همین لحظه بهترین زمان برای شروع است - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)

1560 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین کریمی رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1161 روز

    سلام استاد

    خیلی فایل خوبی بود شما واقعا درست میگید من این اتفاق برام خیلی اوفتاده که از یکی پول قرض کردم با کلی حساب کتاب که اگه هر ماه اینقدر از درآمدم را کنار بزارم سر ۵ماه پول را بر می‌گردانم ولی همینجور که شما می‌گویید این اتفاق نیوفتاد بعد پنج ماه من فقط توانستم یک پنجم آن مبلغ را پس دهم نمیدونم چه اتفاقی افتاد هزینه های الکی برام پیش آمد تازه من اینجوری حساب کردم می‌توانستم توی ۳ماه پولو بر گردانم ولی حتی ۵ماهم نتوانستم و درس بزرگی از این داستان گرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    گلاره گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    سلام سلام

    روز ششم

    این فایل خیلی خیلی عالیه

    اینکه امروز چندین بار گوشش دادم باز هر بار برام چیزایی جدیدی میاره تو ذهنم برای شرع ها برای صحیح بودن حرکت نه کامل بودنش

    الان ساعت 2 شب یلداست چون متعهد خوتستم باشم اومدم بنویسمش

    من حودم همین دیروز درس بینهایت مهمی گرفتم که با تمام وجودم باور کردم این حرف استاد رو که واقعا بچه ها با قرض گرفتن و رو انداختن و … نخایید کارتون رو استارت بزنسد . بخداااا به خدا بگید و ازش بخایید و صبور باشید و البته در مسیر باشید از جووووری میرسونه ها که ینی به یاد و فکرت نیست . من صبوری نکردم و خواستم یجورایی زرنگی کنم ولی چنان درسی گرفتم که تا عمر دارم یادم بمونه . جریان این بود که اولین بار که این فایل رو گوش دادم گفتم اکی من شروف میکنم و گفتم باشه میرم سمت طراحی سایت با وردپرس بعد گفتم باید ابزارم آماده باشه و قالب و افزونه و این چیزا بخرم خلاصه از همسری پول گرفتم و خریدیم و … بخاطر تخفیف بلک فرایدی عجولی کردم و نزاستم خدا برام برسونه و رو انداختم و … وللللی امشب که شب یلدا بود هم همون سایت تخفیفی گذاشت بسی بهتر از بلک فرایدی و جالب که بیشتر از پولی که قرض گرفته یودم از همسری . بعنوان شب چله ای برام به حسابم اومد . آی درس گرفتم که واقعا خیلی خیلی حرفای این جلسه استادو واقعا درک کردم.

    متاسفم و مسئولم . ممنونم و دوست دارم مهربان خدای خوبم

    الهی تا یلدای سال بعد حسابی زندگی به کام باشه

    یلدای همه مبارک

    یلداتون مبارک استاد واقعا ممنونم که هستید خداروشکر برای شما و رسالتتون که انجام دادید و ما دریافت کردیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فاطمه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1202 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم

    روز ششم از سفر نامه خدایا شکرت

    چندبار گوش کردم تا راضی شدم بیام و بویسم.

    استاد عزیزم من قبلاً هم این فایل دیده بودم ولی ما آدم زود فراموش می‌کنیم.

    وعجول هستیم.

    وقتی پیشرفت بقیه رو میبینم باخودم میگم دیر شد دیگه و میدونم که نجواهای شیطان هستش

    ولی خب استاد ما اول راهیم هنوز آنقدر کنترل ذهن مسلط نشده ام

    آه خدای من شکرت بااین همه هدایت زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    به نام خدای بزرگ وتوانا وسلام ودرود براستاد گرامی وخانم شایسته عزیز

    چقدر این فایل زیبا بود همین لحظه وبا همین امکاناتی که داری بهترین زمان شروعه

    با صحبتهای استاد عزیزم چقدر درک مطالب برای من راحت بود چون همه اونها را در زندگی خودم ودیگران دیده ام

    تکامل در کارها را طی نکردن وعجله کردن وفکر کردن که فرصتها ونعمتها دیگه تموم میشن واز دستش میدن

    و وام گرفتن ودسته چک داشتن:که به عینه دیدم وتجربش کردم که چه بر سر زندگیم آورده وبا آگاهیهای ناب استادتصمیم گرفتم حتی وام بدون بهره هم نگیرم ودر موردش حتی فکر هم نکنم که بشدت از کلمه وام و دسته چک بدم میاد ویاد روزها وشرایط سخت زندگیم میفتم که به یاری خدا درحال بهبود شرایط زندگیم هستم.

    انشاالله با ایمان بخدا و باورهای درست وطی کردن روند تکاملی در کارهام یک زندگی آرام وبدون استرس را برای خودم ایجاد کنم وهر روز از هر جهت فرصتها وشرایط خوبی را تجربه کنم واز زندگیم لذت ببرم

    ممنونم از خدای مهربانم که مرا به این مسیر هدایت کرد وسپاسگزارم از استاد توحیدیم برای این آگاهیهای نابش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    راضیه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 747 روز

    خدایاشکرت خدایاسپاسگذارتم

    سلام واحترامات تقدیم استاد عزیزم مریم جون و همه دوستان عزیزم که دارند این کامنت را میخوانن

    خدایا نمیدانم من امروز با چی ویژه ازت سپاسگزاری کنم که چقدر عالی خودت بزبان استادم باهام حرف زدی وبمن گفتی برو حرکت کن باهمون یک میلیون تومان که داری خدایاسپاسگزارتم که بمن این انگیزه و شورشوق را دادی که کارم را از صفر شروع کنم خدایاشکرت

    من چند مدت بود که بیکار هستم ولی خیلی دوست دارم که کاری شخصی کاری خودم را داشته باشم بعد همیشه تو فکر بودم که خدایا از کدام راه از کدام مسیر به خواستم بیرسم من خودم از رشته مامایی فارغ شدم در بخشی مامایی علاقه هم دارم ولی بخاطری اینکه مدارکم را از افغانستان گرفتم تو ایران من غریبه هستم همیشه مردم بهم میگین تو نمیتونی در ایران کار مامایی کنی چون قانونش اینه که اتباع را استخدام نمیکنه ولی از این که خودم یک مطب مامایی بیزنم سرمایه ش را ندارم وهمچون برام گفتن باید جوازش را داشته باشم که نمیدونم چی جوری جواز بیگیرم ولی بر علاو این حرفا حرفای استادهم همیشه یادم است که استادم از کجا شروع کرد از سمینارهای رایگان بدون جواز شروع کرد که نتایجی الانش را میبینم بعد یگانه آرزویم هم همین است که درهمه مورد الگویم فقط استادم است باید قدم بقدم استادم جلو برم.

    قبلآ هم من یک دوبار تصمیم گرفتم که مامایی را از امپوز زدن و گرفتن فشار خون و آزمایشات اولیه در خانه شروع کنم بعد انجامش نمیدادم و دلیلش هم برام واضع بود اول جرعت نمیتونستم بعد تعهد آنچنانی نداشتم اما الان این فایل روزی ششم روزشمار تحویل زنده گی را سه روزه که روش توقف کرده بودم جلو نمیرفتم انگار از وجودم بهم میگفت باید روی این فایل بیشتر از بقیه تمرکز کنم اینگار قرار بود ازاین چیزی برایم گفته بیشه امشب که شب سوم است این فایل را گوش دادم اما امشب کاملآ برام متفاوت بود انگاری این فایل را قبلآ هیچ نشنیده بودم و در آخر فایل باخودم گفتم شاید اشتباهی دارم فایل روزی هفتم را میشنوم بعدا دیدم که همون فایل روزی ششم است اما با اگاهی های تازه که قبلا نشنیده بودم و در وسطای فایل باخودم تصمیم گرفتم که من باید دست فروشی کنم تا تکامل را طی کرده بنتایجی دلخوام برسم واما دروفتی نوشتن کامنت باخودم گفتم یا همون تصمیمی قبلی ام را عملی کنم ‌(یعنی مامایی را از انجام آزمایشات ابتدایی شروع کنم ) و درآخر سپاسگزارم از استاد عزیزم ومریم جون عزیز بابت این عشقی که باما میده و دوستان عزیزم که کامنتم را میخواند هم به انگیزه دادن تون نیازدارم وهم به نظریات نیک تون که کدام راه جلو بیرم

    در آخر خدایاشکرت بابت نوشتن این کامنت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه حبیبی گفته:
      مدت عضویت: 716 روز

      بنام خدای هدایگرم!

      سلام به به عزیزانم

      مرضیه عزیز کامنت زیبایت را به عشق خواندم.

      خیلی خوشحال هستم که اینقدر دختر باغیرت و با جسارت هستی که درین کشور هم دنبال رشد و پیشرفت هستی.

      ان شالله به امید موفقیت های روز افزون ات مرضیه ی عزیز.

      پاسخ به سوالت باید گفت که به هر کدام ازین دو گزینه که گفتی کدامش انجام بدم بهترهمون گزینه ی رو انتخواب کنی که بیشتر بهش علاقه داری به گفته ای استاد عزیز ما زمانی موفق میشیم که کار مورد علاقه ی مان را انجام بدهیم.

      من از سن 15 ساله گی توی کار طراحی لباس هستم و مدت بیشتر از 8 سال تو افغانستان (هرات)

      آموزش دادم.

      ولی درین مدت دوسال که به کشور زیبای ایران شهر تهران مهاجرت کردیم بنابر یکسری مسائل نتونستم آموزشگاه داشته باشم و شاگرد آموزش خیاطی بدم.

      درین مدت شغل های زیادی انجام دادم و نتایج و تجربه های مختلفی گرفتم. خدارا شکرررر.

      تا اینکه مدت کمتر از دوماه میشه که با این سایت الهی اشنا شدم و برنامه های استاد عزیز انجام میدم.

      که تصمیم براین گرفتم که دوباره شروع کنم به همان برنامه ای قبلی ام که مورد علاقه ام هست یعنی آموزش خیاطی.

      و خدارا شکرررر چند روزی میشه برنامه ریزی کردم که اجراش کنم.

      ومطمعنم خداوند به بینهایت روش دستان قدرتمندش را سر راه موفقیتم قرار میده.

      خدارا سپاس

      شاد و سربلند در پناه حق باشید.!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    زکیه گفته:
    مدت عضویت: 936 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانوی نازنین

    و سلام به همهی دوستای گلم تو این مسیر زیبا

    استاد من از بچگی خیلی علاقه داشتم واسه خودم کار کنم و کسب و کار خودمو داشته باشم .

    واسه همین همیشه این فکر و ارزو توی ذهنم بود که خدایا چطور میتونم واسه خودم کار کنم .

    خلاصه بعد از ازدواج من تقریبا چند تا کار رو شروع کردم ولی به خاطر باورهای نادرست نتونستم اونا رو ب جایی برسونم و همون اوایل کنار گذاشتمشون .

    یه باور خیلی بزرگ و اشتباه که داشتم این بود که فکر میکردم مشتری نیست و اوضاع جامعه اونقدر بده که مردم به زور میتونن شکم خودشون رو سیر کنن و پول اضافه ندارن برای خرج های اضافه .این باور خیلی خیلی به من ضربه زد که اگه نبود من همون سال های اول ازدواج یا قبل ازدواج یه کاری هر چند کوچیک واسه خودم ایجاد میکردم .

    دومین کار اشتباهی که انجام میدادم این بود که هرچی ارزو و رویا داشتم به بقیه میگفتم که مثلا میخام فلان کار رو بکنم یا فلان درامد رو داشته باشم و متاسفانه چیزی که دریافت میکردم این بود که میگفتن دلت خوشه ها .کی دیگه میاد واسه این جور کارا پول خرج کنه خودتو خسته نکن فابده نداره و همون حرفا تمام انگیزم رو از دست میدادم و شروع نمیکردم .

    ولی از همون اول به این موضوع اعتقاد داشتم که بدون سرمایه ی اولیه و یا با مقدار خیلی کمی پس انداز اولیه میشه کاری رو شروع کرد و توش موفق شد .خداروشکر این یه باور خیلی خوب بود که داشتم .

    خلاصه بعداز گذشت چند سال و سخت شدن شرایط به خودم گفتم زکیه اگه اینطور بخای پیش بری باید تمام ارزوهاتو بزاری کنار نه میتونی مسافرت درست حسابی بری ،نه میتونی لباس هایی که دوست داری بخری ،نه لوازم ارایش درست حسابی و…..

    گفتم من هرجور شده باید کسب و کار خودمو راه اندازی کنم وگرنه اینطوری به هیچ کدوم از اهدافم نمیرسم .

    تو همین فکر و خیال ها بودم یه روز که داشتم با دختر عموم صحبت میکردم گفتش خبر داری اون یکی دختر عمو داره نمددوزی میکنه تو خونه و درامدش خوبه؟

    وقتی اینو شنیدم خیلی خیلی خوشحال شدم و با خودم گفتم اگه اون دختر عموم تونسته پس منم میتونم اگه مشتری برای هنرهای اون پول میده پس واسه منم مشتری پیدا میشه .

    و رفتم به یه خرازی و مقدار کمی مواد اولیه که نیاز داشتم خریدم البته به صورت قسطی .

    میخاستم به همسرم بگم که پول بده بخرم مواد اولیه رو ولی چون بارها از بقیه و همسرم اون حرف ها و باورهای اشتباه رو شنیده بودم چیزی نگفتم و گفتم اشکالی نداره یه مدت کار میکنم این قسط هارو بالخره میدم البته زیاد نبود پارسال نزدیک 600 تومن مواد اولیه خریدم و کم کم با کارهایی که انجام دادم تونستم قسطامو بدم و حالا مدتیه که دارم پس انداز میکنم پولامو .

    خداروشکر میکنم چون توی این اوضاع جامعه خیلی کم مغازه دار پیدا میشن که جنساشونو قسطی بفروشن ولی این اقای مغازه دار وقتی اشتیاق من رو برای این کار دید قبول کرد که قسطی بده لوازم رو .

    وقتی ادم خیلی خیلی علاقه و اشتیاق نشون بده ب ای انجام هر کاری بالاخره خدای مهربون خودش یه راهی براش باز میکنه .

    الان یک سال هست که نمددوزی انجام میدم ولی دیدم اون احساس علاقه ی قلبی رو به این کار ندارم و اوایل فقط به خاطر درامد این کار رو انجام دادم .دوباره به خودم گفتم تو باید یه کاری رو انجام بدی که عاشقشی چون تمام کارها رو استاد گفته میتونی ازش پول بسازی .

    و خداروشکر تصمیم گرفتم بافتنی انجام بدم که واقعا عاشقشم و وقتی انجامش میدم انگار زمان برام معنا نداره .

    کلا به بافت عاقه دارم قالی بافی .بافت پادری .قلاب بافی تریکو بافی .میل بافی .خیاطی عااااااااشششششق این جور کارام .

    میدونم با کمک خدای بزرگ و راهنمایی های استاد عزیز تو این مسیر خیلی خیلی موفق میشم و اینده ی خیلی خوب و روشنی رو واسه خودم میبینم .

    یه روز میام و از مغازه ی خودم میگم که کلی مشتری و درامد دارم .

    و همینطور پله های ترقی رو یکی پس از دیگری طی میکنم به امید خدای بزرگ .

    میخام به همه ی شما دوستای گلم بگم که اگه هدف و یا رویایی تو سرتون دارید به هیچ کس چیزی نگید و اروم اروم شروع کنید چون وقتی از اهدافتون به بقیه میگید سنگ میندازن جلو پاتون و شمارو ناامید میکنن .و سعی کنید از همون کاری که عاشقش هستید پول بسازید .مطمئن باشید میتونید .

    در پناه الله یکتا شاد سالم سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    هادی پویا گفته:
    مدت عضویت: 4056 روز

    سلام به همگی

    دوست عزیز بدبخت بیچاره و متکدی رو براحتی میشه تشخیص داد، حتی گاهی همین گداها هم یه بسته جوراب یا چیز دیگه دستشونه اما کاملا مشخصه که فروش انجام نمیدن بلکه به بهانه جوراب دادن تکدی گری می کنند، مثلا با التماس میگن تو رو خدا یکی بخر، یا با تغییر ظاهر و صدای مظلومانه سعی در تحریک عاطفه رهگذرا دارند.

    در مقابل این افراد یه سری هم هستن که شغلشون دستفروشیه و با عزت و احترام این کار می کنند، مثل خودم که قبلا موارد مختلفش رو تجربه کردم سال 89 تا 92. اگر متوجه میشدم کسی می خواد از روی ترحم از من خرید کنه اصلا بهش جنس نمی فروختم، این تیپ افراد کاملا مشخصه که کاسب هستن باهاشون صحبت میکنی، چونه میزنی و تخفیف میگیری و…

    حواست باشه تو خیابون به این افراد ترحم نکنی چرا که اینا کارآفرینا و ثروتمندانی هستن که در آینده بچه های همون افراد که ترحم کردن باید برای استخدام و کارمندی به این افراد مراجعه کنند.

    دستفروشی رو ابدا کار بدبخت بیچاره ها و… ندون، شاید یه سری هاشون اینطور باشن اما بیشترشون در اندیشه های نابی هستن.

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مریم آقامیرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2605 روز

    سلام واقعا این فایل خیلی آموزنده بود

    وهمزمان بسته روانشناسی ثروت۱ را کار میکنم خیلی به موقع بود

    من مدتی بود در سایت دنبال فایلهای قدیمی بودم وخیلی از آنها را دانلود کرده بودم

    اماازبس فایل ها زیاده خیلیش راهم ندیده بودم

    باخودم میگفتم ای کاش یه جوری به همه فایلها ی رایگان دست پیدا میکردم ودانلود میکردم

    جهان به فرکانس من پاسخ داد وهمزمان خانم شایسته فایلهای قدیمی را لطف میکنند روی سایت قرار میدهند

    انقدر خوشحال شدم که نگو

    ۵ روزه میخوام این مطلب رابنویسم که واقعا هرچی ما میخواهیم همون میشه

    از استاد وخانم شایسته وخانم فرهادی فوق العاده سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محسن نوری گفته:
    مدت عضویت: 2924 روز

    سلام به خوبان استاد گرانقدر جناب آقای عباس منش که با بیانات شیرین خون در رگهای ما به جریان انداخته ای من مرده را که فقط نفس کشیدم زنده کردید امید وایمان ورا پرورش اعتماد به نفس رامش واسایشوخود شناسی و خداشناسی و توحید عملی را به ما نشان دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    معصومه میر گفته:
    مدت عضویت: 3540 روز

    ششمین روز سفر

    سلام به خانواده دوست داشتنی عباسمنش

    من از وقتی با قانون تکامل اشنا شدم خیلی احساس ارامش میکنم چون با خودم میگم من دارم تکامل خودم طی میکنم.یک مثالی از این قانون که وقتی به فایل استاد گوش دادم با خودم گفتم حتما بگم این بود که من مدتی ورزش را شروع کردم. قبلا ورزش میکردم ولی نه به صورت مرتب. من عاشق هیکل های زیبام و کلا تناسب اندام برام خیلی مهمه همیشه وقتی یه نفر میبینم که هیکل زیبایی داره تحسین میکنم به خاطر همین با خودم گفتم من هم میتونم به این هیکل زیبا برسم در کنار درس و کارایی که دارم شروع کردم به رفتن به باشگاه بعد 2 ماه هیچ تغییری حس نکردم اخه چون خودم اضافه وزن نداشتم انتظار داشتم با ورزشی که میکنم که تقریبا سنگین هم هست زود نتیجه بگیرم و همش میرفتم جلوی اینه و میگفتم چرا تغییر نمیکنم خلاصه 4 ماه گذشت و من تو این مدت دیگه سخت نگرفتم و میگفتم بالاخره نتیجه میده . تا اینکه خیلی اتفاقی متوجه شدم یه دفعه چقدر عوض شدم خودمم تعجب کردم فکر کنید دو تا پک بالای شکم که زودتر از بقیه خودش نشون میده در اومده بود و انقدر من خوشحال شدم که باذوق به مربیم نشون دادم و خیلی خوشحال شد. و این یک مثالی از قانون تکامل بود که اخیرا برام پیش اومد. خیلی دوستتون دارم مرسی به خاطر این سفرنامه زیبا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: