نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 15 - صفحه 18

به نام خدای یکتا

سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز و جناب عطار که ایشون هم حکم استادی ما رو دارن

نمیدونم واقعا چطور از خداوند واستاد عزیز و خانم شایسته و استاد عطار عزیز بابت این فایل ارزشمند سپاسگذاری کنم اما میدونم همین نوشتن اتفاقاتی که در طی زمانی که این فایل بی نهایت ارزشمند رو سایت قرار گرفت خودش یه تشکر محسوب میشه هر چند که پاداش ویژه نزد خداست.

قبل از شروع این فایل و صحبتهای ارزشمند استاد عطار و استاد عباسمنش عزیز به تضادی تو کارم برخوردم که هر چی فکر میکردم دلیلش رو نمیفهمیدم و به شدت احساس میکردم به یک راهنما برای شروع درست تر کسب و کار شخصی خودم نیاز دارم و حالا میخوام از تاثیر این فایل ارزشمند که پاسخ به درخواست من از خداوند بود بنویسم.از اوایل تابستون امسال تمرکز بیشتر ی رو برای کار تصویرسازیم گذاشتم کتابی که همه چیش هدایتی به من گفته شد و من انجام دادم تو یکی از صفحات داستانم یه عروسک خاص رو داشتم که همزمان با کار کردن رو کتابم شبها رو تا دیر وقت بیدار میموندم و با شوق و ذوق رو ساخت عروسک کار میکردم که از صفر ترین امکانات اطراف خودم و هر چیزی که در اطرافم بود شروع کردم و ساختم اولین عروسکی که ساختم خواهرم تو صحبتهاش اتفاقی گفت اگه یه مجموعه از این عروسک رو داشتی یکیش رو میخریدم.همین جرقه ای شد برای ساختن تعداد بیشتر و متنوع تر عروسک یا بهتر بگم کاراکترم.خب من تا قبل از اون فایلها رو گوش میکردم و خلاصه نویسی هام رو هم هر روز میخوندم بارها و بارها و بارها انقدر که چندین بار دفتر خلاصه نویسی هام رو خودم صحافی کردم بس که پاره میشد شیرازشاز هم میپاشید انقدر که میخوندم اما انگار اون اصل رو هنوز درک نکرده بودم اون تمرکز شبانه روزی باعث شد مدت زمان بیشتری فایلها رو گوش کنم و خصوصا خصوصا جلسه 4 قدم یک که هنوز برام درس داره و هنوز که هنوزه تمام تلاشم رو میکنم هر روز یا گوش کنم یا نوت هام رو ازش بخونم.خب 6 ماه گذشت به همین روال و خدا هر بار هم تو کار تصویرسازی و تمرینات هر روزم تو بحث طراحی و هم ساخت کاراکترم خودش درهایی خارج از تصورم باز میکرد و ایده هایی که با ذوق میساختم تا اینکه به خروجی نهایی از کارم رسیدم که همزمان با تموم شدن کتابم تقریبا اون هم ماکتش آماده شد.وقتی خواستم وارد بازار کنم اتفاقی به یه خراطی تو شهرمون که فقط هدایت خدا بود و داستان معجزه اسای هدایتم بهش خودش کلی مفصله هدایت شدم و ایشون استقبال کردن که همکاری کنیم و قرار شد با چوبهای خارجی و با کیفیت بالاتر تولیدش کنیم و از ویترین همونجا شروع به فروش کنیم و این همزمان شد با اینکه اونها لوگو کارشون رو بهم سفارش دادن خب من مبلغ بالایی رو نسبت به عرف شهرمون گفتم چون من تو لوگوهام هم هدایت خدا رو گوش میکنم و کپی و بازاری کار نمیکنم و تعهد بالای توهمه کارام دارم و من کارای گرافیکی رو برای همیشه حذف کرده بودم به دلیل تمرکز زیادی که ازم میگیرفت ولی اون کار رو به خاطر شخصیت ارزشمند اون اقایون خراط قبول کردم و حتی پیشنهاد دادن که براشون یه کاور و بسته بندی مناسب برای محصولشون طراحی کنم که اون هم به ایده خیلی جالبی هدایت شدم که هم براشون مقرون به صرفه تر بودو هم جالب تر و یونیک تر و وقتی مطرح کردم کلی استقبال شد و خوششون اومد و اما بحث اون تضاد از این جا شروع شد که وقتی خواستم یه بیعانه برای کار خودشون بابت تولید محصولم با دستگاه و چوبهای با کیفیت پرداخت کنم گفتن از پول لوگو کم میکنن منم قبول کردم و رفتم وقتی لوگو رو انجام دادم و طراحیش انجام شد هیچ خبری از اونها نشد و حتی نشانه هایی اومد که به هیچ وجه پیگیر لوگو و همکاری با اونها نشم . یه مدتی خیلی ذهنم درگیر بود چون اون آقای محترم خراط قبل از صحبت همکاریمون روز اولی که رفتم کلی برای کارم بدون هیچ چشم داشتی وقت گذاشتن و از مواد گرون قیمتی که برای کار خودشون استفاده کردن دادن و مبلغ رو ازم قبول نکردن و بعد اون بحث همکاری پیش اومد.خب درست همون موقه من متوجه ایراداتی تو کسب و کارم شدم و این فایل عظمتی رو در درونم به تصویر کشید که دلیل خیلی چیزها برام روشن شد.اولین درس من از این فایل تمرکزم بودکه چند تکه شده بود خب من اگر هدفم و عشق و تمام وجودم تصویرسازی هست این که وارد صنعت خراطی بشم و کار تجارت قطعا تمرکزم رو میگیره پس قربانی کردم و اون محصول رو با تمام عشق و ذوقی که براش داشتم و اینکه یه محصول تک و جالب هست.جم کردم تمام وسایلی که ذره ذره و از واجب ترین احتیاجاتم زده بودم و خریده بودم رو همه رو جم کردم و گفتم الان هدف من تصویرسازیه واگر قرار حرفه ای و تخصص الان تو این نقطه این تضاد قراره من رو رشد بده و اگر قرار به فروشش باشه خدا در زمان مناسب بهم میگه.و همین قدمی که هستم و کلاس بچه ها باید درامد بیشتر رو ایجاد کنم.فهمیدم دلیل به یغما رفتن هزینه اون لوگو قاطی شدنش با هزینه خراطی چوبها بوده که شاید یک سوم دستمزد خودم میشده و من حتما باید پیش پرداخت دریافت میکردم.خب حالا قدم های خودم از عمل و در حد درک خودم از اگاهی های این فایل که برای من یه محصوله ارزشمنده .خب اولین کاری که کردم جم کردن اون محصول و تمرکز قویتر رو کارم .دومین قدم از همون کار خودم شروع کردم رفتم پیش مدیر اداره ای که کلاسم برگذار میشه و درخواست یه کلاس و فضای هماهنگ با کارم کردم و این اجازه که به سلیقه خودم فضا رو متاناسب با روحیه بچه ها وکارم تغییر بدم و با استقبال مواجه شدم .همون روز 2 تا شاگرد جدید داشتم.قدم سوم بدهی که از مدتها پیش به خواهرم داشتم و چون هیچ وقت حتی یکبار به روم نیاورد و میگفت نمیخوام برای پرداختش کاهلی میکردم و منتظر بودم محصولم وهرو بازار بشه و بعد یکجا پرداخت کنم.همون روزی که راجب بحث بدهی و تکه تکه کردن و ایات و نشانه های الهی فایلش رو سایت قرار گرفت من تو مسیر کلاسم فایل رو گوش میدادم و من این رو با تمام وجودم پذیرفتم و رو کردم سمت خداوند و گفتم خدایا بدهی بندت رو خودت پرداخت کن و هدایتم کن به پرداخت قست اول بدهیم و همون روز یکی از شاگردهام شهریه پرداخت کرد و گفتم این همون فست اوله بدهیم هست و با شوق و ذوق خونه که رسیدم بردم و به خواهرم دادم.قبول نمیکردو میگفت من اون پول رو دادم برای خودت اما چون میدونم که خودش الان لازم داره اساس کارم رو درستی و صداقت گذاشتم و توکل کردم به خدا و اون هم قبول کرد.خب حالا از خدا قست دوم بدهبم رو خواستم ویه سفارش معجزه آسای تصویرسازی بهم خورد کاری که اون هم داستان زیبایی پشتش هست که خیلی مفصله .وقتی مبلغ رو اعلام کردم طرف مقابل گفتن که یه مقدارش رو الان پرداخت میکنن و باقیش رو چند ماه دیگه و اونجا بود که تجربه و چک و لقد دنیا رو به یاد اوردم و گفتم نقد کار میکنم وقتی داشتم اینو میگفتم انقدر ایشونمحترم بودن که همون لرزشی که استاد عطار گفتن رو تو تمام وجودم حس میکردم اما سپردم به خدا و گفتم خداجونم اگر نشد هم من تسلیمم و خوشحالم و احساسم خوبه چون کار درست رو کردم و حالم خوب بود و ایشون گفتم اتفاقا ما هم بعد از اینکه این درخواست و کردبم با همسرم صحبت کردبم و قبل از اینکه من بگم نقد خودشون تصمیم گرفتن کلش رو پرداخت کنن و حتی فرداش برام نصف مبلغ رو به عنوان پیش پرداخت واریز کردن دیشب کل مبلغ کار واریز شد و من چند برابر قست اول بدهبم رو به حساب خواهرم واریز کردم و قست دوم بدهیم رو هم به لطف خداوند پرداخت کردم.خیلی عاالیم و خوشحال و از خداوند و شما اساتید بی نطیرم سپاسگذارم.

این روزها حال و هوای خیلی خوبی دارم و میدنم اتفاقات و معجزات بی نظیری به لطف خداوند در پیش دارم و این رو برلی تمامی اهالی سایت میخوام و پاداش ویژش رو از خداوند برای بهترین اساتید زندگیم .