ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا.
سلام استاد عزیزم.
من از گذشتم بخوام بگم که دست پر،پرونده سیاه.
من در مورد مسائلی که برام پیش میومد به خاطر مدار نادرستی که درش بودم.سه دوره پشت سر هم به خاطر همین نقص طی ۶سال برام تکرار شد.
سال ۹۰ رفتم وارد کاری شدم و شریک گرفتم و بعد یک سال و خورده ای رسیدم به صفر،برگشتم با همسر و سه تا فرزندم شهر خودمون.بعد هر کسی که میگفت چی شد اومدی ،میگفتم بشین برات بگم،بعد مینشستم آنچنان مظلوم نمایی میکردم برای اینکه بگم من خوب بودم،اونا این بلا رو سرم اوردن.اینجوری خودم رو آروم میکردم به حسابی و هم ترحم دیگران رو جلب میکردم.
کار رسید به جایی با این خوش تعریفی های من که بعد یک سال دوباره افتادم گیر دوتا آدم زبون باز و فکر کردم این بار اگه با اینا کار کنم جبران گذشتم میشه.داستان تکرار شد و یه پرونده به پرونده ها برای تعریف کردن اضافه شد و باز یک سال بعدش محکمتر از دوبار قبلی ،بلایی سر خودم آوردم که سه چهار سال طول کشید تا به خودم اومدم و با سایت شما آشنا شدم استاد عزیزم.
من این تجربه رو تو دوره ی عزت نفس گذاشته بودم.گفتم بی ربط به این فایل هم نیست.
الان اصلا دلم نمیخواد کسی به حالم دلسوزی کنه.از احساس قربانی بودن تنفر دارم.
به همین خاطر که دیگه سعی نکردم در مورد فیلم
ناخوشایند زندگیم صحبت کنم ،حداقل اتفاقی که برام افتاده بعد اشناییم با سایت استاد این بود که اون اتفاقات دیگه تکرار نشد و یه جورایی زندگیم آروم گرفت.و آدمهای نامناسب که جذب خودم بودن از زندگیم رفتن.
و تنها کاری که باید انجام بدم ،که شاید ربطی به موضوع این فایل نداشته باشه اینه که همین دیروز بهم گفته شد،با استفاده از دوره ی ثروت یک.جلسات مربوط تئوری ظرف آب.اینکه ظرفم کوچیکه،یه نگاهی کردم به همین دوسه ساله ی اخیر .گفتم چرا این اتفاقات خوب برام افتاد،ولی خورد خورد اومد تو زندگیم.چرا من به صورت یکجا تجریش نکردم .و جوابی که بهم داد این بود ،ظرفت کوچیکه ،یا به روایتی گنجشک روزی هستی.
و تنها راه بزرگ شدن این ظرف.(شکر گذار باشید تا شما را بیافزایم)
البته خیلی وقته که متوجه این موضوع شدم و دارم سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم ،ولی خدایی نتونستم خوب عمل کنم.
ولی دارم سعی خودم میکنم.خدایی سخته،ولی میدونم که میشه،چون دیدم افرادی رو نزدیک خودم که تونستن و دارن ثمره ی اون کنترل ذهن رو با عشق دریافت میکنن.
استاد خدا شاهد به خیلی از آموزه هاتون دارم عمل میکنم.تنها مسئله ای که باید درست بشه همین اینکه بتونم احساسم رو بهتر کنم با سپاسگذار بودنم.
چرا اینو میگم.چون خیلی از جنبه های زندگیم رو با همین احساس سپاسگذاری در موردشان عالی ساختم.از روابط.از سلامتی،از رابطه ی عالی که با همسرم دارم.رفاقتی که با پسرهام دارم ،ارامشی که تو زندگیم هست .همه رو با استفاده از آموزه های شما و کم و کسری عمل کردن بهشون ساختم.من ساختم،این جوری نبودن،
حالا که اینا رو من ساختم ،و خلق کردم.پس ثروت رو هم با استفاده از همین آگاهی ها میسازم.
فقط یه خورده بیشتر تلاش ذهنی میخواد.چون باورها ریشه ای تر هستن.
استاد ممنونم بابت این فایل که بهم یادآوری کردی که بیشتر سپاسگذار باشم.
خدا نگهدارت باشه.
سلام خدمت استاد عباسمنش و دوستان هم فرکانسی عزیزم
من عادت نداشتم در مورد مشکلاتم با بقیه صحبت کنم، از وقتی با فایل های استاد شدم حتی کمتر هم کم کردم این موردو
ولی ی چیزی که با گوش دادن به این فایل در خودم پیدا کردم اینه که درسته من سعی در جلب ترحم بقیه ندارم، ولی دقیقا سعی در جلب توجه و ترحم خدا داشتم، استاد یه کلید بود برام اونجا که گفتین«در مورد مشکلاتت حتی با خدا هم حرف نزن»
و چه خوب ک فهمیدمش
میدونم حذفش شاید همت زیادی بخاد
اینجا نوشتم تا ردپایی از خودم بزارم و روزی که خیلی قویتر از الانمم بخونمش
سلام و عرض ادب خدمت استاد جانم و خانواده بزرگ سایت عباسمنش
من در سن ۱۸سالگی چندین تصادف بد و خطرناک داشتم که هربارمنجر به عمل های سنگین میشد شاید باورپذیر نباشه ولی بین دوستانم معروف شده بودم به کسی که دائما درگیر بیمارستان و تصادف و حوادث این چنینی بود و متاسفانه از این ماجرا در عین ناباوری لذت میبردم!
من هرسال ایام اربعین پیاده راهی کربلا میشدم یادمه توی بیست و یک سالگیم تصادف بدی داشتم که منجر به شکستن چندین نقطه از پای راستم شده بود، یادمه بهبود نسبی پیدا کرده بودم و با دوعصا پیاده روی میکردم و به شدت از توجه زائر های دیگه از درون کیف میکردم و حس خوب میگرفتم! یادمه به حرم سیدالشهدا که رسیدم ازین وضعیتم خجالت کشیدم! جفت عصا هام رو گوشه صحن گذاشتم و به زحمت با پای خودم توی شلوغی سمت ضریح رفتم با خودم گفتم امام حسین از دیدن من تو حالت سلامتی حتما خوشحال تره و یادمه به آقاگفتم که به لطف شما حالم بهتره و تصمیم گرفتم دیگه هرگز اون حالت رو تجربه نکنم انگار تو اون حالت معنوی لبخند خداوند رو دیدم
بله من بعد از اون دیگه هرگز هیچ تصادفی نداشتم و به لطف خدای رحمان همیشه در سلامتی کامل بودم
حتی دیگه از شوخی دوستانم راجب تصادفات گذشتم لذت نمیبردم و آروم آروم (بعد از چند سال) اون روزهای بد از ذهن اطرافیانم هم پاک شد و من رو فرد سالم و مطمئنی میدیدن
و امروز توی ۳۱ سالگی شاکر خداوند هستم که هر روز از هرجهت سالم تر نیرومند تر و ثروت مند ترم و هر لحظه منتظر هدیه جدیدی از سمت پروردگارمم
بله حتی دلیل حوادث ناگهانی زندگیمون هم خودمون هستیم
ممنونم از استاد جان بابت این ویدئو مثل همیشه الهام بخششون🙏
بنام خالق هستی
سلام عرض احترام به شما استاد گرانقدر سید حسین عباسمنش
بسیار بهرمند شدم در لحظه از فایل ارزشمندتون و صحبت های ناب از قوانین جهان هستی و انسان
امیدوارم بتونم کمال بهرهمندی را از صحبت های شما و حضور زیبای خانم شایسته عزیزم رو داشته باشم
امیدوارم هر لحظه در مورد موهبت هایی که دارم متمرکز باشم و زیبایی و آرامشی که میخواهم و لایقش هستم را خلق کنم چرا که ما از روح خداوندیم و خالق بودن از صفت سرچشمه ی برتر ماست
سلام استاد جان خوش بیانم ،الحق که فقط دُر و گوهر از زبان شما جاری میشه
برای من بالعکس اینه دقیقا
مامانم پیش بقیه بچه هاش که به درد و بیماریهاش توجه میکنه مدام حالش بده و بیحال و ناتوان و بیماره
اما من که مدتهاست تصمیم گرفتم (از زمانی که شروع کردم به کنترل ورودیهام ) اصلا به بیماریها و غرزدنها و شکایت هاش و گله کردناشو از درد گفتناش توجه نکنم، دیگه پیش من حالش خیییییلی بهتره، خیلی توانمندتره خیلی کمتر ناله میکنه و بیشتر شکرگزاری میکنه و درکل حال بهتری داره
استاد جانم یکی از سپاسگزاری های هرروزه من تو مدار و فرکانس صحبتای گهرباشما قرارگرفتنه❤️❤️❤️❤️
باسلام خدمت استاد عزیزم وبانوی زیبا ودوست داشتنی مریم عزیز .
یکی از تجربه هایی که از دورا کودکی دارم این که مادرم ودیگران همیشه به من می گفتند فاطمه مظلومه ومن نیز خودم عاشق این صفت بودم وحالم خوب می شد وقتی دیگران من را با این صفت می شناختند.اتفاقی که افتاد این بود که این صفت همیشه آدم های ظالم را وارد زندگی من می کرد.فردی وارد زندگی من شد که به تمام معنی ظالم بود و بعد از چند ماه که با کمک خدا از زندگیم حذف شد الان بعد از گذشت۱۳ سال و فهمیدن قوانین جهان فهمیدم که من خودم اون فرد و افرادی دیگر که همیشه به من ظلم کردند را وارد زندگی خود کردم.به لطف خدا و آگاهی هایی که در این مسیر کسب کردم به هیچ وجه اول از همه به خودم وبعد به دیگران اجازه نمی دهم که از این صفت در مورد من صحبت کنند ،هرچند که حضور آدم های گذشته خیلی در زندگیم کم رنگ شده.
و خدا رو شاکرم که امروز باور فاطمه مظلوم در وجودم از بین رفته و باور فاطمه قدرتمند جایگزین اون شده و خدارا صد ها هزاران بار شاکرم که هر لحظه باورهای آگاهانه می سازم وبه جهان هستی ارسال می کنم.
دوستون دارم و خدا رو شاکرم که در فرکانس شما قرار گرفته ام.
به امید روزی که من هم یک روز قدرتمندانه بیام واز نتایجم بگم.
😍😍😍😍😍😍😍
سلام به استادِ جان و مریم جان خوش قلب
و همه بچه های سایت🌺
استاد در این خصوص در مورد خودم مورد دارم اما یه موردی که خیلی به نظرم قانون رو توش می بینم در مورد دوست و همکاری هست
که ماجرایی چندین سال پیش شاید حدود ۳۰ سال پیش برای یکی از اعضای خانواده ش پیش آماده و او در تمام این سالها مثل یک سریال میلیونها بار در ذهن خودش اون ماجرا رو بررسی کرده و تکرار کرده و دنبال چرا بوده…
و عجیب و جالب اینکه دوباره همون ماجرا به شکل و فرمی دیگه برای همون عضو خانوادش پیش آماده و فقط خودش از این ماجرا خبر داره
بارها ناراحت و غصه و گریه که چرت دوباره برای ایشون باید پیش بیاد
و من اشاره ی کوتاهی بهش کردم که خودت با تکرار این ماجرا سالها در ذهنت جذبش کردی دوباره
و خوب وقتی در مدار درک نباشی فایده نداره کمک به چنین آدمی که این زنجبگیره معیوب رو پاره کنه
و همچنان دوباره هر روز و لحظه با خودش تکرار میکنه ماجرارو و بهش توجه میکنه و میگه چقدر بدبخته که دوباره براش پیش اومده و همیشه دنبال یک به قول خودش سنگ صبوره که ماجرا رو باز تعریف کنه و پیامدهاش رو
ماجرایی که بعد از چندین سال حالا دوباره به شکلی دیگه تازه شده
و اوایل بهش گوش میکردم و باز حرف رو عوض میکردم و چند متبه هم گفتم من طاقت شنیدن جزییات این ماجرا رو ندارم ولی خوب گوشش بدهکار نبود
و تصمیم گرفتم هر وقت برام پیامی میده در اینباره یا پشت تلفن بگم کاری دادم یا جواب پیامش رو ندم
و میگفت تو چرا از مشکلاتت حرف نمیزنی میگفتم من احساس بدی بهم دست نیده از اینکار و اون نیگفت برعکس تو من سبک میشم
اما غافل بود که ماجرای بسیار بغرنجی رو بعد از سالها با ذهنش دوباره به خودش جذب کرده و برای اون عضو خانواده ، که البته اون عضو هم خودش قطعا در مدار جذبش بوده
و هر روز حال بد و خرابی داره
خلاصه به چشم خودم دیدم که یک ماجرایی که اصلا شاید تکرار دوباره نمیشد براش متصور شد ؛چطور عینا با اون افکار مسموم بعد از سالها تکرار میشه
استاد جان واقعا خدارو میلیاردها بار شکر میکنم که در این مسبر هستم و باز با خودم عهدم رو محکم تر میبندم که نه هم برای خودم لال باشم از مشکلاتم و هم کر برای شنیدن بدبختیهای دیگران
حتی اگر به قیمت ناراحتی شدید طرف مقابلم و یا بهم خوردن اون دوستی و رابطه باشه،
چون از آتش سوزاننده تر هست
برای وجود پربرکتتون در مسیر زندگیم سپاسگزار خدای مهربان هستم❤❤🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسلم و مریم بانوی یاور همیشه مومن
خدارو شکر در یک حال عالی و در یک لوکیشن عالی و بینظیر این فایل رو گوش کردم و بر عکس همیشه که اینقدر مست میشدم از کلام نورانی شما و تا دلم میخواست مینوشتم ….
امروز و این لحظه با اینکه بیش ار پیش از کلام شما مست شدم ولی میخوام کلامم رو کوتاه کنم تا جان مطلب به دلم بشینه …
استاد عزیزم شما گفتید :
(( وقتی در یک شرایط سخت یا به ظاهر سخت هستید باید از یه زاویه ای نگاه کنید به اون شرایط و موضوع که به احساس خوب سپاسگزاری برسید و بتونید نعمت ها رو ببینید ))
استاد عزیزم من حدود 700 روزه که رفیق روز و شبم
شما و صداتون هستید
و می تونم اینو بگم که طبق درک من هسته اصلی و جان این قانون همین جمله و درکش و عملش هست و بس ….
و تمام ….
و به قول خودتون در دوره 12 قدم : خوشبختی یه جور نگاه متفاوت به زندگیه …
و تمام ….
سهرابم تو همین حال و احوال بوده قطعا که گفته : چشم ها رو باید شست . جور دیگر باید دید ……
استاد عزیزم همین یه جمله شما تو این فایل رو که بارها هم تکرارش کردید تو فایل های مختلف
باید بچسبونیم به وجودمون بعدش همه چی حله ….
به قول قرآن : نعمت های خود را بیاد آرید تا رستگار شوید …..
تمام ……
این درک من از قانونه تو این 700 روز و هر چه شنیدم در طول عمری که از الله هدیه گرفتم تا این لحظه
چه از شما و انسان های نورانی دیگه
ذکر همین حرف بود به زبان ها و اشارت های مختلف ولی جان کلامش همینی بود که گفتید و تمام
عاشقتونم و عاشقتونم و عاشقتونم …
مرد شماره یک قانون
و از همه مهمتر مرد شماره یک عمل به قانون ….
خدارو شکر برای بودنتون
و خدارو شکر برای توفیق شنیدتون
عاشقتونم
سلام آقای امین
چند تا از کامنت های شما رو خوندم و لذت بردم
کامنت هاتون نشانگر غرق شدن شما در قانون بود و خیلی ساده کامنت نوشته بودید
خواستم ازتون تشکر کنم که اون زلالی روحتون رو در کامنت ها برای ما به اشتراک میزارید
چقدر جمله بندیتون قشنگ بود برای من که گفتید همین یه جمله رو باید بچسبونیم به وجودمون
منم این جمله استاد رو توی دوازده قدم شنیدم و خیلی هم به دلم مینشینه هر بار که گوشش میدم ولی نتونسته بودم مثل شما براش تعریفی پیدا کنم
حتی لحن استاد رو الان یادمه در گفتن این جمله :
خوشبختی یه نوع نگاهه
خوشبختی یه جور نگاه متفاوت به زندگیه
شاد باشید
عرض سلام استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم
چگونه سپاسگزاری کنیم به خاطر این لطف
شما و آگاهیهای بینظیری که سخاوتمندانه در
اختیارمون میذارین🥰
دقیقا من با این موضوع درگیر بودم و هنوز هم تا
حدودی حس قربانی شدن رو برای خودم ایجاد میکنم
که توجه خانواده و فرزندانم رو جلب کنم البته که
خیلی خیلی بهتر شدم اما به قول شما این حس خوب
آنی که مثل اعتیاد هست گاهی اذیتم میکنه😀
بچه که بودم حس دیده نشدن داشتم من و برادرم با
هم اختلاف سنی چهار سال داشتیم و مادرم همیشه
توجه خاصی به برادرم داشت و من حس کمبود
محبت میگرفتم. وقتی مریض میشدم مادرم به شدت
هوامو داشت و ازم مراقبت میکرد و منم خیلی این
توجه رو دوست داشتم و مریضی برام مثل موهبت
بود که کمبودامو جبران میکرد. البته بقیه خانواده هم
دائم به من میگفتن تو از وقتی به دنیا اومدی ضعیف
بودی و بارها تا پای مرگ رفتی اما باز برگشتی و زنده
موندی منم از این صحبتا حس خوب میگرفتم که ببین
بیماری باعث شده دیگران چقدر حواسشون به من
باشه و نگرانم باشن و …😄
خلاصه من خیلی زود به زود مریض میشدم و هر
زمستون بیش از پنج یا شش بار سرما میخوردم و
طولانی هم میشد بهبودم و از اینکه بقیه هرکدوم
برام کاری میکردن تا حالم خوب بشه لذت میبردم
من متوجه نبودم که دارم برای خودم بیماری و درد و
رنج همیشگی میخرم و با افکار و فرکانسهای خودم
کاری میکنم که هیچ وقت طعم شیرین سلامتی و
انرژی بالا رو نچشم با وجودی که به شدت هم غبطه
میخوردم به حال کسانی که همیشه سالم و سرحال
بودن و میگفتم چرا خدا منو اینقدر ضعیف و بیمار
آفریده من چه فرقی با بقیه دارم😮💨
حس قربانی بودن بدجوری منو احاطه کرده بود حدود
۱۱ سال پیش یک بیماری خود ایمنی گرفتم و ۲ تا ۳
سال منو درگیر خودش کرد هر کدوم از اعضای خانواده
کاری انجام میدادن تا حال من خوب بشه هرچند
حس جلب توجه و مرکز توجه خانواده و حتی فامیل
بودن منو خوشحال میکرد اما درد و رنج بیماری
بسیار بسیار شدیدتر از اونی بود که بتونه تسکینم بده
شبها از درد و رنج کابوس میدیم و خوابم نمیبرد😕
بیچاره شده بودم و فی الواقع فکر میکردم در جهنم
دارم زندگی میکنم و هیچکس هم کاری از دستش
برنمیاد.😪
به نظرم وقتی ما یک درسی رو نمیگیریم روزگار به
سختترین شکلی اونو به ما یاد میده. اون بیماری
نقطه عطف زندگیم شد انگار که منو بیدار کرد که باید
کاری کنم فقط خودم میتونم به خودم کمک کنم باید
دست از قربانی بودن و تمام تقصیر و مسئولیت رو گردن
دیگران انداختن بردارم🤗
و خداروشکر با رویکرد جدید و قبول اینکه خودم در
اصل باعث ایجاد این اوضاع شدم تونستم تا حد
زیادی به بیماری خودم غلبه کنم و البته که در
سالهای بعدش با درسها و مباحث استاد عزیزم
آشنا شدم دوره عزت نفس و دوازده قدم رو تهیه کردم
و الان هم دوره ثروت ۲ و دوره قانون سلامتی
خداوند رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که از آموزه های
ناب استاد عباسمنش استفاده میکنم و چقدر تغییر
کردم نسبت به قبل اصلا فکر میکنم یک آدم دیگه
شدم دیگه از مظلوم نمایی و حس قربانی شدن لذت
نمیبرم🙂
ولی وقتی این روزا کسالتی برام پیش میاد یکدفعه
مچ خودم رو میگیرم که دارم موضوع رو با فرزندم
یا خواهر یا برادرم به شکلی (البته نه مثل گذشتهها)
در میون میذارم و سریع جلوی خودم رو میگیرم🤫
استاد نازنین سوالم اینه که چطوری میشه به شکل ریشهای
این حس قربانی بودن و مظلوم نمایی رو درمان کرد؟
واقعا یک اعتیاد قوی با قدمت چندین ده ساله هست
که هرچند وقتی میاد و گویا بدمون نمیاد که به این
شکل جلب توجه اطرافیان رو داشته باشیم.
استاد گرامی و خانم شایسته عزیز شما موهبتهای
بینظیر الهی هستین که خداوند شما رو مثل نوری
جلوی راه ما آدمها میذاره تا از این طریق هدایتش
رو به برسونه ازتون بینهایت سپاسگزارم ❤❤❤
سلام ،من دو سال قبل ریزش شدید سکه ای مو پیدا کردم جوری که مقدار خیلی زیادی از موهای صورتم ،و چند تیکه از موهای سرم ریخته بود،من هر روز صبح صورتم رو با تیغ میتراشیدم و سرم رو با یک ماده سیاه رنگ پر میکردم ،
من در مورد این موضوع با هیچ کس صحبت نکردم،و هیچ کسی موهای منو نمیدید به جز آرایشگر که همیشه میرفتم پیشش،اون میپرسید چطور شده ،میگفتم داره به لطف خدا بهتر میشه ،همه میگفتن برو پیش دکتر ،میگفتم خوب میشه ،و یک تیکه کلام دارم میگم گذشت زمان همه چیز رو درست میکنه،و درست شد موهای من در اومد و من اصلا یادم نیست که خوب شده