همین لحظه بهترین زمان برای شروع است - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

1560 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2202 روز

    با درود و سلام خدمت استادان عزیزم و سلام به همه ی دوستان در این قسمت

    با دیدن این فایل گذشته ی خودم رو بخوبی بیاد آوردم

    قبل از اینکه با استاد و این سایت و این قوانین آشنا بشم بخاطر ورشکستگی های پولی و مالی تمامه زندگی مو کامل از دست داده بودم و دقیقا همین فایل استاد برای من بود … یعنی مو به مو نکته های که در این فایل گفته شد در زندگی من اتفاق افتاد . چون تکاملمو طی نکرده بودم .. زندگی پر رونقی داشتم در واقع بهترین زندگی رو داشتم .. البته بخاطر چک و قرض و بدهی و استرس های که در این رابطه برام پیش آمده بود ذهن مغشوش شده بود و هیچ آرامشی نداشتم و بخاطر. همین استرس ها و منفی نگری ها روز به روز اوضاع بدتر و بدتر میشد تا اینکه بقول استاد به تهه. تهه تهه تههههههه رسیده بودم که داستانش خیلی مفصله که در کامنت های سال 97 زمانی که تازه با استاد آشنا شده بودم نوشتم .. و نه تنها در مسایل مالی به تضادهای زیادی برخورده بودم بلکه در تمام ابعاد زندگیم دچار تضادهای زیادی شده بودم

    البته خدا رو شکر بعد از آشنایی ام با استاد و قوانین جهان هستی و با کار کردن روی خودم و افکارم روند زندگیم تغییر کرد و روند زندگیم بسمت مثبت حرکت کرد .‌. البته هنوز به اون چیزهایی که هدفم هست نرسیدم ولی در مسیر رشد هستم و برای ترمیم تمام ابعاد زندگیم فرصت و زمان خیلی صرف ترمیم خودم و زندگیم کردم ‌. در واقع انگار یک بولدوزر از روم رد شده بود و کوبیده شده بودم و از نو دوباره ساخته شدم و تجربه ی گرانقدری رو بدست آوردم و بهای سنگینی رو پرداخت کردم .. یعنی هنوز هم در بعضی موارد هنوز باید بیشتر تلاش کنم که البته این تلاش های ذهنی خیلی خیلی بیشتر از تلاش های جسمی از من انرژی گرفت و الان خدا رو بی نهایت شکرگذارم که فهمیدم در هیچ شرایطی روی هیچ چیزی و روی هیچ کسی هیچ حسابی باز نکنم حتی روی خودم فقط و فقط روی خدای خودم حساب باز کردم همانطوری که افکار منفی به زیر صفر کشیده شده بودم همانطور هم با افکار درست و مناسب مثبت و روی خدا حساب کردن موفق میشم که در مدار پول و ثروت هدایت شوم

    خدایا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    خدایا من را به راه راست هدایت کن به راهی که به آنها نعمت و ثروت و برکت داده ای نه راه غضب شده گان ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 819 روز

      بنام الله مهربان ”

      سلام دارم خدمت خواهر و جواهر ارزشمندم ”

      رویا مهاجر سلطانی ”

      حالتون عالی و متعالی ”

      کامنت بسیار زیبای شما رو خوندم ”

      و منم این فایلو بارها و بارها گوش دادم ”

      و چقدر تاثیر گذار بود ”

      مرسی ازتون که نوشتید.

      چه آرام بخش بود ،

      آخر کامنت تون ”

      پر وردگارا ”

      چه شوق آفرین است ”

      نگاه عاشقانه ی تو ”

      چه شیرین است زندگی کنار تو ”

      و زیر سایه‌ ی لطف تو ”

      چه لذت بخش است،

      گرمی دست نوازشگر تو ”

      خدایا به حق رحمانیتت

      عشق را در دل های ما جاری ساز ”

      آمین یا رب العالمین ”

      سلامتی و ثروت رفیق

      همیشگیت ”

      بازم”

      مثل همیشه بهترین ها رو برات آرزومندم ”

      در پناه رب العالمین باشی ”

      خواهر بی نظیرم ”

      شما بی نهایتی ”

      دوست دارم و همیشه باش ”

      وجودت پراز عشق”

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2202 روز

        سلام و درود خدمت شما آفای بساطیان

        ممنونم که کامنت منو خواندید ببله واقعا این فایل و همه ی فایل های استاد بینظیر و تاثیر گذار هستش .. در واقع یک تعهدی رو برای یادآوری و مرور در قسمت روزشمار تحول زندگی من رو شروع کردم و هر روز یک برگ از این قسمت رو تمرکزی روی ورودی های افکار کار می کنم .. بنظر من خیلی تاثیر گذار هست و برنامه ریزی روزانه ام رو با فایل ها هدفمند کردن خدا رو شکر

        آفای بساطیان ممنون و سپاسگذارم و برای شما و همه ی دوستان بهترین ها رو آرزومندم

        ممنونم برای دعای زیباتون منم برای شما ثروت و سلامتی رو آرزو می کنم و همچنین این متن زیبایی که در وصف پروردگار برام نوشتین اینو توی دفتر شعرم سیو می کنم ممنونم

        پر وردگارا ”

        چه شوق آفرین است ”

        نگاه عاشقانه ی تو ”

        چه شیرین است زندگی کنار تو ”و زیر سایه‌ ی لطف تو ”

        چه لذت بخش است،

        گرمی دست نوازشگر تو ”

        خدایا به حق رحمانیتت

        عشق را در دل های ما جاری ساز ”

        آمین یا رب العالمین ”

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    شیرین سهیلی وند آذر گفته:
    مدت عضویت: 1037 روز

    درود به استاد عشق و هم مدارهای ناب

    واقعا تکامل در هر کار عالیه وقتی بش توجه کنیم و نقطه شروع و آغاز تصمیم رو ثبت کنیم بعد از رسیدن به اهداف بیشتر لذت می‌بریم و صبور تر میتونیم به اهداف دیگه هم برسیم

    من شروع دوره قانون سلامتی رو ثبت کردم با انجام آموزه های استاد تغیر وزن وحل شدن کلی مسائل جسمی و کم کردن 20کیلو وزن و معجزه هاشو دیدم و تکامل و طی کردم والان هم در قدم دوم از 12 قدم استاد هستم و صبور و مطمن تکامل خودم رو طی میکنم و خیلی صبور تر شدم و باتمام وجودم تکامل و صبر رو تو زندگیم پر رنگ کردم الانم میخوام به ثروت برسم ولی عجله ندارم هر چقدر صبر میکنم و تکامل رو در نظر میگیرم خیلی حس عالی تری دارم و تا حدودی بی‌نیاز تر شده ام و انگار به ثروت واقعی که صبر و شادی و آرامش هست رسیدم ولی ایمان دارم از نظر ظاهری هم به ثروت میرسم

    خدا رو شکر که به این استاد و مدار هدایت شدم و آگاهی های ناب کسب کردم و قوانین جهان رو یاد گرفتم و منتظر پیشرفت های زیادی هستم در زندگی ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 3092 روز

    سلام خدمت دوستان عزیزم.

    ردپای ششم سفرنامه

    استاد من خیلی به خودم افتخار کردمبابت دیدن این فایل چون خیلی خوب تکاملم رو طی کردم و از همون چیزی که داشتم کارم رو شروع کردم.

    من عشقم و علاقم طراحیو نقاشیه و واقعا خدا رو صد هزار مرتبه شکر که این همون رسالتمه و الان طوریم که واقعا تا موقعی که زنده هستم فقط میخوام نقاشی بکشم و طراحی کنم..

    اینقدر اون شیرینی و حلاوتش تو قلبم هست که با هیچ چیزی عوضش نمی کنم.

    تقریبا دوسال طول کشید که من عشقم رو پیدا کنم و اولش از خدا خواستم که من رو هدایت کنه چون از اعماق قلبم میخواستم که از این مسیر عشق و علائقم بروم و زندگی ام را بسازم، چون دیگران رو می دیدم که چقدر دارند حال میکنند، هم عشقشون رو انجام میدهند و هم ثروت دارند میسازند و هم به هر چیزی که میخواستند تو زندگی شون رسیدند و من هم میخواستم که تجربه کنم.

    اول با کلاس آشپزی شروع شد که فکر کنم بیش از یکسال من در اونجا بودم و پول هم ساختم باهاش و کلی هم آموزش دیدم اما بعدش گفتم نه این اون چیزی نیست که میخوام.، فهمیده بودم که هنره اون چیزیکه من میخوام اما مشکل آشپزی این بود که تموم میشد و خورده میشد. من دوست داشتم که هنرم بمونه و باشه.

    از اون رشته اومدم بیرون اما با این تفاوت که یکذره به وضوح بیشتر رسیده بودم و بعد از چند وقت الان دقیقا یادم نیست هدایت شدم به برنامه نویسی سایت و طراحی سایت، چیزی نزدیک نه ماه شبانه روزی پشت کامپیوتر بودم و بعد از نه ماه یادگیری هم فهمیدم که این هم اون چیزی نیست که میخوام و اون رو هم ترک کردم.

    بعدش به کیف سازه هدایت شدم که اون هم یک روز بیشتر طول نکشید و فقط قرار بود که یکسری چیزها رو توشون به وضوح برسم.

    بعد از اون هدایت شدم به خرید و فروش کتاب های دست دوم و حدود یک ماه و خورده ای هم در آنجا کار میکردم و بیزینس خودم رو داشتم.

    یک روز رفتم خونه ی همسایمون که دخترشون کلاس نقاشی میرن و خیلی با همدیگه رابطه ی خوبی داریم و خیلی نزدیک هستیم به همدیگه.

    در خونشون رو زدم و وقتی که اون همسایمون در رو باز کرد، تابلوی اون دخترشون رو دیدم که به دیوار زده بودند و اون تابلو قشنگ من رو گرفت و انگار یک هاله ی خنک دورم رو محاصره کرد و خلاصه قشنگ قشنگ مسیرم روشن شد و فهمیدم که چی رو میخوام و وقتی هم که اومدم پائین تمام دوران کودکیم اومد جلوی چشمم که نقاشی می کشیدم و حتی میشد که یک روز کامل می نشستم پای دفتر نقاشی ام و نقاشی هایی رو می کشیدم که هیچ کس باورش نمیشد و همه می گفتند که الکی داری میگی و حالا منم گریه که آقا بخدا خودم کشیدم تو سن 6،7 سالگی بعدش الکی میگفتند که گریه نکن باشه تو کشیدی، به هوای اینکه من گریه نکنم ولی هنوز هم باور نکرده بودند. یعنی چهره می کشیدم هلووو باقلووا،

    بعدش اومدم پائین، نشستم پشت کامپیوترم و فقط میخواستم یه چیزی بکشم، نه دفتری داشتم نه هیچ چیزی ، از تو کشوم کاترم رو برداشتم و با نوک دسته ی فلزی کاتر می کشیدم روی موس پدم که جنسش از کتون هست و سیاه هست که با این کار یک رد سفید می انداخت روی موس پد… نمیتونم بگم که چه احساسی داشتم. انگار که لمس شده بودم و افتاده بودم روی صندلی و میز و چشمام رو بسته بودم و فقط داشتم دستم رو حرکت میدادم، یه سکوت خیلی خیلی عجیبی تمام وجودم رو فرا گرفته بود و خیلی تازه بود اون احساس برام و بلافاصله بعد از دو روز اینقدر نشونه دیدم از در و دیوار که این همون عشق منه و خداوند به طرق مختلف اینقدر بهم انگیزه داد و اینقدر بهم باور داد که بسازمشون و تقویت شون کنم. و اون چند ماهی که توی خونه بودم( از اسفند تا اواسط خرداد ماه) من همش داشتم نقاشی میکشیدم از طریق راه های به ظاهر خیلی ساده و مسخره، مثلا حسم گفت که برو عکس های خودت و اونایی که دوستشون داری رو به اندازه ی A4 پرینت بگیر بعدش ورقه پوستی روشون بکش و از روی اون ورق پوستی بکششون یا مثلا کارهای خیلی ساده ی دیگه.

    خب من درامدی نداشتم و نمیدونستم که باید چیکار کنم تا برم کلاس نقاشی اما این رو میدونستم و باورش داشتم که من فقط باید نقاشی بکشم بقیه ی کارا مال خداست. اواسط خرداد ماه به طرز خیلی عجیبی یکی از دوستان مادرم که خیلی دست بخیر هستندو واقعا دست خداوند هستند توی زندگی بقیه و یک کار آفرین موفق هم هستند، اومدند خونمون و گفتند که راستی محمد جان نقاشی ات رو چیکار کردی؟

    گفتم خودم دارم نقاشی می کشم و از تو یوتیوب هم دارم یاد می گیرم بعدش گفت ما یک آشنا داریم که کارش خیلی عالیه و چهل سال سابقه ی نقاشی داره میخوای بری پیش اون؟

    گفتم من الان در آمدی ندارم و نمی تونم کلاس هم برم

    گفت که تو کاری به پولش نداشته باش میخوای بری؟ گفتم که آره خب چرا نرم! اما اگه قراره شما پولش رو بدید یا مامان و بابام پولش رو بدن نه.

    گفت که باشه من یک زنگ میزنم بهشون و باهاشون صحبت میکنم و چند روز دیگه خبرش رو بهت میدم.

    تشکر کردم و خداحافظی کردم و رفتند و چند دقیقه بعدش اومدند زنگ زدند و گفتند که بهشون همین الان زنگ زدم و گفتم شما رو و ایشون هم قبول کردند و شما از پنجشنبه برو سر کلاس…!

    اصلا! باورم نمی شد که چطوری آخه؟! یعنی چی! دمت گررررم خدا نه کارت رو خوب بلدی مرسی بقیش هم با خودت پس.

    رفتم سر کلاس بدون هیچی اونجا بهم تخته داد استاد با مداد و کاغذ تا شروع کنم و وقتی هم برگشتم خونه دیدم که خب از چی شروع کنم، دیدم که تخته شاسی زن عموم که دست خواهر م بود هست، اون رو برداشتم و کاغذ هم عموم بهم داد و با مداد فقط رفتم یه مداد خریدم همین. و تا الان که اگه بخوام بگم چه اتفاقاتی افتاده کلی میشه که میگذرم.

    الان فقط بعد از حدود 4 ماه کلاس رفتن وارد طراحی چهره شدم و سرعت پیشرفتم خیلی عالیه خدا رو شکر.

    اول سال که رفتم توی جنگل برای هدف گذاری سال جدیدم، برگشتنی که داشتم بر میگشتم روی یک بورد دیدم که نوشته بود (سال تحول است) و فهمیدم که این برای منه و الان که شش ماه گذشته دقیقاً نشونه ها دارند تائید می کنند اون جمله ی روی برد رو که خداوند از اون طریق بهم این وعده رو داد و الان هم خداوند بهم گفته که فقط تو همین مسیر باش هر چیزی که میخوای تو همین مسیر هست و اینقدر بهم الگو و نشونه داده از افراد موفق که یه جورایی مطمئن مطمئن هستم هر چیزی که میخوام تو همین مسیر هست و خیالم راحته خدا رو شکر.

    من از خط خطی کردن موس پد شروع کردم… :))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2232 روز

    ردِّ پای من در روز ششم سفرنامه

    باران عزیزم بدان و آگاه باش که:

    ۱- جهان هستی بر اساس تکامل بنا شده است، و همه چیز دارای روند است پس عجله ممنوع!

    ۲- با وام و قرض گرفتن نه تنها کمکی به اقدام هایت نکرده ای بلکه ذهنی مشوش را برای خودت خریده ای.

    ۳- میخواهی ثروتمند شوی؟ عالی است، شروع کن، از همین اکنون و با همین داشته هایت

    ابتدا قدم به قدم قواعد بازی را یاد بگیر بعد وارد زمین شو

    ۴-اگر میخواهی به خودت ثابت کنی که انسانی بی ارزش و بدون لیاقت هستی عجله کن ، روند را طی نکن، با وام و قرض یک شبه بدست بیاور،

    امشب ثروتمند شو و فردا شب فقیر

    ۵- باور بازدارنده ی سمی: این کاری که من میخواهم شروع کنم استثناء است و سرمایه ی زیادی میخواهد.

    باور پیش برنده ی نوشین: هیچ کاری نیاز به سرمایه ی زیاد و اولیه ندارد.

    رسیدن به هر نقطه ای در جهان با گام برداشتن میسر میشود.

    ۶- اگر روزی فرزندی به دنیا آوردی به او درس لیاقت و ارزشمندی و عزت نفس را بده، که بداند که اگر بخواهد میتواند، به شرط برداشتن گامهای آهسته و پیوسته.

    ۷- تکامل نه تنها یک درس است بلکه پایه ای است که باید از آن عبور کرد..یک پایه ای که همه ی پایه ها را بدنبال خود میکشاند تا ابدیت..

    ۸- ایمان و اعتماد به خدا —> باور رخ دادن هر خواسته ای —> درخواست کردن از تنها یگانه مالک جهان —> دریافت الهامات —> با صبر و حوصله گام برداشتن در مسیر خواسته و عمل به الهامات —> بفرما این هم خواسته هایت…

    ۹- انسانهایی که نمیتوانند با داشته های اکنونشان قدمی به جلو بردارند، هرگز در آینده با سرمایه کلان هم نمیتوانند قدم از قدم بردارند.

    ۱۰- در آن زمانی که کارت آنقدر پیش رفت، که نیاز گسترش بیشترش در دلت جوانه زد، باز هم، ایده ی وام بتو کمکی نمیکند، جز اینکه ذهنی ناآرام برایت به ارمغان بیاورد، پس اگر تا این جای راه را به خدایت سپرده ای، شک نکن و بقیه اش را هم برو، ثروتمندترین و قدرتمندترینِ جهان در کنار توست، اگر این را بدانی!

    ۱۱- لیاقت داشتن یعنی توانایی نقد خریدن در لحظه، و حس قشنگ ثروتمند بودن، پس همیشه نقد بخر و تنها بر اکنونت حساب باز کن.

    روی آن چیزی که میخواهی بعد حساب باز کنی را بزار برای همان بعد، به خودت احترام بگذار و ذهنی آرام و مطمئن و سرشار از ایده های ناب به خودت هدیه کن.

    تنها بر یگانه آفریدگار جهان که مالک آن نیز هست، حساب کن، حتی بر روی خودت هم حساب نکن، چه رسد به دیگران، و از خدای بی حساب بخشنده درخواست کن، تنها کسی است که در دَم بتو پاسخ آری میدهد.

    سپاس از خدای بخشنده ام

    و سپاس از مهربانی شما،

    دوستدارتان بارانِ فروردین ماهِ ۱۴۰۰🌻🌻🌻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    فاطمه کیخا گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم

    ششمین روز از سفرنامه

    فایل رو گوش میدادم خنده م گرفته بود، کلا قبل از آشنایی با سایت استاد عباسمنش و حرفهای استاد در مورد قانون تکامل و روند جهان هستی اصلا خیلی طبیعی بود برام که با وام گرفتن یا با پول پدرامون یا در آینده با یه ارثی صاحب یه چیزی بشیم یا کسب و کاری رو شروع کنیم.

    من و مهدی همسرم بعد از وام هایی که میگرفتیم و کارهای مختلفی که زدیم و هیچ کدوم نتیجه ای نداد، در نهایت به اون گزینه ی شغل مورد علاقه ی همسرم رسیدیم.

    در اومدن از اون کار کارمندی و پریدن بدون طناب وسط رویاهامون هم با گوش دادن چندتا فایل صوتی از یه کانال تلگرامی از استاد عباسمنش بود.

    شغلی که همسرم میخواست بزنه سرمایه ی زیادی میخواست، ما هنوز با قانون آشنا نبودیم و برای گرفتن وام خیلی تقلا کردیم اما جور نمیشد. چون وام ها سنگین بود.

    در نهایت بعد از یک سال و نیم تلاش برای گرفتن وام و جورنشدنش تصمیم گرفتیم برای شروع کارمون همون یه واحد آپارتمانی رو که داشتیم بفروشیم و کارمون رو شروع کنیم.

    بعد از فروختن خونمون بود که من وارد سایت استاد عباسمنش شدم و با این قوانین آشنا شدم با خودم میگفتم چقدر خدا لطف داشت به ما که اون وام ها رو نگرفتیم و جور نمیشد.

    درست الان توی یه خونه ی اجاره ای هستم، اما به لطف خدای مهربانم اینقدر کارمون عالی داره پیش میره و سرمایه مون زیادتر شده و کیفیت زندگیمون از لحاظ مالی اینقدر بالاتر رفته که اصلا دیگه برام مهم نیست که توی خونه ای اجاره ای هستم در عوض به لطف خدای خوبم هیچ وام و قسطی نداریم ، آزاد آزاد.

    خدایا شکرت که در هر زمان این زندگی به ما یه آگاهی جدید رو یادآور می‌شوی.

