نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 16 - صفحه 8

792 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1203 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلام استاد عزیز و دلسوزم

    چقدر خوب که ابن صحبت های شما تواَم شده با شروع سال جدید که از همبن الان با خودمون فکر کنیم برناممون برای سال جدید چیه و چقدر صحبت های جدی شما نیاز خود من بود

    استاد عزیزم اومدم تعهد بدم

    با اینکه چند روزی بود بین دوتا علاقه گیر کرده بودم یکی اینکه برای سنین دختران نوجوان مدل های خوب خیاطی کنم و اینکه توکار فتوشاپ و طراحی بنر و کارت ویزیت و… متمرکز بشم

    که یک شب توی ذهنم بردمش تو مبحث اهرم رنج و لذت که دیدم کار فتوشاپ همه جوره ترازوش برام سنگین تره و دستم بازه و هرجایی کارم تو دستمه و ابزار های خاصی نمیخواد و….

    حالا اومدم تعهد بدم

    من عارفه نصراصفهانی متولد اسفند ماه 67به خودم و استاد جانم تعهد میدم که بدون ترس و نگرانی قدم بردارم در مسیر علاقم و باعشق برم جلو و صرفا دنبال کسب درآمد نباشم و بدون ثروت به سمت من میاد

    و سال دیگه همچین موقعی من از همه جهات با الانم فرق بکنم

    شخصیت

    عزت نفس

    مالی

    روابط عالی

    عشق

    توحید

    و

    و

    و

    و تعهد میدم آموزه هاتون را عملی کنم و این جملتون را همیشه یادم باشه ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    کمتر حرف بزنم و بیشتر عمل کنم

    قضاوت ممنوع

    حرف الکی زدن ممنوع

    زمان به بتالت گذروندن ممنوع

    حذکت نکردن ممنوع

    ترسیدن ممنوع

    جازدن ممنوع

    بهانه آوردن ممنوع

    من باید ارزش آفرینی کنم من باید راضی نباشم به شرایط الانم

    من میجنگم برای رسیدن به خواسته هام

    خدای هر روز زندگی منو توحیدی تر کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      Amin Iloon گفته:
      مدت عضویت: 894 روز

      ماشاالله بهت عارفه جان که همواره تلاش میکنی قوانین رو در عمل اجرا کنی

      چقدر لذت میبرم از کامنتت که این قدر لذت بخش و پر از تعهده

      قبلا هم کامنتت گذاشتی بودی که شغل مورد علاقه ات کار کردن با لب تاپ هست

      و واقعا با اینکه رشته مورد علاقه من برنامه نویسی هست

      و به لب تاپ مربوطه میدونم که چقدر میتونه آزادی زمانی و مکانی داشته باشه

      و دقیقا میتونی با نت ی پریز برق و ی لب تاپ هر کجا که دوست داشتی بشینیم و لز کد زدن لذت ببری

      چه کافه باشه

      چه پارک باشه

      چه خونه باشه

      چه خونه اقوام مهمونی باشی

      و واقعا خدا را شاکرم که کار مورد علاقه این کار خفن شده که میتونم آزادی عجیبی رو در خودم حس کنم.

      خدا را شکر که همین دیروز بود که هدایت شدم به سمت استاد بی نظیری که قبلا دورش رو دیده بودم و رفتم سرچ کردم و سایتشو رو پیدا کردم

      تماس گرفتم به پشتیبانی سایتش

      در کمال نا باوری خودش جواب داد و کلی باهاش صحبت کردم و راهنمایی خواستم ازش برای خرید برنامه لی که چندین سال با خیال راحت من رو در این رشته بی نظیر همراهی کنه و ازش در مورد شروع دوره ها پرسیدم و گفت که فقط رو این دوره کار کن – با این برنامه خفن و لطفا کل امروزت رو برگزار رو این و تمام

      بعد قطع کردن تلفن تا دو ساعت از خوشحالی رو پاهایم بند نبودم و نمی تونستم ی جا بشینیم و راه میرفتم و شکر گزاری میکردم

      به دوستم زنگ زدم و گفتم ببین این تجربه بی نظیر رو تجربه کردم و..

      خدا را شاکرم که دقیقا موقعی که بهش ایمان میاری – باور میکنه که از طریق قلبت باهات صحبت میکنه – در های الهام رو به صورت واضح به روت باز میکنه که خودت از این اتفاق مدهوش میشی

      شکر خدا به خاطر این همه دوستان بی نظیرم

      شکر الله بابت این سایت پر از آگاهی

      عارفه جان فعالیت در کامنتت گذاشتن ی کوچولو کمتر شده – مطنئن شدم که داری با تعهد رو دوره ها کار میکنی تا در عمل اجرایشان کنی

      به امید گرفتن نتایج خارق العاده برا همه مون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1203 روز

        سلام امین عزیز

        دقیقا منم دقیقا تو دلی انتخاب بودم بین خیاطی یا فتوشاپ و تدوین که البته گاهی نسبی دارم به هر دو

        ولی بردم تو اهرم رنج و لذت گفتم دختر خوب تو نمیتونی خیاطی را همه جا با خودت ببری و بخوای نخوای پوستر و… به تو بیشتر احساس خوب میده و استاد هم همیشه میگند ببینید تو چه کاری احساس خوبی دارید و متوجه گذر زمان نمیشید

        و نکته ای که در مورد باور گفتی یاد موضوعی افتادم که دیشب برام اتفاق افتاده بود و خیلی دوست داشتم تو سایت به اشتراک بزارم ولی از گفتم جملات و نشون دادن اون احساس در جملات نقص داشتم

        ولی یه حسی الان بهم گفت با تو در میون بزارم

        از خدا خدا میخوام بتونم به خوبی ادا کنم

        من چند روزی میشه به لطف خود الله نزدیکی بیشتری با خدا پیدا کردم و خصوصا دیوانگیم از وقتی شروع شد که کلیپ کنسرت حمید هیراد را دیدم با آهنگ خدا یا گاهی هم با اسم یارب میاد تو گوگل

        انگاری منی که دنبال عشق رو زمین بودم خدا همه جوره داشت بهم می‌فهمند بابا فقط با خودم باش فقط

        آخه فکر کن منی که با ظاهر اجتماعی هستم هیچ دوستی ندارم اهل رفت و آمد باکسی نیستیم اصلا جایی دعوت نمیشیم خیلی و. و. و

        خلاصه تو خواسته های صبح هام می‌نوشتم خداجونم دوست دارم تسلیم تو باشم و کاری کن من به درکی درست از تسلیم بودن برسم

        حالا تو همین مدت هدایتم شدم به خرید دوره عشق مودت انگار الان خود خدا گفت وقتشه حالا که میخوای با من عشق بازی کنی بیاد تا بهت بگم کجا چه خبره

        و به خودم تعهد دادم این دوره را بدون عجله برم جلو و دقیقا فایل اول را چند بار گوش می‌کردم و هربار به بک آگاهی جدید می‌رسیدم تا اینکه یک اتفاقی که برام تو زندگی افتاده بود ریشه اش را پیدا کردم از کجاست

        حالا طبق عادت که پیش میاد همسرم شب میلد من یک سری چیز هارا تعریف میکنم و آگاهی هارا میگم و دوقلوها هم گوش می‌کنند داشتم سر سفره که جات خالی ماهی می‌خوردیم داشتم در ادامه بقیه حرفام این ریشه از بچگی را که پیدا کردم را میگفتم که هی از درون هی میگفتم بگم نگم و این نجواها تو صدم ثانیه بود و همین جور که داشتم حرف میزدم و ماهی میخوردم داشتم تعریف میکردم که دقیقا اون تیکه ماهی تو دهنم تلخ بود و گفتم وای تلخ بود و از دهنم درآوردم یه تیکه از ناهی کندم خوردم دیدم تلخ نیست و هی دوباره ادامه حرفم را اومدم بزنم و دوباره ماهی گذاستم دهنم تلخ بود هسمرم گفت بابا این تیکه را نخور گفتم انگار قسمت نیست آیا حرف را بزنم

        گذشت و سفره جمع کردیم و من باز داشتم از آگاهی های که اون روز یاد گرفتم به همسرم میگفتم دوباره داشتم حرفم را ربط میدادم به اون موضوع تا بگم داشتم میگفتم که دخترم پرید تو کلامم و یه حرفی زد گفتم الله اکبر دختر گفت ببخشید گفتم نه مامان جان طوری نیست. و رو کردم به همسرم گفتم خدا باید چطوری به من بفهمونه که نباید این حرف را بزنی ماهی را برام تلخ کرد هرچی اومدم بخورم تلخ بود الان باز اومدم بگم مهدیس باید بپره تو حرف من

        آخه من که بهش میگم میخوام تسلیمت باشم چرا تسلیم نیستم و باز میخوام حرف بزنم چرا متوجه نیستم

        تا اینجا را داشته باش

        اون شب کلا افتاده بودم به حرف یادمه خیلی حرفای استاد ذهنم را باز کرده بود و هی حرف میزدم هی مثال میزدم و داشتم دوباره از یه در دیگه وارد میشدم که اون حرف را بزنم نمبدونم چرا انقدر ذهنم را درگیر. کرده بود شاید به خاطر اینکه این ریشه یابی خیلی منو به فکر فرو برده بود داشتم میگفتم تو تو ذهنم میگفتم حالا کی میخواد بپره تو حرفم که خدا لگه بسه خدا شاهده اینا تو صدم ثانیه ابن نجوا میومد که همسرم پرید تو حرفم گفت کدم این درها به این قابلمه میخوره

        دیگه اون موقع هنگ کردم گفتم یا ابوالفضل گفتم ببخشید بگو حرفتا گفتم نه بابا چی چی بگم آخه

        دیگه اشک از چشمام سرازیر میشد گفتم باز میخواستم همون حرف را بزنم همسرم و بچه ها گفتند واقعا؟؟؟؟ گریه میکردم میگفتم آره

        میگفتم تو غلط کردی که گفتی میخوام تسلیمت باشم یه کار کوچیک را نمیتونی انجام بدی ولی از درون داشتم عشق میکردم که خدا داره چطور منو برای تسلیم های آینده آموزش میده

        امین نمیدونی چه حال داشتم دیشب همون شب رفتم تو دفترم نوشتم گفتم خدایا جوری میخوام بهت گره بخورم که هیچ گره باز کنی نتونه باز کنه

        میخوام اسیر خودت باشم و چه زیبا اسارتیه اسیر بودن تو

        امین عارفه ای داره ابن حرفا را بهت میزنه که تشنه محبت از هرکسی بود که حالش خوب بشه خدا تو ین 33 سالگی دقیقا تو همون ماهی که به دنیا اومدم یعنی ماه اسفند خواس منو باز متولد کنه ولی اینبار با طعم شیرین عشق خودش

        خودش بهم گفت که اینارا برای امین بنویس وگرنه من هیچ جای سایت ننوشته بودم

        همت چیز خودشه

        قدرت

        نور

        زیبایی

        عشق

        فقط کافیه بخوای به همون شکل برامون درمیاد

        امین عزیز داداش گلم بهترین هارا برات آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    شادمهر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    به نام فرمان روا و هدایتگر هستی

    سلام استاد عزیزم و سایر دوستان این مسیر پر از عشق و زیبایی

    ممنون و سپاس گذارم از شما استاد و اقا رضای عزیز بابت این فایل ارزشمند ، چقدر لذت بردم و تحسین کردم این حد از پیشرفت و تکامل رو

    میدانم در اعماق قلبتون همیشه خداوند رو به یاد دارید و ایمان دارید که او همیشه حاضره و کمکتون میکنه .

    داستان زندگی آقا رضا خیلی فوق العاده هست . خیلی زیباست وقتی که صبح از خواب بلند میشی احساس خوبی داری ، آزادی زمانی فوق العاده

    داری ، پس انداز خیلی خوبی داری ، دغدغه مالی نداری ، روابط عاطفی عالی با همسرت داری ، آرامش و خوشبختی رو به معنای کامل داری ، شغلی

    داری که بهش علاقه داری ، برای جامعه مفیدی و ارزش خلق میکنی ، مورد احترم و اعتماد مردمی ، خدا رو در کنار خودت و پشتیبان خودت میبینی

    آزادی مالی داری ، هر چی دلت بخواد میتونی بخری و یا هر موقع دلت بخواد میتونی سفر بری ، احساس خوشبختی میکنی .

    وقتی کاری رو انجام میدی و خلق ثروت میکنی و همزمان این کارت برای جامعه مفیده و ارزشمنده بسیار لذت میبری و نمی دونی زمان چطور میگذره

    احساس خستگی نمی کنی چون بازخورد های مثبت از طرف جامعه میگیری و همزمان پولدار هم میشی و در مسیر درست حرکت میکنی . با همان

    چیزی داری شروع کن از خدا هدایت بخواه و امید داشته باش سعی کن تکاملت رو طی کنی فقط شروعش کن ، واردش شو ، اتفاق بدی نمی

    افته ممکنه اول کار نتیجه نگیری اما چون تکامل رو در نظر گرفتی و از خیلی کم شروع کردی چیزی زیادی از دست نمیدی و خیلی تجربه زیادی هم

    کسب میکنی همینطور بهتر وبهتر قدمها رو برمیداری و بعد از مدتی میبینی خیلی پیشرفت کردی ، باز هم باید پیشرفت کنی و تصمیمات بزرگتر بگیری

    بشتر کسب کارهای بزرگی رو که میبینی خیلی پیشرفت کردند همن طوره داستان رشدشون . همزمان دیدن فایل و نوشتن این نظر یک بسته برایم

    رسید از دی جی کالا یکی از بزرگترین فروشگاهای اینترتی خاورمیانه خدایا شکرت، بریم برای آنباکسینگ

    هر جا هستین شاد و ثروتمند و سلامت و سعادتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    سیدمجید شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 2392 روز

    به نام عشق

    سلام خدمت استاد عزیزم و استاد جدیدم ، رضا

    رضاجان ممنون بابت صداقتی که در گفتار و کلامت داری و ممنون بابت اینکه با جزئیات کامل مسیر موفقیتت رو برامون گفتی و به اشتراک گذاشتی

    کلمه به کلمه حرفات برام پر بود از درس ، درس هایی که تو اجرا کردی و برای همه ما الگو شدی

    در بخش های زیادی از مسیری که برامون تعریف کردی ، گریه کردم ، یادمه دو بار تو ماشین و در حال رانندگی گریه کردم … هر بار که از رد پای خداوند در مسیر موفقیتت گفتی اشک ریختم و سپاسگزاری کردم.

    از اینکه خداوند اینقدر به ما نزدیکه و خیلی از ما خبر نداریم … رها کردیم … چسبیدیم به این و اون

    حرفهایی که زدی ارزش بارها و بارها دیدن داره ، چرا که آموزه های استاد رو پیاده کردی و چه خوب پیاده کردی و از تک تک کلمات استاد استفاده کردی … خدای من ، منم دوست دارم مثل رضای عزیز توانایی گوش دادن ، فهمیدن و اجرای آموزه های استاد رو داشته باشم.

    بازم از رضای عزیز و استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی تشکر میکنم که این بستر عظیم رو برای استفاده ما ایجاد کردند. خدا به همه شما سلامتی ، طول عمر و شادمانی بیشتری هدیه کنه.

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    ابوالحسن جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1298 روز

    بنام یگانه هستی عالم

    سلام و عرض ادب به استادم به سید حسین عزیزو همه ی اعضای خانواده ی عزیزم

    وای وای خدایا زبونم بند اومده

    واقعا من زنده ام مغزم داره سوت میکشه استاد قسم میخورم

    این دومین باری بود که از سری فایل های اقا رضا چشام تر شد قلبم داره از جاش کنده میشه

    انگاری کوبیده شدم نرم شدم دوباره دارم شکل میگیرم

    استاد جان من این چهارتا فایل اخری که از اقا رضا گذاشتینو من باید جداگانه بارها و بارها صدها بار ببینم نکته برداری کنم تکرار کنم تا قشنگ با تمام سلولای بدنم یکی بشه

    الان که دارم مینویسم ضربان قلبم روی هزاره فکنم

    قلبم داره از جاش کنده میشه

    خدای من چقد اگاهی چقد رشد چقد تلنگر بی نظیره تکرار میکنم بی نظیر

    بقیه بچه هارو نمیدونم ولی منو یک تکون که چه عرض کنم زلزله در من ایجاد شده استاد

    این چهارتا فایل از نتایج اقا رضا شاید به جرات بگم فشرده شده ای از تمام اموزشاتونو داره

    خیلی خلاصه و تمرکزی تقریبا برسی کرده

    شاید بخاطر همینه من احساساتم الان روی هزاره

    نمیدونم دیگه چی بگم

    فقط میتونم بگم استاد جونم

    تعهد تعهد تعهد میدم

    تمرکز تمرکز تمرکز می کنم

    ارزش ارزش ارزش ایجاد کنم

    خدایا شکرت خدایا ای رب العامین

    شکرت که لیاقت بودن و دیدن این فایلارو داشتم و دارم و باعث میشه من ایمانم هزاران هزار بار رشد کنه

    اوج تاثیر فایل اقا رضا تولد فرزند عزیزش ایدا خانم بود که دگرگون کرد منو

    واقعا ممنون رضا جان که عکسشم فرستادی تا با چشم ببینیم و ایمانمون قوی تر بشه️

    فقط از دوستانی که اگه کامنت منو خوندن بهم بگم که‌ شرایط و توضیحاتی که استاد

    برای درست کردن و فرستادن فایل براشون بودرو

    بگین ممنون میشم ان شاالله قسمت بشه

    منم فایل یکی از همین روزا بفرستم ️

    از همگی سپاس گزارم از خدای مهربونم از استاد عزیزم که همیشه فایلات منو اگاه تر میکنه

    و من باید عمل کنم عمل کنم عمل کنم

    تندرست و شادو ثروتمند باشین در پرتوی لطف الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    سلامی پر از احساس خوب به استاد عزیزم و مریم جان و دوستان گرامی.

    استاد سپاسگزارم بابت این فایل ارزشمند،چه درسها گرفتم از صحبتهای شما،چقدر لازم داشتم این آگاهی ها رو بشنوم….

    اینکه بحث ،بحث پول نیست،بحثِ بهبود دادن خودمه،اینکه هر روز بهتر از قبلم بشم.

    بحث ،بحث” ثروت پایداره”

    بحثِ “مهارت ساختن و ارزش خلق کردنه”

    وقتی تو یه مهارتی رو خلق کنی هرگز برنمیگردی به قدم اول.

    با ایمان /با توکل کردن/با رفتن به دل ترسها/با حرکت کردن برو جلو و مهارت و ارزش خلق کن.

    حرکت کن /قدم بردار/صبر داشته باش برای نتایج مالی/به اندازه ای که بهتر میشوی/،به اندازه ای که ظرفت بزرگتر میشه/،به اندازه ای که “مهارت” کسب میکنی،/به اندازه ای که “ارزش”برای جامعه خلق میکنی/ ⬅️ ثروت دنبالت میاد

    ما در مورد” ثروت پایدار”صحبت میکنیم نه در مورد یه عدد به عنوان ثروت.

    ما در مورد مهارت ساختن و ارزش خلق کردن صحبت میکنیم که هر بار کار میکنی این بهتر و بهتر میشه و هرگز برنمیگردی به قدم اول چون تو بالاخره اون مهارت رو بلدی،اون توانایی رو داری….

    وااااااای عالی بود استاد،سپاسگزارم.️️

    تصمیم دارم با توجه به علائقم ،هنری رو یاد بگیرم و مهارت زیادی کسب کنم ،صحبتهای شما بسیار هدفمندم کرد.ممنونم.انشاءالله با نتایج عالی میام و کامنت میذارم.

    شاد و سلامت باشید همیشه ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    زهرا رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    سلام استاد جان عجب فایلی بود این فایل کلی دگرگون شدم اومدم کامنت بنویسم تا این ترسم بریزه از اینک خود افشایی کنم میخام بهتون بگم استاد من از اون دسته از آدم هایی هستم ک کلی بهانه دارند برای حرکت نکردن…. با اینک میدونم علاقم چیه و میدونم قدم اولش رو باید بردارم ولی نمیکنم این کارو….اونم به خاطر کمبود عزت نفسم ی مدتی داشتم مهارت کسب میکردم تو مسیر علاقم ولی بعدش دچار حاشیه شدم و ولش کردم گفتم باید برم مدرکش رو بگیرم مهم مدرکه همش خودم رو گول میزدم ن تو فعلا مدرکت بگیر بعد روی مهارتتم کار میکنی در صورتی ک فعلا شرایط گرفتن مدرکش ندارم…

    وقتی ک داشتید میگفتید ادمها میخوان ثروتمند بشن بدون اینک ارزش خلق کنن گفتم اره این منم دقیقا من رو میگ میخام پولدار بشم ولی هیچ کاری نکنم با این بهانه ک من توانایی ندارم یکی دیگ باید بهم پول بده ….دلیل خواستن ثروت هم برای خودم نیس برای اینک لباس خوشگل تر بپوشم نمیدونم ماشین فلان بخرم ک دیگران ازم تعریف کنن و ی جورایی جلب توجه کنم ….. روی مهارتم کار نمیکنم چون میگم این همه دخترا خانواده شون دارن خرجشون میدن من چرا خودم بندازم زحمت این ینی کوتاه فکری من ینی اینک من همه چی رو پول میبینم و هیچ وقتم با این طرز فکرم بهشم نمیرسم و باید شخصیتم تغییر کنه این شخصیتی ک مدام دوست داره جلب توجه کنه این شخصیتی ک دوست داره احساس قربانی شدن رو دوست داره سختی کشیدن رو ک به دیگران بگه ببینید من ادم روز های سختم…

    الان ک دارم مینویسم بغضی توی گلوم گیر کرده ی جورایی دارم آشغالارو از زیر مبل درمیارم ولی واقعا خسته شدم از این همه ادا دراوردن های الکی از این طبل تو خالی بودن خودم….

    میخام واقعا تغییر کنم گفتید تعهد بدید استاد جان و من زهرا رحمانی تعهد میدم در تاریخ 26.11.1401 ک روی مهارتم در حوزه ی مورد علاقم ک بدنسازی هست کار کنم و دیگر دنبال بهانه نباشم و همینطور روی شخصیتم کار کنم و هدف بعدیم اینه ک حتما دوره عزت نفس رو بخرم تا ی عزت نفس خیلی خوبی رو برای خودم بسازم

    اینارو نوشتم ک اگ تو مسیر کم اوردم با دیدن این کامنتم بهم یاداوری بشه ک ن تنها به خودم بلکه به تمام بچه های سایت و استاد عزیزم تعهد دادم و باید ادامه بدم

    خیلی دوستتون دارم استاد ممنونم بابت این فایل بینظیرتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    سیما گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    سلام استاد نازنین من

    در کامنت های قبلی ام بهتون گفتم که با اینکه من خانم خانه دار بودم و دو فرزند دو ساله و نوزاد داشتم و در این کشور همچی برام نا آشنا بود و تازه مهاجرت کرده بودم همین که از بیمارستان اومدم و دختر دومم هفت روزه اش شد

    با خودم تصمیم گرفتم که اگه میخام تو ابن کشور زندگی کنم باید زبان شون رو یاد بگیرم

    و گفتم الان دیگه با انتخاب خودم اومدم به یک محیط کاملا جدید دیگه خانواده نیستند فرهنگ شون کاملا فرق میکنه دوستان ام هم نیستند این رو باید فرصتی بدونم برای رشد پیشرفت

    برعکس خیلی ها که میان اینجا و میگن اینجا غربت هست و همش دلتنگی میکنند من از همون اول اصلا اینطوری فکر نمیکردم

    و با دوتا فرزند کوچیکم شروع کردم به یادگیری زبان آلمانی و به مدت سه سال ادامه دادم هر روز و تو خونه یک زن مهربون میومد و بهم آموزش میداد

    همون اومدن اون دست خداوند هم بعد از تصمیم من هدایت شد که واقعا میخاستم حرکت کنم

    و بعد از سه سال تمرین زبان با دوتا بچه کوچیک

    هدایت شدم به یک خونه دیگه و باز هم دیگه اون پشتیبانی ها و اون انسان نبود که بهم کمک کنه دیگه خودم سعی می‌کردم مهارت هام رو افزایش بدم در مورد زبان

    و به جایی رسیدم که به حد خیلی خوبی زبان رو باد کرفتم هم اینکه حرف بزنم و هم اینکه بفهمم

    و بعدش گفتم الان باید چیکار کنم

    گفتم اگه من بخام مستقل تو این کشور زندگی کنم باید خودم رانندگی بلد باشم ک بتونم در نبود همسرم از بابت حل مسائل خودم و فرزندانم بر بیام و وابسته به این نباشه که کی همسرم بیاد کی حوصله داشته باشه و از این حرف ها

    رفتم و اقدام به گرفتن گواهینامه در این کشور گرفتم

    و کلاس هاش هم شب ها ساعت هشت شب بود

    به خدا قسم استاد من تمام چهار ده جلسه آموزشگاه رو با عشق با دوچرخه میرفتم در حالی که شب بود ولی خدا شاهده من لذت می‌بردم که دارم یه حرکتی میکنم و دارم رشد میکنم

    تمام چهار ده جلسه رو رفتم و خداروشکر گواهینامه ام رو هم با موفقیت با دوتا بچه کوچیک گرفتم به زبان آلمانی

    و وقتی اون هم انجام شد هر جا که میخاستم گار کنم در این کشور می‌گفتند آیا مدرک پایان تحصیلی داری منم گه نداشتم

    و بعد گفتم حالا فهمیدم که قدم بعدی گرفتن مدرک پایان تحصیلی ام هست

    و رفتم و در یکی از مدرسه های اینجا خودمو ثبت نام کردم و اون موقع دیگه یکی ار دخترانم مهدکودک میرسوندم و یکی رو مدرسه و بعد خودم هم میرفتم مدرسه تا مدرک پایان تحصیلی مو بگیرم به مدت یک سال با تمرکز نشستم و بعضی شب ها مینشستم تا 2 صبح درس میخوندم و لذت میبرم که دارم پیشرفت میکنم و همون معلمی که در اون اوایل باهاش زبان یاد کرفتم تو خونه این دفعه خداوند هدایت اش کرد و آنلاین بهم آموزش میداد در درس ریاضی که یکم توش ضعیف بودم این کار رو من داشتم تو 27 سالگی با بچه های 18،19 ساله انجام میدادم و خیلی هم ازش لذت می‌بردم و اصلا برام مهم نبود

    و ای کاش میتونستنم عکس نمرات پایان تحصیلی مو براتون بفرستم و میدید که چه نمرات عالی گرفتم به لطف خدا

    و دوباره ازش اعتماد به نفس گرفتم انگیزه ام بیشتر شد و گفتم اگر من این کار رو انجام دادم میتونم خیلی کارهای بزرگتری انجام بدم

    و همین دو سه ماه پیش از یک اداره بهم پیشنهاد کار در مورد ترجمانی دادن و الان هم که بجه هام مدرسه هستند میرم اون جا سر کار به عنوان ترجمان زبان آلمانی فارسی دری

    و واقعا قدم به قدم در ها برام باز شد و من پله پله رشد کردم

    همیشه اینکه راکد باشم ک هیچ کار نکنم برام زجر آور بود و دوست داشتم یک قدمی بردارم

    و هر روز دارم سعی میکنم به مهارت زبان ام چیزی اضافه کنم و الان هم که هفت سال میشه آلمان هستم یه دفتر دارم و جملات و کلمات جدید رو برای خودم مینویسم و یاد داشت میکنم و اصلا فکر نمیکردم که از این راه بخام درآمد داشته باشم حالا درسته خیلی کمه ولی این برای من یک موفقیت بینهایت بزرگه که چطور من از چیزی که برای خودم و راحت زندکی کردن در این کشور تلاش میکردم عاشقانه الان میتونم ازش ثروت خلق کنم و ارزش خلق کنم و به بقیه از ابن مهارت ام کمک کنم و بتونم تاثیر مثبتی در زندگیشون بزارم

    الان روزانه سعی میکنم هم زبان ام رو تقویت کنم و هم تایپ ده انگشتی و سریع رو یاد بگیرم یه حسی که خیلی آشناست و یار و همراه من بوده و هست در طول مسیر الان بهم میگه قدم بعدی این هست که تایپ ده انگشتی رو یاد بگیری و در اینده خیلی بهت کمک میکنه

    منم چون نتایج گوش دادن بهش رو الان دیگه واضح در زندگیم و طول این مسیرم دیدم میگم چشم و به این حسی که شما بهش میگین هدایت خداوند اعتماد میکنم و تقریبا روری دو ساعت تمرین میکنم

    خیییییلی خوشحالم که از همون اول خدای مهربانم یار و همراه ام بود و هدایتم کرد و حرکت کردم و واینستادم و به این فکر نکردم که همسرم که گواهینامه داره کار هم که میکنه دیگه من چرا بخام حرکت کنم فکر نکردم و خودم اقدام کردم و خدای مهربان و هدایتگر ام هم مسیر ها و در ها رو برام باز کرد و قدم به قدم هدایت ام کرد

    واقعاااااا مسیر لذت بخشی بود تا آلان و از این فایل شما بیشتر انگیزه گرفتم که همیشه حرکت کنم و خودمو رشد بدم

    یه چیزی که این روز ها خیلی بهش توجه کردم و مثال دقیقی از هدایت خداوند هست اینه که

    وقتی آدرسی رو داخل گوگل میزنم تا زمانی که در مسیر بعدی قرار نگیرم چیزی از قدم بعدی بهم نمیگه و همین که میبینه دارم در همون مسیری که بهم گفت حرکت میکنم بعد اش مسیر بعدی رو بهم میگه و همین طور قدم به قدم و خیابون به خیابون هدایتم میکنه و هرگز از همون اول کل مسیر رو برام روشن نمیکنه و توصیح نمیده که قدم بعدی چیه خیلی شباهت داره به الهامات و هدایت های خداوند

    خدای مهربانم رو از صمیم قلبم سپاسگزارم که در این مسیر قرارم داد و ایمان ام قوی تر شد که باید هنوز کلیییییی روی توانایی هام کار کنم هم شخصیتی و هم ضاهری اگر میخام طعم خوب خوشبختی رو در تمام جنبه های زندگیم بچشم

    از شما هم بینهایت سپاسگزارم استاد مهربانم و دوست نازنینی که وقت گذاشتی و تا اینجا کامنت من رو خوندی امید وارم باور کرده باشی که وفتی بخای میشه حتی با دوتا بچه فقط باید بخای و قدم برداری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2223 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام مهربان بانو سیما خانم خوش سیما

      اول از همه به افتخارت می ایستم و تشویق ات میکنم که چقدر زیبا خودت را رشد دادی و به هدایت ها گوش دادی و عمل کردی.

      میخواهم موفقیت هایت را به صورت تیتر وار همانطور که در دفترم نوشتم اینجا هم به یادگار بماند.

      بانویی که با یک دختر دو ساله و نوزاد تازه به دنیا آمده قدم در دنیای ناشناخته و ناشناخته میکنه و بجای ترس و هراس اون رو موقعیتی برای رشد میدونه.

      به مدت سه سال در منزل به کمک معلی شروع به آموختن زبان سخت آلمانی می کند.

      گواهینامه رانندگی را می‌گیرد که که آویزان همسرش نباشد که اون رو این و اون ورببرد.

      تحصیلاتش رو با بهترین نمرات به پایان می رساند.

      در اداره ای بعنوان مترجم مشغول به کار می شود.

      واین شروع پیشرفت های طوفانی سیمای قصه ماست.

      سیما جان منتظر پیشرفت های چشمگیرت هستیم.

      لحظات ات سرشار از عطر خدا و سپاس گذار باشد.

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سیما گفته:
        مدت عضویت: 1427 روز

        سلام رضوان عزیز دوست نازنین و مسیر بهشتی من

        خییییییلی لذت بردم که از کامنت من انگیزه گرفتی و ایمان ات قوی تر شد و چهره نازنین خودت هم بینهایت زیبا و نورانی هست و چقدر از دیدن چهره قشنگ ات لذت بردم

        و اینقدر برای چیزی که قلب تو آرام میکنه ارزش قائلی که داخل دفتر قشنگ ات نشستی و همه رو نوشتی دوست من واقعا لذت بردم

        آفرین به این تعهد ات و این که تا این حد برای موندن در مسیر درست تلاش میکنی

        خدارو بینهایت سپاسگزارم بابت بودن در این مسیر

        و سپاسگزار خدای مهربانم هستم که لطف میکنه و در نوشته های من هدایت ام میکنه تا چی بنویسم

        خیلی خیلی خوشحالم و امیدوارم خبر موفقیت های بینهایت ات رو بشنوم و کلی پله رشد و پیشرفت رو طی کنی و به تمام اهدافی که در قلب ات داری و اهدافی که هنوز در قدم های بعدی خداوند به قلب نازنین ات الهام میکنه به همه شون برسی و یک زندگی پر بار و سرشار از فراوانی و برکت و لذت رو تجربه کنی

        از دعاهای قشنگ ات در پایان کامنت ات هم بینهایت سپاسگزارم و هزاران برابر بیشتر شو برای خودت و خانواده نازنین ات از خدای بینهایت بخشنده و مهربان خواهانم و امیدوارم که خداوند الطاف شو به بینهایت طریق وارد زندگیت کنه و در مسیر درست و الهامات و هدایت های خداوند در حرکت باشی

        خداوند یار و نگهدارت رضوان عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1339 روز

      سلام سیما خانم عزیز

      چقدر خوش حال شدم و در اصل کلی لذت بردم از تک تک اقداماتی که در زندگیت انجام دادی

      از مهاجرتتون به کشور آلمان ، تا تصمیم جدی گرفتنتون برای یادگیری زبان آلمانی و اینکه خیلی دوست داشتین حرکت کنین و هر مهارتی که لازم باشه رو انجام بدین

      اینکه هر اقدامی هم که کردین در اصل ازش لذت بردین و دوستش داشتین نه اینکه مجبور باشین

      یا اینکه اقدام کردین برای گواهینامه اونم در کشور آلمان

      واقعاً آفرین به شما و این اقدامات بی‌نظیری که در جهت رشد و پیشرفتتون انجام دادین و همچنان هم دارین روی باورهاتون کار می‌کنید خیلی خیلی لذت بردم سیما جان

      مرسی بابت کامنت قشنگی که نوشتین از تجربه ی خودتون در یک کشوری که براتون کاملاً متفاوت هست با جایی که قبلاً توش زندگی می کردین اونم با سه تا بچه کوچیک

      انشالله هر کجا که هستین خودتو و همسر و بچه هات در کنار هم روز به روز زندگی سرشار از عشق و دوستی و ثروت بی نهایت رو تجربه کنید

      خوش حال میشم باز هم این کامنت های قشنگی که در مورد تجربیاتت از اقدام کردن به آموزه های استاد عباسمنش عزیزمون در جهت رسیدن به خواسته هات می نوسی برامون بذاری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1760 روز

      سیما جان سلام

      خیلی از خوندن کامنتت لذت بردم و انرژی گرفتم

      شما رو تحسین می کنم که از تضاد ها و چالشهای زندگیت استفاده کردی و اونها رو تبدیل به فرصتهایی برای رشد خودت کردی

      خیلی با شما همزاد پنداری کردم

      یاد سالها پیش خودم افتادم که با نوزاد یکی دو ماهه اقدام به یاد گرفتن رانندگی و گرفتن گواهینامه کردم

      و چند سال بعد از اون بعد از 17 سال ترک تحصیل سال آخر دبیرستان رو خوندم و دیپلم خودمو گرفتم

      چه لذت بینظیری داره که وارد چالشهای زندگیمون بشیم و اونها رو حل کنیم!

      کارهایی که انجام دادی بسیار بزرگ و برجسته است بخصوص که در یک کشور غریب و با فرهنگ متفاوت و دور از خانواده و دوستان بودی

      مثالی که از گوگل مپ و شباهتش با هدایتهای خداوند گفتی خیلی جالب بود که کل مسیرو نشون نمیده قدم بعدی رو توضیح و نشون میده

      از خدای مهربون میخوام که خوشبختی و موفقیت رو به تمام معنی در همه جنبه های زندگیت شاهد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1197 روز

    سلام سلام اول بخدای مهربون خودم

    بعد به استاد تمام عیار زیبایی ها

    و به مریم عزیز و واقعا شایسته

    و به آقای عطار روشن(که تو کامنت قبلیم نوشتم عطار منش، از بس که اسم عباسمنش تو زبون من هست )

    و بعد به تک تک دوستان عزیزم که توی دانشگاه عباسمنش مشغول کسب علم و آگاهی هستیم.

    خدا رو شکر که تونستم این فایل رو ببینم و خدارو شکر که میتونم بنویسم

    با دیدن چهره ی آیدا جان این فرشته ی کوچولوی زیبا اشک تو چشمام جمع شد آخه منم بچه هامو تو شرایط مالی بد بزرگ کردم یعنی که خداوند همیشه حامی و نگهبانشون بوده و هست ولی مواقعی یادم میاد که ……نه دیگه نمیخام به اون لحظه ها فکر کنم

    خدارو شکر بخاطر وجود آیدا بخاطر وجود هزاران فرشته کوچولوهای که دنیا رو جای خیلی قشنگی میکنن و لبخند واقعا شیرین و لذت بخشی به دیگران هدیه میکنن

    بازهم خداروشکر که جمله ی میخکوب شدنم رو دوباره شنیدم استاد جان انگار برای من اختصاصی گفتی

    هی نگو من تو بغل خدام و خدا تو بغل منه

    انقدر خندیدم چون چند وقتیه که دقیقا این جمله رو تکرار میکنم

    آخه عزیزم تو از کجا فکر منو خوندی

    و دوباره فهمیدم که من مشرکم خدایا کمکم کن من که نمیخام مشرک باقی بمونم

    منم خانم خونه دارم و هی فکر میکنم همسرم نمیزاره فلان کارو بکنم

    خدایا ببخش

    چقدر باور در مورد پول و ثروت دارم که باید عوض بشه

    در مورد روابط همینطور

    ولی بالاخره باید از ی جایی شروع کنم

    باید حرکت کنم

    باید ی تکونی به خودم بدم

    این روزا که به فکر خونه تکونی خونه هستم خیلی وقت مناسبیه که خونه تکونی دل رو هم بکنم

    شاید بهتره که اول دلو تمیز کنم

    ولی نه هر دو باهم انجام میشه

    در حین نظافت ظاهر نظافت درون هم انجام بدم

    کار سختیه ولی شدنیه

    استارت همه کارها سخته ولی یکم که راه بیافتی میری رو غلطک و این شیب رو پشت سر میزاری

    شاید تو حین عمل انقدر سخت نباشه فکرش اذیت میکنه

    انقدر که توی سرم افکار مشوش و شلوغی هست که گیج میشم از کجا شروع کنم

    ولی میدونم که خیلی هم نباید بهش فکر کنم یک دفعه باید برم تو دل کار

    میدونم که پاشنه آشیل من همین نظم خونس که اگه انجام بشه اگه انجام بشه

    تعهدی که میدم به خودم رو یادم بمونه

    واقعا زشته که شاگرد استاد باشی و بزنی زیر حرفت

    تواین دانشگاه باشی و درس نخونی

    جواب استاد رو چی بدم؟؟؟؟

    دوست دارم وقتی اومدن ایران منم حرفی برا گفتن داشته باشم منم از جهاد اکبری که کردم بگم

    انقدر که مشتاق دوره جدیدتون هستم

    آخه من تازه وارد سایت شده بودم که قانون سلامتی رو معرفی کردید و من خریدمش بدون ذره ای شک

    و چقدر خوشحالم که در مورد بدنم بیشتر میدونم

    ولی چون ابعاد دیگه شخصیتم ایراد داره همسرم نزاشت ادامه بدم و از اون حالت دراومدم

    ببین بازم گفتم همسرم نزاشت

    ببین چقدر جای کار دارم

    چقدر هنوووووز زیر صفرم

    حالا امید دارم این دوره جدید منو متحول کنه و ی مریم دیگه ای بسازه از من

    انقدر که زیر پرچم همسرم بودم که بعد از ازدواج همه جا خودمو موسوی معرفی میکردم

    حتی ایمیلم هم بنام همسرمه

    خدایا ببخش

    من دیگه خودم می‌باشم دیگه خودم هستم که دارم فکر میکنم دارم تصمیم میگیرم دارم وووو….

    خدایا شکرت که برای من چراغ هدایتت رو پر نورتر کردی که مسیرو واضح ببینم

    خدایاشکرت که همیشه هوامو داری

    خدایا شکرت بخاطر وجود خودت

    راستش اینجا چه جای خوبیه یادداشتای روزانه تو مینویسی و سبک میشی

    خدایا شکرت

    امروز یکی از مشتریان پارسال تماس گرفت و آب معدنی خواست شماره پسرمو دادم

    خدایا شکرت بخاطر وجود پسر بالیاقت و مستقلم

    خدایا شکرت بخاطر وجود دختر باهوش و مهربونم

    خدایا شکرت بخاطر همسرم

    دوستون دارم

    بوووووس به کله هاتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    ابراهیم ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1530 روز

    به نام خداوند آمرزنده و مهربان

    سلام استاد واقعا خسته نباشید و مرسی که اینقدر با عشق میآید برای دادن آگاهی ها اول به خودتون و بعد به ما.

    سپاس از خداوند به همتا که مرا هدایت کرد به بهترین استاد به بهترین معلم که درس خدا رو به ما آموزش میده و ما رو با قوانین خداوند آشنا می‌کنه.

    این فایل خیلی ارزش داره مثل تموم فایل های دیگه واقعا مرسی و سپاسگزارم.

    مطالب واقعا برام مفید بود و کلی باور خوب برای کار کردن و عمل کردن به این آگاهی ها در وجود آدم نمایان میشه.

    از اونجایی که صحبت شد در مورد ثروت و پول که دنبالت میاد تو نیازی نیست دنبال پول بری خیلی انگیزه گرفتم و اینکه باور کردم که خداوند از بینهایت طریق ما رو به سعادت و خوشبختی می‌رسونه.

    در مورد دنبال کردن هدف صحبت کردید که باز هم خودم رو دیدم که هر روز با شوقی که بلند میشم و میرم پی هدفم و تمریناتی که دارم و وقتی که صرفش میکنم باعث میشه هم مهاجران افزایش پیدا کنه و هم احساس عالی بگیرم و هم با باور های درست در مورد ثروت از لحاظ ثروت و نعمت هم پیشرفت کنم.

    در مورد ایمان داشتن به خدا و اینکه خدا رو باید باور کنی و ایمان درونی بهش داشته باشی صحبت شد میخوام در مورد یکی از چیزهایی که خداوند دست من رو گرفت صحبت کنم که بسیار احساس عالی میگیرم وقتی در مورد این قضیه صحبت میکنم و احساساتی میشم،

    قبل از اینکه داستان رو بگم این رو هم بگم که پدرم موقعی که میخواستم برم باشگاه منو تا یه جایی می‌رسونه و من باید تاکسی بگیرم و یه فاصله 15کیلومتری رو باید طی کنم تا باشگاه،

    یه روز بحث شد و پدرم گفت دیگه تو رو نمی‌برم دیگه پولی بهت نمیدم و واقعا به شدت

    عصبانی بود رفتم کیف پولم رو برداشتم و دیدم پول کافی برای رفتن به اونجا نداشتم و چون واقعا عشق و علاقه دارم میخواستم حتی پیاده اونجا برم ولی چون تایم کافی هم نداشتم نمیتونستم بسیار نگران شده بودم و اونجا بود که خدا رو دیدم و باور کردم که اون هست که به من همه چی میده و اونه که منو هدایت می‌کنه این در حالی بود که در هر صورت نمیتونستم هیچ کاری بکنم از خدا الهامی اومد که برو بیرون و اصلا نمی‌دونستم قراره چی بشه ولی گوش دادم به ده ثانیه نرسید که برای اولین بار دوستم گفت که من امروز ماشین آوردم وایسا تا با هم بریم واقعا احساس فروتنی گرفتم و خدا رو بهتر دیدم واقعا احساس ناتوانی در برابر قدرت خداوند گرفتم سپاس گزاری این خداوند هستم خدایی که خداوند قدرت هاست و اوست که مرا هدایت میکند و به سمت سعادت و خوشبختی میبرد.

    مرسی از شما استاد و آقا رضای عزیز که باعث شدن که این صحبت ها زده شه،سپاس از رب یکتا و قدرتمند.

    خدانگهدار ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    هوشنگ بامدادی گفته:
    مدت عضویت: 949 روز

    به نام مهربانترین مهربانان

    سلام استاد نازنینم حال دلت شاد باشه که شادی رو به وجود ما آوردی.

    استاد دیشب ساعت 1:37 بامداد از خواب بیدار شدم و هر کاری کردم بخوابم دیگه خوابم نبرد گفتم حالا که اینجوریه برم تو سایت. اومدم تو سایت دیدم خدارو شکر فایل جدید اومد فورا دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن که آخر حرفای آقا رضا بود و بعد توضیحات شما پیرامون ارزش خلق کردن و تعهد. و فکر کنم آخراش دیگه باز خوابم برده و نمیدونم چی شد.

    و اما استاد من بعدش خواب شما رو دیدم و اینقدر الان شادم که دوست ندارم از حس و حال و شادی اون خواب بیام بیرون‌. خواب دیدم یه مزرعه بزرگه و من و یه چند تای دیگه داشتیم کمک شما میکردیم تو مزرعه و در همین حال من و اون چند نفر مدام دنبال شما بودیم و هی سوال میپرسیدیم استاد اون چیه بعد شما با یه آرامش خاص هی جواب میدادید. ( استاد من کلا تو خواب نمیتنوم یک مکان رو تشخیص بدم یعنی هر لحظه یه مکان جدیدی میبینم ).

    بعدش دیدم شما روی یه تیوپ بزرگ روی آب و یه بچه بغلتونه خیلی ریلکس و کلی آدم دور شما تو اون آب دارن میرقصن و همگی شاد و یه نوع رقص خاص هممون توی آب داشتیم و صدای آهنگ شاد اونجا میومد و با چه شادی توی اون آب میرقصیدیم.

    بعدش دیدم یه جای دیگه که باز کلی آدم دور شما جمع شدن همه با لباس محلی و شما هم یک لباس محلی خوشکل پوشیدین و با یک اسب بور رنگ زین شده کاملا ریلکس توی اون جمع حضور داشتین. مثل یک جشن عروسی همه شاد بودن و تا میتونستن میرقصیدن و توی اون جمع زن ، مرد، بچه، جوون همه بودن . خیلی خیلی شلوغ بود و یه عده هم گوشی دستشون داشتن با شما عکس سلفی میگرفتن و اونجا این قدر خوشحال بودن که شما رو ملاقات میکردن و تونستن با شما عکس بگیرن و شما هم با لبخندی که بر لب داشتی با همه عکس میگرفتی و خوشحال بودی .

    در حال شادی بودم و خوشحال از این جشن که از خواب بیدارشدم . خیلی دوست داشتم این خواب ادامه میداشت ولی نشد…

    خیلی خیلی خوشحالم که خوابی به این نازنینی و خوشحالی وصف نشدنی دیدم و خدا رو شکر میکنم بابت اینکه خواب استاد رو دیدم.

    استاد نمیدونم چقدر تونستم وصف کنم این خواب رو ولی در حد توانم نوشتم هرچند که نمیشه اون حس خوشحالی و شادی رو بیان کرد.

    استاد خدا شاهده ذره ای اغراق یا دروغ توی این حرفام نبوده فقط اون چیزی که خواب دیدم نوشتم. و دوست داشتم این خواب رو برات تعریف کنم.

    من از چهارمحال و بختیاری توی این هوای بارونی برای استادم توی آمریکا از خدای بزرگ بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم این خواب روزی به حقیقت بپیونده و همه ی شاگردان استاد در یک جشن با شکوهی حالا یا ایران یا آمریکا استاد عباسمنش رو ملاقات کنند.

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: