همین لحظه بهترین زمان برای شروع است - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-13.gif
800
1020
مدیر فنی
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
مدیر فنی2015-06-05 00:00:002022-12-29 00:40:45همین لحظه بهترین زمان برای شروع استشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ب مام خداوندی که همه ی کار هارو انجام میده
سلام ب استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته عزیزم این پیام و در حالی مینویسم که بی صبرانه منتظرم لایو استاد و ببینم که ۱۰دقیقه دیگه انشالله شروع میشه
روز ششم سفرنامه
در ابتدا میخام از خانم شایسته تشکر ویژه ای کنم خوندن متن شما بخصوص مثالی که از رئیس شرکت آمازون زدین خیلی فوق العاده بود و باید بارها بخونم تا باور کنم که ثر تمند شدن سادس با همین امکانات الان میتونم شروع ب پیشرفت کنم
درباره تکامل همه ی ما تجربه های زیادی داریم من راجع ب عمل نکردن ب تکامل تجربیات زیادی دارم که این تجربیات وقتی آمیخته شد با صحبت های استاد عباسمنش باعث شد که باور کنم که باید تکاملمو طی کنم
تجربه ای دارم که خدمتتون عرض میکنم :۶سال پیش کسب و کاری رو شروع کردم و خواستم خیلی سریع ثروتمند بشم ،هر ماه هدف های کوتاه مدت انتخاب میکردم بدون اینکه تکامل و در نظر بگیرم و روی باورهام کارکنم بعد از۵سال ب ۹۹%اهدافم نرسیدم و بدهی بالا اوردم،اعتمادبنفسم خیلی اومده بود پایین و باورهای اشتباه زیادی رو ایجاد کرده بودم و خیلی ناامید بودم در اکثراوقات 😊بعد از ثبت نام توی سایت و آشنایی با قوانین و تکامل گفتم میشینم روی باورهام کار میکنم و سعی کردم ذهنمو کنترل کنم کمتر ناامید بشم و نشانه های مثبت و ببینم و از همون ساعات اول نشانه ها سرو کلشون پیدا شد تا همین الان که دارم این متن و مینویسم اتفاقات خوب در اکثر روزها رو تجربه میکنم اتفاقاتی که اصلا قبلا واسم نمیفتاد من خیلی اوقات که ذهنم میخواد نا امیدم کنه افسارشو بدست میگیرم با یادآوری قانون تکامل و مثال زدن واسه خودم راجع ب تکامل و فکر کردن ب تمامل جهان هستی ،تکامل ثروتمند شدن افراد ثروتمند و…. قانون تکامل و هرچقدر بهتر میفهمم آرامشم و احساس خوبم بیشتر میشه و بنظرم تکامل و بارهاوبارها باید یادآور خودم بشم تا احساسم مثبت باشه چون هر چقدر که پیشرفت کنیم باز بیشتر میتونم پیشرفت کنم ،تو این مدتی که عضوسایت شدم با دیدن فایل هاس دانلودی و …. ب طور تکاملی پیشرفت کردم خداروشکر احساسی رو تجربه کردم که هیچوقت تجربه نکرده بودم ،بیش از۷۰%بدهی هام پرداخت شد خداروشکر ،درامدی رو تجربه کردم که قبلا بهش نزدیک هم نشده بودم با اینکه خیلی بیشتر کار میکردم قبلا ،امیدم ب آینده خیلی بیشتره،اعتمادبنفسم خیلی خیلی بیشتر شده و البته خیلی جای کار داره
ممنونم از خانم شایسته بخاطره بستری که فراهم کردن
ممنونم از استاد عباسمنش که روزی چند ساعت صداشونشنوم روزم شب نمیشه
ممنونم از بچه های سایت توحید که از خوندن کامنتاتون سیر نمیشم
در پناه تنها فرمانروا عالم هستی ثروتمند ،شاد،سالم و سعادتمند باشید
سلام به عزیزانم و تشکر از استاد عزیزم بابت صحبت های زیبا و دلنشین و بسیار کاربردی
منم تجربه راه اندازی کسب وکار از صفر رو دارم که الحمداله تجربه بسیار شیرین و گرانبهایی برام شده و ودارم ازش در مسیر تکامل و راه های درامدی دیگه ام استفاده میکنم و البته یاد گرفتم سراغ وسایل قسطی هم نرم و صبر کنم و تلاش تا بتونم نقد خرید کنم
که بنظرم چه لذتی بالاتر از نقد خرید کردن هست..خخ
ولی نکته ای که فرمودید بسیار قیمتی و گرانبهاست و هرکسی ازش خبر نداره
اونم اینه که اون راهی درسته که به شرایط الانمون میخوره با همین دارایی ها میشه شروع کرد با همین شرایط باهمین وضعیت میشه بهترین خودمون باشیم
این طلایی ترین نکته است هرکی بهش عمل کنه برگ برنده دستشه…
زندگی در لحظه حال به معنای واقعی باید برامون مهم باشه وبهش پایبند باشیم
استاد عزیزم ممنونم بابت این اگاهی
از خداوند برای خودم و همه شما دوستان ارزوی زندگی و لذت بردن از لحظه حال رو دارم
روز ششم از سفر به اگاهی ها
تنها راه پیشرفت شروع حرکت از مدار و فرکانس کنونی به مدار و فرکانس بالاتر است.
برای حرکت بعدی تمام شرایط مهیاست.
قانون تکامل در مسیر رسیدن به خواسته ها همواره حرف اول را می زند.
و عاقلانه ترین راه نیز همین است زیرا در صورت عدم رعایت قانون تکامل
نتیجه ای نیز پدید نمی اید و مسئله حل نمیشود.
زیرا من قرار است که از مسیر لذت ببرم و در طی این مسیر درس های بسیار زیادی
برای من دارد. کار من این است که به الهامات اکنونم عمل کنم فقط.
به نام الله یکتا
سلام به همگی
اولین باری که این فایل رو گوش دادم تو ذهنم یکسری اتفاقات افتاد
انگار یک جعبه از باور های محدود منفجر شد و باور های محدود پدیدار شدند و من به جای استفاده از آن و شکرگذار خدا بودن به نجوا هایی که داشتم ناخودآگاه گوش کردم و موجب درگیری من با برادر کوچکترم شد منی که مدت ها بود روابطم عالی بود
راستش میترسیدم که فایلو دوباره گوش بدم و نجوا هی میگفتن که اگه گوش بدی اینبار دیگه دست از مسیر بر میداری و …
کمی خوابیدم و خیلی سبک شدم و همون لحظه بود که قانون اصلی فرکانس یادم اومد و با خودم گفتم منی که این چند روز اوقات بسیار زیادی را ورودی هام مثبت بوده دلیل این اتفاق چی بود
تا اینکه فایلو دوباره گوش دادم( یه باوری که من داشتم این بود که بابام منو میفرسته خارج از کشور و خیلی این نجوا پس ذهنم بود و شرک مخفیه ذهنم بود)
وقتی فایلو گوش دادم دیدم اولا این حرف هایی که زده مربوط به افراد کارمند بود و افرادی که کسب و کار دارند( منظورم از کسب و کار اینه که به طور مستقیم با مشتری برخورد دارند مثل سوپر مارکت و … چون اون چیزی که من عاشقشم و شغل مورد علاقمه فوتبال هست و کمی فرق داره)
بعدش به خودم اومدم دیدم یکی از باور های قدرتمندی که تو ناخودآگاهم هست اینه که اصلا تو زندگی من چیزی به اسم قرض گرفتن وجود نداشته حتی یک مورد هم هرچی فکر کردم یادم نیامد و خودمو تحسین کردم
موضوع دیگری که خدا جونم میخواست از طریق این فایل بهم بگه و من احساس خوبی بهش پیدا کردم این بود که وابسته به پول پدرم نباشم و با شنیدن این موضوع خیلی راحت شدم
اینارو به خودم میگم که آخر سفر یادم بمونه چی تو ذهنم و زندگیم بود و به چه مدار های بالایی رسیدم
قربون خدا جونم برم که خودش تو قرآن فرموده گاهی چیزی برای مآ رخ میدهد که دلخواه ما نیست اما به نفع ماست و گاهی چیزی رخ میدهد که دلخواه ما هست اما به نفع ما نیست الان خیلی بهتر این آیه رو درکش میکنم
الانم در مورد درک وابسته بودن به پول بابام که شرک خفی بود کمی مقاومت دارم و باورم نمیشد که منی که آنقدر رو باور توحیدم کار میکردم اینو چطوری متوجهش نشدم
خداوندم را تنها فرمانروای کیهان را هزاران مرتبه شکر گذارم که الان بیشتر درک میکنم زبان صحبت و هدایت الله برای ما نشانه هاست و چقدر این خدایی که تو مسیر باهاش آشنا شدم مهربان و دوست داشتنیه و همیشه در حال کمک به ماست
الحمدلله شکرگذارتم خدا جونم
و استاد مثل همیشه عاشقتم
دوست خوبم اقا سینا منم تازه دارم قانون رو درک میکنم و مثل شما به چیزایی برخورد میکنم ک منو به فکر فرو میبره و گاهی مقاومت نشون میدم . امیدوارم بعد این سفر کلی باورای باحال بسازیم ک مارو به اندازه چندسال پرت کنه جلو😁
امیدوارم ی روز اسمتونو ب عنوان یک فوتبالیست شگفت انگیز در تلوزیون بشنوم👍
خداوندم را هزاران مرتبه شکرگذار هستم به خاطر این حس زیبایی که از طریق این دست مهربانش بهم رساند
اولین باری بود که پاسخ به دیدگاهم انقدر زیبا ثبت شد
دوست همفرکانسی عزیز خانم صبر بسیار بابت این نگاه زیبات سپاسگذارم
در پناه الله
بازم سلام و بازم خداروشکر بابت روز ششم سفرم
فایل رو گوش دادم و خواستم وقتی اگاهی بهم داده شد ردپامو بذارم
الان داشتم شکر گذاری میکردم و خدارو شکرکردم بخاطر خاک ، این خاکی ب نظر خاک ساده میاد ولی از درون همین خاک کلی میوه و سبزیجات با رنگ های مختلف و طعم های مختلف و شکل های مختلف بیرون میاد.دوتا قانون رهایی و تکامل به یادم اومد:
اولین مورد قانون تکامل بود ک دانه باید درون خاک قرار بگیره و بعد اروم اروم و از همون شرایط ساده رشد میکنه و کم کم و بعد طی کردن مدت زمان معلوم ، تکامل پیدا میکنه و ثمر میده
دومین چیز ک به ذهنم رسید قانون رهایی بود ، وقتی دانه ای در زمین قرار میدیدم تا رشد کنه دیگه نگران نیستم ک حالا چی میشه؟ الان داره چ اتفاقی براش میوفته؟ چجوری میخواد جوانه بزنه…. ما فقط میکاریمش و بقیش با خدا و قوانینش و مطمئنیم ک ثمر میده ، در مورد خواسته هامون هم همینه باید به خدا بگیم و مطمئن باشیم بهمون میده و فقط ما باید بهش حس خوب داشته باشیم(من دیروز نگران بودم و نمیتونستم خواستمو رها کنم ، امروز فهمیدم باید چیکار کنم)
اینا چیزایی بودن ک به ذهنم رسیدن یهویی😁
در پناه الله یکتا شاد باشید ثروتمند باشید و سعادتمند در دنیا و اخرت
واقعا بهت تبریک میگم دوست خوبم خانم صبر
این موضوعی که من تمام امروز رو بعد گوش دادن به فایل دنبالش بودم و نیاز داشتم برام مرور بشه رهایی بود
و به شما خیلی تبریک میگم که قانونو عالی یاد گرفتین
ممنونم از شما و انشاءالله همینجور ادامه بدین
در پناه الله
بنام خدای مهربان و بخشنده
امروز ششمین روز تعهد من هست و واقعا نمیدونم چطور وارد این سفر شدم.خیلی راحت اومدم و خیلی راحت روزها دارن میگذرن.حتی فکر نمیکردم امروز روز ششم این سفر هست.
خب خدا رو شکر من خیلی وقته که نه دنبال وام میرم و نه گرفتن دسته چک و تمام صحبت های استاد رو در وجودم گذاشتم و درک کردم.
میخوام یک تجربه ی تحصیلی رو بیان کنم که هم به خودم یاداوری کنم و هم ردپا بزارم.
من دانشجوی ترم اخر کارشناسی ارشد هستم.وقتی که داشتم به ترم آخر نزدیک میشدم خب مثل خیلیا استرس پایان نامه رو داشتم.من در اون زمان داشتم به خودم فکر میکردم که چطور میتونم خود باوریم رو رشد بدم و فقط موضوع پایان نامه نبود.اصل موضوع درونم بود.
تا اینکه تصمیم گرفتم پایان نامه رو شروع کنم و خودم کم کم انجامش بدم.از موضوع هیچ گونه اطلاعاتی نداشتم و فقط میخواستم انجامش بده.میدونستم که نیاز به زمان داره و با صبر و استقامت از پسش برمیام.خب من شروع کردم به مطالعه و اوایل خیلی برام گنگ بود و خوندن مقالات کار زمان بری بود.در واقع قانون تکامل در ذهنم شکل گرفته بود و عجله ای نداشتم.
خیلی مطالعه داشتم و در کنارش به علایق هم رسیدگی میکردم مثل ورزش-پیاده روی-مهمونی و با رعایت قانون تکامل تونستم از زندگیم هم لذت ببرم که به نظر من مهمترین آیتم همین لذت بردن و نباید ازش غافل بشم.
خدا رو شکر هر زمان که میخواستم کم بیارم ناخوداگاه موفقیت های قبلش هرچند کوچک رو بیاد میاوردم و بارها با خودم صحبت میکردم و اینجوری باز ادامه میدادم حتی خیلی کم از استادم راهنمایی خواستم.بلاخره تونستم یک تز خوب بدم و حسی که بعد از انجامش بهم دست داد قابل توصیف نیست.من رشد کردم خود باوریم رشد اعتماد به نفس و انگیزه و خیلی چیزای دیگه رو به خودم ثابت کردم.با اینکه زمان تحصیل کارشناسی ارشد من زمان نسبتا زیادی طول کشید و خیلی ها بارها گفتن پس چییییی شد؟؟!!!!!
ولی من گوش فرا ندادم و یک لبخند کوچیک میزنم و در دلم میگم ای بابااا… . خوشحال این دیدگاهم رو با شما دوستان عزیز به اشتراک میذارم و میدونم که هممون فقط در پی رشد در همه جنبه های زندگیمون هستیم و چقدر این زیبااست.
باز هم مرسیییی بابت کامنت های قشنگتون و این ارتباطی که باهم داریم.
استاد جان فوق العاده ای-خانم شایسته زنده باااد
شاااد و ثروتمند باشید
“شکر و سپااس رب العالمین”
سلام خدمت همه شما بچه های عزیز و دوست داشتنی و همینطور خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و مایک عزیز.
چقدر جالب شد ششمین روز سفرنامه رو درحالی مینویسم که به فایل صوتی استاد برخوردم که میگفت اگر عشق و اشتیاق سوزان برای کاری ندارید به هیچ عنوان وارد حرفه ای صرفا برای پول نشوید، اما گاهی تصمیم به حرکت وقتی جیبت خالی باشه کمی دشواره ولی اگر بخواهیم خدا و شرایطی که با تو هماهنگ میشن رو مدنظر و ملاک خودت قرار بدی، اونوقت به یاد این آیه می افتی: الا بذکرالله تطمعن القلوب.
من تصمیم گرفتم با تعهدی که دادم، با افزایش درآمدم تا سه برابر طی یک سال پا در مسیری بزارم که آیندش رو خدا برام رقم خواهد زد. ولی چون عاشق این کار هستم حرکت میکنم، عشق میدم و با تمام وجود حرکت میکنم. خستگی در کارم معنا ندارد و با ایمان حرکت میکنم.
خدایا شکرت بابت تمام اتفاقات خوب.
هرکجا هستید، شاد، سرحال و ثروتمند و سعادامند در دنیا وآخرت باشید.
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم
استاد روند تکاملی رو چه خوب توضیح دادید یادم میاد پارسال من از توی خونه شروع کردم بدون سرمایه یک شغل راه اندازی کردم دوماه داخل خونه کار میکردم و درآمد کسب میکردم و همزمان فایل درآمد خود را سه برابر کنید رو گوش میداد بعد قانون تکامل رو فراموش کردم به پیشنهاد دوستم رفتیم داخل شهر مغازه کرایه کردیم اونم با پول قرضی پول رهن مغازه جور کردیم اون موقع این فایلو ندیده بودم یا اگر هم دیده بودم اصلا متوجه نشده بودم الان دیگ اون مغازه رو ندارم و شکست خوردم درواقع یک تجربه شد برای من ولی خداروشکر دوباره از داخل خونه بازم بدون هیچ سرمایه یک شغل دیگ راه اندازی کردم تازه اول راه هستم با توکل بر خداوند ادامه میدم تا قدمهای بعدی گفته بشه
با تشکر ازشما و سایت خوبتون روز پنجم سفرنامه
به نام خدا
ششمین روز سفرنامه
سلام خدمت خانواده صمیمی استاد عباس منش
نه نظر من قانون تکامل یکی از مهمترین قوانین هست که اگر درست درک شود می توانیم از زمان حال لذت ببریم.
قانون تکامل یعنی ایمان صبر و استقامت. و در تغییر باورها چقدر باید به این نکته توجه کنیم. من قبلا به این موضوع توجه نمیکردم. یه مدت روی باورها کار می کردم به نتیجه نمیرسیدم و رها می کردم. و غافل بودم که آگاهی چیزی روی عوض نمیکند مگر اینکه تبدیل به درک شود و قانونی که آگاهی رو به درک تبدیل میکند همان قانون تکامل است.
با تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
و با آرزوی تکامل همه دوستان عزیز
سلام دوست عزیز.دیدگاهتون رو دوست داشتم و با چیزی که من الان میخواستم ردپا بزارم برای روز ششم سفرنامه همخوانی کامل داره…واقعا تا زمانی که قانون تکامل رو درک نکنیم قانون جذب رو هم درک نکردیم….و من از زمانی که به این درک رسیدم (حتی در حد کم ) تونستم به هدفم بچسبم و بیخیالش نشم…موفق و پیروز باشین
سلام دوست خوبم،
ممنون از لطف شما.
البته در مورد چسبیدن به هدف باید خیلی حواسمون باشه
موفق و پیزوز باشید
بله درست میفرمایید.متوجه منظورتون هستم🤗
سلام به همگی عزیزان
قبل از هر چیز خدا رو شکر می کنیم که من تا این لحظه نه به فکر وام گرفتن افتادم،نه پول قرض گرفتن و نه اعتقادی به خرید کردن با چک داشتم،البته هیچ وقت دست چک نداشتم امّا کلاً نسبت به خرید کردن با چک حس خوبی نداشتم و به واسطه فرهنگ مادرم با این تفکر بزرگ شدم که من وقتی چیزی باید بخرم که پولشو نقد داشته باشم…
من تا حدوداً یک ماهه پیش سره کار می رفتم حدود 2 سال بود که توی این کار بودم وقتی که رفتم برای استخدام به من گفتن که باید به مبلغ 5 میلیون سفته بدم و ماشینم داشته باشم که البته توی آگهی این موارد ذکر نشده بود منم گفتم من سفته نمی دم و ماشینم ندارم اگه این شرایط حتمی هست که من از خدمتتون مرخص بشم…بهم گفتن سفته فقط برای تضمین هست و مشکلی پیش نمیاد منم گفتم اگه همینطوری می تونید به من اطمینان کنین من قرارداد رو امضا می کنم در غیر این صورت دلیلی برای موندن ندارم و اونها هم قبول کردن و ماشین رو هم گفتن اشکالی نداره یه کاریش می کنیم…و با این کار وقتی که دیدم بعد حدود 2 سال این کار سودی برای من نداره و حقوق بسیار پایینی هم داره خیلی راحت بهشون گفتم که دیگه نمیام در طول کارم از این بابت خیالم راحت بود اما همکارام مرتب استرس داشتن برای سفته و می گفتن دلمون می خواد از این کار انصراف بدیم اما برای سفته مون می ترسیم مشکلی پیش بیاد….خدا رو شکر که من واقعا در این مورد آرامش داشتم…
من قبل از این کار سره کاره دیگه ای نمی رفتم چون دست روی هر کاری می ذاشتم یا می ترسیدم که علمشو نداشته باشم یا محیطش ناسالم بود یا خانواده م می گفتن در شان خانوادگی ما نیست و بدترین کارشون این بود که می گفتن نمی خواد بری سره کار ما هزینه تو می دیم و این روند باعث شد که تا 33 سالگی سره کار نرم…توی این مدت ایده هایی به ذهنم میومد که می شد توی خونه اجراش کرد مثلا تولید چای به(که خب گرونم هست) پرورش قارچ،تکثیر گلدونایی که توی خونه مون همیشه بود و می شد تکثیرشون کنی و بفروشی،ساخت جعبه فانتزی،تولید سبزی خوردن ارگانیک که همه این کارا به علت اینکه در شان خانواده م نبود عملی نشد و با تحقیرهاشون منصرف شدم….
یادمه اون موقع که جعبه فانتزی درست می کردم هم برای خودم و هم برای دوستام که البته هزینه م نمی گرفتم جعبه فانتزی تازه اومده بود یه روز رفتم توی یه فروشگاه لوازم التحریر و یه مغازه بدلیجات و 2 تا نمونه کارامو نشون دادم یکی شون گفت باید تمیز تر درست کنی…یکیشون گفت درست کن بیار بذار تو مغازه فروش که رفت بیا پولشو بگیر وقتی رفتم خونه به خانواده م گفتم گفتن آره برو مثل نیازمندا التماس کن این کار در شان تو نیست اون موقع دبیرستان بودم منم از بس تحقیر شدم بی خیالش شدم حتی دوستمم که برای یکی از دوستاش می خواست بهم گفت بگو چقدر پولش می شه گفتم هیچی گفت حداقل هزینه وسایلشو بگیر گفتم نه تو دوستمی بعدش برای تشکر برام کیک درست کرد آورد من بازم جعبه فانتزی درست کردم امّا بدون پول و برای دوستان مامانم هر کس جعبه می خواست می گفتن دخترم براتون درست می کنه تعریفم می کردن که چقدر قشنگ و تمیز تر شده جعبه هات اما وقتی حرف فروشش می شد می گفتن این کار در شان خانواده ما نیست مگه تو محتاجی مگه هر چی بخوای برات نخریدم نکن این کارا رو مردم چی میگن؟😅😄😄😄😄😄😄خلاصه که منم بی خیالش شدم و نتیجه شم شد این…اما نمی دونم که شان هر کسی بر چه اساسی تعیین می شه؟شما اگه می دونین به منم بگین😄😄😄این خط کش شانو توضیح بدین….
توی رشته خودمم همه ش می گفتن همه محیطا ناسالمه نمی خواد بری……..‼‼‼‼‼‼‼‼😐😉من نمی دونم این همه آدم سالم و نجیب که توی شغلای متفاوت دارن کار می کنن از کره مریخ اومدن؟؟؟؟؟؟
اما تنها کاری که با اینکه ترس داشتم و خانواده م هم طبق معمول ساز می زدن پروژه کارشناسیم بود که نیاز به کار کردن با یه زبان برنامه نویسی رو داشتم که اصلاً توی دانشگاه باهامون کار نشده بود پریدم توی کار و رفتم کلاس آموزشی با اینکه هیچ تجربه ای نداشتم اما تلاشمو کردم شب قبل از تحویل دستم رفته بود روی یه خط کد برنامه نویسیو پاک شده بود فکر کردم 40% کار پریده ساعت 3 صبح بود و من باید ساعت 10 پروژه مو تحویل می دادم زدم زیر گریه و همینطور که گریه می کردم دوباره از اول اون 40% نوشتم و چون خودم نوشته بودم کار سریع جلو رفت 5 صبح دوباره 20% کار پرید دوباره نوشتم و برای بار سوم 10% کار ساعت 6 صبح پرید حالا غافل از اینکه من چون تازه کار بودم نمی دونستم که فقط یه خط کد پاک شده و فکر می کردم کلّ اون قسمت پاک شده😄😄😄😄تا ساعت 8 صبح یک سره بیدار بودم و البته گریه م می کردم اونقدر گریه کرده بودم که چشمام قرمز قرمز شده بود و ورم کرده بود امّا با وجود اینکه اذیت شدم الان این خاطره تبدیل شده به بهترین خاطراتم خانواده در طول کار بهم می گفتن ولش کن خودتو اذیت نکن می دیم بیرون برات بنویسن و من محکم می گفتم نه و همین شد که پروژه ارشدمم خودم همه کاراشو انجام دادم چون اون دیگه کلا یه موضوع جدید بود که حتی الفباشم نمی دونستم امّا به یاری خدا خیلی عالی پیش رفت….
به نظرم بهترین لذت دنیا اینه که آدم روی پای خودش وایسه و با آموزشهای فوق العاده استاد عباس منش عزیز باور کردم که فقط من مسئول خودم هستم چون قبلا فکر می کردم خانواده م باید منو ساپورت کنن و خیلی خوبه که من سره کار نمی رم…چند وقت پیش یه فرصت خیلی عالی کاری برام پیش اومد که اگه فقط 4 میلیون از خانواده م می گرفتم می تونستم بعد از 4 ماه این پول رو برگردونم و از 20 میلیون تا 200 میلیون درآمد داشته باشم موقعیت خیلی وسوسه آوری نه؟؟؟؟ اونم در شرایطی که تازه از سره کار قبلی استعفا دادی و هیچ ورودیی نداری😊خانواده م یه بار بهم گفتن ما 4 تومنو بهت می دیم چون در شان خانودادگی ما بود دوستان😄اما جالبه که حالا که من سنم 35 سال شده دیگه خبری از اینکه من نباید برم سره کار نیست (اینو برای اونایی می گم که سن شون خیلی پایین تر از منه و دل به ساپورت خانواده شون بستن) این مصداق بارز این حرف استاد هست که هر کدوم از ما فقط باید روی خود حساب باز کنیم و لا غیر😉
خلاصه اینکه دوست من بجنب که هیچ لذتی بالاتر از استقلال مالی کامل نیست….
درود بر استاد عباس منش عزیز که فرمودن فقر عزت ملت رو هم از ملت می گیره چه برسه انسان
خدا رو شکر می کنم که من در زندگیم هیچ موقع فقیر نبودم و دستم پیش کسی دراز نبوده اما چه لذت بخشه که تو برای خانواده ت هزینه ای رو انجام بدی نه اونا برای تو….حتی فکر کردن به این باور هم لذت زیادی رو در درونم ایجاد می کنه…..😃😃😃😃
واقعاً در درجه اول از خدای بزرگ و مهربان سپاسگزارم که منو از خواب غفلت بیدار کرد و ارزشمو بهم نشون داد و بعد هم از استاد عباس منش عزیز مردی که لحظه به لحظه زندگیش در تلاشه تا از همه کسانی که با اون هستن انسانهایی با عزت،ثروتمند و محکم بسازه درود خدا بر این انسان شریف💐💐💐💐💐💐💐💐
قطعاً به زودی نتایج عالی از شغلی که در خانه راه انداختم رو براتون در سایت در قسمت خاطرات من می نویسم….
بهترینها تقدیم به شما که بهترینید💐😊
خدا رو هزاران بار شکر که امشبم تعهدم رو انجام دادم….