همین لحظه بهترین زمان برای شروع است - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-13.gif
800
1020
مدیر فنی
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
مدیر فنی2015-06-05 00:00:002022-12-29 00:40:45همین لحظه بهترین زمان برای شروع استشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه عزیزانم
ردپای روز ششم سفرنامه
باید مسیر تکامل را طی کنی (که گاهی باعث ناامیدی هم میشه که بارها برای من پیش اومده اما یادم میاد از مثالهای استاد و کامنتهای دوستان موفق که میگن فقططططط ناامید نشو و ادامه بده و به این نتیجه میرسم که احتمالا برای اونها هم پیش اومده اما ادامه دادن تا به این موفقیت رسیدن پس منم با ادامه دادن به موفقیت میرسم)
سرمایه رو خودت جور کن با قدمهای کوچک
تمام افراد موفق تکاملشونو طی کردن
همین وضعیت الان بهترین وضعیت برای شروع
بدون که برای شروع لحظه فعلی بهترین لحظه برای شروع
برای رسیدن به ثروث باید درسهای زیادی رو یاد بگیری که برای پیشرفت شما لازمه و اونم در روزهای سخت برای شما پیش میاد
باید مهارت ثروتمند شدن را یاد بگیری
وام باعث درگیر شدن ذهن و بدهکارتر شدن میشه هرگز وام نگیر چون مسلطتر به کارت هستی
چک یعنی میخوام چیزی رو بگیرم و لیاقتشو ندارم (چک هرگز)
پول نقد باعث براورده شدن خواسته های بیشتر موقع خرید هر چیزی میشه
به هیچ عنوان روی چیزی که فعلا نداری حساب نکن
وقتی ذهنت اروم باشه ایدهای پولسازخودش میاد
اگر میخوای پایدار ثروتمند بشی تا ابد چک هرگز
وام هرگز یک فرد موفق کار خودشو از همون چیزی که داره شروع میکنه که نگران نباشه وابسته نباشه که کارشو یاد بگیره
لازمه موفقیت طی کردن تکامل و شروع از همونی که داری همون وضعیتی که داری همون آشپزخونه کوچیک خونت
در پناه خدای مهربون موفق و شاد و سلامت باشید عزیزانم
سلامی دوباره به خانواده عزیزم …
مثال متافیزیکی که استاد زد رو در مورد چک کشیدن و خرید اون مبله من یاد خودم افتادم ولی به صورت دگ ای …
همین مثال باعث شد که من فایل رو استاپ کنم و کامنت بنویسم …
داستان من از اونجایی شروع شد که من تو رودروایسی دوستام که تازه باهاشون آشنا شده بودم موندم …
درخواستشون بعد از 1 ماه پیگیری و جلسات و مشاوره و … از من این بود که وارد نتورک مارکتینگ بشم …
حالا این بخش از نتورک ترفند خیلی فریبنده ای داشت که با نتورک های دگ فرق داشت …
که شما یک محصولی رو میخری برای خودت و دگ پول میاد توحسابت …
الان که بهشون فکر میکنم خنده داره …
خلاصه من رفتم نیم ستم رو فروختم 7 میلیون و 3میلیون 300 تو این شرکت خرید زدم …
توی جلساتشون متوجه شدم که باید نفر بیارم تا پورسانت بگیرم و باید دونفر رو وارد کنم …
خب من همسرم رو آوردم با پول خودم 1 میلیون 100 هم برای ایشون خرید زدم ولی هرکسی رو میووردم خرید نمیزد و من عملا هیچ پورسانتی دریافت نکردم و بعد از کلی رفت و آمد فهمیدم که این کار از اولش اشتباه بود چرا که خیلی از مردم گول میخوردن و بعدش پشیمون میشدن چون که حرف اولشون با حرف بعد از خرید زدن شخص فرق میکرد و این کار با کلک و دروغ شروع میشد …
من از این کار اومدم بیرون …
محصولی که سال 98 قیمت اصلیش 700 تومن بود من چون با اسم شرکت خریده بودم و به قول خودشون برند بود 3میلون 300 خرید کردم و الان که سال 1400 هستیم کلا 3 میلیون و 300 شده …
من اینجا هم طلام رفت هم رو محصولم سودی نکردم و دارم میفروشم و درواقع داره محصولمم هم میره …
ولی کلی یجربه کسب کردم و با قانون جذب تو این کلاسا آشنا شدم و کلی روی ارتباط گیریم تاثیر مثبت گذاشت و از اونجا فهمیدم که باید کم کم شروع کنم و طمع نکنم …
طمع کردن من و رودروایسی من باعث شد که همه چی رو از دست بدم …
در اصل من روی چیزی که نداشتم حساب کردم …
من میتونستم برای شروع کسب و کارم تو رشته خودم سرمایه گذاری کنم ولی طممممممممممممممممممممممممممممممممع من باعث شد که بدون تحقیق و قبول کردن 4 تا کاغذ هایی الکی دست به همچین کاری بزنم …
خب از یه نظر هم من درآمدی نداشتم و تشنه پول بودم اونم زیاد که تفریح کنم نه سرمایه گذاری …
به قول استاد اگه شما 1 میلیون رو بتونی کنی 10 میلیون میتونی 100 میلیون رو کنی 1 میلیارد ….
من اگه اون پورسانت هارو هم میگرفتم بلد نبودم سرمایه گذاری کنم پس همون بهتر که کسی رو نیووردم و حرف و حدیث و دلخوری برای خودم درست نکردم و عذاب وجدان برای خودم ایجاد نکردم …
چون اون موقع اوایل سال 98 بود من وارد این کار شدم و با استاد بهمن سال 98 اشنا شدم و چون این آگاهی ها رو نداشتم برای خودم عذاب وجدان درست میکردم و تو حال بدمیموندم و احساس گناهم باعث میشد که حالم روز به روز بدتر و روز به روز هم اتفاقات بدتر برام ایجاد بشه …
خدارو شکر میکنم که شروع کردم …
من رفتم تو دل ناشناخته ها …
تجربه کسب کردم …
همه به من میگن تو از این شاخه به اون شاخه میپری … منم بهشون میگم حداقل من یه حرکتی میکنم یه تجربه ای به دست میارم ، خودمو و شخصیتمو بهتر میشناسم ، مثل شما ساکن نیستم …
من نمیتونم مثل دیگران قانع باشم به کم …
مامانم بهم میگه اسم تورو نباید راضیه میزاشتیم باید میزاشتیم ناراضی چون قانع نیستی به داشته هات هرچی هم بهت بدن بازم کمته …
وقتی این جهان پر از نعمت و ثروته چرا کم بخوام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی خدا به درخواستت پاسخ میده چرا کم بخوام ازش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما هم طمع نکنید و تکامل رو رعایت کنید چرا که این جهان ، جهان لیاقت هاست …
من وقتی طمع کنم ، طمع به جهان این فرکانس رو ارسال میکنه که این فرد الان لیاقت نداره که ثروت مند بشه …
.
.
.
.
.
موفق باشید ^^…^^
برگ ششم از سفرنامه.
سلام استاد عزیزم
تکامل…به نظرم میشه گفت نقطه ی مقابلش کمالگرایی باشه، چون هممون یه روز بهش برخوردیم وهنوزم شاید پاشنه ی آشیلمون باشه، حداقل درمورد من این مورد صدق میکنه. چونکه وقتی یکم بیشتر به گذشته فکرمیکنم می بینم که موقع هایی که حالم خییلی خوب بوده وایده هایی اومده که اگه انجامشون میدادم نمیدونم الان چه اتفاقاتی رخ داده بود اما بخاطر کمالگرا بودن اون ایده ها همونجا خشک شدن و عملی نشدن، دلایل انجام ندادنش ترس ها، نگرانی ها و به نظرم احساس لیاقته… و البته که درنظر نگرفتن تکامل، چون دوس داشتم همون دقایق وهمون روزها نتایج رو ببینم و تکامل رو طی نکنم!!
ازخدا میخوام کمکم کنه که تواین مسیر ثابت قدم باشم و قوانین بدون تغییرشو هر روز و هرروز بیشتر درک کنم وعمل کنم.
به نام مهربان ترینم
سلام
برای منی که کلا از اول ذهن بیزینسی نداشتم و از دایره راحتی خودم خارج نشدم. فکر کردن به کار اصلا تا دانشگاهم تموم شد رو هم نداشتم، چه برسه عمل کنم و حرکت کنم . درسام خوب بود .دختر کاری و فعالی بودم در مقابل کاری که بهم محول میشد. ولی از نظر ذهنم که اصلا به کار چه طور فکر کنم . و یا اینکه چه کاری میخوام و … اصلا تو مسیرش نبودم .
به لطف خدا که ازدواج کردم شهر دیگه ای اومدم همسرم گفت تو برای رشد خودت و اینکه تو جامعه باشی باید سر کار بری وگرنه تو خونه فسیل میشی .با حمایت همسرم و تشویق هاش و تمرکز به کاری که باهاش اوکی باشم هدایت شدم به کاری مناسب و شرایط خوب اونقدر عالی بودم که بعد از 2سال به خاطر بچه ها نرفتم و در نهایت 5سال سر کار نبودم خود مدیرم ازم خواست برگردم .دوباره شروع کردم جایگاه خوبی دارم و باید با توجه به شرایط کاری جدید خیلی چیز ها رو به خودم ثابت کنم .با توجه داشتن خیلی مزایای عالی میخوام کار خودم رو داشته باشم ،میخوام آزادی زمانی و مالی عالی داشته باشم و کاری رو انجام بدم که عاشقانه دوستش دارم و لذت میبرم .باید تکاملی رو طی کنم از همین جایی که هستم باید اول ذهنم رو آماده کنم .و اینکه باید پس انداز داشته باشم برای زمانی که آماده ام برای شروع کار خودم .باید آرام باشم تا ایده های پولساز و اون هدایت خدا رو دریافت کنم .باید در جایگاهی که دارم اون مدیریت قوی و متمرکز و ذهن عالی رو بسازم .روی باور های ثروتم کار کنم و ایمان داشته باشم که هدایت میشم .آدم هایی که کاری رو شروع کردن واقعا به مراتب نسبت به کسانی که در یه کار کارمندی هستن جسور تر و به نظر من با ایمان تر و موفق تر هستن .باید از چارچوب ها خارج شد .وقتی از دایره امنیت خارج میشی زیبایی ها و مناظر و روابط و تجربیاتی رو میبینی و پیدا میکنی که هیچ وقت در زندگیت تجربه نکردی .درست مثل مسافرتی که داشتم همیشه ما به سمت شمال میرفتیم که زیباییش فوق العاده است و تحسین برانگیز ولی امسال به سمت اصفهان و شیراز و جنوب رفتیم هر لحظه اش برام یه تجربه ی جدید بود تنوع آب و هوا .تنوع مناظر.تنوع پوشش گیاهی ..منو به حیرت می انداخت و فقط میگفتم خدایا متشکرم و تحسین میکردم زیبایی ها رو باید تغییر داد روش های گذشته و عادت ها و افکاری که اصلا در موردشون هیچ تفکری نداشتیم .
مواردی که استاد گفتن ، خودش یه درس دانشگاس
وام نگیریم .چک نداشته باشیم.تکاملمون رو طی کنیم.از همین لحظه و چیزی که داریم شروع کنیم .
سپاس خداوندم را که هر لحظه هدایتم میکنه
سپاس از استادم که آگاهی های دریافتی خودش رو صادقانه در اختیارمون قرار میده
سپاس از مریم بانوی عزیز که مقالاتش من رو پر از تفکر میکنه .
سپاس دوستان همسفر که کامنت های فوق العاده شون کمک میکنه من قوانین رو بهتر بشناسم .گاهی اشک میریزم و گاهی میخندم و گاهی سکوت و تفکر .
عاشقتونم و عاشق خودم هستم که اینقدر متعهدانه این بار پیش میرم.
بنام خداوند مهربان
سلام بر استاد عزیزم و مریم خانم مهربان
من یه چند روزی هست که به فکر شروع کردن یه کار جدید در کنار کار فعلی هستم که با بیشرفت در کار جدید از این کار قبلی جدا شوم که دیروز بود که توی سایت به دنبال یه نشونه بودم که این فایل بسیار خوب و عالی جلوی دیدگانم ظاهر شد و خیلی عالی هدایتم کرد که چگونه و از چه روشی کار جدیدی را شروع کنم از خداوند مهربان خیلی خیلی سپاسگذارم که استاد عباس منش را جلوی راه من قرار داده که بتونم طعم شیرین زندگی واقعی را بچشم درسته که افکار منفی همیشه من را رها نمیکنه و میگه بابا ولش کن استاد رو مگه میشه به راحتی ثروتمند شد وقت و عمرخودت را هدر نده ولی وقتی به خودم میام یه دستی روی پیشانی خودم میکشم و به خودم میگم فکر خوبه بعدی
درسته که هنوز تعقییر محسوسی در زندگیم اتفاق نیفتاده ولی اصلا دوست ندارم برگردم به زندگی سراسر از فقر و نامیدی و سپری کردن عمر
آخه من زندگی خوبی در دوران مجردی و الان که صاحب دوفرزند هستم نه برای خودم نه برای همسرم و فرزندانم فراهم نکردم همش سر تنبلی و عدم پشتکار و نداشتن عزت نفس بوده و همیشه ترس از اینکه قدم به کار و راه جدیدی بزارم من را احاطه کرده و حقوق بخور نمیر و به اجبار هم خانواده ام هم باید باشرایط فعلی بسازن مسافرت نرن خونه درست نداشته باشن خوب نخورن خوب نپوشن که همسر و پدری ترسو دارن
نمیدونم چرا صحبت چرا به اینجا کشید ولی اگه تو زندگی عوض نشیم حتما عوضی میشیم
من اینو دیر فهمیدم الان 48سال دارم نه ثروتی نه خونه ای نه درامد درستی همش توی ذهنم مرور میکنم داره دیر میشه یه رحمی به خانوادت بکن که محکومن با این شرایط بسازن ولی من باید تغییر کنم دیگه راه برگشت نیست ولی خداوند را سپاسگذارم که همیشه در کلیه شرایط تنهایم نگذاشته ولی چون از قانون آگاه نبودم حس تشکر را نداشتم ولی الان به لطف رهنمودهای استاد عزیزم آگاه شدم که زندگی سرار از سپاسگذاری و سپری نمودن دوره تکامل را دارد از دوستان عزیز تشکر را دارم من را از رهنمودهای مفیدتان بی نصیب نگذارید ممنونم درپناه خداوند شاد و سلامت باشید
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
این فایل خیلی درسها برای من داشت
میخام کمی از روندی ک شروع کردم بنویسم و به یاد بیارم ک من واقعن پیشرفتهایی تو زمینه شغلم روابط و ….داشتم
من تو یک روستای کوچیک زندگی میکردم که 5تا سوپرمارکت کوچولو بیشتر نداره
بیشتر دخترایی ک اطراف من هستن همه خونه نشین و یا ک ازدواج و بچه و خانه داری
خوب من بعد از آشنایی بااستاد خیلی ذهنیتم تغییر کرد و تصمیم گرفتم ک شروع کنم به کار کردن
هیچی از دنیای بیرون نمیدونستم
هیچی ندیده بودم واقعن هیچ شناختی نداشتم
اما میدونستم ک میتونم
یکروز اومدم بیرون از خونه و شروع کردم تحقیق درمورد کارم (ارایشگری)
چندین و چند سالن رو بهش سرزدم و یکسری توضیحات رو بهم دادند و من متوجه این شدم ک باید برمتو آموزشگاه تا آموزش ببینم
5تومن هم پول داشتم ک خودمجمع کرده بودم
اومدمثبت نام کردم و تا کلاسمون شروع بشه دلممیخاست تو سالن مشغول به کار بشم
بازم چندتا سالن رفتم و گفتم میخامکارکنم بهم گفتن آموزش مبتدی=همه کارهای سالن
قبول کردم دوماه کم کم آموزش دیدم بعدش پولام تموم شد 800 تومن پول داشتم
بعد گفتم باید کار هم بکنم
هدایت شدم به ی فروشگاه مواد غذایی 2ماه اونجا کارکردم
بعد ک دیدم توان سالن هیچی یاد نمیده بهم واقعن جسارتشو خدا انداخت تو وجودم و از سالن اومدم بیرون
الان هدایت شدم به سالنی ک هم کار میکنم همپول درمیارم و هم آموزش میبینم
.
حالا درسهایی ک یاد گرفتم.
1قدر وقت انرژی و زحمتهای خودمرو بدونم
2بینهایت سالن هست ک حتی من نمیدونم کجاست ک به نیرو نیاز داره
3من آدمهای اطرافم همه میگفتن هیچ سالنی نیست ک هم پول بده هم آموزش و برای همین میترسیدم از اون سالن بیامبیرون
خیلی دیدم نسبت به جامعه بازتر شد
فهمیدم ک واقعن اگه خودتو لایق و وقت و انرژی خودت رو ارزشمند ندونی به بدترین شکل ممکن جهان انسانهایی رو میاره تو زندگیت ک ازت سوءاستفاده میکنن
من 6ماه از زندگیم رو واقعن درسهایی گرفتم ک خیلیییی بهم کمک میکنه ک درآینده هرگز چنین اشتباهاتی نکنم
پشیمون نیستم از گذشتم حتی از زمانهایی ک اشتباه کردم چون اون اشتباها منو بیدار کرد
من الان هرگز جایی ک بهمچیزی آموزش نده و قدر زحمتهای منو ندونه و فقد برای انجام نظافت یا … منو بخاد وایمیستم
به نظرم درسهای خیلی خوبی گرفتم ک اگه هزاربار هزار نفر بهم میگفتن قضیه اینه شاید به این وضوحی متوجه نمیشدم چون تجربه و گرفتن یکسری درسها فقد زمانی ک دراون شرایط باشی میفهمی داستان چیه و مسیر درست رو از مسیر غلط تشخیص میدی
من با 800هزار تومان شروع کردم
و الان دارم قطره قطره روزی 30تومن 40تومن جمع میکنمک دستگاهایی ک لازم دارمرو بخرمو بیشتر تک کارمتمرین کنم ک حرفه ای بشم
از خداوند میخام کمکم کنه که اشتباهاتمکمتر و مسیر درستم بیشتر باشه
از خدامیخام ک قدمهای درست رو بهمالهامکنه تا به رشد جهانش کمک کنم
من یک انسان ارزشمندم و اگر میخام پیشرفت کنمباید قدر زحمتهامرو بدونم
فعلا در پناه الله یکتا باشیم
خدایا هرانچه که دارم از آن توست ومن بدون تو هیچم.. باسلام به استاد نازنینم ومریم بانوی عزیزودوستان همفرکانسیم.. خداروهزاران بارشکرکه خداوند یه فرصت دیگه بهم داد تابتونم بیام ودرسایت یه ردپای کوچولوی دیگه از خودم به جا بزارم..
روزشمار تحول زندگی من روز ششم(همین لحظه بهترین زمان برای شروع هس)… هرچیزی بخاد به صد100برسه باید99و98و97وطی کرده باشه. هیچ چیزی یکدفعه بوجود نمیاد. همه چی باید تکاملش طی بشه. خیلیا میخان یه شبه به موفقیت برسن بدون اینکه تکاملشونو طی کنن. نمونه ش خود من با تَوَهُم اینکه یه شبه میتونم به موفقیت برسم بدون طی کردن تکاملم ضربه ی بدی خوردم زمانی که برای اولین بار وآخرین بار تو زندگیم وام گرفتم. یکی از دوستای من ارایشگر هس وخداروشکر از ارایشگری پول خوبی میسازه منم فک کردم خب دیگه پول تو ارایشگری خابیده ماهم بریم ارایشگر بشیم سه سال پیش رفتم به اموزشگاه ارایشگری سه ماهی رفتم کلاس مدرک آرایشگری مو گرفتم وفک کردم دیگه من شدم ارایشگر.. وبا این خیال های واهی خودمو تو تله ی وام گرفتن انداختم ورفتم باهاش کلی وسایل ارایشگری از اینه گرفته تا صندلی وتخت ایپلاسیون ودستگاه بخورودستگاه وکس ووسایل میکاپ خلاصه همه چی.. من که هیچ مغازه ای هم نداشتم وسایلا رو ریختم تو یکی از اتاق ها که مثلا از خونه خودم شروع کنم.. یه روز شد دوروز شد یه هفته شد یکماه شد کسی پیداش نشد.. بارسیدن اولین قسط وامم استرس های منم شروع شد نمیدونستم چیکار کنم کلی بدهی داشتم با یه ذهن داغون.. ماه اول و شوهرم پرداخت.. ماه دوم وخودم به هربدبختی بود جورکردم وپرداخت کردم ماه سوم وچهارم وپنجم هم هرزگاهی چندنفری میومدن برای اصلاح ورنگ یه خورده هم خودم ای ور اوور میکردم پرداخت میکردم از ماه ششم به بعد دیگه برای پرداخت وامم مجبور شدم از کسی قرض کنم اوضاع خیلی داشت بد میشد خیلی عصبی بودم ذهنم درگیر بود تا اینکه جمع کردم ارایشگری ووکل وسایلام رو زیر قیمت ردکردم رفت که پول همونام بابدبختی گیرم میومد ولی خب هرطور بود وام وتسویه کردیم خداروشکر ولی پوستم کنده شد.. یکسال بعد شروع کار ارایشگریم برگشتم سر حرفه ی دوست داشتنی خودم که کارای هنری هس.. دیگه هیچ وامی نگرفتم هیچ قرض وقوله ای هم نکردم هیچ سنگ بزرگی هم برنداشتم واز قدمهای کوچیک کوچیک شروع کردم مثلا 200هزارتومن اگه داشتم میگفتم چی میتونم بخرم باهاش میرفتم کاموا میخریدم اسکاچ ودستگیره می بافتم اونارو میفروختم باز دوباره میرفتم بیشتر میخریدم.. و همین روندوادامه دادم به عددهای انچنان بزرگ هنوز نرسیدم ولی خداروشکر مجبور به قرض ووام هم نشدم دیگه.. واین برای من درس خیلی بزرگی داشت.. الان خداروشکر بجای اینکه مقروض به این واون باشم هرماه من طلب کار هستم بابت پول محصولاتم.. خداروصد هزار مرتبه شکر خداروشکر خداروشکر میدونم که اگه رو باورهای ثروتم بیشتروبیشتر کار کنم ثروت بیشتری هم وارد زندگیم میشه مثل سلامتی وعشق وآرامش بیشتری که وارد زندگیم شده. خداروصدهزارمرتبه شکر.. ازاستاد عزیرم ومریم جان نازنین هم بینهایت سپاسگزارم بابت این فایل های ارزشمند وبابت این سایت که گنجهای بی پایان درش نهفته هست و دراختیار ماقراردادن انشالله که همیشه همینطور ثابت قدم ومتعهد باشم تابتونم بیشتروبیشتراز این گنجهاواگاهی هانهایت استفاده رو ببرم ان شاء الله.. ودرپایان جمع بندی این فایل..
مااز این فایل ارزشمندچندتانکته طلایی رو یادگرفتیم..
اول ازهمون جایی که هستیم وباهمون سرمایه ای که داریم شروع کنیم..
دوم تکاملمون رو طی کنیم ودرس هامونو بگیریم..
سوم چکی کارنکنیم وچیزی رو موقعی بخریم که پولشو نقد داریم. وچهارم هیچوقت سنگ بزرگ برنداریم وتَوَهُم نزنیم.. درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمند دردنیاواخرت باشید
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز ششم تحول زندگی من…
همین لحظه بهترین زمان برای شروع است…
یعنی از همین جایی که هستی شروع کن، دقیقا از همین شرایطی که درش قرار گرفتی شروع کن…هرچندسخت ودشوار به نظر بیاد..
یادمه توی کتابی خونده بودم چطور می تونیم خودمون رو وقتی توشرایط بد قرار داریم به شرایط متعادل برسونیم، حتی وقتی بدترین اتفاق توی زندگیمون افتاده، بدترین مثل از دست دادن عزیزی، مثل طلاق وجدایی عاطفی، مثل ورشکستگی توکسب وکار، مثل بیماری ومثل خیلی اتفاقات بد دیگه که واقعا آدم کنترل ذهن وافکارشو ازدست میده…
یادمه توی اون کتاب داستان زن وشوهری رو مثال زده بود که پسرشون رو ازدست داده بودن تنها فرزندشون رو، وخیلی خیلی آشفته بودن وغمگین طوریکه دیگه حتی نمی تونستند کارهای روزمره وعادی زندگیشون رو انجام بدن وداشتن دچار افسردگی میشدن، ولی یه روزی تصمیم گرفتن که ذهنشون رو به جای تاسف وغم وغصه ودرد ورنج از دست دادن فرزندشون با چیزهای مثبت پرکنند یعنی به زندگی طبیعیشون برگردند، اونا میدونست که بایدخودشون رو از این شرایط نجات بدن، برای همین به ذهنشون رسید یه لیست از کارهایی که باید قبلا انجام میدادن ویا باید انجام بدن تهیه کنند، مثل تعمیر سقف خونه، تعمیر شیرآلات، تعمیر وسایل خونه، یا تغییر دکور، یا سروسامون دادن به باغچه ی توی حیاط وحتی کمک به دوستان وهمسایه ها توی کارهایی که نیاز به کمک دارند وحتی رفتن به کلیسا ومراکز خیریه وشرکت توی جشن ها …
واینطوری شد که ذهنشون هر روز درگیر کلی کار مثبت ومفید وشد و اون اشفتگی ودرد و رنجی که به خاطر از دست دادن پسرشون داشتند تبدیل به قدرت وتوانایی شد وبعد از گذشت چندوقت دیدن که نه تنها دیگه غصه نمیخورن بلکه به شیوه ی درستی این مسئله رو توی ذهنشون پذیرفتن وباهاش کنار اومدن…
این مثال دیگه سخترین شرایط رو برای شروع نشون میده، ولی خیلی از ماها توشرایط عادی ونرمال بودیم وشرایط همه جوره آماده بود تا مارشد کنیم وبه اهداف وآرزوهامون برسیم ولی نه هدفی برای خودمون داشتیم نه انگیزه ای برای شروع هدف وخواسته، تازه کلی بهانه برای بستن دست وپای فکر وذهن وجسممون هم داشتیم..
ولی شکر خدا اومدن توی مسیر شما مرد موفق ودیدن اینهمه موفقییت وپیشرفت شما توی تمام جنبه های زندگیتون به لطف الله، باعث شد ماهم به خودمون بیایم، وصدالبته که شما باعشق باتجربه های نابتون وآموزه ها وراهکارهاتون چراغ راه تک تک ما توی این مسیر بودید وهستید…
من صد درصد با این جمله ی شما موافقم که همیشه میگید از همینجایی که هستی شروع کن نگو اینکار در شان من نیست نگو حالا صبرمیکنم تا به اون شرایط دلخواهم برسم، شما همیشه گفتید شروع کن از اونجایی که هستی وکاری که ازت برمیاد برای اینکه بیکار نمونی بی عار نمونی بتونی کسب درآمد کنی ، شما همیشه میگید برو تودل کار نترس، شروع کن کار ، کار میاره، بعد می بینی که توی دل همونکار ایده های کاربردی به ذهنت میرسه، خداوند شرایط رو برات مهیا میکنه وقتی می بینه توهم تلاشتو داری میکنی، ننشستی بگی حلو حلو، بیا دهن ما، بلکه خودت برای خرید اون حلو، یا درست کردنش یه تکونی به خودت دادی(خنده)
خلاصه که آقا جان، منم سال قبل اون اوایل اشنایی حرف شما رو به گوش گرفتم واز همون جا وشرایطی که بودم توخونه با 30یا 40 هزارتومن شروع کردم به درست کردن وسایل دکوری وتزینی با کنف روی بطری وتنگ و گلدون و…
گفتم اگه استاد میگن این راهشه پس درسته، خلاصه که درآمدم از همون 40و50 تومن شروع شد و شرایط جوری پیش رفت وسمت اشخاصی هدایت شدم که همه چیز برام مهیا شد تا توی خونه خودم بشینم و درآمد میلیونی داشته باشم به کارهای خودم وفرزندم برسم تازه تفریح وگردشمم سرجاش باشه، به لطف الله مهربان..
تازه شرایط طوری پیش رفت که من تونستم کلی کتاب قصه بنویسم، وحتی کتابهایی که قبلا نوشته بودم رو ویرایش کنم وکم کم بفرستم برای چاپ، بعد از شما ایده گرفتم برای اسانترشدن کارها برم تو گوگل ونت فیلم های آموزشی ببینم،چندین وچند طراحی وصفحه وارایی ونقاشی کودک دیدم ویاد گرفتم وبا داشتن برگه های سفید ویه بسته مداد رنگی تونستم بشینم تو خونه ونقاشی های کتاب قصه هامو خودم بکشم وکتاب قصه هام با تالیف خودم وتصویرگری خودم چاپ بشه، وحتی فایلهای صوتی کتاب قصه هامم با صدای خودم باشه، فقط کافی بود بخوام وخداوند ایده پشت ایده بهم الهام میکرد، ومن سپاسگزارانه میرفتم سراغشون ،بماند که چقدر تو هزینه های چاپ کتابهام جلو افتادم کلی هم به عزت نفس واعتماد به نفسم اضافه شد…
من هم بهیاری اموزش دیده بودم قبلا ومدرک داشتم وتودرمانگها سالها کار کرده بودم وهم تولاین رنگ ومش تو سالن کار کرده بودم وبرای جفتشون مدرک وتجربه داشتم، ولی چون از اموزه های شما یادگرفته بودم که کارمندی وحقوق ثابت و حالا دوتا حق صنوات و پاداش وعیدی و وام نمی تونه اونچیزی باشه که من برای پیشرفت توی زمینه توانایی ها واهداف وثروت و…میخوام…
برای همین روی گزینه کارمندی توی درمانگاه خط کشیدم واین هنر و توانایی رو گذاشتم برای زندگی شخصی و ازش برای خودم واطرافیانم استفاده میکنم…
ولی چون عاشق کار رنگ ومش با مواد هستم وکلا ارایشگری رو از بچگی دوست داشتم همزمان که توخونه هستم ودرآمدم رو از کارهای دیگه دارم تمرکزم رو گذاشتم روی این زمینه و مدتیه کل حواسم روی این هدفم هست ودارم یادمیگیرم تا از این شرایط که خداوند در اختیارم گذاشته استفاده کنم توی اینکار حرفه ای بشم با آموزش دیدن مجازی و تئوری،تا انشالله به لطف الله بزودی برم وتو رشته ی مورد علاقه وکار مورد علاقم … کاریکه که به قول شما وقتی انجامش میدم باعشق وبدون خستگی وسیری تاپذیر انجامش میدم …کاریکه انشالله برکت وروزیش ثابت نیست وهمیشه در حال افزایش هست وهمیشه جای پیشرفت وبهترشدن و درآمد بیشتر رو داره، به امید الله مهربان..
دیگه به من یکی ثابت شده ثروت مثل اکسیژن می مونه، دیگه بهم ثابت شده اصلا نیازی نیست من خودم رو بکشم سخت کارکنم واذییت بشم تا پول دار بشم، بهم ثابت شده که نیم بیشتر هدافم با تجسم با مثبت نگری با شکرگزاری پیش از وقوع با امید وبا توکل والبته با ایمان برای من بدست اومده به حساب میاد…
اگرچه هنوز اول راهم اگرچه هنوز خیلی کار دارم برای اینکه باورهام تثبیت بشه، اگرچه هنوز یه وقتایی ترس میاد سراغم اما به قول شما من نتیجه دستمه جلو رومه، از همین ها امید وانگیزه میگیرم..
من یادگرفتم خودم رو باکسی وباشرایطش مقایسه نکنم، افسوس گذشته رو هم نخورم، ودرست از همین لحظه ها که اگاه شدم ولطف خدا شامل حالم شد جبران کنم برای خودم،خودم رو با گذشته ی خودم مقایسه کنم، وبابت پیشرفتهام ولطف خداوند سپاسگزار باشم همیشه وهمین مسیر وبگیرم وبرم به سمت موفقییت های دلخواه بیشتر…
استاد جانم بی نهایت ازتون سپاسگزارم واز مریم بانوی عزیز، دو فرشته ی زمینی، که باعشق اونچه که اموختید رو در اختیار ماقرار دادید تا آگاهانه وسپاسگزارانه زندگی کنیم واز زندگیمون لذت ببریم …
دوستتون دارم عزیزای دلم
انشالله هممون هرلحظه در پناه امن خداوند باشیم انشالله
سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل و تمامی دوستان سفرنامه.
سپاسگذارم بابت فایل عالیتون استاد.
چقدر من این فایل استاد رو خوب درک کردم چون در هر دو حالتش تجربه کردم هم قرض و وام اونم زمانی که خیلی اشنا نبودم با قوانین هم الان که با سرمایه خودمون داریم کار میکنیم.
اتفاقی که برا من افتاد وام و قرض هم نبود یکی از دوستان یه مبلغی وارد کار ما کرد که خودش هم کنار ما کار کنه و دقیقا شد همین صحبتی که استاد کردن بعد یه مدت بنا به دلایلی ایشون دیگه نبود و من برا پرداخت پولش بخشی از سرمایه شخصی خودم رو فروختم و صفر شدم.
ولی اتفاق خوبش هم این بود همزمان پولش پرداخت شد دسته چک رو پاره کردیم و کارمون شد کار کردن با هر انچه داریم چه کم چه زیاد دوستان نگید نمیشه شد ما این کار تو شلوغی کارمون دقیقا عید که همه شور میزنیم مغازمون پر جنس کنیم و فروش اصلی عید هست و این حرفا ما دقیقا از همون موقع یعنی دم عید شروع کردیم نقدی خرید کردن سودشم شد چک نداشتن استرس نداشتن قبلش قرض میدادم دیگه گفتم نه قرض ندارم چون نقدی خرید میکنم نقد میفروشم الانم خداروشکر در بازه زمانی کوتاه تری میریم هر چی کار کردیم باز جنس میخریم میایم و میفروشیم و خداروشکر دیگه استرس اینکه وای تاریخ چک رسید ندارم و اینکه جنسامون هم چون خرد خرد خرید میکنیم و زود به زود میریم هی بروز میشه چیزی هم نداشته باشم سفارش میگیرم و روزی جنس اوردم زنگ میزنم میان میخرن خداروشکر آرامش خیلی خیلی خیلی بیشتری برقرار شد از اون موقع.
استاد عزیزم بازم ممنونم از راهکارهای که در اختیارمون میزارید.
سلام
من تجربیات چندنفرازنزدیکترین کسایی رو براتون میگم وخودتون فکرکنید ببینید حرفای استاد چقدر درسته واینکه میگن اگرمیخوای موفق بشی تمام حرفای منو قبول کنید (مثل وحی منزل) واقعا همینطوره…
من چندنفرو دیدم که برای اینکه زودتر موفق بشن (بخیال خودشون) هم وام گرفتن وهم ازمردم پولای نزولی گرفتن وجالب اینجاست که اکثرکسایی که پول میدادن یه مشت مردم ضعیفی بودن که هرچی جمع کرده بودن رو میدادن وسودشو میگرفتن …چندماه اول خوب بود خرجای آنچنانی ؛تدارک عروسی آنچنانی برای فرزندشون ؛خرید ماشین آنچنانی و……
بعدازچندوقت زمانی که دیگه برای بازپرداخت قسط ها کم آوردن پاروفراترگذاشتن وصندوقهای قرض الحسنه راه انداختن وقسطهای مردم رو میدادن برای قسطهای خودشون وصدالبته که اینکارهم چندماه بیشتر نمیتونس ادامه پیداکنه واینم بگم که همه چی رو هم باچک کشیدن راه میانداختن والان متاسفانه فراری هستن وباهزارجورمشکلات روحی وجسمی دارن دست وپنجه نرم میکنن و….. ایناروگفتم که بدونیم که وام وچک بدترین وسوسه ی شیطانه ….خداروشکرمیکنم که من الان دیگه چکی ندارم وبه هیچ عنوان بدنبال وام نیستم …وبجای ایناتمام پشتوانه ام خداست وتوانمندیهای خود که بدون شک نعمتهای تموم نشدنی هستن ..خدایاشکرت
ممنونم استادعزیز ودوست داشتنی