ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 19
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استادجان . چقدر با دیدن شما و شنیدن صدای شما قدرت میگیرم قوی میشم و حالم خوب میشه .
من همیشه از بیکاری خودم و همسرم ناله میکردم و همیشه هم منتظر معجزه خدا گوشه ی خونه نشسته بودم با کلی باورهای غلط !
تا اینکه خداوند به من لطف کرد با کتاب شکرگزاری راندا برن آشنا شدم تمریناتش را انجام دادم و به سمت سایت شما هدایت شدم که هدیه ای از جانب خداوند بود برام ❤
وقتی به قول شما زیپ دهنمو بستم و به فایلهای رایگان شما عمل کردم یه شغل خوب و مناسب خودم براحتی پیدا کردم و الان چند ماهی هست که استقلال مالی دارم خداروشکر میکنم .
در حال حاضر هم روی روابطم باید کار کنم چون بین موندن و طلاق سردوراهی هستم نمیدونم چکار کنم و از خداوند هدایت میخواهم …
شاد و سلامت باشید استادِ خوشتیپ و باحال درکنار مریم شایسته نازنین همیشه بدرخشید انشالله ❤
سلام استاد تشکر اول بگم که اون فضایی که کلیپ تهیه میکنید به من نوعی انگیزه بسیار بسیار بالایی برای موفقیت وتغییر میده واقعا محرک عالی وانرژی مثبتی به انسان تزریق میکنه واما موضوع توجه نکردن وگلایه نکردن بنده تجربه نکرده بودم ولی قصد دارم باهیچ کس حتی به بقول شما خودم وخدا هم صحبت نکنم هیجان دارم که ازشروع این تجربه جدبدوطی کردن سیرتکامل درماه اینده اتفاقات چگونه برای من رقم خواهد خورد واطمینان دارم صدرصد خیلی ازدلنگرانی که امان من بریده ریشه کن خواهد شدوجای خودش به چیزهای خوب خواهد دادواین تجربه که اینها بیشتر ساخته دهن من است اتفاق خواهد افتاد بی صبرانه منتظر کلیپ های اینده با این گونه فضای خارجی ومطالب خوب خواهم دعا گووپیگیررورانه شما مجیدهلالات
سلام استاد عزیز
من میثم هستم تقریبا دو ماه پیش من برای اندازه گیری درب و پنجره های یه ساختمان رفته بودم که باد خیلی شدید میومد در حدی که بعضی از درخت ها رو شکسته بود
من موقعی که کارم تو ساختمان تموم شد اومدم روی حیاط یا پارکینگ ساختمان
یهویی از بالای ساختمان دیوار طبقه دوم از شدت باد خراب شد روی من
دیواری که با آجر های سنگین به اصطلاح (زبره) ساخته شده بود
من توی ذهن خودم پیش خودم همیشه به خودم میگم که من در برابر ضربات و هر گونه فشار فیزیکی قوی هستم و به قولی هیچ طوریم نمیشه
و تکرار همین فکر باعث شده تا هیچ وقت مریض نشم
وقتی دیوار خراب شد روم من سرم شکست و دست و پام کوفته شد
آمبولانس اومد و منو برد بیمارستان شرایط من جوری بود که ن چشمام سیاهی رفت ن زمین گیر شدم و ن هیچ چیز دیگه و حتی با پای خودم رفتم تو آمبولانس
وقتی دکتر اومد بالا سرم و اون معمور اورژانس داستان رو براش تعریف کرد که چه بلایی سرم اومده
دکتر بهم گفت الان سالمی ؟
گفتم بله فقط سرم شکسته که اونم چیز خاستی نبود
دکتر حیرت زده بود که چطور از فاصله ۶ متری دیوار روی من خراب شده و من سالم بودم
و میگفت که خدا خیلی رحم بهت کرده
ولی من میخندیدم و به دکتر میگفتم درسته 😁
و زخم سرمم حتی یه هفته بعد خوب شد با اینکه ضربه خیلی سنگینی به سرم و بدنم خورده بود
و من مطمئن بودم که هر کس دیگه ای که اونجا جای من بود شاید بلای خیلی ناجوری سرش میومد
و حتی یه موتور اونجا بود که اون موتور کاملا داغون شد از شدت سنگینی آوار
این بود یکی از باور هایی من نصبت به خودم دارم و این نتیجهای که گرفتم از این باور
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت شما استاد گرامی و خانوم شایسته من چند وقت پیش با توجه کردن به بیماری خودم رو بیمار کردم ولی من چند وقتی بود که دوره به صلح رسیدن با خود رو خریداری کرده بودم و تصمیم گرفتم تو شرایطی که به ظاهر بد هست خودم رو کنترل کنم و زمان هایی که حالم بهتره تمرکز کنم رو چیز هایی که دارم و به خاطرشون شکر گذار خداوند هستم و آرام آرام حالم بهتر شد و فردای همان روز کاملا خوب شدم ، یه چیز دیگه دوستان ما به هیچ وجه نباید روی مشکلات مون توجه کنیم چون باتوجه کردن به اون ها و درد و دل کردن حس میکنی داری خودتو خالی میکنی اما نه تو داری فرکانسی به جهان میفرستی که میگی من از این جنس مشکلات بیشتر میخوام همونطور که برعکسش هم هست وقتی که توجه میکنی به یه اتفاق خوب و اون رو در طول رو با خودت میگی پاسخ این فرکانس اینه که از اون جنس اتفاق ها بیشتر و بیشتر برات پیش میاد و هی حالت بهتر میشه 🥰 و این برای همه صدق میکنه چون این قانونه جهانه و دیگه اینکه ما کم و بیش این احساس رو در ناخودآگاه خودمون داریم که دوست داریم مریض بشیم و بقیه بیان بهمون محبت کنن ، زنگ بزنن و ما هم یه ساعت بشینیم مو به مو در مورد اون بیماریمون صحبت کنیم و شاید احساس دلسوزی اونا ما رو آروم کنه ولی اون واسه یه لحظه است ما با هر بار توجه کردن به بیماری داریم یک عمر خودمون رو قربانی می کنیم فقط به خاطر اینکه به ما توجه بشه به خاطر اینکه از بچگی وقتی مریض میشدیم افراد دورمون جمع میشدن و احساس ارزش میکردیم و این جز بد ترین فرکانس هاست ما باید خودمون رو ارزشمند بدونیم ، من ارزشمند هستم به خاطر اینکه سلامت هستم به خاطر اینکه به این دنیا پا گذاشتم که با استفاده درست از قانون شرایط دلخواهم رو خلق کنم و لذت ببرم و چیزی جز این نیست ، چند وقت پیش از مدرسه که سمت خونه می اومدم سوار تاکسی های مسیر میشدم ، باورتوننن نمیشههه 😐 انگار راننده ها منتظر یه نفر هستن که هم نشینشون بشه و مدام در مورد مشکلاتی که دارن ، در مورد دلار و… باهاشون صحبت کنن و اون یکی تایید کنه بگه بله بله.. درست میگید ،، من واقعا حالم بده میشد از شنیدنشون حتی بعضی وقت ها زود تر پیاده میشدم که این حرف ها رو نشنوم ، با خودم میگفتم ببین من چند دقیقه توی این ماشین بودم چقدر حالم بد شد اون بی چاره هایی که مدام با تاکسی میرن چیکار میکنن ، دیگه از اون به بعد اسنپ میگرفتم ولی خیلی ارزششو داشت . دوستون دارم هر جا هستید سالم، ثروتمند و سعادت مند در دنیا و آخرت باشید ❤️🥰🥰🥰😘
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربون
خداروشکر میکنم که در مسیر شنیدن این آگاهی ها قرار گرفتم……
من بار اولی هست که کامنت میزارم،شاید زیاد درست نتونم منظورم رو بیان کنم اما با دیدن این فایل ارزشمند وظیفه خودم دونستم ک تجربه و باور اشتباهی رو که در این مورد داشتم با دوستان در میون بزارم.
به طور خلاصه بخوام بگم من در ۴سال اول زندگی مشترکم بی وقفه باهمسرم جنگ و بحث داشتم ،یکی از کارهای اشتباه من این بود که با صحبت کردن با دیگران در مورد عیب ها و بعضی رفتارهای شوهرم که مورد پسند من نبود علاوه بر جلب حس ترحم بلکه به این جنگ و دعواها در زندگی مشترکم تداوم بخشیدم و از ثانیه اولی ک تصمیم گرفتم این درد و دل کردن های مسخره را از زندگی ام حذف کنم ،از همان ثانیه به طور باورنکردنی آرامش را به زندگی مشترکم دعوت کردم، خود به خود باهمسرم ارام ارام به صلح رسیدیم
و در مسیر حذف ناآگاهی هایی که به روابطمان ضربه میزد به لطف خدای مهربان قرار گرفتیم،
و خداوند بزرگ و مهربان ،جایزه ای به ما اهدا کرد ،برای پایدار ماندن من وهمسرم بر این تصمیم و باور درست که در مورد مسایل و مشکلات زندگی مشترکمان نباید با دیگران درد و دل کنیم، بعد از گذشت یک سال از آن جنگ و دعواها و رسیدن به آرامش،
دختری شاد و خندان و زیبا به نام ارغوان هست که خداوند را بابت این هدیه ی گرانبها و دوست داشتنی شاکریم…
استاد جان، ممنونم که این فرصت را در اختیارمان قرار دادید تا با اشتراک گذاشتن تجربیات مفید دیگر دوستان، روند رسیدن به موفقیتمان سرعت بیشتری بگیرد.
در پناه الله یکتا همه ی مان شاد و سربلند باشیم..
سپاس خداوند بخشنده و مهربان
سپاس خدایی که هدایت من را بر خودش واجب کرد
سلام بر استاد عزیز خوش تیپ و مریم جان
سلام بر همه دوستان
من هیچ وقت دوست نداشتم مورد ترحم دیگران قرار بگیرم به همین علت خیلی از ناملایماتم با کسی صحبت نمیکردم ،با مادرم که هیچ وقت چون میدونستم خیلی ناراحت میشه….
اما تا دلتون بخواد با خدای خودم صحبت میکردم و باورم این بود که هرچه بیشتر ناله کنم خدا بیشتر به من توجه میکنه .این کار باعث تداوم فرکانس ناراحتی در من میشد و احساسم رو بد میکرد . شش سال پیش که برادرعزیزم دوره عزت نفس رو به من داد و استارت آشنایی با استاد بود ،تمام باورهام با خاک یکسان شدن .اگرچه ابتدا خیلی مقاومت داشتم ،چون اصلا مشاورها رو قبول نداشتم ،اما سخنان الهی استاد خیلی به دلم نشست و به گفته استاد شش ماه به خودم زمان دادم تا گفته های استاد رو کم و بیش بپذیرم و دنبال ضد و نقیض آن نباشم .نتایج یکی بعد دیگری ظاهر شدن و ۶ ماه تا حالا شد ۶سال.
از آن زمان به بعد حتی با خدا(که در حقیقت خودم هستم) هم شکوه نمیکنم و یاد گرفتم که با نگاه مثبت با خدا صحبت کنم و ازش همیشه هدایت بخوام .حال خوبم خیلی خیلی بیشتر شده ..
نمیگم ۱۰۰درصد موفقم اما شکایت به خداوند خیلی خیلی کمتر شده.
دوره عزت نفس انقلابی در من ایجاد کرد .خدایا شکرت به خاطر هدایت شدنم به این سایت.
استاد مدتی که فایل نمیگذاشتید واقعا یه چیز کم داشتم.سپاس از خدا به خاطر حضور شما در زمانی که من زندگی میکنم .
سلام استاد عشق
راستش انقدر کامنت ها پرمحتوا و ارزشمند هستند که من از خوندنشون سیر نمیشم و این اولین باریه که من تا این حد ترغیب به خوندن نوشته های دوستان شدم و گفتم یه چیزی از خودم بگم
من خب دقیقا پاشنه آشیلم همین موضوع بیماری ها و قدرت دادن به حرف پزشکهاست که بی چون و چرا هرچی گفتند درسته . و این فایل و تجربه های دوستان خیلی برام مفید بود
حالا تجربه ای که خودم دارم اینه که یه دکتری یه نوع قرص برای من تجویز کرد که بدنم نسبت بهش واکنش سختی نشون داد و وقتی یکدونه از اون قرص را خوردم فشارم برای اولین بار توی زندگیم بالا رفت و ضربان قلبم رفت روی ۱۶۰ و تپش قلب نامنظم و بسیار شدیدی گرفتم و انگار قلبم مشت میزد تو سینه م و بسیار ترسیدم و شبانه اورژانس رفتیم و دکتر سریع تشخیص داد که بخاطر اونقرص بوده و گفت تا میتونی آب بخور و ادرار کن که از بدنت دفع بشه و بعد خوب میشی . ولی چیزی که عجیب بود این بود که من دیگه خوب نشدم و مدام تپش قلب میومد سراغم طوریکه نصف شب ها فقط باید تا ساعت ۴ صبح راه میرفتم که صدای قلبم را نشنوم و تمام فکرم درگیر این موضوع شده بود و به محض اینکه بهش فکر میکردم تپش قلب میگرفتم حتی رفتم دکتر قلب نوار قلب و نوار آنزیم گرفت و گفت قلبت سالمه باید ذهنت را درست کنی . و البته یه قرص برای تپش قلب بهم داد و من چند بار خوردم و قلبم آروم میشد .
تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم به قلبم مسلط بشم و بهش دستور بدم و گفتم ببین دیگه حق نداری تپش های بی دلیل بگیری و با تمام وجودم بهش دستور دادم و تمام قدرتم را جمع کردم و با انگشت اشاره گفتم دیگه اجازه نمیدم اذیتم کنی ؛ یعنی تا قبلش با ناز و نوازش و قربون صدقه با قلبم حرف میزدم و براش گریه میکردم میگفتم ببخشید انقدر اذیتت کردم که تو بی اختیار ضربانت بالا میره و توی سینه من اینجوری ضربه میزنی ولی با این برخورد هرروز بدتر میشدم تا اینکه یکروزی بهش دستور دادم که این مسخره بازی را تمامش کن و من دیگه بهت بها نمیدم و هیچ قرصی بخاطر آروم کردنت نمیخورم گفتم دیگه حق نداری مانع آرامش من بشی و شاید باورتون نشه که از همون لحظه تمام شد و شاید بعد از اون دو سه بار اونم با فاصله چندروزه اونطوری شدم و بلند میشدم و بهش اخم میکردم و میگفتم چی بهت گفته بودم ؟😡و آروم میشد و بعد کلا تمام شد و راحت شدم. الان که مینویسم می بینم واقعا خودم باعث اون همه بی قراری شده بودم و خودم پای خودم را به مطب دکتر قلب باز کردم . چقدر کتاب خوندم که بتونم این موضوع را کنترل کنم . درسته اطلاعات خیلی خوبی در مورد حافظه اعضای بدن یاد گرفتم ولی تا خودم دستور صادر نکردم مشکل سرجای خودش بود . واقعا همه چیز ، خود ما هستیم . ما هستیم که دستور صادر میکنیم
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
سلام خدمت دوستان عزیزم
این دومین کامنتی هست که برای این فایل مینویسم
این فایل خیلی منو به تفکر برد در وجود خودم
از وقتی دیدم این فایل رو خیلی دارم بهش فکر میکنم و بیشتر از قبل بهش عمل میکنم که بیشتر برام بشه عادت و بره در ضمیر ناخوداگاهم
بعد کامنت اولی که نوشتم گفتم بزار یکم بیشتر بهش فکر کنم
گفتم وقتی من این حس جلب توجه رو داشتم قبلا کل خانواده ی من هم همینطور بوده
خود من هیچ وقت به خواهرام، برادرم و مادرم هیچ وقت محبت نمیکردم تا وقتی مریض نمیشدن
دیدم خود من وقتی دیگران مریض میشدن بهشون توجه میکردم و این شده بود که هر روز یکی مریض بود توی خونه ی ما
اولین بار وقتی از استاد کلاس تندخوانیم شنیدم که وقتی یکی مریضه بهش توجه کنید این دلسوزی بیجا باعث میشه که اون طرف بیشتر مریض بشه بخاطر این توجه شما پس باید به افراد بیمار اگر میخوایم کمک کنیم تا سالم باشن نباید بهشون توجه بکنیم
وقتی اینو شنیدم و به زندگی خودم نگاه کردم دیدم دقیقا درسته
وقتی در عمل این بی توجهی رو انجام دادم دیدم این یک قانونه
مثلا وقتی دیگه مامانم میگفت آخ پام آخ کمرم دیگه حتی ازش نمیپرسیدم چیشده کم کم اون خودش خوب میشد چون قبلا تا میگفت پام میرفتم ماساژ میدادم و دارو میدادم بهش کلی بهش میرسیدم
ولی وقتی این قانون بی توجهی رو فهمیدم گفتم من میخوام همیشه بهش عمل کنم
خیلی سخت بود برام ولی اینقدر تمرین کردم و گوشم رو ناشنوا کردم برای نیاز به توجه دیگران که الان شده برام عادت جوری که از نظر دیگران سنگدلی هست هرکی این اخلاق منو میبینه میگه تو چقدر سنگدل و بیخیالی فلانی داره درد میکشه تو اصلا خیالت هم نیست و جواب من اینجور مواقع چیه؟
میگم مهم نیست خودش خوب میشه بقیه تعجب میکنن ولی با این حرف من بصورت معجزه خودش خوب میشه چرا؟
چون دیگه توجهی بهش نشده
از وقتی یاد گرفتم بی بهانه عاشق خانواده ام باشم
از وقتی بی بهانه بهشون عشق میورزم
از وقتی که بی بهانه براشون غذاهای خوشمزه درست میکنم
از وقتی که بی بهانه بهشون محبت میکنم
این از نظر بقیه که زندگی مارو میبینن میگن لوسبازیه ولی برای من شده عادی
وقتی خانواده ام رو بدون هیچ دلیلی میبوسم بقیه میخندن میگن چقدر لوسی و دختر به این بزرگی اینکارا چیه که میکنی ولی نظر دیگران برام مهم نیست و خیلی راحت بهشون میگم کسی از شما نظر خواسته با این حرف بنده خدا دیگه چیزی برای گفتن نداره😁😁
دیگه کمتر توی خونه ی ما افراد مریض میشن یعنی خیلی خیلی کم
جوری که قبلا ۱۰۰درصد بوده ولی الان شاید ۲۰ درصد باشه شایدم کمتر
و من خیلی خوشحالم
چرا؟
چون از وقتی که من تغییر کردم آدمهای اطرافم هم تغییر کردن و این یکی از بزرگترین افتخاراتمه که با تغییر من کلی افراد تغییر کردن
این دقیقا همون چیزیه که استاد میگه وقتی تو تغییر میکنی با تغییر تو جهان هم تغییر میکنه الان میتونم این حرف استاد رو بیشتر درک کنم
در وجود خودم میتونم به جرات بگم که این احساس جلب توجه دیگه نیست محو شده
باز بخاطر این تغییر عظیم من باعث شده رفتار بقیه باهام تغییر کنه
یعنی آدمه همون آدم قبلیه ولی رفتارش با من فرق میکنه از دور که ببینیش اخم کرده یا داره با یکی بحث میکنه ولی وقتی چشمش به من میوفته ناخوداگاه لبخند میزنه بهم
اصلا فرقی نمیکنه که کی باشه چه خانواده و اقوام و همسایه یا چه کسی که برای اولین بار کنار خیابون ببینه
یعنی این انرژی در صلح بودن رو فرکانسش رو همه دریافت میکنن حتی حیوانات
خیلی پیش اومده دارم توی خیابون راه میرم سگ، گربه، پرنده، اسب…… وقتی میبینن منو خودشون رو نزدیک میکنن بهم بدون اینکه بترسن چون میتونن فرکانس آرامش درونیم رو دریافت کنن
این یعنی با تغییر تو جهان تغییر میکنه
خدای مهربانم رو سپاسگزارم که این احساس جلب توجه که از بچگی یادگرفته بودم و الان نزدیگ چهار ساله که دیگه در وجودم نیست
خدایا شکرت
استاد عزیزم سپاسگزارم که ماموریتی که خدا بهتون داده رو دارید به طور عالی انجام میدین و من با تمام وجودم تحسین تون میکنم ان شاءالله که همیشه خداوند یار و همراه و هدایت کننده تون باشه در لحظه لحظه ی زندگیتون
خدایا شکرت که در جمع خانواده ی عباسمنش هستم
خدایا شکرت که در مسیر توحید هستم
هر روز دارم کامنتهای دوستان عزیزم رو میخونم و کلی لذت میبرم و کلی بهم کمک میکنه
خدایا شکرت
بهترین بهترینها رو براتون آرزو دارم
ان شاءالله که همیشه غرق در شادی و لذت و احساس خوب و ثروت باشید در پناه خدای مهربان
عاشقتونم بینهایت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
سلام استاد عزیز وزیبا و خوش هیکل خدا را صد هزار مرتبه شکر که اینقدر عالی شدید خدارا شکر که شما تو امریکا هستید خدا را شکر که شما در بهترین مکان هستید زیر این اسمان بسیار زیبا چقدر این اسمان بالای سرتون زیبا است خدایا شکرت بابت این برج های بزرگ در اطراف شما خدایا شکرت بخاطر وجود این همه افراد ثروتمند که صاحبان انها هستند خدایا شکرت
استاذ عزیزم یک روزی شما گفتید اگر بخواهم شکر کنم خدا را بیشتر بخاطر وجود قوانین ثابت و الهی اون تشکر میکنم چون عدل به معنی واقعی را اجرا میکنه من ذهنم خیلی مقاومت داشت که چجوری اخه بخاطر قوانین استاد شکر گذاری میکنه و الان دقیقا استاد با سلول های بدنم دارم سعی میکنم ومیفهمم که شما درست میگفتید این قوانین درسته وبی عیب و عالی داره عمل میکنه قوانینی که به ما اجازه میده خلق کنیم هر آنچه را که میخواهیم خدایا شکرت که به ما اجازه داده ای از این قوانین به آسانی استفاده کنیم و لذت ببریم خدایا شکرت
استاد عزیز در جهانی که در اطراف ما ذهن های منطقی با انواع روشهای منطقی و تلاش های سخت میخواهند به ارزو هاشون برسن چقدر لذت بخشه استفاده از قوانین چقدر آرامیم چقدر حس خوب داریم معنی واقعی زندگی در لحظه را میفهمیم خدایا بینهایت شکرت که من را همواره لایق اگاهی بیشتر میدانی و به من اگاهی های لازم برای توسعه خودم و لذت بردن بیشتر را میدید من هر روز دارم رشد میکنم هر روز بهتر از دیروزم و هر روز میفهمم بدست اوردن و خلق خواسته هامون چقدر اسونه اگر از قوانین درست استفاده کنیم خدایا بینهایت شکرت بابت استاد عزیزم بینهایت شکرت از شما ممنونم که دریچه از اگاهی را بروی من باز کردید استاد عشق ♥️♥️♥️ دوستتوندارمموفق باشید و سالم
سلام ب همگی ✋🌱
استاد این فایل چقدرررر خوب بود،یعنی واقعا دلم میخواستم هندفری رو دربیارم و با خانواده گوش بدم و بهشون بگم ببینیننننننن آخه چقدر خوبه چقدر حقیقته
ولی نکردم این کارو،و گفتم خدا خودش هدایتگره همه ماست ب وقتش هر کی ک بخواد رو هدایت میکنه
🍃 استاد واقعا این دلسوزی توی خانواده ما بوده البته ب شکل نداشتن دلسوزی و بی احساس بودن😂
ک الان میگم مادر و پدر من ناآگاهانه و از روی بی احساس بودن شون چقدر باعث پیشرفت من شدن ک من الان هیچ توقعی ازشون ندارم و کاملا روی پای خودم هستم و نسبت ب هم سن و سالهای خودم موقعیت بهتری دارم.🌱
🍃 دقیقا موقع هایی ک ما مریض میشدیم پدر و مادر من هیچ عکس العمل متفاوتی نداشتن سوپی چیزی درست میکرد ولی اصلا دلسوزی نمی کرد و عزیزم عزیزم نمیکرد ،ی موقع هایی میگفتم چقدر آخه بی احساس مادرای مردم اینکارو میکنن اونکارو میکنن
و همین بی احساسی شون باعث شده بود ک ما خیلی کم مریض شیم و اگرم میشیم در حد یکی دو روز خوب میشدیم
🍃و حتی برا خود من دیگه عادت شده بود ک مریض شم اصلا نگم خودم ی چی میخوردم و جالب اینجاست در حد یکی دو روز بهبود کامل پیدا میکردم
جالب اینکه چند روز پیش خواهر من با دوچرخه ک ترمز نداشت با شدت تمام خورده بود زمین و حدود هفت هشت جای زخم ساییدگی نسبتا بد پیدا کرد،ولی اومده خونه سرحال و با خنده ب ما جای زخم شو نشون میداد،اصلا انگار دردی رو هم حس نمیکرد،منم خندیدم گفتم اوکی چیز زیادی نشده خدارو شکر بدتر از این نشده
🍃 اون استفاده ناآگاهانه بود،ولی الان آگاه شدم و میدونم ک نه بدبختی کسی رو گوش بدم نه از مشکلات خودم حتی با خدا هم صحبت نکنم
🍃 استاد دقیقا یک سری افراد در اطراف من هستن ک همیشه اتفاق بد براشون میوفته هرچی بدشانسی هست انگار برای ایناست
پول گم کردن،وسیله گم کردن،تصادف های پی در پی،دعواهای خانوادگی،مریضی،ووووو
الان فهمیدم ک چقد ب این و اون میگفتن و توجه جلب میکردن و میخواستن بقیه احساس دلسوزی کنن ک میکردن هم ولی ب قول شما در حد چند دقیقه احساس ترحم،ولی بعدش چی عایدت میشه،تو میمونی اون حس بد اون خود سرزنشی
🍃 الان وقتی اطرافیان یا همکارام در مورد مسائل اقتصادی و حوادث و غیره صحبت میکنن،خیلی زود فضا مو عوض میکنم و یا هندزفری میزارم،کلا هیچ صحبتی با کسی ندارم و از این بابت خیلی راضی هستم😊
🍃 شاید ب من بگن چقدر کم حرف شدی(البته ک قبلا هم بودم)ولی این کم حرفی نشان از افسردگی و ناراحتی نداره،اتفاقا بسیار شاد تر شدم،بیشتر میخندم،بیشتر غرق در آرزوهام میشم،سپاسگزار تر شدم،و در یک کلام حالم بهترررره و با تنهایی خودم خیلی حال میکنم😉
متشکرم 🙏🌱
🍃 مصمم تر شدم ک ب بدبختی های بقیه گوش ندم و اعراض کنم،و برای هیچ کس دلسوزی نکنم و بگم خدا ب یک اندازه در اختیار همه مون هست،کافیه صداش کنیم،ی صدای کوچولو هم کفایت میکنه چون اون خیلی خیلی بزرگ تره.😊