    ممنونم استاد عزیزم برای تهیه ی این فایل و آگاهی عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سولماز گفته:
    مدت عضویت: 2588 روز

    سلام بر همسفران عزیز

    خداروشکر امروز روز ششم سفرمان شد. ممنونم خانم شایسته عزیز و استاد مهربان.

    دقیقا الان که خودم دنبال افرادی بودم که از همین لحظه و با این امکاناتی که دارند کسب و کارشون را شروع کردن. بودم تا الگوی باشند برای گرفتن انرژی بیشتر برای ادامه مسیر خودم که از کانال تلگرامیتان پیام رسید و اومدم از تجربه شروع اولیه خودم بنویسم تا خود من هم کمکی به بقیه کرده باشم.

    من خودم سالها پیش از آشنایی با سایت میخواستم مخترع بشوم البته قبلا خیلی از کارها و رشته ها رو تجربه کرده بودم و به این نقطه رسیده بودم که ذهنم برای نوآوری و اختراع خوبه و علاقه دارم و روحم را آروم میکند، اما در این میان چیزی که مانع شروع من میشد نبود سرمایه اولیه زیاد برای اجرای طرح هام بود از طرح اولیه گرفته تا نهایی و همین من را چند سال بدون حرکت نگاه داشت ولی توی این مدت از درون راضی نبودم آرامش نداشتم چون طرح ها توی ذهنم مونده بودند و عاشقانه میخواستم اجرا بشوند.

    خداروشکر بعد آشنایی با سایت این باور که برای ثروتمند شدن نیاز به سرمایه اولیه نیست خیلی رو من تاثیر گذاشت و چند روز روی این باورم کار کردم خداروشکر ایده ی که به ذهنم رسید این بود که ی ماکت کوچیک از طرحت رو بساز و کاملش کن مطمئن شدی جواب میدهد بیا توی نرم افزارهای نقشه کشی ( چند سالی میشود به چندین نرم افزار مسلطم ولی باورهای محدودکننده نمیزاشت که به ذهنم ایده کسب درآمد از همین نرم افزارا، برسد) مدل سه بعدی طرح نهایت رو کامل با کارایش بکش و کامل معرفیش کن. در حالی که قبلا این ایده نه به ذهنم میرسید و اگرم میرسید نه جرات انجامش را داشتم چون اوایل کمالگرا بودم میگفتم یا صد یا هیچ. ولی خداروشکر الان قانون تکامل رو باور دارم و میدونم که اول از هر چه داری شروع کن و وقتی جهان شجاعتت را ببینه ترا به مسیرهای بهتر و راحتتر و کاملتر هدایت میکند. ایشالله باز میام از تجربیاتم براتون مینویسم.

    از تو حرکت از من برکت

    همیشه پویا و موفق باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سولماز گفته:
      مدت عضویت: 2588 روز

      سلام بر همه موفقان جهان:

      تبریک گفتن دوستمان آقای ابراهیم حمیدی بهم یادآوری کرد که کامنتی برای این فایل نوشته بودم و همان لحظه به دلم افتاد که بیام نتیجه ی که تا اینجا گرفته ام را بنویسم:

      تمام حرفم اینه که فقط حرکت کنین به آن الهامات خداوند عمل کنید و همزمان هم روی باورهاتون به طور جدی( با یقین) کار کنین و منتظر نتیجه نباشین چون اونی که منتظر نتیجه ست مثل کسی میماند که می ایستد و مقدار راهی که اومده نگاه میکنه و ذهنش شروع میکند به مقایسه کردن و دودوتا چهارتا کردن و همین باعث میشود وقت عزیزش تلف بشه و دلسرد بشه و احساسش بد بشه مثل آلیس در سرزمین عجایب باشیم که مسیری تا رسیدن به مقصد طی میکرد ولی عجله و ترسی نداشت و از آن مسیر لذت میبرد و تجربه اش را زیاد میکرد و ایمان داشت موفق میشود.

      من از وقتی زمان رسیدن به هدفم را پاک کردم ( تعیین زمان بهم حس اضطراب و عجله میداد و نمیذاشت فرصت ها و ایده های ثروت ساز رو ببینم) و به جایش نوشتم من در مدارش به هدفم میرسم و زمان موعود و نتیجه را از فکرم پاک کردم الان به احساس خوب رسیدم و همین احساس خوب نتیجه اش این است:

      1- در مسیر درست بودن

      2- طی کردن آروم و بدون هدر دادن وقت

      3- متعهدتر بودن به قوانین جهان

      4- قوی تر شدن ایمان و باورهای قدرتمند کنندت

      5- اعتماد کردن به خدا که در زمان مناسب و در مکان مناسب خواسته ات را بهت میدهد

      6- دریافت ایده ها و الهامات مناسب و ثروت ساز

      7- لذت بردن از مسیر

      8- افزایش اعتماد به نفس و عزتش

      9- بالا رفتن مدارش

      10- و …

      و همین داشتن احساس خوب رسیدن به هر هدفی که داشته باشی را تضمین میکند و آن نتیجه ی که میخواهی ولی الان ظاهر نشده را میبینی و حسش میکنی یعنی به غیب ایمان داری.

      براتون موفقیت های تاریخی آرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
      • -
        طیبه مرادی گفته:
        مدت عضویت: 2998 روز

        به نام تنها هادی

        سلام سمیه عزیز دوست ارزشمندم

        سپاسگزارم برامون نوشتید به چیزهای اشاره کردید که می‌تونه پاشنه آشیل های همه ما باشه .

        خیلی خوب این قسمت از پازل رو بیان کردید که زمان تعیین کردن یعنی عجله برای زودتر رسیدن .

        چقدر خوب مثال آلیس رو آوردی .

        آفرین تحسین تون میکنم لذت بخش هست خوندن کامنت های دوستانم .

        در پناه خدای روزی رسان بی حساب

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    دنیا از آن من است گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    به نام خدایی که هرچه دارم از اوست و من هیچ هیچ ام

    روزشمار تحول زندگی من فصل اول روز ششم

    خواستم تجربه ام رو از طی نکردن قانون تکامل اینجا بنویسم تا دیگران عبرت بگیرند

    دوستان عزیز من مریم هستم و از 18 سالگی علاقمند بکار بودم و هرکاری از ستم برمی‌آمد انجام می‌دادم..فروشنده ایزوگام ، لوازم آرایشی،فروشنده لوازم خانگی، فروش مبل ، عکاسی ، فیلمبرداری و بازاریابی ، کار در مرغ فروشی و فست فود ، و حتی کار کردن در منزل دیگران …اولین وامی که گرفتم زمانی بود که فروشنده کتاب بودم و رئیس اداره کار به من گفت بیا ده تومن بهت وام میدم برو یه کار برا خودت راه بنداز که نخوای یه کیف پراز کتاب حمل کنی که آیا ازت بخرن یا نه … ما وام رو گرفتیم و یه سهم متاورس خریدیم و باهاش برا بچه هام که آرزوی تولد داشتن گرفتم ، اون موقع که وام جور شد سرکار فست فود بودم و گفتم ماهی 300 تومن که چیزی نیست پرداخت میکنم، از اونجا که بخاطر زحمت زیاد چسبندگی عصب دست پیدا کرده بودم و مجبور شدم عمل کنم از کاربیکار شدم و نتونستم قصد ها رو به موقع بدم ..این شد که خدا همسرمو به کمکم فرستاد و قصدا ها رو برام پرداخت کردو فقط من بدهی به بار آورده بودم …گذشت و گذشت تا دستم بهتر شد و دوباره به سرکار فست فود برگشتم ، من خیلی به کار خیاطی علاقه داشتم و قبلا تو کارگاه های تولیدی مزدی دوزی کرده بودم و تجربه خاصی از طراحی دوخت و برش نداشتم فقط لذت دوخت رو داشتم و اینکار رو به نحو احسنت انجام داده بودم …یکی از دوستانم که دیده بود من سرکار فست فود هستم و زحماتم رو میدید به من پیشنهاد کرد که اگر پولی داری چرخ بخرو خیاطی رو شروع کن ، منم که پولی نداشتم گفتم نمیتونم الان بخرم ..ولی ایشون پیگیر بود که برا من چرخ بخره ، و دقیقا عید سال 1402 به من پیام داد که برام یه چرخ و یه سردوز و یک اتو برام خریده و 15 فروردین بدستم میرسه …آنقدر خوشحال شدم که سراز پا نمیشناختم بی خبر از اینکه شروع بدهکاری و نابودی من از همینجا شروع شده بود …من از بدهی متنفرم و دوست ندارم زیر دین کسی باشم ، به ایشون گفتم هروقت بتونم پس میدم ایشون هم گفتن که شما راضی باشی همین برا من کافیه … من مدتی توخونه کار برش خورده آوردم و دوختم ولی دیدم خیلی زحمت دارم و مزدی کمه ، یکی از دوستانم اومد گفت چرا نمیای مغازه بگیری بیای تو بازار گفتم من شرایطش ندارم پول یه ریال ندارم ..گفت بیا یه مغازه هست با رهن ده تومن بهت میدن چک هم قبول میکنه..گفتم باشه حتما خیریتی هست ، رفتیم صحبت کردیم چک سه ماهه قبول کردن و ما مغازه رو رهن کردیم ..از اونجا که من تجربه ای نداشتم و عدم احساس لیاقت هم از یه طرف فشار می‌آورد به یکی از دوستانم پیشنهاد شراکت دادم که نزدیک به 20 سال تو خونه با چرخ خونگی خیاطی می‌کرد و مشتری زیادی داشت ولی ترس از مغازه زدن داشت ..ایشونم قبول کردن به شرط نصف نصف ..با اجازتون مغازه روباز کردیم و منم کار مزدی دوزی از تهران آوردم کار شروع شد مشتری هم کم کم میومد ..یه روز شریکم گفت که رفتم برا وام بنیاد برکت صحبت کردم گفتن به شما تعلق نمیگیره کلی به همکارت تعلق میگیره (من) ، منم که انگار از خدامه بود رفتم ثبت نام کردم اومدن بازرسی و گفتن بهت تعلق میگیره بیا کارشو انجام بده ..شراکت من و دوستم که به سه ماه نکشید و ما جدا شدیم داخل همون مغازه هرکسی برا خودش کار می‌کرد…یکی از همسایه ها که منو می‌شناخت و میدونست دوست دارم تولیدی بزنم به من گفت چرا نمیری جای دیگه و همون تولیدی رو شروع کنی ، گفتم من واقعا شرایطش رو ندارم تعداد چرخم کمه و پول رهن هم ندارن..گفت یه مسجد هست برو صحبت کن یه زیر زمین بزرگ داره بهت میدن ، اونجا خالی بود و از خداشون بود که ازش پول دربیارن .. همسایه گفت منم دوتا چرخ دارم بهت هدیه میدم کارت رو شروع کن ..با باور کمبودو باورهای شرک الودی که من داشتم انگار همه دست به دست همه داده بودن تا من کلا برم زیر قرض و بدهی.. رفتیم صحبت کردیم مسجد گفت 3 ماه اول ماهی 3 میلیون و بعد از اون ماهی 5 ت ، قبول کردیم کار شروع شد ، با همون 3 تا چرخ کار شروع کردم نیرو گرفتم و مزدی دوزی میکردم ولی حتی نمیتونستم اجاره رو دربیارم، درکنار کار نزدیک به 6 ماه بدو بدو کردم تا وام بنیاد برکت دقیقا چند روز قبل از عید 1403 وام جور شد و من با اون 7 عدد چرخ خریدم ..یعنی تعداد چرخ ها رسید به 10 عدد چرخ و سردوز و اتو ، 10 نفر نیرو گرفتم و خیلی قوی شروع کردم… تو اوج بدهی اون دوستم که برام چرخ خریده بود به بی پولی خورده بود و منو تحت فشار گذاشته بود که پولو میخواد، کارابهم ریخته بود یهو وسط کار اتو سوخت همون اتوی که با پول دوستم خریده شده بود حسابی حالم گرفته می‌شد …خلاصه بعد از یکی دو ماه یکی یکی نیروها رفتن چون کار بلد نبودن یا کار یاد میگرفتن و بعد میگفتن برامون نمیصرفه و میرفتن…این وسطا اون همسایه که دوتا چرخ هدیه داده بود که کارمو شروع کنم چرخاشو پس گرفت …بعد از هرکاری و تسویه حقوق چرخکار ها یه تعداد میرفتن …منم که توان تولید نداشتم بخاطر دستمزد پایین کار مزدی دوزی مجبور بودم حقوق کمی بدم به چرخکارابدم …رسید بجایی که دو تا نیرو موند و خودم …خیلی داشتم زور میزدم و یه تنه همه کاری میکردم تا کارگاه رو نگه دارم …قصد ها رو هم مونده اجاره پرداخت نمیشد …به خودم اومدم دیدم توانم رفته ، بدهی زیاد تر شده و آبروم درخطره..و درطول این مدت یکسال من داشتم فایل های دوره 12 قدم رو گوش میدادم …و هر روز به این نتیجه می‌رسیدم که به قول استادهر کاری که بدو بدو داره سختی داره راه راه اشتباهیه …هر بار که دوخت ها رو بسته بندی میکردم و میزاشتم رو شونه هام از پله‌ها بالا میبردم و خیلی به کمرم دستم و زانوهام فشار میومدمیگفتم خدایا من این درآمد رو نمیخوام ، من درآمد عالی و راحت میخوام اشکم درمیومد…شرایط جوری شد که همسرم هم گفت بخاطر سلامتی خووودت لطفا کارگاه رو جمع کن …نزدیک به ده روز تو غم بودم ولی یه حسی بهم گفت جمع کن و خودت رو نجات بده …تصمیم گرفتم و آگهی زدم برا فروش، خیلی راحت همه چرخا و وسایل فروش رفت ، پول چرخایی که دوستم خریده بود رو پس دادم اجاره رو که یه وام 50 میلیونی بود 6 تا عقب بود رو پرداخت کردم 3 قصد دیگه از اجاره مونده و من الان فقط با یه بدهی که 7 سال باید پرداخت بشه نشستم تو خونه ، حداقلش اینه که سلامتی خودم رو نجات دادم …و به خودم قول دادم آنقدر رو خودم کار کنم که خدا تو یه چشم به هم زدن بدهی ام رو پرداخت کنه …

    یاد گرفتم که هرگز هرگز وام نگیرم

    هرگر هرگز از کسی یه ریال پول نگیرم برا شروع کاری حتی اگر التماس کردن بیا بگیر و کارت رو شروع کن

    هرگز از کسی هدیه برا شروع کاری نگیرم که بعد از مدتی یادشون میره هدیه بوده و پس میگیرن یادگرفتم که هرگز با هیچ کس شریک نشم

    امروز برای شروع بهترین روزه. حتی شده با یه ریال پول خودت ولی شروع کن از تو خونه خودت با چرخ خونگی ولی فقط شروع کن

    قانون تکامل رو طی کن و عجله نداشته باش

    ببخشید خیلی طولانی بود ولی این تجربه ارزشش رو داره که دیگران ازش عبرت بگیرن

    سپاسگزارم خدایی هستم که به من فرصت داد تا تجربه کنم و زندگی خودم را خلق کنم …از این به بعد با شناخت قوانین زندگی بهتری برای خودم خواهم ساخت …

    بماند بیادگار 30 دی ماه 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محمدصادق امام بخش زاده گفته:
      مدت عضویت: 1541 روز

      سلام دوست عزیزم. تجربه شما رو خوندم و از اینکه دارید روی خودتون کار می‌کنید که در مسیر درست قرار بگیرید خداروشکر میکنم و انشاءالله اتفاقات عالی یکی پس از دیگری براتون بی افته.

      وقتی من متنتون رو خوندم متوجه یک باوری شدم که مشکل داره و خواستم براتون بنویسم که روی این باور کار کنید.

      دوست من، افراد رو دست خدا ببینید. روی افراد حساب باز نکنید و افراد رو دستی از دستان خداوند ببینید و احساس لیاقتتون رو روش کار کنید.

      ببینید اینکه افراد میخوان به شما هدیه بدن و شما میگی من یک ریال از کسی نمی‌گیرم مشکل داره!

      شما داری نعمت‌هایی که از سمت دستان خداوند به سوی شما سرازیر شده رو رد میکنی.

      خدا داره به باورهاتون پاسخ میده و نعمت‌ها رو به زندگیتون جاری میکنه بعد میگید من نمیخوام؟

      طرف میاد به شما هدیه میده شما میگی پولش رو بهت پرداخت میکنم؟

      وقتی افراد میخوان به شما کمک کنن با کمال آرامش و فراغ بال این نعمت‌ها رو بپذیرید و اونها رو دستی از بی نهایت دستان خداوند ببینید. حتما هم ازشون بی نهایت سپاسگزاری کنید.

      از طرف دیگه اگه دوست دارید به اون افراد عشق و کمک بکنید هم ایراد نداره اما یادتون باشه یک کور نمیتونه عصاکش یک کور دیگه باشه.

      اول خودتون رو سرشار از عشق و محبت کنید و بعد از این حس خوبتون که برای خودتون خرج کردید به دیگران هم با سخاوت ببخشید و به آنها محبت و عشق بورزید.

      اینکه میگویی من هرگز از کسی پول نمیگیرم حتی اگر التماسم کرد، باور درستی نیست. (منظورم به صورت هدیه هستش، اگر قرار هست بازپرداخت بشه نباید قرض بگیرید)

      درست هست که شما باید صاحب رزق و روزی رو خداوند ببینید و روی اون حساب کنید، اما خدا هم میاد به شکل های مختلف به شما رزق میده ثروت میده هدیه میده و افرادی میان تو زندگیتون که میخوان به شما ببخشن شما باید با فراغ بال بپذیرید و خودتون رو لایق این محبت خدا بدونید و از طرف دیگه از طرف مقابل نهایت تشکر و قدردانی بکنید و تو زندگیتون به اونها احترام و ارزش بدهید اما نه اینکه نعمت‌های خدا رو قبول نکنید.

      امیدوارم این نکات به شما و به خودم کمک کرده باشه. دوستتون دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        دنیا از آن من است گفته:
        مدت عضویت: 2195 روز

        سلام به آقا محمد صادق عزیز

        ممنون و سپاسگزارم از توجهتون به کامنت من … درست میفرمایید من اول راهم و باید خیلی رو خودم کار کنم …

        سپاسگزارم از شما که اینقدر خوب و واضح توضیح دادین

        بیشتر منظورم این بود که فردی که اول به نیت کمک بلاعوض میاد کمک میکنه و بعد تو رو تحت فشار قرار میده و ادعای طلب میکنه ، اگر متوجه میشدم باید از همون اول کمکش رو رد میکردم . نه اینکه نخوام کمک رو جبران کنم …منظورم اینه که اگر راه راه درستی باشه ، این سختی ها در مسیر اشتباهه .. این یعنی راه اشتباهه و کمک هرکسی رو هم نمیشه قبول کرد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    پوریاکاتبی گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    به نام نامی یزدان

    استاد عزیزم سلام و خسته نباشید عرض میکنم خدمت شما

    خداوند رو سپاسگزارم که از طریق دستان بی نهایتش من رو به این تحول روز شمار هدایت کرد،الحق ولانصاف که اسم درخوری داره این قسمت واقعا داره روز به روز در افکار و باورهای من تحول عظیم تری ایجاد میکنه و چقدر من مفاهیم و قوانین رو دارم با ترکیب دوره 12قدم و تحول روزشمار زندگی درک میکنم

    شنیدن این فایل منو به خاطراتم برد و چقدر پلَن های خداوند برای من رو شد و سپاسگزار این رحمانیت و رحیم بودن خداوندم

    حدود 3سال پیش استاد عزیزم من کارمند بانک بودم و اصن با شما آشنا نبودم و یک کلیّت راجب قوانین در قالب قانون جذب میدونستم ولی همان کلیت راهم سعی میکردم با تمام وجود اجرا کنم

    بارها و بارها من در اداره درخواست وام دادم و با کمال تعجب درخواستم رد میشد و میدیدم دوستان و همکاران دیگرم با اولین درخواست وامشون اوکی میشه اونموقع ها خیلی این قضیه من رو اذیت میکرد ولی الان دارم میبینم خداوند چه لطف و عنایتی بمن داشت میکرد و من رو نجات داد از یک عمل اشتباه و بعدها که با کار کردن روی خودم خدا دوباره دست بکار شد و من رو از کار اخراج کردن و به این مسیر زیبای الانم هدایت شدم

    موضوع بعدی گفته های شما تکامل

    یادم میاد سال اول که باز هم از سمت خدا هدایت شدم به راه اندازی کسب و کار خودم بجای کار کردن برای دیگران اولش میخواستم تکاملم رو زیر پا بزارم و از بهترین جاها شروع کنم ولی باز هم جور نمیشد انگار اونموقع ها هم حس درونم بهم‌میگفت اینجا نه اونجا نه ولی من به وضوح الان درک نمیکردم که هدایت الله یکتاس ولی بلاخره به جایی رسیدم که گفتم فقط باید شروع کنم و سال اول یک مغازه کوچیک داخل یک کوچه فرعی گرفتم کامل یادمه انگار دیروز بود انقدر مغازه لوکیشن بدی از نظر پاخور بودن داشت که روم نمیشد به آشنا آدرس بدم البته که همش از کمبود عزت نفسم بود ولی الان درک میکنم چقدر ناخودآگاه به هدایت الله گوش دادم و تکاملم حفظ شد و سال بعدش هدایت شدم به مغازه داخل راسته موبایل فروش ها و درآمد چند ده برابری و الانم هدایت شدم به یک پاساژ زیبا و خوشگل و همینطور تکاملم رو طی کردم

    چقدر ممنون و سپاسگزار خداوندم که از تک تک فایل های شما بامن حرف میزنه دلم‌رو قرص میکنه بابت راه و مسیری که اومدم و بهم از زبان و دهان شما میگه که نگران نباش تو خیلی جاها فکرمیکردی شانسی اومدی درصورتی که الان دارم میفهمم ناخودآگاه در آغوش خدا بودم و به تمام هدایت هاش عمل میکردم

    چقدر لذت بردم از صحبت های شما و نکته جالب تر اینه که من از زمانی که کارمند بانک بودم دست چک داشتم ولی به لطف هدایت الله تا الان اصن ازش استفاده نکردم و با حرف های شما که کلآ انداختمش کنار و احتمال استفاده کردن از دسته چک الان صفر شده برام و پروندشو بستم

    خداروشکر میکنم بابت تموم محبت هاش و ممنون آموزه های خالصانه شما هستم استاد عزیزم

    میبوسمتون با تمام وجودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2978 روز

    بنام خداوند رحمان ورحیم

    سلام به استاد ارجمندم ومریم بانوی شایسته ودوستان گرانقدرم

    خدا روسپاس به خاطر این لحظه واین فرصت

    “”همین لحظه بهترین زمان برای شروع است””

    جهان هستی بر اساس تکامل کار میکنه و قانون تکامل بر جهان حاکم هست هرچیزی برای اینکه بهتر وبهتر بشه باید یه روند تکاملی رو طی کنه مثل روند تکاملی تبدیل کرم ابریشم به یک پروانه زیبا که اگر ما بخواهیم در این روند تغییری ایجاد کنیم شاید از نظر ما این یه کمک باشه ولی باعث میشه آن کرم هرگز یه پروانه زیبا تبدیل نشه استاد شما تو اکثر فایل در مورد روند تکاملی وهمچنین ساختن باورهایی قدرتمند برای بدست آوردن ثروت بیشتر صحبت کردین که آن هم بر میگرده به قول خودتون به پاشنه آشیلتون بخاطر باورهای اشتباهی که درذهن از قبل داشتید وبا توجه به تضادها ماخواسته هامون را میشناسیم من میخوام تجربه خودم را از طی کردن روند تکاملی بگم که شاید منم بخاطر اینکه میخواستم پولدار باشم دوست داشتم دانشگاه برم ومدرک بگیرم وبعد برم سرکار البته اینم بگم من بارها وبارها این فایل را گوش کردم وفکر کنم یه چندبار دیگه هم کامنت گذاشتم ولی امشب یدفعه در مورد طی کردن روند تکاملی یاد خودم افتادم ما بعداز فارغ التحصیلی دانشگاه مارا بسته به نوع رشته تحصیلی یک شرکت یا بیمارستان معرفی میکرد که به اصطلاح طرح کار بگذرونیم تا بتونیم وارد بازار کار بشیم روزی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم بچه های دوره های بالاتر به ماها که ترم پایین تر بودیم میگفتند حالا حالا ها باید تو نوبت طرح باشید آقای فلانی که مسئول طرح رشته هاست رشوه میخواد باید پارتی قوی داشته باشی واز این حرفا تا طرح هم نمیگذروندیم مدرک تحصیلی بهمون نمیدادند ولی تو یکسال طرح طبق قانون کار حقوق داشتیم وبیمه وقتی که من اینا رو شنیدم به دوستام گفتم من نه پول دارم رشوه بدم نه پارتی توکل بخدا میرم یه هنری یاد میگیرم تا نوبت طرحم بشه فعلا میگم انگاردوسال دیرتر فارغ تحصیل شدم بعد آمدم یکی از فامیلا آرایشگری زنانه داشت وشاگرد تعلیم میداد منم علاقه داشتم مامانم باهاش صحبت کرد وگفت بله بعدازظهرها هرروز بیاد باورتون نمیشه به یه ماه نرسید از دانشگاه زنگم زدند که برید شرکت فلان جا برای گذراندن طرح همه آن بچه ها که بالاتر من بودند هنوزمنتظرند بعد از دوسه سال این تجربه ای بود که من تلاشی نکردم وسپردم بخدا

    وحالا تجربه شخصی ام در مورد تکامل بعد از اینکه طرحم تمام شد دنبال کار میگشتم پدر شوهرم مدیر بازرگانی یه شرکت کاشی بود ورشته کاری من هم رشته جدیدی بود وتازه اداره کار شرکتها را اجبار به جذب کارشناس بهداشت حرفه ای کرده بودند من درخواست رو از پدر شوهرم کردم که با مدیر عامل شرکت صحبت کنه من بصورت مشاوره ای دو روز در هفته سرکار برم (حساب کردن روی دیگران به جای خداوند)وایشون بعد از یک هفته گفتند نه در صورتی که مدیرآن شرکت هم عمو همسرم بود وبه من گفتند بجا خودت یکی از دوستانت رو معرفی کن چون مرکز بهداشت به ما گیر داده گفتم چشم خیلی ناراحت شدم آن زمان هنوز با قانون آشنا نبودم ولی همیشه به این اعتقاد داشتم یه حکمتی هست یه خیری هست یکی از دوستانم را معرفی کردم وبعد گفتم خدایا توکل بخودت از اول هم از خودت باید میخواستم بعد ایده ای که آمد به ذهنم(وقتی به خدا بسپاری واز هدایت بخوای ایده ها بهت گفته میشه شرایط جور میشه) یه برگه آچار برداشتم وپشت وروش رو اسم تمام شرکتهای شهرمون رو نوشتم هر روز به هفت تاهشت شرکت زنگ میزدم چون یزد یکی از استانهای صنعتی است به خصوص میبد واردکان خلاصه من با سه تا شرکت قرار داد بستم مشاوره ای دوروز تو هفته این سه تا شرکت البته کوچیک میرفتم البته حقوق سه تا شرکت شاید به ماهی 500 هزارتومن میرسید بعداز چند ماه پزشکی که ایشون هم مشاور یکی از این سه شرکت بود وکارهای طب کار پرسنل را انجام میداد با من تماس گرفت که شرکت ریسندگی هست که نیرو میخواد شما حاضری مشاوره آنجا را قبول کنید گفتم باید بیام محیط کار را ببینم این یکی شرکت سه برابر آن سه تا شرکت ومن فقط یک روز کامل با نصف روز میرفتم این شرکت نصف روزش با یه روز بعدش میرفتم شرکت کناریش حقوقم هم تقریبا 4 برابر شد (آنجاهایی که استاد شما تو فایلها میگین وقتی تو توکل کنی وقدم برداری ایده ها میاد شرایط جور میشه ،خداوند دستانش روبرای کمک به تو میفرسته الان دارم متوجه میشم)خلاصه بعد از یکسال یه شرکت بزرگتر به من پیشنهاد کار دادند ومن آنجا فقط پشت میز تو اتاق مینشستم چون تو خط مونتاژ بود کار خاصی نداشتم والبته آن شرکت اولی هم میرفتم ولی بقیه شرکتها قراردادم را تمدید نکردم ولی من دنبال پیشرفت وحقوق بیشتر بودم آن شرکتی که تو مونتاژ بود بعداز یکسال که قرار دادم تمام شد گفتم فکر نیروی دیگه ای باشی برای سال آینده وبصورت کامل شدم کارشناس بهداشت آن شرکتی که یک روز ونصفی در هفته میرفتم چقدر به جز رشته کاری خودم مهارتهای دیگه ای یاد گرفتم یخورده از حسابداری ؛ورد واکسل کامپیوتر ،؟خلاصه سیستم حضور وغیاب شرکت ودر ‌کنار این شرکت دوتا شرکت کوچیک هم مشاوره میرفت آنهم شاید ماهی دوساعت برا دوتا شرکت کارها هم که اینترنتی شد ازسایت شرکت ومرکز بهداشت واداره کار بیشتر کارهارا خونه انجام میدادم آن شرکتهای کوچیک روخیلی کم میرفتم والان به لطف خدا حقوقم حداقل ماهیانه 15 تا17 میلیون هست واین در صورتیه که من تا ده سالش اصلا با قانون آشنا نبود فقط از بچه گی از پدرم یاد گرفته بودم توکل کنم بخدا واین 5تا6 سالی که عضو سایتم به جرات میتونم بگم دوسه ماهه که دارم نمیگم خیلی اصولی ولی خیلی بهتر از قبل رو خودم کار میکنم و تعهدم برای تغییر خودم بخاطر تضادهایی که در رابطه باهمسرم داشت مرتب تکرار میشد وباوجود علاقه ای که به هم داریم سریه موضوعات بی اساس باهم بحث میکردیم وبخاطر سلامتیم ووقتی تمرکز لیزری روی خواسته تون داشته باشید تصمیم گرفتم با آن دوتا شرکت هم دیگه قرار دادم را تمدید نکنم وتمام تمرکزم رو بزارم روی کارم تو همین شرکت تا هم بتونم مهارت وتوامندیهای بیشتری را کسب کنم هم ذهنم درگیر چند جا نباشه آرامش بیشتری داشته باشم وبتونم متعهدانه روی تغییر خودم وباورام کار کنم

    نمیدونم استاد شاید جای این حرفا اینجا نبود ولی از ایتدای کار باحقوق ماهی 500 شروع کردم با سه تا شرکت والا فقط یکی شرکت تقریبا ماهی 15تا17 دارم بجز آن دوتا مشاوره امیدوارم برا دوستان مفید باشه

    ردپایی برای خودم تا یادم نره از کجا شروع کردم

    درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مهناز بمانزاده گفته:
    مدت عضویت: 1062 روز

    بنام خداوند هدایتگرم

    سلام به دوستان خوبم و استاد عزیزمهربانم

    من از 18 سالگی وقتی درسم تموم شد مشغول به کار شدم و از هیچ شغلی نترسیدم از طراحی کاشی سنتی که مخصوص مساجد بود با ماهی 40 هزارتومن حقوق شروع کردم با همون حقوق برای خودم خرج میکردم و پس انداز و طی سالهای متوالی جاهای خیلی متفاوتی کارکردم کارخونه ساندیس، وکار کنار افرادی که خیلی از من بزرگتر بودن با حقوق کم وچون دانشگاه داشتم باید شیفت شب تاصبح کارخونه کار میکردم ظهر تا عصرم دانشگاه و این روند ادامه داشت تا با گرفتن مدرکم توی یه شرکت کامپیوتری کار پیدا کردم اونجا سرپرست مرکز تماس شدم و بعد از اونم دو شغل دیگه روتجربه کردم، هتل و بعد هم یه شرکت مشاوره کسب وکار خیلی روند جالبی داشتم وقتی هدایت شدم به شغلی که مشاور کسب وکار بودن اونجا جرقه شروع بیزنس زده شد اما ترس داشتم همون زمان ها بود که استاد عزیزم رو پیدا کردم و خداوند به من لطف و محبتش رو بیش از پیش نشون داد

    من توی همه کارام با تمام وجود وعشقم کار میکردم جوری که هیچکدوم از مدیرانم دلشون نمیخاست من از اونجا برم اما جهان وقتی دید من لیاقت بهتر از اینا رو دارم منو هدایت کرد به به سمت بیزینس خودم

    داداشم به پیشنهاد غیرمنتظره داد که من میخام یه سرمایه کوچیک بهتون بدم که کارمند نباشین و منم

    با کمترین میزان سرمایه ای که داشتم با خواهرم بدون وام کارو شروع کردیم و واقعا توی شرایط کرونا که واسه همه خیلی سخت بود ما توکل کردیم به خداوند به توانایی هامون و بیزنس خودمونو تا به امروز ادامه دادیم شاید باورش سخت باشه ما در طول هفته شاید1 مشتری هم نداشتیم و درامد ماه ما به زور ونهایتا به 15 میلیون میرسید و الان بعد از دو سال و نیم به ماهی 100 میلیون درامد رسیدیم البته که در طول مسیر ما با استاد عزیزم اشنا شدیم و با استفاده از همین فایل ها و کامنت ها وکتاب های استاد به موفقیت رسیدیم من تارگت100 میلبون رو واسه سال 1403 گذاشته بودم اما با کمال ناباوری 6 ماه زودتر بهش رسیدیم نمیدونم میشه اینهمه محبت و عشق استاد رو با چیزی جبران کرد یا نه

    من هر روززززز و هر روززززز از خداوند سپاسگزاری میکنم که منو در مسیر درست قرار داد تا اونو بهتر بشناسم و بدونم پارتی من فقط خداوند فقط خودش نه از کسی قرض میگیرم نه دنبال وامم من وخواهرم برای روزی لحظه شماری میکنیم که استاد عزیزم رو از نزدیک ببینیم و بزرگترین دسته گل دنیا رو بهش تقدیم کنیم و بگیم به ازای هر شاخه گل ما هر روزمون به عشق دیدن شما سپری شد

    زبانم از معجزه های زندگیم قاصره

    شروع کنید و توکل کنید همه چی درست و به وقتش چیده میشه

    خیلی دوستتون دارم ممنون که واسه خوندن کامنتم زمان گذاشتین.

    در پناه پروردگار بی نظیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: