ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 14

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 2378 روز

    سلام

    من کاملا این رو در زندگیم تجربه کردم، از بچگی مریض بودن رو دوست داشتم، دقیقا به خاطر دلایلی که بیان کردید، یکی جلب توجه والدینم و دوم فرار کردن از درس و مشق با یک عذر بسیار موجه، و الان هم که خیلی از اون سالها گذشته هنوز هم آثار نیاز به توجه و فرار از یکسری مسئولیت‌ها، «ناخواسته‌ی در ناخودآگاه کاملا خواسته‌ای» رو در زندگیم وارد کرده.

    و کنار گذاشتن این نیاز، فقط و فقط قدرتمند بودن یا همون عزت نفس داشتن رو لازم داره.

    اگر خدا رو به عنوان حمایتگر بینهایت قدرتمند و همیشه حاظر بدونم، اگر اونقدری بهش ایمان داشته باشم که کارهام رو به بهترین شکل پیش میبره و هدایتم میکنه، نیازم به بیمار بودن از بین بره.

    خداوند همواره به نیازهای ما پاسخ میده، من اگر بیمارم قطعا بهش نیاز دارم، این رو توی کتاب «شفای زندگی از لوئیز هی» خوندم و کل زندگیم مصداق و مثالی بود از این موضوع.

    طبق صحبت ‌های شما و چیزی که توی کتابی که گفتم آورده شده، حتی اگر کسی فقیر باشه هم به فقرش نیاز داره، داره باهاش توجه و ترحم جلب میکنه، داره یک نیاز بزرگی رو باهاش تغذیه می‌کنه.

    شکر

    سپاسگزارم، خیلی زیاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زهرا راستروان گفته:
      مدت عضویت: 920 روز

      سلام زهرای عزیز،

      خیلی زیبا گفتید واقعا مفهوم عمیقی داره این حرف از لوئیز هی که ذکر کردید و چقدر ریشه هاش توی وجودمون پیچ خورده و اثرات متفاوت و گسترده ایجاد کرده.

      چقدر خوبه مدام در حال خودسازی بودن.

      ادم از بچگی با نیاز به دنیا میاد مثلا برای غذا و تمیزی گریه میکنه اما وقتی بزرگ میشه باید بدونه باید با دست خودش ،بیاد و در خودش تغییر ایجاد کنه.باید برای مستقل شدن در هر زمینه تلاش کنه و این تلاشه که به روحش جلا و ارزش بیشتری میده.

      ما بیش از همه به خدا و بعد سلامتی و احترام و بعد چیزای دیگه نیاز داریم. هرچه مستقل تر شویم پرشکوه تر می شویم.

      شاد و سلامت و عزتمند و ثروتمند باشید هم شما هم دوستان عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    علی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1643 روز

    سلاااااام به روی ماهتون 🙃

    چقدر زیبا و عالی بود این فایل استاد عزیزم

    چقدر خودشناسی زیباست🙃

    چقدر این اطلاعات محشر هستند🙃

    چقدر شما استاد بی‌نظیری هستید🤤🙃عاشقتونم مننننننننننن❤️❤️❤️❤️

    پدر و مادر من عین مثال هایی که زدید رفتار میکردن، یعنی اینقدر وقتی بیمار میشدم بهم توجه میکردن که من به خودم میگفتم کاش خوب نشم کاش مریض باشم بهم توجه کنن، محبت کنن، بیشتر دوستم داشته باشن

    و اغلب اوقات هم مریض بودم

    چون این فکر من بود

    خدارا هزاران مرتبه شکر که از وقتی با شما آشنا شدم و به حقیقت موضوع پی بردم

    من یاد گرفتم و تصمیم گرفتم که توجه ام رو از روی بیماری و مریضی بردارم (توجه ام رو از هرچیز بدی بردارم) و همین باعث شده من دیگه بیمار نشم اصلا یادم نیست آخرین باری که بیمار بودم کی بوده😅

    من هرکجا که بیماری باشه، حرف از بدبختی ای باشه فرار میکنم

    هرکجا آدمی باشه که راجب بدبختی هاش بگه فرار میکنم

    اصلا نه گوش میدم نه علاقه ای دارم

    دوست دارم باعشق و پرانرژی زندگی شادی بکنم و به چیز های خوب و زیبایی ها توجه کنم

    دوست دارم کنار افرادی باشم که حرف های خوب میزنن، حالشون خوبه، می‌خندن و شادن، نه افرادی از صبح تا شب در مورد هزار تا بدبختی هاشون صحبت میکنن

    وقتی تو از این انسان ها دور میشی خداوند انسان هایی که در فرکانس تو هستند رو در زندگیت قرار میده تا با اونها لذت ببری و رشد کنی

    من همیشه سعی میکنم حرف های خوب بزنم، با اینکه شده گاهی وقتا حالم خوب نباشه، مشکلی داشته باشم ولی راجبسون هیچ حرفی نمیزنم

    خودم خودم و خودم هستم همیشه در برابر مشکلاتم 🙃

    هرکسی که خواست با من صحبت کنه باید درمورد چیز های خوب صحبت کنه، باید درمورد خوشبختی هاش، شادی هاش صحبت کنه، گوش من همه حرفی رو نمیشنوه، باید عادت کنه که نشنوه

    عاشقتم من استاد عزیزم ❤️😍فوق‌العاده بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زهرا راستروان گفته:
      مدت عضویت: 920 روز

      سلام وقت بخیر.

      از صحبت‌های شما یادم افتاد که شنیدم

      امام علی درد و دل با چاه می‌کرد.

      چون نیاز داشت بازگو کنه ولی در واقع فقط به خاطر غیبت نکردن نبوده واسه این بوده که یه چرخه ی معیوب از انرژی منفی آدم ها هم تولید نکنه و مساله بی دردسر حل بشه، واقعا چقدر مهمه.

      و یاد این شعر جالب افتادم که گویا از سعدی است:

      گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی

      رسید از دست‌ محبوبی‌ به‌ دستم‌

      بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ یا عبیری

      ‌که‌ از بوی‌ دل‌آویز تو مستم‌

      بگفتا من‌ گِلی‌ ناچیز بودم

      ‌ولیکن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌

      کمال‌ هم‌نشین‌ در من‌ اثر کرد

      وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم …

      آرزو دارم شما و دیگر دوستان عزیز شاد ، آرام ، ثروتمند و در کنار خوبان و انسان های مصفا باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مهدی محرمی گفته:
    مدت عضویت: 1113 روز

    سلام ب استاد عزیز و مهربانم

    با دیدن این فایل استاد الان میفهمم چرا من همیشه مریض میشدم و روز بروز شدت بیماریم یا یه بیماری دیگ دچار میشدم چون من جلو دوستام پیش خانوادم همیشه در رابطه با این مریضی و بیماری حرف میزدم ، و دوس داشتم بهم توجه کنن ،ترحم کنن ن تنها بیماریم خوب نمیشد روز بروزم بدتر و بدتر .

    حتی موقع اومدن اون بیماری پندمی هم من راجع بهش زیاد صحبت میکردم و زیاد بهش توجه میکردم و الان میفهمم چرا جز اولین نفرا بودم ک این بیماری رو گرفتم

    وفهمیدم در مورد هر بیماری ک بهش فکر کنی یاتوجه کنی بهش مبتلا میشی ، درواقع بیماری همان توهماتی در ذهن ما هستن ک درجسم ما بروز میکنن

    و خیلی خوشحالم ک از این بعد مطمنم روز بروز سالم تر و آگاه تر میشم و هیچ وقت نه درمورد مشکلات نه در مورد بیماری با هیچ کسی حتی با خدا هم حرف نمیزنم در مورد اینا

    از خدا خیلی شاکرم ک استاد شما رو جلو راه من قرار داده ، اونقد ازتون انرژی میگیرم ک قابل وصف نیست . خیلی دوستون دارمممم❤️😍❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1869 روز

    سلام زیباترین استاد.

    سلام زیباترین مریم.

    سلام زیباترین همکلاسی های دنیا.

    استاد من یاد بچگی خودم افتادم. مامان من وقتی بچه هاش مریض میشن خیلی زیاد بهشون توجه میکنه و من یادمه بخاطر اینکه محبت مامانم و در ابعاد بزرگتری بدست بیارم بیشتر دوست داشتم مریض باشم یعنی شاید در ظاهر از مریض شدن بدم میومد ولی بدمم نمیومد .

    برعکس این موضوع راجب پدرمه. بابام دقیقا عین شما رفتار میکنه استاد و وقتی من بیمارم همین که میاد تو خونه انگار اصلا نصف مریضیای منم می‌ره و مثلا وقتی ازم میپرسه چیشد و اینا و بهش میگم همیشه میگه عامو ول کنا هیچیت نیست و …و همین باعث شده اصلا جلو پدرم خیلی کم بیمارم..هر چند که از وقتی این موضوع احساس قربانی شدن و فهمیدم و فهمیدم که اره من خیلی پیش اومده توی بیماری هام ترحم جلب کنم دیگه تقریبا این لوس شدنه در زمان بیماری ها کاملا از بین رفته و یه جاهایی واقعا درد دارم اما لب باز نمیکنم تا ترحم و دلسوزی مادرم و جذب کنم..

    استاد من تا دو سال پیش وقتی یه مشکلی برام پیش میومد ساعت ها راجبش با دوستم حرف میزدم و به خیال خودم داشتم خودمو تخلیه میکردم و این راه درست بود و هیچی هم درست نمیشد و من اصلا توقع درست شدن ازش نداشتم و فکر میکردم زندگی همینه و این مشکل هست و من تنها با حرف زدن راجبش میتونم احساسمو بهتر کنم… بعد از آشنایی با شما کوچولو کوچولو من این فرایند و طی کردم و منی که بشدت برونگرا بودم در زمان مشکلاتم لب فرو میبستم و میبندم و یجورای اصلا بدم میاد بخوام از مشکلاتم بگم یکی بیاد به من راه حل بده یا بخواد من و دلداری بده راستش هیچکس و بجز خودم توی مسائل شخصی زندگیم قبول ندارم و باور دارم که فقط خودم میتونم برای مسائلم راه حل پیدا کنم و قشنگ تر از اون اینه که از خدا درخواست میکنم با ایمان به اینکه پاسخ میدهد. قبلا از خدا کمک میخواستم اما با ناله با حس ناامیدی. فقط زبونا از خدا کمک میخواستم اما باز هم همه چی رو روی دوش خودم گذاشته بودم حس میکردم خودم باید حتما یه راهی پیدا کنم و این وسط اصلا امیدی نداشتم به خدایی که برام معجزه میکنه.

    استاد یه مثال خوشکل دیگه که حسابی باهاش به خودم افتخار میکنم..

    زمستون پارسال من یه لخته خون بزرگ توی لگنم ایجاد شد بطوریکه نمیتونستم راه برم اما به خونوادم گفتم هیچکس حق نداره بدونه و به کسی نگید و اگر فامیلا میفهمیدن کلی میومدن عیادت و فلان ولی من بدم میومد از اینکه کسی با ترحم برام گل و آبمیوه بیاره. هر کسی هم میگفت چیشده گفتم هیچی عضلات پام گرفته و تموم شد بدون جلب ترحم هیچ احدی و ناسی و من احساس قدرت میکنم👏

    استاد من خودمم آدمی هستم که وقتی یکی مریض میشه دور و برش نمیپلکم مثلا دیروز مراسم ختم بودیم چند نفر حالشون بد شد مردم کلی دورشون معرکه گرفته بودن من اونجا نشسته بود وقتی این اتفاق افتاد نه تنها نگاه نکردم به اون شرایط بلکه پاشدم جامم عوض کردم .همین باعث شده اینقدر انرژیم بالا باشه که افرادی که جلو بقیه اظهار بیماری میکنن جلوی من سرحال سرحالن.

    استاد من چند روز پیش عینکم شکست و سر این موضوع شرک داشتم که امیدم کاملا به بابام بود و از واکنشش میترسیدم یه جایی به ذهنم رسید که یطوری وایسم که بابام عینکم و ببینه و بگه چیشده و منم با ناراحتی بگم شکسته تا اونم محبت کنه برام عینک بخره اما همون لحظه گفتم این یعنی شرک و اون موضوع و حل کردم.

    این جمله خیلی قشنگ بود‌…

    در هر موقعیت و شرایططی جوری به قضیه نگاه کن تا بهت احساس بهتری میده و تو بطونی زیبایی های دیگه رو هم ببینی.

    استاد ازت ممنونم….مرسی بهترین مرسی قدرتمند ترین استاد دنیا.افتخار میکنم به حضورتون. راستی دلمون برای چهره و صدای زیبای خانم شایسته هم تنگ شده و بی صبرانه منتظریم😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام استاد عزیزم چه صبح دل انگیزی و چه شهر اروم و تمیزی خدایا شکرت برای این زندگی که مفت مجانی بدون اینکه درخواست کنیم به ما هدیه دادی خدایا سپاس🙏

    استاد در مورد این فایل باید بگم تو فوتبال وقتی کسی تمارض میکنه که روش خطایی صورت گرفته و دنبال ترحم دلسوزی میگرده برای اینکه یه سوتی به نفعش زده بشه هم از نظر تماشاچی ها کهر چیپیه و اگه داور متوجه بشه به خود اون شخص کارت میده اما تو بازی زندگی ما باید بدونیم داور هرگز سرش کلاه نمیره و وقتی خودمون رو به ضعف میزنیم تا ترحم جلب کنیم اون ضعف واقعا پدیدار میشه تقریبا همه ما ازین حقه در بچگی استفاده کردیم تا از زیر کار یا درس یا مسئولییت شونه خالی کنیم چند بارم که موفق شدیم به خیال خودمون خیلی هوشمندانه رفتار کردیم اما هوش واقعی این نیس هوش واقعی اینه بدونیم چرا اینجا روی این سیاره هستیم هدفمون رو پیدا کنیم براش تعهد بدیم با جون دل براش انرژی بزاریم و حتی اگه واقعا مریض بودیم هم یه بهونه جور کنیم تا از دست عزیزامون در بریم یجوری کارمونو پیش ببریم حتی شده در حال استراحت به کارمون و اون رسالتی که به عهده ماست لا اقل فکر کنیم.

    من همیشه وقتی به من میگن چقد کار میکنی چقد خودتو وقف کار میکنی صبح شب هر روز هفته؟ در جواب میگم هر وقت مورچه ها و زنبور ها دست از تلاش برداشتن منم دست برمیدارم اونا از صبح تا شب اهدافشون رو پیش میبرن و شبا استراحت میکنن و ما داریم میبینیم که زبنور ها امروز در جهان بیزنس میلیاردی ایجاد کردن مورچه هارو که نگم براتون😀

    به قول استاد کار اگه عشق باشه و با اهرم رنج لذت اگاهی های مورد نیاز رو در موردش ایجاد کنی دیگه ذهن نمیره بگرده یه بهونه پیدا کنه که کار درس یا هر مسئولیتی که داریم رو بپیچونیم..

    از خداوند و از شما استاد خوبم و از همه اهالی سایت تشکر میکنم که دور هم جمع شدیم و داریم به درکی میرسیم که جهانمون رو اول برای خودمون و بعد برای دیگران جای بهتری برای زندگی تبدیل میکنیم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    مهسا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    سلام خدمت همگی و استاد عزیزم

    من دراین مورد تجربیات و مثال های خیلی خوبی دارم هم از خودم هم از دیگران اما الان میخام از خودم بگم

    من قبلا که اگاهی های الانم نداشتم مخصوصا قبل از آشنایی با استاد این ویژگی جلب توجه و ترحم دیگران در من خیلی وجود داشت درحدی که اطرافیانم بهم تذکر میدادند که این رفتارت خوب نیست و اصلا خوشت میاد دیگران بهت ترحم کنن…و خب نتیجش معلومه به غیر از بیماری و اتفاقات بد بیشتر همیشه عصبی و دلخور بودم و درگیری ذهنی شدیدی داشتم.و خب طبیعتا غیبت هم زیاد میکردم

    اماااااا از وقتی پیگیر آموزش های استاد شدم و شروع ب دیدن زندگی دربهشت کردم و رفتار خانم شایسته رو دیدم اصلا منو متحول کرد و من هم تصمیم گرفتم در مورد مسائل و موضوعات نادلخواهم صحبت نکنم( مگه اینکه مشورت و راهنمایی دیگران بخوام)، ک این صحبت کردن خودش دامن میزنه ب این مشکلات البته من تکامل دارم طی میکنم و از چیز های ساده شروع کردم مثلا تو کارهای روزانه ممکنه دستی جاییم زخم بشه و…دیگه نمیرم به همه بگم ببین فلان شد البته نمیگم هیچ وقت نگفتم دیگ اما ب نسبت قبل خیلی کمتر و خب تا وقتی ک ادم رو خودش خیلی خوب کار میکنه بیشتر مواظب رفتار و افکارش هست

    ی چیز مهم دیگ این بود ک خب چون من خودم تو این مدار بودم،اطرافیانمم هی درمورد مشکلات و اتفاقات ناراحت کننده با من صحبت میکردن جوری ک یکی از دوستام همیشه تا ی مشکلی براش پیش میومد برامن تعریف میکرد و من برا اون ب منزله مشاور و غمخوار شده بودم و ی روز به خودم اومدم دیدم من تمام انرژیم صرف مشکلات و زندگی دوستم شده و ازاونجایی ک من خیلی اهل تفکر هستم کلا شخصیتم جوریه ک خیلی فکر میکنم و به مفاهیم انتزاعی علاقه دارم این شده بود ک به شدت درگیری ذهنی و…برام ایجاد شده بود و خیلی پرخاشگر شده بودم.

    تا اینکه ی روز تصمیمم گرفتم و رفتم به دوستم درخواست و احساسمو صادقانه بیان کردم با اینکه ب شدت استرس داشتم… و از اون روز همه چی به طرز فوق العاده ای عالی شد و آرامشم خیلی بیشتر شده و آزادیم. و اینکه چون من درخواستمو بیان کردم باعث شد دوستم متوجه بشه ک من دوست ندارم این وضعیت و نتیجش این شد ک الان دوستیمون خیلی سالم تر و بهتر شده و ۹۹٪ مواقع درمورد چیزای خوب و مثبت با من صحبت میکنه مثلا برام کلیپ انگیزشی و اینا میفرسته و در مورد مشکلاتشم دیگ به من نمیگه مگه اینکه واقعا بدون من میتونم راهنماییش کنم ک اونم ب ندرت پیش اومده.

    درکل میخواستم بگم من هم قطعا کانون توجهم تغییر دادم و مدارم بالاتر رفته که دیگران هم رفتارشون با من تغییر کرده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مهری حصاري گفته:
    مدت عضویت: 1386 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر انتخاب خوبی کردین ک در این فضا کلیپ گرفتین

    من عاشق اینم ک طلوع خورشید رو تماشا کنم واقعا لذت بردم

    برای توجه کردن

    من وقتی توی مشکلاتی ک قرارداشتم هرجا میشستم هرجا میرفتم حتی باخودم دائما میگفتمو میگفتم آنقدر ک حال خودمو گرفته بودم انگار افسرده شده بودم وناامید

    از همه حس همدردی میخواستم ، میخواستم بگم من چقدر شرایطم ناجوره در صورتیکه توی ذهنم بهش قدرت داده بودم و شرایط منو پیش می‌برد

    و از یک‌جایی دیگه تصمیم گرفتم این کار رو حذف کنم

    به خودم اومدم ودیدم خیلی رفتم ته چاه اوضاع منفی شرایط و گفتم باید نجات بدم خودم رو ،و هرجا میفتم وصحبت میکردم از گله وشکایت و شرایط ناراحت کننده حرف نمیزدم و کم کم دیگه هم بهش فکر نکردم و الان نمیگم شرایطم خوب شده ولی حداقلش حال خودم بهتره وامیدوار ترم به آینده خودم ، الان ک فهمیدم همه چی دست منه دارم آگاهانه فکر میکنم وحواسم هست تا یه لحظه نجوای خوبی نمیاد سراغم سریع تغییرش میدم

    هرروز صبح برای داشته هام از خدا شکرگذاری میکنم

    و این روزا حالم خیلی بهتره خداروشکر

    و مطمئنم وقتی این مسیر و باعشق وامید ادامه بدم لحظه ب لحظه زندگیه من دلنشین وآرامشبخش میشه و من عاشق اون لحظه ی خدایی هستم

    این کلیپ یادآوری خیلی خوبی بود برام مرسی استاد خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    النازصالحی گفته:
    مدت عضویت: 1276 روز

    به نام الله یکتا

    سلــــــــــــــامی پر از عشق به استاد عزیزم ،مریم جونم و تمامی اعضای خانواده ی دوست داشتنی ام 😍💙

    خدارو سپاسگذارم به خاطر این فایل زیبا و پر از آگاهی و به خاطر بودنم در این مسیر الهی 🌺

    استاد جان وقتی این فایل رو میدیدم خیلی به گذشته سفر کردم و تک تک حرف هاتون رو تصدیق کردم ….

    به یاد آوردم زمانی که کوچیک تر بودم هر هفته مریض میشدم ،هر هفته و طی سالهای زیاد طوری که کل اعضای مطب از منشی گرفته تا خود دکتر دیگه من رو میشناختن و با هام صمیمی شده بودن اونقدر که بعد از یه مدت از در که وارد میشدم دکتر یه لبخند ملیحی میزدو انگار که یکی از اقوامشو دیده باشه میگفت دوباره چی شده 😄 …

    هر بار که مریض میشدم ،مامانم سرکار نمیرفت و کنارم بود ،کلی قربون و صدقه ام میرفت ،اجازه ی انجام هر کاری رو داشتم

    هر چیزی رو میتونستم بدون محدودیت درخواست کنم و برام مهیا میشد،همه دورم جمع میشدن ،میگفتن مدرسه نرو و در کل توی اون مدت من مثل یه پرنسسی بودم که همه رو سر میذاشتنم و حلوا حلوام میکردن و ….

    نقطهی عطف خارج شدنم از این چرخه ی معیوب از اینجا بود که ،کم کم مریض بودن همیشگی من برای اطرافیانم عادی شده بود و اون توجه هم به مرور کمتر از پیش میشد حتی بزرگتر که شدم دیگه حتی اگه مریضم بودم باید مدرسه میرفتم و در کل بگم دیگه خبری از اون توجه و حلوا حلوا کردنه نبود و بعد از چند سال به خودم اومدم دیدم عع من چند ساله که دیگه مریض نمیشم و همیشه حالم خوبه حتی وقتی یه بیماری همه گیر اومده باشه و تمام دوستام مریض باشن من سالم سالمم اون موقع ها دلیلش رو نمیفهمیدم و ربط میدادم به اینکه خوب بزرگ شدم و سیستم ایمنی ام قوی شده اما امروز میفهمم که واقعا درسته من فقط دنبال یه چیز بودم اون هم اینکه عشق و توجه بیشتری رو از اطرافیانم دریافت کنم و وقت بیشتری رو کنار مادرم و کسانی که دوستشون دارم بگذرونم ….

    یه عالمه تجربه یادم اومد از زندگی خودم که فقط به خاطر جلب توجه و دریافت احساس دوست داشتن لحظه ای اطرافیانم چه قدر به خودم ظلم کردم و ناآگاهانه خودم فرکانس ناخواسته هامو فرستادم و خودم رو سالیان سال وارد چرخه های معیوب قرار دادم …

    چند وقت پیش فایل «چرا بعضی افراد بدشانس هستند »رو دیدم و تقریبا مصادف شد با جلسه ی چهارم دوره ی قانون آفرینش که بیشترین تمرکز روی کلام بود و من از همون روز یاد گرفتم که دیگه دوست نداشته باشم در مورد ناخواسته هام حتی با خودم حتی با خدا صحبت کنم چرا که اگر بخوام در موردشون حرف بزنم دارم بهشون توجه میکنم و جهان برام اتفاقاتی همجنس همونا رو میسازه که من حرف بیشتری برای زدن داشته باشم نه اینکه جهان بخواد ،نه ،چون من دوست داشتم از بدی ها حرف بزنم تا به قول شما استاد برای یه لحظهه یه حس ترحمی بگیرم …

    من حدود یک ماهی هست که به خودم قول دادم دوست داشته باشم درمورد خوبی ها حرف بزنم و اگر درجمعی هستم که دارن از ناخواسته حرف میزنند واردشون نشم ،اگر با تضادی مواجه هستم و در شرایط نادلخواه هستم اول به خودم یاد آوری کنم که همه چیز از انرژیه ،همه چیز فرکانس ،من این شرایط رو با فرکانسم به وجود آوردم و حالا تنها کاری که لازمه تا از مدارش بیرون بیام اینکه فقط راجع بهش صحبت نکنم همین ،به قول شما استاد فقط ببندم 😄😄😄

    این فایل مثل همیشه و مثل تمام گنج های این مسیر الهی ،زیبا پر از آگاهی و الهی بود 💜

    دوباره تکرارش میکنم آگاهی ها مثل اقیانوسیه🌊🌊 که تمومی نداره و هر چه قدر ظرف وجودی ما بزرگ تر میشه بیشتر این آگاهی ها رو درک میکنیم و متوجه میشیم که هنوز چیزی نمیدونیم…

    به قول شما استاد هر لحظه و هر روز باید روی خودمون کار کنیم و هر روز یه تیکه ی تاریک وجودمون رو با نور الهی التیام

    بدیم 💫💫

    خیلی خیلی خوشحالم که در این مسیر الهی هستم و دارم ذره ذره روحم رو پاک میکنم و رشد میکنم 😍

    هزاران بار سپاسگذارم که خداوند حمایت گر و حامی ما است تا تمام قدرتمون رو به یاد بیاریم و بهشت رو درهمین دنیا تجربه کنیم….

    استاد عزیزم ممنونم که هدایت گر ،ما هستید به سمت مسیر الهی سعات و خوشبختی 🌸

    براتون یه عالــــــــــــــــمه عشق و شادی و سعادت و سلامتی و ثروت رو آرزومندم 💜🌼

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    خیلی خوشحالم بابت شنیدن حرفاتون به نکته بسیار مهمی اشاره کردین

    این فایل باعث شد که متوجه بشم در مسیر درستی هستم

    همیشه از اینکه به آدم ها در شرایط بیماری توجه کنم بیزار بودم و همیشه به خودم میگفتم مگه چه اتفاقی افتاده که من باید به اون فرد بیمار توجه کنم بهش محبت کنم و خیلی هواشو داشته باشم

    وقتی که اعضای خانواده بیمار میشدن و بقیه افراد

    و من این موضوع رو به خانواده میگفتم همشون میگفتن تو خیلی بدجنسی تو چجوری دلت میاد براشون کار نکنی باید خیلی‌ هواشو داشته باشی براش غذا درست کنی کمپوت بگیری براش هر لحظه چکش کنی ببینی چیزی میخواد یا نه

    و این موضوع تبدیل شده بود به یک باور برای من که نکنه واقعا مشکل از منه و من بدجنس بازی دارم در میارم

    حتی موقع هایی که بخاطر مشکلاتم سریع لاغر میشدم موقعی که ذهنم درگیر مسئله ای باشه اصلا نمیتونم تظاهر کنم و از چهره من کاملا پیداست و اصلا این جور مواقع دوست نداشتم با آدم ها روبرو بشم و ازم سوال بپرسن چرا لاغر شدی چیزی شده

    همیشه فراری بودم چون بیزار بودم از جواب دادن به سوالاتشون

    ولی یک مورد پاشنه آشیل من هس که امروز با شنیدن حرفاتون متوجه شدم معمولاً در بحث کردن با پدر و مادر و بقیه اعضای خانواده وقتی متوجه حرفم نمیشن و قانع نمیشن و حرفای اشتباه خودشون رو بیشتر قبول دارند

    از اینکه منو درک نمیکنن ناراحت میشم

    پایان بحث من همیشه قهر میکنم قهر کردنم به معنا هس که دوست ندارم ادامه بدم و میخوام تنها باشم تا حالم خوب بشه واقعا هدف من از قهر کردن جلب توجه نیست اما بعد از قهر کردنم همش نازمو میکشن مخصوصا پدرم در صورتی که در حالت عادی اصلا به این صورت به من توجه نمیکنه

    خودآگاه من به دنبال جلب توجه نیست اما فکر میکنم ناخودآگاهم به دنبال این قهر و منت کشی هس

    سپاسگزارم بابت این فایل بینظیرتون استاد شما بهترین هستین 🌸🌸🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    سلام استاد عزیزم

    من یه مادر هستم دوتا پسر دارم یک پسرم ۲۶ ساله

    و پسر دومم ۲۱ ساله

    از وقتی با شماآشنا شدم و بخصوص وقتی دوره عزت نفس تهیه کرم و در خودم اجرا کرم نتایج بیشماری گرفتم

    دیگه بی مورد برای فرزندانم نگران نیستم خیلی عزت نفسم خوبه با فرزندانم رابطه ام عالی هست

    و بخصوص الان ۲ سال هست پسر بزرگم پیگیر سربازی اش هست چون برای کارش بهتره که سرباز نباشه تا بتونه از ایران خارج بشه

    من در مورد موضوع سربازی پسرم هم تسلیم پروردگارم هستم

    میدانم هر آنچه که پیش بیاید همان بهترین هست

    هر اتفاقی بیفته همان بهترین هست

    بارها شده پسرم می آید برای من تعریف میکنه میگه مامان مثلا اینطور شده من دارم میرم دفترچه بگیرم یا یکبار میگه دنبال پروژه هستم

    براش دعا میکنم و میگم پسرم ببین چه کاری به صلاحت هست خودت انجام بده

    و توکل میکنم به پروردگارم

    استاد سال‌های قبل خیلی در گیر جزئیات کارهای همه و بخصوص فرزندانم میشدم

    ولی حالا نه

    در کنارشون هستم ولی دخالت و دلسوزی بی‌مورد نمیکنم

    اتفاقا فرزندانم قوی تر و موفق تر هستند خدایا بینهایت سپاسگزارم

    استاد عزیزم خواستم گوشه ای از تجربیاتم را گفته باشم

    البته در این خصوص از این موارد خیلی موفقیتها دارم .

    که از دوره عزت نفس کسب کردم و همان طور که در فایل های قبل‌تر گفتم دوباره از اول دوره عزت نفس را شروع کردم و کار میکنم.

    من همان طور که فرمودید خیلی دقت میکنم و آگاهانه اصلا در مورد ناخواسته هایم و بیماری ام و یا هر موردی که اذیتم میکنه با کسی صحبت نمیکنم

    مدام حواسم هست

    امید وارم خداوند همه ما را هدایت کند به مسیر درست الهی آمین 🤲

    برای صلاح همگان دعا میکنم

    در پناه الله یکتا باشید شاد و سلامت و موفق و ثروتمند باشید و به تمام خواسته هایتان برسید وسعادتمند در دنیا و آخرت باشید 🤲🤲🤲🤲🌷🌷🌷🌷🌷🌷💦💦💦💦💦💦💦💦💦❤️❤️❤️❤️❤️🇱🇷🇱🇷🇱🇷🇱🇷🇱🇷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: