو جدی بگیرم و با تعهد بخوام که همیشه ورودی مناسب دریافت کنم که برای من به شخصه این سایت الهی بهترین ورودی دنیا در همه ابعاد موفقیت هست که عاشقانه برای بودن در این سایت زمان می زارم و بهترین ورودی ها رو دریافت میکنم صددرصد مدارم به سمت رشد بیشتر می ره و لاجرم نتایج میاد

هادی عزیز قدرتی که تغییر شخصیت و درمان بیماری خودتون تو این مسیر الهی رو در وجودتون دیدید این خودباوری رو به شما داد که می تونید به دیگر خواسته هاتون هم برسید موضوع مهمی که من هم باید هرروز از تواناییها و قدرتی که در خلق خواسته هام دارم به خودم انگیزه و امید بدم که میتونم دیگر خواسته هام رو هم خلق کنم


منابع بیشتر:

دوره قانون آفرینش

دوره عزت نفس


سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    865MB
    42 دقیقه
  • فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 5
    81MB
    42 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

148 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ذهن آروم زیبا» در این صفحه: 1
  1. -
    ذهن آروم زیبا گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    با نام و یاد خدای بزرگ اولین کامنتم رو بهم الهام شد که بعد از پنج ماه و خورده ای عضویت در ابن سایت بهشتی که در بخش بخش این سایت حضور خدا رو میشه با تمام وجود حس کرد می نویسم .

    سلام به استاد عزیزم که خدای واقعی رو بعد از ۲۵سال زندگی بهم شناسوند . خدایی که قدرتمند ترین و مهربان ترین و بخشنده ترین فرمانروای جهانیان هست .

    نمیدونم از کجا شروع کنم به گفتن داستان هدایتم. من هیوی نمیدونم هیچی . خودم رو الان رها و تسلیم هدایت خدا کردم و اون داره بهم میگه و من تایپ میکنم .

    داستان از اونجا شروع میشه که من به شدتتتتت به ششششششششدتتتتتت یه دختر ضعیف و شکننده و با روحیه حساس و افسرده و وابسته ای بودم . زندگیم تا قبل از آشنایی با این سایت طوری شده بود که هر روز از زندگیم رو آرزوی مرگ میکردم از خدا و میگفتم خدا امشب که خوابیدم صبح بیدارم نکن دیگه نمیخوام این زندگی رو . روزهای زیادی خودمو تو اتاق حبس میکردم و گریه میکردم . از ترک شدن هام از احساس طرد شدگی هام . از دوست داشتنی نبودنم . از همه چیز می نالیدم و دنیام سیاهه سیاه بود . زمان برام معنایی نداشت . حتی اینقدر منگ و گیج بودم هر روز از گریه و ناسپاسی که حتی نمیدونستم چجوری دارم اون روز های تحقیر آمیز سیاه و حال بدی رو سپری میکردم. و حتی خدا رو هم نمیشناختم فقط میدونستم یکی هست که طبق گفته از بچگی تا به این سنم تا قبل از آشنایی با سایت استاد عباسمنش عزیزم ؛خدا کسی هست که باید درداتو ببری پیش اون ،از بچگی بهم یاد داده بودن اگر میخوای خدا صدات رو بشنوه صدای اون قلب شکسته ت رو بشنوه باید زجه بزنی بابد گریه کنی باید با تمام وجودت در برابر درگاه خدا احساس بدبختی کنی تا خدا دلش به حالت بسوزه تا گره از زندگیت باز کنه . در صورتی که اون خدا خدای واقعی نبود خدای واقعی رو من با کمک فایل های بینهایت ارزشمندددددد استاد شناختم . فایل هایی که زندگی منو تغییر داد .

    یه روزی که به شدت به عجز و احساس پوچی بینهاااااااااایت رسیده بودم و دیگه هیچوقت امیدی نداشتم که حالم خوب بشه یه صدای خیاییییی خیلییییی آرومی بهم گفت یه بار دیگه تلاش کن کیمیا تو هنوز خیلی جوونی برای مردن اینقدر به فکر خودکشی نباش بسسسسسسس کن کیمیا

    بیا از اول شروع کن بیا بنویس چیشد که به این حد از پوچی رسیدی بیا بنویس چیشد اونی که عاشقش بودی ترکت کرد بیا بنویس چیشد که اینقدر از درست عقب افتادی تویی که شاگرد اول کلاستون بودی توی دانشگاه . تویی که استعداد درخشان بودی . بنویسسسس بنویسسسسسسسس.

    یه دفترچه جدید برداشتم و شروع کردم با ناامیدی نوشتن

    اون موقع اینقدر به حد ناامیدی رسیده بودم که حتی خدا رو هم دیگه قبول نداشتم . از خدا هم عصبانی بودم که چرا گریه هامو نمیبینه چرااااا صدامو نمیشنوه . هم با آدمای زندگیم قهر بودم هم با خدا . با همه قهر بودم . حتی با خودم هم قهر بودم .

    شروع کردم به نوشتن از بچگیم تعریف کردم برای خودم از دوران لیسانسم که اولین عشق زندگیمو تجربه کردم نوشتم از ترک شدنم نوشتم از همه چیییز شروع کردم به نوشتن و نوشتن و نوشتن.

    با تمام وجودم احساس تنهایی میکردم و خدا رو هم اصلا تو زندگیم نمیدیدم . به این درجه رسیده بودم که خدا منو آفریده تا من غم و درد رو تجربه کنم و اینقدر درد بکشم تا بمیرم .

    اون شب تا سه چهار صبح بیدار بودم و نوشتم .

    به امید اینکه یه جوابی پیدا کنم از دل داستان زندگیم که چیشد که من به این حد از سیاهی و پوچی رسیدم تو زندگیم .

    صبح که بیدار شدم دیدم یکی از دوستام که دو سه هفته ای باهاش مجازی آشنا شده بودم از طریق پیج کاریم ؛ به اینستای من فایل گفتگوی دوستان با استاد قسمت ۳۷رو فرستاده . من خیلی سرد بازش کردم . این اولین فایلی بود که من از استاد عباسمنش شنیدم و با عشق مجذوب حرفهای توحیدی استاد عباسمنش شدم . اول فایل یه دوست عزیزی اومد و از نتایجش گفت احساس کردم یه هزارم درجه حالم بهتر شد و بعد خود استاد شروع کرد به صحبت کردن بعد از نتایج گفتن نفر اول. من اولین بار توحید رو توی اون فایل از زبون استاد شنیدم تو کل عمرم کلمه توحید و معنی اجراییش تو زندگیمون رو نه میدونستم چیه و نه حتی شنیده بودم . چند درجه احساس کردم با تمام وجودم حالم بهتر شد . اولین استادی بود که حرفاش به عمق جونم نشست . من دو سال قبل با یه استاد دیگه کار میکردم اما حرفاش رو بیشتر از یک ماه روی من اثر نداشت حتی یک ماه هم اثر نداشت . استاد عباسمنش تنها استاد تو کل عمرم بود که از خدا میگفت از توحید میگفت من مجذوووووووب حرف ها و نگاه و عملکرد توحیدی استاد شده بودم . تا اینکه نفر دوم شروع به صحبت کرد . و اون شخص رزای عزیز بود . چقددددددر چقدرررررررررررررر من با حرف های رزا گریه کردم . اما اینبار گریه های کن از سر غم نبوووود بلکه اولین اشک های شادی از ته دلم رو بعد از سالهای سال ریختم . وقتی رزا از شکرگزاری کردن هاش گفت . وقتی میگفت من چییییزی برای شکرگزاری نداشتم توی یه اتاق توی خوابگاه زندگی میکردم که نه پولی داشتم و نه کاری و از همسرش هم جدا شده بود و در انگلستان زندگی میکرد و از خانواده ش دور بود و هیچچچچ دوستی نداشت. از داستان آشنایی خودش با استاد که شروع کرد به تعریف کردن . گریه های شادی من ببشتر و بیشتر میشد و من به پهنای صورت اشک میریختم از خوشحالی . از خوشحالی اینکه خدایا الان دارم میشناسمت الان دارم میبینم اگر توکل کنم بهت، اگر فقط روی تو حساب کنم، اگر حالم رو خوب کنم ،اگر شکرگزار داشته هام باشم (رزا میگفت من حتی بابت سیب توی یخچالم هم شکرگزاری مینوشتم ؛از خوشحالی به خودم اون لحظه گفتم کیمیا تو که خیلی چیز ها داری هنوز تو چرا شروع نمیکنی به شکرگزاری و این شد که شروع شکرگزاری های من و دوستی من با خدا شروع شد اگر درست گفته باشم تاریخ ۲۷اسفند ۱۴۰۱ بود ساعت حدودا ساعت ۱۱و ربع بود و من اولین روز زندگیم به عنوان یه روز قشنگ بعد از سالها مخصوصا این دو سال اخیر که تاریک ترین و بی معنی ترین روزای زندگیم رو داشتم سپری میکردم شروع شد) ،اگر هدف برای خودم تعیین کنم و شروع کنم به تلاش کردن برای هدفم با توکل به خدا و یاری جستن از او، اگر مراقب ورودی های ذهنم باشم و هر آشغالی رو وارد ذهنم نکنم ، اگر عمیقا خدا رو تو زندگیم حس کنم و ازش بخوام که هدایتم کن ؛منم میتونم حالمو ،وضع زندگیمو، شرایط اطرافم رو با تغییر دادن درون خودم درست کنم و بهتر و بهتر کنم .

    از اون فایل یاد گرفتم از رزا و استاد عزیزم که همه ی زندگیمم خودمم همه چیز در من خلاصه میشه و هیچچچچچچچچ عامل بیرونی ای در اتفاقاتی که برای من میافته موثر نیست . من معنی توحید رو اولین بار اونحا شنیدم 🥺❤️اینکه توحید یعنی قدرت دادن فقققققط به خدا و نه به هیچچچچ عامل بیرونی دیگه .

    اون روز من قشنگگگگگگ ترین روز زندگیمو بعد از سالها تجربه کردم چون واسه اولین بار تونسته بودم از ته دل شاد باشم .

    وقتی فایل تمام شد دوباره گوش دادمش نوشتمش . وقتی فایلش تمام شد رفتم سراغ نوشته هایی که شب قبلش نوشته بودم . دیدم همه چییییییززززز خودم بودم . هرررررررر اتفاق دردناکی که برام افتاد بود تمام اون طرد شدگی و تحقیر شدن ها و سرکوفت شنیدن ها از درون خودم بوده . هیچ آدم بدی وجود نداره تو دنیا . این ما هستیم که با باورهامون زندگی خودمون رو شکل میدیم . من همه ی اینارو اون روز فهمیده بودم بعد از شنیدن اون فایل ارزشمند استاد . و شروع کردم به نوشتن و نوشتنننننن و نوشتنننننننن اماااااا اماااااااااااااااااا این بار این نوشتن با نوشتن های قبلی زندگیم یه تفاوت اساسی داشت . اول ابنکه دیگه خشم و نداشتم از کسی چون فهمیدم بودم این قانون جهان هستی رو که همه چیز از باور های ماست . درسته از خودم خشمگین بودم اما اینقدر از طرف دیگه اینقدر خوشحال بودم که از رزا و استاد عزیز این جمله رو که «ما خودمون خالق ۱۰۰درصد زندگیمون هستیم »؛این جمله ی طلایی و ارزشمند رو من اولین بار تو عمرم از زبون استاد شنیده بودم . همین جمله خیلی بهم کمک کرد که دیگه از همون ساعت و لحظه و روز به بعد تا به امروز کسی رو مقصر ندونم توی اتفاقات بدی که برام در گذشته رخ داده . من تکاملی تک تک حرف های استاد رو دارم میفهمم . هر روزی که میگذره و من یه فایلی رو شروع میکنم به گوش دادن و نوشتنش خیلی چیزاشو انگار فقط میشنوم و نمیفهمم یه چیزاییشو میفهمم و میتونم طی کنم اما خداااااااروشکرررررر خدارو بینهایت مرتبه شکررررر من ۹۰درصد روزهام به صورت تکاملی رشد کردم .

