همین لحظه بهترین زمان برای شروع است - صفحه 84

1560 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا طحانی گفته:
    مدت عضویت: 1275 روز

    روز ششم تولدم

    خدایا شکرت که در تمام لحظاتم و در تمام مراحل زندگیم مرا همواره هدایت حمایت و حفاظت میکنی

    امروز مثل همیشه خداوند آگاهی نابی به من گفت قانون تکامل

    و چقدر جالب که هدایت روزانه ام در مورد قانون تکامل بود

    هر لحظه که جلوتر میرم بیشتر یاد میگیرم و خدا را هزارن بار شکر میکنم که فرکاتس مرا بالاتر میبرد و مرا در مدارات بالاتر قرار میدهد

    هر روز برام اتفاقات جالبی میافته و آگاهی ها و درسهایی که خداوند به من میاموزد

    دوست دارم از اتفاقاتی که از دیروز ظهر تا امروز ظهر برایم افتاد بگم که وقتی اشتباهی انجام بدی و بخوای ربطش بدی به قانون و هر کاری کنی برای اینکه بخوای اون اشتباه را درست کنی بازم اشتباه دیگه ای انجام میدی و همینطور ادامه دار تا هر چی ساختی از دست میدی و ردپایی از خودم به جا بزارم و هر لحظه با خودم تکرار کنم و در تمام وجودم حک شود قوانین خداوند بی نقص و زیبا هستند.

    تصمیم گرفتم از محیطی که درش هستم برم به محیط دیگه ای تا به خیال خودم خیلی راحت تر و با فضای باز بیشتر روی خودم کار کنم و کسی کاری بهم نداشته باشته

    روز پنجم سفرنامه ام درباره تغییر بود و مطمئن تر شدم که با این تصمیمم حرکت درستی میزنم ولی باز هم منتظر هدایت روزانه ام شدم تا مصمم شوم

    هدایت روزانه ام قانون تکامل بود ولی بقول استاد اون چیزی که میخواستم ازش برداشت کردم و با خودم گفتم حله و انجامش بدم .

    یه چیزی در درونم در جنگ بود فکر میکردم یه جای کار میلنگه با خودم شرایط را مرور میکردم و همه چیز درست ولی فقط از یه زاویه میدیم .

    تصمیمم را قطعی کردم و محیطم را تغییر دادم و در این حین هم داشتم فایل های توحید در عمل را گوش میدادم تا به قسمت هفتم رسیدم من داشتم گوش میدام و با خودم فکر میکردم

    که استاد این جمله را گفت اکثرا ماها از یه جمله یا اموزشی بستگی به فرکانسی که در اون لحظه داریم همون مطلبی که میخواهیم برداشت میکنیم و برای من این بود که فهمیدم مسائل را با هم قاطی کردم

    امروز که روز ششم سفرنامه را شروع کردم درباره قانون تکامل بود و هدایت های خداوند پشت سر هم برام اومد

    فهمیدم از دیروز داشتم همه چیز را برای خودم جوری کنار هم قرار میدادم که از نظر خودم درست بود و قانون اجرا نمیشد

    فهمیدم که داشتم مثل همیشه از تضادهام فرار میکردم بجای اینکه محکم بایستم و حلش کنم

    فهمیدم که در هر شرایطی که هستم باید اون شرایط را برای خودم به بهترین شکل بسازم

    فهمیدم که من به هیچ عنوان قادر به تغییر هیچ کس نیستم و فقط میتوانم خودم را تغییر دهم

    فهمیدم که سیل عظیمی از اگاهی در من سرازیر شده و بجای اینکه ارام و پیوسته قدم بردارم میخواستم همه را با هم قاطی کنم و سریعتر به جواب برسم

    فهمیدم که وقتی دستم در دست خدا باشه نباید نگران هیچ چیز باشم همه چیز را به زیبایی برام انجام میده نیازی نیست که من زور بزنم

    فهمیدم که gps ام را خدا روشن کرد و بجای اینکه بخوام برگردم اول مسیر مرا دوباره به مسیر درست هدایت کرد

    فهمیدم که من هنوز نفهمیدم و وقتی درک میکنم که عمل کنم

    خدایا شکرت که هر لخظه هدایتم میکنی

    شاد پیروز و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    رها فریادرس گفته:
    مدت عضویت: 1789 روز

    سلام ب استاد عزیزم 🌺 مریم نازنین من🌺و همه دوستان مهربون و پر انرژی خانواده بزرگ عباس منش❤️

    چقدر عنوان فایل ،ذهنیتمو راجع ب کسب و کار و بهونه هایی که ذهنم میورد برای شروع کسب و کار ، عوض کرد.

    آخه همیشه اونچیزی که ذهن من باهاش پر شده بود این بود که اگر کسی کسب و کار بزرگی داره و موفق هستش،حتما ارث بهش رسیده یا اینکه از اول پولدار بودن یا پارتی داشتند یا وام گرفتن یا شریک داشتند ،آقازاده بودند و هزار جور باور دیگه که همه از هم مخرب تر بودن.

    راستش من سال۱۴۰۰،زمانی که شهر و زادگاه خودم زندگی میکردم ،تصمیم گرفتم برای اولین بار کار کارمندی و ببوسم بزارم کنار و برم ب سمت کسب و کار خودم.

    اون موقع با اگاهی هایی ک استاد میدادن تا حدی اشنا بودم و میدونستم که باید با هر شرایطی که دارم شروع کنم.

    شاید باورتون نشه با مقدار پس اندازی که داشتم نتونستم تو پاساژ مغازه بزنم،بنابراین با اینکه پدرم گفتن من میتونم بهتون پول بدم،ولی ی حسی بهم گفت رها،تو اگه تونستی ی تومن و تبدیل ب دو تومن کنی پس اونموقع حرفی برای گفتن داری ولی اگه نتونی ،پول پدرت رو هم بر باد میدی.

    منی که خیلی ذهنم مقاوم بود اما کلام و انرژی استاد در این فایل منو کاملا مطمئن کرده بود بنابراین رفتم از ی محله مسکونی شلوغ ،ی مغازه اجاره کردم که خیلی کمتر از اجاره و رهن مغازه های پاساژ بود ،و با خودم گفتم من اروم اروم تکاملمو طی میکنم و تارگت گذاشتم ک سال دیگه من تو پاساژ مغازه میگیرم.

    بعد با حدود چهار ،پنج میلیون تومن اومدم با خوهرم بازار تهران کلی پوشاک زنونه خریدیم و ب مغازمون اد کردیم ،خب مغازمون پر نبود اما همین که داشتیم تلاش میکردیم و باور داشتیم که همه چیز ب درستی پیش خواهد رفت ناامید نبودیم و ادامه دادیم.

    یکی دو ماه اول میومدن تو مغازه و هیچی خرید نمیکردن،ولی اروم اروم با ما اشنا شدند و ارتباط بهتری تونستیم با افراد بگیریم و خیلی مشتری پیدا کردیم و همین خرید از تهران باعث شد حتی فکر اومدن ب تهران ب سرمون بزنه و خب همینم شد.

    برای من هزار تا نکته داشت اون یک سالی که کسب و کارم و از اونچیزی ک داشتم شروع کردم :

    🌺دیدم چقدر من در ارتباط با ادمها ضعیفم،بنابراین روی خودم خیلی کار کردم و هرروز مشتریا عاشقانه حتی بخاطر اینکه من و ببینن میومدن و ما راجع ب کلی مسائل از رژیم،سبک زندگی،… صحبت میکردیم و لابلای اون چقدر خوب ازمون خرید میکردن،چون من صادقانه بهشون میگفتم اقا این کار کیفیتش پایینه ،ولی این کار کیفیتش بالاس.و اونها میگفتن که ما بیشتر شیفته برخورد خوبتون و صداقتتون شدیم😌

    و چقدر این باور رو در ذهنم تقویت کرد که با صداقت هم میشه کلی مشتری گل داشت،چرا عموم جامعه انقدر دروغ میگن موقع فروش ی محصول و الکی غلو میکنن🧐

    🌺چقدر خودم و توانایی هامو شناختم،چقدر متوجه شدم که اگر اراده کنم منم مثل خیلی از ادمهای موفق میتونم پول بدست بیارم و هر روز بهتر از دیروز بشم

    🌺چقدر از دوستان قدیممو دیدم،که سالها همو ندیده بودیم و چون من تبلیغات کردم ،کنجکاو شده بودن و میمودن خرید.و من ازدیدنشون خیلی خوشحال میشدم،خیلیاشون ازدواج کرده بودن،رشد تحصیلی داشتن و حتی اوضاع مالیشون خیلی بهتر شده بود،و اینا همه منو خوشحال و خوشحالتر میکرد و بهم این باور و داد که میشه تغییر داد زندگی رو و من چ زبانی و چ دلی تحسینشون میکردم

    🌺من به هیچ عنوان برای تبلیغات هزینه نکردم،چون قانون و از استاد یاد گرفته بودم و ته دلم با هزینه بر ای تبلیغات اصلا موافق نبود،گاها ذهنم نجواهای مخرب کوبنده ای رو داشت،که برو تبلیغات کن با هزینه و حتی راهکارهای متفاوت،ولی باز من بهش نهایتا گوش ندادم😁

    رفتم توی وُرد ،اسم فروشگاهمو نوشتم و اینستا و شماره تماس و…. نوشتم و بعد با هزینه خیلی خیلی ارزون چاپ کردم،و گفتم حالا رها قورباغه زندگیتو قورت بده🤩بنابراین رفتم تو دلش ،اولش واسم سخت بود که تو خیابان،پارک،پاساژ ب ادمهای غریبه تبلیغات بدم(تراکت مانند بود)،بعد گفتم اگر برای کارت ارزش قائلی باید اینکارو بکنی و من این کار و نوبتی با خواهرم انجام دادیم و چقدر خانمهای زیادی برای دیدن کارامون و حتی خرید و سرزدن های مجدد که کارای جدید رو ببین ب مغازه ما میومدن و فروش خوبی رو داشتیم تجربه میکردیم

    🌺برام درس داشت،منی که هیچ تجربه ای در کار پوشاک نداشتم ،اما روز اول واقعا ب اما و اگرهاش و مسائل اون فکر نکردم بلکه گفتم من باید اینکارو بکنم و انقدر روش فکر میکنم،در مسیر و اگر مسئله ای باشه انقدر پیگیر میشم تا حل شه و من ب شدت بزرگ و بزرگتر شدم

    🌺طبق نیاز با خواهرم ی پیج اینستا زدیم ،و چقدر من خودمو خلاق دیدم ،با خواهرم سناریو برای هر پست طراحی میکردیم مثلا کارای عکاسی از لباسها با ایشون بود و پستهای اموزشی با من بود.

    و چقدر من با نرم افزاری اندرویدی اشنا شدم و کلی تنظیمات رو یاد گرفتم و جسارت اومدن جلو دوربین که ی ملت تو رو ببینن رو در خودم ایجاد کردم و خلاصه پیج خوبی شد و صفر تا صد کار رو خودمون انجام دادیم.و چقدر من اینکارا برام لذت بخش بود

    🌺این وسط من انقدر ادمها با باورهای مخرب رو میدیدم،که شماها مگه چقدره درامدتون ،جمع کنین برین بشین کارمند ی شرکت،اینجا ضرر میکنین و چقدر حس بدشون رو ب ما انتقال میدادن ولی من میدونستم این ی رونده،اگر من همون ماههای اول مغازهرو پس میدادم، یا در مغازمو میبستم چون اصلا مشتری که بخره نداشتم همه تجربه ها رو قطعا نداشتم ،نمیگم همیشه حالم خوب بود گاهی حالم بد میشد ولی این کسب و کار بهم ی درس بزرگ داد،قانون تکامل و عدم توجه ب حرف دیگرانی که پیش فرضهای خطرناک دارند،مهم باور من بود،انگار لج کرده بودم که اقا میشه،شاید باورتون نشه حتی صاحب مغازه وقتی رفتم پای قرارداد گفت برا چ کاری میخواین؟گفتم پوشاک فروشی. گفت صلاح رو شما میدونین ولی بهش فکر کنین من اینجا رو دست صد نفر دادم واسه پوشاک سر دو سه ماه جمع کردن و انقدر ب من فشار اوردن که پول رهن و بهشون دادم،ولی من برای شما ندارم چون رهن داره خرج میشه☺️ ولی ما عقب نکشیدیم و گفتیم مرسی از نگرانیتون،ما تصمیم رو گرفتیم

    🌺بعد از یک سال ،وقتی ما کلی مشتری خوب پیدا کردیم و درامدمون رو ب رشد خوبی بود ،حسی ب سراغ من اومد رها نمون،انگار دریچه قلب من شده بود ی جاده سرسبز که اصلا انتهایی نداره و از لابلای اون جاده و درختان سرسبزس ی نور خیلی خیره کننده ورود پیدا کرده بود،ته ته قلبم گرم بود،انگار وصل وصل بودم،انقدر قشنگ الهامات و دریافت میکردم که مثل ی ادم با تجربه محکم حرفمو میگفتم،اون حس این بود که نمون تو این شهر اینجا برای تو کوچیک😌🤗😘

    بصورت جدی با خواهرم صحبت کردم که کیانا من سهممو میخوام و میرم تهران،من و تو کنار هم خیلی تجربه های خوب داشتیم ولی درونم میگه نمون،ایشون گفت رها ما تازه داریم جا میفتیم،گفتم میدونم من همه چی رو میدونم،ولی من ته ته دلم قرص که تهران مثل یک سکوی پرش برام ،من موندنی نیستم،ب تصمیمت احترام میزارم تو میتونی انتخاب خودتو داشته باشی،ولی خیلی خوشحال میشم با من همراه باشی.

    ایشون خیلی ب فکر فرو رفت ،و بعدها بهم گفت بعد از حرفهای تو من کلی ترس توی وجودم اومد،که بریم تهران،ما ک کسی و نداریم ،خونه کجا،کار کجا،از پس هزینه ها برامدن کجا؟؟

    ولی یه روز بهم گفت رها من فکرامو کردم میام باهات.من انقدر تو رو دوست دارم نمیتونم اینجا باشم و تو اونجا.بالاخره ی چیزی میشه.

    و ما مغازه رو سر سال تحویل دادیم ،صاحب مغازه گفت بهترین مستاجری ک داشتم شما بودین،حتی ما براشون مستاجرم پیدا کردیم و چقدر از مغازه و کلا ملک تعریف کردیم و دو سوته مستاجر با مبلغ بالاتری از ما قرارداد نوشت.

    و اون ادمهایی که گفتن نرین تهران،بدبخت میشین،بر میگردین،پر گرگ،کار کجا بود،هزینه ها،دو تا دخترین……..اگر بگم تا صبح چرندیاتشون و میتونم بگم و چقدر من با خدای درونم در صلح بودم ،انقدر مطمئن بودم،که اصلا ترسی نداشتم .پولای این یک سال رو جمع کردیم ،تنها اومدیم تهران خودمون خونه گرفتیم،بدون پارتی کار خوب پیدا کردیم،نمیگم سختی ها نبود ،بود اما همیشه ب خواهرم میگم من ته سختیای اومدن ب تهران و دیدم پس هر مسئله ای پیش بیاد ما از پسش برمیایم،اما من انگار ی تابلو تو کلم کوبیده بودم چوبی،که خدا روزی منو میده،خدا پارتی منه که کارمو جور کنه،خدا منو تنها نمیزاره.

    من اون زمان در ارتباط با ادمهایی بودم که توقعم این بود که بیان چون حداقل دور شدم حالمو بپرسن ،… اما یاد گرفتم از هیچ احدی توقع نداشته باشم،جهان ب من درسای زیادی و داد ،من در سختترین و بدترین شرایط زندگیم جز خدا هیچ کس رو نداشتم،و درستشم همینه،قربون خدا برم که چقدر ب من درس داد.

    نکته اخر،الان من و خواهرم ب کارایی هدایت شدیم که کلی توانمندیهامونو میبینیم،درامد عالی تر،سبک زندگی بهتر،استقلال مالی رو داریم تجربه میکنیم.

    و خواهرم عین کلامشونه::رهای عزیزم،جان و جهانم من ازت ممنونم که بهم گفتی بیا بریم تهران،چقدر من خودم کم ارزش میدیدم و ب کارای با حقوق پایین هدایت میشدم و پا فشاری و اصرار تو که خودت میری تهران ،اون تابو رو در ذهن من شکست(البته بگم ایشون خیلی رو خودش کار کرد،فایلهای استاد و دائم ما گوش میدادیم)و من فقط یک وسیله بودم.

    خدایا شکرت بخاطر همه چیز زندگیم🧿🧿🧿🧿

    دوستون دارم ی عالمه😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    AMIR گفته:
    مدت عضویت: 1189 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    امروز روز ششم سفرنامه هست و خدای من چه لطفی عزیز تر از اینکه استاد بخواد از قانون تکامل حرف بزنه قانونی مهم ، قانونی که اگر واقعاً میخواید به جایی برسید باید حتما اونو خوب درک کنید چون به قول خود استاد یه صد برای صد شدن حتماً از ۹۸.۹۹ هم گذشته و این میشه گفت ساده ترین توصیف برای قانون تکامل هست ، پله پله باید پیشرفت کرد ، باید قانون تکامل طی بشه اون زمان طی بشه تا شما به یک دستاورد برسید باید صبر داشته باشید و توکل کنید به خدا که قطعاً با درک کردن این قانون میتونید در طول مسیر آرامش داشت باشید .

    امیدوارم بعد از پایان این سفر دستاورد های بزرگی کسب کرده باشم.

    ارادتمند شما امیرعلی برزویی

    به تاریخ جمعه ۲۷ خرداد ماه ۱۴۰۱

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    امیرحسین رضاپور گفته:
    مدت عضویت: 1740 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و همه‌ی دوستان

    فایل (همین لحظه بهترین زمان برای شروع است) یکی از بهترین فایل های است که دیدم.

    هربار که این فایلو میبینم رنگو بوی تازه داره. این فایل برا من مثل یه انرژی هست وقتی میبینم باعث میشه مسیرو با قدرت بیشتری طی کنم

    خداروشکر من تاحالا با چک و وام و… سروکار نداشتم (البته پدرم داشت و مشکل های که براش پیش میومد رو دیدم)

    من همیشه سعی میکنم از قانون تکامل پیروی کنم و هربار که تکامل رو رعایت میکنم نتایج خوبی داره

    من مدتیه که باشگاه بدنسازی میرم حدودا یک ماه مونده بود به عید نوروز باشگاه انقدر شلوغ شد که تمام وسایل هارو گرفته بودن.

    هدفشون هم این بود تا عید بدن خوبی داشته باشن این جمعیت به دوهفته نرسید که از نصف هم کم تر شد، ادم میتونست قانون تکامل رو به وضوح ببینه.

    خداروشکر به خاطر این فایل ارزشمند که اگاهی های خیلی خوبی داد و خداروشکر به خاطر وجود استاد عباس منش و دوستانی که در این سایت هستند.

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سارا سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    💡خدارو هزاران سپاس بابت این درس عالی امروز که یاد گرفتم من واقعا هیچ کجا این حرفارو نشنیدم واقعا صحبتاتون بینظیره

    من از امروز یاد میگیرم که وام ممنوع ،دست چک ممنوع ،و هر کاریو که میخوایم شروع کنیم باید از صفر از چیزی ک الان داریم شروع کنیم

    اینها همه باعث نگرانی میشه و وقتی استرس داشته باشی نگرانی داشته باشی ارامش ذهنی نداری و ایده ای به ذهنت وقتی ذهنت بهم ریخته نمیاد ایده ها وقتی میان که ارامش داشته باشی ارامش ذهنی

    عالی بود اینو همیشه یادم میمونه

    ممنونم از استاد عزیزم

    سپاس گذارم💎❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    زینب گنجی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    منکه ۲۳ سالمه و هرگز درگیر وام و چک و اینا نبودم فقط شرایط خرید اجناس به صورت قسطی داشتم که اصلاااا خوشم نمیاد و انجامش نمیدم

    اتفاقا اخیرا کلاس رزین ثبت نام کردم و مامانم خیلی پافشاری کرد که بیا سشوار صنعتی بهترین مارک قسطی از دوست من بخر و منم خیلی محکم گفتم نه… چون اصلا حس خوبی نمیده و در ضمن برای کار من یه برند ۳۵۰ هزار تومنی هم کارم راه میندازه … خوب پس چه کاریه ؟

    اتفاقا یکی از ادم هایی که خیلی مشتاق اموزه های شماست پدرمه

    اما همیشه از وقتی تو سایت شما عضو شدم و فایلارو گوش میکنم مدام از خودم میپرسم چرا موفقیت مالی نداره پدرم پس اونم بعد این همه سال…

    و همین الان فهمیدم چقدر از قوانین دوره و با چک و قسط اینا واقعا از مدار ثروت دوره

    با اینکه به شدت تو زمینه برنامه نویسی ماهره و میتونه واقعا ثروتمندترین باشه…

    درنهایت خداروشکر میکنم بخاطر قانونمند بودن جهان

    بخاطر ثابت بودن و عوض نشدن سنت خدا

    و خداروشکر که تو مداری هستم که دارم یامیگیرم از شما تو فایل های رایگانتون

    شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    سلام به استادپرتجربه .

    من یه خانمم وشغل خاصی ندارم ولی چ نکته های کلیدی وطلایی درموردکسب وکارگفتید.خیلی عالی بودن .

    راجع به حس نقدخریدن ویاچکی وقسطی خریدن ،تجربه ای دارم بگم‌،وقتی آدم میره قسطی یاچکی بخره مثل آدمهای سرخورده وضعیف بایدسرش پایین باشه ،توحرف زدن، تون صدای آدم یابالرزشه یابه پت پت میفته حتی نمیتونی بلندصحبت کنی ،التماس فروشنده بایدبکنی که باهات کناربیاد،باج بایدبدی ،اون برات خط ونشون میکشه وتوبایداطاعت کنیوچقدبعدازخریدافکارت به هم ریخته میشه چون همش نگران واسترس پرداخت اونوداری واگه سرموعودنتونی پرداخت کنی ،تازه باصدای بلندوعصبانیتش ،توروهم تحقیرمیکنه.ودرآخرباتوجه به همه این احساسهای مخرب ،عزت نفس واعتمادبه نفست زیرسوال میره .این درموردحس وحال خریدقسطی یاچکی.

    حالاپول داری ومیخای چیزی رانقدبخری ،دقیقانقطعه مقابل اون حس وحالهایی که گفتم .سرت بالاس ،حق انتخاب داری ،توسوال میکنی و،امرمیکنی .باصدای بلندورساصحبت میکنی ، تازه منت سرش میزاری که داری ازش خریدمیکنی ،خلاصه خط ونشون خرید،باتوعه.وچقداین خریدبه دلت می شینه چون دقدقه وفکروخیالهای بعدی برای تونداره ،همان جاتموم میشه ،وبااین حرکت چقدعزت نفس واعتمادبه نفست بالامیره به نظرم خودتم باخودت خیلی حال میکنی .

    پس به قول استادبیاییدباایمان به خداوباورفراوانی ورعایت قانون تکامل بدون هیچ عجله ای وآرام آرام کارمون راباعشق وباتوکل برخداشروع کنیم تاخودش به مسیرهاوجاهای دیگه ای هدایتمون کنه .این ترس لعنتی راکناربزاریم ،باورکنیم که خدای قدرتمندی پشتمون هس وماراتنهانمیزاره باتکیه برخدا،جلوبریم وحرکت کنیم وانقدآیه یاس نخونیم وفازمنفی برنداریم

    ممنون استادجونم من اگه مردبودم ،حتمن حتمن موبه مو،خط به خط ،جمله به جمله ی شمارااجرامیکردم چون باوردارم همه تجربه هاتون کاملادرسته ،حداقل اینکه یه مدت برخلاف میلم شروع میکردم تاخودم ببینم چه نتایجی می گیرم البته فقط شروعش برخلاف میلم باشه ولی بعدش همه ی قوانین مسیر،روکامل وجامع انجام بدم به نتیجه مطلوب برسم .

    استادمثل همیشه بگم عاشقتم درپناه الله یکتاباشی عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2520 روز

    سلام و درود

    استاد و خانم شایسته عزیز سلام

    از دیروز دارم این فایل رو گوش میدم و

    درست زمانی که میخوام امتیاز وام رو بالا ببرم تا بتونم وام بیشتری بگیرم

    اما تصمیم گرفتم اول با همین که دارم کاری کنم اگه تونستم تو مدت باقی مانده بیشترش کنم خب بعد هم میتونم

    استاد حرفهای شما طلاست من باور دارم که باید بشود کاری کرد

    من باور دارم میتوانم و میشود

    و مسله من بدهی هست که دارم که این

    درآمد به جای آن میرود ولی تلاش میکنم تا پرداخت شود نمیدانم چگونه

    ولی بینهایت روی خودم و افکارم در حال کار گردنم و ایمان دارم به زودی پرداخت میکنم وقتی تعهد مالی نداشته باشی واقعا بهتر زندگی میتوان کرد

    بهتر میشود بود و بهتر میشود زیست

    خدایا از تو میخوام و خودم را لایق آرامش مالی میدانم

    در کار خیاطی و داشتن مشتری من تکامل خودم را حفظ کردم و هر روز مشتری دارم

    چند سال است خیاط هستم

    ولی کار دیگری را در کنارش آغاز کردم که تکامل نیافتم و باعث نگرانی های من شد

    کاش بتونم ازتون راهنمایی بگیرم و ببینم چگونه میتوانم این مطلب را حل کنم خیلی برام

    مسله شده و دلم میخواد زودتر به نتیجه برسم از خداوند میخوام

    با هدایتهایش مرا به مسیر آرامش مالی برساند

    چیزی که واقعا همه زندگی را در بر میگیرد

    تکامل را طی میکنم و به نتیجه میرسم

    شاد و موفق و ثروتمند وپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مژده نعمتی گفته:
    مدت عضویت: 1327 روز

    🌷سلام به آقای عباس منش و دوستان🌷

    ششمین روز از سفرنامه

    من قبل از اینکه قانون تکامل رو بدونم و درک کنم دوست داشتم کارهای جدید رو زود یاد بگیرم و همون اول به بهترین نحوه انجام بدم و این من رو اذیت میکرد مثلا کلاس خیاطی شرکت کردم و چون تازه وارد بودم خودم رو سرزنش میکردم که چرا من نمیتونم انجامش بدم و خودم رو با مربی مقایسه میکردم اما الان که این قانون رو دارم بهتر درک میکنم و این راه که هنوز هم ادامه داره خیلی احساس خوبی دارم وبه خودم انگیزه و امید میدم که مژده تو میتونی به شرطی که روند تکاملی خودت رو طی کنی و احساس خوبی داشته باشی وبه خداوند ایمان و باور داشته باشی

    آدم باید در هرچیزی این روند تکاملی رو رعایت کنه الان که من کلاس زبان میرم بهتر میتونم عمل کنم و به خودم امید میدم و میگم هیچ کسی با یک ماه دو ماه رفتن به کلاس، زبان یاد نگرفته وکسانی که میبینم خیلی خوب صحبت میکنن تحسین میکنم و به خودم میگم پس تو هم میتونی حرکت کن و ادامه بده

    کار کردن روی باورها و کنترل کردن ذهن ،همه ی اینها باید تکاملشون رو طی کنی وتمرین کنی تا بهتر و بهتر بشی

    به نظرم سپاس گزاری کردن از خداوند هم یک روند هست وقتی الان خودم رو با چندماه پیش که شروع کردم به انجام این تمرین مقایسه میکنم خیلی بهتر و با احساس خوب بیشتری انجامش میدم و به طبع آرامش خیلی خوبی به من دست میده خداروشکر😍🙏

    ودر نهایت سپاس گزار خداوند مهربان هستم بابت شنیدن و درک این آگاهی ها

    از شما استاد عزیز هم متشکرم

    شاد و موفق باشید 🙏🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1354 روز

    به نام الله یکتا

    درود مخصوص استاد گلم و دیگر گل ها

    برگ ۶ سفرنامه ام

    خداوند رو صمیمانه سپاس گذارم که این آگاهی ناب رو از زبان استادم شنیدم

    همین لحظه بهترین زمان شروع

    چقدر عالی هستش وقتی با قوانین جهان هستی آشنا میشی و به اندازه ای که با آن هماهنگ میشی موفقیت و سلامتی و ثروت از در و دیوار از زمین و آسمان وارد زندگی میشود

    و زندگی با قوانین چقدر راحت و با آرامش است بدون هیچ سختی و زجر و استرس که اغلب مردم درگیر آنند.

    برداشت های و اقدام های من از این فایل

    اینکه من فهمیدم برای شروع دورترین مقصد ها با اولین قدم ها انجام میشود.

    اینو فهمیدم که در لحظه اکنون شروع کردن برای رفتن به سمت خواسته ها و ارزوها و رویاهامون بهترین زمان ممکن است

    اینو فهمیدم این ی خلاف قانون است که من فکر کنم باید واستم تا شرایط اونطوری که میخوام بشود و بعد اقدام به کاری کنم

    اینو فهمیدم که پول قرضی و وام و چک من رو از موفقیت باز میذاره

    اینو فهمیدم که بابا جهان با تکامل به اینجا رسیده پس توی هر کاری باید تکامل رو طی کنم

    عجله کار شیطونه.

    اقدام هایی که کردم سری اولی که این فایل رو شنیدم تصمیم گرفتم دوتا دسته چک داشتم برم بدم بانک

    و خدا رو شکر انجامش دادم

    ویک‌ وام‌دارم که توی برنامه هام هست در اولین فرصت برم تسویه کنم و از آن راحت بشوم.

    اینو فهمیدم که در مسیر رسیدن به خواسته ها با قانون تکامل کلی درس و تجربه و آمادگی پیدا میکنم برای مراحل موقعیت ها و پیشرفت های بزرگتر

    و از این به بعد تصمیم گرفتم وقتی پول چیزی رو داشتم برم فقط وفقط نقد نقد خرید کنم

    خدایا شکرت

    استاد دستتون طلا

    ممنون از همه که دید گاه من رو مطالعه کردین

    عاشقتونم

    😍😍😊☺️❤💐🎉🎉🎉🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: