ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 45

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا ملکی گفته:
    مدت عضویت: 675 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام عرض میکنم خدمت استاد گرامی و خانوم شایسته عزیز -اگه بخوام از تجربه هام در این زمینه احساس قربانی شدن بگم یه کتاب تجربه دارم من وقتی بچه بودم برای جلب توجه پدرو مادرم گریه میکردم و بعدش خودم رو به بیحالی میزدم و به مروز زمان حملات پانیک رو جذب کردم و چندسال قرص خوردم و تقریبا 9 ماه پیش با خودم عهد کردم که درموردش حرف نزدم قرص رو قطع کردم دیگه بهش توجه نکردم و خودبخود خوب شد و الان دارم میفهمم خودم خوبش کردم همنطور که خودم جذب کرده بودم خدای مهربان کمکم کن بقیه تضادهام رو هم با اعراض از اون درست کنم خدایا بهم بگو چطور درمورد مسائل مالی هم به نبودش فکر نکنم و پول رو به سمتم جذب کنم من ناتوانم خدایا خودت کمکم کن *

    از استاد عزیز برای منطق هایی که درک کردن و بیان کردن و مارو به این مسیر کمک کردن سپاس گزارم

    موفق و پایدار باشید*

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    هدیه گفته:
    مدت عضویت: 921 روز

    سلام به استاد عزیزم و ممنون از این فایل عالی…

    دوتا تجربه ای که من از توجه کردن به ناخواسته ها و رشد اون در زندگیم میخام بنویسم اولیش برمیگرده به سال ها قبل و زمانی که توی سن بلوغ بودم و مثل همه افراد توی این سن صورتم شروع کرد به جوش زدن و من اینقدر به این جوش های کوچیک توجه میکردم و افسوس میخوردم و هر روز و هر روز توی آیینه بهشون نگاه میکردم که بعد چند وقت دقیقا همون نقطه صورتم که جوش داشت یک کیست عفونی بسیار دردناک و بزرگ به وجود اومد و برای من مثل کابوس بود و نکته جالب اینه که اینقدر از وجود اون کیست من ناراحت بودم و مدام بهش توجه میکردم که دقیقا اونطرف دیگه صورتم یدونه کیست دیگه همون اندازه در اومدو من تا سال ها باهاشون درگیر بودم از آمپول های بزرگ خشک کنند و غیره تا زمانی که فهمیدم این ها رو من با توجه و نگرانی خودم به وجود آوردم و دقیقا وقتی به این موضوع آگاه شدم و توجه مو کم کردم کیست ها شروع شدن به خشک شدن و کوچیک شدن و از بین رفتن….

    و تجربه دوم اینکه من هر زمانی که میخاستم یک کار جدید یک تجربه جدید شروع کنم وسایل مورد نیاز شروع اون مهارت یا کار یا هر چی نداشتم و باید چندین وقت صبر میکردم تا شرایط درست بشه و من بتونم شروع کنم مثلا میخاستم شروع به کار گرافیک و تصویر سازی دیجیتال کنم که لپ تاپ نداشتم و مدت ها صبر کردم تا شرایط برام اوکی بشه یا مثلا یک کاری رو شروع کردم که نیاز به مدل داشتم برای شروع کار و چندین ماه طول کشید تا من کسی پیدا کنم که مدلم بشه در حالی که افرادی از من دیرتر شروع کرده بودن و از فردای همون روز یه عالمه مدل پیدا کردن …و زمانی که فهمیدم این الگو مدام داره تکرار میشه و طبیعی نیست، با خودم فکر کردم چرا این اتفاق افتاده فهمیدم من یک باوری دارم در ناخوداگاهم که انگار هر چی شرایط برای شروع سخت‌تر باشه بهتره و من ادم سخت گوش تر و موفق تری ام و من با آب و تاب اینو برای بقیه تعریف میکردم که من در چه شرایطی شروع کردم و چقدر سختی کشیدم ،چقدر امکانات اولیه رو نداشتم و بعد فهمیدم ریشه این داستان به پدرم برمیگرده .. همیشه برای من تعریف می‌کرد به چه سختی مدرسه میرفتن و چقدر سخت کاری که میخاستن شروع میکردن و چون پدرم همیشه قهرمان زندگی من بود این در ذهن منم شکل گرفته بود که باید سختی بکشم تا رشد کنم و تا پول در بیارم تا حتی بخوام کاری شروع کنم این دیگه اوجشه که حتی برای شروع باید با سختی باشه چه برسه به ادامش …

    اما خلاصه با آموزش های شما فهمیدم که نه و از این خبر ها نیست میشه با راحت ترین شرایط ممکنه جلو رفت و دنیا دقیقا هر چیزی که نیاز داری بهت میده و تازگی افتخارم اینه من راحت به همه چی رسیدم و خود دنیا و خدا پازل های مسیر رو برام میچینه و من فقط حرکت کردم توی مسیر ..

    و یه دنیا ازتون ممنونم️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1273 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ»

    (ﭘﺲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺯﻳﺮ ﻧﻈﺮ ﻣﺎ ﻭ ﭘﻴﺎم ﻣﺎ ﻛﺸﺘﻲ ﺑﺴﺎﺯ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺗﻨﻮﺭ [ ﺍﺯ ﺁﺏ ] ﻓﻮﺭﺍﻥ ﻛﻨﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ای ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﺸﺘﻲ ﻛﻦ ، ﺟﺰ ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ [ ﻋﺬﺍﺏ ] ﺑﺮ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﻪ [ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﻗﻄﻌﻲ ﺷﺪﻩ ] ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ [ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺷﺮﻙ ﻭ ﻛﻔﺮ ] ﺳﺘﻢ ﻭﺭﺯﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺑﺎ ﻣﻦ ﺳﺨﻦ ﻣﮕﻮﻱ ، ﺯﻳﺮﺍ [ ﻫﻤﻪ ] ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻧﻲ ﺍﻧﺪ .(٢٧)

    «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»

    (ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﺮ ﻛﺸﺘﻲ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻳﺪ ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺑﮕﻮ : ﻫﻤﻪ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻫﺎ ﻭﻳﮋﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺳﺘﻢ ﭘﻴﺸﻪ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ .(٢٨)

    «وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ»

    (ﻭ ﺑﮕﻮ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﻲ ﭘﺮﺧﻴﺮ ﻭ ﺑﺮﻛﺖ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭ ، ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻓﺮﻭﺩﺁﻭﺭﻧﺪﮔﺎﻧﻲ .(٢٩)

    «إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»

    (ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ [ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ] ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﺒﺮﺕ ﮔﻴﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﺎ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻴﻢ .(٣٠) (سوره مومنون)

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    خدایا، اربابم ، از تو درخواست هدایت و نور و آگاهی میکنم؛ همانگونه که به اهل ایمان وعده دادی «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» خدایا مرا از تاریکی های جهل و نادانی خودم و مدارهای شرک و کفر رها کن و از نور خودت بر قلب و جان من ببار و مرا در مدار نور و توحید اوج بده که من فقط و فقط محتاج خود تو هستم. کمکم کن تا چیزی بنویسم که مایه رشد و آگاهی و خشوع و خضوع و بندگی من باشه.

    «وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    سلام و درود به استاد عباس منش جانم

    سلام و درود به استاد شایسته عزیز و بزرگوار که اینقدر متعهدانه هر روز دارید سایت رو برامون فعال نگه میدارید. ازتون سپاسگزارم.

    سلاااااااااااااااااام و دروووووود فراووووووون به دوستان نازنینم (با کلی «الف» و «واو» اضافه و مقدار زیادی ایموجی چشمان قلبی و لبخند و قلب رنگی و سایر موارد ) از صمیم قلبم دوستتون دارم دوستان عزیزم و دلم براتون تنگ شده بود.

    این که جدیداً کودک درون حمید امیری کمتر شلوغ بازی در میاره توی سایت اینه که نامبرده سرش توی درس و مشق دوره دوازده قدم و دوره لیاقته. توی سایت هم میام عین میگ‌ میگ‌ رد میشم و میرم.

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت این فایل و این اساتید توحیدی که داریم. این فایل از هر زاویه ای که بهش توجه کنی بینظیره. اینقدر مشتاق صحبت های ارزشمند استاد بودم که اصلا حواسم نبود از ابتدا تا انتهای فایل هوا روشنتر شد و خورشید چقدر بالاتر اومد . چقدر این شهر تمیزه و چقدر زیبا و منظمه. الهی صد هزار مرتبه شکر. فکرشو نمیکردم توی یه روز دوتا کامنت بذارم.(فکر کنم برگشتم به تنظیمات کارخانه) صبح فایل نشانه روزانه ام رو دیدم که قسمت 178 زندگی در بهشت بود و اتفاقاً استاد و استاد با اسکوتر میرن توی همین شهر زیبای تمپا و زیباییهای River walk رو با چندتا آهنگ انرژی مثبت به تصویر میکشن.

    abasmanesh.com

    و در ادامه این فایل رو دیدم و از آگاهیهای توحیدیش لذت بردم. اون زمانی که این فایل اومده روی سایت و من حتی زیرش کامنت هم گذاشته بودم فکر میکردم من خییییلی کارم درسته ، اصلا کار درست بودن از من معنی گرفته و من خیلی پرفکت هستم، و من اصلا احساس قربانی شدن و نیاز به ترحم و توجه رو ندارم.

    در ادامه به لطف خداوند تکاملم رو طی کردم و کمی بهتر از قبل شدم و خداوند من رو هدایت کرد به آگاهی های دوره طلایی عزت نفس و بعد از اون احساس لیاقت. و فهمیدم بچه جون حالا حالا ها باید شاگردی کنی. دیدم نه تنها خوب و عالی نیستم که کلی هم باور مخرب و پاشنه آشیل دارم که باید روشون‌ کار کنم. مخصوصاً توجه و احساس ترحم جلب کردن.

    (توی پرانتز هم اینو به دوستان بگم ، خدا رو شاهد می‌گیرم توی این دو سال و خورده ای که دارم روی خودم کار میکنم به این تجربه رسیدم که دریافت محصولات استاد هیچ ربطی به وضعیت مالی شما نداره. اگر ما رشد کنیم جهان ما رو وارد مدار این آگاهی ها میکنه، از جایی که فکرشو نمی‌کنیم بهای محصولات به حساب مون میاد، به الله قسم اصلا بحث پولش نیست، از پول مهمتر ، رشد و تکامل ماست که محصولات رو میاره توی پروفایل مون)

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    خب بریم سراغ موضوع فایل.

    یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. فکر کنم یک سال پیش بود یا کمی بیشتر، از عسلویه برگشته بودم مرخصی و یه بعد از ظهری بود با ماشین رفته بودم توی یکی از روستاهای بخش ساحلی بوشهر. یه روستای خیلی کوچیک که یه ساحل بکر و آروم داره و من نشسته بودم توی ماشین و داشتم منظره غروب و دریا رو تماشا می‌کردم. کلاً به خاطر محیط کارم نیاز به این دارم یه وقتایی رو برای خودم تنها باشم. یه ماشین گشت پلیس دریابانی اومد توی ساحل و به من گفت که چی میخوای اینجا تو ساحل. حالا توی پرانتز هم بگم اینها یبار رد شدن رفتن و من توی ماشین پامو گذاشته بودم روی داشبورد داشتم دریا رو تماشا می‌کردم ولی بقول استاد توی دوره عزت نفس بدم نمیومد بهم گیر بدن تا احساس قربانی شدن کنم. احساس ترحم کنم. رفتن ‌ساحل رو گشت زدن و برگشتن دیدن من بهشون اعتنا نمیکنم یه جورایی بهشون برخورد (بهشون برخورد که چه عرض کنم، فرکانس من اتفاق رو جذب کرد) اومدن گفتن برای چی تو ساحلی، اینجا چی میخوای. کارت شناسایی بده ، تو ماشین رو سرک کشیدن. بهشون گفتم شما پلیس دریابانی هستین، منم سوار قایق نیستم. سوار ماشینم، فقط پلیس راهور می‌تونه مدارک منو چک کنه. جر و بحث لفظی بین ما بالا گرفت من یه کارت شناسایی بهشون نشون دادم و صندوق عقب ماشین رو براشون باز کردم و بهشون گفتم برای بازدید از ماشین باید حکم قضایی داشته باشید بدون مجوز نمی‌تونید. بنده خدا برام یه مشت خط و نشون کشید که ما برات صورت جلسه میکنیم. و من هم گفتم آقاااااااااااا منو از صورت جلسه نترسون. حالا میبینیم … زنگ زدم سامانه تلفن گویای گزارشات مردمی پلیس و همه ماجرا رو شرح دادم. و البته که حق با من بود. ولی جهان هستی نمیپرسه چقدر تو بر حق بودی، میگه اکی فرکانس شما دریافت شد، شما از این اتفاقات دوست داری منم بیشتر و بیشتر از این اتفاقات بهت هدیه میدم.

    خدا رو شکر میکنم که آموزشهای استاد توی دوره دوازده قدم به دادم رسید وگرنه الان خدا می‌دونه توی چه وضعیتی بودم. من خودم این درگیری رو درست کردم، خب اون بندگان خدا داشتن ماموریت شون رو انجام میدادند، اصلا بعداً من فهمیدم گشت زدن سواحل هم جزیی از وظایف اونهاست. هرچند هنوز هم با پرسنل پلیس مقاومت دارم ولی آگاهانه دارم تلاش میکنم هر وقت میبینم شون بگم اینها انسانهایی هستند که دارن برای امنیت و آرامش تلاش میکنن و سعی میکنم به دید مثبت و احترام بهشون توجه کنم. حتی شده یه وقتایی باهاشون سلام و احوالپرسی میکنم.

    خلاصه نتیجه تماس ما این شد که فرمانده اون بندگان خدا زنگ زد بهم، و خیلی بزرگوارانه ازم عذرخواهی و دلجویی کرد، چند روز بعد اداره بازرسی شون زنگ زد هم عذرخواهی میکردن و هم میگفتن بیا تا ما به شکایتت رسیدگی کنیم و باهاشون برخورد کنیم. من میگفتم نه نه من اون موقع ناراحت بودم تماس گرفتم، و الان هیچ شکایتی ندارم، اصرار میکردم که لطفاً توبیخ شون نکنید اونها داشتن ماموریت شون رو انجام میدادن، من وظیفه داشتم خویشتنداری کنم. بقول مولانا «چون تو با بد ، بد کنی پس فرق چیست؟»

    این اتفاقی بود که من خودم با فرکانسهای خودم جذبش کرده بودم و اگر برنمیگشتم به مدار قانون و آموزش های استاد، خدا میدونست چه چک و لگد هایی از جهان دریافت میکردم. جهان اصلا نمی پرسه چقدر حق با تو بود، اون میگه من فرکانست رو میگیرم و برات تقویتش میکنم و بیشتر و بیشتر برات می‌فرستمش. حالا چه مثبت بفرستی چه منفی. «کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا» (هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می‌دهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز منع نشده است) (20 أسراء)

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    مثال بعدی که به ذهنم میرسه گلایه کردن و ناشکری های من از محیط کار و همکاران و همچنین زندگی زناشوییم بود. دوستان باور کنید همین الان هم که یادم میاد مطمئنم حق با من بود و من حرف ناحق نمیزدم، ولی جهان کاری نداشت که چقدر حق با منه، همون شرایط و همون اتفاقات و همون تضاد ها رو بیشتر و بیشتر و بیشتر بهم برمیگردوند ؛ و این وسط من آرامش ذهن و تمرکز و انرژیم رو قربانی میکردم. تمرکز و انرژی که اگه برای رشد و پیشرفت خودم میذاشتم کلی موفقیت برام می‌داشت. یه زمانی اوایل کار کردن روی 12 قدم، باید تلاش میکردم تا از ناخواسته ها اعراض کنم ، بعداً دیدم اعراض کردن تبدیل شده به توجه به زیباییها و ویژگی های مثبت. نمیگم همین الان هم خوب دارم عمل میکنم ولی خدا رو شکر اعراض کردن خیلی راحتتر شده، و در اکثر اوقات توجه به زیبایی ها برام راحتتر شده و نتیجه اش این شده که در اکثر مواقع حالم خوبه، فرکانسم مثبته و از درون احساس سپاسگزاری رو دارم. هر وقت که بیاد خدا می‌افتم از صمیم قلبم مشتاقش میشم و دلم میخواد بیشتر و بیشتر باهاش حرف بزنم.

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    توی فایل وقتی استاد گفت خداوند به پیامبرش میگه در مورد ناخواسته ها با منم صحبت نکن یاد این عبارت افتادم که میگه «وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا» وقتی رفتم کلمه «تخاطبنی» رو سرچ کردم دیدم این عبارت دوبار تکرار شده و هر دو بار خطاب به نوح هست، یکبار آیه «27 مومنون» و یکبار در آیه «37 هود» . خطاب های مشابهی به پیامبر اسلام هم داره مبنی بر اعراض از شرایط و افرادی که ناخواسته هستند؛ و تمرکز گذاشتن روی اصل ماموریت و توحید.

    وقتی آیات سوره مومنون رو میخوندم دیدم چقدر نورانی و آگاهی دهنده است.

    خلاصه مفهوم آیات اینه اگه اون بیرون اتفاقات ناخوشایند رو داری میبینی که حالتو بد می‌کنه تمرکز بذار روی هدف و ماموریت خودت. کشتی نجات خودتو بساز، خود رو مجهز کن. تمرکز بذار روی اصل و نه حاشیه. آقای نوح پیامبر که 900 سال عمر کردی ، حتی 900 سال هم زمان بذاری نمیتونی دیگران رو تغییر بدی (فکر کنم اصلا فلسفه عمر طولانی نوح پیامبر همین بوده که خدا ثابت کنه حتی 900 سال هم زمان بذاری نمیتونی آدم های غیر هم مدار رو هم مدار کنی) حواست به ماموریت خودت باشه، نشانه ها و هدایت ها رو دنبال کن، احساس سپاسگزاری رو داشته باش و مطمئن باش طبق قوانین بدون تغییر الهی خداوند اهل ایمان رو از اهل ظلم جدا می‌کنه. خداوند همیشه تر و خشک رو از هم خدا می‌کنه. مدار توحید مدار همه نعمتها و بهترین جایگاه هاست و این آیه که انسان رو به شگفتی میندازه.

    «إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»

    ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ [ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ] ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﺒﺮﺕ ﮔﻴﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ; ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﺎ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻴﻢ.

    مهم نیست چقدر حرف بزنی حمید ، خداوند قطعاً امتحانت می‌کنه.

    با چندتا حرف تاکیدی داره میگه به این ماجرا خوب توجه کنید توش کلی درس داره براتون. آقا ما از قسمت ازتون امتحان میگیرمااااا ، نیای بگی نخوندم، نمیدونستم، اشتباهی دستم در رفت فرکانسم منفی شد. حمید سرت تو کار خودت باشه.

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر توحیدی و این فایلهایی که مایه رشد و پیشرفت و آگاهی و تکامل ماست. از شما استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار بینهایت سپاسگزارم و از درگاه خداوند براتون بهترین ها رو درخواست میکنم.

    خدایا ، پروردگار من ، کمکم کن هر روز بیشتر و بیشتر به این آگاهی ها عمل کنم و هر روز توحیدی تر و سپاسگزارتر باشم‌.

    خدایا کمکم کن به زیبایی ها توجه کنم و روی خودم تمرکز بذارم. بنده هات رو قضاوت نکنم. کمکم کن یادم بمونه هر انسانی در هر جایگاهی به تو وصله، و بخشی از روح تو در وجودش هست ، پس به زیبایی هاشون توجه کنم، یادم بمونه که فقط تویی که اجازه داری بندگانت رو قضاوت کنی. من نه تنها قدرت قضاوتگری ندارم، بلکه باید پاسخگوی فرکانسهایی که فرستادم هم باشم.

    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

    دوستان عزیزم، اساتید بزرگوارم از درگاه ارباب وهاب و رزاق و رحیم مون ، برای همه تون بی نهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و امنیت و شادکامی و سلامتی درخواست میکنم.

    «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

    «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

    «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
    • -
      آزیتا گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سلام شبتون بخیر حمید عزیز

      بعد از مدتها کامنت جدیدی از شما دیدم چه جالب من امروز بعدازظهر داشتم به دخترم می گفتم دقت کردی دیگه خبری از حمید عزیز نیست فکر کنم سرش شلوغ شده وسرگرم کارخانه ودیگه توی سایت فعال نیست من وهردو دخترانم. چند سالی هست که عضو سایتیم وداریم با آموزشهای استاد زندگی می کنیم البته در حد توان ودرکمان والبته در دوره حس لیاقت هم باهم هم دوره بودیم والن که داشتم کامنت بچه هارو می خواندم بر خوردم به کامنت شما که همین بعدازظهر قبل نوشتید که ما به یادتون افتادیم وخیلی خوشحال شدم که همچنان قوی و محکم دارید ادامه میدید وهستید الهی شکر موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1273 روز

        سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، الهی که همیشه حالتون عالی عالی باشه و در کنار دختراتون از بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش پروردگار متنعم باشید.

        از شما خیلی ممنون و سپاسگزارم.

        خیلی ممنونم که بیاد من بودین، راستشو بخواین یه جورایی وقت کم میارم برای نوشتن کامنت، هستم توی سایت فایل میبینم ولی بیشتر تمرکز گذاشتم روی دوره دوازده قدم، واقعاً یه گنجینه است گاهی اوقات یه جلسه اش رو چندین و چند بار گوش میدم ولی بازم میگم کافی نیست.

        امیدوارم به لحاظ زمان و شرایط و نتایج اونقدری بتونم مفید باشم که بیام و برای دوستان از نتایج حرف بزنم.

        از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون.

        در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      سلام حمید آقوی آتش نشان گل

      چه عکس پروفایل قشنگی داری.

      ممنون بابت کامنت خوب و اثر میگ میگی جذابت…کارت درسته آقو!

      من در عید چند سال پیش، از میون شعله های عسلویه با ماشین رد شدم و رفتیم کوشکنار پارسیان جات خالی، ولی رد شدن من با ماشین پنجره بسته از میان شعله های دوطرف جاده همان و کباب شدن ذهنی و بدن، همان!

      آقو، خیلی دمت گرمه به مولا که میون این آتیشا کار میکنی و آنقدر خوب و عالی کنترل ذهن داری…واقعا دمت گرم.

      امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشی. من هم سالها کنار کوره لاستیک کار کردم و تنها چیزی که حالم را در به زعم دیگران جهنم آن سالها، بهشتی نگه میداشت، روحیه بهشتی خودم بود، که همان جا هم همه چیز را قشنگ میدیدم، ولی دلیل این زیبا بینی، چیزی پشت پلکهای خودم بود…

      به این روح بهشتی، بیشتر از دیگران نیاز داری، همیشه مستدام باشد.انشالله.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی کاکام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1273 روز

        سلام و درود فراوان به شما برادر عزیزم ، علی آقوی گل ، ببییییییینهایت ازت متشکرم بخاطر این کامنت پر از انرژی مثبت. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.

        خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر موفقیت ها و نتایج طلایی تون.

        راستشو بخواین عسلویه اونقدرها هم هوا بد نیست. یه وقتایی گرم و شرجی میشه ولی همونم لذت‌بخشه. طبیعت عسلویه خیلی زیباست. ساحلش بسیار زیبا و بکره. اگه ان شاالله بازم اومدی اینطرفا ساحل خلیج نایبند فقط ده دقیقه با عسلویه فاصله داره و یه روستایی به نام هاله‌. وااااقعا خیلی خیلی انرژیش مثبته. جنگلهای حرا هم که مثل یه نیایش‌گاهه برام یه وقتایی میرم با صدای دریا و باد و پرنده ها نیایش میکنم.

        اون مشعل ها وقتی از کنارشون رد میشی یه کم حرارت دارن ولی توی این 10-12 سالی که عسلویه بودم 10 بار پای اون مشعل ها نرفتم. کار کردن توی پالایشگاه ساده تر از اونی به نظر میرسه که از بیرون دیده میشه. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. سختی‌هاش هم خاطره میشه. من دیگه دارم کم کم باهاش به صلح و آرامش میرسم. چون تنها راه اینکه بتونم برم یه مرحله بالاتر اینه که اینجا بتونم باهاش به صلح برسم . همون کاری که خودتون انجام دادین. به صلح رسیدن با محیط کار سخت و شاید همکاران سر سخت.

        یه زمانی تلاش میکردم از همکارانم فاصله بگیرم و بشدت ازشون اعراض کنم. چون از ناخواسته ها میگفتن، الان هم همون‌جوری ان ولی من عجیب دوستشون دارم. دیگه مثل گذشته ازشون فراری نیستم. باهاشون هم دلی نمیکنم توی بحثهای ناخواسته. ولی اگه اطلاعات کاری بخوایم با همدیگه گفتگو میکنیم. از طرفی به این باور رسیدم حتی بدترین آدمها روح خداوند رو در درونشون دارن و هر لحظه از خداوند درخواست کنن میتونن بهش وصل بشن. یا اینکه اون آدمی که من فکر میکنم منفیه شاید در واقع خیلی هم مثبت و توحیدی باشه ولی من هنوز به مدارش دسترسی ندارم. من ویژگیهای مثبتش رو ندیدم.

        ازت متشکرم علی جان برادر عزیزم. که با کامنتت بهم انگیزه و انرژی مثبت دادی که بازم بنویسم. سپاسگزارم ازت. تاثیر انرژی مثبت شماست.

        در پناه رب العالمین همیشه همیشه شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی.

        «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
        • -
          علی بردبار گفته:
          مدت عضویت: 1862 روز

          سلام حمید کاکو

          ممنون که جواب کامنتم رو دادی. سپاس بیکران.

          من پونزده سال پیش، نایبند و هاله و شبه جزیره حفاظت شده رو اومده م… راست میگی، یه لاک‌پشت بزرگ دو متری وسط دریا دیدم که هنوز خوابشو میبینم.

          چه عرب‌های با معرفت و شریفی داره… اون دهات. میگفتن آب و گاز ! نداریم، ولی باز به خاطر عید نوروز از خونشون تو قطر، به نایبند برگشته بودند. خیلی با معرفت بودند اون مردم.

          ما هنوز هم هرسال تا سیراف میایم و همون جا میمونیم…. قبرستون سیراف رو دیدی؟ عجایب خلقتی یه. از زمان معاصر توش آدم خوابیده تا… اون بالاهاش که به کوه میرسه، توی کوه غارهایی هست که گفتن زمان زرتشتیها، مرده ها رو توش میذاشتن واسه کراکس(جمع کرکسها!)

          اونجایی که کار میکنی، خیلی جاذبه های عجیبی اطرافش هست. مهمترینش هم بومیهای فوق العاده ش هست به نظرم. مردم مهربان.

          من از کارم بازنشست شده م. با قهر و حال بد هم از پیش رفقایم رفتم و حالا که گفتی همه همکارهات رو دوست داری، بهت حسودیم شد. زنده باد! توشاگرد اول کلاس عباسمنش هستی، این دلیلشه!

          برم راجع به اینی که گفتی، هی فکر کنم! این، قطعا پاشنه آشیل منه. این که فکر میکنم چون در مدار روشن بینی و شادی هستم، لاجرم باید از آدم‌های غرغرو و بدبین بدم بیات….. نه، این درست نیست. ممنونم که نوشتیش. خیلی تحسینت میکنم.

          خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علیرضا دهقانی گفته:
      مدت عضویت: 572 روز

      سلام به اقاحمید امیری.عزیز خواستم بابت ذکر آیه های قرآنی که یاد آور قانون خداوند هستند وتوزیع دادن قانون‌های خداوند به زبان ساده روان وگیرا تشکر کنم امیدوارم سرشار از نعمت های خداوند باشید دوست دارم یک بار دیگه کامنت شمارو بخونم ولی الان جایی هستم که باید برم بعد حتما می خونم به امید موفقیت همه به خواست و اراده پروردگار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1273 روز

        سلام و درود برادر عزیزم آقای دهقانی بزرگوار. بینهایت از لطف شما سپاسگزارم ، الهی که حال دلتون عالی عالی باشه.

        از شما متشکرم بخاطر کامنت ارزشمند تون.

        اعتبار این کامنت ها با خود اربابه. منت سر بنده هاش می‌ذاره و بر قلبمون جاری میشه. الهی که همیشه بتونیم به خداوند متصل باشیم. گوهر مقصود ما خودشه.

        در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی ان شاالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      لیلی اسفندیاری گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      سلام حمیدخان سایت .

      حالتون خوبه ؟

      میشه من از راه دور یه دسته گل تقدیم روی ماهتون بفرستم ؟ تقدیم اون فکر معرکه تون ؟

      بعضی ها هستن از جمله خودم وقتی کامنت میذاریم اون کامنت فقط یه ردپا برای خودمون هست ، ولی بعضی افراد مثل شما نه فقط برای خودت برای صدها هزاران نفر مینویسی و فکر کنم حتما تا حالا اینو متوجه شدید .

      این قسمت از کامنت شما رسما منو داغون کرد و البته آبادم کرد درنهایت:

      “””مثال بعدی که به ذهنم میرسه گلایه کردن و ناشکری های من از محیط کار و همکاران و همچنین زندگی زناشوییم بود. دوستان باور کنید همین الان هم که یادم میاد مطمئنم حق با من بود و من حرف ناحق نمیزدم، ولی جهان کاری نداشت که چقدر حق با منه، همون شرایط و همون اتفاقات و همون تضاد ها رو بیشتر و بیشتر و بیشتر بهم برمیگردوند ؛ و این وسط من آرامش ذهن و تمرکز و انرژیم رو قربانی میکردم. تمرکز و انرژی که اگه برای رشد و پیشرفت خودم میذاشتم کلی موفقیت برام می‌داشت. یه زمانی اوایل کار کردن روی 12 قدم، باید تلاش میکردم تا از ناخواسته ها اعراض کنم ، بعداً دیدم اعراض کردن تبدیل شده به توجه به زیباییها و ویژگی های مثبت. نمیگم همین الان هم خوب دارم عمل میکنم ولی خدا رو شکر اعراض کردن خیلی راحتتر شده، و در اکثر اوقات توجه به زیبایی ها برام راحتتر شده و نتیجه اش این شده که در اکثر مواقع حالم خوبه، فرکانسم مثبته و از درون احساس سپاسگزاری رو دارم. هر وقت که بیاد خدا می‌افتم از صمیم قلبم مشتاقش میشم و دلم میخواد بیشتر و بیشتر باهاش حرف بزنم.”””

      زمانهایی زیادی هست که به استاد عزیزمون گوش میدم ولی در درونم یه چیزی میگه : لیلا شرایط آدمها با هم خیلی فرق داره تفاوت های فردی خیلی پررنگه و دیوانه میشم که خدایا هدایتم الان از این بخش یا بخشهای آموزش استاد چه استفاده ای بکنم

      و میرسم به کامنت حمید امیری .

      به بزرگی خود خدا قسم این زنجیر ها خیلی محکم ولی در عین حال با ظرافت ما رو بهم وصل کردن .

      من به خدا در خواست میدم و از خدا از زبان شما جواب منو میده .

      اونجا که نوشتید حق با من هم بود همیشه ولی جهان هستی کاری نداره که چقدر حق با منه و مثل آیینه باز همون شرایط و اتفاقات رو بهم نشون میده …

      دلم میخواد از خوشحالی جیغ بزنم ولی به انرژیم نیاز دارم که بتونم سکوت کنم و از منفی ها اعراض کنم و تمرکز کنم بر نکات مثبت شرایط زندگیم و شکر گذاری کنم ….

      نمیدونم چند نفر می فهمن که گاهی فقط تو خودت هستی و خدای خودت و باید فقط به حرفش گوش کن و محجوبانه سکوت کنی و ایمانت رو نشون بدی اعراض کنی و عمل کنی . تمرکز کنی به اونچه که میخوای .

      روزای اول هیچی از آموزشهای استاد نمی فهمیدم و فکر میکردم میفهمم هههه خخخ

      این درجه از نفهمی رو هم جدیدا کشف کردم که چقدر حالمو خوب کرده .

      به خدا این اعراض کردن بسیار کار حساس و غیر ساده ای هست ولی شدنیه .

      باید مرد میدون باشی تا بتونی .

      شما تونستی میتونی پس منم میتونم .

      یکبار یه کامنتی نوشتم و اشاره غیر مستقیمی خیلی ظریف به شرایط خاصی که توش زندگی میکنم کردم و مریم جونم کامنتم رو خوندن و لایک کردن .

      اونجا بود که فهمیدم آفرین لیلا مسیرت همینه فقط ادامه بده و برو جلو . خواهش میکنم استمرار داشته باش دختر قوی .

      و به خاطر خودم دارم ادامه میدم .

      به خاطر خدای خودم که بهم قول داده منو به همه خواسته هام میرسونه و اگه الان بتونم شادی برای خودم خلق کنم پس شادتر هم خواهم بود .

      کلید این ماجرا اعراض از منفی هاست .

      همونکه شما نوشتی و بعد سپاسگزاری برای اونهمه نعمت هامون .

      تو خانواده بهم میگن :

      هیچی بی خیال ….

      تو خانواده بهم غیر مستقیم میگن :

      خیلی ماهی خیلی خیلی زیاد

      حمید خان خیلی ممنونم که مینویسید .

      اینقدر خوب و عالی و تکون دهنده و واضح و با معنی

      مرسی که هستید و می نویسید .

      خدایا شکررررررت که این آدمهای توحیدی و سالم و به قول خودم آدم حسابی رو سر راه من گذاشتی

      امیدوارم همیشه در مدارهای بالای ثروت شادی سلامتی عشق توحید و هر اونچه ذهن ناب پاک پر قدرتون میخواد باشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1273 روز

        سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم ، بینهایت از شما بخاطر کامنت ارزشمند تون سپاسگزارم، و از درگاه خداوند میخوام که حالتون خوب و مثبت و عالی باشه. الحمدلله رب العالمین.

        از شما ممنونم که منو تحسین کردین ولی واقعیت اینه یه وقتایی یه حسی منو ترغیب می‌کنه برای نوشتن و اغلب مواقع هم درگیر این نجوا میشم که تو آدم مناسبی برای نوشتن نیستی. دیروز صبح بود که داشتم کامنت شما رو میخوندم و پایان شیفت کاریم بود داشتم برمیگشتم خوابگاه. توی مسیر این موضوع به ذهنم رسید که من چرا با آگاهانه جلوی پاسخهای دوستان دیوار گذاشتم، یعنی واضح و روشن از خداوند خواستم که بچه ها برام کامنت نفرستن. چون نمیتونم به همه شون جواب بدم، هم بخاطر کمبود زمان و هم بخاطر اینکه میخوام تمرکز بذارم روی فایلها. دیروز یه الهامی بهم شد که حمید تو کفران نعمت کردی با این درخواستت. تو خودت رو از چرخه گسترش آگاهی ها بیرون بردی ؛ آگاهی هایی که استاد عباس منش منتشر میکرد و استاد شایسته با عشق فیلم میگرفت؛ یادت میاد چه تجربیات طلایی رو از دوستانت یاد گرفتی که هر کدوم چقدر سخاوتمند و با قلبی پر از محبت برات از تجربیات خودشون مینوشتن، بی توقع و چشم داشت. حمید تو فقط خودت به خودت آسیب زدی با کفران نعمت، خودت خودتو از چرخه گسترش آگاهی بیرون انداختی درحالیکه آگاهی ها در حال گسترش هستن. تو فقط ازشون جا موندی.

        توی دوره های مختلف استاد در مورد باور کمبود میگه که توی همه جوانب زندگی مون خودش رو نشون میده. برای من باور کمبود حتی در مورد زمان و تمرکز.

        (فکر کنم زمان مساوی ترین فاکتور همه انسانها باشه، شبانه روز موفق ترین آدم ها و شکست خورده ترین آدمها همه 24 ساعته)

        از شما متشکرم چون از دل کامنت شما متوجه این موضوع شدم که کامنت ننوشتن یه جور کفران نعمته. مثل بچه ای که میره مدرسه و همه امکانات آموزشی رو داره ولی تمریناتشو انجام نمیده.

        این جمله از کامنت شما خیلی برام شگفت انگیز بود «به بزرگی خود خدا قسم این زنجیر ها خیلی محکم ولی در عین حال با ظرافت ما رو بهم وصل کردن» ، وقتی این جمله رو خوندم یه تصویری از نورون های مغزی توی ذهنم اومد. نورون های مغزی که توسط دندریت ها و آکسون ها بهم دیگه متصل هستن. و شبکه ای عظیم و بینهایت از ارتباطات رو بوجود میارن که فعالیتهای مختلف انسان رو کنترل میکنن، از کنترل های حسی و حرکتی ، احساسات عاطفی، تا بیاد آوردن خاطرات و حرف زدن و نوشتن و تجسم و …

        اون تصویر از نورون های مغزی و این توصیف شما از ارتباط بین بچه‌های سایت واقعاً برام مشابهت هایی رو داشت. جوری که به خودم گفتم هیچ انسان موفقی به تنهایی کاری رو انجام نداده. هر انسانی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با هزاران نفر دیگه در ارتباطه و از هر کدوم اطلاعاتی رو دریافت می‌کنه یا ارائه میده و در این تبادل اطلاعات خودش رشد یافته تر و تکامل یافته تر میشه. امروزه این ارتباطات وسیع تر و گسترده تر شده و ما محدود به دایره اطراف مون نیستیم و میتونیم از چند هزار کیلومتر اونطرف تر اطلاعات رو دریافت کنیم. ما آدمها خیلی شبیه نورون های مغزی هستیم ، با شبکه ای عظیم و بینهایت از اطلاعات. جوری که اگر موفقیت هر فرد رو یک پازل ببینیم هر قطعه از پازل از جایی متفاوت اومده و سر جاش نشسته. (طبق قوانین الهی).

        نوشته بودین دوست دارین از خوشحالی جیغ بزنید، یه وقتایی منم همینجوری از شدت عشقم به خداوند دلم میخواد مثل داستان موسی و شبان بهش بگم: «ای خدا و ای الٰه، تو کجایی تا شَوم من چاکرت»، خدایا کجایی تا بغلت کنم، بعد میگم حمید فکر کردی خودتی که داری به خداوند عشق میدی؟ حس نمیکنی این خود خداست که داره به قلبت عشقش رو هدیه میده و تو فکر می‌کنی تو عاشق خدایی. خداست که دریچه قلبت رو باز کرده. خداست که به قلبت نور داده. خدا به پیامبرش میگه «آیا ما سینه ات رو نگشادیم» یاد این فایل قلبی که به سوی خدا باز میشود افتادم: abasmanesh.com

        یه جایی توی کامنت نوشته بودین «باید مرد میدون باشی تا بتونی» ، یادتون میاد توی گنجینه طلایی دوره دوازده قدم یه جایی استاد میگه ما روی خطوط یکسان مسابقه نیستیم. یا یه جای دیگه میگه ما نه تنها توی یک کشتی نیستیم بلکه توی یک اقیانوس هم نیستیم ، توی جهان‌هایی متفاوت هستیم (مفهوم کلی صحبت استاد اینه). یا چقدر استاد در مورد اعراض از ناخواسته ها و تمرکز و توجه به زیباییها و خواسته ها میگن؛ من همیشه به خودم خیلی نهیب میزدم که من هنوز نتایج طلایی ندارم من هنوز پیشرفت نکردم و … چند روز پیش رفتم دفتر دوره دوازده قدم رو که توش چکاپ فرکانسیمو نوشته بودم رو باز کردم. و شروع کردم به خوندن. از شدت شگفتی داشتم دیوانه میشدم. من اینقدر تغییر کردم. هر جمله ای که میخوندم میگفتم آره بخدا من اینجور مسائلی رو داشتم و دیگه ندارم، من فلان شکل تفکر رو داشتم، خودم به جملاتی که نوشته بودم دیسلایک میدادم. میخوام بهتون همین پیشنهاد رو بدم هر وقت نجواها اومد سراغتون یه نگاهی به چکاپ فرکانسیتون بندازید تا بدونید چقدر تغییر کردین. نجوا طبیعیه، ما انسانیم نجواها میاد سراغمون. شیطان قسم خورده از چپ و راست و بالا و پایین حمله کنه تا انسان رو نسبت به خداوند کفور کنه. پس نجواها طبیعیه. ولی مهم اینه که خداوند هر بار کلام خودش رو بالا می‌بره.

        از شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم ، بینهایت تحسینتون میکنم، از خداوند براتون بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و فراوانی درخواست میکنم. اینقدر انرژی کامنتتون مثبت بود که برای من انگیزه شد اینقدر طولانی بنویسم.

        در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
        • -
          لیلی اسفندیاری گفته:
          مدت عضویت: 1862 روز

          سلام حمید خان سایت توحیدی عباس منش

          خوشحالم زنده ام و میتونم دوباره با شما حرف بزنم و تشکر کنم .انرژی مثبت کامنت من از طرف خود خدا بود که همیشه عاشقانه بامن رفتار میکنه . شما نوشتین :

          “”نوشته بودین دوست دارین از خوشحالی جیغ بزنید، یه وقتایی منم همینجوری از شدت عشقم به خداوند دلم میخواد مثل داستان موسی و شبان بهش بگم: «ای خدا و ای الٰه، تو کجایی تا شَوم من چاکرت»، خدایا کجایی تا بغلت کنم، بعد میگم حمید فکر کردی خودتی که داری به خداوند عشق میدی؟ حس نمیکنی این خود خداست که داره به قلبت عشقش رو هدیه میده و تو فکر می‌کنی تو عاشق خدایی. خداست که دریچه قلبت رو باز کرده. خداست که به قلبت نور داده. خدا به پیامبرش میگه «آیا ما سینه ات رو نگشادیم.””

          این قسمت رو شات گرفتم روی بکگراند گوشیم تا جلوی چشمم مرتب بهم یادآوری بشه چه خدای مهربان قدرتمند عزیزی دارم که اونه که منو دوست داره . شما درست گفتی این عشق خداست به ما . من که همیشه دارم خواسته هامو بهش میگم و عشقم از روی نیازه و اونه که بی نیاز از منه ولی عاشق منه . من شک ندارم به این حرفم که خدا عاشق منه . همیشه لوسم میکنه و مراقبمه . یه مثالم موقع رانندگی ست که خودم میگم اوکی دست یه فرشته ای از طرف خودت بود خدایا و گرنه با اون ماشین برخورد میکردم ههههههه

          خوبه عالیه حالم خیلی خوبه خداروشکر . مرسی که برام نوشتید دوباره . رفتم چکاب فرکانسی اولم رو خوندم به توصیه شما .

          میدونید چی شد؟ خنده ام گرفته بود از لیلای قبلی و لیلای جدید . خنده پیروزی خنده موفقیت خنده سربلندی خنده شکرگزاری خنده مسرت و آرامش خنده قدرت آره خنده قوی شدنم بود . فقط خودمون هستیم و خدا که میفهمیم چقدر تغییر کردیم .(بقیه هم گاهی میفهمن البته )

          من زیاد اهل حرف زدن نیستم معمولا انسان ساکتی هستم که البته دلم میخواد گاهی زیاد حرف بزنم با دوستان خوب و پاک و توحیدی و به قول خودم آدم حسابی مثل خودم . از اینکه تحسینم کردید ممنونم ازتون . این خیلی خیلی برام باارزشه و بهم قدرت و انرژی داد( معلومه که یکی از ترمزهای اساسی من تواین بخشه) . منم بسیار شما رو تحسین میکنم . همیشه ان شاالله باشید و برای من و بقیه دوستان سایت بنویسید .

          خیلی ممنون که اینقدر خوب هستید. خدای خوبم رو به خاطر وجودتون عاشقانه شکرمیکنم و این شعر زیبا (ترجمه شاملوی بزرگ هستش)تقدیم نگاهتون وبقیه دوستان توحیدی خوبم که این متن رو میخونن . خیلی دوستش دارم.

          برای تو وخویش چشمانی آرزو میکنم که چراغ ها ونشانه هارادر ظلماتمان ببیند . گوشی که صداها ونشانه هارا دربیهوشی مان بشنود.برای تو و خویش روحی که اینهمه رادرخود گیرد وبپذیرد. وزبانی که درصداقت خود مارا ازخموشی خودبیرون کشد و بگذارداز آن چیزها که دربندمان کشیده است سخن بگوییم. جویای راه خویش باش از این سان که منم درتکاپوی انسان شدن .درمیان راه دیدار میکنیم حقیقت را آزادی را خودرا.درمیان راه می بالد و به بار می نشیند دوستی ای که توانمان میدهد تا برای دیگران مامنی باشیم و یاوری . این است راه ما تو ومن …..

          دروجود هرکس رازی بزرگ نهان است داستانی راهی بیراهه ای .راز من و تو راز زندگی پاداش بزرگ تلاشی پرحاصل است .

          بهترین ها رو برای ذهن پاک قدرتمند توحیدی تون از خدا میخوام .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          لیلی اسفندیاری گفته:
          مدت عضویت: 1862 روز

          سلام حمید خان سایت توحیدی عباس منش

          خوشحالم زنده ام و میتونم دوباره با شما حرف بزنم و تشکر کنم .انرژی مثبت کامنت من از طرف خود خدا بود که همیشه عاشقانه بامن رفتار میکنه . شما نوشتین :

          نوشته بودین دوست دارین از خوشحالی جیغ بزنید، یه وقتایی منم همینجوری از شدت عشقم به خداوند دلم میخواد مثل داستان موسی و شبان بهش بگم: «ای خدا و ای الٰه، تو کجایی تا شَوم من چاکرت»، خدایا کجایی تا بغلت کنم، بعد میگم حمید فکر کردی خودتی که داری به خداوند عشق میدی؟ حس نمیکنی این خود خداست که داره به قلبت عشقش رو هدیه میده و تو فکر می‌کنی تو عاشق خدایی. خداست که دریچه قلبت رو باز کرده. خداست که به قلبت نور داده. خدا به پیامبرش میگه «آیا ما سینه ات رو نگشادیم»

          این قسمت رو شات گرفتم روی بکگراند گوشیم تا جلوی چشمم مرتب بهم یادآوری بشه چه خدای مهربان قدرتمند عزیزی دارم که اونه که منو دوست داره . شما درست گفتی این عشق خداست به ما . من که همیشه دارم خواسته هامو بهش میگم و عشقم از روی نیازه و اونه که بی نیاز از منه ولی عاشق منه . من شک ندارم به این حرفم که خدا عاشق منه . همیشه لوسم میکنه و مراقبمه . یه مثالم موقع رانندگی ست که خودم میگم اوکی دست یه فرشته ای از طرف خودت بود خدایا و گرنه با اون ماشین برخورد میکردم ههههههه

          خوبه عالیه حالم خیلی خوبه خداروشکر . مرسی که برام نوشتید دوباره . رفتم چکاب فرکانسی اولم رو خوندم به توصیه شما .

          میدونید چی شد؟ خنده ام گرفته بود از لیلای قبلی و لیلای جدید . خنده پیروزی خنده موفقیت خنده سربلندی خنده شکرگزاری خنده مسرت و آرامش خنده قدرت آره خنده قوی شدنم بود . فقط خودمون هستیم و خدا که میفهمیم چقدر تغییر کردیم .(بقیه هم گاهی میفهمن البته )

          من زیاد اهل حرف زدن نیستم معمولا انسان ساکتی هستم که البته دلم میخواد گاهی زیاد حرف بزنم با دوستان خوب و پاک و توحیدی و به قول خودم آدم حسابی مثل خودم . از اینکه تحسینم کردید ممنونم ازتون . این خیلی خیلی برام باارزشه و بهم قدرت و انرژی داد( معلومه که یکی از ترمزهای اساسی من تواین بخشه) . منم بسیار شما رو تحسین میکنم . همیشه ان شاالله باشید و برای من و بقیه دوستان سایت بنویسید .

          خیلی ممنون که اینقدر خوب هستید. خدای خوبم رو به خاطر وجودتون عاشقانه شکرمیکنم و این شعر زیبا (ترجمه شاملوی بزرگ هستش)تقدیم نگاهتون وبقیه دوستان توحیدی خوبم که این متن رو میخونن . خیلی دوستش دارم.

          برای تو وخویش چشمانی آرزو میکنم که چراغ ها ونشانه هارادر ظلماتمان ببیند گوشی که صداها ونشانه هارا دربیهوشی مان بشنودبرای تو و خویش روحی که اینهمه رادرخود گیرد وبپذیرد وزبانی که درصداقت خود مارا ازخموشی خودبیرون کشد و بگذارداز آن چیزها که دربندمان کشیده است سخن بگوییم جویای راه خویش باش از این سان که منم درتکاپوی انسان شدن درمیان راه دیدار میکنیم حقیقت را آزادی را خودرادرمیان راه می بالد و به بار می نشیند دوستی ای که توانمان میدهد تا برای دیگران مامنی باشیم و یاوری این است راه ما تو ومن

          دروجود هرکس رازی بزرگ نهان است داستانی راهی بیراهه ای راز من و تو راز زندگی پاداش بزرگ تلاشی پرحاصل است

          بهترین ها رو برای ذهن پاک قدرتمند توحیدی تون از خدا میخوام .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد صدرا شهبازیان گفته:
      مدت عضویت: 3077 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      به نام خدایی که برای بنده اش کافیست

      ماشاالله به این سایت توحیدی بینظیر که میام از کامنت قبلی تشکر کنم میبینم کامنت بعدی هم لایق تشکرات فراوانه

      خداروشکر میکنم که من رو دوباره در مسیر این اگاهی قرار داد

      حتی خداروشکر بابت تضاد هایی که باعث شدند دوباره با شدت و جدیت بیشتری پیگیر سایت بشم

      میتونم با قطعیت بگم من حتی اون زمانی که کامنت های قبلیم رو روی سایت فرستادم و خیلی هم خوشحال و خندان و راضی بودم قطعا نسبت به یک موضوع جاهل بودم و اون اسون گرفتن کار ها بود

      به قول استاد الان خیلی بهتر شدم ولی قطعا بعدا هم میگم اون موقع چیزی نمیدوستم الان بهتر شدم

      چقدر رد پای این جلب توجه و خودقربانی نمایی توی ریشه تضاد اخیری که بهش خوردم پنهانه

      به راحتی نمیشه دیدش ولی هست

      قضیه از جایی شروع شد که من که داشتم زندگی خودمو میکردم و وارد شرایط خوبی شده بودم کنترل کانون توجه ام از دستم در رفت و …

      شروع کردم تمرکز روی ویژگی های بد صاحب کار درحالی که اون صاحب کار ویژگی های خیلی خوب هم داره که داخل کامنت ها نوشته بودم ولی اون مقطع زمانی من تمرکزم رو روی ویژگی های بدش گذاشتم و نتیجه این شد که از کارم اومدم بیرون با این فکر که من یک نابغه توی بازار یابی و فروش هستم و این ها قدر منو نمیدونن و خودشون بچه پولدارن و از این جور حرف ها … خلاصه از اون اومدم بیرون و بعد هم مشغول کمک به پدر برای ساخت خانه با این فکر غلط که من میدونم و من همه چیز رو بلدم و این اوستا کار ها تمیز کار نمیکنن و از کار درمیرن و .. خلاصه من افتادم تو یک سیگل معیوب که اخرش به تضاد بزرگ خوردم

      باز هم خداروشکر میکنم که این تضاده قطعا باعث میشه من مسیر رو بهتر بچسبم و بیشتر باور کنم که هرچیز که استاد میگه حقیقته

      درگیری با محیط اطراف و به دست آوردن هرخاسته ای به اصطلاح با چنگ و دندون کاملا غلطه

      انسانی که نه خودش خودش رو خلق کرده نه خودش جهان اطرافش رو خلق کرده

      اگر بخاد با تکیه به زور بازو و عقل خودش خیری رو برای خودش خلق کنه قطعا ناکام میمونه یا اگر موفق هم بشه لذتی از موفقیتش نمیبره

      امیدوارم خدا همه مارو به راه راست به راه مسانی که به ان ها نعمت داده هدایت کنه

      و خیلی خیلی ممنونم از اقا حمید عزیز برای کامنت فوق‌العاده و بخصوص ایاتی که اول کامنت نوشته بودید

      که خیلی حال من رو خوب کرد

      خداروشکر میکنم که توی این سایت توحید هستم که همه کامنت ها با نام و یاد خدا شروع میشه و توش اثری شرک و ناسپاسی نیست

      که ناسپاسی چه بلایایی سر انسان میاره درحالی که سپاسگذاری و اعتماد به خدا رها کردن موضوعات برای یک نیروی بزرگ تر (خدا) که اون هارو حل کنه چقدر مارو در مسیر دریافت نعمت ها قرار میده

      خوشبختی یک جای بخصوص از زندگی نیست

      خوشبختی یک نوع نگاه به زندگی هست

      خوشبختی یعنی سپاسگذاری برای هرچیز کوچیک برای گرما و ارامش و نور لامپ های خونه

      برای پرز های نرم قالی

      و برای هرچیزی که برای ارامش و لذت انسان خلق شده

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    ممنون استاد هستم که این فایل عالی را برای ما به اشتراک گذاشته است

    آنچه که در این فایل یاد گرفتم که خودم خالق تمام اتفاقات زندگی خودم هستم

    من خودم هستم که با آنچه که به آن توجه می کنم از همان جنس بیشتر و بیشتر برای من رخ می دهد

    صحبت کردن در مورد اتفاقات بد

    صحبت کردن در مورد مشکلاتی که در کار و خانه برای من رخ می دهد همه اینها سبب می شود که نه تنها حال من بد بشود بلکه از همان دسته اتفاقات بد باز برای من رخ بدهد

    نکته جالب و زیبا اینجا است که من باید بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم و مدام اتفاقات خوب زندگی خودم را ببینم و آنها را برای خودم داشته باشم

    این خوب دیدن سبب می شود که خوب برای ما رخ بدهد

    مراقب ورودی های خودم باشم

    مراقب این باشم که چه می بینم و چه می شنوم

    در مورد چه چیزی صحبت می کنم

    همه اینها برای من سبب می شود که بتوانم به راحتی و آسانی زندگی خودم را در دست بگیرم و از خودم با حس و حال خوب مراقبت کنم

    این فایل را باید هزاران بار گوش بدهم چرا که هر چه بیشتر گوش بدهم برای من نکته های عالی و فوق العاده بیشتری را خواهد داشت

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1147 روز

    سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گرامی خودم.

    «حس قربانی ».

    باید دید این حس از کجا وچطور بوجود میاد؟ وچ افرادی این حس رو تجربه میکنن؟!

    کاملا مشخصه افرادی که اعتماد به نفس وعزت نفس ندارن دچار این حس منفی میشن.

    چون برای این افراد قضاوت ونظرات دیگران مهم وارزشمنده.

    واز اونجایی که نگاهشون نسبت به خودشون ودیگران درست نیست این حس بیشتر در درونشون موج میزنه .

    این افراد همیشه خسته و رنجورن.

    همیشه از بقیه توقع دارن.

    دوست دارن بقیه بهشون ترحم و توجه کنن.

    چون تمرکزشون روی ناخواسته ها ووقایعی هس که خودشون رو عاجز از حل اون مسائل میدونن و بر این باورن که اگه برای دیگران بازگو کنن ،مورد تایید بقیه قرار میگیرن و به حس بهتری میرسن .

    این افراد می‌دونن که با بیان کردنش، مشکلشون حل نمیشه اما پیش خودشون میگن بزار بقیه بدونن ما در چ عذابی هستیم .

    دلشون نمیخاد تنهایی وبا قدرت خودشون غلبه به اون موضوع داشته باشن .

    دنبال حل مسائل نمیرن .

    در همین حد که همه رو مطلع میکنن براشون کافیه .

    انگار دلشون میخاد اون مشکل رو با خودشون یدک بکشن .

    این افراد دوست دارن یه کسی از بیرون اونا رو تایید کنه .

    از نگاه اونا دیگران همیشه مقصرن وهیچ وقت خودشونو مقصر نمیدونن .به همین جهت درگیری بیشتری با اون مشکل دارن وتا وقتی که نپذیرن خودشون عامل همه ی اتفاقات هستن باید با اون مشکل دست و پنجه نرم کنن.

    شایدم حس میکنن یا توقع میکنن دیگران هم باید در ناراحتی اونها شریک باشن .

    خلاصه اینکه حس قربانی بیماری روحی و روانی ای هستش که اگه نتونی حلش کنی واین حس رو از خودت دور کنی ،تا وقتی که زنده هستی باید درد بکشی واز زندگی لذتی نبری !

    کاش انتهایی داشت وطرف بالاخره یه روزی به خواستش می‌رسید اما امکان پذیر نیست واین اتفاق تا زمانی که خودت به عجز خودت پی نبری ونفهمی که مشکل از خودته ،منجر به وقوع نتیجه ی مطلوبی نمیشه .

    این افراد میشه دنبال آدمهایی هستن که گوش شنوا برای درد ودلهای اونها داشته باشن .

    به قول استاد مقطعی حالشون خوب میشه وب خیال خودشون خالی شدن . اما باز تو خلوت تنهایی خودشون همون حسهای بد سراغشون میاد.

    ذهن این افراد همیشه شلوغ و درگیر و همیشه با نجواها سر و کله میزنه .

    کنترل کردن ذهنشون به این راحتیا نیست .

    بیشتر گله مندن تا سازگار .

    تازه بعد از گذشت این همه حس بد ،حسای بد دیگه ای هم تو درونشون‌ بوجود میارن مثل کینه ورنجش ونفرت وحسرت .

    این افراد تسلیم اون مشکل میشن اما از جنبه ی بدش . نمیان با پذیرفتنش،دنبال راه حلش بگردن .

    اونا از این جهت تسلیم میشن که خودشونو وتوانایی ها و ارزشهاشونو نمیبینن.

    گاهی هم باورهای مخربی دامنگیرشون میشه .که به همین جهت تلاشی برای رفع یا تغییرش نمیکنن.مثل خانومهایی که گفتن اگه در برابر همسراتون گوش ب فرمان باشید وبا همه چیز زندگی کنار بیایید ،حتمن پیش خدا در جهان آخرت اجر و ثواب بیشتری بهتون داده میشه .

    من دیدم طرف تازه خوشحال تره که داره درد میکشه .

    فک می‌کنه عوضش آخرت رو داره .

    حس قربانی از مخربترین وخانمان سوزترین حسهای دنیاس .میدونید چرا ؟چون عملا شما تسلیم همه ی اوامر و مشکلات هستید.

    این حس حسی نیست که تو بخای رهاش کنی و بگی میسپارمش به خدا ،خودش درسش کنه .

    یه حسیه که باید خودت دست بکار بشی ودر جهت تغییرش قدم برداری واگر نه نتیجه ی خاصی نمی‌بینی .همیشه در کنار تغییرات ما ،خدایی هس که هدایتمون کنه .

    این حس ، ریشه در عدم اعتماد به نفس وعزت نفس داره .

    کسانی دچار این حس میشن که عملا نا آگاهانه با عملکردهای اشتباه که ناشی از افکار وباور های اشتباه بوده ،دامن زدن به این حس .وکلی ازنعمتهایی که لایقش بودن رو از خودشون دور کردن .

    حتی حس خود ارزشمندی خودشونو زیر سوال میبرن چون اونا نمی‌دونن به خود خود باارزش هستن ونباید کسی باهاشون رفتار بدی داشته باشه یا اینکه اگه با مشکلاتی مثل بیماری دست وپا میزنن ،باید بتونن برای از بین بردنش تلاش کنن .

    وقتی آگاهی های خودمونو در جهت شناخت قوانین جهان بیشتر میکنیم .دیگه میدونیم که خودمون خالق همه ی شرایط هستیم واین خودمون هستیم که با فرکانسهای خوب یا بدمون ،آدمهای اطرافمون رو جذب کردیم .

    پس اگه با کسی مشکلی داری ،کسی باعث آزار واذیتته ،کسی بهت بی احترامی می‌کنه ،کسی ناراحت ورنجورت می‌کنه،اگه از خواسته هات دوری ، همه وهمه عاملش خودت هستی ن فرد دیگه !

    با پذیرفتن اینکه اگه الان قربانی هستم خودم عاملش بودم پس میخام با تلاش و همت وتعهد وقدرت خودم همه چیو حل کنم ،میشود اتفاقات خیلی زیباتر وقشنگتری رو رقم زد .

    ضمن اینکه با این باور،نگاه آدمها هم نا خود آگاه با ما فرق خواهد کرد.

    تا جایی که میتونیم این حس رو از خودمون دور میکنیم ویاد میگیریم که خودمون هم این حس رو به کسی ندیم .

    به قول استاد شاید یه جاهایی ب نظر سنگدلانه باشه اما اشکال نداره .

    اشکال نداره چون هدف ما بالاتر از اون چیزی هستش که بقیه میبینن .

    تو همین مثالی که استاد بابت مریضی بچه ها گفتن ،دقیقا منم مثل استاد برخورد میکنم وواقعن هم همین نیت رو دارم که بچه هام قویتر بار بیان .ویاد بگیرن خودشون از پس مشکلاتشون بر بیان .در واقع ما می‌خواهیم متکی به خودشون باشن .از این طریق با چنین اتفاقاتی کمتر مواجه میشن .

    شاید از درون درد بکشم ودلم بخاد توجه بیشتری کنم اما صبر میکنم .

    ولی اگه خودشون درخاستی داشته باشن انجام میدم .

    ولی اینجور مواقع اونا خودشونو لوس میکنن وبیشتر منتظرن ما بریم سمتشون .

    برا من پیش اومده دخترم خودش گفته مامان من مریضم اگه دلت میخاد یه کم بیشتر بهم توجه کن .بش میگم خب اگه کاری داری بهم بگو .میگه نه کاری ندارم خاستم توجه کنی !

    حالا اونا از هدف ما اطلاعی ندارن که بعدها بهشون گفته میشه .

    خودمم سالها قبل ،تو زمینه ی روابط عاطفی خیلی این حس رو تجربه کردم .

    خیلی خوب می‌دونم در کنار عذابی که می‌کشیدم چقدر خودم بیشتر بش دامن میزدم .

    زندگی الان من ،همون زندگیه با همون شرایط وهمون موقعیت .منتهی ب دلیل عدم آگاهی عدم اعتماد ب نفس وعزت نفس این حس منفی رو بزرگ کرده بودم که با توجه به آسیبهایی که خوردم تصمیم گرفتم تغییرش بدم .

    داشتن آگاهی و شناخت بیشتر به قانون وخدای خودمون ،تو همه ی زمینه ها کمک بزرگی در رشد وپیشرفت ما ودر نهایت رسیدن به آرامش ما ،میکنه .

    هر چی کشیدیم و میکشیم به خاطر عدم آگاهی هامونه .

    وقتی قدرت خلق همه چیز دست خودمونه ،باید متفاوت عمل کنیم وبا تغییر زاویه دیدمون جهان قشنگتری برای خودمون بسازیم .

    ما فهمیدیم که با تغییرات ما ،جهان ودنیای اطراف ما حتی آدمهای اطراف ما همه وهمه تغییر میکنن .

    پس بهتره برای خودمون ارزش قائل باشیم و تمام وقت در خدمت خودمون باشیم تا به آرامش درون برسیم .

    تا کمتر از بقیه توقع کنیم .

    تا خودمون به خواسته هامون برسیم .

    تا خودمون عزت به خودمون بدیم .

    تا قضاوت وآرامش خودمون مهم تر از مهر تایید وقضاوت دیگران باشه .

    تا به جای حرف زدن از ناخواسته ها که موج منفی دارن،از خواسته ها وزیبایی های جهان حرف بزنیم .

    باید به جهان نشون بدیم که لایق دریافت نعمتها هستیم .

    ما بر این باور هستیم که دنیای خودمون رو میتونیم خودمون بسازیم پس تلاشمون رو برای بهتر شدنش میکنیم .

    دیگه منتظر نمیشینیم که دیگران برای ما کاری بکنن .

    این وظیفه ی شخصی هر کدوم از ماس که از پس کارای خودمون بر بیاییم .

    از خداوندواستادعزیز ،سپاسگزارم که درک و فهم ما رو به جهان هستی بیشتر کردن .

    و چون خودمون خواستیم ، بهترش کردیم .

    استاد جونم عاشقتم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1323 روز

    سلام به استاد ودوستان گلم

    استاد من این فایل رو یه بار دیگه دیدم والان که باردومه معنای حرف ها ی شمارودرک میکنم.

    واقعا بین حرف وعمل زمین تااسمان فاصله س.

    من یه مدت تصمیم جدی برای تغییر باورهام گرفتم و ته ذهنم برخوردم به احساس قربانی شدن

    ذهنمو منو قربانی شرایط می دونست

    ذهنم میگه اگه اینهمه تحقیر شدی تقصیر دیگرانه

    اگه هیچکی بهت احترام نمیزاره بخاطر اینه دیگران بد هستن

    اگه هیچی برا خودت نمی خریدی ،بخاطر اینه مثلن تقصیر شوهرته که پولاشو برای خانواده اش خرج می کرد.

    اگه هیچوقت مهمونی وعروسی و مسافرت نمی رفتی تقصیر فلانیه

    وهزارن فکر اینجوری دیگه

    ومنم با فهمیدن اینا از اطرافیان متنفر بودم که بدبختی من تقصیر دیگرانه و احساس قربانی بودن داشتم ودلم می خواست بحال خودم زار بزنم

    که من چقد خوبم وبقیه قدرمو نمی دونن

    اما کمی که بند کفشامو سفت تر کردم و عزممو جزم کردم که بطور بنیادین تغییر کنم دیدم که نه،ایراد از خودمه

    روز 29 اسفند 1402 با دیدن فایل «««««هدفی متفاوت برای امسال»»»»تصمیم جدی گرفتم که جهادی اکبر درونم بپا کنم و شخصیت مو تغییر بدم

    الان دوماهه مداوم و مستمر روباو. هام کار می کنم و فهمیدم که خودم خالق اون شرایط سخت و اون همه تحقیر شدن ونداری وبد بختی بودم

    خودم بودم که اصلا احساس لیاقت برای نعمت نداشتم و اگر نعمتی وارد زندگیم میشد بشدت شاکی می شدم که با خرید این مثلا لباس دیگه بی پول میشم

    یا هر وقت همسرم پیشنهاد گردش وتفریح و مهمونی میداد بشدت مقاومت می کردم که نه

    چون مثلا باید به بچه ی یه فامیل یه هدیه یا کادوی تولد وعروسی میدادم.

    خودمو لایق زندگی راحت و پر ثروت نی دونستم چون می ترسیدم اگ خرج کنم بی پول بشم.

    والان که رو باورهام کار می کنم هر چند وقت یه بار کمال گرایی ذهنمو درگیر می کنه و میگه.::

    ««««««خوب رو باورهات کار کردی ،که چی ،نتیجه چی شد ،فقط خودتو از دیدن فامیل انداختی؟»»»»»

    ومن برای ساکت کردن ذهنم تمام نعمت ها و ترس هایی که در این مدت بهش غلبه کردم را یاد اوری می کنم و دیدم واقعا تغییر کردم

    مهم ترین تغییر اینه که منی که مدام ناراحت وناراضی و غمگین بودم ،الان از هیچ کی شکایت ندارم

    تمام توجه م رو پیشرفت خودمه

    وکلی نعمت وارد زندگیم شده

    تو کا زندگی چهل ساله م اندازه ی این دو سال خرج وتفریح نداشتم و لذت نبردم

    اما هنوزم بسیار جای کار دارم

    از خدا میخوام کمک کنه و مرا به جایگاهی که لایقش هستم برسونه

    ازتون بی نهایت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1459 روز

    به نام خداوندی که هر لحظه منو هدایت می کنه به مسیر کانون توجه ام و به مسیر الگوهایی که در ذهنم هست و در شرایط مشابه خلق می کنه

    به نام خدایی که ولی و سرپرست منه و برام کافی ترینه

    خدایی که خالق، مالک و مدیر این کیهان و کهکشان هاست

    خدایی که خواسته های من براش در حد تیله بازی هم نیست(به قول سعیده جااااانم)

    خدایی که هر لحظه آگاهه و مسلطه به همه چیز

    سلام سلام به اساتید عشق و توحیدی

    سلام به رفقای اهل دل این سایت

    سلام به سارایی که تصمیم گرفته سهمش رو عالی انجام بده و حواسش به کانون توجه اش باشه و حواسش به الگوهایی که تو ذهنش هست و فرکانس ارسال می کنه باشه و با هدایت الله الگوهایی رو جایگزین کنه که آسون بشه برای آسانی ها

    یه دست مریزاد به خودم میگم که این چند روز واقعا لیزری دارم روی خودم کار می کنم

    همانطور که در کامنت قبل نوشتم اهداف خرداد ماه دلچسبم اینکه خودم رو لایق هم صحبتی با خدا بدونم و الهامات رو دریافت کنم و عمل کنم

    و دوم اینکه اصول زندگیم رو شناسایی کنم

    و سوم اینکه حواسم به گفت و گوهای ذهنم باشه که چی میگه و اجازه ندم چیزهای رو پلی کنه که حالمو بد کنه و دقیقتر بررسی کنم بیینم چه الگوهایی رو ضبط کرده و در شرایط مشابه داره پلی می کنه و جایگزین کنم

    و بگم اینو نمی خوام، پس چی می خوام ؟؟

    و از این طریق هم خودمو بهتر بشناسم هم فرکانس خواسته هام رو ارسال کنم

    بریم به امید الله برای دریافت آگاهی های این فایل که امروز هدایت شدم بهش

    خدایا قطره علمم رو به دریای علمت وصل کن و وارهانش از کج فهمی ها و هوا و هوس

    خدایا بر علم و حکمت و بصیرت و ایمانم بیفزای و منو همواره در زمان مناسب مکان مناسب قرار بده

    تا راضی ترین باشم

    این فرمول که الهامی از خدا بود واقعاً خیلی جاها کمک می کنه مطالب رو بیشتر و عمیقتر درک کنم

    من/نیارهایم/ افکارم/ احساسم/ رفتارم

    همه ی انسان ها نیازهایی رو دارن که به طرقی ارضا میشه

    مثل نیازهای اولیه مثل خوراک و پوشاک و ….

    نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن

    نیاز به توجه و …

    این نیازها خواسته هایی در ما شکل میده و با توجه به اون شرایط، افکاری در ما شکل می گیره و احساسی هماهنگ در ما ایجاد میشه که باعث ایجاد رفتار هماهنگی میشه

    با توجه به اینکه این نیاز ها چطور تامین میشه الگوهایی در ذهن ما ضبط میشه که در شرایط مشابه، رفتار مشابهی از ما سر میزنه

    مثلاً اگر در بچگی وقتی بیمار میشدیم یا آه و ناله می کردیم بیشتر توجه جلب می کردیم الان می خوایم همش با همین روش توجه جلب کنیم

    و جهان هم ماشین اثبات باورهای ماست و اتفاق هایی رو به زندگی ما هدایت می کنه که این الگو تکرار بشه

    پس شناسایی این الگو ها خیلی مهمه که جهان هوشمند با تضادهاش میاد به کمکمون

    مثلاً من از یکسری رفتارهای پسرم واقعاً حالم بد میشد و میشه. اون 5 سالشه

    مثل اینکه بدون اجازه میره مغازه و برای خودش خرید می کنه

    لباس هاش رو کثیف می کنه

    با خاک بازی می کنه

    بدون اجازه به وسایل های کسی دست میزنه

    گاهی حرف های زشت میزنه و …

    امروز از خدا خواستم بهم بگه چیکار کنم

    قبل از اینکه هدایت بشم به این فایل و هنوز هم گوش نکردم ولی دارم می نویسم

    خدا بهم گفت ببین تو خانوادت از پسرها چه الگویی هایی دیدی؟؟ تو فامیل چی؟؟

    دیدم خدا سر راست منو برد به پاسخ مسئله

    الگویی که در ذهنم ضبط شده اینکه پسرها خیره سر هستن

    حرف گوش نمی کنن

    بی نظم هستن

    اصلا اهل درس و … نیستن اشک مادرشون رو درمیارن تا درس بخونن

    بدون اجازه میرن این ور و اون ور

    بدون اجازه به وسایل اطرافیان دست میزنن

    اهل رفیق بازی و … هستن

    با صدای بلند و با بی احترامی با مادرشون حرف میزنن

    پرتوقع هستن

    همش نیاز دارن کسی مراقبشون باشه

    و …

    وااااای خدای من مررررسی که اینا رو بهم گفتی

    با این الگو من دارم این وجه پسرم رو برانگیخته می کنم

    خدای من

    خدای من

    خدای من

    حالا فهمیدم

    بهم بگو چطوری الگوی جایگزین داشته باشم

    الگوهاش رو خودت بهم معرفی کن

    مثلاً ابراهیم که در محیط شرک آلود بود ولی مسیر درست رو پیدا کرد و شد پیامبر و مرد یک قرآن

    مثلاً موسی که خودش مسیر رو پیدا کرد و شد پیامبر

    مثلاً استاد عباسمنش عزیز که شده الگوی میلیون ها انسان

    مثلاً برادر عزیزم سید علی خوشدل که از بچگی مودب و منظم بوده و مستقل کارهاشو انجام میداد و همش دنبال بهبود بود و هست

    خدایا بازم بگو

    بهم نشون بده این الگوها رو

    سارای عزیزم اون الگویی که تو ذهنت ضبط شده واقعی نیست

    وا بده

    رها کن اون الگوها رو

    الگوهای جدید رو ببین

    مثل بیل گیتس

    و …

    که خودشون دنبال بهبود هستن

    که مودب و مستقل هستن

    که در مسیر توحیدی و سالم قدم برمیدارن

    مثل خیلی از پسرهایی که تو این سایت الهی دنبال بهبود هستن

    باور کن سارا

    باور کن عزیز دلم

    خلق کن شرایطی که می خوای رو

    دوست دارم امیر علی مودب باشه

    دوست دارم مستقل کارهاشو خودش انجام بده

    دوست دارم تمیز و مرتب باشه

    دوست دارم همیشه دنبال بهبود و رشد باشه

    دوست دارم الگو خوب بشه برای فامیل و جهان

    دوست داری وقتی می بینمش ارامشم بیشتر بشه و خیالم راحت باشه

    دوست دارم توحیدی باشه

    دوست دارم با احترام رفتار کنه

    دوست دارم از همون اول تو مسیر مورد علاقه اش فعالیت کنه و راضی ترین باشه

    آمین

    حالا بریم ببینیم این فایل چی میگه

    ^^^

    نیاز به جلب توجه ریشه ی بسیاری از اتفاق های ناگوار زندگی هاست

    همانطور که برای من بود

    اتفاق های ناگواری که در دوران نامزدی خلقش کردم، در شب عروسی خلقش کردم/ موقع زایمان دخترم خلقش کردم/ و …

    ولی خداروشکر با آگاهی از این قضیه کمتر شده

    یعنی الان به یادم نمیاد که جدیداً اتفاقی رو جذب کرده باشم که منشأش جلب توجه و ترحم و احساس قربانی شدن باشه

    اهان یادم اومد

    چند هفته پیش که مدیر یه تذکری بهم داد که بچه ها چرا تو سالن هستن و دارن سرو صدا می کنن؟؟ چرا معلم بالا سرشون نیست از اینجا آب می خورد

    اره می خواستم به همکارام بگم ببین الکی به من گیر میده من خیلی خوبم این بد

    خدایا مرررسی که بهم گفتی هنوز حلش نکردم

    خدا واضح تو قرآن به پیامبرش میگه با من در مورد مشکلات حرف نزن چون مدیر می دونه که من در مسیر کانون توجه ام اضافه میشم و عوامل بیرونی در مسیر کانون توجه من چیده میشه

    خدایا یاری ام کن اینو درکش کنم

    سارای عزیزم

    یادت باشه در شرایط خوب به بچه هات و همسرت توجه کن تا این نیازشون درست تامین بشه و نیازی نباشه خودشون رو به مریضی بزنن یا آه و ناله کنن تا بهشون توجه کنی

    این تله واقعاً ویرانگر

    درکش کن

    مثلاً وقتی حالش بده، بگم اشکالی نداره حالا امروز نرو مدرسه

    اشکالی نداره نمی خواد این کار رو انجام بدی خودم انجام میدم

    استاد جانم اینجور مواقع رفتار درست چیه؟؟

    خدایا هدایتم کن به پاسخ درست

    در دقایق بعد استاد پاسخ داد: معمولی رفتار کن

    عه یکی از اصول زندگیم رو شناسایی کردم

    اینکه اصلا به هیچ عنوان از مشکلات حرف نزنم

    و دوست دارم افرادی دور و بر من باشن که از مشکلاتشون حرف نمیزنن

    خدایا شکرت

    اره بازم یادم اومد که اون روز که با حامد در مورد روابط عاطفیم صحبت کردم و تا حدی پیش رفت که گریه کردم، نیاز به جلب توجه داشتم که با دلداری و مهم بودنم براش حالم خوب شد

    خدایا شکرت که اینو دارم به یاد میارم

    اره خیلی بهتر شدم

    خیلی

    ولی بازم جای کار دارم

    من می تونم بهتر و بهتر بشم

    سارای عزیزم

    یادت باشه به قول استاد ممکنه با حرف زدن در مورد مشکلاتت یه لحظه حالت خوب بشه یه لحظه مهم بودن و توجه رو جلب کنی، ولی اون مشکل دائم با توعه

    ببین ارزشش رو داره؟؟؟؟!!!

    ««اگه می خوای جلب توجه کنی، از چیزی توجه جلب کن که بهت قدرت میده»»

    من سطل آشغال مشکلات و حرف های بقیه نیستم

    برای خودم ارزش قائل هستم

    باید با رفتارم به اطرافیانم بگم که من گوش شنوا برای شنیدن بدبختی ها ندارم

    و بگم که در مورد خوشبختی و حال خوب و موفقیت هاش بگه

    اینطوری هم به خودم کمک می کنم که بدبختی ها رو نشنوم و هم به اون شخص که از این طریق جلب توجه نگیره و بدبخت تر نشه

    من امروز مجدد متعهد میشم که در مورد مشکلاتم با خودم، با خدا و با هیچ کس صحبت نکنم

    این یکی از اصول زندگیم باشه و به هیچ وجه حاضر نباشم پا بزارم روش

    وقتی به یه ناخواسته میرسم ببینم چه الگویی داره برام تکرار میشه؟؟

    و به جای ارسال فرکانس ناخواسته، مشخص کنم من اینو نمی خوام پس چی می خوام؟؟؟

    اینطوری خواسته هام واضح میشه و فرکانس خواسته ارسال می کنم و بعد بیام بگم خوب سهم من تو این خواسته چیه؟؟

    سهم خدا تو این خواسته چیه؟؟

    یکبار دیگه اصل رو یادآوری کنم:

    من به مسیر کانون توجه ام و الگوهایی که در ذهنم ضبط شده هدایت میشم

    و عوامل بیرونی در این مسیر برام چیده میشه

    یعنی عوامل بیرونی قدرتی ندارن

    یعنی سهم من اینکه حواسم به کانون توجه ام و الگوهای ذهنم باشه

    و سهم خدا اینکه برام بچینه و هدایتم کنه

    استاد یه راننده تاکسی متفاوت بود و متفاوت نتیجه گرفت

    افرین به استاد که وقتی اصل رو مشخص کرده به هیچ وجه زیر پا نمیزاره

    وقتی دید اون استاد کامیپوتر این اصل رو نداره کات کرد با اینکه اطلاعات خوبی هم میداد

    آفرین استاد

    تحسینت می کنم

    سارای عزیزم دوست دارم تو هم اینطوری روی اصولت بمونی

    خدایا منو در این مسیر ثابت قدم نگه دار

    عااااشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2502 روز

    به نام خداوند جان و خرد

    سلام استاد و مریم جان

    توجه به نکات مثبت اونم سخت هست وقتی خودت را حق به جانب میدونی

    من تجربه را داشتم و

    اینکه در مورد مسائل اصلی این سخت تر هست

    مثل رفتار فرزندان که خیلی برامون مهم هست و توجه میکنیم

    بارها پیش اومده و توجه نکردم و اون بهتر شده

    تعهد به خودم دادم که بر نکات مثبت توجه میکنم و میدانم بهترین میشود

    خدایا شکرت بابت این آگاهی ها

    من در مورد مسائل مالی و اتفاقات خودم خیلی خوب میدونم و نمی گم حتی مریضی به ندرت میگم ولی پاشنه آشیل من

    ولی فرزندم نه

    میگم و این ایراد از من است

    امروز متعهد تر قدم بر میدارم

    و نتایج را خواهم دید

    در پناه خدای یکتا شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 631 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به استاد عزیزم مریم جان و‌همه اعضای خانواده صمیمی ام

    همه چی بر میگرده به اینکه ما خالق زندگی خودمون هستیم

    حالا چطور ؟ با انرژی ای که بوسیله کانون توجه بهش میدیم خلق می‌کنیم و این موهبت توجه و تمرکز ذهنی و ارسال فرکانس تو انسان ها به صورت مساوی داده شده تا همه بتونن عادلانه زندگیشون رو خلق کنن

    من از بچگی از زار زدن متنفر بودن و اصلا بهم بر می خورد دختر مغروری بودم و همه چی رو میریختم تو خودم تا کسی نبینه مشکلاتم رو و واقعا خود به خود حل میشدن

    ولی الان متوجه شدم درسته به دیگران نمیدم ولی بعضی اوقات فرکانس قربانی بودن رو دارم ارسال میکنم ولی به شکل پیچیده تری( همون قضیه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه ….)

    به این صورت که به خاطر شرایطم از خدا گله میکنم جون من شرایط مساعد ندارم ولی قدرت و جسارت و اراده دارم پس از من حقی زایل شده و من حق دارم که به جایی نرسم …… البته نه صد در صد ولی یه وقتایی داره اون زیر میرا این فرکانس ارسال میشه و این باعث میشه من تمرکز ذهنیم از حل مسیله و بیرون اومدن از شرایط برداشته بشه و برم تو مسئله ای که الان توش هستم …..

    می دونم‌اگر مسیولیتش رو صد در صد بپذیرم راحت تر میتونم حلش کنم

    ولی یه مقاومتی تو‌درونم میگه نه تقصیر تو نیست اینطوری شاید خدا دلش بسوزه که تو راهی نداری ….. برات پارتی بازی کنه راه باز کنه ….! یعنی بدون اینکه خودم رو قوی کنم ، شرایط خودم رو عاملی بدونم که به خاطرش خدا کمکم کنه یه جورایی قانون دور زده بشه …….

    در حالی که لازم نیست خودم رو قربانی اتفاقات و مسیر زندگیم بدونم من امروز اول خرداد هست باید بپذیرم که خودم شکست هامو رقم زدم

    برای سلب مسیولیت و فرار از رنجی که بگم تقصیر خودم بود 100٪

    اشکال نداره تقصیر خودم بوده خودم‌کردم اشکال نداره

    همیشه راهی هست با تکامل میشه بهترین رو دوباره ساخت

    هر چی که از دست دادم رو‌دوباره با تکامل می سازم من نباید مسئولیت رو واسه راحت طلبی خودم بندازم گردن خدا …. خودم باید یک تنه مسیولیت بپذیرم تا تغییرش بدم

    شاید چون فکر میکنم تغییر دادنش سخته و رنج اوره

    ترجیح دادم برای فرار ازین رنج بندازم 50-50 یه طورایی سر خدا که کمک نکرد

    شاید هم از توبیخ و نگاه دیگران و خودم واهمه دارم که بی عرضه نشون‌داده بشم دارم این فرکانس منفی رو تغذیه میکنم

    اشکال نداره از امروز تعهد میدم مسیولیت زندکی مالی. و خلق ایندمو برعهده بگیرم و کاری به گذشته و شرایط حال نداشته باشم

    خدا هم در حدی که من رشد کنم و آماده باشم کمک میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    مریم نظری گفته:
    مدت عضویت: 2067 روز

    سلام استاد و دوستان عزیزم

    من یه مدتی هست ازدواج کردم و بعداز یکسال دورشدن از خانواده ی خودم وهمسرم دوباره برگشتیم شهرمون و به خانوادهامون نزدیکیم از وقتی برگشتیم من متوجه شدم که خودمو درگیر حرفهای خاله زنکی کردم یعنی منی ک اصلا درمورد دیگران حرف نمیزدم دارم همش پشت سر خانواده ی همسرم صحبت میکنم و جالبه اصلا متوجه نبودم که دارم غیبت میکنم و توجهم رو گذاشتم رو نا خواستهام و هرروزهم حرفهای بیشتری نکات منفی بیشتری از قبل پیدا میشد که راجبش صحبت کنم و الان یه هفته است که درمورد هیچکدومشون صحبت نکردم خیلی طبیعی یه جوری داره اوضاع پیش میره که کمتر میبینمشون یا دیگه فرصتی برای غیبت پیش نمیاد یا انقدر درگیر هدفها و مسائل مهمتری شدم که فراموش میکنم اگر چیزی هم شده باشه ، و خیلی این هفته انرژیم بیشتره حالم بهتره و احساس میکنم تواین مدتی ک درگیر غیبت بودم خیلی از هدفهام دورشده بودم و خودمو درگیر حاشیه کرده بودم و خداروشکر الان خوشحالم ک متوجه شدم و دارم برمیگردم تو مسیر درسته و دارم سعی میکنم اگرهم راجبشون صحبت میکنم درمورد نکات مثبتشون اخلاقهای خوبشون خوبیایی ک برام کردن رو به زبون بیارم و همین باعث شده دوباره چقدر رفتار خانواده ی همسرم باهام خوب و قشنگتربشه. خدایاشکرت که قانون اینقدر واضح و دقیق و درهرلحظه کارمیکنه و جواب میده دقیقا از لحظه ای ک شروع کردم کانون توجهم رو عوض کنم نتایج بیرونم عوض شدن. خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      سلام دوست خوبم

      کامنت شما رو که خوندم، یاد یه جمله ای افتادم، گمونم از ویل دورانت…

      چیزی توی این مایه که: ماها عاشق هم بودیم، تا وقتی که حرف مامانم و مامانت پیش اومد!

      شاید اشتباه کنم از کی بود، ولی درستی این مطلب را در 18 سال زندگی مشترکم که با عشق شروع شد و ادامه داره، با گوشت و پوست حس کردم.

      این لامصب، اصلا چالش عشقه! به همین ترسناکی.

      خوشحالم که توانستید درمانش کنید.

      تحسینتان میکنم.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: