دیدگاه زیبا و تأثیرگذار رضا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
استاد این فایلهای نتایج رضا عطارروشن عزیز و توضیحات شما روی آن یک دوره بسیار پرارزش و غنی شده است. دورهای که به نظر اینجانب ارزش مالی و معنوی بسیار زیادی دارد. دورهای که میتوان آن را “بررسی موردی فردی موفق در استفاده از قانون” نامید.
واقعا قانون خیلی ساده است و چهار کلمه بیشتر نیست “احساس خوب = اتفاقات خوب” و همین احساس خوب خود را نگه داشتن و نجواها را کنترل کردن یک جهاد اکبر نیاز دارد، همان جهاد اکبری که رضای عزیز در روند رشد و تکامل خودش بروز داد و قدم به قدم، گام به گام رشد کرد و به نتایج عالی دست یافت.
استاد عباسمنش عزیز چقدر عالی بیان میکنید که تخصص کسب کردن و خلق ارزش کردن باعث میگردد پول به دنبال آدم بیاید و نتایج مالی یک اتفاق حتمی بعد از افزایش مهارت است. من یک مثال یادم آمد که حرف استاد عباسمنش عزیزم را تایید میکند و من خیلی وقت پیش از زبان استادی دیگر شنیده بودم که در ادامه بیان میکنم.
سال 1395 یک دوره فروشندگی شرکت کرده بودم، استاد دوره میگفت یک فروشنده موفق باید تخصص بینهایت بالایی درباره کالا یا خدمتی که میفروشد داشته باشد. ایشان برای توضیح آموزش خودش یک مثال عینی به ما نشان داد. فردی که بالاترین فروش یک نوع بیمه خاص را داشت. آن فرد را به صورت مجازی در کلاس ما اضافه کرد. ایشان بیش از ده سال در فروش بیمه تکمیلی سابقه داشتند و شروع به صحبت کردند، گفتند که که من سال گذشته کلا چهار قرارداد بیمه داشتم و چهار بیمه فروختم اما پورسانتی که دریافت کرده بود میلیاردی بود.
ایشان چهار فروش بیمه تکمیلی به چهار سازمان چند هزار نفره داشت که به ازای هر نفر از آنها پورسانت دریافت کرده بود، در ادامه گفت راز موفقیت من تخصص و مهارت من در بیمه تکمیلی است، ایشان میگفتند من با بیش از ده شرکت بیمه که کار بیمه تکمیلی میکنند کار میکنم و آنقدر درباره بیمه تکمیلی آنها اطلاعات دارم و قوانین را حفظ هستم که حتی خود کارمندان همان شرکتهای بیمه وقتی موضوع مهمی پیش میآید درباره بیمه خودشان از من سوال میپرسند که مثلا آیا این مورد را پوشش میدهد یا خیر؟!
یعنی آنقدر موضوع تخصص و مهارت داشتن مهم است که در هر رشته و یا فنی مهارت داشتند به تنهایی میتواند تفاوت ایجاد کند.
میخواهم یک فلش بک داشته باشم به یکسال قبل، من در مسیر رشد و توسعه شرکت شخصی خودم بودم که با تضاد بسیار شدیدی مواجه شدم. برای آنکه بتوانم نجواها را کنترل کنم تصمیم گرفتم مهارتهایم افزایش دهم یا مهارت جدیدی بیاموزم و این تصمیم خیلی جدی بود، یک الهامی در ذهن من آمد که تو بیش از سی سال است که از آغاز یادگیری زبان انگلیسی گذشته است اما نه میتوانی درست حرف بزنی و نه میتوانی درست بنویسی و زبان انگلیسی تو ضعیف است، تصمیم گرفتم زبان خودم تقویت کنم، ابتدا با یک اپلیکیشن زبان آموزی شروع کردم، سپس با شخصی که در لینکداین آشنا شده بودم و زبان انگلیسی عالی داشت و فایل تصویری چند دقیقهای میگذاشت که بدون توقف و تند تند انگلیسی حرف میزد، گفتگو کردم و قصد خودم بیان کردم و راهنمایی خواستم. ایشان یکی دو نفر به من معرفی کردند و گفتند اگر تصمیم جدی داری استاد خودم بهت معرفی میکنم. استاد ایشان استاد دانشگاه تهران بود که متد خاصی برای آیلتس داشت، با اشتیاق پذیرفتم و جلسه تعیین سطح گذاشتیم، استاد گفتند شما با اغماض از متوسط هم پایینتر هستید و گرنه مبتدی برازنده شماست.
ما هفتهای دو جلسه با هم کار کردیم، اولین جلسه زبانآموزی من با استاد برزگر 15/11/1400 بود و بعد از یکسال استمرار و تمرین و تمرین من 08/11/1401 امتحان آیلتس را دادم و امروز که این کامنت را مینویسم یعنی 25/11/1401 کارنامه آیلتسم به دستم رسید که موفق شدم نمره کلی 6 بگیرم و جالبتر اینکه بالاترین نمره من در مهارت اسپیکینگ با نمره 8 سپس رایتینگ با نمره 7 بوده است. در حال حاضر من روان انگلیسی صحبت میکنم و مطمئن هستم این مهارت زبان انگلیسی هم در ایران و هم در خارج از ایران در کنار مهارتهای فنی که دارم بسیار ارزش خلق خواهد کرد و دنیاهای جدیدی به روی من خواهد گشود.
استاد عباسمنش عزیز از شما صمیمانه سپاسگزاری میکنم و برای رضا عطارروشن عزیز آرزوی ثروت و سلامتی و موفقیت و شادکامی بیش از پیش دارم.
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این قسمت:
تشخیص اصول ثروت ساختن بوسیله دوره های روانشناسی ثروت
سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD575MB55 دقیقه
- فایل صوتی نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 1652MB55 دقیقه
روز شماره 10 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب خدمت استاد عباسمنش گرامی، بانو شایسته و همه عزیزان.
قبلا هم گفتم، باور به اینکه همه چیز در زندگی صرفا و صرفا به واسطه فرکانسهای ارسالی من داره ساخته میشه، زندگی من رو از این رو به اون رو میکنه. قبلا بارها و بارها این جمله رو شنیدم و یا در موردش صحبت کردم. اما انگار شیطان هر لحظه منتظره که این باور در ذهن ما کم رنگ بشه و اون بیاد زهرشو بریزه. البته که میتونم بگم از قبل بهترم در این زمینه اما بازهم میدونم که خیلی کار دارم تا این دانسته تبدیل به باور بشه. تا اینکه باور کنم هر چیزی در ذهن من هست داره اتفاقات بیرون رو رقم میزنه. واقعا شنیدن این جمله یه چیزه، عمل کردن بهش یه چیز دیگه و این دو تا خیلی فرق دارن با هم. ساختن این باور نیاز به کار شبانهروزی داره. نیاز داره که من همیشه حواسم به هر کاری که میکنم و هر چیزی که میگم باشه. زمانی لازمه که این باور درونم شکل بگیره اما بعد از شکل گرفتنش آروم آروم اوضاع بهتر و بهتر میشه. در شروع داستان شیطان خیلی نجوا میکنه و میخواد رشد و پیشرفت و حرکت رو نشدنی جلوه بده. الان توی این وضعیتم. البته که نمیتونم بگم صفرم ولی به خاطر کمکاریهام برای حرکت در مسیر درست، کمی عقب افتادم. شیطان از همین عقب افتادگی برای نجوا کردن استفاده میکنه و سعی میکنه ذهن من رو به هم بریزه.
اما خب، پاداش به کسانی داده میشه که بتونن ذهنشون رو کنترل کنن. کسانی که وقتی شرایط خیلی به نظرشون جالب نیست تمرکزشونو روی زیباییها میذارن و مصداق صدق بالحسنی میشن و بعد آسون میشن برای آسونی ها.
از خدا میخوام توی این مسیر من و همه شما عزیزان رو کمک کنه. از همه شما سپاسگزارم
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند باشید. خدانگهدار
1402/03/15
00:22
روز شماره 8 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباسمنش عزیزم، بانو شایسته و همه دوستان گرامی
امروز داشتم به این فکر میکردم که چقدر توی زندگی خودم در استمرار نداشتن، استمرار داشتم! یعنی تنها چیزی که خیلی خوب و با استمرار انجامش دادم، این بوده که به اهداف و کارهایی که باید می کردم، پایبند نبودم. یعنی در برهه هایی از زندگی تصمیمات لحظه ای گرفتما، اما خب، هیچکدوم رو اونقدر درونش جدی نبودم که تا ابد ادامه بدم. بعد داشتم فکر می کردم علت موفقیت استاد عباسمنش، دقیقا همین استمرارشون بوده. همین که یک انسان تصمیم بگیره یک کاری رو انجام بده، و مستمرا اون کارو ادامه بده و تحت هیچ شرایطی ازش کوتاه نیاد، همین در دراز مدت بسیار نتایج رو بیشتر میکنه. چیزی که استاد عطار روشن هم به خوبی اون رو رعایت کردن. وقتی که تصمیم گرفتن تغییراتی رو درون خودشون ایجاد کنن، با همه وجود این تغییرات رو بهش پایبند موندن و خدا هم به خاطر همین پایبندی، پاداش هاش رو داد. البته که خداوند همیشه در حال دادن نعمت ها و برکات به ماست، مساله اینجاست که ما در مدار دریافتش نیستیم. وقتی تصمیم میگیریم که روی خودمون کار کنیم و با تغییر شخصیت، در مسیر درست حرکت کنیم، اون وقته که در مداری قرار میگیریم که به هر چیزی که بخوایم میرسیم.
یکی از تغییرات شخصیتی که من باید انجامش میدادم، نظم در انجام کار خودم بود. همیشه کارام رو بدون پیوستگی و عدم رعایت استمرار انجام میدادم و همین باعث میشد نتایجم مستمر نباشه! اما بهم الهام شد یه دوره 31 روزه رو بنویسم که در اون دوره مستمر تولید محتوا کنم و روی سایتم قرار بدم. امروز روز 21 امش بود که تموم شد. در مورد معجزات همین مدت کوتاه در کامنتّهای قبلی نوشتم، اما همینقدر بگم که وقتی این دوره رو شروع کردم تا الان خیلی اتفاقات خوب افتاده. البته این اولشه. نتایج در جهان هستی به قول استاد به صورت لگاریتمی ایجاد میشه، نه خطی! یعنی هرچی که بگذره (اگه استمرار داشته باشی) نتایج بزرگ و بزرگتر میشه. این همون اتفاقیه که برای استاد رخ داده. بعد از پایان این 31 روز، یه دوره جدید رو باز برای تولید محتوای خودم ایجاد میکنم که این مسیر ادامه پیدا کنه.
اما در راستای همون تغییر شخصیت، امروز یک تصمیم بزرگ دیگه هم گرفتم. همونطور که استاد عطار روشن تصمیم گرفتن یه عادت نامناسب که حالت اعتیادگونه براشون داشت رو ترک کنن، منم میخوام عادت بد خودم که همین شرایط رو داره بزارم کنار. و از مواهب دور بودن از این عادت استفاده کنم. بهرحال به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است! و من میخوام این کار رو قربانی کنم. قربانی رسیدن به اهداف مقدس. و به قول استاد عطار روشن میخوام خودمو به خدا ثابت کنم. میخوام به خدا نشون بدم که ثابت قدم هستم. هر بار توی زندگیم سعی کردم این کارو کنار بذارم نتونستم. اما این بار دیگه خیلی جدی میخوام بذارمش کنار و به خدا ثابت کنم که این مسعود با مسعود قبلی فرق داره. من اومدم بها بدم و برای رسیدن به هدفم ثبات قدممو به لطف و یاری خدا نشون خواهم داد. امروز 9 خرداد 1402 من این عمل رو ترک می کنم تا به خدا بگم که اومدم واقعا تغییر کنم و در اثر این تغییر، شخصیتم رو هم میخوام تغییر بدم. از خودش میخوام توی این مسیر دستم رو بگیره.
از خدای مهربانم، استاد گرانقدرم و همه شما عزیزان سپاسگزاری میکنم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و موفق باشید.
خدانگهدار
1402/3/10
2:12
روز شماره 7 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباسمنش بزرگوار و عزیزم، بانو شایسته و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس.
خداروشکر، امروز هم خیلی روز خوب و پر برکتی از لحاظ کاری، مالی و پیشرفت برای من بود. البته که شیطان یک لحظه هم صبر نمی کنه و همیشه در حال نجوا کردنه. همش این سوال میاد که پس کی؟ پس چه موقعی اون نتایجی که دنبالشی ظاهر میشه؟ همیشه و همیشه سعی میکنه اون چیزهایی که منفی ترین حالت ممکنه و صد البته اصلا به وجود هم نمیان رو توی مغز آدم فرو کنه و ناامیدی رو ایجاد کنه.
اما وقتی یاد بگیرم آروم آروم به خودش توکل کنم و همه چیو به خدا بسپارم، اون وقته که معجزات خودشونو توی زندگی من نشون میدن. همین الانش که یه اپسیلون بهتر از قبل شدم در این زمینه، (یا حداقل فکر می کنم بهتر شدم) خیلی اتفاقات خوبی رو دارم می بینم که هرچی دو دوتا چهارتا می کنم به نتیجهای جز هدایت خداوند نمیرسم. فقط به این دست پیدا میکنم که خداست که داره مدیریتم می کنه. البته که تلاش خود من نسبت به قبل خیلی بیشتر شده. شاید 6 ساعت و کمتر در شبانه روز میخوابم و در زمان های بیداری تقریبا همیشه دارم کار می کنم. اما این کار کردن از روی عشقه. از روی اینه که من دارم وظیفه خودمو انجام میدم و الهاماتی که خدا بهم می کنه رو عملی میکنم، خدا هم وظیفه خودشو خیلی خوب بلده که انجام بده. من باید بنده باشم! بندگی کنم و اجازه بدم خدا هم خدایی خودشو بکنه. از خود خدا کمک می خوام که در این مسیر بهتر و بهتر بشم.
سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیزم و همه دوستان گرامی
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و موفق باشید. خدانگهدار
1402/3/9
03:04
روز شماره 6 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم جناب آقای استاد عباس منش، بانو شایسته و همه دوستان عزیزم.
واقعا تعهد داشتن به مسیر و ادامه دادن معجزه میکنه. وقتی خودتو میسپاری به خدا و همه چیزو میذاری اون برات هدایت کنه، اون وقته که به هرچیزی که اراده کنی دست پیدا میکنی. نمیخوام بگم من میتونم این کارو انجام بدم. اما بهرحال، به اندازه یه اپسیلون از قبل بهترم. و همین یه اپسیلون داره هزاران برابر نتیجشو توی زندگیم نشون میده. امروزی که گذشت، سایت من به حدی بازدید داشت که هیچوقت همچین رکوردی رو نداشته. بالای 15000 بازدید در یک روز فقط از سایت. و بالای 3000 بازدید در شبکههای مجازی. این رکورد اصلا اتفاقی نیست. من این رو حاصل اون جملاتی میبینم که به خدا گفتم. اون جایی که از احساس عجز گریه کردم و گفتم خدایا! من کم آوردم! بیا و زندگیمو توی دستت بگیر. بیا همه چیزو تو مدیریت کن. من هر چقدر تلاش کردم نشده. الان دیگه اومدم پیش تو. یا بیا و منو مدیریت کن. یا کار من تمومه! و در کمتر از 2 هفته چنان انقلابی در وضعیت کاری من ایجاد کرد که هیچوقت سابقه نداشت!
خدا میدونه که تو همین دو هفته هم نتونستم ذره ای به ربم اعتماد کنم! اما همون احساس عجز. همون احساسی که میگی خدایا من کم آوردم و دیگه بیخیال میشی، همون کارارو به خدا میسپاره و بعد این اتفاقا میافته.
نمیدونم واقعا چی بگم از این قدرت که اینقدر بینظیره.
خدایا شکرت. سپاسگزارم از همه دوستان و استاد عزیزم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و موفق باشید.
1402/3/8
3:10
روز شماره 5 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام استاد عباسمنش گرامی، استاد عزیزم، بانوی شایسته جمع ما و همه عزیزان همراه در این سایت.
خدارو صدهزار بار شکر، امروز هم روز خیلی خوبی بود. یک روز ابتدای هفته که خیلی پرکار و پرتلاش بودم.
دیروز فایل استاد با عنوان «میخواهی چه چیزی را قربانی کنی؟» رو می شنیدم. اونجایی که استاد میگفتن به اون شاگردم گفتم باید 365 محتوا در 365 روز سال آماده کنی، خیلی بهم احساس خوبی داد. چرا که منم برای تولید محتوای سایتم حدود 18 روز پیش تصمیم گرفتم یه دوره 31 روزه رو بذارم و توی این 31 روز حداقل 90 محتوا تولید کنم. الان روز 18 امش هم تموم شد. در تمام این 18 روز عهدی که برای تولید محتوا داده بودم رو رعایت کردم. به محض اینکه این کارو شروع کردم، رشد بسیاری در مخاطبین داشتم. هم سایت، و هم شبکههای مجازیم از نظر تعداد مخاطب رشد خوبی داشت. وقتی استاد گفتن باید تمرکز بذاری روی محتوا، دیدم که من این موضوع رو رعایت کرده بودم و از این بابت خیلی خوشحالم.
البته این ایده رو هم خدا به من داد و البته ایدههای دیگهای هم داده که فکر میکنم فعلا با مدار انجامش فاصله دارم. نمیخوام تکاملمو طی نکنم و قدم به مسیرهایی بذارم که آمادش نیستم. فعلا باید در مرحله ابتدایی یاد بگیرم چطور زندگیمو به خدا بسپارم و اجازه بدم که اون برای من همه چیزو مدیریت کنه. از ایده های کوچولو شروع کنم و آروم آروم بزرگش کنم.
و در کنار کارهای فیزیکی، بیخیال بودن رو هم تمرین کنم و یاد بگیرم زندگی رو جدی نگیرمش. همه چیو بسپارم به خدا و اجازه بدم که اون برای من همه چیو مدیریت کنه. من فقط باید حال کنم. بدون هیچ فشار و زحمتی. به امید خدا در این مسیر حرکت می کنم و ذره ذره رشد می کنم.
سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیزم که این آموزهها رو اینقدر شیوا به ما آموزش دادن.
و سپاسگزارم از همه دوستان عزیزم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و موفق باشید.
خدانگهدار
1402/03/07
03:05
روز شماره 4 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیز و بزرگوارم، استاد عباس منش، بانو شایسته و همه عزیزان همراه.
واقعا هر روزی که میگذره، پر از معجزات خداوندیه. اما برای کسی که این معجزات رو ببینه و باور کنه.
از وقتی تصمیم گرفتم که روی خودم کار کنم و تغییراتم رو ایجاد کنم، بیشتر این معجزات خداوند رو می بینم.
من خیلی احساس عجز به خداوند رو دوست دارم. به نظرم هر شخصی برای اینکه به موفقیت برسه، باید این عجز رو با همه وجودش درک کنه و بفهمه. زمانی که این عجز به خداوند باور انسان بشه، کار براش خیلی راحت میشه. چون باور می کنه که از اون کاری برنمیاد. از وسط راه بلند میشه و اجازه میده خدا کاراشو انجام بده. توی این مدت اخیر هر بار این احساس عجز رو توی وجودم بیشتر کردم، دیدم که چطور مسائل به شکلی کاملا راحت و طبیعی حل شدن. اون قدر طبیعی که ذهن نجواگر میگه این اتفاق طبیعی بود که رخ بده! اگه تو روی خودتم کار نمی کردی باز رخ میداد! در حالی که باید همیشه یادمون باشه که معجزات خداوند از مسیری اتفاق می افتن که به نظر ما طبیعیه. به قول استاد بمب منفجر نمیشه! یه مسیر ساده و طبیعی داره که در جریان شرایط عادی زندگی رخ میده.
یکی از این داستان های هدایت خداوند که نتیجه پذیرفتن احساس عجز من نسبت به اون بود رو میگم که یادم بمونه. این داستان مال همین امشبه. من با یه فرشته آشنا شدم که کاملا هم مداری خودمو باهاش حس می کنم. (داستان آشنایی ما هم خودش یه معجزه است که هر بار بهش فکر می کنم جز به این که هدایت خدا باعث شده ما با هم باشیم نمیرسم.) الان در مرحله آشنایی هستیم و قرارمون هم اینه که تا مهیا شدن شرایط ازدواج همدیگه رو خوب بشناسیم. امشب براش خواستگار اومده بود. از چند روز قبل نگران این خواستگار بود. از اونجا که دختریه که خیلی گوش به حرف خونواده میده، نمی خواست پدرش این خواستگار رو تایید کنه و بعد اون با خونوادش به چالش بخوره. و از اونجایی که این آقا پسر شرایط خیلی خوبی از لحاظ مالی داشت، می ترسید که نکنه پدرش بگه تو باید با همین ازدواج کنی! پنجشنبه که باهاش حرف می زدم بهش گفتم ببین، بیا این داستان رو بسپاریم به خدا. نه از من کاری برمیاد، نه از تو! بیا پس نگران هم نباشیم. بسپاریمش به خدا و بذاریم اون برامون مدیریت کنه همه چیو. و از اونجایی که اونم توی مدار منه خیلی خوب حرفای منو فهمید و اتفاقا اونم صحبتای خوبی در مورد هدایت های خداوندی کرد. گفتم بهش بیا ما خودمونو بکشیم کنار و بذاریم خدا کارو مدیریت کنه، جمعه شب میشینیم با هم در مورد معجزات خداوند در مورد این اتفاق حرف می زنیم.
بعد امشب وقتی اومد، همون اولش گفت خدا همه چیو مدیریت کرد!!! اصلا مونده بودم گریه کنم یا بخندم! توی اون خواستگاری حرفهایی زده شده بود که پدر فرشته ی من اصلا خوشش نیومده بود از پسره و این داستان که چند روز ذهن ما رو به خودش مشغول کرده بود، به راحتی هر چه تمام تر توسط خداوند مدیریت شد!
بهش گفتم قبل از این که بیان خواستگاریت چه حسی داشتی؟ گفت خیلی آروم بودم. مطمئن بودم خدا کارشو خوب بلده! بعد بهش گفتم بخدا که این آرامش من و تو باعث شد خدا کارشو انجام بده و این خواستگاری که در ظاهر همه چیزش اوکی بود رو بهم بزنه. اگه من و تو نگران بودیم و غصه می خوردیم و گریه می کردیم، اجازه نمیدادیم خدا کارو برامون مدیریت کنه و بعد همون اتفاقی رخ میداد که ازش می ترسیدیم. این ما بودیم که با اعتمادمون به خدا اجازه دادیم خدا کارو مدیریت کنه.
پس چرا برای بقیه مسائل زندگیمون بهش این اجازه رو نمیدیم؟!
این خیلی سوال مهمیه که باید برای جوابش ساعت ها وقت بذارم و فکر کنم که با وجود این خدای بزرگ با این همه توانایی، چطور من هنوز نگرانم؟ چطور هنوز اجازه میدم حسم بد بشه؟ چطور نمی تونم به قدرتش تکیه کنم!
آه خدای من! چقدر تو بزرگی. چقدر مدیری. چقدر مدبری! چقدر این روزا دستتو بیشتر توی زندگیم حس می کنم. هرچی میگذره، هرچی بیشتر دست قدرتتو می بینم، به عجز خودم بیشتر پی می برم. ناتوانیمو حس می کنم. میفهمم که من هیچی نیستم. همه چیز تویی. خدای بزرگ من. بهم این بینش رو بده که بیشتر روی هدایتت حساب کنم.
خیلی سپاسگزارم ازت. بخاطر همه چی. خیلی عاشقتم…
سپاسگزارم از استاد عزیزم و همه شما عزیزان
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق باشید. خدانگهدار
روز شماره 3 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی خودم جناب استاد عباسمنش عزیز، بانو شایسته و بقیه همراهان در این سایت.
امروز هم روز خیلی خوبی بود. با کلی تجربه و کلی نعمتهای خوب و عالی. بازهم گشایشهای مالی وجود داشت و شرایط من از نظر مالی که نوشته بودم پاشنه آشیل منه داره بهتر و بهتر میشه. یعنی قشنگ دست خدا و هدایتش رو در روزی رسوندن و نعمت دادن می بینم. خدایا شکرت.
اما واقعا نمیدونم ذهن چه مکانیسمی داره که باز در این شرایط هم میگرده و یه چیز غیرواقعی میسازه و با اون سعی میکنه نجوا کنه. خیلی برای خودم عجیبه. چرا هنوز نجواها صحبت میکنن؟ چرا وقتی داره معجزات رخ میده باز این نجواها هستن؟ هرچند که هرچی معجزه بیشتری رخ میده نجواهای ذهن خیلی موضوعات خندهدار تری هستن، ولی باز همین موضوعات خندهدار توی ذهن میچرخه و میچرخه. و اونقدر به این چرخش ادامه میده تا تبدیل به یک مساله ذهنی میشه و احساس رو تحتالشعاع قرار میده.
چند روز پیش داشتم سریال یوسف پیامبر رو میدیدم. اونجایی که یوسف به اذن خدا زلیخا رو شفا میده از کاهنان معبد میپرسه که آیا ایمان میارن؟ و کاهنان با اینکه سالهاست معجزات زیادی از خدا دیدن ولی باز نمیتونن ایمانشونو به خدای یوسف بهدست بیارن. اون قدیما که این صحنه رو میدیدم میخندیدم و میگفتم چقدر اینا دیوانهان! داری معجزه رو واضح میبینی بعد ایمان نمیاری؟!
و الان میفهمم که نه! داستان به این راحتیها نیست! ایمان واقعی نیاز به کار ذهنی داره. نیاز داره که ذهن رو آروم کنی و اجازه ندی با نجواهاش حواستو پرت کنه.
ذهن همیشه یه چیزی برای ناراحت کردنت پیدا میکنه. حتی اگه توی بهشت باشی! ولی باید یاد بگیرم با توجه به زیباییها، با عمل واقعی و ایجاد تغییرات مثبت در زندگیم، آروم آروم قدرتشو کم و کمتر کنم. هر چند هیچوقت کاملا خاموش نمیشه ولی خب، میشه قدرتشو خیلی کمتر کرد. خداروهزاران بار سپاسگزارم. توی این مسیر کمکمه. پشتمه. دارم معجزاتشو میبینم.
خدایا بی معرفتی و کم توان بودنم در تکیه به خودت رو ببخش. من بنده ناتوان و ضعیف و ذلیل توام. اگه بهم رحم نکنی و دستمو نگیری من هیچ نیستم. خدایا من مثل اون نوزادیم که نیاز به توجه و حمایت والدینش داره. من نیاز به کمک تو دارم. و میدونم که همیشه کمکم می کنی. خدایا من در عمل به الهاماتت ضعیفم. در تکیه به تو ضعیفم. قوی شدن در شناخت الهامات و تکیه بر هدایت هات رو هم فقط از خودت میخوام. دستمو بگیر. بهم قدرتی بده که بتونم مثل همون نوزاد که به والدینش اعتماد می کنه، به تو اعتماد کنم و نگران هیچچیز نباشم.
خدایا کمکم کن از وسط راه بلند شم و اجازه بدم تو برام زندگی رو مدیریت کنی. کمکم کن یاد بگیرم من هیچی نیستم! هیچ قدرتی ندارم. هیچ توانی ندارم. یه انسان ضعیف ذلیل ناچیزم. و همه چیز تویی. همه قدرت تویی. همه عزت تویی. همه ثروت تویی. همه خوشبختی تویی. همه سلامتی تویی. همه عشق تویی. همه چیز تویی. خدایا عجر منو نسبت به خودت بیشتر کن. به بزرگی خودت قسم اگه این عجز رو درک کنم و باور کنم که من ضعیفم و ازم هیچ کاری برنمیاد و تویی که باید مدیریتم کنی، اون وقت به مدیریتت اعتماد میکنم و اون وقته که زندگیم بهشت میشه. همونطوری که زندگی بنده خوبت و استاد من، سیدحسین عباسمنش بهشت شده.
خدای بزرگ من! بهم ناتوانی و عجزم نسبت به خودت رو یاد بده و کمکم کن در هر لحظه، در هر لحظه، فقط و فقط بر هدایت تو تکیه کنم و بس…
ممنونم که امروز هم بهم فرصت دادی تا در این عبادتگاه تو، بیام و این ردپا رو از خودم به جا بذارم.
از استاد عباسمنش، بانو شایسته و همه عزیزان حاضر در این سایت هم سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید. خدانگهدار
1402/3/5
2:44
روز شماره 2 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد جانم، استاد سیدحسین عباسمنش گرامی، بانو مریم شایسته و همه عزیزانی که در این سایت چراغ هدایت خداوند هستند.
داستان زندگی جدید خودم و شروعش رو در کامنت قبلی نوشتم و به رسم تعهدی که به خودم دادم، امشب هم میخوام ردپایی از خودم بهجا بذارم.
از دیروز که من تصمیم به ایجاد تغییرات اساسی در زندگی خودم گرفتم تا امروز، کلی اتفاقات خوب افتاد. اتفاقا فایل استاد با عنوان «شکارچی نکات مثبت باشیم» رو میدیدم و چقدر تحسین کردم ایده اون دوست خوبمون برای یادداشت نکات مثبت رو. و انصافا استاد هم یک توضیح فوقالعاده توی اون فایل دادن. منم تصمیم گرفتم این شکارچی بودن رو در زندگی خودم پیادهسازی کنم. وقتی داشتم اتفاقات خوب امروز رو مینوشتم، کلی اتفاق خوب دیدم که از نظر مالی گرفته، تا پرداخت بدهیها، تا تاثیرات محتواهای من بر مخاطبین، تا اتفاقات خوب عاطفی و … رخ داده بود. یعنی تعهد من به ایجاد تغییر کلی برام اتفاق خوب ایجاد کرده بود و همین یعنی قدرت خداوند.
همین یعنی وقتی انسان تصمیم به تغییر میگیره، خداوند هم همراه و همپای بندش میشه و وقتی بنده یه قدم برمیداره، خدا هزار قدم بعدی رو براش آسون میکنه.
اما خب شیطان هیچوقت بیکار نیست. البته من شیطان رو موجود بیرون از خودم نمیبینم. شیطان اون بخشی از وجود منه که درگیر شرکه. شیطان اون بخشی از ذهن و افکار و باورای منه که خدا توشون نیست. و با توجه به اشتباهاتی که در گذشته داشتم (و البته الان تصمیم به تغییرش گرفتم)، خیلی هنوز این بخش در ذهن من قویه. برای همین نجواها هنوز هست:
«از کجا معلوم ادامه دار باشه؟ این اتفاقا طبیعی بوده. اگه تو تصمیم به تغییر نمیگرفتی بازم رخ میداد! تو هدفت رسیدن به استقلال مالیه. حالا این پولی که امروز وارد زندگیت شده که چیز خاصی نیست و …» این نجواها با قدرت دارن سعی میکنن من رو از راه خارج کنن. و البته منی که یه عمر بهشون گوش دادم، الان دیگه میدونم که آخرش چیه. به قول استاد مثل افتادن از لبه دره میمونه، هر طوری هست خودتو نگه میداری که نیفتی!
همین تعهد نوشتن یه کامنت در آخر هر شب خیلی ایده خوبیه که باعث میشه توی مسیر خودمو نگه دارم. ایده الهامی از طرف خداوند بود که بعد از شنیدن فایلهای استاد عطار روشن بهم الهام شد. امروز که اومدم توی سایت، وقتی دیدم روزهای عضویتم از 3000 روز گذشته یه جورایی خجالت کشیدم! که چقدر ضعیف بودم در تغییر کردن. چقدر نتونستم روی چیزهایی که میدونستم درسته پافشاری کنم. چقدر کمکاری کردم! اما خب هرچی بوده گذشته.
مهم اینه که لحظه رو دریافت. در واقع میتونم بگم 2 روزه که با استاد و آموزههاشون آشنا شدم. و اینبار داستان برای من مرگ و زندگیه! واقعا متعهدانه اومدم که روی خودم تمرکز کنم. همه ورودیهای منفی رو گذاشتم کنار و قدم به قدم سعی میکنم اشتباهاتمو کم کنم و به سپاه توحید ذهنم نیروی بیشتری برسونم تا با سپاه شرک ذهنم بجنگه و بهش غلبه کنه.
البته هرچقدر بیشتر و با استمرارتر روی ذهنم کار کنم، نجواها کمتر و کمتر میشن و این همون چیزیه که کار رو برای من آسونتر میکنه.
خداروشکر بخاطر پایان دومین روز از دوره زندگی جدید
سپاس فراوان از استاد بینظیر من، استاد عباسمنش گرامی
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم برجهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق باشید.
تا فرداشب که ان شا الله کامنت بعدیم رو بذارم، خدانگهدارتون
4/3/1402
00:14
روز شماره 1 از زندگی جدید من
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد بلامنازع خودم، استاد سیدحسین عباسمنش که الحق و الانصاف واژه استادی برازنده همچین شخصیت والا و قدرتمندیه. و همینطور سلام میکنم به خانوم شایسته و بقیه عزیزان حاضر در این سایت.
مدت زیادیه که من توی این سایت عضوم! اما فقط عضو بودم و همین!
یک شنونده فایلها بودم که مثل یک ریکوردر فقط صحبتهای دلنشین استاد عباسمنش رو میشنوه و حفظ میکنه! همین!
وقتی فایلهای مربوط به نتایج استاد رضا عطار روشن رو شنیدم، (که ایشون هم با توجه به نتیجهای که گرفتن و همینطور توضیحات استاد عباسمنش مبنی بر رعایت احترام به کسی که از ما بالاتره، لایق عنوان استادی هستن) انگار به خودم اومدم. آخه سالی که استاد عطار روشن با آموزههای استاد عباسمنش آشنا شدن دقیقا همون سالیه که من هم با استاد عباسمنش آشنا شدم. البته اون موقع یه جوون 20 ساله بودم که اصلا تو یه فضای دیگهای سیر میکرد.
از سال 93 تا الان، کارهای زیادی انجام دادم و تجربههای خیلی زیادی رو داشتم. اما هیچوقت نتونستم اون نتیجهای که میخواستم رو بگیرم. با اینکه سعی میکردم همیشه فایلهای استاد عباسمنش رو گوش بدم، ولی در عمل اتفاقی برام نمیافتاد.
شنیدن فایلهای استاد عطارروشن انگار یه چراغ توی ذهن من روشن کرد! انگار یکی بهم گفت مسعود! داری چیکار میکنی؟! نتیجه که با مسخرهبازی ایجاد نمیشه! ببین استاد عطار روشنو! ایشون همزمان با تو شروع کردن و الان به کجاها رسیدن.
امشب که سایت تناسب فکری استاد عطار روشنو میدیدم، واقعا حظ کردم. (البته از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، کمی هم حس حسادت درونم بود، ولی سریع به خودم اومدم و اینهمه موفقیت استاد عطار روشن رو تحسین کردم و براشون از رب وهاب آرزوی هزاران هزار برابرشو کردم.)
وقتی فایلهایی که استاد عطار روشن از زندگیشون میگفتن رو گوش میکردم، بیشتر به صحت قانون پی میبردم. و چقدر دست خداوند در زندگی انسانی که تصمیم به تغییر میگیره مشهوده. و واقعا صداقت کلام و سادگی استاد عطار روشن رو تحسین میکنم. اینقدر شیوا و قشنگ صحبت کردن که من واقعا فایلهاشونو چندین بار شنیدم و هر بار یه ایدهای ازشون گرفتم.
انگار با شنیدن داستان زندگی استاد عطار روشن، آموزههای استاد عباسمنش برام رنگ دیگهای از حقیقت میگرفت.
تصمیم گرفتم منم تغییر بدم زندگیمو. همونطور که استاد عطار روشن اینکارو کردن و خداروشکر که به این نتایج رسیدن. برگهای رو برداشتم با عنوان «درسهایی از مسیر استاد عطار روشن» و شروع کردم به یادداشت. تا اینجا 15 درس رو گرفتم و هربار بیشتر و بیشتر میشن. تغییراتی که باید در خودم بهوجود بیارم تا به قول استاد خدا برام تغییر کنه. چقدر این گفتهها آرامش بخشه و چقدر حال آدمو خوب میکنه.
وای خدای من…
راستشو بگم شرایطی که الان توش هستم خیلی جالب نیست. البته خداروشکر از لحاظ روابط عاطفی، سلامتی و آزادی زمانی اوضاع خوبی دارم و خدارو هزاران هزار بار سپاسگزارم.
اما از اونجایی که باورهای اشتباه در مورد مسائل مالی خیلی در مغز ما ریشه دوونده، من خیلی نتایج خوبی در حال حاضر در این زمینه ندارم. یعنی حتی پسرفت هم کردم و شرایط بهشکلی شده که نمیخوام در موردش حرف بزنم. فقط اینجا مینویسم تا ردپا بزارم از خودم.
منم تصمیم به تغییر گرفتم. با کمک خدا میخوام زندگی جدیدی رو شروع کنم و اسمش رو هم میذارم «زندگی جدید من!»
از اونجایی که یکی از کارهای استاد عطار روشن این بود که همیشه به سایت استاد عباسمنش سرمیزدن و در اونجا فعالیت میکردن و خود استاد عباسمنش هم بارها و بارها از معجزات فعالیت در سایت گفتن، منم یکی از تغییراتمو میخوام همین بذارم که فعالیتم در سایت مستمر باشه.
هر روز از اتفاقات زندگیم، هدایتهایی که میشم، تغییراتی که میکنم و مسیری که در اون حرکت میکنم توی سایت بنویسم و از خودم ردپا بهجا بذارم. کمترین فایده اینکار اینه که برای اینکه شب چیز خوبی برای نوشتن داشته باشم، سعیمیکنم در روز به تعهداتی که دادم و تغییراتی که کردم پایبند بمونم. انگار این کامنت گذاشتن منو مجبور میکنه که همیشه در مسیر درست بمونم.
بینهایت سپاسگزارم از استاد عطارروشن و دستان استاد عباسمنش رو میبوسم که نمیدونم از بزرگی این مرد چی بگم واقعا!
امروز اولین روز از زندگی جدید من بود.
و من تصمیم گرفتم که تغییراتمو شروع کنم. شاید مهمترین تصمیمی که گرفتم و در سلفتاکمم در موردش صحبت کردم این بود که خودمو بکشم کنار و اجازه بدم خدا برام زندگیمو مدیریت کنه و من خودمو بسپارم بهش.
البته میخوام یکم از تغییراتم بگذره و بعد صحبت کنم. نمیخوام بدون نتیجه صحبت کنم.
خدایا سپاسگزارم بهخاطر همهچی! بهخاطر همه نعمتهات که توان شمردنشونو ندارم.
سپاسگزارم از استاد عباسمنش بزرگوار.
سپاسگزارم از استاد عطارروشن عزیز.
سپاسگزارم از بانو شایسته گرامی.
و سپاسگزارم از شما دوست عزیزم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق و سعادتمند باشید. خدانگهدار
1402/3/3
00:20
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب خدمت دوست خوبم خانوم زمانی عزیز.
در ابتدا بسیار از شما سپاسگزارم که وقت گرانبهاتون رو به خوندن کامنت من اختصاص دادین. و همینطور سپاسگزارم از نظر پر مهری که برای بنده نوشتید.
کاملا با شما موافقم. به نظر من تعهد دادن برای تغییر مثل یه عضله میمونه. عضله ای که با هر بار استفاده قوی و قوی تر میشه. در یکی از فایل های استاد عباس منش همین تعبیر رو برای تصمیم گیری شنیدم. که وقتی انسان تصمیم گیری های متوالی ولی کوچیک رو انجام میده، ذره ذره قوی میشه و بیشتر قدرت تصمیم گیری پیدا میکنه.
من هم دقیقا از همین روش دارم استفاده میکنم. سعی می کنم برای مدت محدودی یه تعهد کوچیک رو انجام بدم. و تا جایی که می تونم بهش متعهد بمونم. همین کامنت نوشتن شبانه در سایت تعهدیه که دادم و به لطف خدا تا امروز هم انجامش دادم. هر چقدر که بیشتر بگذره، همین تصمیم به ظاهر کوچیک، اعتماد به نفس بسیاری رو در وجود من ایجاد می کنه که با استفاده از اون میتونم تصمیمات بزرگتری رو بگیرم.
البته که من هنوز در ابتدای راهم و نمیتونم توصیه ای بکنم، ولی خود منم همین روش رو انتخاب کردم، از تعهدم به کامنت گذاشتن شبانه روی سایت شروع کردم، و به تازگی یه تعهد دیگه بهش اضافه کردم. و سعی می کنم همینطوری آهسته آهسته قدرت متعهد بودن در وجودم رو بالاتر ببرم.
من منتظر شنیدم خبرهای خوش از تعهداتی که توی زندگیتون دادین هستم. شنیدن این تعهدات به خود من کلی انگیزه میده. براتون آرزوی موفقیت میکنم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق باشید.
خدانگهدار و حافظتون