نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 16 - صفحه 38

792 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1732 روز

    بنام الله یکتا ،خالق آسمان ها وزمین روزی رسان بی حسابم

    سلام ب همگی عزیزانم

    روز15سفرنامه

    خداروشاکرم بابت هدایتم ب این فایل فوق العاده

    الهی صدهزار بار شکر بابت نتایج عالی آقا رضای عزیز چقد بهشون افتخار کردم چقد تحسینش کردم

    بابت مداومتی ک ب خرج دادن

    استمرار

    ادامه دادن

    ساختن باورهای مناسب

    داشتن احساس خوب

    منطقی کردن ثروت برای ذهن

    و باورها

    ک میشود ک امکان پذیراست

    اگه استاد تونسته منم میتونم

    چقد ایمانم قوی تر شد بادیدن ایدای زیبا و دوسداشتنی خدا حفظش کنه

    یعنی میتونی حتی حضور بچه ت تو زندگیت و هم با باورهای مناسب بسازی الله اکبر

    الله اکبر از این قدرت خلق کنندگی سبحان الله خدایا شکرت

    چقد باورهای قدرتمند کننده بود تو این فایل باید بارها گوشش بدم

    تشکر میکنم از آقا رضا واستاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مهلا یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 1052 روز

    سلام استاددد قشنگمم

    سلام دوستان خوبم

    شبتون بخیر

    مررسی از اقا رضای مهربون که با بیان تجربیات و مسیر پیشرفتشون امشب باعث شد من کلی چیز یاد بگیرم و کلی چیز بهم یاداوری بشه. خوشحالم که میبینم اینچنین زیبا متعهد بودید و تلاش کردید و ارزش ساختید و اینچنین حالتون خوبه. خداروشکر میکنم که حالتون اینقدر زیباست و دارید تجربیات و احساسات خوب رو تجربه میکنید و برای ما بیان میکنید که باعث میشه باورهای خوب احساس های خوب به ما بده و ما هم متعهد تر بشیم‌‌.

    انشالله همیشه سالم و سلامت در کنار دختر نازتون باشین‌.

    چقدر زیبا گفتید ارزش ساختن. خدای من قربونت برم که این دنیارو بر پایه خیر و خوبی و زیبایی ساختی. یهو احساساتی شدم.

    همه چیز مسیر پیشرفت بهم وصله. اگه مهارتت رو ببری بالا عزت نفس و احساس لیاقتت رو بردی بالا، ثروت به دنبالت میاد و حالت خوبه و حتی تو بخسای دیگه ی زندگیت هم حالت خوب میسه چون همه چی بهم وصله‌. تو این زمینه پیشرفت کنی تو زمینه ی دیگه هم پیشرفت کردی.

    خدایا شکرت که همه چیز رو جوری چیدی که هرطوری بشه بیسترین خیر رو به ما برسونه.

    مرررسی از این فایل زیبا. خوشحالم منم متعهدتر شدم و هروز تمرینم رو میکنم اما میخواد بیشتر متعهد تر باشم. میخوام باورهام رو در این زمینه ها تغییز بدم: افزایش اعتنادبنفس و عزت نفس با افزایش مهارت هام و شروع کردن از نقطه ای که هستم. که دنبالش ثروت هم میاد و تغییر باور سلامتی و روابط خوب.

    دوستتون دارم

    ممنونم ازتون استاد دوست داشتنی و مهربونم‌‌.

    خدایا شکرت️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    صحبت های دوست عزیز من واقعا برایم عالی بود

    بله می توان پول و نعمت و ثروت داشت اما وقتی که آرامش ندارم

    وقتی که حالم خوب نیست

    این چه فایده دارد

    مهم این است که من باید پول و ثروت و آرامش و حال خوبی همه و همه باید کنار هم داشته باشم

    این واقعا برای من نکته عالی بود

    ملاک و هدف پول نیست

    بلکه داشتن آرامش و حال خوب است

    وقتی که من این آرامش و حال خوب را داشته باشم بی شک پول هم خود به خود وارد زندگی من می شود

    چقدر این درس و این نکته برای من عالی و فوق العاده بود

    نکته

    وقتی که باورهای من درست باشد پول و مال و ثروت خود به خود وارد زندگی من می شود

    من خودم از زمانی که به این مسیر وارد شدم و شروع به تغییر کردن کردم واقعا تغییرات اساسی در زندگی خودم می بینم و برایم قابل مشاهده است و عینی است

    همه اینها در سایه این تغییرات و این حال خوبی ها برایم امکان پذیر بود

    دیدن و شنیدن این همه موفقیت های آقا رضای عزیز برای من این نکته را داشت که من هم می توانم با تغییرات و با افکار مثبت تغییرات خوب را برای خودم بسازم

    خودم زندگی ساز خودم باشم

    خودم خالق زندگی خودم باشم

    نکته هایی عالی در این فایل من یاد گرفتم

    نکته هایی از این قبیل

    متعهد بودن در این مسیر

    تعهد داشتن نسبت به هدف خودم

    حرکت کردن و دنبال تغییر بودن و ناامید نشدن

    از الهامات و هدایت های خدای مهربان کمک بگیرم

    حرکت کردن و غلبه بر ترس های خودم

    نگران هیچ چیز نباشم و ادامه بدهم و حرکت کنم

    نکته

    به اندازه ای که من تغییر می کنم خداوند جواب تغییرات من را می دهد و نتایج در زندگی من مشهود می شود

    هر زمانی که من ارزشی را خلق می کنم

    هر زمانی که من به دنبال علاقه و دلبستگی خودم می روم

    به توانایی ها و مهارت های خودم را نگاه کنم

    بی شک این مسیر همان مسیری است که من را به جلو می برد و باعث رشد و پیشرفت من می شود و من را موفق می کند

    تمام اینها باز می گردد به این موضوع که باید ذهن خودم را کنترل کنم

    توانایی کنترل کردن ذهن خودم را داشته باشم

    همه اینها درس هایی زندگی ساز است که هر چه بیشتر روی خودم کار کنم بیشتر و بهتر می توانم نتیجه بگیرم و موفق بشوم

    همه اینها از داشتن علاقه و ارزش خلق کردن شروع می شود

    از حرکت کردن شروع می شود

    باید در همان راهی قدم بردارم که به آن راه علاقه دارم و آن کار را دوست دارم

    اینگونه عمل کنم بی شک موفقیت از آن من است

    ممنون از استاد عزیز بخاطر تهیه این فایل های آگاهی دهنده و ارزشمند

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    به نام رب هدایتگرم

    سلام استاد مهربان و‌خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم.امیدوارم حالتون عالی باشه

    خداروشکر میکنم برای این فایل ارزشمند و این سایت بینظیر که چقدر کیفیت زندگی منو بهتر کرده و هربار که به سوالی برمیخورم پاسخش رو اینجا به بهترین شکل دریافت میکنم.

    خدایاشکرت برای وجود استاد عزیز که به راحتی تجربه های پربرکتش رو در اختیارم قرار داده

    خدایاشکرت برای امکاناتی که باعث میشه به راحتی از امکانات این سایت استفاده کنم

    استاد جان خیلی ممنونم برای سخاوتمندی شما .

    این فایل چقدر پرنکته بود الله اکبر. پارسال که این فایلها در سایت قرار گرفت در سفر رویایی بودم تمام قسمتهایی که از نتایج آقا رضای عزیز رو در سفر شنیدم و حالمو بینهایت بهتر میکرد ولی خب ازاونموقع دیگه سراغ این فایلها نیومدم ،چون من همیشه فایلها رو مینویسیم و مرور میکنم ولی در سفر امکان نوشتن نبود فقط چندین بار میشنیدم و رد میشدم ،خدای مهربان و دانایم با توجه به چیزی که الان نیاز داشتم بشنومش، طبق یک برنامه دقیق و عالی منو به سمت این فایل پر ارزش هدایت کرده و الان دوروزه که میخ شدم رو این فایل ،هرچی گوش میدادم تشنه تر میشم ،نمیتونم ازش بگذرم چون اینقدر آگاهی داره که حیفم میاد مثل دفعه قبلی ازش رد شم ،حتما و حتما باید آگاهیاش رو‌قورت بدم و عمل کنم بعد اجازه دارم از این فایل عالی رد شم .

    چی بگم استاد جان شما از هر کسی که دوسم داره بیشتر و بیشتر بهم آگاهی مفید دادی نمیدونم چطوری تشکر کنم که شایسته شما باشه

    میدونم که حس واقعیم بهتون میرسه چون ما با فرکانسهامون باهم درارتباطیم و به واسطه فرکانسهایمون اجازه شنیدن این آگاهیا بهمون داده شده

    استاد جان بدونید خیلی دوستون دارم شمارو و تموم همکارانتون رو که این سایت ارزشمند رو مدیریت میکنند و برای بهتر شدنش تلاش میکنند.

    چون اینجا تنها مکانیه که بیشترین وقتم را درش میگذرونم و از این گذران وقت راضیم چون بهم آرامش میده بهم انگیزه میده بهم قدرت میده اصلا هرچیزی بخوام اینجا بهم میده ….

    استاد هروقت به نهایت صلح با خودم میرسم ،میام ته حیاط بین بوته های گوجه فرنگی و بادمجون و فلفل و…. میشینم با خودم و این بوته ها حرف میزنم و میون این حجم از رنگ سبز دیدن گوجه هایی که بعضیا قرمزن بعضیا نارنجی و بعضیا هنوز سبزن انقدر حسمو بهتر و خوبتر میکنه که اشکم به راحتی سرازیر میشه ،اینجا تالار خصوصیه من و خداست اینجا در سکوت کامل به خدا نزدیکترم همه جا نزدیکم ولی اینجا دیگه نهایتشه برای من.

    این فایل هم انگیزشی بود هم تلنگری!

    تلنگر میزنه که باید شخصیتت رو دائمی بهبود بدی نه اینکه با یکی دوبار کارکردن به خودت غره بشی و ول کنی و بگی حالا منتظر نتایج بزرگم!

    انگیزه میده که نجمه از همینجایی که هستی شروع کن چون الان تو همه شرایطو در اختیار داری برای شروع برای حرکت فقط کافیه بهتر ببینی.

    این فایل بهم تلنگر میزنه که آقا جان چرا هی یادت میره باید بری دنبال عشقت باید کاری رو انجام بدی که عاشقشی باید دنبال علاقت بری و بعد انتظار یک نتیجه عالی داشتی باشی !

    انگیزه بهم میده که تو حرکت کن نترس چون خداوند هدایتت میکنه چون خدا هست .

    باید ده ها بار دیگه این فایل رو گوش کنم چون آگاهیاش بینظیره مثل تمام فایلها ولی این فایل مختص همین الانمه خیلی لازمش دارم و باید بیستبار بنویسمش .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سجاد مصطفایی گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    به نام خداوند خالق و عادل که هر آنچه داریم از آن اوست

    سلام میکنم به شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    این کامنت رو دارم به این خاطر مینویسم که یه رد پا برای خودم بذارم

    یادمه اولین باری که این نتایج دوستان رو دیده میدیدم:هیچی نداشتم و بیکار بودم و یه دانشجویی بودم که علاقه ای هم به رشته اش نداشت و فقط

    داشت روزمرگیشو میگذروند و فقط

    توی ذهنش میچرخید که چطور میتونم زندگیم رو بهتر کنم .

    اون موقع که دیدم اقا رضا این همه نتیجه گرفته خیلی خوش حال شدم و یه تعهدی دادم میشه گفت تا الان تا حدودی بهش عمل کردم

    من شروع کرده بودم به نگاه کردن فایل های مصاحبه با استاد عباس منش و سفر به دور آمریکا و اکثر روز ها میزدم روی دکمه مرا به سمت نشانه ام هدایت کن و فایل هارو میدیدم

    زمانی که یه ماه از آشنایی ام با استاد عباس منش گذاشت به خاطر اینکه سعی کرده بودم حالم رو بهتر کنم دقیقا بعد یه ماه از اشنایی با استاد رفتم سرکار و شروع به کار کردم توی این مسیر منی که هیچی نداشتم

    اولین دوره عزت نفس خودم رو بعد از یه ماه کار کردن خریدم و تا جلسه پنجم پیش رفتم و اعتماد به نفس تا حدی فوق العاده ای پیش رفت و بعدش هدایت شدم به سمت قانون سلامتی چون اضافه وزنی که داشتم اجازه تمرکز بهم نمیداد و تا الان که به 70 درصد مطالب دوره قانون سلامتی عمل کردم به وزن ایده ال رسیدم و خیلی راضیم اما باید خیلی بیشتر کار کنم

    و جدی تر بگیرم آموزش هارو

    وقتی هم که به یه بدن فوق العاده رسیدم از خداوند درخواست های مالی کردم و بلا فاصله راهنمایی شدم به سمت دوره کشف قوانین و الان یه ماه دارم روی اون کار میکنم

    یه حقیقتی که وجود داره من هر روز 1 تا 2 ساعت وقت گذاشتم و میذارم روی یا فایل های رایگان یا دوره های آموزشی اما اما اما من اینستا هم روی گوشیم نصب داشتم تلگرام و واتس اپ و یوتیوب که چقدر بیشتر از تایم آموزشم توجهم روی اونها بود اما الان تقریبا 3 تا 4 روز میشه که اصلا نمیدونم چی شد فقط تصمیم گرفتم که پاکشون کنم و یه چیزی درونم میگفت برو نتایج دوستان رو ببین و فقط هم مال اقا رضا رو مشاهده کن و منم اومدم اینجا نکته جالبی از اقا رضا یاد گرفتم اینه که من باید مثل اقا رضا یا حتی خیلی بیشتر از اقا رضا زمان بزارم و کانون توجه ام رو بذارم روی سایت و اصلا سمت اینستا و یوتیوب اینا نرم .

    تصمیمی که گرفتم از دیدن نتایج اقا رضا اینه که روزی 7 تا 8 ساعت یا اینکه هر وقت کاری نداشتم بشینم پای فایل ها و کانون توجه ام برو بذارم روی مثبت ها جالبیش اینه من الان سه روزه دارم این کارو انجام میدم و امروز بعد از 3 روز یه پیشنهاد کاری بهتر بهم شد تازه هنوز سه روز گذشته که دارم ذهنمو کنترل میکنم اگر این 3 روز بشه سه ماه چی میشه اگر این 3 ماه بشه 3 سال یا 30 سال یا تا اخر عمر چی میشه

    حالا که قانون اینه اگر به چیز های خوب توجه کنی اتفاقی خوب داخل زندگیت رخ میده این از نادانی و جهل منه که بخوام برگردم به شیوه قبلی اشتباهی که در قانون سلامتی انجام دادم و الان دارم سعی میکنم برگردم به مسیر قبلی و گسیر درست

    کاری که میخوام بکنم اینه

    1‌.هر وقت تایم آزاد پیدا کردم بیام فقط و فقط داخل سایت

    2.بند کفشم رو محکم کنم و برم دنبال خواسته هام و از کوچیک ترین قدم ها شروع کنم

    3.هر روز یه تایمی رو با تمرکز بالا بذارم روی محصول کشف قوانین و 6 ماه روش کار کنم

    4.افراد منفی زندگیمو حذف کنم که تقریبا میشه گفت تا 90 درصد این کارو انجام دادم تا الان

    5.باور کنم و در کنارش عمل کنم

    ضمن من الان دارم سرکار میرم از دانشگاهم انصراف دادم یه زبان برنامه نویسی C# رو تا حدود 90 درصد یاد گرفتم و علاقم رو پیدا کردم که یه برنامه نویس حرفه در مبحث نرم افزار وب سایت و اپلیکیشن بشم

    در کنارش دارم فروشندگی میکنم تا یه ورودی مالی داشته باشم تا زمانی که مهارتم رو کامل یاد گرفتم بتونم از فروشندگیم بیام بیرون و از مهارت برنامه نویسیم در آمد کسب کنم

    استاد جان ببخشید که من نتوستم کامل به دوره قانون سلامتی عمل کنم در حالی آموزشهای شما بسیار کامل و بدون نقصه اما سعی رو میذارم برای انجام صد درصدیش عاشقتم استاد جان.

    امیدوارم رفیق عزیزم تویی که این کامنت رو تا انتها خوندی برات مفید واقع شده باشم عاشق همتونم

    برای همتون جیب پر پول لبی خندان و سلامتی و خوشبتی رو هم برای این دنیا و هم برای دنیای پس از مرگ آرزومندم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    مجید خیطان گفته:
    مدت عضویت: 1209 روز

    سلام عرض ادب خدمت استاد عباس منش دوست داشتنی و خانم شایسته عزیز و همه ی دوستان

    خدایا شکرت تا همین یک ساعت پیش بخاطر حال بدم در این دو سه روزه هدایت شدم به تجربه دوستانم از نشانه روزانه که خدا تو این فایل استاد عباس منش رو سبب کنه که بهم بگه حالتو چطور خوب میکنم تو فقط با من باش بهم ایمان داشته باش به گفته هام عمل کن

    وقتی من متن بالای فایل رو دیدم منظورم تشخیص اصول ثروت ساختن بوسیله دوره های روانشناسی ثروت چشام غرق در اشک شد

    و متحیر بودم که فقط باید خدامو شکر کنم واسه این نظم و قانونی که پابرجا کرده

    1: من دوره روانشناسی ثروت 1 رو دارم که تو کامنتا اسمی اقای رضا عطار روشن شنیدم و چندباری اسمشو سرچ کردم نتونستم پیداش کنم و فقط اسمی از فایل ایشون رو شنیده بودم

    خدا رو شکر که هدایت شدم

    2: من حالم بد بود و نمیدونستم چیکار کنم که حالم خوب بشه خدا امروز هدایتم کرد به این فایل خدایا شکرت

    3: عجیب تر از دو مورد قبلی من از خدا خواستم که چیکار کنم که درامد و ثروت و مال و دارایی وارد زندگیم بشه که چند وقتی هست درجا میزنم و ورودی مالی ندارم به زندگیم و اینکه در فایل تجربه ی دوستانم از نشانه روزانه استاد گفتن شاید خدا شمارو هدایت کنه به دوره ای که باید بخرید و من با خودم گفتم من که پول خرید دوره رو ندارم چیکار کنم ولی خدا منو به دوره ای که دارم هدایت کرد روانشناسی ثروت 1

    این موارد بالایی لطف خدا بود که امروز شامل حال من شد

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 2283 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان و ممنونم‌از دوست مهربانمون رضا عطارروشن که با گفتن داستان زندگیش بینهایت به من کمک کرد و هر فایلش به اندازه چندین کتاب موفقیت ارزشمند بود ،وقتی صحبتهای استاد رو درادامه این فایل گوش کردم متوجه خودم شدم ،خودمی که سالها تونستم دست به تولید خلق ارزش بزنم ،چقدر ما آدمها فراموشکار هستیم ،یادم رفته بود که من یک زن خانه دار ،با تحصیلات دیپلم بودم عاشق کار کردن ،اما با توجه به مدرک تحصیلیم و خانه دار بودن و حتی یک دختر دوساله داشتن و سختگیری همسرم عملا امید به پیداشدن هیچ کاری برای من نبود ،امشب با شنیدن صحبتهای استاد بارها از خودم تشکر کردم ،ازاینکه تونستم به عنوان یک زن خانه دار و فقط وفقط از یک کلاف نخ سالها درآمد کسب کنم ،دوست دارم امشب داستان بافتنیهامو اینجا بنویسم که اگر روزی باز ناامید شدم و باز نجواها شروع کرد به سرزنش کردنم یادم بیفته که چقدر خوب و عالی تلاش کردم و با سختیهای زندگی مبارزه که نه فقط حل کردمشون به نفع خودم ،

    و اما داستان من

    من 4سال در کارخانه تولید نخ کار میکردم ،از کودکی عاشق مستقل شدن بودم و ازکودکی هرگز انتظار نداشتم کسی آرزوهای من رو برآورده کنه و همین امر باعث شده بود همیشه درتکاپو باشم و اوقات بیکاری در تابستان همیشه مشغول حرفه یاد گرفتن و کار کردن بودم و این درصورتی بود که خانواده ما از نظر مالی خوب و خیلی سرتر بود از تمامی فامیل ،همیشه مسافرتها و خردو خوراکمان به بهترین نحو آماده و عالی بود و من هرگز درطول زندگیم حسرت هیچ چیزی به دلم نبود

    ،دیپلم که گرفتم عاشق رفتن به سرکار و مستقل بودن و پول دراوردن بودم دلم میخواست هرچیزی که میخوام رو بتونم بخرم و داشته باشم ،و شروع کارم در شرکت نساجی بود ،روز اول که وارد شرکت شدم و داشتن منو با محیط داخل کارخونه آشنا میکردن چشمم به پنجره بزرگی افتاد که داخلش چند خانم جوان لباس سفید پوشیده بودن و درحال کار بودن روزهای بعد متوجه شدم قسمت آزمابشگاه و کنترل کیفیت کارخانه هست ،من اونروز با دیدن اون اتاق شیشه ای به خودم گفتم جای من اونجاست و منهم میشم یکی از اپراتورهای آزمایشگاه ،بماند که دوسال در سختترین قسمت تولید افتادم و اما درعرض چندماه بهترین خودم شدم در قسمت ماسوره زنی ،اونقدر که وقت اضافه می اوردم و به بقیه کارگرا کمک میکردم ،اما دراون دوسال همیشه رویای رفتن به ازمایشگاه رو داشتم و حالب اینکه اپراتورهای ازمایشگاه بجز دوسه نفر که مدرک معتبر دانشگاهی داشتن الباقی مدرک دیپلم و از بچه های خود سالن تولید بودن ،واین بهم امید میداد که منم میتونم برم اون قسمت ،خواسته خودم رو بارها به مهندس شیفت میگفتم و اون بارها میگفت کار آزمایشگاه سخت هست و من برام مهم نبود فقط دوست داشتم اونجا کار کنم تا اینکه بعد دوسال مهندس شیفت ما ارتقاع درجه کاری گرفت و شد مهندس تولید شیفت ثابت و ازاونجا که من و دوتا از دوستام از بهترین بچه های شیفت مهندس بودیم شب اخر که تو شیف بود مارو نصفه شبی برد اتاقش و بهمون گفت من از شنبه میشم‌مهندس تولید و میرم شیفت ثابت و ازاونجا که شما سه نفر بهترین افراد من بودید شمارو هم‌باخودم میبرم و رو کرد به من و گفت هنوزم دوست داری بری آزمایشگاه ،با خوشحالی گفتم‌بله ارزوم هست و اینجوری شد که من منتقل شدم به آزمایشگاه و درطول دوسال کار در قسمت کنترل کیفیت ،هر دوسال به عنوان بهترین امراتور شناخته شدم و هرسال بهم لوح تقدیر دادن و حقوق من از بقیه افراد قسمت آزمایشگاه بیشتر هم بود ،عاشق کارم بودم و رویام این بود که مهندس نساجی بشم و برم درس بخونم که مصادف شد با ازدواج من و همسرم مخالف کار من بود و همیشه میگم کاش اون سالها با استاد آشنا شده بودم اونوقت میدونستم باید چکار میکردم و چجوری به کارم تو شرکت ادامه میدادم ،به هرحال من استعفا دادم و ازدواج کردم ،بخاطر باورهای مخرب و نادرستی که داشتم متاسفانه زندگی پر تنشی داشتم و منی که استقلال مالی داشتم و همیشه تو جیبم پول بود وارد خونه ای شدم که خبری از پول نبود نه اینکه همسرم نداشته بود نه از نظر مالی وضع خوبی داشت اما هیچ پولی دوست نداشت برای من خرج کنه و این شرایط برای آدمی مث من که مستقل بودم بشدت سخت بود دو سال گذشت و درگیری و دعواهای ما هرروز بیشتر میشد و من ناامیدتر و افسرده تر دخترم دوساله شده بود و من دوست داشتم پول داشته باشم تا بتونم چیرهایی که دوست دارم تهیه کنم اما بازهم خبری نبود و همسرم به صراحت بهم گفت مشکل مالیتو خودت حل کن و من پولی ندارم به تو بدهم ،وقتی دخترم بدنیا اومد دوست داشتم براش لباس ببافم که بزرگ شد ازمن به یادگار داشته باشه ،هیچ چیزی از بافتن بلد نبودم ،فقط در حد یک زیر و یک رو بلد بودم که ببافم ،سی دی تهیه کردم ،مجله گرفتم ،و پولش رو با التماس از همسرم میگرفتم و کمی هم از پولی که موقع تولد دخترم براش کادو اورده بودن ،ذوق بافتن برای دخترم داشتم و دلم میخواست براش شال و کلاه یا لباس ببافم و تنش بپوشونم ،بارها بافتم و پس کردم و خدا یک شخص مهربون سرراهم گذاشت و اون اصول اولیه رو بطور رایگان بهم‌یاد داد و من شروع کردم به بافتن ،و برای دخترم هرچیزی که دوست داشتم میبافتم ،

    دخترم که دوساله شد رفتیم خونه جدید ،اما قبل رفتن همسایه من بافتنی دخترم رو دید و گفت کجا خریدی من گفتم خودم بافتم و گفت چقدر تمیز و شیک بافتی و باور نمیکرد که خودم بافتم ،بعد از مدتها به من گفت برای بچه منهم میبافی؟ وقتی اون حرف رو زد وحشت کردم و گفتم‌نه اصلا من فقط برای بچه خودم میبافم ،ما تو شهر کوچیکی زندگی می کردیم و همه همو میشناختن ، برام خیلی سخت بود که بقیه بدونن من بافتنی میبافم و خرج خودم رو درمیارم و فکر میکردم مردم تصور میکنن که چه رن بدخت و بیچاره ای هست و بهم ترحم میکنن برای همین دوست نداشتم که کسی بدونه ،غافل از اینکه باید به خودم و هنر دستم افتخار میکردم ، خلاصه از اون همسایه اصرار و از من انکار ،تااینکه بالاخره اون خانم تونست منو قانع کنه که برای پسرش بافتنی ببافم ، و من کلی التماسش کردم که به کسی نگه که آبروم نره

    من بافتنی رو یاد گرفته بودم اما دوست نداشتم تو شهر خودم ببافم و کسی منو بشناسه ،تااینکه برنامه تلگرام اومد و یکی بهم گفت چه اشکالی داره ببافی تو میتونی توی تلگرام گروه بزنی و بگی بافتنی بلدی و بعد برای مردم ببافی و پول دربیاری ،ومن حسم خوب سد وقتی فهمیدم میتونم با بافتن پول دربیارم ،چرا که نه من عاشق کار کردن و پول دراوردن بودم ،اما گوشیم مدل پایین بود وباید گوشی اندروید میگرفتم که اونم همسرم وقتی فهمید گفت هرگز برات نمیخرم و همین گوشی معمولی خوبه ،تلگرام محیط خرابی داره و مناسب تو نیست و این درصورتی بود که خودش گوشی بردز داشت و برنامه تلگرامم رو گوشیش نصب بود ،با پادر میونی برادرم و برادر همسرم بالاخره گوشی جدید گرفتم و برنامه تلکرام نصب کردم اما اونقدر منو از تلگرام ترسونده بودن که نمیدونستم باید چکار کنم و چجوری آدمهایی پیدا کنم که ازشهر من نباشن ،خلاصه بقول استاد دوره تکاملم رو طی کردم و دراین بین کلی آدمهای خوب سرراهم قرار گرفتن و یاد گرفتم که باید گروهم رو تو گروهای دیگه تبلیغ کنم و اما من پولی نداشتم ،اون روزها نمیدونم چجوری اما پولش جور میشد ،یکی کادو میداد ،یا پدرو مادرم بهم به بهونه مختلف پول میدادن ،یا یکروز همسرم معامله خوبی میکرد و یکم پول بهم میداد ،یادمه یه انسان خوب و مهربون خواست برام گروهمو تبلیغ کنه اومد بهم گفت چرا گروه زدی ،گروه برای کار تو مناسب نیست باید کانال بزنی و کارتو با کانال شروع کنی ،منم گفتم‌من اصلا بلد نیستم اون خانم‌ بهم آموزش داد و حتی بهم یاد داد چجوری بنر تبلیغاتی درست کنم ،و کلی تبلیغ منو تو کانال خودش که اونموقع کانال بزرگ و اسم و رسم داری بود به رایگان تبلیغ کرد و الان میدونم تموم اون دستهای خیر همه دستانی بود از سمت خدا. خدایی که حال و روز داغون من رو میدید و میخواست فقط خواسته های منو برآورده کنه ،اعضای کانالم همه افراد غریبه بودن و من منتظر بودم یک نفر بهم سفارش بده ازاونجا که خیلی مهارت بالا نداشتم از کارهایی مثل شال و کلاه که بافت راحتتری داشت شروع کردم و ناگفته نمونه که خیلی هم‌میترسیدم و بارها به خودم میگفتم وای اگه خوب نتونم ببافم اگه خراب کنم اگه ازم ناراضی باشن ،و هزاران نجوای ناامید کننده و بازدارنده از سمت شیطان درون

    اما با همه ترسهام من فقط به مستقل شدن فکر میکردم و همون انگیزه و امید میشد برای من

    و من چون دخترم دوساله بود و برادر زاده و خواهرزاده هام درهمین رنج سن بودم تو بیو کانال نوشتم که سفارش نوزادی تا 6 سال فقط میپذیرم ،اینجوری بچه ها جلو چشمم بودن و میتونستم سایز رو درست دربیارم ،

    خلاصه اولین سفارش بهم داده شد ،و برای اینکه مشتریا بهم اعتماد کنن من نصف مبلغ اول میگرفتم نصف مبلغ یکروز قبل ارسال ،اینجوری با نصف پول اولیه نخ میخریدم

    و حالب اینکه هر قیمتی میگفتم اونها نه نمیگفتن و با کمال میل سفارش میدادن ،اکثر مشتریهای من کارمند بودن یا افراد متمول ،و هرقیمتی میگفتم بدون اینکه بگن گرون قبول میکردن ،

    یکسال فقط برای بچه ها بافتم و کسی هم خبر دار نشد چون تو خونه میبافتم و هیچکس نمیفهمید که من بافتنی میبافم نخها رو هم از تهران میخریدم و جالب اینکه از اولین بار که کاموا خریدم اون بنده خدا بهم قسطی داد و گفت هرنخی بخوای برات ارسال میکنم و میتونی قسطی پوبشو بدی و برای منکه پولی نداشتم عالی بود از پولی که از مشتریها میگرفتم کم کم پول نخهارو هم میدادم و من شدم پایه ثابت از مشتریهای اون فروشگاه

    اولین پولی که به حسابم اومد ،شیرین ترین و لذن بخشترین حس بود ،با پولها برای خودم و دخترم هرچی دوست داشتم میخریدم و اون حس قشنگترین حس تو زندگیم بود ،کم کم مادرها گفتن ما از کیفیت بافت تو خیلی راضی هستیم کاش برای ما هم‌ببافی ,اما من واقعا بلد نبود برای بزرگترها سایز انجام بدم ،واز طرف دیگه دلم میخواست پول بیشتری دربیارم و اینجوری شد که کانال دوم رو هم‌زدم و کانال بزرگسالان شروع به کار کردم ،تا صبح تو اینستا میرفتم تو پیجهتی خارجی دنبال مدل بافت و بافتهایی که قشنگ بودن عکسشون رو میزدم تو کانالم ،

    و یک‌چیز دیگه. من دوران مجردی به اجبار مادرم کلاس قلاب بافی شرکت کرده بودم اما اونقدر از قلاببافی بدم میومد که چیزی نمیبافتم و فقط چند نمونه که مربی بهمون گفته بود بافته بودم اما آموزش رو کامل دیده بودم ،من عاشق خیاطی بودم اما مادرم منو بزور فرستاد قلابافی

    و وقتی کانال بافتنی زدم ،من تو قلاببافی مهارت کافی رو داشتم و بافتنی دو میل درحد مبتدی بلد بودم و با آموزش ژورنال و سی دی تونستم آموزش ببینم اما بازهم مهارتم درقلاببافی خیلی بیشتر بود

    اینشد که بیشتر مدلهای قلاب رو توکانال میزاشتم ،چون قلاب بافی رو بدون نقشه هم میتونستم انجام بدم و فقط با دیدن عکس لباس بافته شده من نقشه رو رو کاغذ میکشیدم

    و ناگفته نماند که اولین سال که ازدواج کردم با کلی التماس و خواهش همسرم رو راضی کردم که برم کلاس خیاطی چون من از بچگی عاشق خیاطی بودم

    و الان میفهمم خداوند چجوری پازل بهم ریخته زندگیم رو مرتب چید

    وقتی بافتنی برای بزرگسال رو شروع کردم

    به ذهنم رسید که الگوی خیاطی اون مدل رو بکشم

    بعد از روی مدل برش خورده بافت رو انجام بدم

    و این ایده جواب داد

    و هرروز رضایت مشتریهام نشون میداد که من طبق سایزشون بافت رو تحویل میدم

    سفارشها هرروز بیشتر میشد و من دست تنها بودم و نمیتونستم کارها رو بموقع انجام بدم

    این شد که خواهر و زنداداشم رو گفتم کمکم کنن و اونها هم اومدن تو کار بافت کارهای سبک رو بهشون میدادم و خودم فقط بزرگسال انجام میدادم

    عاشق بافتنی شده بودم

    روزها و شبها نمیخوابیدم بعضی وقتها تا 48 ساعت بدون اینکه حتی یکساعت بخوابم میبافتم و میبافتم و پول میومد تو حسابم

    مشتریهام منو به اطرافیانشون معرفی میکردن

    یادمه فقط یک کیف بافتم به مبلغ 600هزارتومن سال 92 ،یک مشتری اصفهانی داشتم وقتی گفت یک کیف و کلاه میخوام و طرحشو برام فرستاد گفتم با این طرح و اینمدل میشه باهم 600 تومن

    و مشغول کارهام‌شدم

    نیم ساعت بعد صدای پیامک گوشیم اومد و دیدم مبلغ 600 تومن به حساب من ریخته شده

    یک لحظه وحشت کردم و گفتم اینهمه پول از کجا اومده که رفتم سریع تلگرام رو چک کردم و دیدم اون خانم کل مبلغ رو به حسابم زده به خودم گفتم وای نمیترسه یوقت پولو بردارم و بلاکش کنم

    اما گفتم کار خداست خدا هوامو داره ،

    کل نخهایی که من برای ست کلاه و کیفش میخواستم استفاده کنم کلا 100 تومن شد و من 500 گفتم دستمزدم هست و باور داشتم که کارمن کار باارزشی هست

    و همینطور هم‌شد اون خانم بعد دریافت سفارشش بهم زنگ‌زد که عالی بوده و وقتی تو بازار اصفهان راه میرفته چند نفر ازش درمورد اینکه کیف و کلاشو از کجا تهیه کرده پرسیدن و اونهم‌شماره من. بهشون داده بود

    خلاصه من 4 سال تمام بافتم ، دستبافتهای من به کشور ترکیه و آمریکا راه یافت واز یک نفر به 5 نفر بافنده تبدیل شدیم ،رویای بزرگ کارآفرین بودن شب و روز تو ذهنم بود ،اما ضعف من و نداشتن اعتماد بنفس تو زندگی زناشویی و درگیریها و تنشها و اختلافات باعث شد این رویای من در دم خاموش شه و من باز نتونستم از کاری که بهش علاقمند شدم دفاع کنم و مخالفت همسرم و نصیحت اطرافیان که زندگیتو خراب نکن باعث شد که پروژه بافتنی بسته بشه و همچی تموم شد

    ومن این نقطع ضعف رو داشتم که از لچگی بینهایت خودم رو قربانی خواسته دیگران میکردم

    و اینبارهم همینطور شد و من ناامیدتر و ناراحتتر ازهمیشه شدم و دائم خودم رو سرزنش میکردم که عرضه هیچ کاریو ندارم و همیشه کارها و بحاطر بقیه ول میکنم

    برای اینکه اونزمان کانال من رشد کنه و بتونم بدون هزینه کردن کانالم‌رو بزرگتر کنم یاد گرفته بودم که گروهای گسترده رایگان و تبادل بزنم و بتونم با مدیریتش کانال خودم رو رایگان تبلیغ کنم

    درگیر و دار این تنشها بودم که یکشب دخترخالم رو دیدم و اون مدتی بود که شرکت نساجی مشغول به کار بود ،و بین صحبتهامون ازش پرسیدم چقدر حقوق میگیری و اون گفت ماهی یه تومن

    با شنیدن این مبلغ اهی کشیدم و گفتم اگه شرکت بودم الان بالای یه تومم درامدم بود و خیلی ناراحت شدم من سال 88 اخرین حقوقم با اضافه کاری و سختی کار میشد 200تا250هزارتومن

    و مبلغ یه میلیون مال سال 93 و 94 بود

    اونشب گفتم کاش من ماهی یه تومن داشتم

    ،و چندروز بعد تو گروهای تبادلم با دختری از گرگان اشنا شده بودم و یمدت باهم دوست شده بودیم و اون فهمید که کم و بیش بافتنی میبافم و بهم گفت حیف نیست بافتنی میبافی و اینهمه سختی میکشی چشم و دستت درد میگیره گفتم چاره ای ندارم و داستان زندگیمو گفتم اون گفت منم نمد دوزی میکردم اما الان کانالداری میکنم و ماهی 500تومن درامدمه

    باورم نمیشد گفتم حتما فهمیده من هیچی از تلکرام بلد نیستم منو سرکار گذاشته ،اخه نمیتونسنم‌بفهمم چجوری از کانالداری پول درمیاره ،خودم که بافتنی میبافتم و فکر میکردم همه باید یه هنری بلد باشن که کانال بزنن

    حتی اون کانالهایی که بهشون تبلیغ هم میدادم اونها لوازم ارایش یا لباس میفروختن

    و من متوجه نشده بودم که از طریق تبلیغات میتونن پول دربیارن

    اون دوستم برام توضیح داد که کانال آموزش رایگان هنرهای خونگی داره و چندتا گروه عضو هست که اونجا افرادی مثل خودم سفارش تبلیغ کانالشونو میدن و اون دوستم بین آموزشهای رایگان کانالش اون تبلیغات رو هم میزاره و اون بنرها هرچقدر ویو و بازدید که خورد بابتش بهش پول میدن

    چقدر خوشحال شدم ،چون بافتنی هم که برنامه اش کنسل شده بود و من تو‌کانال اعلام کرده بودم که بخاطر مشکلاتی که برا سلامتیم بوجود اومده نمیتونم بافتنی ببافم و

    یکشب کل پستهای کانال بافتنی رو پاک کردم توش مطالب آموزش آشپزی گذاشتم

    و شروع کردم به کار ادمینی و اونقدر تو کار ادمینی موفق شدم که درطول روز صبحها و عصرها چندین کانال دستم بود و با درامدش کانال خودمو تبلیغ میدادم و خیلی وقتا تو کانالها بنر خودمو میزدم

    اول یه کانال داشتم بعد چندین کانال زدم

    درامدم از ماهی 500 شد هفتگی 500

    بعد هفته ای یه تومن

    و دراخر شد هفتگی دوتومن

    چقدر لذت بخش بود پول تو حسابم‌میومد با غرور حسابمو چک میکردم درامد من حتی از کارمندها هم بیشتر شده بود

    تااینکه تلگرام فیلتر شد و اون اتفاق وحشتناکارین اتفاق زندگیم شد اما خدا همیشه راهی برای رسیدن به خواسته هامون جلو پامون میزاره

    و رفتیم اینستاگرام و پیج زدیم دیگه خبره اینکار شده بودم بقول دوستام برای من کانال زدن و کانال بالا اوردن پیج زدن و پیج بالا اوردن مث آب خوردن بود

    چندین کانالم رو فروختم چندین پیج زدم و فروختم دست چند نفرو گرفتم اوردم بهشون کانالداری و پیجداری یاد دادم تا بتونن تو خونه درامد داشته باشن ،پیجهام بالای 200 کا شدن

    و باز،پیج کوچیک میزدم و بزرگش میکردم

    تااینکه اینستاگرام هم فیلتر شد

    اتفاقی که تو تلگرام افتاد برام درس شد گفتم معلوم نیست فضای مجازی همیشه مجازی هست باید یک شغل در دنیای حقیقی داشته باشم تا اگر اتفاقی مشابه تلگرام افتاد من مجدد از صفر شروع نکنم

    چون فیلترینگ تلگرام کل سرمایمون و زحماتمون رو به باد داد و برای داشتن پیج باز از صفر شروع کردم چون کانالها و کل درامدم از تلگرام صرف شروع زندگی جدیدم بدون همسرم بود

    و من با دخترم به خونه پدری برگشتیم و سال97 ازهمسرم جدا شدم بدلیل اتفاقات ناگوار و خیانتش به من

    با پول فروش کانالها امتیاز و کنتور آب و برق و گاز گرفتم و خونه ای که فقط چهار دیواری بود رو مجبور بودم پر کنم

    سال 97و98 بدلیل شرایط روحی بد و با فکر های نابجا و رو اصول کار نکردن 20میلیون به گروهای تلگرامی بدهکار شدم

    خرج خونه و مسئولیت و حضانت دخترم با من بود و من هرگز غرورم اجازه نداد دست جلوی پدرومادرم دراز،کنم و ازشون پول بخوام‌

    بعضی وقتها فکر میکنم این نقطع ضعف من هست که هرگز از پدر و مادرم کمک نخواستم ،حتی از دوران کودکی ،و خیلی وقتها خسته میشم ازاینکه مسئولیت همه چیز رو خودم به گردن میگیرم ،همیشه از کودکی حس کردم خودم باید کارهارو انجام بدم خودم باید به ارزوهام برسم منتظر نباشم کسی کمکم کنه

    خلاصه

    تنها شدم با 20 میلیون بدهی و حال بد و گریه های تاصبح

    و اونشبها از خدا همش کمک میخواستم و میگفتم کمکم کنه تا راهمو پیدا کنه

    از کار توی تلگرام تونسته بودم حدود 50تا60 گرم طلا بخرم من یک زن تنها بودم با یک دختر 6ساله

    فکر میکردم خانوادم حمایتم میکنن و از نظر مالی ساپورتم میکنن

    اما متوجه شدم هرکس زندگی خودش رو داره

    طلاهارو فروختم

    برای خونه کابینت فرش و هرچی نیاز داشت خریدم با مقداری از پولش بدهیامو دادم

    و ازشون مهلت خواستم که بتونم ااباقی بدهی رو بدم چون خرج خونه خرید خونه همچی و همچی بامن بود

    بدون اینکه یک ریال کسی کمکم کنه

    یکشب ازخدا خواستم کمکم کنه و اونشب بود که ز طریق یکی از طلبکارام با استاد عباسمنش اشنا شدم

    و اشنایی من همانا و هرشب و صبح گوش دادن فایلا همانا

    تو اینستا پیج زدم کم و بیش بافتنی انجام دادم

    20 میلیون بدهی تسویه شد

    تا دوسال پیش استرس فیلترینگ اینستا گرام رو داشتم و گفتم‌اگه اینستا فیلتر شه من شرایط ازصفر شروع کردن رو ندارم

    و وام گرفتم اونم‌با مبلغ 70 میلیون تومن که همون اول بانک 3تومنش رو برداشت

    مغازه اجاره کردم دکور زدم و از،63 تومن

    با 45 میلیون رفتم خرید

    و خداراشکر هم درامد اینستاگرام بود هم درامد مغازه همچی اوکی شد

    اما اینستاگرام یهو فیلتر شد .

    خداراشکر امسال مغازه بزرگتر اجاره کردم

    با شنیدن فایلای دوست خوبمون آقا رضا

    تصمیم گرفتم وام دیگه نگیرم

    یک وام خونگی 60 میلیونی رو دادم به دوستم

    و باخودم جمله استاد رو همش تکرار کردم که من باید پول بسازم

    فروردین قسط اول وام 60 تومنی بود

    و اسم من 5مرداد دراومده بود و باید 5 مرداد به حسابم 60 میلیون پول میزدن

    من فروردین سال402 به خودم قول دادم که من توی مرداد ماه 60 میلیون پس انداز،میکنم و پول درمیارم و نیازی نیست وام بگیرم

    و ناگفته نمونه که موقع فیلترینگ اینستا تو آپ داخلی مجدد کانال زدم و درامدم عالی شد

    و درامدم فقط ار اپ داخلی به هفتگی ده تا 15 تومن رسید و من به خودم قول دادم هر ده میلیون رو طلا بخرم و الان که 4 مرداد هست

    من فقط از فروردین تا اخر خرداد ماه 100 میلیون طلا خریدم

    و توی دفترم نوشتم من بدون وام گرفتن تونستم 60 میلیون و حتی بیشتر پول دربیارم

    میدونم صحبتهام طولانی شد

    اما همه اینهارو کفتم که به خودم که خیلی وقتا بخاطر مطلقه بودنم تحت فشار میفتم

    بگم تو شجاع و قوی هستی

    تو تونستی از یک کلاف نخ ارزش خلق کنی.تو از یک کانال زدن تونستی ارزش خلق کنی و پول دربیاری

    پس ناامید نشو و هرروز از خدا تشکر کن هرلحظه خداراشکر کن که مثل کوه پشت تموم خواسته هات هست

    خداراهزار بار شکر میکنم بابت گذاشتن انسانهای خوب و مهربون درهر برحه از زمان زندگیم

    استاد جان من 5 ساله که فایلاتونو گوش میدم اما بازهم نتونستم بهترین باشم و خیلی کار دارم

    باورهای مخربی که به خوردمون دادن اونقدر ریشه هاش محکمه که براحتی ازبین نمیرن

    اما من ناامید نیستم بازهم تلاش میکنم

    چون من لایق بهترینها هستم

    و خدا تمام این نعمتهارو برای استفاده ما آفریده

    استاد عزیزم و مریم جان مهربونم که صدای شما دونفر همیشه برای من نوید بخش امید و تلاش هست دستتون رو میبوسم الهی هرجا هستید خوش و خرم و سالم و پر پول باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      نفیسه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1639 روز

      بهار عزیزم سلام به تو ، سلام به جسارت و ذکاوتت ، سلام به ایمان بی وقفه ات ، سلام به روح بزرگت که مداوم در مسیر موند و با شجاعت روند تغییر رو ادامه دادی تا بتونی سرت بالا باشه و اسیر و برده شرایط نشی .

      نمیدونم چی شد و چطور شد که به کامنت شما رسیدم حتی الان که دارم مینویسم نمیدونم که این کامنتت مال کدوم فایل هست ، ولی میدونم هدایت الهی هست که به این سرگذشت رسیدم و با جان و دل تحسینت میکنم و به قول مهربانان سایت تمام قد جلویت می ایستم و تشویقت میکنم که چنین شجاعتی در زندگیت داشتی . بهار عزیزم ، کامنتت جزو اون دسته کامنت هایی بود که من به شدت علاقه دارم و بهم کلی انگیزه داد که ادامه بدم به مسیرم و دلمو محکم کرد .

      امیدوارم خودت و فرزند زیبات در پناه حق همیشه سربلند و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    KING MAMMAD گفته:
    مدت عضویت: 715 روز

    خب چند لحظه‌ میخام وقت کسایی که این کانت منو میبینن رو بگیرم و بهتون تاثیر این قانون رو بگم .

    اول سلام به همتون .

    من بهمن ماه 1401 وارد یک شرکت نتورک شدم(اسم نمی‌برم که تبلیغشو نکنم) .سرمایه 10 میلیون تومانی هم آنجا انجام دادم و شروع کردم به دیدن آموزش ها و کلاس های انگیزشی.میشه گفت توی خرداد سال 1402 بود که از اونجا اومدم بیرون و حتی یک ریال هم درآمد نگرفتم .نه اینکه بخوام بگم شرکت بدی بود ،نه !خیلیم شرکت خوب و با پرستیژ بالایی بود .حتی برادرم به درآمد میلیونی رسید اما من نه .ولی یچیزیو خیلی خوب این شرکت بهم یاد داد و اون این بود که هیچ وقت از تغییر کردن نترس و تغییر کن .خب من به یه آدمی تبدیل شدم که میتونستم خیلی راحت تغییر بدم خودمو .هر روز تغییر میکردم میرفتم سراغ اینکار سراغ اون کار .مثلاً یه مدت بود یسری سایت های رو میرفتم که بهم ارز دیجیتال میداد .بعد از دو هفته که داشتم فعالیت میکردم تونستم 3 دلار از یکیشون در بیارم !خلاصه که همین جور دنبال سایت ها بودم با یه نفر آشنا شدم که خب توی زمینه ارز های دیجیتال اطلاعات زیادی داشت .اومد راجب چندین ارز مختلف و حتی یک شهر متاورس هم باهام صحبت کرد(بازم اسم نمی‌برم که مورد خاصی مد نظر نباشه) و خیلیم راهنماییم کرد.بعدش این شخص منو با دوره های استاد عباس منش آشنا کردن و من شروع کردم به گوش دادن وویس های قانون آفرینش .خب یه آدمی شده بودم که داشتم نشونه های اینکه هر چیزی که ذهنم باور داشته باشه همون میشه و هر چیزی توی دنیا هست به خاطر فرکانس های بوده که می‌فرستادم .حالا میخام برم سر اصل موضوع که ببینین چه اتفاقی افتاده برام .الان که این اتفاق هارو میبینم کم کم داره یادم میاد که عه قبلاً من همچین فرکانس هایی رو فرستاده بودم

    توی شرکت نتورک که بودم بهم گفتن کتاب حکایت دولت و فرزانگی رو بخون و یادش بگیر.اپن کتاب وقتی میخونیش اهراش نوشته بود که هر مبلغ سرمایه ای که میخوای رو بنویس و اینجوری بگو که من از تاریخ ….. تا تاریخ …. مبلغ … درخواست کردم و میخام .هنوز برگشو دارم که نوشتم از تاریخ 6 فروردین 1402 ساعت 20 و 50 دقیقه تا تاریخ 31 شهریور 1402 ساعت 23 و 59 دقیقه مبلغ 500 میلیون تومان میخامممممممممم و بعد امضا کردم نوشته رو

    خب این اتفاق قبل از این بود که من بخوام با دوره ها آشنا بشم

    توی متاورس قرار بود یسری زمین هایی رو بخرم که بتونم سود بگیرم (چندین تا شهر متاورس داریم مورد خاصی مد نظرم نیست)توی جلسه ی سوم قانون آفرینش بود که استاد گفتن یه لیست از 107 تا آرزو رو بنویسین و بعد مشخص کنین که چندتا از اون هارو میشه با درخواست کردن بدستش آورد .تاریخ 19 تیر 1402 ساعت 1 بامداد بود که من شروع کردم به نوشتن هر 107 تا خواسته .اتفاقا اولین خواستم این بود که 10 تا زمین 10هزار دلاری توی متاورس داشته باشم .

    و …… الان یه پیشنهادی بهم داده شده که باور منو به این قانون به 1000 رسونده

    روز 31 تیر یک نفر روی تو تلگرام باهاش آشنا شدم که خیلی سرمایه زیادی داشت .و یه پیشنهاد عجیبی بهم داد .گفت تو برو این کاری که میگم رو انجام بده با هر اکانتی که داری من 10 هزار دلار بهت میدم .کارش آسون بود .من هم الان 10 تا اکانت دارم که بعد از چند روز آینده توی هر کدومش قراره 10 هزار دلار بیاد

    حالا بیا اینجا رفیق بررسی کنیم یچیزیو .

    اولین خواسته ی من این بود که تا آخر شهریور 500 میلیون سرمایه داشتم باشه .با قیمتی که الان دلار داره 10 هزار دلار میشه 500 میلیون ….!یعنی هر واحد پولی که قراره بیاد توی اکانتم 500 میلیونیه

    از طرفی هم توی بیستم اولین خواستم 10 تا زمین 10 هزار دلاری بود !الان هم 10 تا اکانت دارم .نمیدونین الان چه حسی دارم رفقاااا .

    الان اینقدر باورم قوی شده که هر چیزیو‌ بخوام درخواستش میکنم و به خدا میگم خدا ببین تقسیم کارمون اینجوریه .من الان اینو میخام .اینقدر سرمایه میخام تو حسابم باشه .چجوریشو دیگه نمیدونم اون مشکل من نیسته .من کارم اینه درخواست کنم الآنم دارم درخواست میکنم .نمیدونیییییییی خدا چقدر به خواسته هام توجه میکنهههه. اون درخواست های که دارمو هر روز دارم بهشون نزدیک تر میشم و تا بهشون نرسم از مدارش خارج نمیشم .

    شاید بگین من یه آدم غیر معمولیم …!اره اتفاقا هستم .همیشه به خودم میگم اون خدایی که اثر انگشت منو با اون دقتی ساخته که مثل حدود 8میلیارد آدم نیسته پس من هر چی خواسته داشته باشم توجه می‌کنه

    الان بخام ذهنمو توصیف کنم توش جنگه .سواره نظام زره پوش سلول های پولدار دارن به سلول های بدبخت بیچاره ی بی پول حمله میکنن و یکی یکیییییی شونو قتل عام میکنن .تا چند روز دیگه کامل ذهنم از کم‌ پولی به ثروتمند ترین آدم تبدیل خواهد شد .چون فرکانسم عوض شده .تازشم ،خب اینم یه خواستس دیگه .چجوریش مشکل من نیست

    میخام اینو بهت بگم هر چییییییی دلت میخوادو درخواست کن و باورش کن توی دستته دیگه چجوریشو بسپر دست خدا

    آها راستی شاید براتون عجیب هم باشه اینو بگم که قانون آفرینش سن نمی‌شناسه.من الان 3 ماهه که شمع هفدهمین کیک تولدمو فوت کردم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رضا فرهمند گفته:
      مدت عضویت: 1236 روز

      سلام. واقعا تجربه ی عالی بود و کامنت فوق‌العاده ای نوشتین. عالی

      ممنون که وقت گذاشتین

      منم توی ارز های دیجیتال و ساخت توکن اختصاصی ارز دیجیتال، فعالیت می کنم.

      منم از خدا می خوام راه رو بهم نشون بده و زودتر به اهدافم برسم.

      مدام سپاسگزاری می کنم و خواسته هام رو می نویسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 850 روز

    سلام به همگی

    سلام به استاد عزیز و بی نظیر

    نمیدونم چطوری باید شاکر خداوندی باشم که به زیبایی تمام منو هدایت کرد به این فایل

    من دوهفته پیش به زعم خودم تمام فایل های آقا رضا رو دیده بودم ولی نمیدونستم که خدا این فایل از دید من پنهان نگه داشته تا به آمادگی و نیاز کامل برسم و بعد منو هدایت کنه به این گنج ارزشمند…

    اومدم سراغ سایت فقط به این نیت که یه فایل ازطبیعت و زیبایی ها ببینم حال وهوام عوض بشه چون ذهنم بهم ریخته بود و بی حوصله بودم …

    در رابطه با خواسته ای که مدتهاست دارم و اون هم شروع یه کار وفعالیت ارزش ساز وهمین طور پولساز هست،شدیدا این احساس و داشتم که نمیدونستم باید چیکار کنم و همسرم رو مثل یه مانع بزرگ ومحکم میدیدم که اجازه ی هیچ کاری به من نمیده و به شدت حالم گرفته می‌شد جالبه که میدونستمم نباید اینطوری فکر کنم ولی ناخودآگاه این باور میومد تو ذهنم که تو نمیتونی کاری کنی چون شریک زندگیت موافق هیچ کاری نیست و فکرای آزاردهنده ای میومد تو ذهنم که باعث شده بود خیلی دلسرد بشم به زندگیم و رابطه ی عاشقانمون …چون عشق زندگیم رو مانع پیشرفت و موفقیتم میدیدم و این خیلی سخت بود برام…

    خلاصه تو فایل ها میگشتم که یهو این فایل انگار برق زد به لطف خدا ومن سرشار شدم از دیدنش

    واقعا اشک تو چشمام جمع شد و چندبار فایل و استپ کردم از حیرت و مبهوت شدم از بزرگی و عظمت خدا که اینطوری جواب منو داد .

    اونجایی که استاد گفت حرکت کن و درو دیوارو نگاه نکن اینکه الان خانه داری ویا هرشرایطی داری فکر نکن نمیتونی ارزش خلق کنی… فکر میکنی فلانی نمیزاره بهمانی نمیزاره

    وااای استاد احساس کردم دارید تو چشمای من نگاه میکنید و فقط به شخص من این حرفارو می‌زنید

    من که دقیقا فکرم این بود که همسرم نمیزاره هیچ کاری کنم و ناامید بودم فهمیدم شرک تو وجودمه توحیدو خوب درک نکردم که این طرز فکرمه

    خدای من خدای من چطور ازت تشکر کنم؟

    چقدر شسته رفته گفتی که باید چیکار کنم

    بی نهایت سپاسگذار خدای هدایتگرم هستم در این لحظه و دست هدایتگرش استاد عباسمنش عزیز که این هدایت ها بر زبانش جاری میشه و به عمق قلب ما میشینه و مسیرمون رو روشن میکنه خدایا شکرت

    من همونطور که در کامنت های قبلم هم گفتم علاقه‌ی زیادی دارم به ایجاد احساس خوب در دیگران و الان فهمیدم با همین امکانات موجود باید شروع کنم حرکت کنم و قدم بردارم با هرچیزی که الان هست و دارم و میتونم

    تا آرام آرام درها باز بشه برام و قدم ها یکی یکی بهم گفته بشه

    من همش منتظر یه شرایط به خصوص بودم که کارم رو شروع کنم ولی شروع من از همین لحظست از همین شرایطی که الان دارم من صدای خدارو واضح توی این فایل شنیدم که گفت شروع کن حرکت کن با همین امکاناتی که داری

    من همه جوره حمایتت میکنم…

    دوست داشتم ایده ی الانمو بگم ولی نمیگم تا به زودی بیام و مثل آقا رضا مفصل بگم که قدم اولم چی بود و چطور جلو رفتم …

    از استاد یادگرفتم اول نتیجه بگیرم بعد حرف بزنم

    توکل به خدای عزیزم

    من رفتم برای حرکت کردن…

    من رفتم برای ارزش خلق کردن…

    من رفتم برای شروع کردن از همین جایی که هستم از همین امکاناتی که الان دارم…

    یاعلی …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    فاطمه ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    سلام

    امروز می خواهم به یک مسافرت بروم و چون داشتم وسایل سفر را جمع می کردم نگاهم به ساعت بود که بالاخره ساعتی برسد که من بلیط تهیه کردم و راهی سفر شوم.

    یک لحظه متوجه شدم هنوز خیلی ساعت دارم تا زمان سفر اما انگار من دیگر این ساعتها را نمی بینم. در صورتیکه من از همین لحظات اکنونم باید لذت ببرم. نباید هدف باعث شود آنچه را که دارم نبینم.

    پس نشستم که این کامنت را بنویسم.

    یاد فیلم جنگجوی درون افتادم. پیرمرد به پسر جوان می گفت تو فقط ( الان) را داری. اگر بتوانم در الان و اینجا حضور داشته باشی زندگی را تجربه می کنی.

    این هدف امروز من که یک هدف کوتاه و کوچکی هست تمام فکر و ذکرم را درگیر کرده بود. هم از رفتنم هم اینکه بقیه مسیر در شهر دیگر و کارهایی که باید بکنم مدام جلوی ذهنم رژه می رفت. متوجه شدم از صبح تا حالا اصلا در زمان حال نبودم.همه چیز منوط شده بود به آن هدف.

    درصورتیکه باید بتوانم لحظات را زندگی کنم تا بهترین فرکانس ها را داشته باشم. بهترین لذت ها و بهترین تجربه ی زندگی.

    البته این یک خوداگاهی است و جنبه ی خود سرزنشی ندارد چون به هر حال طبیعی است که انسان به هدفش فکر کند حالا یک هدف کوتاه مدت یا هدف بلند مدت. اما من این آگاهی را نتایج کار کردن روی دوره ها می دانم که استاد می گویند از مسیر لذت ببرید. گفتم من در مسیر سفرم هم باید لذت ببرم نخواهم مدام ساعت را چک کنم که بالاخره کی می رسم. زود می رسم یا ممکنه دیر برسم.

    در کل باور کمبود زمان هم یکی از معضلات باورهای من است که با تلاش برای در لحظه بودن ها سعی دارم بر آن غلبه کنم که زمان بی نهایت است اگر تو بتوانی لحظه ها را زندگی کنی . اگر که مدام در گذشته یا آینده باشی عملا خیلی تجربه ی چندانی نخواهی داشت.

    از دیگر موهبت های کار کردن روی خودم با دوره های استاد این است خیلی خوشحالم از اینکه اولا در روابطم با همسرم خدا رو شکر خیلی خیلی به ندرت پیش آمده که اختلاف نظر خیلی پررنگی داشته باشیم که باعث جر و بحث شده باشد. واقعا خدا رو شکر می کنم.

    دوما اگر به ندرت هم چیزی پیش آمده باشد مثلا دیشب که اختلاف نظری با هم داشتیم در کمال ناباوری سریع رفع و رجوع شد و من خیلی خوشحال شدم.

    وقتی که اختلاف کوچکی پیش آمد که فکرش را نمی کردم ذهنم شروع کرد به نجوا که (چرا)

    چرا این حرف پیش آمد؟ من که انتظار این را نداشتم یا من که در ستاره قطبی ام چیز دیگری نوشته بودم پس چرا نتیجه آن چیزی که من می خواستم نشد؟

    ولی خدا روشکر توانستم مچ ذهنم را بگیرم که می گفت (چرا) فهمیدم این کلمه باعث می شود که پاسخ های ذهن من حالم را بد کند و در نتیجه باید انتظار نتایج بدتری داشته باشم. پس گفتم به جای (چرا) می گم (چطور) الان من چطور می تونم اوضاع را بهتر کنم. چه کاری الان باعث می شه از این جو خارج بشم.

    هدفم الان این است که نتیجه برام لذتبخش باشد یا کشمکش و ثابت کردن حرف خودم؟

    پس با پرسیدن سوال چطور و چه جوری اوضاع چرخید و خیلی عالی همه چیز رفع شد. خیلی خوشحال شدم. خیلی زیاد. گفتم ببین چطور می توانم اتفاقات را هم کنترل کنم به سود خودم.

    خدایا شکرت که با شناختن قوانین جهانت احساس می کنم نقشی در زندگی خودم خواهم داشت. از این بابت هم از خدای مهربان هم از استاد عزیزم سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت