نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 14 - صفحه 4

سلام به استاد عزیزم

استاد عشقم

یه دونه استاد دنیا

استادترین استاد دنیا

استاد، استاد، استاد

دوستتون دارم، مثل عشقی که فرزند به پدرش داره،

دوستتون دارم مثل عشقی که خواهر به برادر داره، استاد فراتر از استاد دوستتون دارم.

استاد تقریبا هم سن هستیم ولی باور کنید حس عشقی که به پدر و مادرم دارم را هزاران هزار برابر بیشتر به شما دارم.

منم فرزند معنوی شما.

این قدر تو این سایت خرق عادت وجود داره، اینم جزو اون همه.

رضا جان حرف میزنه و من بیشتر از پیش عاشق شما میشوم.

استاد جانم من تو داستان آشنایی خودم با شما گفته ام که خیلی قبل تر از شما، خیلی قبل تر که اصلا بدونم یه روزی من شاگرد شما یا کس دیگه ای بخوام باشم،یه فایل صوتی از یه استادی به دستم رسید که در مورد ثروت بود و منم خیلی سر در نیاوردم و چند بار گوش‌دادم و گذاشتم کنار، به دو دلیل، هم اولش می‌گفت راضی نیستم ، هم اینکه من اصلا نمی‌فهمیدم.

اینقدری نمی‌فهمیدم که الان که فکر میکنم، هیچ‌چیزی از اون فایل یادم نیست. هیچ چیز یادم نیست به جز یه جمله:«میخای بدونی فکرت راجع به پول چیه، به حساب بانکی آت نگاه کن.» منم میگفتم واااا چه معنی!!! چه ربطی!!!

خلاصه که اینقدر نمی‌فهمیدم.

ولی کلا صدای اون استاد و ریتم صحبتش را دوست داشتم.

دیروز، دقیقا دیروز به ذهنم رسید و گفتم بهار حالا که نتیجه داری از استاد عباس منش و یه زیر ساخت خوبی ساختی برو و ببین اون یکی استاد چی میگی.

نه اینکه چیز جدیدی بخواهد بگه، نه، چون دیگه خیلی وقته بهم ثابت شده که من مشتری بهترین سایت موفقیت دنیا هستم.

بهترین با اختلاف، در حد اپل و استارلینک و ویرجین و تسلا و فورد و بوگاتی…

ولی دوست داشتم اون صدا دوباره تو گوشم باشه دوباره بشنوم چون دیگه الان میفهمم ، «حساب بانکی آت، طرز فکرت نسبت به پول را نشان میده، » یعنی چی.

استاد خدا شاهده دو دقیقه ی اول را گوش دادم، یکم زدم جلو گفتم خوب این ها مقدمه اس برای همین منو جذب نمیکنه، در حد چند ثانیه اواسط فایل را گوش دادم و کلا بستم. فایل دو ساعته رایگان از اون استاد، اونم از یک سمینار پولی. بستم و عطایش را به لقایش بخشیدم ‌.

عشقم هر روز نسبت به شما بیشتر میشه استاد.

هر روز چیه؟ هر آن

استاد بگذارید از این قسمت از زندگی ام بگم که شبیه قصه ی رضاست و شبیه قصه ی شما.

منم به لطف خدا بعد از آشنایی شما، از کار تو منزل به عنوان پرستار و خدمتکار وارد یه شرکت شده بودم با حقوق دو برابری، ولی قبلش کار تدریس زبان تو خونه ام را شروع کرده بودم و دایم هم روی خودم کار میکردم، جوری که صبح تا شرکت صدای شما تو گوشم بود، تو شرکت زمان های خالی صدای شما، و بعد از شرکت بدو بدو خونه و تدریس.

ولی بعد از چند ماه به لطف خدا از شرکت اخراج شدم، استاد روزی که اخراج شدم خوشحال بودم، چون خودم هم اونجا و شرایطش را دوست نداشتم ولی ایمانم هم اینقدر نبود که خودم بیام بیرون، باز رضا خودش کارش را جمع کرد ولی برای من، خدا گفت حالا که تو نمیتونی خودت، من میکنم.

بخدا که خدا خیلی وقت ها کار سمت منم انجام داد.

ولی وقتی بهم گفتن تا چند هفته دیگه باید بری، تو دلم این الهام بود که این اخراج ، میشه نقطه عطف زندگی ام. این بهترین اتفاقی بود که میشد بیوفته. و خود خدا دلم را قرص میکرد. بعد از اون اخراج گفتم من دیگه کارمند کسی نمیشم. اگر ذهن من عادت کرده به کارمند شدن، پس من کارمند خدا میشم. از این به بعد حقوق من با خداست. و اینطوری ذهنم را آرام میکردم. استاد چون برام کار این معنا را داشت که صبح برم بیرون و عصر برگردم، اگر یه روز صبح بیرون نمی‌رفتم ذهنم میخورد منو، به همین خاطر خیلی وقت ها صبح ها میزدم بیرون که ذهنم فکر کنه داره می‌ره سر کار و بعد از یه چرخ زدن و پیاده روی و گوش دادن به فایل های شما می آمدم خونه و بقیه ی برنامه ام را انجام می‌دادم.

ولی واقعا وقتی که دیگه کارمند خدا شدم نمی دانستم از کجا خواهد رسید ،نمیدانستم، ولی رسید عالی رسید.

استاد من از اون روز تا حالا هفت تا مسافرت رفتم، نصفش هدیه ی خدا بود به من و خدا روزی ام کرد نصف دیگه اش هم باز هدیه ی خدا بود و روزی اش را به حساب خودم مستقیم ریخت.

استاد درآمدم حداقل ده برابر شده و جالب چیه؟

با این نتایج ذهنم چند وقتی سر و صدا کرد که الان فصل مدرسه هاست درامدت چند برابر شده، تابستان تعطیله، و …………………..

(نمینویسم که نشنوم)

ولی بهش گفتم ببین جمع کن این بساط را، اگر بعد از اخراج و بی‌خبری از اینکه چطوری میخوای پول بسازی، تونستی پول بسازی، بازم میسازی، اگر پارسال تابستون را رد کردی با درآمد دوبرابری امسال هم بهتر میشه. اگر رضا بدون هیچ کارت دعوتی ابزار و یراق را جمع کرد و بیزنسش را پایه ریزی کرد، پس تو هم میتونی، اگر استاد بدون دعوت نامه اومد تهران و شروع کرد پس برای تو هم میشه.

استاد باید بشه، مگه نه؟ این قانونه، مگه نه؟

خدا گفته تو خودت را با قانون من هماهنگ کن، من دنیا را مسخر تو میکنم، درسته استاد؟

استاد، من هستم تا آخر خط، زندگی من باید بهتر و بهتر بشه، زندگی من باید عاشقانه و عاشقانه تر بشه. این حق منه. من اینو میخام. باید یادم بمونه بعد از هر موفقیت هر شادی هر لذت بگم، من بیشتر میخام من بهتر میخام. آخه هست.

استاد فکر میکنم رضا خیلی شما را تحسین کرده، خیلی توجه اش روی شما بوده، شما را گذاشته سر در ذهنش را قدم برداشته. چون خیلی قصه هاش شبیه شما بود، خیلی دستاوردهاش شبیه شماست.

استاد دوست ندارم این کامنتم را تموم کنم انگار نشستید و دارم برای شما حرف میزنم.

آخرین کلامم را هم بگم و برم، من از این فایل برای خرید خونه الهام گرفتم، پول دارم نه اندازه ی یه خونه، یعنی بهتره بگم روی خودم فقط حساب میکنم الان باید روی خزانه ی غیب الهی هم حساب کنم.

من بزودی با خبر خرید خونه میام.

عاشقتم عاااااااااااااااااااااااشق