    اولین هدفی که اون روز نوشته بودم این بود مه خدایا میخوام حالمو خوب کنم . کسی که سالها با افسردگی داشت دست و پنجه نرم میکرد . اولین خواسته ش از خدا این بود که حالش خوب بشه بتونه بخنده . و من متعهدانه شروع کردم به خودسازیم . روزانه چندین فایل گوش میدادم و مینوشتم و مینوشتم و با قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند آشنا که میشدم و از ذوق اشک شادی طی نوشتن به پهنای صورت میریختم و روز به روز حالم بهتر و بهتر میشد . منی که آرزووووووووم بود حتی یه لبخند ساده بزنم . منی که آرزوم بود بتونم حتی برای پنج دقیقه از اون سیاهی و وابستگی و فکر کردن به گذشته رها بشم . ساعتها خودم رو غرق در گوش کردن فایلای دانلودی استاد و نوشتن اون فایل ها میکردم . و اینطور شد که من از اون دختر افسسسسسرده و گریون و ناشکررررر و بددهن و بی اعصاب و به شدت وابسته و رو اعصاب تو این پنج ماه کار کردن روی خودم به لطف الله یکتا تونستم بشم یه دختر خندون و شاد و سپاسگزار . منی که همیشه محتاج اینو اون بودم که تو رو خدا وقت داری بیای من چند دقیقه باهات حرف بزنم آروم بشم تبدیل شدم به دختری که دیگه به هیچچچچچکس نخواست پیامی بده و درد و دل کنه . من حتی از استاد عباسمنش یاد دارم میگیرم که حتی با خدا هم نباید درد و دل کنم . دارم یاد میگیرم که خدا انرژیه خدا سیستمه اگر درد داشته باشی و با درد باهاش حرف بزنی و فکر کنی که اون یه پیر خردمند بزرگ و مهربون و بخشنده ست و دلش به حالت میسوزه و جوابت رو میده سخت در اشتباهی کیمیا . اینطوری شد که من حتی وقتی میخواستم و میخوام هر بار که با خدا صحبت کنم فهمیدم باید با فرکانس خوب صحبت کنم نه با فرکانس ضعف نه با فرکانس احساس بدبختی . منی که حتی برای بزرگ ترین داشته های زندگیم هم ناسپاسی میکردم چه برسه به چیز های کوچیک . الان چندین و چند دفتر تمام کردم و سه روز پیش دفتر جدیدم برای شکرگزاری رو شروع کردم . منی که اوایلی که شکرگزاری رو شروع کرده بودم حتی به زور پنج تا میتونستم بنویسم اللان با عششششششق با کلی حال خوب با احساس عمیق شکرگزارانه هر روز کلی نعمت جدید و قدیمی و ثابت دارم برای شکرگزاری که حتی وقتی صبح ها که از خواب پا میشم تو دفترم شروع کنم به نوشتن شکرگزاری اکثر اوقات اولین خطم رو مینویسم به نام اون خدایی که اینقدر بهم نعمت داده و توانایی دیدن نعمت هارو بهم داده (من قبل از آشنایی با استاد هم کلی نعمت داشتم؛خونه ویلایی لوکس و استخردار، حیاط قشنگ ، درختای میوه پربار، دریای زیبا در چند قدمی خونه مون، پدر و مادر صبور و خوش قلب، دانشگاه عالی ، استاد های عالی، زیبایی و …. که البته با شکرگزاری کردن کلی نعمت جدید هم به زندگیم اضافه شد )که من نمیدونم از کدوم نعمت شروع کنم به شکرگزاری .

    من درسته خیلی از جنبه های زندگیم تغییر کرده مثلا کلی هدیه های ارزشمند پول ، دلار ، طلا از پدرم هدیه گرفتم ، کلی وسایلی که دوست داستم تونستم برای خودم بخرم اما مهم ترین جنبه ی تغییر زندگیم جنبه ی معنوی و دوستی من با خدا بود . من به حدی از پوچی رسیده بودم که دیگه حتی به خدا هم ناسزا میگفتم . از افسردگی داغون شده بودم مثل یه تیکه گوشت اینور خونه افتاده بودم یا اونور خونه . همش چت کردن با دوستای افسرده مثل خودم و مدام غرزدن . اما تمام شدن اون روزا . من به کمک استاد تونستم کم کم خودمو پیدا میکنم دارم خدامو پیدا میکنم . دارم خدای واقعیمو میشناسم . البته همه چیز تکاملیه . درسته من فعلا بیشتر از نظر معنوی دستاورد داشتم اما مطمعنمممممم همون خدایی که منو از دل همون تاریکی ها بیرون آورد و هدایتم کرد به زیبایی ها هدایتم کرد به روشنایی هدایتم کرد به حال خوب هدایتم کرد به آرامش .

    روزی نبود تو این پنج ماه که ناامید بشم از رحمت خدای قدرتمند. همون خدایی که معجزه کرد ودیگه هیچچچچچ آثاری از افسردگی و خودزنی ها و گریه ها و اقدام به خودکشی ها نجاتم داد

    همون خدا برای هدف های بعدیم هم کمکم میکنه.

    روزی نیست تو این چند ماهی که متعهدانه دارم روی خودم کار میکنم احساس خوشبختی نکنم . روزی نیست که یه اتفاق خوب برام نیافته . واقعا این قانون خدا جواب میده که

    احساس خوب =اتفاقات خوب

    درسته یه روزایی که حتی به تعداد انگشتای دستم هم نمیرسه از مسیر دور شدم . اما خودمو سریع پیدا کردم . نشده که خودمو غرق در حال بد کنم . خودمو دیگه نمیبازم چون میدونم و رپز به روز باورم بیشتر میشه که یه نیرویی هست که بالاتر از هر چیزیه، اون نیروی برتر، اون نیرو ی بینهایت تو این مسیر خودسازی و تغییرم کنارمه و حمایتم میکنه . هر روز دارم بعد از شکرگزاری هام از خدا میخوام که خدایا تو توی این مسیر تغییرم کمکم کن . خدایا من هیچچچچی نمیدونم خدایا من هیچچچچچچی نمیفهمم تو به من بگو تو هدایتم کن . خدایا من تسلیمم در برابر هدایتت . خدایا تو درک من رو نسبت به این آگاهی های ناب الهی ای که دارم دریافت میکنم از تک تک فایل های توحیدی استاد بالاتر ببر. استاد من خیلی سپاسگزارم ازتون که منو با خدا آشتی دادید . خدای واقعی رو به من شناسوندید . خدایا شکرت بابت این لحظه ی خوب این حال خوب این احسای خوشبختی عمیق درونی .

    و اما میرسیم به نشونه های امروز من و این فایل جدیدی که من بعد از سه بار گوش کردن و نوشتن تازه به سری حرف های آقا هادی عزیز و استاد جون دریافت کردم

    امروز صبح که از خواب بیدار شدم با حال خوب بیدار شدم مثل ۹۹درصد این روزها تو این پنج ماه خودسازیم .

    اما روی چند تا چیز بدجوووووور کلیک کرده بودم که از خدا بخوام . یک سلامتیم و دو کار و شغل و کسب درآمد و بدست آوردن استقلال مالیم .

    من خب سالهای زیادی از زندگیم از افسردگی رنج میبردم اما این دو سال اخیر بعد از اون که عشقم منو طرد کرد (که البته همه چیز به خاطر باورهای مخرب خودم بود و الان نه تنها اون موضوع رو درد نمیدونم بلکه نقطه عطف زندگی خودم میدونم که باعث شد وقتی من با مسیر الهی آشنا بشم دیگه باتماممممم وجودم بخوام که تغییر کنم و متعهدانه روی خودم کار کنم ) این دو سال اخیر ده کیلو اضافه وزن داشتم بخاطر افسردگیم و خیلی دارم از چاقیم رنج میبرم و از وقتی دوره ی قانون سلامتی استاد که اومد من به شدددددت دلم میخواست که این دوره رو خریداری کنم و خودمو نجات بدم از این وضع .

    خیلی امروز به خدا گفتم خدایا من بندگیتو میکنم تو برام خدایی کن . خدایا تو بارها برام معجزه کردی بازم معجزه کن که من یه شغل داشته باشم با درآمد خودم این دوره قانون سلامتی رو بتونم بخرم ؛بتونم عززززتمندانه بخرم . چون پدرم و مادرم به من پول خرید دوره رو نمیدن و من در حال حاضر شغلی ندارم و میخوام خودم عزتمندانه با درآمد خودم این دوره رو برای خودم بخرم .

    پس دومین خواسته م رو بعد از اون خواسته ی دوره قانون سلامتی امروز از خدا خیلی خواستم در حدی که اینقدر تکرار کردم و چسبیدم به اون خواسته م که تا چند ساعت احساس بدی داشتم .

    از خدا درخواست کار کردم

    تا اینکه بهم الهام شد بیام سایت تا حالم رو خوب کنم .اومدم سایت تا ینکه دیدم فایل جدید اومده هدای ترابی قسمت پنج .

    من بار اول گوش کردم فقط یه سری حرفاشو متوحه شدم چون تو فرکانسش نبودم .

    بار دوم گوش کردم یه سری حرفای بیشتری از استاد و آقا هادی رو شنیدم و اینبار یه نوت برداری کوچولو ازش کردم

    یه حس عمیقی بهم میگفت که یه بار دیگه گوش بده کیمیا اینبار اگر گوش بدی آروم تر میشی و یه نشونه ازش میفهمی

    بار سوم که گوش کردم و شروع کردم به نوشتن اساسی این فایل؛ دقیقا جواب هر دو سوالم رو شنیدم از حرفای استاد و آقا هادی

    اول درمورد دوره بگم اینکه الان وقتی دوره رو ندارم یعنی هنوز در فرکانسش قرار نگرفتم و نتوستم هنوز تکاملم رو به اون درجه طی کنم که در فرکانس فایل های استاد باشم . پس باید اونقدر قشنگ و متعهدانه و با ایمان بیشتر روی خودم کار کنم که بتونم ذر فرکانس دوره های استاد قرار بگیرم

    دومین جواب سوالم اینکه من از خدا سلامتی خواستم چرا من از خودمو عاقل تر از خدا میدونم و شرک ورزیدم امروز و برای خدا راه تعییین کردم که حتما من الان با خریدن دوره قانون سلامتی میتونم سلامتیم رو بدست بیارم . من امروز از صحبت های آقا هادی یاد گرفتم که از خدا فقط بخوام و راه براش تعیین نکنم . منم گفتم خدایا درمونم دست خودته خودت درمانم کن . خودت شفا بخش من باش که بتونم سلامتیم رو بیشتر کنم و پرانرژی تر بشه جسمم .

    صد بار اگر توبه شکستی باز آ

    من بار ها شرک ورزیدم و شرک ورزیدم حتی تو همین پنج ماهی که با سایت استاد آشنا شدم

    اما بازم امروز مثل تمام اون روزا از خدا بخشش خواستم و هدایت

    خدایا من تسلیمم دربرابر هدایتت

    امروز درمورد اینکه چرا تو این مدت پنج ماه کار کردن روی خودم هنوز نتونستم دستاورد مالی داشته باشم خیلی خودم رو سرزنش کردم .

    و احساس گناه و سرزنش کردن خود ؛بدترین فرکانس رو داره . باز هم توبه کردم و از خدا درخواست بخشش کردم .

    گفتم خدایا وقتی من دارم درست روی خودم کار میکنم وقتی دارم نتیجه های معنویش رو هم میبینم اینکه چقدر به تو نزدیک تر شدم اینکه چقدر با خودم تونستم بیشتر در صلح قرار بگیرم اینکه تونستم حالم رو خودم بدون گدایی عشق و محبت کردن از دیگران و فقط با تکیه به قدرتی که خدا در درونم گذاشته و خدای درونم ؛خوب کنم .با خودم گفتم کیمیا درسته هنوز دستاورد مالی بزرگ هنوز بدست نیاوردی اما کلی دستاورد دیگه که داشتی .

    پس چرا کفر خدا رو میگی و ناسپاسی میکنی در عمل و خودتو سرزنش میکنی .

    کیمیا مگه تو همش با قلبت با خدا تکرار نمیکنی که خدایا من اجازه میدم که تو هدایتم کنی . من تسلیمم در برابر هدایتت . پس چیشد کیمیا ؟

    اگر واقعا به هدایت خدا ایمان داری پس به این سیر تکاملی ای که خدا برات چیده هم ایمان داشته باش .

    خدا داره قشنگ واضح باهات حرف میزنه و راه رو نشونت میده .

    کیمیا تو برلی خودت یادآوری کن که خدا از تو چه سیاهی ای دستت رو گرفت و راه رو نشونت داد . پس به قدرت و رحمانیت و مهربانی و بخشندگی بی اندازه و توصیف نشدنی خدا ایمان بیار کیمیا .

    خدا اول داره میگه کیمیا تو باید حالتو خوب کنی

    و واقعا هم روز به روز داره حال من بهتر میشه

    و واقعا امروز فهمیدم که خدا چقدر قشنگ داره تکاملی من رو هدایت میکنه

    بعد که حالت داره روز به روز بهتر میشه کیمیا خدا برات ایده های خوب برای کسب و کارت میده

    و بعد همینطوری ادامه پیدا میکنه هدایتت کیمیا

    پس از رحمت خدا ناامید نشو و ادامه بده به خودسازیت

    امروز وقتی داشتم خودم زو سرزنش میکردم که کیمیا تویی که داری از نظر خودت اینقدر قشنگ کار میکنی روی خودت پس دستاورد بزرگت کووووو؟ کجاست؟

    تا اینکه یه نشونه دیگه هم من امروز از این فایل جدید استاد دریافت کردم . که استاد گفت ما فراموش میکنیو از کجا اومدیم و الان به کجا رسیدیم . همینطوری که مسیر رو پیش میبریم و آگاهیمون بالاتر میره فکر میکنیم تا الان هیچی درک نکردیم و اللن تازه داریم درک میکنیم . درصورتی که ما در واقع داریم تکاملمون رو طی میکنیم . واااااااااااای چقدررررررر چقددددددرررر من دلم آروم گرفت با این حرف استاد .

    فهمیدم تا الان داشتم تکاملم رو طی میکردم و همچنان این تکامل ادامه داره . و من باید هر چند وقت یکبار برای خودم قانون تکامل رو یادآوری کنم.

    امروز یکی دیگه از بهترین روز های زندگی من بود

    خیلی خداروشاکرم بابت اینکه من رو با این سایت الهی آشنا کرد .

    استاد عزیزم خیلی ازتون سپاسگزارم بابت تک تک فایل های توحیدی ارزشمندتون . زندگی منو نجات دادید . الان هر کی منو میبینه میگه چقدر تو خندون و شادی . من شادی و حال خوبم رو مدیون آموزش های شما میدونم.

    و تشکر بینهایت از آقا هادی عزیز برادر الهی دوست داشتنی و پرتلاشم که اینقدر موحدانه داره این مسیر زیبای توحیدی رو طی میکنی و روز به روز موفق تر میشه. خیلی تحسینتون میکنم .

    و باتمام وجودم خوشحالم براتون .

    شاد و خوشبخت و سربلند و ثروتمند و سعادتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: