نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 10 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/01/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-01-21 04:29:232023-03-18 20:12:38نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 10شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام صاحب عشق بی نهایت
سلام به همه عاشق های زندگی
اول از هرچیزی استاد عزیز واقعا چقدر شما الان نسبت به چند سال و چند ماه پیش چهره تون و جسم تون جوان تر،زیباتر،باکیفیت تر و عالی تر شده فایل نشانه امروزمو دانلود کردم مربوط به قبل از دوره سلامتی بود اصلا چهره اون یکسال قبل کجا الان کجا خیلی با هم متفاوت بودن واقعا خدایا شکرت
دوم اینکه دیشب اومدم وارد سایت بشم کامنت بذارم و کامنت هارو مطالعه کنم که دیدم سایت در حال بروزرسانی ست و در دسترس نبود
گفتم خدایا اینم یه نشونه ست و رفتم کتاب رویاهایی که رویا نیستند فصل اول رو مطالعه کردم و با اون قسمت تجسمش خواب رفتم
دیروز وقتی این فایل رو گوش کردم رضا عزیز چقدر زیبا و دوستانه توضیح میدی وقتی که با خودت گفتی برا احساس کردن اون شرایط دلخواه در شغلت شروع کردی به انجام اون کارهای مربوطه تا به خودت و جهان ثابت کنی که لیاقت درآمد بالا و نعمت های خداوند هستی
منم دیروز این قسمت فایل رو نگهداشتم و درمورد کار و حرفه خودم موقعیت دلخواهمو تو دفترم نوشتم که همچین فردی به من پیام داد و تماس گرفت و فلان درخواستها رو کرد و فلان سوالهارو ازم پرسید که اتفاقا دیشب همین اتفاق افتاد و یه نفر باهام تماس گرفت و چندتا سوال و صحبت در رابطه با کارم با هم داشتیم
قانون خلاء: شما این موضوع رو هم خوب توضیح دادی وقتی فضای جدید و تمیز توی مغازه ایجاد کردی و خالی کردی خداوند هم با دیدن این نوع افکار و احساسات و تعهد باعث شد به طرز معجزه آسا مشتری ها و اجناس جدید و ارزشمند هم وارد مغازه شما کنه
واقعا منم از زمانی که این تمرین رو در زندگیم انجام دادم خیلی از نتایجش هم لذت بردم حالا این الگو در همه چیز میتونه باشه من از وقتی که اینو فهمیدم من باید فقط در کارمورد علاقه خودم باشم و همینکارو کردم و بقیه کارهارو کنار گذاشتم البته از اول خوب عمل نکردم اما رفته رفته بهتر شدم الان که خیلی وقته فقط تو کار مورد علاقه خودم هستم و گفتم خدایا من حاضرم بی پولی بکشم و حتی بمیرم اما تمرکز اصلیم رو کارمورد علاقه خودم باشه و خداوند هم پاسخ میده و خلاء ایجاد کردم و خداوند هم داره پاسخ میده مانند امروز که یه تماس باهام گرفتن که اگر رخ بده چند میلیون تومن وارد حسابم میشه و یه نتیجه دیگه که از چندروز قبل رخ داد و اونم چندروز دیگه تبدیل به پول میشه اما من به هیچکدومشون اصلا نچسبیدم گفتم خدا خودش کارهارو انجام میده چونکه تا الان یه عالمه کار برام انجام داده،،و قوت قلبم مربوط به انجام دادن کارموردعلاقه ام از اتفاقات ،نتایج ها،نشانه ها،و…نسبت به چند ماه قبل و یکسال قبل بسیار تا بسیار بیشتر شده،
مثلا من دیدم بعضی ها به قانون خلاء عمل نمیکنند و میگن ما شغل قبلی،رابطه قبلی،خونه قبلی و…ترک نمیکنیم اول باید یکی دیگه پیدا کنیم بعد اونموقع اینو ترک کنیم
نمیدونن که اینجوری اونطور که میخوای نمیشه و مدتها ضربه میخورن و ممکنه تا ابد بعدی رو نتونن پیدا کنند چونکه هنوز به قبلی چسبیدن،،
قانون از همونجایی با همون امکاناتی که داری شروع کن و قدم بردار:
تا زمانی که منم نمیتونستم اینچیزهارو بپذیرم خیلی قدم برداشتن از همونجایی که بودم برام سخت و غیرممکن بود اما از وقتی که اینو تونستم بپذیرم و باور کنم واقعا چقدر لذتبخش و آروم آروم همه چیز رخ داد و من هدایت شدم مثل کتاب رویاها منظور از قدم برداشتن صرفا انجام و حرکت فیزیکی نیست بلکه اصل موضوع حرکت ذهنی و باوری ست همراه با حرکت فیزیکی بقول شما استاد که خیلی عالی در قدم دوم جلسات تجسم خلاق میگی قدم های فیزیکی 1 درصده قدم های ذهنی 99 درصد
اعتراف میکنم که من تا چندوقت حتی همین موضوع به این سادگی رو اکثر مواقع درکش نمیکردم و سر به هوا بودم و یه عالمه ضربه های بعضا سنگین خوردم اما خب اونام قسمتی از تکامل من بود چونکه واقعا میخواستم درک کنم اما قانون تکامل بهم اجازه نمیداد چونکه منم اونقدر تعهد اونجور قوی نداشتم بدلیل هیاهوی زیادی که در وجودم داشتم
اما خدایا شکرت من همچنان ادامه دادم و امروز یاد چندتا از باورهای قبلی خودم افتادم گفتم خدای من چقدر احمقانه و خنده دار بودن
مثلا یه زمانی بود که تنهایی و تو خونه تمرین کردن و از همین امکانات در دسترسم شروع کردن در کار مورد علاقه ام برام بسیار سخت،غیرممکن،و زجرآور بود اما الان که نگاه میکنم خیلی وقته این کار برا من شده یکی از کارهای بدیهی و طبیعی زندگی من و تا الان با ساده ترین امکانات در دسترس تجهیزات تمرینی درست کردم و شروع کردم به تمریناتم که واقعا خودم لذت میبرم از این مسیر لذتبخش و خیلی ها تحسین میکنند و میگن احسنت عجب خلاقیت های خوبی به خرج میدی
مثلا من قبل از این آگاهی ها میگفتم تمرینات ورزشی و حرفه من بدون مکان باشگاه،تجهیزات مخصوص باشگاه، تنها تمرین کردن،و…اصلا نمیشه واقعا همیشه دلم میخواست برعکس این چیزهارو بتونم در وجود خودم داشته باشم اما اصلا این ذهن نجواگر باهام هماهنگ نبود که هیچ بلکه فحشم میداد و مسخره ام میکرد و بسیار تو ذوقم و پر و بالم میزد اما خدایا شکرت من از اون شرایط ذهنی و باوری به اینجا رسیدم پس من میتونم خیلی خیلی بهتر و رویایی تر از الان هم بشم چونکه من تاالان یه عالمه تغییر کردم و اونروزها رو که یادمه
ارزش ابزار،ارزش پرداخت بها:
منم واقعا از همون بچگی این ویژگی رو در وجودم داشتم و دارم هرچیزی که بخوام بخصوص اونایی که مهم و در مسیر اهدافم باشند براشون هرچقدر نیاز باشه بها پرداخت میکنم چونکه هم براشون ارزش بیشتری قائل بشم هم اینکه به خودم،به جهان،به خداوند لیاقت خودمو ثابت کنم که من ارزشمندم و وقتی من اینگونه باشم جهان هستی هم آدمها و شرایطی در زندگی من وارد میکنه که اونا هم برا کارهای من ارزش قائل بشند و بها پرداخت کنند
منظورم از بها واقعا فقط پرداخت هزینه نیست چونکه پرداخت هزینه فقط یه جزئی از بها محسوب میشه
زمان
تمرکز
احساس خوب و سپاسگذاری کردن
قربانی کردن حاشیه ها و فرعیات
تمرینات مربوطه
توجه نکردن به ناخواسته ها
رفتن تو دل ترس ها
و…..اینا همه مربوط به بها هستند که ما باید پرداخت کنیم برا رسیدن به هدف و خواسته هامون
و من واقعا در تمام زندگیم از همون زیبا نگهداشتن کتاب ها و دفترهام در درس های مدرسه ام گرفته تا هر شغل و هر خریدی که انجام میدادم همیشه توجه اصلیم رو کیفیت و ارزش قائل شدن بود و به همین دلیل هم یکی از انگیزه های اصلیم برا ترک کارها و شغل های قبلیم همین ویژگیم بوده
و به همین دلیل هم الان برا این کار مورد علاقه ام همینجور هستم و هر کتاب و آموزش ،ویدیو آموزشی،تمرینات مربوطه،الگوبرداری ها
باورسازی هایی که نیاز باشه براش میذارم که من به هدفم برسم بلکه هرروز به کیفیت واقعی و دلخواه هم برسم
بعد بحث کسب درآمد رو داشته باشم،
واقعا تحسین میکنم شما رضا عزیز و استاد عزیز و هرنسی اینچنین برا رسیدن به هدف و خواسته های دلخواهش حاضرن اینجور بها پرداخت کنه و اینجور برادری و لیاقت خودشو به جهان نشون بده
منم از اون اوایل اصلا به هیچکس نگفتم که من دارم اینقدر هزینه میکنم برا اینجور محصولات و دوره های ارزشمند چونکه میدونستم واکنش دیگران چجوره بلکه فقط به راه خودم ادامه دادم
و الان هم تقریبا کسی نمیدونه که من همچین هزینه هایی برا رشد و تغییر خودم میکنم
کاملا میدونم تفکرات اکثریت رو چگونه تو در و دیوار هستند و توجهشون رو فرعیات هست و اصلا تو این مدارها نیستند و به همین دلیل هم نباید ما به هرکسی این حرفارو بزنیم
بلکه فقط به راه خودمون ادامه بدیم و بعداز مدتی نتایج و تفاوت خودشو نشون میده
و خداوند خودشو ثابت میکنه
هرچند که تا الان خداوند یه عالمه ثابت کردن خودشو در زندگی من نشون داده و همچنین یه عالمه آدم های دیگه
خدایا بابت همه چیز و این عظمتت شکر بی نهایت.
سلام میکنم به استادعزیزم ومریم خانوم
وهم فرکانسی های عزیزم
چقدر زیبا بود این فایل
استاد جان ممنون هستیم ازشما که این فایلها رو در اختیار ما میزارین
واقعا قیمت این فایلها چندین میلیون تومان هست
چقدر شما خوبید که به رایگان در اختیار ما میزارید
خدا میدونه چندهزار نفر بعداز دیدین این فایل انگیزه اش همانند من بیشتر شد
خدا میداند چندهزار نفر دقیقا جمله ازهمون چیزی رو که داری رو شروع رو بیشتر درک کردن مثل من
استاد عزیزم پیامبر عزیزم
الهی قربونت برم سالهای سال داری زحمت میکشی که قوانین رو به ساده ترین شکل ممکن به افرادی که در مسیر هستند آموزش بدین
استاد چه ثروتی بالاتر از این که شاگرد پیامبر زمانه هستیم
چه ثروتی بالاتر ازاین که مثل بقیه تلویزیون نمی بینیم اخبار نمی بینیم
به زیباهای توجه میکنیم
واحساس خوبی رو تجربه میکنیم
من چندین بار این فایل بی نظیر رو دیدم ویقینا بارها وبارها باید ببینمش
چه تصاویر زیبا ودرکمال آرامشی دارم در این فایل میبینم فقط وفقط دیدین چهره هاتون کلی به آدم آرامش میده
چه برسه شنیدن جملات نابتون
آقا رضا گل پول دوره رو نداشتن اما سپردن به خدا
چه جوری وازکجا جور شد؟!
نمیدونم ولی مبلغش جور شد
برای اولین بار بهاء دادن محصول آموزشی
آقا رضا گل هیچی براشون مهم نبود جز فایلها وتنها این فکر رو میکرد که خدا تغییر میکند واصلا قرار نیست خودش کار خاصی کنه
استاد جان همیشه شما بهترین رو ارائه میدین وچقدر شنیدن این جمله لذت بخش بود برام که گفتین از گذشته اینطوری بودم
برام همینه که نمونه ندارین دیگه
برای همینه که شدین پیامبر زمانه
آقا رضا گل میهمانها ودوستان رو به صورت آگاهانه حذف کردن وسمس جهان طبق قوانینش کارش را کرد وهمه
چیز طبق دلخواه پیش رفت
رخ دادن همزمانی
رضا عزیز چقدر زیبا توضیح دادی
وتجسم میکردی
الله اکبر
چه شاگرد نمونه ای هستی
تمام خواسته ها در مورد ابزار ویراق بود
وتمام وجود رو گذاشتی برای اولین قدم
چقدر این جمله تاثیر گذار بود
الان شرایطی که دارم مهم نیست
طوری رفتار کن که انگار اون نقطه هستی
خب حالا از بین این همه چی رو داری؟
من فقط یک دست لباس دارم
ودومین کار که میتونم بکنم اینه که مغازه رو تمیز کنم واونوقته که جا باز کنم
خداوند جای خالی ها رو پر میکنه
وسپس خدای فرکانسها براش پرش کرد
الله اکبر
آقا رضا خیلی منو احساسی کردی
چقدر زیبا تجسم میکنی
چقدر زیبا عمل میکنی وچقدر زیبا نتیجه ها اومد
وحالا مشتاق ادامه قسمت بعدی هستم
استادعزیزم وخانوم شایسته عزیزم خیلی خیلی ممنونم بابت به اشتراک گذاشتن این فایل بی نظیر
به نام خدای هدایتگرم
سلام استاد عزیزم و سلام خانوم شایسته نازنین
نمیدونم از کجا باید شرو کنم بنویسم ولی تمام سلولهای وجودم مشتاقن که بنویسم
یه اشتیاق عجیبی که زهرا بنویس
استاد من خیلی وقته شاید بیشتر از یک سال که فایل گوش میکردم ولیخ یلی دستو پا شکسته، قبلن خیییلی متعهدتر بودم و خیلی نتایج بزرگتریم گرفته بودم
ولی فک کنم منم تو اون دام افتادم که خب دیگه خودم میدونم، همه چیو یادگرفتم، دیگه خودم میتونم ادامه بدم
دلم میخواد بشینم و تمااااام اتفاقایی که طی این چندوقت برام اتفاق افتاده بودو بنویسم
کلی تجربه کلی درس
استاد من قبلن که خیلی متعهدتر بودم و خیلی بیشتر روی خودم کار کرده بودم گفتم حس میکردم افتادم رو روال خوشبختی و همینطور هی نتایج بزرگو بزرگتر
من سال 99 دومین کنکورمو دادم با یه رتبه خیلی عالی بهترین رشته رو توی دانشگاه تیپ یک قبول شدم
که همین انتخاب رشته و شهرهم خودش یه داستان و معجزه بود
من خب مدرسه تیزهوشان بودمو خیلی درسم و ازمونا ترازای قلم چیم همیشه عالی بود، طوری که تمام استادای کنکوریم مشاورم معلمای مدرسه همیشه بم میگفتن ما ازت رتبه میخوایم قبولی توی پزشکیو که صد در صد میدونیم ولی رتبه خوب میخوایم
من ولی همیشه ته قلبم به پزشکی راضی نبودم
حس میکردم جای من نیست، من دنبال یه کاری بودم یه رشته که بعدا بتونم وارد دنیای کسبوکار بشم
یه بیزنس یه تجارت
سال اول کنکورم رتبم تقریبا خوب بود ولی منو راضی نمیکرد چون میدونستم خیلی بیشتر از اینا در توانمه
یه سال دیگم پشت کنکور موندم، ولی همیشه ته دلم راضی نبود
حس میکردم اگه بعدا یه پزشک شم روحم میمیره
همش درس خوندن، با افراد مریض سروکله زدن
فضای بیمارستان هییییچ جوره با روحیات من که همیشه یه دختر پر انرژی و شادی بودم جور نبود، از طرفیم ریاضیم خیلی قوی بود و به شدت عاشق ریاضی بودم
نزدیکای کنکور بودم که دیگه یکم راحتر گرفتمو گفتم کنکور امسالمم خوب نشه مهم نیس من سال بعد ریاضی میدم که برم معماری بخونم
چون عاشق طراحی و دکوراسیون داخلی بودم
سال دوم کنکورم برخلاف انتظارم تقریبا رتبم خوب بود و وسوسه شدم که انتخاب رشته کنم منم یه انتخاب رشته کردم و به اصرار مشاور انتخاب رشتم رشته تغذیرو هم زدم
اون موقه من راجب تغذیه زیاد اطلاعاتی نداشتم
طبق رتبم من خیالم راحت بود که کم کم پردیسی ازاد دارویی میارم حداقل
منم انتخاب رشته کردم و نتایج اومد
چی قبول شدم؟
تغذیه تبریز
تغذیه
اونم تبریز
حالا من کجا تبریز کجا
من ایلام بودم و خیلی از تبریز دور بود
خیلی دو دل بودم که برم نرم
رو تصمیمم بمونم برم ریاضی
از یه طرفم کارنامه سبز دامپزشکیم قبول شده بودم
حالا من تو چه شرایطی بودم؟
خودم برا تغذیه مردد اصن هیچ ایده ای براش نداشتم
بابام اصرار که دامپزشکی خوبه برو دامپزشکی
مامانم نگران که اخه تبریزززز!! من چطور تورو بفرستم تبریز
مسئله دوری رفتو امد همه اینا
گفتم خدایا من نمیدونم خودت هدایتم کن
وقتی با دوستای دبیرستانم حرف میزدیم که از بقیه دوستامون احوال بپرسیم ببینیم بقیه چیکار کردن
متوجه شدم یکی از همکلاسیام از کلاس هفتم تا خود دوازدهم، که شیش سااال بود همکلاس بودیم، اونم دقیقا مثل من تغذیه تبریز قبول شده بود
مگه میییییشه؟!!!!!!!!
منو این دوستم طی این شیش سال فقط همکلاس بودیم و دوست صمیمی نبودیم ولی خییییلی دختر خوب و بی نظیری بود واقعا از هر نظر
بعد که متوجه شدم زنگ زدم بهشو کلی حرف زدیمو اونم قانعم کرد که خیلی رشته خوبیه و من کلی تحقیق کردمو اینا
منم خودم رفتم تحقیق کردم و دیدم نه خیلیم خوشم میاد
این یه نشانه خیلی فوق العاده بود برام
که من تنها نیستم، خدا یه همراه و همدم خوب برام گذاشته یه سند راه
منم دیگه یه لحظه هم شک و تردید نکردم چون میدونستم این بی دلیل نیست
بعد دیگه زهرا قاطع شد گفتم نه من تصمیممو گرفتم و هیچ جوره قرار نیست عوضش کنم همین رشترو میرم
خانوادمم همیشه پشتم بودن و هیچ وقت نخواستن که نظرشونو به من تحمیل کنن
خلاصه تکلیف دانشگاه و رفتو امد من مشخص شد
مسئله بعدی که از خیلی سال پیش ذهن منو درگیر کرده بود مسئله خوابگاه بود، همیشه دلم میخواست یه خوابگاه تمیزو سوئیتی گیرم بیاد، از خوابگاه هایی که اتاقی بودن اصلن خوشم نمیومد
حتی به این فک میکردم که اگه خوابگاه دانشگاه زیاد خوب نبود برم خوابگاه خصوصی
استاد باااورم نمیشه
خوابگاه ما چه خوابگاهی بود؟
خوابگاه نو ساز تلاش که تازه تاسیس بود و ما اولین ورودی های اون خوابگاه بودیم. اولییین ورودی
خوابگاه ما اینقد تو اینستا صدا کرده بود که دوستام کلیپایی که میدیدنو برام میفرستادن میگفتن واقعا خوابگاتون اینقد خوشگلو لاکچریه؟
خوابگاه سوئیتی و فول امکانات دیگه نگم براتون حتی گوگلم کنید خوابگاه تلاش براتون میاره
دیگه چی بهتر از این دنیا در خوشبختیشو روی من باز کرده بود
ترم اولی که اومدیم دانشگاه اکثرر روزا بیرون بودیم
خیلیم بچه های کلاسمون بچه های پایه و خوبی بودن خیلیم خوب دوست شدیم
اکثر روزا کافه اینور اونور
خلاصه به قول معروف دلی از عزا دراوردیم
اینم یکی دیگه از چیزایی بود که همیشه میخواستم
یه اکیپ پایه و دوستای واقعا خوب
اما یه مشکل کوچولو داشتم
من خیلی کمالگرا بودم و میخواستم تمام بعدای زندگیمو باهم پرفکت ببرم جلو
هرطور شده برا خودم کار جور کنم
زبانمو تقویت کنم
باشگاه برم
استخر برم
کتاب بخونم
فایلای شمارو گوش کنم
درسامو خوب بخونم خوب ینی از همون اول بسمه الله کتاب تخصصی باز میکردم
و از یه تفریح و برنامه هم نمیگذشتم
از یه طرفم خب محیط خوابگاه برام تازگی داشت
هشت نفر ادم تو یه خونه دو خوابه
هرکدوم با یه ویژگی
هممون خوب بودیم میتونستیم یه جوری باهم کنار بیایم الا با یه نفر️
نمیخوام زیاد ازش بگم و باز توجهم بره روش
ولی نزدیک یک سال من هی ارتباطم با فایلا کمتر شد
سر خودمو اونقدر شلوغ کرده بودم که نمیتونستم به هیچ کدومم برسم
منم که به شدت کمالگرا
ایده ای که برای درامد داشتم فروش محصولات پوستی بود، ماسک ورقه ای و از اینجور کارا
خیلیم خوب داشتم پیش میرفتم از کم شرو کردم ولی طی زمان کوتاهی تمام محصولاتمو فروختم و چندبار دیگم محصولاتمو شارژ کردم
ولی اشکال کارم این بود که این ذره ذره رشد کردنمو نمیدیدم
از همون اول انتظار صدو داشتم
فروشم توی خوابگاه خوب بود ولی یه پیج اینستا باز کرده بودم میگفتم اینجام باید رشد کنه
از اونجاییم که خیلی سرمو شلوغ کرده بودم نمیتونستم زیاد وقت بزارم و اونجور که میخواستم عکس بگیرم
خوبم داشتم پیش میرفتم تو پیجم از زندگی دانشجوییم کلیپ درست میکردم ولی باز میگفتم نه کمه
از یه طرف دیگم اذیتایی که از سمت اون یه نفر ایجاد میشد برام
ساعت خوابو…..
کم کم دلسرد شدمو جمش کردم
از همین ایده فروش محصولات پوستی منم خیلی تقلید کردن و منم میگفتم نه دیگه دست زیاد شده
و ادامه ندادم
اوضاع هم خیلی خوب بود هم تقریبا نه
منم داشتم از فایلا فاصله میگرفتم
و به جنبه های منفی رو بیشتر برا خودم بلد میکردم
خلاصه بگم که خیلیم طولانی نشه
تو همین وضعیتا بود که وارد یه رابطه عاطفیم
بهتره بگم رابطه سمی
اولش فک میکردم که چقد خوبه و همه چی خوبه دقیقا همون چیزی که میخواستم
خلاصه اذیت شدنا و فشار روحی اینم بماند
اینکه اینقد همه چیزای خوبو باهم میخواستم و هرچی دستو پا میزدم نمیشد همرو عالی باهم پیش ببرم ️
تا حدودی خوبم بودم ورزشو کم کم هفته ای یکی دو جلسه حرفه ای داشتم درحدی که به اندام خیلی خوبی رسیده بودم کاملن ورزشکاری
کوچولو کوچولو خوب بود ولی من نمیدیدم
همش میگفتم نه کمه
نه بده
نه من دارم کم کاری میکنم
ولی وقتی خودمو با بقیه دوستام مقایسه میکردم هیچ جوره کم کاری نبود
ولی من به جای تمرکز بر نکات مثبت توجهم روی نیمه خالی لیوان بود
یه مسئله دیگه ای که بود بحث مالی بود
خیلی جاها خیلی خوب بود
در حد یه دانشجو خیلی تفریحات خوبی داشتیم کافه های خوب که اصلن ارزونم نبودن تفریحات همه به جا
در حد خیلی خوبیم به لباسو تیپو اینا میرسیدم
وللللللی
زهرای کمالگرا به هیچی راضی نبود
به یه سری چیزا میرسیدم براشون شکرگزاریو میکردم ها
ولی همش به چیزایی که میخواستم و نمیتونستم بیشتر فوکوس کرده بودم
همه اینارو میتونستم یه جوری هندل کنم به جز اون دوست سمی
هم اتاقیم بود همکلاسیم بود
باهم زندگی میکردبم با اینکه نمبخواستم ولی خب خیلیم صمیمی شده بودیم
هم من و هم اون دوست شیش سالم که گفتم همکلاسم بود و اسمش اسرا بود و هم کلللل سوئیت همه از دستش شاکی بودن️
و نمیدونستیممم باید چیکار کنیم
در حدی بهمون فشار میاورد که چند بار گریه هممونو در اورده بود
استاد در حدی وحشتناک بود که یه نفر نبود از دستش شاکی نباشه
همیشه با خودم میگفتم در چه حد یه نفر میتونه سمی باشه که نه یه نفر نه دو نفر صدای هفتتت نفر رو باهم در اورده
این بزرگترین چالشم بود
سر این دوراهی مونده بودم که با تلاش خودم و دعوا دادو بیداد از شرش خلاص شم یا تحمل کنم که دنیا خودش برام حذفش کنه
استاد سر هر موضوعی ما با این ادم مسئله داشتیم
دیگه نگم براتون
ولی طوریم بود که با محبت پدرتو در میاورد از اونا که با پنبه سر میبرن دقیییقا از اونا بود
سعی میکردم نبینمش و تو ذهنم اینقد بزرگش نکنم
خو نمیشد باهم زندگی میکردیم و 24 ساعتم با اون بود
تو دانشگاه سر کلاس
بیرون تو اکیپ
خوابگاه تو اتاق
چطور ایگنورش میکرررردم؟
فقطم من شاکی نبودم
دوترم گذشت ما سوئیتمونو عوض کردیم
ما چارتا دوست بودیم
که سه تامون با نفر مشکل داشت کاریشم نمیتونستیم بکنیم.
چارتایی رفتیم تو یه سوئیت دیگه با چارتا نفر دیگه
️️
باورتون میشه صدای اعتراض اون چارنفرم دراومده بود؟!!
عمق فاجعرو بزارید دیگه بیشتر از این نگم
منم فقط دنبال راهی بودم که بتونم نجات پیدا کنم
حتی به این فک میکردم که دیگه از دوستام جدا شم برم یه سوئیت دیگه
ولی همش ترس از این داشتم که خب شاید بتونم اینو حذف کنم ولی اگه یه نفر دیگم پیدا بشه مث این چی؟
من چیزیو از درونم تغییر ندم و فقط ظاهر قضیرو پاک کنم درست میشه؟
خودمو محکوم به تحمل کردم
ولی بعد از یه سال اومدم تصویر سازی کردم
از شرایطی که دلم میخواست تو خوابگاه باشه
یه سوئیت اروم و خوب که همه دوستیم سوئیت ارومه من تو سوئیت میتونم درس بخونم کتاب بخونم با ارامش بخوابم فایلامو گوش کنمو…
فقط چند روز من اینو تصور کردم فقط چند روز شاید یه هفته هم نشد
طی یه سری اتفاقا که یکی از بچه های اونیکی اتاق با این ادم دعوا میکنه و اونم تصمیم گرفت از ما جداشه و سوئیتشو عوض کنه
ینی خلاص شدیم
بلللللله
بدون اینکه من کاری کنم یا بخوام باهاش دعوا کنم
بعد از سه ترم جنگ تحمیلی و ایستادگی ملت شریف بلاخره اتاق ماروهم خدا ازاد کرد
تو سوئیتی که یه لحظه نمیشد ارامش داشت الان من نشستم و حدود یک ساعته که فقط دارم این کامنتو مینویسم
شرایطی که اصلن انتظارش نمیرفت
خلاصه خیلی اتفاقا افتاد منم یکم دور شدم از سایت ولی خدارو شکر بازم خدا راهو نشونم داد و دارم برمیگردم به مسیر
استاد من قبلن دوران راهنمایی از خواهرم اصلاح صورتو ابرو برداشتنو یادگرفتم
اون موقه ها که راهنمایی بودم و خب بچه تر بودم همش مامانمو میاوردم که وایسا من صورتتو اصلاح کنم
چندبارم چندتا ابرو خراب کردم
ولی یه طوری حرفه ای شدم که نگو
برای هرکی یه بار ابرو بگیرم دیگه حای دیگه ای نمیره
این هنرو همینطوری داشتم و تفریحی کسی میخواست براش انجام میدادم
توی خوابگاهم یه بار ابرو یکی از دوستامو برداشتم در حدی خودش و بقیه دوستام خوششون اومد که دیگه هیچ کدوم ارایشگا ه نمیرفتن و همش من براشون انجام میدادم
اینقد تعریف کردن که زهرااااا خیلی عالی برمیداری
منم اعتماد به نفسم رفت بالا و بیزنس جدیدم راه افتاد
یه مدت که کار کردم تو خوابگاهمون سالن زیبایی زدن
اول فک میکردم که چه بد شد
چرا تا من یه کاری میکنم رقیب برام پیدا میشه
ولی اینبار با خودم گفتم نه یه طور دیگه ایم میشه به قضیه نگا کرد
چرا از این فرصت نتونم استفاده کنم؟!
رفتم با سالن حرف زدم اونم یه بار که کارمو دید گفت حله حتما بیا پیش خودمون
منم رفتم اونجا و حالا تقریبا شدم همه کاره اونجا
ادمین کانالشم شدم هرچند هنوز درامد انچنانی ندارم ولی مطمعنم که میتونم خوب پیش برم و تو این زمینه این دفه رشد کنم
استاد من تقریبا تو زمینه کنکور خوب اطلاعات دارم و تونستمم موفق شم توش
برمیگردم شهرمون خیلی از بچه های فامیل که میخوان کنکور بدن میان همش ازم سوال میکنن
منم چند ساعتی که باهاشون حرف میزنم
اصن از این رو به اون رو میشن
چون خودمم کنکور دادم میدونم دغدشون چیه
نگرانیشوپ چیه
نیازشون چیه
چه منابعی خوبه
خلاصه که اونم همیشه گوشه ذهنم بود
بین ارایشگاه و مشاور شدن کنکور مونده بودم
و من یادمه توی دوره قانون افرینش شما میگید که اصل خارپشتیو رعایت کنید
تمرکزتونو بزارید روی یه زمینه
توی یکی دیگه از فایلای دانلودیتونم من شندیم که گفتید از امکاناتی که الان دارید استفاده کنید از همون جایی که هستید
و خب شرایط ارایشگاه برام خیلی بهتر بود
ارایشگاه اینجا تو خود خوابگاست من فقط یه اسانسور سوار میشم میرسم به محل کارم
توی این زمینم صفر نیستم
و صاحب سالنم خیییلی خانوم ماه و مهربونیه
تصمیم گرفتم اینو ادامه بدم فعلن که ببینم چی میشه
ولی صد در صد میدونم که ارایشگاه و سالن کاری نیست که من ادامش بدم و منو راضی کنه
میدونم هروقت که شده ولش میکنم
ولی فعلن دیدم رو اینه که یه منبع درامدی میتونه برام باشه
فعلن این مسئلرو حل کنم که من میتونم پول در بیارم
بعد حالا راهی دیگرو امتحان میکنم
فعلنم نمیدونم مسیر برام مشخص میکنه
یه مدته که خداروشکر دوباره برگشتم رو روال
قبلن مینشستم برای بقیه دوستام اینقدر قشنگ حرف میزدم از مثالای شما میگفتم از نتایج خودم( البته برای کسایی که تا یه حدودی درک میکردن حرفامو) و همیشم همه مشتاق این بودن که باهاشون حرف بزنم و از قانون بگیمو اینا
یه مدت که گذشت و من فایلارو گوش نمیکردم دیدم این توانایمم از دست دادم
حتی بعضی اوقات که میومدم فایلاتو کوش میکردم حتی بعضی از حرفاتونم نمیفهمیدم️
ولی الان دیگه متعهد شدم
شاید همون بیراهه رفتنام برام لازم بوده
جزیی از مسیرم بوده
باید میزدم به جاده خاکی که قدر اون اسفالتو بدونم
الان دیگه بیشتر از هررر زمان دیگه ای درک کردم که حتی همین فایل گوش کردن عادی چقددددر میتونه تاثیر بزاره
چون استاد من گفتم که ادم به شدت کمالگراییم و خیلی جاها همین جلومو گرفته
من خیلی وقت پیش که دوره روانشناسی ثروت یک رو تخفیف بود شیش میلیونو خورده ای بود فک کنم
اونو باز به طرز معجزه اسایی خریدم
زهرایی که هزارتومنم نداشت
ولی به خاط وسواسم تا الان که فک کنم بیش از یه ساله دوررو خریدم بیشتر از 10 جلسشو گوش نکردم
چرا؟
چون میگم که باید بشینم واو به واو فایلارو بنویسم و خب خیلی کار زمانبریه
برا من که درسو دانشگاهو این همه برنا مه های مختلف دارم
یکی از نقطه ضعفای منم همینه یا صد یا هیچ
البته دارم روی اینم کار میکنم و تصمیم گرفتم دوره روانشناسی ثروتو هرطور شده تموم کنم
چه بنویسمش چه همینطوری گوش کنم
استاد من خیلی نتایج و جذبای خوبیم داشتم در طول این یک سالو نیم دوسال
جذب لپ تاپو
ارتودنسیو…..
اووووه
الان که دارم به این مدت دانشجوییم فک میکنم خیلی تجربه داشتم و خیلی خوشحالم که بازم خدا هدایتم کرد
و دوباره دارم برمیگردم به سایت
درسته که من هنوز درامد انچنانی ندارم ولی کلللی تجربه داشتم
کلی رشد کردم
میدونم خیلی طولانی شد و همش دلم میخواد بگم و بنویسم
استاد نمیدونم کامنتمو تا اینجا میخونید یا نه
ولی تصور اینکه یه نفر هست که میتونم باهاش ارتباط بگیرم و بنویسم براش و اون یه نفر میفهمه که من چی میگم
خداشاهده که خیییلی انگیزمو بالا میبره برای ادامه مسیرم
شما همیشه میگید که از نتیجه با من صحبت کنید
حذف اون ادم سمی بدون اینکه من کار خاصی بخوام بکنم
جورشدن شرایط کاری مناسب برام
این خوابگاه تا این خوبو خفن
جذب چیزای کوچیکو بزرگی که یه روز برام ارزو بودن و الان به راحتی دارمشون
تحصیل تو رشته ای که خیلی دوسش دارم و یه روز حتی نمیدونستم وجود داره
این همه دوست خوبی که الان کنارمن و دوسشون دارم
حذف شدن یه رابطه عاطفی سمی و البته کلللی درس که برام داشت
همه اینا نتیج این مدت زندگی من بودن
الانم خودممو خودمو خدای خودم که باید حرکت کنم و دیگه بسازم اون رویایی که دارمو
دیگه الان مانعی جلوی راهم نیست
استاد عزیزم خییییلی دوست دارم و قدرتونو الان بیشتر از هر زمان دیگه ای میدونم
ایشالا خیلی زود بیامو از نتایج خیلی بزرگترم بگم براتون
سلام استاد . سلام آقا رضای عزیز
ممنونم از شما که اینقدر خوب روند تکاملتون رو توضیح میدید و قشنگ به دل میشینه حرف هاتون . مثل یک چراغ که نور میندازه در جاده و راه رو باز میکنه . هر چند که حرف های استاد همیشه راهگشا هست ولی طی مسیر معرفت از زبان شاگردان کمک قدرتمندی برای بقیه شاگردان و بندگان حق تعالی است تا مسیر الهی را با جدیت و نشاط طی کنند و نور امید و استقامت در وجودمان بیدار شود . بی صبرانه منتظر شنیدن بقیه قسمت ها هستم . بسیار سپاسگزارم از همگی شما بزرگواران که برای تهیه و تدوین این فایل ها زحمت میکشید و نیز خانم شایسته عزیز.
بهترینها رو برای همه خانواده عباسمنش عزیزم از خداوند خواهانم.
اولین روز ماه رجب .
ودر اولین شب جمعه که شب آرزوها نام گرفته . آرزومند برآورده شدن تمام خواسته های قشنگتون هستم !
مخصوصا آقا رضای عزیز
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیزم
ادامه گفتگوی جذاب آقای رضا عطار روشن شروع به خرید دوره هدف گزاری کردند که الان از سایت حذف و دوره ارزشمند راهنمای عملی دستیابی به رویاها جایگزین شده اولین دوره ای که آقا رضا با هدایت الهی با ذوق و شوق فراوان خریدند و گفتند با توجه به مسائل مالی که داشتند ولی با عشق این دوره رو خریدند و با تعهد صددرصد به این دوره گوش می دادند نت برداری میکردند و به تمرینات عمل میکردند پرداخت بها موضوعی که استاد بارها بهش تاکید داشتن که چقدر این بها پرداخت کردن برای هرچیزی ارزش اون چیز رو برای ما بیشتر میکنه تعهد ما رو بیشتر میکنه و عملگرایی. بیشتر و قدردانی ما رو از اون نعمت بیشتر میکنه رضای عزیز وقتی با اون مشقت تو اون زمان اون دوره رو هدایت شدن به خریدش و با تعهد بهش عمل کردند و گفتند که چقدر فایل ها رو با ذوق و شوق فراوان گوش می دادند و می نوشتند و تمرینات رو انجام می دادند آروم آروم با تکاملی که طی کرده بودند تغییرات مثبت و نتایج هم شروع به اومدن کرد
تغییر شخصیت و اون حذف اگاهانه ورودیهای نامناسب و رفت و آمد با دوستان نامناسب بالا رفتن مدار ایشون جهان رو به واکنش و کرنش واداشت و گفتند که چقدر آروم فرکانس ایشون تغییر کرد با اینکه اینهمه ایشون مورد تحقیر و تمسخر از سمت دیگران به خاطر این تغییرات داشتند اما کاملا آروم و بیتفاوت به مسیر خودشون ادامه دادند و بارها فایلها رو گوش و نت برداری میکردند تعهد تو به این مسیر پرداخت بها موضوعی هست که تغییرات رو ایجاد میکنه و این تغییرات اولین چیز قابل درک و لمسش تغییر مدار رفتن افراد غیر فرکانس و مدار تو خیلی راحت و آسون بدون هیچ زحمت و تلاشی هست و هم مدار. شدن با افراد مناسب و هم فرکانس خودت هست ابتدای مسیر لازمه که اگاهانه خودمون سعی کنیم از افراد و محیط نامناسب و ورودیهای نامناسب اگاهانه خودمون رو دور کنیم ولی تعهد و ادامه دادن مسیر جهان رو به تکاپو می ندازه و خود به خود در مدار بالاتر افراد بهتری هم فرکانس تو می شند
استاد جان در مورد پرداخت بها گفتید و اینکه خودتون چقدر تو این مسیر بها پرداخت کردید و هربار هر محصول رو با چه وسواس و دقت و با جزییات خیلی بیشتر از بهایی که پرداخت میکنیم اپدیت و آماده میکنید با هر بار رشد درک و آگاهی بیشتر این محصولات رو بهتر میکنید و انصافا بیشتر از بهایی که پرداخت میکنیم استفاده کاربردی و نتایج بیشتر رو تا پایان عمرمون میتونیم با عملگرایی ایجاد کنیم
رضای عزیز از عملگرایی گفتند از تغییرات تکاملی در شخصیت ایشون و بعد هم در اقدامات عملی گفتند از همون مغازه ابزار و یراق فروشی با همون امکانات و شرایط و توانایی که داشتند شروع کردند مثلا میتونستند لباس تمیز و بهتری بپوشند میتونستند مغازه رو تمیز کنند میتونستند وسایل رو جابجا و فضا برای وسایل جدید باز کنند و با امید به اینکه این فضای خالی رو خداوند پر میکنه کار کردند و شرایطی پیش میومد که راحت بدون هیچ چک و تضمینی جنس براشون میومد و بعد از فروش مبلغ خرید رو پرداخت میکردند لامپهای مغازه رو عوض میکردند و روابط اجتماعی بهتری با مردم داشتند با اعتماد به نفس و خودباوری بیشتر خدمات ارائه می دادند و تجسم کردن اینکه این مغازه رو روزی گسترش بدند و شرایط بهتری داشته باشند حتی نقشه داخلی فروشگاه بزرگ که تو ذهنشون تجسم میکردند رو کشیده بودند خدا رو هزاران بار شکرگزار هستم که خود من مدتهاست این اقدامات رو تو محل کارم داشتم و این اقدامات خود به خود از روی ذوق و اشتیاق به صورت تکاملی درونم ایجاد شده با همون شرایط و امکانات و موقعیت که در حال حاضر دارم سعی کردم بهبودی بیشتر رو بدم و احساس ارزشمندی بیشتر به خودم و کارم و اعتماد به نفس بیشتر و کار با دقت و بهتری رو ارائه دادم از همونجا که هستم شروع کردم تا قدم به قدم هدایت بشم
نکته مهم اینه وقتی کمال گرایی رو میزاری کنار و منتظر نمی شی چیزی اون بیرون تغییر کنه تا تو اقدامات و تغییرات رو شروع کنی از همون شرایط و موقعیت که داری با هر کاری که در اون لحظه از دستت بر میاد کار رو انجام میدی مثلا همین اقدامات کوچیک در اون موقعیت کاری یا حتی تغییرات و اقدامات عملی برای اینکه روزی وارد یه رابطه عاطفی و ازدواج بشی شروع میکنی به انجام یه سری مسولیت پذیری در انجام کارهای خونه بالا بردن اعتمادبه نفس و خودباوری رسیدگی به نظافت شخصی و ارزش قائل شدن بیشتر به خودت کارهایی هست که در اون زمان و لحظه با همون امکانات و توانایی و موقعیت که داری کارهای سمت تو هست و کارهای سمت جهان بعد از ایجاد این تعهد و تغییرات و به قول معروف ثابت کردن برادری خودت هست جهان رو مجبور به تغییر و پاسخگویی به درخواست هدایت تو به بهترین مسیرها میکنه موضوع مهمی که نود درصد مواقع ما انجام نمیدیم که سرچشمه این کار از کمال گرایی و قدرت دادن به عوامل بیرونی تغییر اول از شرایط بیرون باشه تا من هم بعدا تغییرات رو ایجاد کنم که واقعا آدم رو عقب میندازه و هیچ وقت اون المان مد نظر در بیرون هم تا ما تغییر نکنیم و اقدامات هرچند کوچیک و هماهنگ با شرایط اون لحظه رو انجام ندیم ایجاد نمیشه موضوع مهمی که رضا عطار روشن خیلی زیبا و واضح و دقیق توضیح دادند و خود من هم دارم همون اقدامات هرچند کوچیک رو مثل رضای عزیز تو همین شرایطی که دارم انجام میدم و با هدایت الهی سعی میکنم قدم به قدم پیش برم تا مسیر درست و جای درست من کاملا روشن و واضح و شفاف بشه چقدر این صحبتهای رضای عزیز عالی هست کاملا قابل تجسم و درک کردن هست و توضیحات تکمیلی استاد جان هم که دیگه نور علی نور هست خدایا شکرت برای این فایل ارزشمند عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه عزیزان
سلام به رضای عزیز که اینقدر عالی توضیح میدن و مثال میزنن و همین مثالها کلی من رو روشنتر کرد و به درک بهتری رسوند و کمک کرد به من تا به درک بهتری برسم که چطور عمل کنم تا به خواسته هام برسم
عواملی که باعث موفقیت رضای عزیز شد از نظر من
1_شور و اشتیاق
2_گوش دادن مستمر و تکرار و مداومت در گوش دادن فایلها
3_پرداخت هزینه که باعث شد بهتر عمل کنن و گوش جان بسپرن به فایلها
4_مهم نبودن حرف دیگران و عمل کردن به روشی که احساس بهتری بهشون میداد
5_تغییر از همونی که میتونی همون چیزی که داری همونجایی که هستی که فکر میکنم خیلی مهم و کاربردی و یکی از اولین گامهاست برای رسیدن به خواسته
6_متعهد بودن که مهمترین مهمترینهاست
تمام این عملکردها باعث میشه که وقتی خداوند تعهدمون رو ببینه خداوند هم وارد عمل میشه و برنامه ریز زندگیمون خداوند میشه برای رسیدن ما به خواسته ها و هم زمانیها و اتفاقات مناسب با خواسته اتفاق میفته مثل داستا رضای عزیز و همسر خواهر خانمشون که خیلیی بهشون کمک کرد تا وقت بیشتری داشته باشن و فشارها کمتر بشه
یکی از نکاتی که توی صحبتهاشون به من کمک کرد اینکه «من اگه دوست دارم اونی که میخوام باشم باید چکار کنم؟
چه شخصیتی داشته باشم؟
چه رفتاری داشته باشم؟
چه چیز در من باید تغییر کنه ؟»
خیلی عالی و بینظیر رضای عزیز توضیح دادن که تغییر از همانجایی که هست و همون چیزی که در توانمون هست باید انجام بشه
و چقدر عالی مثال خودشون رو زدن که اون موقع در توانشون لباس مرتب پوشیدن و تمیز و مرتب کردن مغازشون بود(واقعا جای تحسین داره اینطور عمل کردن و متعهد بودن و عالی درک کردن مطالب که منتظر نموندن و شروع کردن از جایی که بودن)
تعهدی که استاد همیشه تاکید دارن یعنی همین عملکرد رضای عزیز این دوست عزیزمون یکی از نمونه های عالی و بکر هستن از توصیه های استاد در مورد مداومت و اسمترار و تعهد و ایمانی که باعث عمل کردن شده
یکی از نکاتی که برام خیلی واضح شد و درک بهتری ازش پیدا کردم با دیدن این فایلها «ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته». رضای عزیز باور کرده بود میشود و داشت تمام تلاش خودشون رو میکردن و از اونچه که داشتن شروع به تغییر کردن
من اوایل که با استاد اشنا شده بودم در تلگرام، سعی میکردم که تمام تمرینات استاد رو انجام بدم و هرچی درک میکردم رو و با توجه و فرکانسی که اون زمان داشتم و می فهمیدم رو انجام میدادم و احساسم خیلی خوب بود، و یکی از خواسته های من این بود که درامد داشته باشم تا اینکه توی یکی از فایلها استاد صحبت کردن که دقیق یادم نیست اما مضمون این بود که اینکه یه جا بشینی توقع داشته باشی خدا یک کیسه پول از اون بالا برات بندازه پایین سخت در اشتباهی، تو باید حر کت کنی تو باید یه کاری کنی و« ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته ».این حرفها کلی منو تکون داد دیگه اون حال خوب نبود، چون الان که فکر میکنم منم مثل رضای عزیز فکرم این بود که نیازی نیست من کاری کنم من فقط تمرینات رو انجام بدم کارهایی که استاد میگه بکنم مواظب ورودیهام باشم اخبار نبینم بقیه اش دیگه با خداست
و واقعا درست هم فکر میکردم و من عمل میکردم اما خودم نمیدونستم و بعد صحبتهای استاد برداشت من از صحبتهای استاد این بود که«خوب من دلم میخواد درامد داشته باشم اما کار ندارم و من شغلی ندارم پس توقع نداشته باشم خدا برام پول بفرسته و کاری برام بکنه خودم باید پول در بیارم »یک مدت هم حال خوبی نداشتم چون من کاری نمیتونستم بکنم و همسرم سخت مخالف کار کردن من بود یک دختر مدرسه ای و یک پسر شیرخواره داشتم و استاد هم همیشه تاکید بر عمل کردن داشتن یک اقدام عملی و از نظر من این اقدام عملی یعنی کار کردن تا درامد داشته باشم
بعد یک مدت وارد سایت شدم ونمیدونم کی من متوجه شدم من درست درک کردم من باید طرف خودم رو انجام بدم بقیه کارها رو خداوند. انجام میده و منظور استاد رو من درست درک نکرده بودم همین که من تمرینات رو انجام میدادم. همینکه مداومت داشتم در این مسیر وسعی میکردم خارج نشم همین که رفتار من تغییر کرده بود همین که من تلوزیون رو خذف کرده بودن خودش اقداماتی بود که انجام میدادم و چقدر اون سال متفاوت بود با تمام زندگیم از لحاظ روابطم با همسرم که اون سال اولین سالی بود که من از همسرم هدیه میگرفتم برای تولد و روز زن و بدون مناسبت پول به من میداد در صورتی که قبلا باید بهش میگفتم بده و دلیلش رو هم میگفتم و خیلی اتفاقات خوب دیگه اما من نفهمیده بودم که من دارم درست عمل میکنم من پول میخواستم و خداوند به طریق مختلف به من پول میداد اما من نمیفهمیدم
با مثالهای رضای عزیز یاد خودم افتادم
رضای عزیز ایمان داشتن و باور داشتن که این مسیر درسته و عمل میکردن به اون چیزی که میتونستن و درها هم براشون باز میشد
به نظر من وقتی در این مسیر باشی ناخوداگاه مرتبتر میشی و تمیزتر وبا برنامه تر میشی نمیدونم اما این تجربه منه
من از صحبتهای رضای عزیز خیلی کلیدها دستم اومد منی که آرزوی یک خونه بزرگتر و زیباتر دارم باید الان همون احساس رو داشته باشم که میخوام اون خونه داشته باشم من باید الان از زیباییهای همین خونه لذت ببرم
من خیلی لوازم دلم میخواد و هر وقت کسی میگه بیا اینو بخر میگم نه با این خونه این وسایل و یا این مبل نه وقتی رفتم خونه بزرگتر وقتی خونه دلخواهم خریدم بعد اینو میخرم اینکارو میکنم و این رو من فهمیدم که من که اون خونه رویابی رو میخوام همون احساس رو در همین خونه داشته باشم لوازمی که ارزوشون رو دارم و میگم باشه وقتی رفتم توی خونه رویاییم الان اگه توانشو دارم تهیه کنم و لذت ببرم تا اون خونه هم بیاد
یکی از مثالهای واضح و عیتی بزنم یکی از فامیلهای خودم با اینکه مستاجر بود اما تقریبا یکسال میشه که هر چی دوست داشت و ارزوشو داشت که توی خونه خودش داشته باشه رو تهیه میکرد و میخرید با اینکه مستاخر بود و خیلها میگفتن حیفه اول جمع کن خونه بخری بعد و خیلی حرفهای دیگه اما توجه نمیکرد و میزنهار خوری که ارزوشو داشت مبلی که دوست داشت همه رو خرید به لطف خدای مهربون حالا خونه خریده و انشالله سال جدید رو توی خونه خودش سفره هفت سینشو پهن میکنه
رضای عزیز این فایل بینظیر بود و عالی و باید اینقدر گوش کنم تا به درک بهتری برسم و اگاهتر بشم
استاد ممنونم بابت اموزه های ارزشمندتون که افرادی مثل رضای عزیز رو به خواسته های خودش رسوندن و برای من نشان دادن این الگوها بینهایت عالی و اگاهی دهنده است و هدایت کننده
خدای مهربانم شکرت بابت هدایتهای بینظیرت که من رو به سمت بهترینها هدایت میکنه
خدایا شکرت بابت همه نعمتهای زندگیم
خدایا ما را هدایت کن به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه انان که غضب کرده ای و نه گمراهان آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید.
به نام خداى مهربان و هدایتگر
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان هم فرکانسى
خدایا شکرت که بمن قدرت شنیدن و درک این آگاهى رو دادى ، خدایا شکرت که هدایت شدم به این سایت الهى و دوستان ارزشمند و آگاه .
قبل از هر چیز تحسین میکنم آقا رضاى عزیز رو که اینقدر با تعهد و تمرکز بالا روى خودشون کار کردن و عمل کردن .
ممنونم از استاد عزیزم که همیشه نکات کلیدى و مهم و آگاهى هاى بى نظیرى رو با ما به اشتراک میذارن .
مطالب نتایج دوستان( آقا رضا عزیز ) – قسمت ١٠
-من تمام این سالها پولى پرداخت نمى کردم و همش رایگان و اولین بار بود که بهایى پرداخت مى کردم براى دوره اى .با اشتیاق متفاوت این دوره رو گوش مى کردم .
خیلى زیاد گوش مى کردم ، بارها و بارها گوش مى کردم .تو مغازه ، تو خونه گوش میکردم ، شبا تا جایى که راه داشت گوش مى کردم و مینوشتم . ( این یعنى پرداخت بها براى رسیدن به خواسته ها )
بقدرى باور کرده بودم خداوند زندگى من رو بهتر میکنه که فقط دنبال این بودم که چطور بنده بهترى بشم از نظر خداوند( باور ، باور کرده بودن )
نکته : بعدا متوجه شدم این همه ماه که دیگه اخبار رو دنبال نمى کردم ، ورودى منفى بخودم نمى دادم ، این همه ماه که من در مورد مشکلاتم با دیگران صحبت نمى کردم و گله و شکایت نمى کردم دیگه با کلام خودم معصیت نمى کردم ، این همه که مى نوشتم داشتم تمرکز مى کردم بر نکات مثبت ، در واقع اینها همه تغییراتى بود که من در خودم ایجاد کردم .
من خودم هم نمى دونستم اینها تغییر و دارم تغییر میکنم ولى اینا تغییراتى بود که یواش یواش در من شکل گرفت (تکامل طى کردن )
(تو یک قدم بردار ، خداوند صد قدم برات برمى داره )
تغییرات آقا رضاى عزیز :
اخبار گوش نکردن ، گله و شکایت نکردن ، با دوستان بیرون نرفتن ، سیگار نکشیدن
دوره هدفگذارى رو که تهیه کردم صبح تا شب فقط فایل هدفگذارى گوش مى کردم ،که آن زمان هفته اى یک فایل میذاشتید ،فقط آن یک فایل آنقدر گوش مى کردم که بنظرم اصلا تکرارى نبود، اینقدر که دوست داشتم ( تمرکز لیرزى )
عجیب هیچ چیزى من رو تحریک نمى کرد ، بچه ها مى گفتن بیا بازى مى گفتم بازى چیه ، من کار دارم ( تعهد تعهد داشتن به مسیر و ادامه دادن با تعهد بالا)
اینقدر من گوش میدادم که حرفام حرفاى شما شده بود ، مسخره مى کردن و تحقیر مى کردن ولى برام اصلا مهم نبود چون من فقط حرف شما رو داشتم گوش مى کردم ( کنترل ورودى ها و کنترل ذهن )
صحبت هاى استاد عزیز:
[نکته : رضاى عزیز گفت من داشتم تغییر مى کردم وقتى ورودى هام رو کنترل کردم ، وقتى نگاهم رو به خدا تغییر دادم ولى فکر مى کردم اینا تغییر نیست و فکر مى کردم خدا باید تغییر کنه.
ولى اینا واقعا تغییر و اینا خیلى خیلى تغییرات درست و اساسى .
وقتى ما براى چیزى بها پرداخت میکنیم خیلى براش ارزش قائلیم ، خیلى بیشتر حواسمون بهش هست ، خیلى بیشتر گوش میکنیم اگر فایل باشه.
من خودم به جایگاهى که رسیدم براى همه چیز بها پرداخت کردم ، در مورد بحث بها پرداخت کردن براى شرکت در دوره آموزشى از بندرعباس با قطار میامدم تهران بجز بلیط قطار ، هزینه دوره هم واسه من خیلى زیاد بود ولى من بها رو پرداخت مى کردم و هفته اى یکبار مى آمدم تهران ، دو روز هم در راه بودم.
بهایى که پرداخت میکنه براى موفقیت باعث میشه خیلى جدى تر بگیره مسیر و خیلى بیشتر گوش کنه ، خیلى بیشتر عمل کنه و به همون نسبت بهتر نتیجه بگیره .
هرچند فایل هایى که بصورت پولى در سایت هستن سعى کردم با بالاترین کیفیت ممکن از لحاظ آگاهى ، مطالبى که در آن گفته میسه ، جزییاتى که مطالب رو روشن میکنه و تمریناتى که داده میشه .
و بارها دیدید که دوره هایى که در سایت ما عالى داشته میفروخته رو از اول ضبط کردم و خیلى از دوره ها رو آپدیت کردیم، تقریبا همه ى دوره ها ( بهبود همیشگى و مستمر)
اینقدر برام مهمه که وقتى افراد بهایى رو براى دوره آموزشى پرداخت کرده باشن بهترین بهترین خودم باشم .
چون برام خیلى مهمه وقتى افراد بهایى رو براى دوره آموزشى پرداخت میکنن بهترین خودم رو در آن لحظه ارائه داده باشم ( احساس ارزشمندى ، لیاقت ، عزت نفس )
این از بچگى با من بوده که اگر چیزى رو مى خواستم بفروشم باید بهترین حالت میبوده ، بهترین حالتى که خودم انتظار داشتم همون رفتار رو با من بکنن .هر چیزى که بوده حتى موقعى که کلوپ بازى داشتم میرفتم با قیمت چندید برابر دسته اصل میخریدم و کلى وقت میذاشتم و تمیز میکردم و درست میکردم چون دوست داشتم تجربه اى به مشترى ها بدم که دوست داشتم افراد به خودم بدن .]
( استاد شما همیشه هم بهترین رو براى خودتون مى خواید و هم بهترین رو در اختیار افراد قراد میدید ، مثل فایل هاى آموزشیتون که بهترین هستن، شما حتى موقع هدیه خریدن هم بهترین هدیه رو به دوستانتون میدید مثل موبایل براى رایس .
بنظرم این نشان از عزت نفس و اعتماد بنفس بالا و احساس ارزشمندى و لیاقت و باور به فراوانى در جهان)
یواش یواش بدون درگیرى و ناراحتى ، اتفاقات و تغییراتى ایجاد شد که دیگه از طرف اطرافیانم فشارى بمن وارد نمیشد که رضا باید بیاى
( وقتى جهان تعهد شما رو میبینه آن هم بکمک شما مى آید)
صحبت هاى استاد عزیز:
[وقتى شما آگاهانه میاد تغییر مى کنید و افکار و ورودیهاتون رو تغییر میدید افراد نامناسبى که قبلا رفیقاى صمیمیتون بودن حتى از اعضاى خانواده باشن جهان به طرز جادویى آنها رو جدا میکنه.
همه این رو تجربه کردن که وقتى روى خودشون کار میکنن و باورهاى بهترى رو تو ذهنشون میسازن ، آن دوستاى نامناسب ، فک و فامیل و حتى اعضاى خانواده که در فرکانس و مدار دیگه اى هستن و کاملا توجهشون روى مسایل نامناسب و موضاعات ناجالب و تغییر نکردن، جهان خیلى راحت و بدون درگیرى و بدون ناراحتى و بدون خشونت ، بدون عصبانیت ، خیلى راحت جدا میکنه.
یعنى این به شما باید هینت بده ، باید به شما نشون بده که خداوند چقدر داره دقیق عمل میکنه .
این نشون میده وقتى ما متعهد میشیم تغییر مى کنیم جهان بقیه کارها رو انجام مى دهد ، خداوند بقیه کارها رو انجام مى دهد ، الطیبات للطیبین رو انجام مى دهد نگران بقیه اش نباشید .
یه جاهایى ما ممکنه لازم باشه افراد نامناسب رو بخصوص آن اولش که هنوز تغییرات بنیادین نشده ، هنوز آنقدر ذهنمون قوى نشده ، خودمون رو آگاهانه یسرى چیزها رو گوش نکنیم ، یسرى آدما رو مبینیم ، یسرى ارتباطات رو قطع کنیم که مى دونیم بسیار نامناسب ولى وقتى یه ذره درونى تغیراتمون بزرگتر میشه جهان بقیه کارها رو انجام میده ، اولش شاید نیاز داشته باشیم یه ذره خودمون حواسمون باشه ولى وقتى ادامه میدیم ، جهان دیگه کاملا دقیق و بدون خطا آدمهاى نامناسب رو از زندگى ما حذف میکنه و آدم هاى هم فرکانس و مناسب رو وارد زندگى ما میکنه به همین راحتى .]
صبح تا شب دوره هدفگذارى رو گوش میکردم ، خونه ، مغازه و بیرون گوش میکردم ، آهنگ هاى گوشیم رو همه پاک کردم ، هیچ چیزى بغیر از فایلاى شما گوش نمیدادم ، هیچ چیزى نمى دیدم ، نه اخبار ، نه تلویزیون ، نه فیلم ، نه فوتبال ، نه موزیک هیچى ، فقط فایلاى استاد عباس منش وو نگاه مى کردم و آن دوره رو با اشتیاق بارها تمریناتش رو انجام دادم ( تعهد بالا ، تمرکز ، کنترل ورودى ها ، کنترل ذهن و استمرار و ادامه دادن با اشتیاق)
چند ماه گذشت و یواش یواش دیدم شرایط من داره در کار تغییر میکنه ، ذوق و شوق من براى کار کردن بیشتر شد .
در دوره گفتید آدم باید حرکت کنه و براى رسیدن به خواسته هاش باید ببینه چکارهایى باید انجام بده ، و اینکه باید تجسم کنیم هر آنچه مى خوایم و من داشتن یک فروشگاه بزرگ رو تجسم مى کردم .
و تمام درک من این بود که این ابزار و یراق باید گسترش پیدا کنه وبعد من ثروتمند میشم . بنابراین شروع کردن به عمل کردن به تکنیک ها و آموزشهاى شما براى بهبود عملکرد و کسب و کار ، رسیدن به خواسته ها و اهداف ( حرکت کردن ، قدم برداشتن و عمل کردن )
همون مغازه اى سالها با بى میلى میرفتم و مى آمدم شروع کردم به درست تر کار کردن . شما (استاد عباس منش )گفتید الان در هر شرایطى هستید مهم نیست سعى کنید خودتون رو در شرایطى که مى خواید باشید احساس کنید و جورى رفتار کنید انگار به آنچیز رسیدید .
منم گفتم من اگر صاحب یک فروشگاه بزرگ ابزار و یراق هستم چه احساسى دارم ، گفتم احساس غرور دارم ، احساس اعتماد بنفس دارم ، آرامش دارم . بعد لباس مرتب مى پوشم بعد گفتم حالا کدوماش رو مى تونى انجام بدى ؟
من گفتم اگر من صاحب یک فروشگاه بزرگ باشم چه ویژگى هایى ، چه شخصیتى خواهم داشت ؟ چجورى میشم ؟ چه رضایى میشم ؟
نوشتم که اخلاقم، خرج کردنم و مهمانى گرفتنام چجورى میشه ، ماشینم چیه و خونه چیه و …
یکى از موارد هم این بود که لباس شیک و مرتب مى پوشم .
از همه چیزهایى که نوشته بودم فقط این رو مى تونستم انجام بدم ، گفتم از همین شروع میکنم و تصمیم گرفتم که بالباس شیک و مرتب بیام سرکار .
خلاصه از اینجا شروع کردم ، تغییر در همون چیزى که داشتم ، اول تیپم رو درست کردم ، بعد گفتم مغازه یه آدم موفق تمیز باید باشه دیگه ، شروع کردم به تمیز کردن مغازه ، گفتم من مى خوام بدنیا نشون بدم که آدم لایقى هستم ، همون چیزى که بود رو مرتب کردم . وقت گذاشتم ، باکس درست کردم ، طبقه بندى و جداسازى کردم ، خیلى مغازه مرتب شد و کلى فضا باز شد .
از شما شنیده بودم : شما سعى کنید فضا رو باز کنید ، خدا آن رو پر میکنه .
اتفاقاتى افتاد و افرادى آمدن که جنس بهم میدادم بلند مدت و من جنس بیشتر میاوردم و آن قفسه ها پر شد ، آن افراد خودشون میومدن درب مغازه.
نمى دونم چجورى فقط تلاش من این بود که مغازه رو مرتب کنم ، آن کارى که از دستم برمى آمد.
اول لباس مرتب و بعد مغازه رو مرتب کردم براى اینکه احساسم بهتر شه ( احساس بهتر= اتفاقات بهتر )
همش دنبال این بودم که آن شرایطى که مى خوام داشته باشم رو بیام الان براى خودم صحنه سازى کنم با همون چیزى که هست.
با تن صداى بهترى با مردم صحبت مى کردم ، اعتماد به نفس بهترى داشتم و دیگه خیلى چشم انتظار مشترى هاى خوب بودم .و مى گفتم خدا خودش خوبا رو جدا میکنه و بسمت من میفرسته (باورسازى ، عمل به ایده ها )
یواش یواش کسب و کارم تغییر کرد و شرایطم بهتر شد ، درآمدم بهتر شد و ایده هایى به ذهنم میومد که بتونم بدهى هام رو پرداخت کنم.
صحبت هاى استاد عزیز :
نکته فوق العاده اى که رضاى عزیز بهش توجه کرد و توضیح داد که من از آنجایى که هستم شروع کنم به تغییرات ، الان براى اینکه تغییر کنم ، اولین کارى که مى تونم انجام بدم ، که امکان پذیره اینه که ظاهرم مرتب تر باشه، با ظاهر مرتب ترى برم سرکار یا قفسه ها رو تمیز کنم یا جا رو باز کنم .
این چقدر نکته مهمى که از همون جایى که هستى ، با همون شرایطى که هستى ،با همون امکاناتى که دارى شروع کن به تغییر کردن .
یکى از ایرادایى که خیلى ها دارن بخصوص آدم هاى کمالگرا اینه که مغازه ابزار یراق مى خوام ولى حالا اینجا رو تمیز و مرتب کنم چه فایده اینجا پایین شهر ، زیر پله است و اصلا دیده نمیشه . اگر رفتم و خدا یه مغازه بزرگ بهم بده ، یه جاى بالا شهر بده ، چند دهنه مغازه باشه ، شیشه سکوریت باشه ، قفسه هاى فلان باشه و … آنوقت من لباس مرتب مى پوشم ، تمیز مى کنم وگرنه این مغازه که ارزش تمیز کردن نداره.
یعنى ٩٠ ،٩۵ درصد آدم ها اینجورى فکر میکنن که باید یه چیزى از بیرون تغییر کنه تازمن شروع کنم به تغییرات . (پذیرفتن مسئولیت صددر صد اتفاقات زندگیمون )
نمیاد بگه من از همون جایى که هست ، از همون شرایطى که هست ، با همون امکاناتى که هست ، آنچیزى که قابل تغییر شروع کنم به تغییر دادن . من قدمم رو بردارم ، من برادریم رو ثابت کنم به خداوند و بعد خداوند به تعهداتش عمل میکنه
( از تو حرکت از خدا برکت ، تو یک قدم بردار خدا صد قدم برمیداره )
-من آدم بهتر بشم با همون شرایطى که هست .
سوال : چقدر ما منتظریم تا یک چیزى آن بیرون تغییر کنه تا ما هم تغییر کنیم ؟
(این سوالى که باید بهش جواب بدم و بنویسم تا ببینم کجا هستم )
-شروع نمى کنیم از خودمون ، از شرایطى که داریم ، از امکاناتى که داریم ، از همون جایى که هستیم ،نه اینکه یکى بیاد بمن پول قرض بده .
نکته: وقتى خداوند ببینه که تو متعهد هستى و دارى تغییر میکنى آن هم پاسخ ها را خواهد داد.
سلام به همه دوستان عزیزم و استاد عباسمنش گرامی خدارو هزاران بار سپاسگزارم که بار دیگر فرصتی دارم تا ردپایی از خودم برجای بگذارم سلسله فایلهای آقا رضای عزیز به قدری جذاب و زیبا هستن و توضیحات استاد بقدری عالی واضح روشن ساده گویا باورپذیر وگامل هستن که هربار که قسمتی از فایلهای آقا رضا روی سایت قرار میگیره مشتاقانه گوش میدم و خداروشکر میکنم بخاطر دقیق عمل کردن قانونش قسمت اول که اشاره به نگته تغییر کرذن ما با کنترل ورودیهای ذهنمون و انجام ندادن یکسری رفتارها و عادتهای غلط، قبلی و ایجاد یکسری عادات جدید و بعد به انتظار نشانه های خداوند بودن و تایید کوچکترین نشانه و ادامه دادن مسیر هست دقیقا نقطه ایست که من کاملا بهش آشنا هستم وقتی اوایل با ذوق و شوق متوجه قوانین شدم و قلبم آروم شد آگاهانه اخبار تلویزیون رسانه کانال فضای مجازی رو ترک کردم و اگر بودم فقط، برای مسیر اهدافم بود بدون اینکه بخوام اخبار رو گوش کنم اما بشدت و بشدت با مقاومت و تمسخر اطرافیان و تعجب و شاخ دراوردن اونها روبرو شدم البته که واقعا تا مدتها حالم رو بد میکردن با اصرارها و دعواهاشون اما من میدونستم که این بخاطر ضعف منه که نمیتونم با عزت نفس از تغییر رویه خودم و واکنش اونها حتی خم به ابرو نیارم اوایل تا ماهها و ماهها به روش قبلی تلاش میکردم قانعشون کنم چون هنوز قانونرو درست متوجه نشده بودم فکر میکردم وقتی اعتراص میکنن چون افراد نزدیک به من هستن بی احترامیه یا هر باور محدود کننده ای شبیه این و واکنشهای متفاوتی بصورت احساس گناه دادن به من و اصرار بر اینکه هم قول اونها بشم و گله وشکایتها و غر زدنهاشونو تایید گنم و مدام از رفتارها دیگران شکایت کنن و من گوش گنم تایید کنم و حتی واضحا اعلام میکردم که غیبت دوست ندارم یا حرفو عوض میکردم یا عملا تماس نمیگرفتم باهاشون و یا حتی صحبت کوتاه میکردم اما مقاومتها بسیار شدید بود بعدها فهمیدم دلیلش نداشتن عزت نفس در من بود و چیزی بنام مهم بودن نظر اطرافیانم و خانواده ام درباره من و قائم به ذات نبودن من چیزی که منو سالها و سالها از تجربه شادی آرامش ثروت عزت وحتی این اواخر سلامتی هم دور کرده بود من با شایستگی بالادرتمام ر هنوز در خطی قرار دارم که هفده سال پیش بودم و این واقعا دردناکه ریشه تمام مشکلات ما اول شرک هست و بعد نداشتن عزت نفس عزت نفس پایه و اساس تمام موفقیتهاست و منی که دوسه ساله تو سایت هستم با اینکه از مون اول تمام حرفهای استادو وجودم قبول کرد و به آرامش سلامتی و رابطه خوب با خودم و جهان رسیدم اما نفهمیدم چه گنجی در اختیارمه که باهاش میتونم به هرچی که میخام برسم البته میخواستم و میدونستم و راه میرفتم و تجسم زیاد میکردم و چقدرررر حالم عالییی بود اما مشکل اینجا بود که این حال عالیییی با تغییرات پایدار و ادامه دار در رفتار ث در عملکرد با درک عمیق و درونی قانون باقی میمونه وگرنه بعد از یک مدتی اثری از مسکن سخنان استاد و یا فایلهای زیباشون تو وجودت نمی بینی زمانی این اثر رو می بینی که مثل امثال آقا رضا بیای عمل کنی ریز به ریز و هر روز و هر روز و بیای یاد بگیری هر روز چیزهای بیشتر و بیشتر زیپ دهانتو بسته نگه داری و همیشه مراقب چشم و گوشت باشی تا وقتی اینقدر فرکانست پایدار، بشه که افراد ناکناسب نزدیک به تو خودبخود از زندگیت دور بشن و این چیزیه که از صحبتهای آقا رضا من درس گرفتم چقدر خوبه که برای رسیدن به اهداف بزرگمون از همون نقطه ای که توش هستیم خودمون رو تغییر بدیم ومن شروع کردم این گارو و خیلی براش ذوق دارم هنوز اتفاق خاصی رخ نداده اما من دارم ادامه میدم و باذوق هدایتا رو انجام میدم گاهی در طول روز از مسبر خارج میشم اما تلاشم اینه بنیادین تغییر کنم بنیادین عملکردمو عوض کنم بنیادین نگاهمو درست کنم و هر روز بهترین خودمو ارایه بدم ان شا الله خداروشکر که تونستم یکبار دیگه یک کامنت دیگه روی این سلسله برنامه عالی بگذارم درپناه الله پایدار و پر نعمت
سلام شیما جان
عزیزدلم لذت بردم از خواندن کامنتت وکلی چیز یاد گرفتم شیماجان منم شرایط شمارو دارم وکاملا درکتون میکنم …عین همین تجربه هایی که نوشتی رو منم دارم تجربه میکنم ،،وپی بردم همش برمیگرده به نوع باوری که توکودکی بدلایلی برام شکل گرفته وخدارو شکر میکنم که بااین مسیر اشناشدم وفرصت تغییر رو دارم …شیما جان عزبزم،دوست همفرکانسی منتظر نتایج خوبتون هستم ومنم باانگیزه ادامه میدم ومیام ازنتایجم میگم براتون ودوستانم اینجا….،،،براتون بهترینعا رو ارزو میکنم دوست خوبم
شادی عزت نفس فوق العاده ،ثروت ،سلامتی ،معجزه،خوشبختی ابدی نصیبتون باشه
چشم فرو بسته اگر وا کنی
در تو بوَد هر چه تمنا کنی
سلام استاد عزیزم
دیروز 20 بار سایت رو رفرش کردم
دیگه میخواستم زنگ بزنم به خانوم فرهادی
هی میگفتم خدایا چی شده!
امروز که سایت بالا اومد
گفتم ییییسسسس(استیکر خنده)
در مورد فایل باید بگم چقد ما شبیه همیم تو مسیر پیشرفت
اقا رضا انگار داره کارای من تو این یکسال ورود به سایت رو توضیح میده
کنار گذاشتن افراد سمی
ورودی های درست
یواشکی خریدن محصول
بمباران با صدای استاد
نوشتن و انجام تمارین
امید زیاد
شروع کردن با هرچه که در اون لحظه داریم
تعهد به تغییر
ادامه دادن با وجود مسخره شدن
استمرار
و همه چیزایی که فکر کنم از استاد گرفته تا همه بچه ها یی که نتیجه خوب گرفتن باهاش مواجه شدن حلش کردن و ازش عبور کردن
که منم دنباله روی شما عزیزانم هستم
مادرم چند روز پیش بهم میگفت همه وام میگیرن یه چیزی رو میخرن بعد کم کم قسط وام رو میدن تو چرا وامنمیگیری کسب کارت رو قوی کنی؟
گفتم اصلا اسم وام رو پیش من نیار
گفت خوبه توام هرچی عباسمنش میگه توام میگی
گفتم اره هرچی استاد بگه منم انجام میدم
من باید خودم پول بسازم راه رسم پول ساختن رو یاد بگیرم با تزریق پول از بیرون من رشد نمیکنم
من از خدا میخوام خدا راهش رو به من نشون میده من تو اون راه قدم بر میدارم و تمام.
خیلی خوشحالم که عضو این سایتم
دارم قوانین مهم جهان از جمله
تکامل
رهایی
فرکانس
احساس خوب
و…
رو یاد میگیرم اینا واقعا برترین مفاهیمی هستن که برای یک زندگی موفق بهشون احتیاح داشتم
اینا خوندن فکر خدا محسوب میشن
و کل کیهان بر اساس این قوانین تشکیل شده
به امید روزی که از نحوه آشناییم و نتایج عالیم ویدئو بگیرم برای استادم بفرستم تا ذره ای از عشقش رو جبران کرده باشم
بدرود..
به نام خدای مهربان
سلام به قافله عشق و قافله سالارش
سلام به عباد الرحمن
اگر یه نوترون شک دارید، به آیه 63 فرقان رجوع کنید.
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
و بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که بر روی زمین به تواضع و فروتنی راه روند و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب (و عتابی) کنند با سلامت نفس (و زبان خوش) جواب دهند.
ما خیلی خاااااااصیم. ما خیلی با حاااااااااالیم. ما خیلی خوشحااااااالیم.
ما شاد و خندان در سایتِ یزدان، آگاهی ها رو میکنیم نوشِ جان
و اما سرگذشت پندآموز آقا رضا خیلی مرا به فکر فرو برد، و خیلی چالش ها در ذهن ام ایجاد کرد، یه جورایی خودم رو شخم زدم که ببینم کجاها دارم کم کاری می کنم و کجاها اشتباه هستم.
رفتم از اولین قسمت رو نگاه کردم.
اولین باگ پیدا شد. نداشتن تعهد کافی.
من به اندازه ای که رضا متهد بود متهد نیستم.
استاد تعهد رو به دو قسمت مهم تقسیم کردند.
_ متعهد به تغییر (از هرجهت، تغییرات بنیادین بطوریکه گذشته شما ربطی به الان شما ندارد)
ولی من میخواستم همین الانم باشم، با همین اطرافیان سمی و همین رفتارها(مهمونی و بیا و بروها) رو داشته باشم و پیشرفت هم بکنم.
_ متعهد به آموزش و درست عمل کردن و روی یک صراط مستقیم ایستادن و از این شاخه به اون شاخه نپریدن.
اوایل که با استاد آشنا شدم، هی میرفتم و صحبت های بقیه رو هم گوش میدادم و میگفتم این ها هم همین حرف رو میزنند، بذار کارهایی که این میگه رو انجام بدم و مثل زبل خان از این شاخه به اون شاخه می پریدم، تا اینکه به لطف خدا و ایمان استوار استاد، یک سالی میشه زیاد این ور و اون ور سرک نکشیدم، تا یه دو سه روز اخیر ،
برای ارضا حس کنجکاوی که ببینم اون استادی که یه مدت اونها رو در حد استاد عباسمنش میدیم در چه حدی هستند؟
اصلا قیاس مع الفارق است، واقعا جنس کلام و اون حال از زمین تا آسمان با استاد فرق داشت و چقدر به خودم تبریک گفتم که اینقدر قدرت تشخیص اصل از فرع ام بالا رفته و این رو مدیون استاد میدونم و خودم که تونستم یکم تمرکز داشته باشم.
حالا حسابش رو بکن، اگه منم مثل آقا رضا این حجم تمرکز رو بکار بگیریم، چه انفجاری صورت میگیره.
خدایا شکررررررررت که هم تا اینجا مسیر رو واضح تر کردی و هم به من نشان دادی چقدر تغییر کردم.
و چیزی که خیلی خیلی تو این چند قسمت بلد بود، باوری که رضا به استاد داشت. باوری که موسی به خضر نداشت، رضا دربست قبول کرده بود که هرچه استاد بگه، بدون اینکه دلیلش رو بدونه انجام میده، مثل بیماری که نسخه دکترش رو تهیه می کنه و طبق دستور مصرف می کنه بدون اینکه بخواد بدونه این دارو چه اثری برای من داره، چطوری میخواد من رو خوب کنه؟.
در واقع رضا شده بود گوش و با تمام وجود، فقط گوش میداد. و چشم می گفت. بطوریکه بقیه هم به این اذعان داشتند، که چه مریدی است که از کوچکترین حرف مرشدش سرپیچی نمی کند.
و اما من تصمیم دارم باورم رو به استاد و خدای استاد بیشتر کنم، گوش باشم و خموش، و این زبان سرخ رو بسته نگه دارم.
خدایا نگهدار دل من و این خانواده ی عزیزم و این مرشدمان باش.
و من الله التوفیق