نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 15 - صفحه 23

سلام

عجب فایل ارزنده ای اومدم کامنت بچه های دوازده قدم رو بخونم هدایت شدم به این فایل ،و انقدر حالمو خوب کرد که دفتر شکرگزاریمو برداشتم و حدود دو صفحه نوشتم اول شکرگزاری کردم بابت این مسیر و به خودم افتخار کردم که چقدربزرگم چقدرارزشمندم که تواین مسیر قرارگرفتم و شاگردبهترین فردی هستم که تو زندگیم میتونست باشه و ازش تاثیربگیرم شکرت بابت این مرد،بابت این راهی که لذت بخشه برام.

منم دوتا خاطره دارم که دوس داشتم راجبش صحبت کنم

یکیش اینکه سال 89 ما برای رهن خونه تو بندرعباس حدود 14میلیون وام مضاربه ای گرفتیم این عدد اون سال قابل توجه بود و با پرداختش فک کنم هیجده درصد بود ،بگذریم از اینکه واقعا اذیت شدیم تا پرداخت کردیم و همونجا انقدر طعم تلخی برای من داشت که به خودم قول دادم دیگ هیچوقت وام نگیرم و به لطف خداوند بااینکه پیشنهاد هم شده بود ولی حتی لحظه ای بهش فک نکردم.

یکی دیگه از داستانها هم این بود که سالی که یهو دلار کشید بالا شد حدود شش تومن حالا یکم بیشتر یایکم کمتر،با اینکه من شاگرد استاد بودم ولی قوانین رو اصلا درک نکرده بودم یه شرکت بود به یه نامی که از یه شرکت بزرگ آمریکایی نامشو گرفته بود با تغییر یکی دوتا حرف ،این شرکت که به صورت مجازی اداره میشد کلاسها و سمینارهایی تو کشور ترکیه برگزار میکرد،که اتفاقا دوستای منم تو اون سمینارهاشرکت می‌کردن و کلی از ماشینها و افراد ثروتمندی که بعداً فهمیدن همشون شوآف بوده تعریف میکردن،دقیقا یادم نیست چه سالی بود ولی منم چون ذهن فقیری داشتم حدود بیست میلیون تو این شرکت گذاشتم به حساب اینکه هرروز n دلار داره سود میده،من بعد از سرمایه گذاری تو این شرکت تویکی از کلاسهایی که لیدر این گروه تشکیل داده بود شرکت کردم،با اینکه خودم واقعا ذهنیت فقیری داشتم ولی به محض ورود به کلاس یک جدایی رو بین خودم و کلاس احساس میکردم،دوستانی که تو اون جمع بودن همگی مشخص بود که از قشر فقیر یا به ندرت متوسط جامعه هستن و من اونجا کسایی رو دیدم که ماشین یا خونه خودشونو فروختن تا تو این شرکت بزارن ،چرا؟ چون این شرکت در اول پول خوبی به یکی دو نفر که پولهای بیشتری گذاشته بودن داد طوری که اونا ماشین خریدن،بگذریم از اینکه همون دو نفر بعداز چند ماه ماشینو فروختن تا دوباره به اصطلاح پول تزریق کنن به حساب شرکت،و کاملا پولشون رفت ،درکل شرکت تو اون کلاس همون دقیقه اول و از یه جایی هم که لیدر اومد صحبت کرد چون اصلا حرفاش به دل نمینشت،متوجه شدم که چه اشتباهی کردم.

میشد کاملا ترس رو تو چشم همه کسایی که اونجا بودن رو ببینی ترس از بالا رفتن دلار و فرصتی که ممکنه از دست بره.

بعد از اون دیگه برام این شرکتها و وام کمرنگ شده بودن تا داستان بورس پیش اومد و من خیلی کم ضرر کردم یا اصلا سودی نکردم و اومدم بیرون و دوماه بعدش که دیگه بورس سقوط کرد .

منم خودمو بستم به این آموزه ها حتی یک لحظه هم به از دیجیتال وام بورس… فک نمیکنم تمرکزم روی کار خودمه ،این مسیر به حدی شیرینه که اگه تایم کوتاهی هم از مسیر خارج بشی طعم تلخ جدایشو حس می‌کنی خدایا شکرت.