نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 9 - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/01/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-01-17 00:09:402024-09-24 19:36:17نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 9شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم ومهربان و عزیزدلشون که نه تنها عزیز دل استاد هستن بلکه عزیز دل همه ما هم هستن و سلام به همه هم مکتبی های عزیزم
یه نکته که الان به ذهنم رسید این بود که چقدر شجاعت میخاد چقدر جسارت میخاد که بیای و جلوی دوربین صفر تا صد زندگیت رو برای میلیونها آدم توضیح بدی ونشون بدی
بدون اینکه ترسی از قضاوت داشته باشی نه تنها برای اونهایی که نمیشناسی بلکه برای کسانی که ممکنه تو رو به یه صورتی ببینن و بعد از نقطه ضعفهات بر علیه تو استفاده کنن وتو رو دست بندازن
خیلی شجاع بودین جناب عطار روشن من که فکر نکنم حالا حالا بتونم انقدر راحت بیام و همه نقاط ضعف واشتباهاتم رو به این روشنی بیان کنم ترس از قضاوت ترس از مسخره شدن ترس از اینکه مبادا یه روزی کسی ببینه و بره به بچه هام بگه مثلا مامان تو فلان کارهارو انجام میداد و بعد بخاد بچه هام رو مسخره کنه یا اعضای فامیل ببینن و بخان من رودست بندازن هر چند که نتایج عالی وفوقاالعاده گرفته باشم چون یجورایی اونهایی که تو مدار نیستن و نمیدوننن اصلا جریان چیه وقانون چیه و ووقتی میبینن که خودشون به هیچ نتیجه ای تو زندگی نرسیدن و همیشه درگیر جنگ ودعواها و مریضی و بدهکاری و نداری هستن میخان با مسخره کردم وحتی طرد کردن ادم یه آبی روی آتیش عذاب وجدان خودشون وآتش حسادت خودشون بریزن گرچه نتیجه ای هم نخواهد داشت برای من خیلی قابل احترام بود این حرفهایی که شجاعانه زده شد واز دلتون براومد ولاجرم بر دلها میشینه سالها من فایلهای استاد رو میشنیدم روزها و شبها اما هیچ عملی انجام نمیدادم و فقط حالم خوب میشد تا اینکه فهمیدم نمیشه همون خود کهنه وهمیشگیت رو به دنیا بدی وانتظار داشته باشی دنیا چیز جدید ونوعی به تو بده تو عوض بشو تو لیلای جدید بشو تو چیز جدید نشون بده تو یه تحولی ایجاد کن تو یه تکونی بخور حتی کوچیک تا دنیا هم در عوضش صدبرابر به تو رخ جدید نشون بده
حرفهای شما برای من مثل یه کاتالیزور عمل کرد وتونستم خیلی چیزها رو بفهمم و به نتیجه برسم
خیلی قول وقرار باخودم گزاشتم و چقدر دنیا زود بهم نشون داد که سر قولش هست انگار منتظر بود که فقط من یه قدم بردارم انگار لحظه شماری میکرد خدایا شکرت خدای صد هزار بار شکرت
تو تمام کارها و تو تمام خواسته هامون و هر چیز دیگه ای میشه این اصل رو این روش رو (تیکه تیکه کردن)رو اجرا کرد میخاستم آشپزخونه رو تمیز کنم خیلی برام سخت بود چون کابینتها چربی گرفته بود و همش میگفتم یکی رو بیارم برام تمیز کنه ولی بددلی میکردم و دلم نمیگرفت کسی بیاد چند روز پیش از خدا خاستم ویهو یادم اومد که میتونم تیکه تیکه کنم به خودم گفتم یه کابینت یه کابینت شروع میکنم اصلا باورم نمیشه تو چهار روز نه تنها آشپزخونه بلکه کل خونه رو خونه تکونی کردم با اینکه خونمون خیلی بزرگ هست خدایا شکرت واقعا چقد همه چیز خوب وعالی فقط کافیه نگاهمون عوض بشه دیگه انجام هیچ کاری برام سخت نیس تا یادم میفته میگم لیلا تیکه تیکه
خدای خوبم ازت ممنونم
لیلای خوبم ازت ممنونم
استاد ازتون ممنونم
جناب عطار روشن از شما ممنونم
و دوستان هم فرکانسی از همتون ممنونم
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستانم
استاد شما دقیقا به نکته ی مهمی اشاره کردین
اینکه ما خیلی زود فراموش میکنیم که چه نتایجی گرفتیم
خود من اگر یک روز فقط یک روز فایل گوش ندم
کلی نجوای شیطانی میاد سراغم
به همین دلیل به خودم قول دادم تا عمر دارم هیچ فاصله ای نندازم برای یادگیری و رشدم
و امروز دوباره برام یاد اوری کردین که کوچکترین تغییر ها رو ببینم
تغییراتی که از نظر ما خیلی کوچیکن و خیلی وقتا میگیم
اتفاق خاصی نیفتاده که
همون تغییرات به ظاهر بی ارزش خیلی خیلی مهمن
و اگر من روز به روز روی تغییر خودم ،روی باورم کار کنم
خدا هزار قدم برای من بر میداره
و اینکه منی که از بچگی هم تو خانواده و هم تو جامعه ای بزرگ شدم که تا جا داشته همه در حال گله و شکایت و غیبت بودن یکم باید بیشتر رو این موضوع کار کنم
البته تا حدودی خوب پیشرفتم
ولی بازم گاهی اوقات قانون یادم میره و تو دلم غر میزنم
باید رو این مسئله کار کنم به طوری که کاملا از گله و شکایت و غیبت دور بشم حتی شده تو دل خودم باشه
فایل گوش دادن خیلی مهم نیست مهم عمل کردن به حرفای استاده
و اقا رضا چقدر عالی تونستن عمل کنن و من خیلی تحسینشون میکنم
حتی برای ما یک الگوی عالی شدن تا به خودمون یاداوری کنیم که بتونیم خوب به قانون عمل کنیم
چون اگر میخواییم نتایج پایدار باشه ، باید تغییراتمون
عمیق تر و واقعی تر باشه
خدایا شکرت برای رشد بیشتر و اگاهی های بیشتر و خالص و ناب
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو و آقا رضای عزیز
آقا رضا شما دیگه کی هستید؟!!واقعا با همه وجودم تحسینتون میکنم هرلحظه شما تمام صحبتها و کلمه به کلمه استاد دو وحی منزل دیدی و اجراش کردید بدون بهانه بدون کوچکترین شک فقط انجامش دادی و من عاشق این کار شما هستم آقا رضا
استاد عزیزم هم نکته به نکته باز وضی های به جا و مناسب دوباره عنوان کردن و تائیدی بودن روی صحبتهای آقا رضا …استادجان ممنونم
چقدر خوب هستش که همین قدمهای کوچیک که داریم برای تغییرمون داریم انجام میدیم رو ببینیم و شکرگزارش باشیم و نقطه قوت ما باشه برای ادامه حرکتمون
بله غیبت.دوری کردن از مباحث بیخود و منفی صحبت نکردن راجع بهشون اول کنترل زبان بعد کنترل ذهن…فقط انجامش بده عزیزم مریم جانم
من مجدد تمام این نکات رو توی دفترم نوشتم و خداروشکر کردم که باز امروز در این مدار بودم و این نکات عالی رو دریافت کردم و از شما عزیزانم کمال تشکر را دارم
دوستتون دارم در پناه الله یکتا باشید
به نام خدای نور
الان تو شرایطیم که خیلی سردرگمم باید از نقطه ی امنم دربیام ترس کل وجودمو گرفته ولی به خدا توکل کردم و میدونم بعدش قشنگه کلی دارم احساسمو کنترل میکنم به سمت احساس خوب و نمیذارم احساسم بد بشه چون احساس بد=اتفاقات بد و این موضوع احساس خوب=اتفاقات خوب و خیلی خوب درک کردم خیلی بیشتر دارم فایل میبینم کامنت میذارم کامنت میخونم از فضای مجازی فاصله گرفتم دیگه خبری از سریال دیدن نیست و کل روز و شبم شده تو سایت باشم اینطوره که احساسم خوب میشه و اروم میشم یمقدار مدرسه رفتن تنظیماتم و بهم میریزه کلا اون فضای مدرسه و اون دانش اموزا که انرژی بد میدن و غیبت همرو میکنن ولی امسال سال اخرم و باید خودمو به چالش بکشم که با اون فضا کنار بیام و هرجا دیدم غیبت میکنن یا وایب بد میدن پاشم از اونجا برم و تو مدرسه خودمو با چیزای دیگه سرگرم کنم کاش میشد گوشی ببرم فایل ببینم اونجا ولی تنها کاری که میتونم بکنم اینه که دفتری که توش نکته های فایلارو نوشتم ببرم اونجا بخونم ولی به خودم افتخار میکنم که شجاعت اینو پیدا کردم فردا یکوچولو شروع کنم و از نقطه ی امنم دربیام و یه قدم برم جلو که قرار خدا هزاران قدم برای من بردار و اتفاقات و رقم بزنه نمیخوام به بعدش فکر کنم از اون همه فکر کردن که بعدش چی میشه خسته شدم و به درجه ای رسیدم که گفتم خدایا من بتو توکل میکنم و خودت من و هدایت کن من میخوام رها باشم فقط به تو توکل کنم و مثل اب روون باشم میدونم که به بهترین شکل هدایتم میکنی و فردا مثل یه معجزس برای من . و نشونه ی اینکه بخوام شروع کنم و از نقطه ی امنم بیام بیرون و تو این فایل دیدم همونجا که استاد میگن اگه یه قدم برداری خداوند هزاران قدم براتو برمیداره اینجا بود که من فایل و استپ کردم و رفتم تو فکر کلی ترسیدم قلبم تند تند میزد که وقتشه شروع کنم این یه نشونه بود یعنی قرار همه چیز خوب باشه پس به بعدش فکر نکن و کاری که قلبت بت میگرو انجام بده بعد از اینکه اروم شدم تصمیم گرفتم که فردا یه قدم کوچولو وردارم و از اون نقطه زیر صفر بیام بالاتر و اینکار پیشرفت خیلی خوبیه برامن منی که تمام چیزو تو ذهنم میچیدم و بعد قدم برمیداشتم ولی الان فقط میخوام توکل کنم به قول استاد خدا دستمو میگیره خدا نمیذاره بارم زمین بمونه یکاری میکنه برام هروقت ترسیدم با خودم یسری گفته های استادو تکرار میکنم و اروم میشم خدایا ازت سپاس گذارم که با استاد اشنا شدم .ای ناجی من خدای قشنگ من فردارو خودت بچین که میدونم به بهترین شکل میچینی من هیچ ایده ای ندارم و فقط با توکل کردن به هدایت های تو میخوام یه قدم وردارم پس توهم هزاران قدم برامن بردار و همچی رو اونجوری که باید بچین.
همیشه خلاصه ای از فایل و کامنت میکردم ولی الان خلاصه ای از حالم باشه تا بمونه بدونم از کجا شروع کردم خدایا عاشقتممم که عاشقمی و هدایتم میکنی.
شاد سلامت موفق و ثروتمند باشید.
به نام خداوند جان
سلام به دوستان عزیزم
امروز که من این فایل رو گوش کردم چند روزی هست از تعهد من به گوش کردن فایلا و تعهد من به تغییر میگذره.
من با تموم وجودم میخوام که تغییر کنم.روابط کاری و روابط عاشقانه لذت بخش میخوام.ثروت و سلامتی رو میخوام.میخوام که از زندگی لذت ببرم با تموم وجودم
امروز روز سختی بود و روز گرفتن تصمیمات حیاتی برای من.
من یک سال هست که مشغول به کارم و به کارم علاقه نداشتم و همیشه میگفتم بالاخره من میام بیرون همه چی خوب شه من میزنم بیرون
یه فرصت کاری جدید پیش اومد و فوق العاده به دل من نشست.ولی ممکنه نشه چون من هنوز سرکارم و هماهنگی انجام ندادم.وقتی که فهمیدم نمیشه کار جدیدم کم نیوردم و باز رفتم جلو و گفتم من نمیخوام کار کنم.نقطه امنم شده بود که توش اروم بودم و یه ذره که جا به جا شدم گفتم نمیشه من باید تغییر کنم.بخاطر همین احساسات و افکار متفاوت و عمیقیو تجربه کردم در تک تک لحظات
خودم رو تحسین میکنمکه با شجاعت رفتم جلو و خواستمو بیان کردم.
ولی تا یک ماه در کار قدیمیم هستم تا یک نیروی جدید بیاد و به عبارتی کاری که خیلی خوبه بنظرم رو از دست میدم.
درس و تغییر من اینجاست که به کار جدید نچسبیدم و گفتم خدایا هر چی تو بگی
اصل الخیر فی ما وقع.من تسلیم امر تو هستم و عقلم توی این موقعیت به جایی قد نمیده و از احساس نگرانی و اضطراب خستم
گفتم خدایا شکرت برای شجاعتم که خودم رو از نقطه امنم خارج کردم و خدایا شکرت که احساس رهایی میکنم.میدونمکاری که مناسب من هست و بهش علاقه دارم با کلی شرایط خوب سر راهم قرار میگیره.
زیبایی های روزم رو نوشتم سپاسگذاری کردم و سعی کردم احساسمو خوب نگه دارم
خیلی جاها از دستم در رفتا ولی شد
میخوام بگم که من تلاشمو برای ایجاد احساس خوب کردم و خداروشکر میکنم.
می شود.تغییر می شود.کار خوب می شود.احساس ارامش و عشق در کار می شود.ثروت می شود.عشق می شود
دوستون دارم
خدایا عاشقتم.سپاسگذارم
سلام
دیشب یه مقدار حال درونیم خوب نبود داشتم میگفتم خدایا تو که از همه بیشتر میخوای من نتیجه بگیرم پس چرا بعد این همه سال نتیجه نمیگیرم. مضطرب شده بودم و نمیتوانستم ذهنم کنترل کنم .
چند روزی بود که عذاب وجدان داشتم چون کارهایی میکردم که حس بد میشد هر چند مرتب به سمت خدا و گوش دادن فایل ها برمیگشتم.
اما بازم با اینکه خودم هیچ وقت تلویزیون روشن نمیکردم بابام که می آمد خونه روشن میشد و منم جاهایی که کنار خانوادم بود فیلم میدیدم هر چند ذهنم میگفت پاشو برو ولی میگفت چرا یه کم پیش خانوادت نمیشینی همش داری کار میکنی.
آخر شب بود ایه فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
به ذهنم آمد من خیلی قبلا قران میخواندم و بادید مذهبی تفسیر میکردم گفتم حتما الان این آگاهی هست که خدا میخواد به من بده. باید ببینم تفسیری یا صحبتی ازش تو عقل کل شده یانه
تفسیر این بود که با همه وجود به سمت قوانین الهی بیا و اجرا کن که خدا فطرت تو رو براساس اون آفریده است.
بعد در ادامه در مورد تحسین زیبایی و ایه صدق بالحسنی نوشته بود.
مهمان آمده بود و نشسته بودم از بقیه حرف میزنند اول گفتم بلند نشو ناراحت میشند ولی هر چی گفتند تضاد ببین تو خوبشو تجسم کن. بعد دیدم حتی به تعریف داستان فوت فامیلاشون رسید خودمو بایک بچه مشغول کردم و یک گوش هنذفری گذاشتم باز ولی صدا میشنیدم.
یکدفعه بلند شدم اومدم بیرون و این فایل آقا رضا شروع به نگاه کردن کردم. دیدم آقا رضا چطور قرص و محکم ورودی هاشو بسته دیگه گله وشکایت نکرده و حرف نزده.
از آدمهایی که میخواستم گله و،شکایت کردند دوری کرده و ….
باخودم گفتم آزاده نمیشه فایل گوش کرد و بعدم ورودی منفی گرفت با چشم گوش و زبان .
واقعا آقا رضا دمت گرم که فاصله بین تصمیم و عملت لحظه ای بوده است و دیگه واقعا بعدش متعهد شدی .
استاد همه زندکی من شده دلسوزی و رودربایستی. هر چند الان خیلی کمش کردم ولی بازم هست و منم وقتی میبینم باز منفی گرفتم خودمو سرزنش میکنم.
میدونم دارم تکاملمو طی میکنم و باید ذره ذره این آگاهی بوجودم بشینه.
خلاصه از صحبت های آقای رضا خیلی لذت بردم
گله و شکایت نکردم دروغ نگفتم کاری نکردم که به بدنم آسیب بزنه.
استاد امروز از جلسه صحبت مهمونا که آمدم بیرون داشتم به خدا میگفتم هر چی من میخوام روی خودم کار کنم تو کمکم نمیکنی تنها بشم .
البته استاد همه دوستای قدیمی رفتند و الان بیرون دوستی ندارم ولی درون خونه هر از چند گاهی مهمون میان.
الان فهمیدم یه تعهد واقعی میخواد که بتونی واقعا متعد باشی و این کار آقا رضا واقعا قابل تحسین بود برام. و این صحبت استاد واقعا عالی بود که گفتند ما به خواسته رسیدید و الان دنبال خواسته بزرگتری هستید.
ممنونم بابت فیلمی که از مراحل پیشرفت خودتون برامون فرستادید.
ممنونم از شما و استاد عزیزم بابت توضیحات خوبتون
سلام به همه خوب باشید ایشالا. اولین موضوعی که میخواستم بهش اشاره بکنم اینه که خداروشکر چقدر قشنگ هدایت شدم . قبل از شروع این فایل من تقریبا از یه فضای غیبتی اومدم و همون لحظه اومدم تو اتاق و این فایلو پلی کردم . نمیگم دختر خوبی بودم و اونجا هیچی نگفتم ولی قصدم از منشن کردن این موضوع این بود که بگم وقتی از جهان درخواست هدایت میکنی همین قدر واضح میگه . درست بعد از تموم شدن اون بحث فایل غر نزدن و غیبت نکردن پلی بشه! شکر
آره من رو اینم باید کار کنم . درکل فضاش کم پیش میاد ولی همینم نباید باشه.
موضوع بعدی اینه که از قسمت اول این سری فایلا من به دلم افتاد 12 قدمو بخرم و امروز گفتم میگیرمش اما گفتم بذار نشون بدی تعهدتو به خودت و اون پلنچه (پلن کوچک) که چیدی نشون بدی و بعدش قدم اول رو به عنوان جایزه میخری.
موضوع بعدی حذف شدن آدما از زندگیم با انتخاب خودشون بوده . این تجربه رو خواستم بگم یه جاهایی خودم موندم که چیکار کنم و حرفم به خدا این بود اگه آدم زندگی منه بمونه و اگر نه خودش بره و رفت . اینکه جهان خودش همراه تصمیماتت و جنس فرکانست میشه .
درمورد احساس گناهم بگم من بالا ترین تجربه ام از این حس مربوط به زمانیه که یک نکته رو از شما شنیدما ولی میبینم در عمل برعکسم . اینجور وقتا بخشیدن خودم سخت میشه .
یه چیزی رو درمورد رضا دوستمون خیلی دوست داشتم پررنگ بگم که چقدر ایشون شاگرد حرف گوش کنی بوده و به محض اینکه چیزی از شما میشنیده در لحظه انجامش میداده . به شخصه باید برای تغییر وقت بذارم و خوب سرعت ایشون از لحاظ عمل بخشیدن به آموزه ها تحسین داشت واقعا.
موضوع بعدی داستان ارزش قائل شدن برای خودمونه که هر خیری دیدم تو زندگیم از این بوده و هرجا بد گذشته بهم بازم از این بوده چون عکس العمل بقیه رو من جزئی از کرکتر اونا نمیدونم و نگاهم اینه که چیکار کردم که سزاوار همچین برخوردی شدم .این برام پاشنه آشیل نیست و خداروشکر نسبتا آدمای محترم تری دور و برم هستن ولی من میگم بازم از این بهتر .
موضوع بعدی فراموشی درخواست های اجابت شده . اینو الان گفتید من تاااازه خواسته چندین سالم که یه سالی بود حل شده بود از جلو چشمم رد شد.من اینقدر درگیر جدیدا شده بودم که فراموش کرده بودم اصلا یه روز به همچین چیزی رو میخواستم .
همین دیگه
شکر
سلام استادم ، سلام خانم شایسته ی عزیز و
آقای عطا روشن عزیز که با این صحبت ها روزم رو ساختید.
امروز 7 صبح چشمم رو باز کردم ، البته یکیش باز شد انقدر خوابالو بودم ، دیدم فایل جدید گذاشتید استاد.
سفر به دور امریکا شروع شد ، یک چشمی تا دقایقی فایل رو دیدم انقدر ذوق داشتم ، همونجوری خوابالو کامنت هم گذاشتم که الان دیدم غلط املایی هم دارم ..
خلاصه گفتم چه مبارک سحری شد امروز که با دعوتِ استاد از ما برای اینکه حاضر شیم بریم سفر جدید شروع شد و تا شب ببین چی بشه…
کامنت روگذاشتم زیر اون فایل اومدم کد نویسی و سپاسگزاری روشروع کنم ، از اونجا که این نجواها ساکت نمیشینن یاد بسته ای افتادم که 3 سالِ از انگلیس نرسیده دستم، نرسیده ،چون من پذیرفته بودم راه دورِ و شرایط سخت ، همینی که هست… حالا یک ماهه اون بسته رسیده ایران ،ولی اون کَسی ک قرار بود پست کنه ، بسته رو ، نمیفرستاد!! حالا به چه دلیل من نمیدونم!!! حالم یه جوری شد، یاد حرفای آقا رضا افتادم که میگفت اگه خدا از من بیشتر میخواد من ثروتمند بشم پس چرا من انقدر بدبختم!!! و گفتم خدایا من نمیتونم به یک بسته برسم چطور میخوام موفقیت مالی کسب کنم و تو زندگیم موفق شم…
حتی 2،3 دقیقه از این همه ناتوانی گریه کردم، به خودم اومدم ،گفتم ببین داری به ناخواسته توجه میکنی ها، الان خواستت چیه !؟ رسیدنِ بسته… پس به خواستت توجه کن و بابت این همه نعمتی که داری خدارو شکر کن، برای اون آدمی که وسایلت روقرارِ پست کنه، سپاسگزاری کن… و انجام دادم اونکارارو … نوشتم که ایشون آدمِ شریفیه ، قطعا شرایطشون جوری بوده که نتونستن بفرستن…و بعد
شروع کردم این فایل رو گوش دادن هر لحظه حالم بهتر میشد،
صحبت هاتون روم تاثیر میذاشت هی میگفتم آقای عطاروشن موبه مو عمل میکرده به حرفای استاد، تو چیکار میکنی؟میتونی از همین لحظه تغییر کنی؟ یا بخاطرِ یک بسته که بودو نبودش تو زندگیت تاثیر نداره میخوای ناله و شکایت کنی!!؟
منم دلم میخواست دل خدارو بدست بیارم، گفتم پس بلند میشم ناله و شکایت نداریم، غصه خوردن نداریم، کمد لباسام ، رگال لباسام رو مرتب میکنم برای این همه وسیله ای که دارم شکر گزاری میکنم با مرتب کردنشون تمیز تر کردنشون بهشون عشق میدم، از خدا هم تشکر میکنم برای این همه نعمتی که داده بهم، اگه بتونم اینکارارو کنم یعنی دارم تغییر میکنم( شما تو فایل جدیدِ امروز سفر به دورِ امریکا 193، هم گفتید که وقتی آدم به وسیله اش عشق میده و تمیزش میکنه ، این نشونه ی سپاسگزاریه بیشتر است از خدا ،بخاطر نعمتش و این انرژی رو اون وسیله هم دریافت میکند و اون انرژی مثبت رو بهت برمیگردونه) خلاصه به خواهرم گفتم پاشو قدر همین هایی که داریم رو بدونیم و سپاسگزاری کنیم با رسیدگی به وسایلمون ، گفتم نگاه چند ساله بسته ی من نرسیده، نباید اصلا انقدر سخت بگذره شرایط ، پس پاشو نشون بدیم به خدا، و تغییر کنیم، به تمیز کاری لباسا اتاق و خونمون مشغول شدیم و واقعا اون انرژی برگشت… حالمون خیلی خوب شد ، انرژی گرفتیم…2 ساعت گذشت .
برگشتم تو اتاقم دیدم مسج اومده که بسته امروز پست شد، خدارو شکر کردم و به فایل گوش دادن ادامه دادم ،
گوشیم زنگ خورد همون آقایی بودن که بسته ی من دستشون بود چقدررر شریف ومودب بودن ، چقدر با محبت ….
خلاصه استاد شما وقتی میگید این سپاسگزاری ها ، این ذوق و شوق این فایل گوش دادن ها یعنی داری قدم برمیداری ،یعنی تغییر و ادامه دادنش باعث بزرگتر شدنِ اتفاقات میشه، الان یکم ،یذره میفهمم…
واقعا دلم میخواد منم اون بنده ی خوب باشم ، و هرکاری شما و خدا میگید انجام بدم تا دلش بدست بیاد ، ازتون بازم ممنونم …
عاشقتونم
خدایا شکرت
بنام خداوند مهربان
از وقتی که با قوانین آشنا شدم خیلی بادقت خودم کنترل میکنم که غیبت نکنم،نشنوم.
با کم کردن رفتارم با اطرافیان منفی گرا خیلی حالم بهتر شده و جالب تر از همه این که خود به خود انگار از خیلی ها که همیشه از همه چیز گله میکردن فاصله گرفتم بدون این که باعث ناراحتی اونا بشم،همه چیز دست به دست هم مثل یه پازل داره تکمیل میشه.
با اونهایم که فعلا برخورد دارم و نمی توانم قطع ارتباط کنم یه جور رفتار میکنم بدون اینکه ناراحت بشن،از منفی گفتن وگله ،شکایت،گرونی،ووووو….اصلا جلو من حرف نزنن.
خدارو شکر
سلام به خانواده عزیزم
همانطور که اقا رضا گفت : فلان کار رو انجام نمیدادم فلان جا رو نمیرفتم ، فلان حرف رو نمیزدم
یعنی قبل از اینکه بخواد کار های مثبتی انجام بده اول منفی هارو پاک کرد ، تو خودش خلا ایجاد کرد
ظرفی که پر کرده بود با منفی رو کم کم خالی کرد بعد از اینکه خالی بشیم میتونیم کارای خیلی قوی تری رو هم انجام بدیم
برای مثال فرض کنید ، فردی دستش اسیب دیده خب این نمیتونه ورزش کنه رنجش خیلی زیاد خواهد بود و چون از دستش مراقبت نمیکنه از ورزششم نتیجه ای نخواهد گرف و به خودش اذیت خواهد کرد اصلا در مرحله ای نیس که به ذهنش برسه بره ورزش کنه ممکنه شیطان وسوسه اش کنه ولی باید بتونه جلوش رو بگیره (تکامل : از کارای کوچیک نتیجه بگیر بعد هدفی رو انتخاب کن که ذهنت بتونه بزرگیش رو قبول کنه وگرنه از همون اول برات قد یه کوه باشه اصلا انیزه ای هم نداری که تمریناتشو انجام بدی)
پس حواسمون به قانون خلا و قانون تکامل باشه ، و بنویسید هی شرایطی توش هستین رو نسبت به دیروز چقدر پیشرفت کرده بنویسید بعد یه ناه میای میبینی روز اول هدفت یه 5دیقیقه دویدن بود الان که روز 30 ام هست میتونی 40 دقیقه بدون سختی بدویی اینجا خودتو با فرد 1 جهان که روزی چندین ساعت میدوه مقایسه و سرکوب نمیکنی ، یاد اوری میکنی به خودت ایول این همه پیشرفت کردم و انگیزه ات هم برای تمرینات قوی تر بیشتر میشه
به قول دوستمون اگه قرار بود هرکی راه صد ساله رو بره که سنگ رو سنگ بند نمیشد ،
خلا : جای خالی ایجاد کنید برای مثبت ها با ترک منفی ها
تکامل : به پیشرفت های کوچیکتون توجه کنین و رفته رفته اهدافتون رو بزرگ کنین
تغییر فقط اون باور قبلی جز اون هیچکی داور من نی