نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 16 - صفحه 38 (به ترتیب امتیاز)

792 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی وفادار گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    به نام خدا که بخشندگی و مهربانی تنها شایسته خودش هست سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان واقعا عاشق سایت.به قولی میخوام امروز قورباغه را قورت بدم چون با نوشتن غریبه ام سرگذشت آشنایی با استاد عباس منش حدودا یک سال پیش توی یک کارگاه خیاطی کار می‌کردم صحبت افراد انگیزشی شد برادرم گفت استاد عباس منش من که از 9 سال پیش دنبال این برنامه ها بودم اسم استاد را هنوز نشنیده بودم ولی هر چه کتاب انگیزشی بود و دوره ها حتی کوین ترودو را دورش را خریده بودم ولی هیچ کدوم جواب نداد ولی تا اسم استاد آمد همونجا توی تلگرام سرچ کردم و عزت نفس را خریدم تا شب چند بار گوش کردم و 4 دوره دیگر را هم خریدم و از جایی که استاد گفت از لحظه شروع دوره نشانه ها توی زندگیت میاد حالم همونجا عوض شد دوست داشتم از اون کارگاه برم ولی گفتنش سخت بود شده بود برام درد سر که روز سوم که با استاد آشنا شده بودم خود طرف بهم گفت میخوام کارگاه را جمع کنم تو وسایل را نمیخوای از خوشحالی گیج شده بودم از جواب دادن ونشانه هایی که استاد گفت .خرید دوره های استاد هم برام خیلی مبهم بود چون اولش نمیدونستم که باید از سایت خرید کنم پنج تا دوره خریدم توی حرکت اول وقتی از استاد شنیدم که فقط سایت تو کانال پیام دادم که این دوره را میگن فقط باید از سایت خریداری بشه گفتن ما تا یک ماه دیگه با استاد قرارداد داریم تموم میشه و مرا راضی کردن گفتن اینه لینک خود استاد هست ولی چند روز بعد دیدم جلوی کانالش خورد کلاهبرداری و من تمام فایلها را پاک کردم و چون پول نداشتم دوره از سایت بخرم رفتم دنبال آن ال پی و فایلهای مجانی ولی شروع کردم پیاده روی و دو ماه فکر میکردم تا زیر زمین خون‌مان خالی شد اولش یه ماشین ارث داشتیم میخواستم بفروشم و سهم کل خانواده را بگیرم وبا 10 پایه چرخ شروع به کار کنم که یاد حرف استاد افتادم که گفت تکامل با برادرم با دو پایه چرخ که میشه گفت فقط با زغال کار نمی‌کرد شروع کردیم اونم خانومم طفلک یک مقدار طلا داشت که شد 20 میلیون با همون شروع کردیم بدون مادگی ولی خدا را شکر تو یک هفته کار کردن چرخها را عوض کردیم و هفته دوم مادگی گرفتیم از برج 6. 1401 شروع به کار کردیم وتا شب عید 1402 مشغول بودیم آخرای ماه مبارک رمضان داداشم گفت دوستمون آقا سینا مزون زده و خیلی کارهای خفن میزنه.من همون شب شماره آقا سینا را گرفتم و نا گفته نماند که دا داشم گفت استاد را آقا سینا معرفی کرد به من وداداشم به من استاد را معرفی کرد اون پیگیر نشد که دو سال با آقا سینا در ارتباط بود و از استاد صحبت میکردن.خلاصه فردای آن شب من با آقا سینا قرار گذاشتم و ساعت 8 شب تا 3 صحر با هم صحبت کردیم هم فرکانسی را بع از 20 سال پیدا کردم البته من 40 سالمه.فردای اون روز گفتم به من آموزش برشکاری میدین.موافقت کردن.و از اون روز اتفاقات خوب و عالی باورنکردنی یکی پس از دیگری اول از همه با کمک فایلهای استاد بعد از 27 سال سیگار کشیدن حدودا 8 ماه هست که حتی فکر سیگار هم به مایلم نیامده بدهکاری 500 میلیونی داشتم خدا را شکر تقریبا تسویه شد بعد از 25 سال زندگی با چک حدودا 20 روز پیش دسته چک 50 برگی بانک ملی را با آقا سینا و داداشم آتیش زدم بیمه عمر بعد از حدود 13 سال پرداخت را بازخرید کردم که برام مثل شرک بود 25 روز پیش اولین قدم را از سایت خرید کردم و خدا را شکر حالم همیشه خوبه از روزی که سیگار نکشیدم هر روز نهایتا اذان صبح بیدار شدم و خدا را شکر تمام بدنم سالمه مثل ساعت کار میکنه.برام دعا کنید که توی این راه بمونم که این راه همون صراط مستقیم هست که خدای بزرگ میگه براتون دعا میکنم که توی این راه بمونید استاد جون وخانم شایسته و پشتیبانی وخانواده باحال سایت عاشقتونم همتون را دوست دارم خیلی باحالین نوشته هام نوشتن کلاس دوم راهنمایی ب

    ود شما بهش حال بدین خدا نگهدار همتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1645 روز

    سلام

    امروز می خواهم به یک مسافرت بروم و چون داشتم وسایل سفر را جمع می کردم نگاهم به ساعت بود که بالاخره ساعتی برسد که من بلیط تهیه کردم و راهی سفر شوم.

    یک لحظه متوجه شدم هنوز خیلی ساعت دارم تا زمان سفر اما انگار من دیگر این ساعتها را نمی بینم. در صورتیکه من از همین لحظات اکنونم باید لذت ببرم. نباید هدف باعث شود آنچه را که دارم نبینم.

    پس نشستم که این کامنت را بنویسم.

