ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 55
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد ارزشمندم جناب عباسمنش عزیز
در کامنت دوستان خواندم
در لایوی از شما پرسیدند:
چطور مدت زمان بیشتری درحال خوب بمونیم؟
و شما با جوابتون حجت رو برمن تموم کردین ومن با پوست استخونم درک کردم قانون رو….
شما فرمودین :
اگر اهمیت دراحساس خوب ماندن رو بدونید،
دیگه نمی پرسید چطور…
فقططططط میرید و از هرراهی که بلدید رو نکات مثبت تمرکز میکنید تا اتفاق خوب براتون بیوفته
چون این یک قانون اصلی در جهان است:
احساس خوب = اتفاق خوب
و این قانون خیلی مهم را به خودم یادآوری میکنم:
در برابر ناخواسته ها و اتفاقات بد زندگیت
زیپ دهنت رو بکش و به هیچ عنوان دربارش حرف نزن تعریف نکن دردودل نکن
نه با خدا
نه با خودت
نه با کسی
فقطططط
زیپ دهنت رو بکش
زیپ دهنت رو بکش
زیپ دهنت رو بکش
بارها و بارها این جملات شگفت انگیز رو با خودم تکرار میکنم تا ملکه ذهن و قانون اصلی زندگیم بشن..
در پناه الله خوشگل و مهربونم همگی شاد و پیروز و ثروتمند و سلامت باشیم
به نام خدا
سلام به استاد و خانوم شایسته
دقیقا استاد تو وجود منم بود که بخوام بگم من این شرایط رو گذروندم من این سختی رو تو کار کشیدم تا به اینجا باشم که بقیه بگن به به و چه چه
دمت گرم با این پشت کار و …
به قول خودمون دوست داشتم و دارم حتی که بقیه درموردم حرف بزنن وحید ایتقدر جون کنده وحید این راه رو رفته و …
حتی اوایل که باشگاه میرفتم
به خاطر اینکه پا نزنم یا سبک بزنم و بپیچونم
همیشه میگفتم دیسک کمر دارم سالیان سال
که بقیه نگن چرا پا نمیزنی یا سبک میزنی
یا حتی بگن دمت گرم که بازم داری ورزش میکنی
سرشونمم دقیقا این داستان بود حتی براش داستان اسیب دیدگی هم چیدم
و الان هم کمرم یکم ناز میکنه و هم سرشونم بدون هیچ ضربه ای یا چیزی
و فقط توسط خودم
و اونور داستان امروز وقتی خیلی اوکی نبودم هرکی میگفت چطوری میگفتم عالی و خیلی راحت بعد از چند ساعت دیدم واقعا حالم اوکی و شروع کردم به شکرگزاری
ممنون استاد که این نکته های ریز و مهم را بهمون اموزش میدین
خداروشکر که اینجام و خدارو شکر که در کنار شمام
بسم الله الرحمن الرحیم
استاد قشنگم ازتون سپاسگزارم که این فایل زیبا و دوست داشتنی رو ضبط کردید و من امشب قبل خواب همینجوری حسم گفت که یه فایلی رو از سایت قبلا دانلود کره بودی،بیا قبل خواب بشین و اون فایل و ببین و چقدر این فایل زیبا بود! و چقدر برای من درس داشت
قبل ازینکه بخوام از تجربه خودم در رابطه با موضوع این فایل بگم دوست دارم یه نکته خیلی بامزه رو بگم!
حدودا یه یک ساعت پیش داشتم با خواهرم درباره ی قوانین و اینجور چیزا صحبت میکردیم و به شکوفه گفتم ( شکوفه میدونی چیه؟ ، استاد تو فایلاش نه تنها یاد میده چطور زندگیمون تغییر بدیم بلکه زندگی کردن رو بهمون یاد میده! بهش گفتم برای مثال یادت میاد فایل ” عواقب تصمیمات احساسی” رو؟
استاد حتی توی اون فایل یاد داد که اگر توی یه شرایطی قرار گرفتید مثلا توی یک رابطه بودید حواستون باشه که تصمیم احساسی نگیرید و هم به خودتون و هم به طرف مقابل چندروز وقت بدید تا آروم بشید و بعد تصمیم بگیرید)
خلاصه داشتم با خواهرم دراینباره صحبت میکردم و دیدم استاد تو این فایل توضیح دادند که من با پسرم جوری رفتار نمیکنم که وقتی مریض شد بهش توجه کنم و اون بخواد ناخودآگاه کاری کنه تا خودش مریض کنه تا بخواد توجه من و یا دیگران رو جلب کنه!
استاد ازین گونه رفتار ها و نوع رفتارشون با پسرشون رو خیلی توضیح دادند
و خدا شاهده شاید باورتون نشه من همش میشینم به این فکر میکنم که از این رفتار های استاد الگو برداری کنم و در آینده من هم با فرزندانم به طرز صحیحی رفتار کنم، اصلا فرزندم نه، در محیط کارم با همکارانم، با خانوادم، با خواهر و برادرم، با دوستانم، با همسر آیندم و ….
خداشاهده من لذت میبرم که تو این سایت حتی ریز ترین چیزارو برای زندگیم یاد میگریم و عاشق اینجور نکته ها هستم و کلی لذت میبرم!
بریم سراغ اینکه کجاها به نکات نامناسب توجه کردیم و مدام بازگوش کردیم و چه عواقب نامناسبی برای ما داشت:
فکر کنم هممون ازین کارا تو بچگی زیاد انجام دادیم که استاد هم مثال زدند و گفتند که خودمون و به مریضی میزدیم تا مدرسه نریم و خب منم ازین تجربه ها دارم اما خب انقدر دوره که درست یادم نمیاد و اتفاقا فکر کنم بخاطر اینکه خودم و به مریضی زدم حالم واقعا بد شد! (خخخخخ) و فقط یه سالی رو یادم میاد که باز دقیقا یادم نیست چه سالی بود اما یادمه خیلی بد تو اون سال اونم بصورت چندبار مریض شدم! و خب این یک نتیجه خوب برای یک زندگی خوب و درست نبود، نیست و نخواهد بود!
چیزی که در این باره درباره من جدید باشه رو درست یادم نمیاد شاید چون خداروشکر تو این سالها ازین تجربه ها نداشتم اما یک مثال درباره خواهرم دارم!
اپل آیدی خواهرم نزدیک به یه 4 ماهی هست که خراب شده و خلاصه یبار برد و هزینه کرد و درستش کردند اما باز اپل آیدی به مشکل خورد! خلاصه خواهرم به هرکی رسید این مشکل و گفت و خب قاعدتا از جنس هرچی که توجه کنیم بیشتر وارد زندگیمون میشه! و با اینکه یبار هزینه کرده بود اما بازم اپل آیدیش خراب شد!
تا اینکه هفته پیش با دوستامون رفته بودیم بیرون و دوباره این موضوع رو باز کرد و دوستم گفت وای آره اپل آیدی دوسپسر منم اینجوری شده و فلان اینا! که وقتی ما برگشتیم خونه خواهرم خودش به این نتیجه رسیده بود و به من گفت که نباید درباره اینطور مسائل دوباره صحبت کنه تا هم خودش در آرامش باشه و هم از جنس اون مشکل براش پیش نیاد؛ و انقدر بعد از این تصمیمش متعهد بود که خداروشکر خواهر قشنگم تو این یک هفته درباره اپل آیدیش نه چیزی گفته و نه غُری زده
در رابطه با اینکه کجاها مشکلی برام پیش اومده اما آگاهانه زیپ دهنم و بستم و حتی به خدا هم نگفتم:
واقعیتش من یه دو یا سه باری که از خواب بیدار شدم توی این پاییز متوجه شدم که گلوم چرک کرده اما خدا شاهده دربارش به هیچ کس هیچ چیز نگفتم و توجهی هم بهش نکردم و خداشاهده شاید در عرض 1 یا 2 ساعت و یا حتی کمتر از 1 ساعت چرک گلوم خوب شد و همش معجزه بود!
چون من تمرکزم روش نبود و تمرکز رو زیبایی ها نعمت ها بود از جنس اون زیبایی ها و نعمت ها وارد زندگیم شد!
واقعا قانون جهانِ خدا نقص نداره و مثل یه معجزه عمل میکنه!!
خداروصدهزار بارشکر که چشمام و گوشام سالم هستند تا بتونم این فایل پر از آگاهی رو ببینم! و خداروشکر که دستام و انگشتام و تک تک عضلات بدنم سالم هستند تا بتونم برای این فایل زیبا هم یک رد پا ثبت کنم تا هم به خودم و هم به دوستان نازنینم کمک کنم
خدا رو صدهزار بار شکر بابت فراوانی کلمات که من بتونم کنار هم بچینمشون و این کامنت و بنویسم
خدایا شکرت!
به نام خداوند مهربان که هرچه دارم و هرچه به دست میآورم از خیر و نیکی همه از سرلطف و از آن اوست
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سخاوتمند و خانم شایسته ی عزیز و مهربان
این فایل هدایت انروز من بود و با اینکه کلی کار داشتم و وقت تایپ کردن نداشتم ولی تجربه هایی که داشتم مجبورم کردن بنویسم.
خیلی خیلی زیاد هستن ولی دوموردش که خیلی مهم هستن رو براتون میگم.
من در اوج جوانی سرطان گرفتم و اون سالها دکتر به خانوادم گفته بود این خانم ده سال زودتر از بقیه پوکی استخوان میگیره یا ممکنه نتونه بچه دار بشه در آینده و ما اینا رو بدون اینمه بدونیم چه بلایی سرم میاره برای همه بازگو میکردم که ببینید من چه دختر قوی هستم و البته که به لطف خدای مهربان من شفای کامل پیدا کردم و خوب خوب شدم که دکترا میگفتن معجزه است ولی من خودم الان که به گذشته فکر میکنم میبینم بدون اینکه قانون رو بلد باشم فقط با شاد بودن و مهم نبودن بیماریم سلامتی رو جذب کردم. چون اولا که به هیچ کدوم از دوست و آشنا و فامیل اجازه ندادم بیان خونمون یا بیمارستان برای ملاقات و دوم اینکه با خودم میگفتم خب نهایت میمیرم دیگه پس بذار تا زنده ام بخندم و شاد باشم و همه ی اعضای خانواده رو میخندوندم. ولی چون به همه میگفتم ممکنه نتونه بچه دار لشم دقیقا الان که ازدواج کردم دچار همین مشکل شدم و هرچی دکتر رفتم و انواع درمان ها رو انجام دادم فایده ای نداشت تا اینکه با سایت عباس منش آشنا شدم که بازهم به لطف خداوند ریشه ی مشکلم رو پیدا کردم که ذهنم هست و باید روی ذهنم کار کنم و چندوقت دیگه میام و خبر خوشحالی رو مینویسم.
و دوم اینکه من وقتی ازدواج کردم با همسرم تفاوت فرهنگی و اخلاقی زیادی داشتیم. من برون گرا و همسرم وحشتناک درونگرا. من شاد و سرزنده و اهل رفت و آمد و خرج کردن و همسرم نقطه ی مقابل من.
ولی هیچ وقت دوست نداشتم کسی راجع به زندگیم نظر بده چون میدونستم ما دعوا کنیم بالاخره آشتی میکنیم ولی دید بقیه نسبت به همسرم بد میشه و ممکنه به خودشون اجازه بدن بهش بی احترامی کنن به خاطر همین با وجود مشکلات زیااااااااد هرکی از زندگیم میپرسید میگفتم خیلی خوبه و کلی از همسرم تعریف و تمجید میکردم. و بعد از یه سال کم کم همسرم شروع کرد به تغییر و البته که منم با گفتن خوبی هاش واقعا تغییر کردم و نقاط قوت ایشون رو میدیدم و الان که چهارسال از ازدواجمون میگذره جوری شده که خود خانواده ی همسرم از تغییر پسرشون حرف میزنن. و از وقتی هم که با این سایت الهی و بهشتی آشتا شدم که سه یا چهارماه هست زندگیم کن فیکون شده و بهشت رو دارم تجربه میکنم. و هر لحظه هرساعت خداروشکر میکنم که خداوند منو به این سایت و این آگاهی های ناب الهی و البته که رایگان هدایت کرد.و واقعا از صمیم قلب از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته سپاسگزارم. تنتون سالم دلتون شاد و در پناه خداوند باشید.
سلام به بهترین و خوش قلب ترین استاد دنیا و مریم خانم عزیز ️
خدا رو بی نهایت سپاس برای آگاهی های این فایل ،راستش من از چند ماه قبل که توفیق عضویت در سایت از طرف خداوند دریافت کردم فایل های دانلودی زیادی رو شنیدم ولی از دیشب یه حسی بهم گفت از این به بعد علاوه بر گوش کردن باید بنویسی و من همون لحظه حاضر شدم رفتم از لوازم التحریری دفتر 200برگ و خودکارهای رنگی قشنگ گرفتم و امروز این فایل اولین فایلی هست که قراره من نکات مهمش رو یادداشت کنم
خدا رو شکر این هم الهامی از طرف خدا بود برام.
استادعزیزم فایل رو گوش کردم و واقعا به این نکته رسیدم که جلب توجه و اون حس شیطانی قربانی بودن چقدر سالها منو دور کرد از مسیر الهی، من چقدر لذت میبردم نا آگاهانه از این که حس قربانی بودنم در زندگی ام رو به سبک سینمای هند با آب و تاب برای کسانی که مخصوصا تازه باهاشون آشنا شدم تعریف کنم
چقدر غافل بودم همیشه به جای توجه به نکات مثبت زندگی ام میگشتم ببینم کیه که هنوز خبر نداره من چقدر ظلم شده بهم از طرف خانواده ام یا کسی رو پیدا نمیکردم دوباره برای اطرافیانم تکرار میکردم که فراموش نکنن من قربانی بوده ام وجالب اینکه به هیچی هم نمیرسیدم از اون حس بدترین قسمت ماجرا این بود خودمم گوش سنوا برای شنیدن بدبختی بقیه بودم هرکسی غصه ای داشت منو پیدا میکرد اتوماتیک وار
ولی الان فهمیدم چقدر به خودم ظلم میکردم
خدارو شکر برای حضورتون در مسیر زندگی ام
خدا رو شکر برای قلب بزرگ و سخاوتمند شما که این آگاهی ها رو در اختیارمون میزاره
من همیشه دعا میکنم که خدایا من نمیتونم لطف استادم رو جبران کنم خودش هرجور که صلاح میدونه لطف شما رو جبران کنه
انشالله هرلحظه آرامش الهی تمام وجودتون رو لبریز کنه استاد مهربانم ️️️
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم فرکانسیم
دقیقا یکی از مسایلی ک من خیلی درگیرش بودم سال هاست اتفاقات عجیب و غریبی در کار و زندگیم برام میفتاد و هر اتفاق منفی و هر شکستی رو من با ی حس و حال خاصی برای دیگران توضیح میدادم اونم با جزییات خاصی ک اونم دقیقا بتونم توجه جلب کنم و اون ها بهم حس دلسوزی داشته باشن و دقیقا ب خاطر عزت نفس پایین خودم بود،حتی مینشستم پای مسایل و مشکلات دیگران و ب خودم میگفتم من ادم قوی هستم و هی بیشتر داشتم تو این دام گیر میفتادم تا این ک با قوانین اشنا شدم و رفته رفته این موضوع برای من بهتر شد، متوجه شدم تمام اتفاقات زندگیم رو خودم دارم رقم میزنم. مدتیه با آشنایی با استاد و آگاهی هایی ک کسب کردم خیلی تمایل برای شنیدن مسایل و مشکلات دیگران ندارم و خودمم راجبش کمتر صحبت میکنم نمیگم کامل شده ولی خیلی بهتر شده امروز خیلی خوشحالم ک این اگاهی ها داده شده بهم و ب خودم متعهد شدم ک اگاهی هایی ک از استاد و دوستانم بهم میرسه در زندگی خودم پیاده کنم و امروز با دیدن این فایل ب خودم این قول دادم برای احترام ب شخص ارزشمند خودم با هیچ کسی راجب مسایل و مشکلاتم صحبت نکنم و کانون توجه رو ببرم ب سمت زیبایی ها
مرسی از استاد عباس منش عزیزم
به نام خداوند زیبا
سلام به استاد و دوستان عزیزم
روز 159.
خداروشکر که هر روز آگاه تر میشم و در مدار بهتری قرار میگیرم
دوست داشتم بیام بنویسم که توی این 4 ماه چه تغیراتی در شیخصتم ایجاد شده
_حالم خیلی بهتر شده
_بسیار مثبت اندیش تر شدم
_خیلی بیخیال تر شدم
_خیلی شکر گزارم شدم و نعمت هایی که خداوند داده رو بیشتر میبینمت
_با خودم و اطرافیانم بیشتر در صلح هستم
_خیلیییی آرام تره شده
_ایمانم خیلی قوی تر شده و من خدارو توی این 4 ماه یه جور دیگه ای دیدم بر خلاف اون چیزایی که توی جامعه، مدرسه و … بهم میگفتن
_توجه ام نسبت به زیبایی ها خیلی بیشتر شده
_بر بعضی از ترس هام غلبه کردم
_اعتماد به نفستم بیشر شده
_باور هام در مورد پول و افراد پولدار خیلی عوض شده
_بیشتر از قبل میتونم ذهنم رو کنترل کنم
_کمتر به چیز های منفی توجه میکنم و سعی میکنم با همچین آدم هایی ارتباط نگیرم
●●●
اول از همه از خدا سپاس گزارم که من رو به این مکان هدایت کرد، بعد از وجود استاد سپاس گزارم
الان که دارم به این موضوع فک میکنم میبینم من همیشه از خدا میخواستم که به من قوانین رو بگه و اگاه ترم کنه و خداوند من رو هدایت کرد
برای همه آرزوی سلامتی، خوشحالی و موفقیت میکنم︎
سلام به همه
امروز فایل هدایت من در سایت عباس منش بود و هست
و من برام چندان عجیب نبود که این فایل با این مضمون آورده بشه
دو هفته ای هست که مسأله ای برام پیش اومده اونم به انتخاب خودم که به یک نتیجه نادلخواه برسم گرچه شاید در نهایت به نفع من بود و تصمیمی باید می گرفتم و اجرایی می کردم
در نهایت بابت اجرایی کردن تصمیم خودم و دادن فضا به آدم مقابلم، فرصت ایجاد بشه که بتونه فکر کنه و تصمیم بگیره (خلاصه که نمیخوام کامل توضیح بدم و اشتباه این چند روز رو تکرار کنم )
در نهایت امروز با شنیدن این فایل ، لباس قربانی بودن رو از تنم در آوردم و گفتم ستاره حواست نبود اشکال نداره
لباس عزت، قدرت رو به تن کن و دست از غر زدن و شکایت حتی به خدا برداشتم
خیلی خوبین خیالی
به نام الله یکتا
سلام خدمت خانواده عزیزم
خدایا شکرت که بهم فرصت نوشتن کامنت دادی ،
استاد جان اول از خودم شروع میکنم،خوب که فکر میکنم و ریشه مشکلم و بررسی میکنم میفهمم از کودکیم، پدر و مادرم بیشتر از اینکه آرامش و سلامت روان فرزندشون براشون مهم باشه آبرو و حرف مردم براشون مهم بوده وهست و چون فرزند اول خانواده هستم سختگیری برای من بیشتر از بقیه خواهر و برادرام بوده و البته نگرانی ها و دوست داشتنها هم برای من بیشتر بوده ،جوری که از بچگیم مدام سخت مریض میشدم و ذهن من یه جورایی شرطی شده که هر وقت توجه بقیه کم بشه باید یه بلایی سرم بیاد و یه گره ای تو کارم بیافته ، یادمه که پدرم اصرار داشت من چادر سرم کنم اما من دوست نداشتم ،روزی اتفاقی زمین خوردم و دستم شکست ،به جای ناراحتی خوشحال بودم از اینکه یکهفته میتونم چادر سر نکنم ،اما خیال باطل بود ،هر چقدر مشکلاتم برای بقیه عادی میشد و توجهشون کمتر میشد من هم مشکلات بزرگتری و دعوت میکردم که توجه شدیدتری بگیرم و بقیه از غصه من هلاک بشن،مشکلاتم اونقدر زیاد شده بود که حتی دلسوزی دیگران هم برام لذتی نداشت و فقط و فقط آرامش میخواستم ،تا اینکه چند سال پیش یکباربرای همیشه برادرم آب پاکی و ریخت رو دستم ،بهم گفت اینقدر از بدی شوهرت حرف نزن ،از مشکلاتت پیش من نگو من نمیتونم برات کاری کنم ،من بدجوری جا خوردم و یهو به خودم اومدم ،از همون زمان دیگه سعی کردم پیش برادرم حرفی نزنم و کم کم این عادت و ترک کردم و به طرز جادویی و باورنکردنی همسرم بهترین مرد تو تمام فامیل شد ،زندگیم داره رو به عالی پیش میره ،خدارو هزار مرتبه شکر خیلی کم پیش میاد که از ناراحتیم و دردهام حرفی بزنم ،شایدم دلیلش اینه که وقتی از این حرفا میزنم همسرم بدجوری میزنه تو ذوقم و بیمحلی میکنه ،انگار با ابراز دردهای جسمیم میخوام براش ناز کنم اما نازم پیشش خریدار نداره و من به اجبار یا گاهی با اختیار حرف نمیزنم ،(یه خواهر دارم که علناً وقتی کسی دست و پاش بشکنه ،صورتش ضربه بخوره کبود بشه یا از سرما خوردگی صداش بگیره میگه خوش به حالت اینقدر دلم میخواد یه جاییم بشکنه ببندم ،یا چشمم ورم کنه ،) این فایل و قبلا دو سه بار گوش کرده بودم و تاثیر زیادی روی من داشت اما به قول استاد باورها یکشبه از بین نمیرن و ما فراموش میکنیم ذهنمون و کنترل کنیم ،اما امروز از خدا جونم هدایت خواستم ،این فایل برام باز شد ،دقیقا وسط یه سری افکار مخرب که تصمیم داشتم ازشون حرفی نزنم ،با جون و دل گوش کردم و تصمیم جدی گرفتم که دیگه دیگه دیگه از مسائل بد حتی کوچیک پیش کسی حرفی نزنم ،من و دخترام رابطه خیلی صمیمی با هم داریم ،جوری که روزی صد بار به هم میگیم ( دوستت دارم ،نفسم ،عشق من ،قلب من ،قربونت برم ) اما امروز به دخترام هم گفتم دیگه به هم نگیم ( قربونت برم )،حتی این کلمه به ظاهر صمیمانه یه جورایی دعوت یه ناخواسته هست که من باید قربانی شما بشم ،استاد جان خیلی ازتون ممنونم که به عنوان دستی قدرتمند از دستان خداوند همیشه تو لحظه های سخت زندگی به دادم میرسید ،
استاد جان ،مریم جان ،خانواده عزیزم براتون از خداوند یکتا سلامتی، شادی ،حال خوب ،هدایت به موقع آرزو میکنم
1403/9/19روز156
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل
این روزا درگیر درد هستم خیلی سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم و دراحساس خوب بمونم
این فایل روکه امروز گوش کردم هرچی که توی ذهنم دنبال این گشتم که آیا من میخوام جلب توجه کنم ؟دیدم نه اصلا حتی دلم نمیخواد برم دکتر و …و یا حتی دنبال دلسوزی نیستم
نمیدونم شاید ذهنم از چیزی داره با این درد فرار میکنه
مثل مثالی که استاد زدید و گفتید وقتی بیکار باشیم جهان یه جوری مارو مشغول میکنه
اما اتفاقا من بیکارهم نبودم کلی هدف کلی آموزش دارم
نمیدونم شاید به خودم زیادی فشار اوردم
یکی از باورهایی که دارم روش کار میکنم اینه که من بدنم خودش خودش و ترمیم میکنه نمیرم دکتر و دارو نمیخورم
نمیدونم شاید این تضاد اومده که یه درسی بهم بده
خیلی توی خودم دنبال دلیل میگردم میبینم انگاری اگرم به کسی میگم درد دارم دنبال راه حل هستم یا یه نشانه
اما قطعا اینکه درمورد دردم صحبت میکنم اشتباهه
اما ازطرفی کنترل ذهن که الان نمیتونم بشینم پای لب تاب و کارهامو انجام بدم کارسختیه اینکه دراحساس خوب بمونم اینکه بگم بیخیال بابا یزره استراحت کن اما دارم تمام تلاشمو میکنم
خدایا خودت کمکم کن خودت این درد و از وجودم بردار