همین لحظه بهترین زمان برای شروع است - صفحه 108
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-13.gif
800
1020
مدیر فنی
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
مدیر فنی2015-06-05 00:00:002022-12-29 00:40:45همین لحظه بهترین زمان برای شروع استشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای هدایگرم!
سلام به عزیزانم
راضیه عزیز کامنت زیبایت را به عشق خواندم.
خیلی خوشحال هستم که اینقدر دختر باغیرت و با جسارت هستی که درین کشور هم دنبال رشد و پیشرفت هستی.
ان شالله به امید موفقیت های روز افزون ات راضیه ی عزیز.
پاسخ به سوالت باید گفت که به هر کدام ازین دو گزینه که گفتی کدامش انجام بدم بهترهمون گزینه ی رو انتخواب کنی که بیشتر بهش علاقه داری به گفته ای استاد عزیز ما زمانی موفق میشیم که کار مورد علاقه ی مان را انجام بدهیم.
من از سن 15 ساله گی توی کار طراحی لباس هستم و مدت بیشتر از 8 سال تو افغانستان (هرات)
آموزش دادم.
ولی درین مدت دوسال که به کشور زیبای ایران شهر تهران مهاجرت کردیم بنابر یکسری مسائل نتونستم آموزشگاه داشته باشم و شاگرد آموزش خیاطی بدم.
درین مدت شغل های زیادی انجام دادم و نتایج و تجربه های مختلفی گرفتم. خدارا شکرررر.
تا اینکه مدت کمتر از دوماه میشه که با این سایت الهی اشنا شدم و برنامه های استاد عزیز انجام میدم.
که تصمیم براین گرفتم که دوباره شروع کنم به همان برنامه ای قبلی ام که مورد علاقه ام هست یعنی آموزش خیاطی.
و خدارا شکرررر چند روزی میشه برنامه ریزی کردم که اجراش کنم.
ومطمعنم خداوند به بینهایت روش دستان قدرتمندش را سر راه موفقیتم قرار میده.
خدارا سپاس
شاد و سربلند در پناه حق باشید.!
به نام رب العالمین
ردپای ششم
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان ودوستان خوبم
استاد من حدود ده ماه پیش یه اشتباهی کردم درمورد طی نکردن تکاملم و عجله کردن و تا الان هنوز ترکشاش روی بدنم هست ومن رو اذیت میکنه.
من موبایل داشتم واقعا هم موبایلم مشکلی نداشت .اما دلم میخواست یه موبایل مدل بالاتر بخرم..پولشو رو هم نداشتم یکی رو میشناختم که با گرفتن سفته وکشیدن سود زیاد از دم قسط بهت موبایل میده وجالب اینجاس که اینقدر مغازش شلوغه که الان یه مغازه رو به دو مغازه تبدیل کرده..خلاصه رفتم موبایل مدل بالاتر برداشتم سفته هم دادم قرار شد ماهی چهار قسط بدم..یک ماه گذشت تازه فهمیدم توان پرداخت ندارم..و خیلی پشیمون شدم ..رفتم پیشش گفتم که موبایلو ازم بگیره چون هنوز نو و تمیز بود..اون موبایلو با ربع قیمت خرید ازم برداشت و مقدار قسطشو کمتر کرد ماهی 2500تومان و من هنوز دارم قسط میدم بدون اینکه حتی گوشیم داشته باشم…این بزرگترین درسی بود که باید میگرفتم تا بفهمم با خودم چه کردم..گفتم اینجاتوی کامنتم بیان کنم شاید برای بقیه درس عبرتی باشه.
و اما استاد من چون علاقه به فروشندگی دارم با هزینه کمی که جمع کردم خرید پوشاک زنانه انجام میدم و توی خونم میفروشم..اما این باورهای اشتباهی دارم که پول نقد دست مردم نیست و همه رو به صورت قسطی میدم عملا سود پولم دردست مردمه و ماهانه مقدار ناچیز بهم میدن..دارم روی خودم و احساس لیاقتم کار میکنم که بتونم قسطی نه بخرم و نه بفروشم.به امید الله که بتونم به اون درجه برسم…
سپاسگذارم ازشما استاد عزیزم و خدارو شکر میکنم که خداوند من رو به سمت شما هدایت کرد.
درپناه حق باشید
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
این فایل خیلی درسها برای من داشت
میخام کمی از روندی ک شروع کردم بنویسم و به یاد بیارم ک من واقعن پیشرفتهایی تو زمینه شغلم روابط و ….داشتم
من تو یک روستای کوچیک زندگی میکردم که 5تا سوپرمارکت کوچولو بیشتر نداره
بیشتر دخترایی ک اطراف من هستن همه خونه نشین و یا ک ازدواج و بچه و خانه داری
خوب من بعد از آشنایی بااستاد خیلی ذهنیتم تغییر کرد و تصمیم گرفتم ک شروع کنم به کار کردن
هیچی از دنیای بیرون نمیدونستم
هیچی ندیده بودم واقعن هیچ شناختی نداشتم
اما میدونستم ک میتونم
یکروز اومدم بیرون از خونه و شروع کردم تحقیق درمورد کارم (ارایشگری)
چندین و چند سالن رو بهش سرزدم و یکسری توضیحات رو بهم دادند و من متوجه این شدم ک باید برمتو آموزشگاه تا آموزش ببینم
5تومن هم پول داشتم ک خودمجمع کرده بودم
اومدمثبت نام کردم و تا کلاسمون شروع بشه دلممیخاست تو سالن مشغول به کار بشم
بازم چندتا سالن رفتم و گفتم میخامکارکنم بهم گفتن آموزش مبتدی=همه کارهای سالن
قبول کردم دوماه کم کم آموزش دیدم بعدش پولام تموم شد 800 تومن پول داشتم
بعد گفتم باید کار هم بکنم
هدایت شدم به ی فروشگاه مواد غذایی 2ماه اونجا کارکردم
بعد ک دیدم توان سالن هیچی یاد نمیده بهم واقعن جسارتشو خدا انداخت تو وجودم و از سالن اومدم بیرون
الان هدایت شدم به سالنی ک هم کار میکنم همپول درمیارم و هم آموزش میبینم
.
حالا درسهایی ک یاد گرفتم.
1قدر وقت انرژی و زحمتهای خودمرو بدونم
2بینهایت سالن هست ک حتی من نمیدونم کجاست ک به نیرو نیاز داره
3من آدمهای اطرافم همه میگفتن هیچ سالنی نیست ک هم پول بده هم آموزش و برای همین میترسیدم از اون سالن بیامبیرون
خیلی دیدم نسبت به جامعه بازتر شد
فهمیدم ک واقعن اگه خودتو لایق و وقت و انرژی خودت رو ارزشمند ندونی به بدترین شکل ممکن جهان انسانهایی رو میاره تو زندگیت ک ازت سوءاستفاده میکنن
من 6ماه از زندگیم رو واقعن درسهایی گرفتم ک خیلیییی بهم کمک میکنه ک درآینده هرگز چنین اشتباهاتی نکنم
پشیمون نیستم از گذشتم حتی از زمانهایی ک اشتباه کردم چون اون اشتباها منو بیدار کرد
من الان هرگز جایی ک بهمچیزی آموزش نده و قدر زحمتهای منو ندونه و فقد برای انجام نظافت یا … منو بخاد وایمیستم
به نظرم درسهای خیلی خوبی گرفتم ک اگه هزاربار هزار نفر بهم میگفتن قضیه اینه شاید به این وضوحی متوجه نمیشدم چون تجربه و گرفتن یکسری درسها فقد زمانی ک دراون شرایط باشی میفهمی داستان چیه و مسیر درست رو از مسیر غلط تشخیص میدی
من با 800هزار تومان شروع کردم
و الان دارم قطره قطره روزی 30تومن 40تومن جمع میکنمک دستگاهایی ک لازم دارمرو بخرمو بیشتر تک کارمتمرین کنم ک حرفه ای بشم
از خداوند میخام کمکم کنه که اشتباهاتمکمتر و مسیر درستم بیشتر باشه
از خدامیخام ک قدمهای درست رو بهمالهامکنه تا به رشد جهانش کمک کنم
من یک انسان ارزشمندم و اگر میخام پیشرفت کنمباید قدر زحمتهامرو بدونم
فعلا در پناه الله یکتا باشیم
سلام و درود بر استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز
درود به همه همسفران عزیزم.
این فایل بی نظیر منو به گذشته خودم برد گذشته ای که همیشه می خواستم همه چیز عالی باشه تا حرکت کنم ،و جایی که کارها دلخواهم پیش نمیرفت به زور می خواستم شرایط را تغییر دهم ، یادمه کاری رو میخواستم استارت بزنم پولم کم بود سریع رفتم بانک و چون اعتبار خوبی ذاشتم وام گرفتم و دست آخر تمام سرمایه ام رو علاوه بر پور وام از دست دادم ،
خیلی خوبه تکامل رو درک کنیم و طبق قانون بریم جلو ،یادمه یکی از دوستان که برای کارش تو اینستا گرام فعالیت داست وقتی کسی بهش پیشنهاد داد که من پیج تو رو رشد میدم و چنین و چنان می کنم نپذیرفت و گفت پیج من باید با خودم رشد کنه من هم باید بزرگ بسم والا زمین می خورم ،
چقدر درست بود حرفش ، اگه تو خودت رو رشد ندی موفقیتی هم در کار نیست ، باید شروع کرد از همین نقطه ، از همین جایی که الان هستی و در ادامه همزمان با بهبود تجریه تو و رشد خودت کسب و کارت نیز رشد خواهد کرد .
خدایا هدایتم کن، خدایا حمایتم کن ، خدایا حفاظتم کن ، آمین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستای خوبم
خیلی جالبه چند روزه دارم به یه کار دوم فکر میکنم و امروز این فایل رو شنیدم من همیشه عاشق روسری بودم و دوست داشتم روسری خاص تولید کنم ولی همیشه فکر میکردم باید خیای هزینه کنم ولی الان که این فایل رو گوش کردم تصمیم گرفتم بشینم و تمام ایده هایی که منجر به این میشه که بتونم کاری که دوست دارم رو انجام بدم رو بررسی کنم . بالاخره با توکل به خدا راهی پیدا میکنم. خدایا ممنونم که نشون های خوب سر راهم قرار میدی. جالبه از صبح کلی ایده برای کار دوم به سرم زده و خیلی خوشحالم چون میخوام هر چه سریعتر ایده هام رو عملی کنم.
خدایا ازت ممنونم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستای خوبم
خیلی جالبه چند روزه دارم به یه کار دوم فکر میکنم و امروز این فایل رو شنیدم من همیشه عاشق روسری بودم و دوست داشتم روسری خاص تولید کنم ولی همیشه فکر میکردم باید خیای هزینه کنم ولی الان که این فایل رو گوش کردم تصمیم گرفتم بشینم و تمام ایده هایی که منجر به این میشه که بتونم کاری که دوست دارم رو انجام بدم رو بررسی کنم . بالاخره با توکل به خدا راهی پیدا میکنم. خدایا ممنونم که نشون های خوب سر راهم قرار میدی.
رد پای من در روز ششم سفرنامه
همین لحظه بهترین زمان برای شروع است
سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز
من عاشق خداوند هستم با این قوانین ثابت و زیبایش که هرچقدر بیشتر با این قوانین بدون تغییر جهان هستی آشنا میشم به یگانگی و قدرتش بیشتر پی میبرم واقعا قانون تکامل یکی از قشنگترین و اموزنده تمرین قوانین خداونده که توش هزاران هزار درس برای یادگیری داره.
من الان متوجه شدم چرا کسب کار کوچیکی ک با پول قرضی شروع کردم به شکست رسید چرا نتونستم گسترشش بدم بااینکه کلی ذوق و فکر داشتم من مسیرو اشتباه رفته بودم و با اون چیزی که مال خودم نبود کارمو استارت زدم و خب تهش به شکست رسید
اما برای استارت کار جدیدم دیگه از همین خونه خودم،با همین گوشی خودم و با هرچی موجود دارم و البته با اعتماد به رب شروع کردم و هرروز توی این سفرنامه با زبان استاد،خدا با من حرف میزنم و هربار به بهترین شکل منو هدایت میکنه
من باید درس های زیادی در مسیر پیش روم بگیرم درس های که برای رسیدن به ثروت لازمه.
من به این اگاهی رسیدم با اینکه همیشه دنبال وام بودم برای همیشه پرونده وام و چک رو توی ذهن و زندگیم ببندم و یادم بمونه ره صدساله رو نمیشه یک شبه با وام یا….رفت
من به این اگاهی رسیدم زمان حال و فعلی بهترین زمان برای شروعه
و هرکاری میخام شروع کنم سرمایه ش رو خودم جور کنم با همون چیزهایی که الان دارم با قدمهای کوچیکه.
من با این اگاهی رسیدم ذهن ارامش باعث خلق ایده های ثروت ساز و عالی میشه و در استرس و نگرانی هیچ ایده پولسازی یه ذهنت نمیرسه
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت اینکه یکی از بهترین دستان خداوند در زندگیم هستید هرروز توی سپاسگزاری هام برای سلامتی و موفقیت تون دعا میکنم و از خدا هربار میخام که من همچنان در مدار و فرکانس شما باشم و ازتون توحید در عملو یاد بگیرم
در پناه الله یکتا شاد باشید
من به این اگاهی رسیدم هیچوقت
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و دوستان خوبم
همین لحظه بهترین زمان برای شروع است.
استاد دوست دارم هزار بار این جمله را برای خودم تکرار کنم اخه بسیار به تکرارش و باورش وپذیرفتنش نیاز دارم. برای اینکه قبلا خیلی ایده آل گرا بودم حتما باید همه چیز به بهترین شکل ممکن میبود تا خیالم راحت باشه کاری را انجام بدم. ولی کم کم یاد گرفتم نمیشه با یه قدم رسید به هدف باید کم کم قدم به قدم برم جلو باید تکاملم را طی کنم.
هر وقت آرام باشیم ایده های پولساز میاد! اینم بازم نکنه ای که باید همیشه به خودم یاد آوری کنم توی عجله و اضطرار هیچ ایده درست وجود نداره.
خدایا شکرت که هر روز آگاهی های بیشتر و بهتری دریافت میکنم .
خدایاشکرت خدایاسپاسگذارتم
سلام واحترامات تقدیم استاد عزیزم مریم جون و همه دوستان عزیزم که دارند این کامنت را میخوانن
خدایا نمیدانم من امروز با چی ویژه ازت سپاسگزاری کنم که چقدر عالی خودت بزبان استادم باهام حرف زدی وبمن گفتی برو حرکت کن باهمون یک میلیون تومان که داری خدایاسپاسگزارتم که بمن این انگیزه و شورشوق را دادی که کارم را از صفر شروع کنم خدایاشکرت
من چند مدت بود که بیکار هستم ولی خیلی دوست دارم که کاری شخصی کاری خودم را داشته باشم بعد همیشه تو فکر بودم که خدایا از کدام راه از کدام مسیر به خواستم بیرسم من خودم از رشته مامایی فارغ شدم در بخشی مامایی علاقه هم دارم ولی بخاطری اینکه مدارکم را از افغانستان گرفتم تو ایران من غریبه هستم همیشه مردم بهم میگین تو نمیتونی در ایران کار مامایی کنی چون قانونش اینه که اتباع را استخدام نمیکنه ولی از این که خودم یک مطب مامایی بیزنم سرمایه ش را ندارم وهمچون برام گفتن باید جوازش را داشته باشم که نمیدونم چی جوری جواز بیگیرم ولی بر علاو این حرفا حرفای استادهم همیشه یادم است که استادم از کجا شروع کرد از سمینارهای رایگان بدون جواز شروع کرد که نتایجی الانش را میبینم بعد یگانه آرزویم هم همین است که درهمه مورد الگویم فقط استادم است باید قدم بقدم استادم جلو برم.
قبلآ هم من یک دوبار تصمیم گرفتم که مامایی را از امپوز زدن و گرفتن فشار خون و آزمایشات اولیه در خانه شروع کنم بعد انجامش نمیدادم و دلیلش هم برام واضع بود اول جرعت نمیتونستم بعد تعهد آنچنانی نداشتم اما الان این فایل روزی ششم روزشمار تحویل زنده گی را سه روزه که روش توقف کرده بودم جلو نمیرفتم انگار از وجودم بهم میگفت باید روی این فایل بیشتر از بقیه تمرکز کنم اینگار قرار بود ازاین چیزی برایم گفته بیشه امشب که شب سوم است این فایل را گوش دادم اما امشب کاملآ برام متفاوت بود انگاری این فایل را قبلآ هیچ نشنیده بودم و در آخر فایل باخودم گفتم شاید اشتباهی دارم فایل روزی هفتم را میشنوم بعدا دیدم که همون فایل روزی ششم است اما با اگاهی های تازه که قبلا نشنیده بودم و در وسطای فایل باخودم تصمیم گرفتم که من باید دست فروشی کنم تا تکامل را طی کرده بنتایجی دلخوام برسم واما دروفتی نوشتن کامنت باخودم گفتم یا همون تصمیمی قبلی ام را عملی کنم (یعنی مامایی را از انجام آزمایشات ابتدایی شروع کنم ) و درآخر سپاسگزارم از استاد عزیزم ومریم جون عزیز بابت این عشقی که باما میده و دوستان عزیزم که کامنتم را میخواند هم به انگیزه دادن تون نیازدارم وهم به نظریات نیک تون که کدام راه جلو بیرم
در آخر خدایاشکرت بابت نوشتن این کامنت
بنام خدای هدایگرم!
سلام به به عزیزانم
مرضیه عزیز کامنت زیبایت را به عشق خواندم.
خیلی خوشحال هستم که اینقدر دختر باغیرت و با جسارت هستی که درین کشور هم دنبال رشد و پیشرفت هستی.
ان شالله به امید موفقیت های روز افزون ات مرضیه ی عزیز.
پاسخ به سوالت باید گفت که به هر کدام ازین دو گزینه که گفتی کدامش انجام بدم بهترهمون گزینه ی رو انتخواب کنی که بیشتر بهش علاقه داری به گفته ای استاد عزیز ما زمانی موفق میشیم که کار مورد علاقه ی مان را انجام بدهیم.
من از سن 15 ساله گی توی کار طراحی لباس هستم و مدت بیشتر از 8 سال تو افغانستان (هرات)
آموزش دادم.
ولی درین مدت دوسال که به کشور زیبای ایران شهر تهران مهاجرت کردیم بنابر یکسری مسائل نتونستم آموزشگاه داشته باشم و شاگرد آموزش خیاطی بدم.
درین مدت شغل های زیادی انجام دادم و نتایج و تجربه های مختلفی گرفتم. خدارا شکرررر.
تا اینکه مدت کمتر از دوماه میشه که با این سایت الهی اشنا شدم و برنامه های استاد عزیز انجام میدم.
که تصمیم براین گرفتم که دوباره شروع کنم به همان برنامه ای قبلی ام که مورد علاقه ام هست یعنی آموزش خیاطی.
و خدارا شکرررر چند روزی میشه برنامه ریزی کردم که اجراش کنم.
ومطمعنم خداوند به بینهایت روش دستان قدرتمندش را سر راه موفقیتم قرار میده.
خدارا سپاس
شاد و سربلند در پناه حق باشید.!
سلام بر استادعباسمنش عزیز و خانم شایسته
استاد!چندسال پیش ک تازه ویواریوم اومده تو شهر ما،من توی هر گلفروشی اینارو میدیدم.در سایزها و اندازه های مختلف.با دیدن اینها این ایده اومد تو ذهنم ک اگه توی شیشه های خیلی ریز و نقلی اینکار انجام بشه و بعنوان گردن آویز ازش استفاده بشه چ کار فانتزی قشنگی میشه.بعد چون خودم ب ماهی و اکواریوم و بچه ماهی خیلی علاقه داشتم و اونسال هم ی آکواریوم کوچیک داشتم ک ماهی گوپی داشتم ک اینا بچه هم گذاشته بودند و خیلی ریز و قشنگ بودند.بسرم زد ک بگردم شیشه های کوچیک پیدا کنم و گیاه طبیعی آکواریوم رو بخرم و داخل این شیشه ها بذارم و بچه ماهیامم بندازم داخلش و بفروشم.خلاصه هی توی اینترنت گشتم هی از اکواریومیا سراغ گرفتم تااینکه بالاخره ی سایت پیدا کردم ک اون شیشه هارو میفروخت.سفارش دادم از تهران برام فرستادند ولی متوجه شدم ک اونا خیلی ریزند و بچه ماهیام اونجا میمیرند.دوباره پیگیر شدم و خلاصه اینقد اینور اونور سراغ گرفتم تا یکی بهم گفت بگرد شیشه پنی سیلین پیدا کن.خب اونارو پیداکردم ولی مشکل درشون رو داشتم.ک چه دری واسشون بذارم ک هم بچه ماهیا اکسیژن داشته باشند هم بتونم بهشون بند اویزون کنم ک بشه داخل گردن انداخت و بعنوان گردن آویز ازشون استفاده کرد.خلاصه بازم ب تحقیق و بررسی و جست وجو ادامه دادم تا تونستم بالاخره داخل شهرخودمون شیشه هارو پیداکنم.بعد رفتم گیاه طبیعی اکواریوم اماده خریدم و بعد اونا رو کوچولو کوچولو با پنس داخل اون شیشه ها مینداختم و سنگ ریزه و گوش ماهی کوچیک هم داخلشون واسه تزیین مینداختم و آب میریختم و یدونه بچه ماهیامم داخلش مینداختم و واسه درش هم از چوب پنبه استفاده کردم.(حالا بماند ک واسه همون درش هم چقد مرحله ب مرحله هی ایده های مختلف رو امتحان کردم تا بالاخره باین نتیجه رسیدم ک چوب پنبه هارو بوسیله ی یک سوزن داغ سوراخ کنم ک اکسیژن وارد آب بشه و بچه ماهیام نمیرند) و خلاصه یکی واسه دخترم درست کردم.فرداش ک دخترم رفته بود دانشگاه دوستاش عاشق این کار شده بودند و همونموقع7تا سفارش داده بودند.من با 50هزارتومن از پولی ک همسرم بعنوان خرجی بهم داده بود رفتم شیشه و وسائل لازم رو خریدم و درست کردم و دخترم برد فروخت.من حدود50تا بچه ماهی دیگه داشتم.
50تا ازین شیشه ها درست کردم و بچه ماهیامو یکی یکی انداختم داخلشون و یادمه شب ولنتاین بود همراه با دخترم رفتیم یکی یکی ب مغازه دارا ک اکثرشون فروشنده های خانم جوان بودند فروختیم.
یادمه با کلی ذوق و شوق اومدیم خونه و پولارو پخش هال کردیم و کلی خوشحال بودیم ک ما کلی فروش داشتیم.اونشب شام واسه همسرمو بچه هام پیتزا خریدم. خلاصه کار ب جایی رسید ک من گشتم کسی رو پیدا کردم ک این شیشه ها و درشون رو مستقیم ازچین وارد میکرد و من ازش بسته های500تایی 500تایی میخریدم. و کم کم یاد گرفتم خود اون چمن های طبیعی داخل اینارو هم خودم میکاشتم و دیگه نمیرفتم اماده بخرم.یعنی با کلی بررسی و جست و جو فهمیدم ک اینا بذرشون چیه و ازکجا باید تهیه کنم.حتی خاک مخصوص هم داشتند ک الان اسمش یادم نیست.و دیگه اینکه بچه ماهی هم میرفتم500تا500تا میخریدم. قبل از عید ک بازار گل و سبزه و این چیزا خیلی داغه منو دخترام میرفتیم اینارو دستفروشی..حتی از یک پسربچه هم کمک گرفتم.بهش حقوق میدادم و اون اینارو برام میفروخت.اون اولین بار بود تو عمرم ک دستفروشی میکردم و خودم فکر میکنم همون دستفروشی اونسال عامل موفقیت من در انجام یسری کارها بود.یسال ما خونمونو جابجا کردیم.روبروی خونمون ی بازار گل و گیاه بود ک ی قسمتش هم اکواریوم و ماهی زینتی میفروختند. اونسال یکی از کاسبای اونجا ک رفتم کارمو بهش نشون بدم عاشق اینکارمن شده بود و کلی ازینا بهم سفارش داد.حتی خودشم یسری کارای دیگه در همین راستا یادم داد و سفارش خیلی زیادی واسه عیدنوروز اونسال بهم داد..یادش بخیر.من از حدود40روز قبل ازعید تا روزپنجم عیدمرتب براش از همین کار در سایزای مختلف میزدم.کلی پول دراوردم در اون یکسال.هروقت بهش فکر میکنم کلی حس و حال عالی میاد سراغم.میخام بگم من در اونکار تکاملم رو طی کردم.برام خیلی لذت بخش بود.باخودم نگفتم منکه بلد نیستم.منکه پولشو ندارم و….بلکه توی گوگل پیش گلفروشا هی سوال میکردمو یاد میگرفتم و با50تومن ک بابت خرجی خونه بود شروع کردم.اینو گفتم ک بخودم یاداوری بشه ک من چ تجارب عالی درین مورد داشتم.حالا بماند ک وقتی سفارشای اون مشتریم رو میبردم متوجه شدم کاسبای اون بازار ک اکثرا گلفروشی بودند(چون بازار گل و گیاه بود)ناهارشون رو از رستورانها و آشپزخانه های اطراف اون بازار سفارش میدادند و همونجا این ایده درمن شکل گرفت ک بعداز عید ناهار اماده کنم و ببرم داخل بازار بفروشم و همینکارم کردم.دیگه اینو توضیح نمیدم ک خیلی طول میکشه.خیلی ممنونم ازتون ک وقت میذارید و این تجریه منو میخونید..سپاسگذارم و دوستتون دارم