    یاد فیلم جنگجوی درون افتادم. پیرمرد به پسر جوان می گفت تو فقط ( الان) را داری. اگر بتوانم در الان و اینجا حضور داشته باشی زندگی را تجربه می کنی.

    این هدف امروز من که یک هدف کوتاه و کوچکی هست تمام فکر و ذکرم را درگیر کرده بود. هم از رفتنم هم اینکه بقیه مسیر در شهر دیگر و کارهایی که باید بکنم مدام جلوی ذهنم رژه می رفت. متوجه شدم از صبح تا حالا اصلا در زمان حال نبودم.همه چیز منوط شده بود به آن هدف.

    درصورتیکه باید بتوانم لحظات را زندگی کنم تا بهترین فرکانس ها را داشته باشم. بهترین لذت ها و بهترین تجربه ی زندگی.

    البته این یک خوداگاهی است و جنبه ی خود سرزنشی ندارد چون به هر حال طبیعی است که انسان به هدفش فکر کند حالا یک هدف کوتاه مدت یا هدف بلند مدت. اما من این آگاهی را نتایج کار کردن روی دوره ها می دانم که استاد می گویند از مسیر لذت ببرید. گفتم من در مسیر سفرم هم باید لذت ببرم نخواهم مدام ساعت را چک کنم که بالاخره کی می رسم. زود می رسم یا ممکنه دیر برسم.

    در کل باور کمبود زمان هم یکی از معضلات باورهای من است که با تلاش برای در لحظه بودن ها سعی دارم بر آن غلبه کنم که زمان بی نهایت است اگر تو بتوانی لحظه ها را زندگی کنی . اگر که مدام در گذشته یا آینده باشی عملا خیلی تجربه ی چندانی نخواهی داشت.

    از دیگر موهبت های کار کردن روی خودم با دوره های استاد این است خیلی خوشحالم از اینکه اولا در روابطم با همسرم خدا رو شکر خیلی خیلی به ندرت پیش آمده که اختلاف نظر خیلی پررنگی داشته باشیم که باعث جر و بحث شده باشد. واقعا خدا رو شکر می کنم.

    دوما اگر به ندرت هم چیزی پیش آمده باشد مثلا دیشب که اختلاف نظری با هم داشتیم در کمال ناباوری سریع رفع و رجوع شد و من خیلی خوشحال شدم.

    وقتی که اختلاف کوچکی پیش آمد که فکرش را نمی کردم ذهنم شروع کرد به نجوا که (چرا)

    چرا این حرف پیش آمد؟ من که انتظار این را نداشتم یا من که در ستاره قطبی ام چیز دیگری نوشته بودم پس چرا نتیجه آن چیزی که من می خواستم نشد؟

    ولی خدا روشکر توانستم مچ ذهنم را بگیرم که می گفت (چرا) فهمیدم این کلمه باعث می شود که پاسخ های ذهن من حالم را بد کند و در نتیجه باید انتظار نتایج بدتری داشته باشم. پس گفتم به جای (چرا) می گم (چطور) الان من چطور می تونم اوضاع را بهتر کنم. چه کاری الان باعث می شه از این جو خارج بشم.

    هدفم الان این است که نتیجه برام لذتبخش باشد یا کشمکش و ثابت کردن حرف خودم؟

    پس با پرسیدن سوال چطور و چه جوری اوضاع چرخید و خیلی عالی همه چیز رفع شد. خیلی خوشحال شدم. خیلی زیاد. گفتم ببین چطور می توانم اتفاقات را هم کنترل کنم به سود خودم.

    خدایا شکرت که با شناختن قوانین جهانت احساس می کنم نقشی در زندگی خودم خواهم داشت. از این بابت هم از خدای مهربان هم از استاد عزیزم سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 860 روز

    سلام به همگی

    سلام به استاد عزیز و بی نظیر

    نمیدونم چطوری باید شاکر خداوندی باشم که به زیبایی تمام منو هدایت کرد به این فایل

    من دوهفته پیش به زعم خودم تمام فایل های آقا رضا رو دیده بودم ولی نمیدونستم که خدا این فایل از دید من پنهان نگه داشته تا به آمادگی و نیاز کامل برسم و بعد منو هدایت کنه به این گنج ارزشمند…

    اومدم سراغ سایت فقط به این نیت که یه فایل ازطبیعت و زیبایی ها ببینم حال وهوام عوض بشه چون ذهنم بهم ریخته بود و بی حوصله بودم …

    در رابطه با خواسته ای که مدتهاست دارم و اون هم شروع یه کار وفعالیت ارزش ساز وهمین طور پولساز هست،شدیدا این احساس و داشتم که نمیدونستم باید چیکار کنم و همسرم رو مثل یه مانع بزرگ ومحکم میدیدم که اجازه ی هیچ کاری به من نمیده و به شدت حالم گرفته می‌شد جالبه که میدونستمم نباید اینطوری فکر کنم ولی ناخودآگاه این باور میومد تو ذهنم که تو نمیتونی کاری کنی چون شریک زندگیت موافق هیچ کاری نیست و فکرای آزاردهنده ای میومد تو ذهنم که باعث شده بود خیلی دلسرد بشم به زندگیم و رابطه ی عاشقانمون …چون عشق زندگیم رو مانع پیشرفت و موفقیتم میدیدم و این خیلی سخت بود برام…

    خلاصه تو فایل ها میگشتم که یهو این فایل انگار برق زد به لطف خدا ومن سرشار شدم از دیدنش

    واقعا اشک تو چشمام جمع شد و چندبار فایل و استپ کردم از حیرت و مبهوت شدم از بزرگی و عظمت خدا که اینطوری جواب منو داد .

    اونجایی که استاد گفت حرکت کن و درو دیوارو نگاه نکن اینکه الان خانه داری ویا هرشرایطی داری فکر نکن نمیتونی ارزش خلق کنی… فکر میکنی فلانی نمیزاره بهمانی نمیزاره

    وااای استاد احساس کردم دارید تو چشمای من نگاه میکنید و فقط به شخص من این حرفارو می‌زنید

    من که دقیقا فکرم این بود که همسرم نمیزاره هیچ کاری کنم و ناامید بودم فهمیدم شرک تو وجودمه توحیدو خوب درک نکردم که این طرز فکرمه

    خدای من خدای من چطور ازت تشکر کنم؟

    چقدر شسته رفته گفتی که باید چیکار کنم

    بی نهایت سپاسگذار خدای هدایتگرم هستم در این لحظه و دست هدایتگرش استاد عباسمنش عزیز که این هدایت ها بر زبانش جاری میشه و به عمق قلب ما میشینه و مسیرمون رو روشن میکنه خدایا شکرت

    من همونطور که در کامنت های قبلم هم گفتم علاقه‌ی زیادی دارم به ایجاد احساس خوب در دیگران و الان فهمیدم با همین امکانات موجود باید شروع کنم حرکت کنم و قدم بردارم با هرچیزی که الان هست و دارم و میتونم

    تا آرام آرام درها باز بشه برام و قدم ها یکی یکی بهم گفته بشه

    من همش منتظر یه شرایط به خصوص بودم که کارم رو شروع کنم ولی شروع من از همین لحظست از همین شرایطی که الان دارم من صدای خدارو واضح توی این فایل شنیدم که گفت شروع کن حرکت کن با همین امکاناتی که داری

    من همه جوره حمایتت میکنم…

    دوست داشتم ایده ی الانمو بگم ولی نمیگم تا به زودی بیام و مثل آقا رضا مفصل بگم که قدم اولم چی بود و چطور جلو رفتم …

    از استاد یادگرفتم اول نتیجه بگیرم بعد حرف بزنم

    توکل به خدای عزیزم

    من رفتم برای حرکت کردن…

    من رفتم برای ارزش خلق کردن…

    من رفتم برای شروع کردن از همین جایی که هستم از همین امکاناتی که الان دارم…

    یاعلی …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    مریم جُلقازی گفته:
    مدت عضویت: 925 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به آقا رضای عطار روشن عزیز

    امروز در حالیکه داشتم تابلوی خطاطیم رو خلق میکردم چندین قسمت از فایل های مصاحبه استاد عزیز با آقا رضا رو گوش کردم، گوش میکردم و انگار مثل قلمی که من روی بوم مینگاشتم این آگاهی ها به جان دل من نگاشته میشد، گاهی با صحبت های آقا رضای عزیز مو به تنم سیخ میشد، گاهی از ته دل حس خوشحالی داشتم، گاهی احساس شکرگزاری و سپاسگزاری در من شعله ور میشد و خدای عشق را سپاس میگفتم، گاهی نور امید در دلم روشنتر میشد، گاهی دلم از شادی می‌لرزید از این اتفاقات بی نظیر، احساس میکردم مثل آقا رضا که دارند از نتایجشون و مسیر میگن من چند وقت دیگه خودم دارم از مسیر رشد و پیشرفت خودم میگم و فایل ضبط میکنم و با خودم داشتم فکر میکردم چیارو بگم، تاریخ هارو برم یجا ثبت کنم که منم بتونم با تاریخ ها دقیق بگم چون یادم نیست دقیقا من کی انقدر عوض شدم، یعنی یه جوری عوض شدم به نحوی یه مریم دیگه متولد شد که تاریخ توش گم میشه، داشتم با خودم میگفتم من کجا بشینم پشت سرم حتما یکی از تابلوهای خودم هست و دارم از چه مسیر لذت بخشی صحبت میکنم، چه ویدیوی با کیفیتی آماده میکنم و استاد هم به من ویس میدن و منم مثل یه شاگرد که از پیام استادش ذوق زده میشه کلی حس خوب میگیرم و کلی فکرای قشنگ دیگه که تو ذهنم نقش میبست، بعدش رفتم یه استراحتی کردم و اومدم و قبل شروع کار از اتاقم و کارم و نوع چیدمانم برای نوشتن این تابلوی جدیدم عکس می‌گرفتم که چه فکر باحالی کردم که بی امکانات خیلی خاصی چه ایده ای به ذهنم رسید که چطور روی این تابلوی با ابعاد بزرگ بتونم بنویسم که در حین این فایل اونجایی که استاد میگه از همون جایی که هستی باید شروع کنی باید کاری که دوست داری رو شروع کنی و اولین قدم هارو برداری که به ذهنم رسید ایول مریم این عکس رو هم تو ویدیوت میذاری که تو از کجاها شروع کردی کارت رو، از اتاق خونتون شروع کردی و الان آتلیه خودت رو گالری خودت رو داری، انقدر این احساسات و تصاویر و گفتگوها قشنگ و واضح بودن برام که هر لحظه داشتم لذت میبردم، هر لحظه انگار استاد دارن با من صحبت میکنن، تو همین صحبت ها موضوعی که باهاش الان در تعامل هستم که خرید خونه هست و به فکر قرض کردن پول برای نوشتن قرارداد خونه بود تا زمانی که خونه خودمون به فروش بره و خونه دلخواهم رو بتونم بخرم، صحبت های آقا رضا در خصوص خرید خونه رو شنیدم، اصلا انگار داشتن به من میگفتن و جواب های استاد بهشون که انگار داشتن با من صحبت میکردن، اینکه فقط بیای قایل گوش بدی که نمیشه بگی تغییر کردم،به خودم گفتم مریم جانم کجا میخوای اینو تو کائنات نشون بدی که باورت رو تغییر دادی؟با اینکه مریم الان با مریم شش ماه پیش زمین تا آسمون تفاوت داره اما الان امتحان تو اینه، این پله‌ی بعدیه، درسته که الان نگران خرید خونه نیستم، درسته که میگم من به خدا سپردم که هدایتم کنه، درسته کلی حرف های قشنگ با خودم و همسرم میزنم که آره من باور دارم این طوریه نباید نگران باشی و مطمین باش خونمون به خوبی و به سرعت فروش می‌ره اما اینا همش حرف تا وقتی عمل نشه فایده نداره، امور که این صحبت هارو شنیدم گفتم مریم پول قرض نمی‌گیری، آقا رضا خواست خونه بخره یه موردی براش پیدا شد که همیشه دوستش داشت بجای اینکه ذهنت رو بذاری رو یه خونه خاص و رو پول قرض گرفتن که خونه رو قولنامه کنی و بگی من باور دارم تا تاریخ نهایی خونمون به فروش می‌ره و اولش خودت رو گول بزنی بعد از هفته اول دوم اگه خونه فروش نرفت بیوفتی به اشتباه کردن و استرس گرفتن و حال خودت و زندگیت رو خراب کردن انرژیت رو بذار روی چیزی که میخوای،اگه این خونه باشه همینطوری میمونه تا تو بیای بخریش، اگه هم نباشه به قانون فراوانی ایمان داشته باش به چیدمان خدا ایمان داشته باش شاید قرار یه خونه فوق العاده تر بیاد برات، پس قرض بی قرض، پس قفل زدن و اصرار کردن روی یه خونه خاص هم بی اصرار کردن، تو بگو چی میخوای حالتو خوب کن قوانین رو اجرا کن به قول استاد لاجرم نتیجه اش این میشه که تو میخوای، این قانونشِ تمام

    خدای قشنگم دوست دارم همینجا تو همین کامنت بنویسم که بمونه برام که عاشقتم،که تازه دارم به قدر فهم اندک خودم به قدر سر سوزنی میشناسمت، شایدم نمیشه گفت میشناسمت دارم اون باورهای زنگ زده و اشتباه قبلیم رو از خدا رو سمباده میکشم تا تازه برسم به سطح، یعنی من تازه اول راهم، تو دستم رو بگیر همون‌طور که همیشه گرفتی ، چراغ راهم باش همون‌طور که همیشه گرفتی، به پاهام توان مضاعف بده که هر روز قدم بردارم، در مسیر زندگی و در مسیر نزدیکی بهت، حتی نمیتونم بگم قول میدم من نایستم و هر روز شده یه نوک پا بیام جلو اونم باید از خودت بخوام اما بدون من از ته قلبم اینو می‌خوام و تو به قلبم نگاه کن و چراغ راهم باش، من تمام تلاشم رو میکنم در این مسیر ثابت قدم باشم، تو صدای خودت رو در درون من بلندتر کن من تمام تلاشم رو میکنم گوشم رو نگیرم و با آگاهی بیشتری گوش بسپارم بهت، خدایا عاشقتم، خدایا می‌دونم که تو از من به من عاشق تری، چی بگم جز اینکه می‌خوام بندگیتو بکنم، بهم این فرصت رو بده، بهم این سعادت رو بده، بهم این لیاقت رو بده که بندگیتو بکنم و تو کافی باشی برای من

    من اولین بار که این حدیث قدسی رو شنیدم عاشقش شدم:

    ((من طلبنی وجدنی، و من وجدنی عرفنی، و من عرفنی أحبّنی، و من أحبّنی عشقنی، و من عشقنی عشقته، و من عشقته قتلته، و من قتلته فعلیّ دیته، و من علیّ دیته فأنا دیته.))

    من در طلب تو هستم، تورو با خودم پیدا کردم، اول تورو تو خودم پیدا کردم، تازه دارم به پله های اول وجدنی میرسم، خدایا ازت می‌خوام تا پله ی من «عشقته» همراه من باشی،چراغ من باشی، آخ که حس میکنم چه جای قشنگیه اونجایی که من عاشق تو بشم و تو عاشق من بشی و دیه ی این خون بهای عاشقی خودت باشی…

    چه دیدار قشنگی می‌تونه باشه اون لحظه، شیرنی اون لحظه رو به من بچشون…

    دلم میخواست بیشتر و بیشتر بنویسم اما فکر میکنم همینقدر فعلا بس باشه

    ممنونم استاد عزیزم

    ممنونم از شما که پیام رسان خدای عشق هستید، پیامبری که داره رسالتش رو انجام میده

    من هم از خدای خودم می‌خوام همراهم باشه که با مریم وجودم متعهدانه این مسیر هدایتی شما رو به درستی و از صراط مستقیم طی کنم و اسمم تو شاگرد اول های کلاس ثبت بشه.

    دوستون دارم و براتون عشق خدا رو آرزو میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1185 روز

    سلام به استاد مهربان

    سلام به دوستان خوب خودم

    داشتن آرامش مهمترین درسی است که از این آموزش های استاد می توان به راحتی کسب کرد

    می توان به راحتی و آسانی برای خودم حال خوب و آرامش و استقلال را بسازم و اینها بزرگترین نعمتی است که خیلی ها به راحتی از آن گذر می کنند

    ملاک پول نیست بلکه ملاک داشتن حال خوب است

    این حال خوب به حدی مهم و اساسی است که می توان به راحتی به موفقیت های دیگر از کنار آن رسید

    چه نکته عالی و خوبی را آقا رضا عزیز گفتند

    وقتی که قدم در راه می گذارم

    وقتی که می خواهم تغییر کنم

    هرگز به این مسیر خودم شک نداشته باشم و همان راه را بروم که می دانم این راه درست است

    استاد آنچه را که می گوید قبلا خود او تجربه کرده است و من که می دانم مسیر درست است پس همان مسیر را ادامه

    می دهم

    این را باید همیشه سرلوحه رفتار و زندگی خودم قرار بدهم

    داشتن باورهای خوب است که می تواند من را در زندگی خودم به موفقیت برساند

    با همین آموزه های استاد عزیز است که من توانسته ام به موفقیت و حال خوب برسم

    به زندگی و آرامش در کسب و کار خودم برسم

    اکنون دارای آزادی زمانی و مکانی خوبی هستم

    اکنون خودم تعیین کننده کار برای خودم هستم

    همه اینها در کنار هم زندگی خوب و روابط عالی و خوبی را در حال تجربه کردن هستم

    ممنون خدای خودم هستم که من را به این راه هدایت کرد

    زیبا در اینجا این است وقتی که من قدم بر می دارم وش روع به حرکت می کنم جهان هستی هم در این راه به من کمک

    می کند

    شرایط و موقعیت هایی را برای من مهیا و هموار می کند تا بتوانم به راحتی در این راه قدم بردارم

    این را من به وضوح در زندگی خودم بارهای بار دیده ام و آنرا تجربه کرده ام

    این را باید همیشه مد نظر داشته باشم که باید بتوانم استعداد و علاقه خودم را پیدا کنم و در همان راه رشد و پیشرفت کنم

    این نکته را رعایت کنم و آنرا در زندگی خودم بکار ببندم بی شک من موفق ترین خواهم بود

    در این جهان بی نهایت راه وجود دارد تا من بتوانم به موفقیت دست پیدا کنم

    این واقعا برای من تجربه است و من را به هر چیزی که می خواهم می رساند

    من باید قدم بردارم و شروع به حرکت کنم و آنوقت بی شم موفقیت از آن من خواهد بود

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1433 روز

    به نام‌ خدای بخشنده مهربان

    سلام

    یادمه وقتی این فایل رو دیدم خیلی روم تاثیر گذاشت طوری که چند ماه بعد رفتم سرکار و از بیکاری درومدم.رفتم سراغ شغلی که از دور دوسش داشتم و برام جالب بود که تجربه اش کنم.9 ماه اونجا مشغول بودم و دیگه انگار ازش پر شده بودم و برام چیز جدیدی نداشت تا اینکه اومدم بیرون بعد دوباره بیکار بودم.یه مدت دنبال کار گشتم ولی دلم راضی نمیشد برم و از خدا هدایت خواستم که چیکار کنم.چون دانشگاه‌ هم بااینکه رشته ای که میخواستم قبول شدم ولی نرفتم خیلی احساسم بد بود که هیچ کاری نمیکنم و فقط نشستم تو خونه…

    میتونم بگم تغییراتم از پارسال که رفتم سرکار شروع شد.من خیلی دختر خجالتی و ترسو و وابسته ای بودم و اعتماد به نفس به شدت پایین…برای همین تصمیم گرفتم برم جایی کار کنم که رفت و آمد زیاد باشه تا ترس هام بریزه…خلاصه من اونجایی که کار کردم کلییی درس یاد گرفتم و قشنگ احساس می‌کردم چند لول رفتم بالا اما من هنوز هیچ مهارتی رو به صورت تخصصی یاد نگرفته بودم و خیلی دوست داشتم از لحاظ مالی پیشرفت کنم.هرماه با پول هایی که به دست میاوردم برای خودم کلییی خرید میکردم و حس خوبی میگرفتم از اینکه دارم با پول خودم چیزهایی که دوست دارم میخرم…

    گذشت تا اسفند که اومدم بیرون.از خدا هدایت خواستم که چیکار کنم و خدا هدایتم کرد به کاری که عاشقشم رو یاد بگیرم.از آخرای خرداد شروع کردم به یادگیری.یکی دو ماه بعد کانال زدم و کارهام رو اونجا گذاشتم و وسط های شهریور یه سفارش گرفتم.من از کارم که نقاشی با آبرنگ هست خیلی لذت میبرم و هردفعه که نقاشی جدید میکشم کلی پیشرفت میکنم و خودم عاشق کارهام هستم ولی ذهن کمال‌گرا همش میگه اینا که چیزی نیست در صورتی که تا همین چندماه پیش من حتی نمیدونستم به چه کاری علاقه دارم…

    الان هم تو مسجد محله مون غرفه گذاشتن منم شرکت کردم.قراره فردا کارهام رو ببرم به امید خدا اگه ورودی داشت بمونم و بفروشم.وقتی کارهام رو برای مسئولش فرستادم بهم گفت حقیقتا کارهاتون فوق‌العاده است.خیلی اینو میشنوم که همه تحسینم میکنن وقتی کارهام رو میبینن چون من واقعا عاشق آبرنگ هستم و موقع نقاشی کشیدن چیزی جز لذت نمی‌فهمم اما باورهای مالیم خیلی قوی نیست و مقاومت دارم ولی همش با خودم میگم من سه ماهه که شروع کردم و انقدررر پیشرفت کردم و نباید توقع بیجا از خودم داشته باشم.

    کانال و پیج ام هم بااینکه هیچ تبلیغی و کار خاصی نکردم تو این یک ماهی که راه انداختم کلی پیشرفت کرده اما همش ذهنم میگه پس کو پول…از خدا پرسیدم بازم برم سرکار؟طبق اون حرف استاد که میگن همیشه ورودی داشته باشید حالم بد میشد که ورودیم صفر شده اما نشونه گذاشتم و خدا بهم گفت تو همین مسیر پیش برو…بعد از کار اولی که باز میخواستم برم سرکار هیچ جا حالم خوب نبود قشنگ حس میکردم دارم برای پول کار میکنم و هیچ لذتی نمیبرم ولی الان دارم برای عشقم کار میکنم و ذهنم همش این وسط دخالت میکنه.حتی وقتایی که تو این شغلم برای پول کار میکنم اصلا به دلم نمی چسبه اون کار و ولش میکنم…

    واقعا خدا خیلی باید بهم کمک کنه که مسیر رو ادامه بدم چون ذهن همش میخواد منحرفم کنه از این مسیر.

    الان که نتایجم رو نوشتم میبینم واقعا خیلی خوب تکاملم رو طی کردم و جای خوبی هستم و کلی پیشرفت داشتم تو این مدت ولی چیزی که باعث میشه آدم حالش بد بشه همون مقایسه است…

    الان دارم وارد قدم سوم میشم.راجب پاشنه آشیل هاست که من استاد پاشنه آشیلم.خدا کمکم کنه بتونم این بتن هارو ابراهیم وار بشکنم تا این باران رحمت الهی رو جریانشو به زندگیم وارد کنم.

    این از ردپای این روزهای من.بماند به یادگار

    من دوباره این فایل رو دیدم و کامنتم رو دارم ویرایش میکنم.راجب مسائل مالی چقدر آب روی آتش برای ذهنم بود که دنبال نتایج یک شبه نباشم و ادامه بدم.واقعا خدایا شکرت که هدایتم کردی به این فایل.خیلی حالم رو خوب کرد

    دوستون دارم و خدا یار و یاور و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    هادی صدقی گفته:
    مدت عضویت: 1206 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد و اقای رضای با عشق

    خیلی ممنونم از اقا رضا گل که تجربیات موفقیت هاشون رو در اختیار ما گزاشتن و همچنین از استاد عزیز که زحمت پخش این فایل ها رو کشیدن و خداوند رو سپاسگزارم بابت این همه لطف و هدایت و دادن عشقی که از زبان اقا رضا و استاد با عشقم جاری کرد

    میدونی داری باهمون چکار میکنی استاد؟ داری ما رو مجنون میکنی واقعا وقتی اخر این فایل صحبت کردی به خداوندی خدا اگه ادم کر باشه میشنوه اگه کور باشه میبینه اگه لال باشه به حرف در میاد اگه لنگ هم باشه راه میوفته .واقعا اینو از ته قلبم میگم بی اغراق

    به نظر من اگه ادم بخواد بفهمه همین تیکه پایانی فایل بسشه اگه نخواد هم که هیچ اون دیگه نمیفهمه تمام

    اخرش یه دوره کامل بود و تمام

    به قول حضرت حافظ عزیز

    تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

    مگر اسباب بزرگی همه اماده کنی

    و به این شوری که در ما ایجاد میکنی واسه حرکت کردن واقعا این جایگاه برازنده شخص شماست

    و در اخر همه شما رو به خدای بزرگ و هدایت گر میسپارم تا یه روز دیگه و یه حال خوب دیگه

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    فائزه خدابخش گفته:
    مدت عضویت: 2406 روز

    سلام استادعزیزوخانم شایسته دلنشین و همگی دوستان خوش انرژی

    چقدر دوست دارم این جمله رو که پول لاجرم بدنبال بهبود شخصیتی و بهبود مهارت میاد

    تحسین میکنم اقا عطارروشن عزیز رو وایمانی که ساختن… ماجرای تولد فرزندتون هم خیلی جذاب بود

    خداوند به زندگیتون سلامت برکت ثروت شادی وخوشبختی بیشتروعظیمتر عطا کنه

    از خداوند میخوام به من هم قدرت حرکت با ایمان رو عطا کنه … میدونم که عطا میکنه گام به گام دارم با خدا پیش میرم، یجاهایی یسری تمرینا واسم انجام دادنش سخته تا ناراحت میشم از خودم ، خدا بهم میگه اشکالی نداره از جایی که واست آسونتره شروع کن قدمهایی که میتونی رو بردار قدمهایی که نمیتونی رو من بهت قدرتش رو میدم …

    دیشب کفشدوزک دیدم، اون قسمت هدایت وهمزمانی بود که در کویر سندوایت ضبط کردید همون شب یه کفشدوزک اومده بود خونمون گفتم کفشدوزک از کجا پیداش شده اول گذاشتم داخل گلدون بعد هم از گلدون اومده بود بیرون،گفتم لگد نشه از خونه بیرون انداختم… بعدا در قسمتای اینده دیدم خانم شایسته کفشدوزک نشون داد همون قسمت کویرسند وایت بود که منم همون شب کفشدوزک دیده بودم … استاد گفتید نشونه ی خوبیه، خانم شایسته هم گفت معجزه ست..‌. سورپرایز شدم گفتم حالا بزار یک سرچی کنم کفشدوزک نشونه چی هست، ببینم چی میاد… نشونه خوش شانسی خوشبختی عشق رفاه و موفقیت وبرآورده شدن آرزو

    دیگه در مورد افسانه هایی که در موردش هست توضیح داده بود واینکه چرا به این حشره میگن ladybug, یا ladybird واینکه برای اولین بار کفشدوزک ها هفت نقطه ای به نام مریم مقدس نامیده شده است…

    نوشته بود اگه درخونه کفشدوزک دیدید به تعداد خالهای پشتش دلار بدست میارید… گفتم عه خالهاش رو نشمردم… یه جادیگه نوشته بود حتما تاحالا خالهای کفشدوزک رو شمردید، بالای 12 خال داشته باشه گیاهخوار و آفت مزارع هست و 7خال گوشتخوار ودوست انسانها..‌. بعد پیش خودم میگفتم عه من که تاحالا خالهاش رو نشمردم… شب بعدش مامانم داشت تی وی طبیعت رو نگاه میکرد یادم از کفشدوزکه افتاد به مامانم میگفتم راستی میدونی کفشدوزک نشونه چی هست همون لحظه تی وی زوم کرد روی کفشدوزکی که روی برگ نشسته بود مامانم گفت اسمش رو اوردی اومد، نه نمیدونم …

    دیشب دوباره کفشدوزک اومده بود خونمون ایندفعه خالهاش رو شمردم

    البته من اعتقادی به افسانه هاش و اینکه به تعداد خالهاش دلار بدست میاری اینا ندارم ، صرفا کنجکاو شدم واینکه نوشته بود حتما تاحالا خالهای کفشدوزک رو شمردید احساس کردم من استثنام که تاحالا نشمردم گفتم یوقتی زشت نباشه خال کفشدوزک نشمرده ازدنیا برم

    بقول اقای عطار روشن عزیز که میگفت فایلهای استاد رو میدیدم میگفتم خدا این پیغام واین لحظه رو واسه من فرستاد…خدا میخواست با اون کفشدوزک کویر سندوایت از زبان استاد و خانوم شایسته به من اطمینان قلبی برآورده شدن آرزوهام رو بده

    از وقایع این روزام بگم که

    چندروز پیشا در جهت امتحان چیزهای جدید میگو خوردم ، هیچوقت حاضر نبودم طعمش رو بچشم، بنظرم ظاهرش چندش میومد، ولی گفتم این دفعه امتحانش میکنم…

    صورتم سرخ وبرافروخته شده بودو شروع کرده بود به سوزش و ورم کردن، فکر کردم از افتاب سوختگیه ، چشمام که شروع کرد به ورم پیش خودم گفتم عجب افتاب سوختگی هست که چشمام ورم کرده، یهویی یک تصویر از فیلمی که چندسال پیشا دیده بودم که طرف صدف خورده بود تنگی نفس گرفت داشت میمرد اومد جلوی چشمم …ذهنم جرقه زد حساسیت یعنی حساسیته ، من اصلا سابقه آلرژی نداشتم، البته چرا خیلی سالها پیش یه مدتی بود به فلفل حساس شده بودم گلوم متورم میشد که نمیدونم چطوری خودش خودکار خوب شد … سرچ کردم حساسیت به میگو… و علائم انافیلاکسی و انژیوادم اومد عکسا رو دیدم دقیقا شبیه بود، چهره م داشت شبیه وزغ میشد خدا بهم رحم کرد بموقع رفتم دکتر دوتا امپول زدم از وزغ به هَمِستری که داخل لپهاش غذا قایم کرده ارتقاء یافتم والان نسبت به سلامتیم وچهره ی انسانیم وزیباییم سپاسگزارترم… اگر من گذشته م بود در مواجه با این صحنه میگفت چقدر من بدشانسم یا خدا داره مجازاتم میکنه،یا عمرا دیگه سمت ناشناخته برم، چقدر استرس میگرفتم وگریه میکردم که من دارم میمیرم چقدر عصبانی میشدم و غرمیزدم و به زمین وزمان چرت وپرت میگفتم

    ولی من جدیدم گفت خدایاشکرت که به ذهنم اوردی چی هست تا برم دکتر ، خدایاشکرت بموقع رفتم ، یادخانوم شایسته افتادم که زنبور نیشش زد وگفت که حتما برای بدنم خوب بوده و از صحبتهای مامانش در مورد آجیش که عقرب نیشش زده بود میگفت….

    گفتم خدایا شکرت حتما یه خیروخوبی واسه م داشته…

    وزیباییهای سفرم رو به خودم یادآور شدم

    همزمانی بالا اومدن دلفینها به محض رسیدن قایق ما، که قایقران گفت شما خیلی خوش شانسید واینکه قرار بود دلفینا رو ببینیم کسی چیزی از لاکپشت نگفته بود، انتظار دیدن لاکپشت رو نداشتم اما تقریبا همزمان با دلفینها یک لاکپشت هم اومد روی اب نفس گرفت…

    اینکه چندین وچنددفعه جت دیدم که اثر رد سفیدش روی اسمون و ابرا و کوه ها صحنه رو جالبتتر میکرد

    اینکه شترسواری رو امتحان کردم

    وپروانه های نارنجی و زرد و سفید بطرفم میومدن و از کنارم میگذشتن

    اینکه فیلمبرداریم همزمان شد با اقایی که از روبرو میومدوداشت آواز میخوند وخانمی که لبخندزنان به دوربین دست تکون داد

    اینکه آدما هم شده بودن مامور نشون دادن زیباییهای بیشتر، زیباییهایی که از نگاه من غایب بود رو آدمهای دیگه بهش اشاره میکردن که توجه م به سمتش جلب میشد

    پرنده هایی که دیدم و راه رفتن صدفها ، ماهی های رنگارنگ ، گلهای رنگارنگ

    رقص پدری با دختربچه ش و رقصیدن گروهی از خانمها، ریسهای نوری درختا ، اِلمانهای زیبا

    دوتاگربه ای که اومده بودن کنار من میومیو میکردن ،گفتم وایستید غذام رو که آوردن بهتون میدم، دیدم یکیشون شروع کرد بامنگوله ی شالم بازی کردن و

    بعدش رفتن…غذا رو که اوردن گفتم خدایا بفرستشون بیان میخوام بهشون غذا بدم ، نمیدونم چرا نفرستادشون

    یبارم روی نیمکت نشسته بودم کلاغه روی درخت روبرویی قارقار میکرد گفتم ای بابا توئم بااون صدات ، برو بگوخوش صداتون بیاد، ایندفعه همزمانی جالبی رخ داد به محض اینکه کلامم منعقدشد همون لحظه کلاغه پریدرفت و همون لحظه یه پرنده اندازه گنجشک نشست شروع کرد به آواز خوندن…

    خیلی وقتا از یادم میره من قبلیم چطوری بود ومن جدیدم با فایلهای شما شکل گرفته…استادعزیزم وخانم شایسته دلنشینم عاشقتونم و سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    منصور حاجی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1436 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم که از وقتی با شما آشنا شدم معنای واقعی آرامش رو تجربه کردم از شما بی نهایت سپاسگزارم

    استاد عزیزم تضادی در ذهن من ایجاد شده که از شما درخواست میکنم لطفا این موضوع رو برای من شفاف کنید تا درکش کنم

    شما همیشه مخالف بورس و بازارهای مالی این چنینی بودین البته من اینو درک میکنم که مفهوم حرف شما اینه که نباید بخاطر اینکه باورهای ضعیفی که در مورد ثروت داریم و اینکه بخاطر رویای یک شبه پولدار شدن افراد به سمت این بازارها میرن به سمت این بازارها بریم و باید باورهای درست درباره پول داشته باشیم تا ثروتمند بشیم ولی چیزی که باعث تضاد در ذهن من شده اینه که الگوی اصلی من برای شغلی که عاشقش هستم وارن بافت هست و نتایج فوق العاده ای هم کسب کردن و کل ثروتشون رو از سرمایه گذاری در بورس و خرید سهام کسب کردن و این صحبت شما یه تضاد در ذهن من ایجاد کرده نسبت به شغلی که عاشقش هستم و حدود 2 سال هست که دارم آموزش میبینم و زمانی که به تسلط قابل قبول برسم میخوام از همون سرمایه کمی که خودم دارم شروع کنم به کسب درآمد و کم کم رشد کنم و حتی به نتایجی بالاتر از وارن بافت هم برسم.لطفا تفاوت دیدگاه خودتون نسبت به این بازارها و موفقیتی که وارن بافت از این شغل گرفته رو بیشتر برای ما باز کنید تا متوجه مسیری که دارم میرم بشوم از شما سپاسگزارم بابت تمام تاثیرات عالی که در زندگی من داشتین و حال خوبی که الان دارم تجربه میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ابراهیم خانلرپور گفته:
      مدت عضویت: 2150 روز

      سلام دوست عزیز

      استاد قبلا تو دوره ثروت 1 هم اشاره به این موضوع داشتن .

      منظور ایشون وارن بافت یا تریدرهای بازار نیست که برای پولسازی مهارت کسب میکنن .

      تاکیدشون به کسانیه که بدون مهارت و به نیت یه شبه پولدار شدن ( مثل قمار) بدون تخصص یا از طریق کانال های سیگنال اقدام میکننه .

      وارن بافت با تخصصش یه تاجر در بازارهای الکترونیکیه و اصول کارش با یه تاجر در بازارهای فیزیکی هیچ فرقی نداره .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1062 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    سلام به همه دوستان هم فرکانسی

    بازهم مثل همیشه فایلتون بی نظیر بود

    فیلمی که آقای عطار روشن هم ضبط کردند هم بی نظیر بود و توضیحات شما بی نظیرت

    من استاد خودم چند سال در این قانون جذبم و دقیقا حدود 5 ساله ولی شاید اول به فکر ثروت بودم و ثروتمند شدن

    ولی اصلا ناراحت نیستم که چرا تا الان به ثروت دلخواهم نرسیدم ولی در این مسیر به سلامتی کامل واینکه اصلا در این چند سال دکتر نرفتم و حتی بچه هام خداراشکر هیچ کدومشون دکتر نرفتند و اینکه به اون آرامش کامل رسیدم اون آرامشی که در زندگی نداشتمش

    واز وقتی با شما هم هستم و وارد سایت شما شدم زندگی م عالی و عالیتر شده و آرامشم بیشتر و درآمدم هم بیشتر شده خداراشکر

    ولی به نظر من درک این قانون و ورود و شناخت این قانون اول از همه از درون خودت و روی رفتار و اخلاق خودت شروع میشه و تغییرات را خود درک میکنی و میفهمی ولی به قول شما استاد دیگران فقط ثروت و پول ومیبینن ولی مهم خودتی که شناخت کامل از خودت پیدا می‌کنی بعد کم کم خدای خودت را می‌شناسی که اونم هم باز به درون خودت هست و کسی آنها را نمیبینی وفقط تو اینها را درک میکنی و لمس میکنی

    ولی دختر 14 سالمه فهمیده ومیگه مامان اخلاقت و حتی حرف زدنت با چند سال پیش خیلی خیلی فرق کرده والان با سه تا دخترام دوست هستم قبلاً خیلی عصبی بودم و همش استرس استرس

    ولی الان همه‌ی چیز و میسپارم به خدا و میرم جلو

    و می‌دونم که به همه ی اهدافم میرسم به لطف خدا جونم عاشقتم خدا

    ومیدونم تو همیشه و در همه حال ناظر منی

    خدا جون ببخشید اگه گاهی به نجواهای شیطان گوش میدم ولی باز میام و فقط چند ذکر میگم و دوباره اون حس خوبه اون آرامشه

    الا بهذکر الله تطمین القلوب

    واقعا فقط با ذکر تو قلب و جونم آرامش میگیره

    استاد از اینکه همه فایلتون منو یاد خدا میندازه از شما متشکرم هر وقت توسایت هستم فرکانسم بالای بالاست خداراشکر بابت استاد عباس منش و سایت عالیشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: