ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم مریم مهربانم…
خیلی جالبه من یه دوره ی سپاسگزار ی 21 روزه رو صبحها شروع کردم و امروز روزه 16 هم بود که راجب سلامتی بود و من از وقتی که با اسنتاد اشنا شدم تمامه زندگیم رو به بهبود بوده اما من فقط یه بیماری مزمن دارم که اسمشو نمیگم و به گفته دکترا درمانی نداره این بیماری فعلا به جز چنبار که فعال شده در بقیه حالات مثله الان خاموشه و کاریم نداره و خدارو سپاسگزارم که حالم کاملا خوبه…
ولی من واقعا دوسدارم کاملا درمان بشه و برای همین هم دوره سپاسگذاری رو شروع کرده بودم تا با سپاسگزاری بتونم حرفه بی ربطه دکترا رو ندید بگیرم، امروز داشتم به خودم همین رو یاداوری میکردم که من خودم با ناراحتی ها و ناامیدی ها باعث این بیماری شدم و به خاطر اینکه خدارا فراموش کرده بودم نا امید می شذم و این بیماری سراغم اومد اما
باز هم خداروشکر می کنم که نوع خفیف هست و مانند تلنگری بود که من رو به زندگی بازگردوند زندگی ای که الان سراسر از سپاسگزاری هست
زندگی ای که بهم میگه قدر سلامتیتو بدون
الان میدونم ناراحتی و استرس برام بده
الان میدونم باید شاد زندگی کنم
الان میدونم که خداوند من رو از مدارش بیرون کرد تا بهش برگردم و واقعا الان حواسم هم به خدا هست و هم به خودم
من از ابتدای 1400 هدفام رو توی دفترام هرروز مینوسم و سپاسگذاری می کنم و تصور می کنم و
حرفای استاد رو توی دفترم مینویسم و واقعا زندگیم پیشرفت کرده هم از لحاظ مالی و کاری و هم روحی
و فقط تنها ارزویی که هنوز توش لنگ میزنم اینه که کاملا حالم خوب بشه که دیگه نیازی به همین دارویی که 6 ماه یکبار هم باید برم تزریق کنم هم نباشه
و واقعا صبح داشتم بهش فکر میکردم که اولین نشونه هاش همین صبح بهم داده شد که استاد راجبه همین صحبت کرد
و اینکه واقعا الان چند وقته فهمیدم بله درمان این بیماری در دنیا نیس و اگه پیشرفت کنه درمانی نداره امااا
امااا
مگه قراره پیشرفت کنه؟
من فهمیدم که درمان این بیمماری خودم هستم بله درمان منم …
و انشالله روزی میام مینوسم که من یه روزی این بیماریو داشتم اما خودم درمانش کردم . بله این فقط یه تلنگر بوده برای رفتارا و هادتای نادرست من در زندگی که اینطوری خودشو نشون داد
و انشالله حلش می کنم همین الانم حالم از هر ادمه سالمه دیگه ای بهتره و اندامم عالیه ورزش می کنم و حالم عالیه و هیچ مشکلی ندارم و مطمنم به زودی هم درمان کامل این بیماری برای همه دنیا میاد
و هم من چه داروش بیاد چه نیاد بیماریم همینجا روندش متوقف و خاموش شده و برای همیشه از بدنم خارج میشه .
از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که خدا رو بهم نشون دادی
ایمان به خدا تنها راهه نجاتمون در این زندگیه و
شاد بودن مهم ترین هدف ما باید در زندگی باشه .
من ضعف شدید و ترس شدیدی تو باورام از بیماری داشتم و هنوزم دارم که بشدت و با تمام تلاشم روی ذهنم کار میکنم که واقعا با این افکار الوده به بدنم اسیب نزنم ،
امید دارم که با تلاش باورام عوض میشه و روزی که باورام عوض بشه این بیماری هم تموم میشه میره پی کارش .
دوستون دارم استاد عزیزم و خانواده عباسمنشی
سلام استاد عزیزم….
چقدر بموقع و چقدر هماهنگ…
خدایا شکرت بابت این پاسخ
استاد عزیزم وقتیکه این فایل رو دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن انگار خدا داشت جواب درخواستی رو بهم میداد که توی دفترچم نوشته بودم
به تضادی برخورد کردم و بار ها از خداوند درخواست کرده بودم که هدایتم کنه
نوشتم خدایا من نمیدونم تو بمن بگو
تو منو هدایت کن که چکاری انجام بدم؟!
وقتی از خدا این درخواستو کردم واقعا هیچ ایده ای درموردش نداشتم
این فایل شما پاسخ به چندین سوال و درخواستای من از خداوند بود
و فقط و فقط یک هفته از درخواست من گذشته!!! و خداوند همین قدر زود جواب میده و همین قدر زیاااد بما نزدیکه
اینکه گفتید یکی از دلاایلی که با آدما ارتباطم رو کم تر کردم یا حتی با خیلیا ارتباطم رو قطع کردم چون میدونستم این آدما همش درمورد بدبختیا و مشکلات صحبت میکنن
وقتی حالت بده نذار کسی بفهمه!!
و بگرد و پیدا کن مواردی رو که نیازمند جلب توجه بودی اونم به قیمت اینکه فقط و فقط بدبختی بیشتری رو جذب کنی!
استاد واقعا این فایل دقیقا برای من بود
بار ها شده که ماه ها سپاسگزار خداوند بودم و نعمت و ثروتش رو دیدم و روووزی نبود که خداوند بمن نعمت نده
بمن ثروت نده بمن اتفاقات خوب نده
و روز هایی بودن که من سپاسگزار نبودم و همه چییییزم از بین رفت
سلامتی و اتفاقات خوب و از همهه مهم تر آرامش و حال خوبم!!
قشنگ میفهمم مصداق بارز این بیت شعرو توی تمام زندگیم
شکر نعمت،نعمتت افزون کند
کفر،نعمت از کفت بیرون کند
سپاسگزاری یعنی من میتونم ببینم نعمت هایی که خدا بهم داده
تعریف نکردن و صحبت نکردن در مورد مشکلاتم ینی با اینکه مشکل دارم اما خیلیییی چیزای دیگه هستن که من بهشون افتخار میکنم و بازم میگم خدایااااا شکرتتتت
خدایا شکرت که فلان اتفاق افتاد یا فلان چیز رو هنوزم توی زندگیم دارمش
اون سه تا نکته ای که بالا بولدشون کردم دقیییقا چیزایی بودن که در موردشون سوال داشتم دقییقا شاید باورتون نشه البته همه ی بچه های این سایت باور میکنن😀
استاد من با حرفاتون متوجه شدم با وجود این همه نتایج معجزه آسا بازم نمیخوام بپذیرم که خوشبختی بها داره
نمیتونی با یه عالمهههه آدم دورتو شلوغ کنی و ورودی بد بدی بعد انتظار داشته باشی نتیجه مثبت بشه
من خودم رو توجیه میکردم که نهه ما اجتماعی هستیم نمیشه که اصلا اممکااان نداره
من تنهام یا میگفتم آدمه دیگه
در صورتیکه اصلا قضیه این نبود بخاطر همین توجیها گوش من شده بود شنونده ی بدبختی دیگرانی که صبح تا شب در مورد بیماری و بدبختی صحبت میکنن
باید متوجه بشم که گوش من مال شنیدن بدبختیا نیست
استاد اونجا که گفتید وقتی حالت بده نذار کسی بفهمه هی نرو درموردش صحبت کن!!
هی نرو درمورد یه موضوعی که دوسش نداری حرف بزن
اینا ینی من همینارو میخوام مهم نیست که واقعا دلخواهت هستن یا نه
جهان میذاره سرراهت
و اینکه نذاریم کسی بفهمه و نخواییم جلب توجه کنیم احتیاج داره به یه قدرت به یه عشق فوق العاده نسبت به خودمون و همچنین مسئولیت پذیری تمام ابعاد زندگیمون
واقعا استاد همین طوره وقتی میشینیم توی تاکسی اصن کسی نمیگه خدایا شکرت
بعد من گاهی متعجب میشدم که چطوره که الان داری کرایتو پرداخت میکنی و روی پاهای خودت هستی و لباس تنته و داری میری زیر سقف خونت
اما بازم غر میزنه بعد به خودم گفتم آیدا مواظب کلاه خودت باش بیخیال آدما
در گوشاتو ببند و بمباران کن خودت رو با ورودی های مثبت
بیخیال جامعه شو بها داره باید خیلی چیزا رو بذاری کنار!
در مورد موضوع احساس قربانی شدن،ترحم دیگران رو جلب کردن و یا گرفتن توجه از دیگران
من با اینکه دارم روی خودم و عزت نفسم کار میکنم اما بازم متوجه موضوعاتی شدم که اصلا روحمم خبر نداشت و کاملا ناآگاهانه این اتفاقات میفتاد
اومدم فکر کردم دیدم عه اینجا اینطور عمل کردم
اونجام که بدجور شد😐 اصن فکرشم نمیکردم نمیدونم چرا اصلااااا به چشم نمیومدن
واقعا هدایت خدا بود واااقعاااا بهم گفت چطور این تضاد رو حل کنم خدایا شکرت
چقدر احساس بهتری دارم و وقتی که با قدرت و ایمان از خداوند درخواست کنی خداوند به نهایت طریق تورو هدایت میکنه
تو نگو چطور نگو از چه طرییق فقط هدایت بخواه
به محض اینکه احساس کنی هدایت شدی هدایت شده هستی
تک تک جملاتتون استاد هر کدومشو که میگفتین؛ میگفتم این که سوال من بود!!
و متوجه شدم ایراد کار از کجاست
با تمام پیشرفت هام و اتفاقات شگفت انگیزی که این مدت افتاد به طوره به معجزه آساااییی
جوریکه نتایج من توی الهامی که بهم شد و انجامش دادم از استادی که سی ساله تدریس میکنه (در زمینه علایقم که دنبالش میکنم) بیشتره!!
ینی نتایج من انقدر بیشتر ازون استادم هست که استادم میخواست بعد ازین همه سال تغییر شغل بده و با ناامیدی از همچی دست بکشه!
وای استاد عزیزممممم نمیدونم چی بگم(چقد استاد تو استاد شد😮)
با مادرم محصولات فوق ااالعاده ی استاد رو خریدیم که اصلا فکرشم نمیکردیم مااا بتونیم انقدررررر راحت پول اون محصولات رو بدست بیاریم با وجود تمام اینها بازم فراموشم میشه
و تمرکزم رو خیلی چیزا گرفته بودن
چیزایی که خودم با توجه کردن بهشون بوجودشون اوردم
خودم؛خودم خلقشون کردم
من یکی از مقاومتام درمورد ارتباط با آدما بود میگفتم اشکال نداره من دیگه باور کردم بقیه هرچیم بگن من که میدونم راه درست چیه
اقا جون اصلا این درست
ولی چرا یادت رفته بود قانون چیه؟؟؟
قانون یعنی خیلی مهمه که تو چه ورودی به ذهنت بدی نمیشه که فلان آدم نامناسب با نتایج بسیاااار نامناسب همنشین تو باشه و تو نشنوی حرفاشو
نمیشود! چون تو نمیتونی ذهن بقیه رو کنترل کنی ولی میتونی ذهن خودتو کنترل کنی
این اختیار و که داری اینو که دیگه میدونی
پس نذار که هر چیو وارد ذهنت کنن!
نخواه وقتی حالت بده همه بفهمن تو بوق و کرنا نکنش!! بجاش از خواسته هات حرف بزن
اگر تضادی داری یادت باشه که تضاده عامل بدبختی تو نیست بلکه واکنش تو نسبت به تضاد عامله
بقول استاد تضادا یه شمشیر دولبه هستن
میتونی باهاشون بدبخت تر کنی خودت رو
و میتونی خواسته های واضح تری رو بفرستی!
علت ادامه دار شدن بیماری،فقر،اتفااقات بد ینی منه آیدا دارم بهشون توجه میکنم
چه توی فکرم چه با کلامم
یادمون رفته که کلام خیلی قدرتمنده
کلام افکارت رو تغییر میده و کم کم شخصیتت رو!!
واقعا این آگاهیا خیلی فرار هستن و گاهی حداقل من به خودم میبالم و میگم خب دیگه من قانونو میدونم دیگه اشکال نداره بقیه ام هرچی گفتن
ولی دریغ ازینکه اینجاست که باید به قانون عمل کرد
واقعا این فایل برای من مثل یه معجزه بود در حالیکه عمیقا از خداوند هدایت خواسته بودم
استاد عزیزم ازت سپاسگزارم
خدا جونم ازت سپاسگزارم بخاطر وجود همچین استاد دوست داشتنی و فوق العاده ای
استاد من تحسین میکنم عملگرا بودنتون رو
من عااااشق این عملگرا بودنتون هستم
عاشق این تعهدتون و عاشق بودنتون
خیلی دوستون دارم❤
سلام به استادعزیزم و همه دوستان
طبق معمول همیشه
خدا دائما درحال هدایت ماااست
به راهی که ما میخواهیم
و من تو روزشمار تحول زندکی همین پریرور این مطالب رو از شما شنیدم و بهش فکر میکردم و امروز باز هدایت شدم که بیشتر بفهمم راجب اینموضوع
و چقدر عمیق و مهمه اجرای این اگاهی
که درک کنیم تمااااااام شرایط زندگیمون با توجه با حس خوب یا بد شدید دادن به چیزی خلق میشه
حالا اگه تو دندون دردتو همه جا میگی دردای دیگه هم دریافت میکنی تا حرفی برای گفتن و جلب توجه ها داشته باشی
من به یه نکته ای فکر کردم که از وقتی باشما اشنا شدم این اخلاق کم و کمتر شده در من
ولی باز جاداره که کار کنم و صفربشه
الان دوستانم بیان بهم پیام بدن میدونن فقط از جذبا و حال خوبشون باید به من بگن
یا وقتی حالم بده من حرف نمیزنم با کسی و ترجیح میدم ساکت تو اتاق باشم و فایلی چیزی گوش بدم
و وقتی این فایلو گوش میداد مثال واضح این موضوع رو توخانوادم دیدم و یه معجزه از این نادیده گرفتن مشکلات رو بگم
پدرم و مادرم
مثل اقای عشقیار و همسرشون هستن
پدرم خانوادگی یه اخلاق عالی دارن که پنهان میکنن مشکلاتون رو میگن نباید هیچکس ازش با خبر بشه
حالا بابای من مشکل قلبی داره وبار ها بیمارستان بستری شدن وعمل شدن ولی من زهرا هیجوقت نفهمیدم بیماری قلبی چیه و سخته یا اسون
ینی بابام نمیگفت هیچقوت که درد دارم
نمیزاشت بریم بیمارستان
یا توخونه تعریف نمیکرد هیچوقت که عملم چطور بود بیمارستان چطور بود
تا اینکه ۳سال پیش مشکلشون جدی شده و درد های شدید داشتن که باز به ما توخونه نگفتن
خودشون وقت گرفتن و رفتن تبریز دکتر
و این اقای به اصطلاح دکتر گفتن اقا کار قلب شما تمومه و عملم کنیمم جواب نمیده
و شما فک کنین این حرفو کسی بشنوه چه حجمی از فشار روشه
و تو این شرایط باااز به ما و هیشکی نگفتن این مسئله رو
و فقط به عموم گفتن
الان میفهمم که بخاطر همین بزرگ نکردن موضوع و حفظ کردن ارامش خودشون جهااان با تمام قدرت کارهاشو انجام داد
عموم دست خدا شد به عروسش که تو بیمارستان قلب تهران اشنا داشته گفتن وآشنای ایشون در عرض ۳روز یه وقت گرفتن
که همشون دست خدا بودن و فقط خدا امورو پیش میبره
حالا از کدوم دکتر؟
بهترین جراح قلب خاورمیانه
که همین جمله رو توگوگل زدیم اسمشو اولین ردیف اورد
ینی بزرگترین جراح قلب تو ایرانن ایشون
و برای ماه هاااا وقت نمیشه گرفت در حالت عادی
ولی تو ۳روز به بابام وقت دادت ویکی دوروز بعدم وقت عمل داد و به قدری عالی و باروحیه برخورد کرده بودن که حال بابام قبل عمل عاالی بود
بنظرم بخش عظیمی از موفقیت عملش از اون انرژی و قدرتی بود که دکتر بهش داده بود
که عمل شما خیلی راحته هیچی نیس حالتون عالی میشه
کاری به این ندارم
تمام مراحل عمل تو تهران بود و به ما اجازه نداد که بریم البته که خانواده عمم تهرانن و اونا بهش سرمیزدن و ما بعد ۱هفته که اوردنشون خونه دیدیمش
خودش تنها و با ایمان به خدا رفتن
و ما تازه بعد عمل از زبونش شنیدیمکه چیا گذشته
و وقتی تو جایی میخواست این ماجرارو تعریف کنه اون بخش معجزه رو تعریف میکنه
که خدا چطوووری اون دکترو تو چند روز از غیب میرسونه تا عملشو انجام بده
و خداروشکر الان حالشون عالیه
خدای من اصلا من به این جریان از نگاه قانون توجه نکرده بودم
با کنترل زبانمون با کنترل خودمون جهان همه چیو مدیریت میکنه
و پدرم توی کسب و کارشم این دبدگاهو داره
ینی اگه کارش کم باشه امکان نداره بیاد غر بزنه یا بگه
برای همینم همیشه وضعیت مالی که راحت زندگی کنیم رو داشتیم
برای همین ما همیشه بابامونو یه آدم همیشه سالم دیدیم و واقعا هم جز قلبشون هیچ بیماری و سرماخوردگی واین چیزا نبوده هیجوقت
حالا در مقابل مادرم
دقیقا برعکس این مرد
کل عمرش به تک تک غذاهایی که میخوره توجه میکنه و میگه فلان غذا باعث فلان علایم شد
کل عمرش دم نوش های مختلف میخورن
دکترهای زیاد
ازمایش و فلان
و همش حتی اگه خوابشون بد بوده کل روز میگنش
و ماهمیشه ایشونو مریض و بی انرژی دیدیم
و قشنگ میدونیم با تلقین به خودش یا برای جلب توجه بیمار میشه
ینی کافیه با کسی دعواش بشه چندین روز تو تخت میمونه
چقدر این تفاوت واضح بود و من الان بهش دقت کردم
تفاوت دو دیدگاه در یه خونه
من چند وقت پیش که تلوزیون باز بود و طبق معمول روایات و احادیث رو بررسی میکردن یه حرف جالبی شنیدم
که مطمعن شدم این حرف ریشه درستی داره
که میگفتن اگر بیماریتونو پنهان کنین ثواب داره
اگر فقرتونو پنهان کنین وبه هیچکسی نگین ثواب داره
اینو مطمعنم یع انسان بزرگ گفته
چون از قانون کاملا خبر داشته و به این شکل به مردمی که از قانون و فرکانس خبر نداشتن گفتنش
پس بیایم همینو هم بخوایم
از خدا بخوایم که زبان مارو به گفتن خوبیا هدایت کنه
و تجسم کنیم که تو تمام مجالس داریم از خوشبختیا و معحزات زندگیمون میگیم
چون تجسم خیلیییی میتونه کمک کنه به تغییر تمام جنبه های زندگیمون
اگر بنا برگرفتن احساس خوب از توجه دیگران باشه از گفتن معحزاتمون و الگو بودنشون حس خوب بگیریم
نه تعریف کردن ظلم ها و بدبختیایی که کشیدیم
خدا هدایتت میکنه حالا تو بگو که میخوای کدوم شخصیت رو داشته باشی
خدایا به ما قدرت درک حقیقی این اگاهی هارو عطا کن
و ایمانی که باهاش عمل کنیم
بسماللهالرحمنالرحیم
تازه به این 👆👆👆جمله رسیدم!
تازه دارم لحظه به لحظه میچشم این جمله رو…
بنام خدایی که یکتاست و بینهایت مهربان
سلام به استاد عزیییییییز جااااانم
سلام به مردی که نگاهش میکنم هر روز جوونتر و خوشتیپتر و سرحالتر و قبراقتر و شنگولتر و …ماشالا استاد…واقعا ماشالا…چقدر فوقالعاده بودید…مچکرم استاد.مچکرم…
من دوره سلامتی رو ندارم فعلا ولی بینهایت مشتاقم روزی تهیش کنم و استاد بگم چقدر زندگی با اون حس اعتماد…با اون حس همه چی خوبه…با اون حس همه چی اوکیه…سرجاشه…اون الرحمن و الرحیم…چقدر زندگی با این ثبات زیباتر و قشنگتره…خدایا شکرت.
من یه چندماهی میشه کامنت نذاشتم و کلا فاصله گرفتم ولی دورادور تمریناتم بود فقط کامنتی تو سایت نداشتم و بسیار راضیام از این روندی که برای من بهتر بود…اینکه حرف نزنیم و بیایم یخورده عمل کنیم…
من از شهر قم مهاجرت کردم استاد و در یکی از استانهای زیبای البرز فعلا خلوت کردم تا خودم رو بیشتر و بیشتر وبیشتر بشناسم و نمیتونم بگم چقدررر تو همین مدت کمی که از مهاجرتم گذشته چقدر بزرگ شدم و چقدر تجربه بدست آوردم…
وقتی با خودم سبک و سنگین میکنم و میبینم من فقط چند هفتهاس اومدم اینجا و اینهمه چیز یاد گرفتم میتونم بگم تجربه چند سال زندگی رو باهم تو همین چند هفته بدست آوردم…
شاید باور نکنید ولی من همیشه آرزو داشتم آشپزی کنم و الان به جایی هدایت شدم که کار کمی داریم ولی خورد و خوراکمون باید خودمون اوکیش کنیم و بگم استاد اولین شامی که پختم و اولین لقمهای که خوردم چقدر حس زنده بودن بهم داد…از شادی تو پوست خودم نبودم…
این تجربه رو دوست داشتم و خدا جایی گذاشت منو که نه تنها این تجربه هست که بابت انجامش پول هم دارم میسازم…غذاهای مختلفی رو دارم درست میکنم گاهی میسوزن…گاهی نمیپزن😅ولی همهشون رو دوست دارم…اصلا تازه دارم میفهمم بعضی چیزا چجور هستند….
انگار یه عمر کور و کر بودم…
من این چند ماه رو گذاشتم روی خودشناسی خودم و فقط هم با همین فایلای دانلودی تون کار کردم و البته قدم ۱…چه باگها و چه ترمزهایی رو تو رفتارهام میبینم که شاخ درمیارم میگم خدایا این کجای ذهن من بوده…
درست عین وقتی که شما میگی بیل میزنم میبینم فلان ترمز پیدا کردم…
خدایا شکرت بخاطر آگاهی که جهان رو کم کم داره دربرمیگیره و ما هربار با خودمون بیشتر و بهتر مواجه میشیم و به خودشناسی بهتری میرسیم.
اینقدر شما گفتی بنویسید که بالاخره دوباره روند نوشتن کامنتهام شروع شد و فکر کنم فرصت خوبیه تا از شما سپاسگذاری کنم و براتون بهترینهارو با قلبی باز آرزو کنم…هم شما و هم مریم جان و تیم عالی و پرقدرتتون.
الهی که در پرتو نور و آگاهی سالم و تندرست و ثروتمند و شاد و پرانرژی باشید.
به امید روزی که همچین دعایی رو فیس تو فیس😅😍😍😍براتون انجامش بدم و در آغوش بگیرمتون.
واقعیتش چنین رفتارهایی کم نیست و اگر ما یکمی به خودمون برگردیم متوجه میشیم کجاها واقعا عجیب غریب رفتار کردیم.
من به لطف خدا عین خودتون استاد سالهای زیادیه که نمیدونم دکتر و قرص و ….یعنی چی.
همیشه در سلامت کامل بودم و وقتهایی هم بوده که ناخوش بودم و چارهاش ۱ کیلو لیموشیرین و شلغم بوده😄.
ولی مدتی پیش که ناخوش شدم اومدم فکر کردم چرا…چرا من آخه؟ و وقتی عمیق شدم دیدم خدایا….
بزارید برگردم به دوران کودکی و مادرهایی که جونشون رو برای بچه هاشون میدادند.
مادر من وقتی مریض میشدم کلی از خودش میزد و ماهارو پاشور بکن و دستمال بزار رو سر ما و شب تا صبح بالا سر بچه باش و مدام چکشون بکن و…
خلاصه نگم خودتون بهتر میشناسید این نوع مادرها رو…البته که من هرچقدرم بگم مچکرم بازم کم گفتم
امیدوارم مادرهاتون زنده باشن و خداوند براتون نگهشون داره…
اما همانطور که استاد عزیز گفتن این راهش نیست. گرچه ممکنه کم لطفی بنظر بیاد ولی چه کنیم قانون چیز دیگه ایه.
خلاصه وقتی ریشه یابی کردم دیدم من تو شرایط روحی خوبی نبودم مدتی و من تشنه توجه و جلب نگاه اطرافیانم بودم…حمایت میخواستم…دلگرمی….نمیدونم چرا ولی یه چیزی از درون جلب توجه میخواست و حالا از کجا این جلب توجه بدست بیاریم؟
بزار مریضاحوال بشم تا اون جلب توجه دوران کودکیم…اون پاشور کردن و دلسوزی مادرم رو بتونم زنده کنم…
اللهاکبر. وقتی به این خودآگاهی رسیدم به خودم گفتم تنها راه خلوت کردن هستش و کلنگ زدن این باغچه…باید برم اون زیر زیرا همه رو بریزم بیرون…ببینم چخبره…
خلاصه استاد این شد داستان مهاجرت من…من اینجا اومدم نونوایی بلد نبودم ولی الان همهجا شهر رو بلدم…هیچ دوستی ندارم ولی خدا مگه کم میزاره برام؟ یه همکار از اون سمت دنیا آورد پیشم طوری که انگار خدا رفت هندپیک کرد آوردش طرف رو…خیلی خیلی داستان هست حالا طولانی میشه ولی میتونم بگم خودشناسی یعنی خداشناسی و این واقعا…واقعا…واقعا زیباست.
من میخواستم روی یه مسئله درباب سلامتی روی خودم کار کنم و اتفاقا استارتش ۱ تیر میخورد و یه ۳ ماهی طول میکشه و این فایلتون رو به فال نیک میگیرم و نشونهاس برای من تا روی باورهای سلامتی خودم کار کنم و به امید الله با افتخار نتایجش رو بهتون میگم و خدای خودم رو…الله مهربان رو بسیار سپاسگذارم بخاطر وجود شما فرشتههای عزیز که نگم چقدر دوستتون دارم.
عاشتونم و شما رو بخدای بزرگ میسپارم.
سلام به استاد عباس منش و استاد مریم خیلی ممنونم بابت فایلهای بینظیرتون
سلام به همه دوستای خوبم
من از سن نوجوانی افسرده بودنو خیلی باکلاس میدیدم مثلا تو فیلما طرف اعصابش خورد میشه شیشه میشکنه و چندتا قرص ارامش بخش میخوره و همه مواظبن باهاش درست برخورد کنن تا افسردگیش بیشتر نشه از بس توجه کردم به افسردگی تا قانون کار خودشو کرد من بمدت دوسال یک افسردگی سختی گرفتم کلی قرص میخوردم کلی روانپزشکو روانکاو غیره و همه جا با افتخار میگفتم من ماهی پنج تومن پول مشاور میدم من خبلی حالم بده من هیچ حسی ندارم من بدبختم من اگر فشار روم بیاد خودکشی میکنم
خلاصه مدام افتخارم میکردم و با جزئیات و اصافه کردن پیاز داغ همه مسائل زندگی و مشکلاتی که با همسرم و فرزندم داشتمو همه جا میگفتم و همسرم از قانون خبر داشت بمن میگفت از مشکلات نگو غر نزن و من یک باور داغون داشتم که زن اگر غرغر نکنه غمباد میگیره من باید غر بزنم تا خالی بشم من باید دردو دل کنم این باور مخرب داشت منو نابود میکرد
خلاصه که منم تکاملی با استاد بزرگوار اشنا شدم اولین استاد و اخرین استادم و فهمیدم فقط باید سکوت کنم نباید غر بزنم
فهمیدم اگر گریه کنم به خدا بگم این مشکلو نمیخام
قانون از همون جنس مشکل به من بیشترو بیشتر میده
و من الان فکر کنم ده ماهی هست که پاکم از همه لحاظ
من فکر میکردم سیگار کشیدن خیلی باکلاسه اینم تز فیلما الگو گرفته بودم مثلا طرف خیلی ادم حسابی بود و ثروت داشت یک سیگار میکشید خخخخ و من باور کرده بودم سیگار چیز خوبیه و مثلا خاص میشمو غیره
و با جایگذین کردن باور درست اینکه من باید به بدنم احترام بزارم و عوامل بیرونی تاثیری برمن ندارن و همه چی درونیه تونستم خودمو بسازم با کمک خدا البته همش معجزه خدا بود
هنوزم حس قربانی شدن دارم هنوزم باید خیلی روی خودم کار کنم از خدا ممنونم تا الانم پشتو پناهم بود تا الان دستمو گرفت ازین به بعدم هوامو داره
سلام محدثه جان.
چقدر این قسمت از کامنتت خوب بود که گفتی تو فیلم ها میدیدی که افسره بودن با کلاسه و ….
واقعا کانون توجه اینطوری عمل میکنه ، دیدن فیلم و سریال های چرت و پرت چقدر روی مغز و ذهن تاثیر میذاره و ناخودآگاه قسمتی از رفتار و عملکرد ما میشه ، من هم به لطف الله بعد از هدایت شدن به آموزش های با ارزش استاد عزیزم متوجه شدم که بسیاری از عادت هام رو از جامعه و مدیا گرفتم چون آگاه نبودم و اصلا متوجه مهم بودن این نکته به این مهمی اما بسیار تاثیر گذار نبودم .
در ضمن من موقع خوندن کامنت شما کنجکاو شدم مسیر آشناییت رو با سایت بخونم چون برای خیلی از بچه ها رو می خونم ، خیلی جالب و تاثیرگذاره. و بسیار بسیار تحسینت میکنم به خاطر ایمان و شجاعتت ، و مسیری که طی کردی. انشاالله که همینطور با قدرت ادامه بدی.
سلام محدثه خانوم
سپاس گزارم از اینکه انقد با صداقت اومدی و نوشتی ،شاید اگر من جای شما بودم انقد با جزییات نمیگفتم و تحسین میکنم این شخصیت شجاعی که ساختی و داری روش کار میکنی
از اینکه باورهای محدود کننده رو شناسایی کردی ،از اینکه تعهد داشتی تا اون شخصیت ناجالب رو مثل مجسمه بزاری جلو خودت و بتراشی و این خیلییییی خوبه
امیدوارم درتمام مراحل زندگیت موفق باشی ،استفاده کردم از کامنت شما
در پناه الله یکتا .
سلام
من یه حرکتی که تو این ۳ سالی که قانون رو فهمیدم و اعتراف میکنم که خیلی عمل نکردم به کنترل ذهن ولی خب یه سری کارای عملی رو انجام دادم که در رابطه با توجه نکردن و دامن نزدن به ناخواسته هاست،و اونم اینه که
مامان و بابام بهم خیلی گیر میدادن از اینکه میرم فلان جا،حالا یا دیر میام یا یکی دوروز میمونم نمیام یا با دوستام میرم بیرون و خلاصه یه جورایی دخالت میکردن توی شکل زندگی من و من با شنیدن و کمی درک این موضوع که تو توجهی نکن به ناخواسته ها، هر وقت میومدم و بهم حرف میزدن و گیر میدادن من دیگه جوابشونو نمیدادم شاید اولاش میرفت تو مخم ولی جلوی دهنمو اول گرفتم بعدش یواش یواش تونستم مهم ندونم اون گیراشونو و الان دارم تو زندگیم میبینم که خیلی آزادم و اصن میبینم که رفتارشون باهام تغییر کرده و بهم احترا بیشتری میزارن و این نشونه ایه برای من که ببینم و فکر کنم. خدایا شکرت
سلام استاد خوش هیکل و خوشتیپ خودم 😍😍😍
سلام به همه دوستان
ایشالا حال دلمون عالی باشه همیشه
چقدر عالی جلب توجه دیگران نکته بسیار آموزنده من همیشه یادمه قبل ازدواجم چند باری که مریض شدم بهم توجه کردن خانواده و نمیذاشتن مدرسه برم بیشتر وقت ها خودمو میزدم به مریضی عاشق این بودم بهم جلب توجه بشه یادمه ۵ سالم بود می گفتم من تا ۷ سالگی میمیرم 😂😂یه بچه ۵ ساله بنده خدا مامانم اینا همش حواسشون به من بود این داستان جلب توجه ادامه داشت تا زمانی که ازدواج کردم همسرم اصلن توجه نمی کرد مریض میشدی میگفت پیش من نگو خودشم مریض بشه صداش در نمیاد اصلن چیزی نمیگه بخاطر همین همیشه حالش خوبه،
یادمه یبار دستمو با المنت مایکروفر سوزوندم انگار دستمو میخواستن قطع کن اما همسرم انگار نه انگار همیشه می گفتم اون منو دوست نداره به من توجه نمیکنه همش شکایت و گلگی پیش اطرافیان می گفتم باید جدا بشم
تا اینکه با آموزه های شما استاد این احساس قربانی شدن و از خودم گرفتم و رو خودم کار کردم الان زندگیم استاد عالی شده عالی از هر جهت شما بهشت کردید زندگی منو هر روز سلامتم دیگه یه مشکلی دارم خودم حلش میکنم از تاریکی می ترسیدم از تنها بودن اما الان همش دوست دارم تنها باشم خدایا شکرت
این فایل خیلی آموزنده هست کلمه به کلمه نکته هستش
ایشالا بهترین ها فقط بهترین ها وارد زندگیتون بشه
در پناه الله یکتا شاد و پرانرژی باشیم
سلام استاد جان .
امروز داشتم این فایل رو گوش میدادم.به خیال اینکه درکش کردم وفهمیدمش.
اتفاقی که افتاد این بود که یکی از دوستان روز ماما رو بهم تبریک گفت و حالم رو پرسید.منم هی به خودم گفته بود تمرین کن زیپ رو ببندی .تمرین کن زیپ دهنت رو ببندی و یهو زبانم باز شد و شروع کردم غر زدن.این چه شغلیه.دیشب این اتفاق افتاد .همکارا اینطوری هستن .و انگار یک نواری از افکار منفی که در ذهنم جریان داشت خالی شد و اونم این حس بهش دست داد و من به یادم افتاد که فایل تو گوشم داره پلی میشه و هنوز تمام نشده که افسار ذهنم از دستم در رفت ولی به حال روزای دیگه.
چه چیزی باعث میشه که زیپ باز بشه؟چون من هنوز مسیولیت وضعیت سلامتی .شغلی .روابط و ثروتم رو به عهده نگرفتم .فک میکنم تقصیر اطرافیان جامعه .خانواده رشته ی ای که خوندم.رییسم و همکارانم هست.این عامل اصلیه .
راه حل چیه!؟؟؟؟؟؟
باید هر موقع که زیپ خواست باز بشه به خودت بگی حق نداری حرف بزنی و غر بزنی چون عاملش خودتی .اگر حرفی بزنی یعنی مشکل از خودته .مشکل از تو نیس.
تفکر دوم جهت باز نشدن زیپ اینه که اگر حرف بزنی اون موضوع رو گسترش میدی.بدی همکارات رو خودت گسترش دادی.بی پولی یا بیماری یا خستگی رو گسترش میدی و اگر حرف نزنی گسترشش نمیدی و از بین میره و انرژی میذاری برای حال خوبت و برای افکارت…….
ممنون دوستای گلم.
به نام الله یکتا
چه جمله ای رو به کار بردی(یک نواری از افکار منفی که در ذهنم جریان داشت)
این میشه همون احساسی که اتفاقات رو رقم میزنه
این میشه فرکانس و نتیجه ی این نوع از فرکانس هم کاملا مشخصه
همون اتفاقات و افکار مشابه رو جذب میکنی و حتی بیشتر و بدتر
حالا فکر کن ما میایم بیانش هم میکنیم و بهش پر و بال هم میدیم و بقیه هم اینو تائید میکنند…..وای وای وای،داریم چیکار میکنیم با زندگیمون با دست خودمون…
با خودم هستم،چقدر راحت خودمون رو از خوشبختی دور میکنیم و وارد یک سیکل معیوب و شرایط سخت میشیم که هر بار بد و بدتر میشه….
واقعا از الله میخوام بهمون درک و شعور و فهم قوانینش رو بده و یقینی بده که عمل کنیم به این اصل و هر لحظه بتوانیم تقوا داشته باشیم و ذهنمون رو کنترل کنیم و امیدوار باشیم به رحمتش و به فضلش و هدایتش….
ممنونم از شما دوست عزیز بابت بیان ابن جملات گوهربار….
به نام خداوند بخشنده ی هدایتگر
سلاموعرض احترام به استادعزیزومریم جان وتمومی دوستان ارزشمندم
استادجان دقیقا موضوعی رو بیان کردید که پاشنه ی آشیل تموم ماایرانیاست،و این موضوع چنان توی جامعه بُلدشده که همه همیشه دنبال یه راهی هستن برای مظلوم نشون دادن خودشون
وخیلی جالبه کسی که احساس ترحم به خودشو جلب میکنه آدم خوبه به حساب میاد
ازگذشته ی خودم نگم که تمووووومش پراز بیماریومظلوم نماییو اینجور چیزابودم،اصلا باشنیدن این فایل تمومه خاطرات گذشتم مثل یک فیلم طولودراز برام زنده شد و دلیل تموم پیشرفت نکردنم هم صد در میلیارد به این خاطربود اماخداروشکر الان نزدیک به سه ساله دیگه خبری ازون مظلوم نمایی ها نیست و اگه جایی ازبدنم بامشکلی برمیخوره نه تنها اونو ابراز نمیکنم،بلکه میگم باید تافردا خوب شده باشی چجوریشو من نمیدونم،بخدا قسم تااینو میگم فردا دیگه خبری ازون درد یامشکل نیست
چقدر دارم بااین روند احساس غرور وعزت نفس میکنم،وهربار بیشتر آگاهیهای آرامش درپرتو آگاهی رو تأیید میکنم که جسم ما بزرگترین داروخانه ی جهانه و چقدر عالی مکانیزم بدن پیش میره وقتی که خودتو رها کنی و نخوای با زورِ قرصودارو یه بیماریو خوب کنی
و اما وقتی که یه نگاه کوچولو بعداز دیدن این فایل به زندگی دور بریام انداختم دیدم که ای وای من پس بگو این قدر اینا همیشه توزندگیشون هرجو مرجه به خاطر دقققیقا همین موضوعه
استاد یه خانم ۶۵ساله ای توی فامیلمون هست،که این خانم قسم میخورم پنجاه سال ازعمرش رو فقط تلفن به دسته و زمانی این تلفنو دستش میگیره که کسی ازفامیل یاخانوادش بامشکل بیماری،تصادف،سرماخوردگی و…برخورده
و این خانم زنگ میزنه که ببینه اونها الان درچه حالن و یجورایی هم خودشو آدم خوبه میخواد جلوه بده و هم اینکه بعدازشنیدن اون جریان مشکلات میشینه اونهارو برای دخترهاشو،عروسوپسر چنان با آبو تاب توضیح میده وبعدش هم چارتا قطره اشک میریزنو خلاصه تامدتها اون موضوع راجبش توی خونشون صحبت میشه.
حالانتیجه ی زندگی این خانم شده انواع دردها،انواع قرصها
اصلا جوری داره زندگیش پیش میره که توی آشپزخونشون با هزارتا جیغوداد پامیشه میره ازبس که این خانم درد ازسروکولش میباره
خلاصه اینکه دقیقا داره اعضای خانوادش رو مثل خودش تربیت میکنه و تا کسی تو فامیل مشکلی براش پیش میاد،اولین نفراین خانم و فرزندانش هستن که ازون موضوع خبردارن و نباتومیوه به دست میشن که برن به عیادت ایشون و بیشتر سر دربیارن و بیشتر بیان اون موضوعو باآبوتاب بیان کنن
و الان نتیجه ی زندگی بچه هاش هم دقیقا داره مثل خودش میشه،تازه اونها با سن کمتر دارن نتیجه ی حال حاضر مادرشون رومیگیرن
وخیلی جالبه که همیشه بارفتاراشون خودنمایی میکنن که ماآدم خوبه هستیم وداریم بادیگران هروز هم دردی میکنیم،حتی دیدم برای غریبه ترین آدم هم بیخودوبی جهت دلسوزی میکنن
ولی استاد یکی از عروسهای این خانم رو هیچوقت من نمیدیدم که بشینه توی جمعشون بااونا همراهی کنه،و هرموقع سراغی از اون عروسشون رو کسی میگرفت با یک لحن کنایه آمیزمیگفتن این عروس مانیست،این یه خودخواهومغروره هیچوقت حال کسیو نمیپرسه،اما هرموقع اون عروسش رو میدیدم اونقدر آرامش داشت که ساعتها دوست داشتم باهاش صحبت کنم،ولی خانواده ی همسرش باهاش خوب نبودن،چرا چون که آگاهانه سعی کرده بود به مشکلاتو بیماری دیگران توجهی نکنه،و جالب ترش این بود که تموم خانواده ی همسرش دچار این بیماری شایع شدن غیراز این عروسِ خانواده
واستاد من باچشمم میدیدم که چقدر برچسب به این خانم میزدن و بالحن کنایه آمیز میگفتن بادمجون بم آفت نداره!دیگه ببینید فاجعه تو بعضی خانواده ها تاچه حد فریاد میزنه
اما الان دارم میفهمم که اون خانم حالا آگاهانه یاهرچی،خودشو ازبدنه ی جامعه کنارکشیده بوده و براش قضاوتهای اطرافیانش مهم نبوده و دقیقا اون داشته طبق قانون جهان پیش میرفته
استاد متأسفانه من هم اکثروقتها تواین دام افتادم که قضاوت دیگران برام مهم شده و یجورایی بانشستن پای حرف مشکلات دیگران خواستم خودمو آدم خوبه جلوه بدم،حتی وقتی هم که از قانون خبرداشتم،اما خدارو شکر الان خیلی وقته دیگه حتی قضاوت پدرمادرم هم برام مهم نیست،و تا مادرم میخواد از مشکلات خودش یادیگران برام توضیح میده چنان خودمو به کَری میزنم که مادرم دیگه خسته شده ازین ویژگی من🤭و خیلی وقته که میبینم حتی راجب زانودردش و خیلی مشکلات دیگش بامن صحبتی نمیکنه
و راجب فرزندخودم هم خداروشکر داره به رفتارای من توجه میکنه و بااینکه پنج سال سنشه اما وقتی میبینه من هیچموقع از دردوناراحتی ننالیدم،ایشون هم یادندارم که بخواد سرمابخوره یا اگه موقع بازی کردن میخوره زمین حتی جاییش هم زخمی میشه فوراً ازجاش بلندمیشه و میگه چیزیم نیست الان خوب میشم
بخداقسم هیییچوقت ندیدم دخترم به خاطر یک زخمی روی بدنش بخواد گریه کنه یازیاد بهش توجه کنه،و من تعجب میکنم که این بشر چقدر داره قشنگ قانونو اجرامیکنه،خیلی هم زود جای زخمش خوب میشه
استادجان مثالهای خیلی زیادی دارم درمورد گذشته ی خودم و حال حاضراطرافیانم،و متأسفانه متأسفانه این یک موضوع همه گیری شده توی جامعه ی ایران،که تا کسی بلایی سرش میاد همه میخوان متحهد و یکپارچه بشن و برای اون موضوع دلخراش دلسوزی کنن،وخوب مشخصه نتیجه ی حال حاضر اقتصادایران،وحتی شرایط روحی روانی مردمش…
یه موضوع دیگه ای هم که دوست داشتمدرموردش صحبت کنم،اینه که همه ی آدمای ایران منتظر ظهورامام زمان هستن که بیاد تموم دردورنجهاشون رو خاتمه بده،و وقتی یک بیماریی رو میبینن خیلی شایع میشه میگن ظهورامام زمان نزدیکه دیگه میخواد همین روزا ظهور کنه با ظلمو بی عدالتی بجنگه😶
خیلی خیلی سپاسگزاره خداوندم که هرباردارم جدی تر قانونش رو تو زندگیم پیاده میکنم وخداروشکر هربار به وضوح میبینم که چرررخ زندگیم روغن کاری داره میشه و نعمتوثروتو خیروبرکت بیشتری هم داره مثل یک رودخانه ی جاری روانه ی زندگیم میشه ومیبینم که دیگه خبری ازون آدمهایی که هروز بامن دردودل میکردن نیست،و دیدن من آدمی نیستم که بخوام دلسوزی کنم
الهی هزاران هزارمرتبه شکربخاطر این قانون زیبایی که وضع کردی
عاشقتونم هرکجاهستیدشادوسالموپیروزباشید🌹
سلام بر استاد عزیز و خوش تیپ و مریم جان گل
امروز که طبق عادت هرروزه بلافاصله بعد از بیدار شدن رفتم سراغ سایت استاد وقتی دیدم فایل جدید روی سایت قرار گرفته کلی ذوق کردم و انرژی گرفتم و سریع دانلود کردم و همون یک دقیقه اول فیلم را که دیدم کل زندگیم اومد جلوی چشمم🤭
من طبق گفته های مادرم از بدو تولد بسیار ضعیف و نحیف بودم و گویا خیلی هم مریض میشدم و در عوض خواهر بزرگترم که یک سال و نیم از من بزرگتره خیلی تپل مپل بوده و من بیشتر مورد توجه خانواده و اطافیان بودم .
یادمه وقتی بچه بودم هروقت یکی از اقوام میومد خونه مون به من خیلی توجه میکرد بغل میکرد میبوسید و خواهر تپل مپلم را دعوا میکردن که چرا حق اینا میخوری که اینقد لاغر و ضعیفه 😔و من که یه بچه پاک و بی گناه بودم واقعا از دیدن این همه تبعیض ناراحت میشدم و یه جورایی خجالت میکشیدم و دلم واقعا برای خواهرم میسوخت و این درحالی بود که من دو برابر خواهرم غذا و هله هوله میخوردم ولی ایشون به جای من تپل میشد🤭
این ماجرا همچنان ادامه داشت و بعضی وقتها واقعا عذاب وجدان میگرفتم و ناراحت خواهرم میشدم و حتی بعضی وقتا که مهمون میومد برای اینکه باز به من توجه زیاد نشه و خواهرم سرزنش نشه از اتاق بیرون نمیرفتم و خودمو به خواب میزدم و گذشت تا خواهرم ازدواج کرد و من همچنان به صورت ویژه مورد توجه بودم تا وقتی که ازدواج کردم و یه جورایی احساس کردم دیگه کسی به من توجه نمیکنه و این احساس کم ارزشی انقدر توی وجود من رشد کرد که بعد از یک سال احساس میکردم دیگه واقعا کسی منا دوست نداره و حتی همسرم خیلی سرد شده و کم توجهی میکنه😔
من با توجه به نکات منفی و ناخواسته ها بدون اگاهی از قوانین جهان چیزهایی به زندگیم دعوت کردم که اصلا دلخواهم نبود و انتظار شون را نداشتم و طبق قانون برانگیختگی به صورت ناخواسته و ناآگاه وجهه بد اطرافیانم را برانگیختم و چون قانون را بلد نبودم هر چندوقت یه بار مریض میشدم تا از این طریق بتونم توجه جلب کنم و حتی شده یه ذره محبت بخرم🥺این واقعا شرایط سخت و غیر قابل تحمل بود ولی خوب من راه دیگه ای بلد نبودم و دیگه کم کم این روش هم جواب نمیداد و هر روز بد رفتاری ها بیشتر میشد و اخلاق همسرم هر روز تند تر و سردتر و خشن تر میشد و من همیشه با خودم تصور میکردم که به خاطر بد رفتاریهای همسرم مریض میشم و با بدترین حالت منا به درمانگاه میبرن و پزشکا تشخیص میدن که من دچاربیماری عصبی شدم و همسرم با نگرانی میاد پیشم و من با دلخوری سرم را برمیگردونم و با مظلومیت تمام شروع به گریه میکنم و با همسرم به نشانه قهر حرف نمیزنم و من بارها این سناریو را توی ذهنم تجسم میکردم و به حال خودم اشک میریختم تا اینکه بعد از دو یا سه سال تجسم و تفکر به این سناریو من دچار تاری شدید چشم شدم و رفتم دکتر و مراحل طولانی تشخیص را گذروندم و بلاخره بعد از تشکیل کمیسیون پزشکی نتیجه بیماری من ام اس اعلام شد و باز من خوشحال از اینکه میتونم مورد توجه واقع بشم و راحت میتونستم به همسرم احساس گناه بدم و بگم ببین نتیجه بداخلاقی ها و خشونتهات چی شد
من متأسفانه موفق شده بودم از راه نادرست توجه و محبت بخرم و العان موقع پیشگیری از رشد این بیماری بود و طبق تشخیص پزشک باید هفته ای یک آمپول تزریق میکردم که حاوی کورتون بود و حالم واقعا بد میشد 😫
این روند۶ سال ادامه داشت تا اینکه من به صورت جدی پیگیر راز موفقیت شدم و با اساتید زیادی آشنا شدم و بعد از یک دوره تقریبا طولانی تحقیق در مورد اساتید معروف با صدا و کلام و شیوه اموزشی استاد عباسمنش عزیز ارتباط گرفتم وعضو سایت شدم و هر روز پیگیر فایلهای ارزشمند(رایگان که نمیشه گفت) هدیه استاد روی سایت بودم ولی هنوز دارو مصرف میکردم هفته ای یک آمپول میزدم سالی یک بار ام آر ای میرفتم سه ماه یک بار آزمایش میدادم و سالی چند بار به پزشک معالجم مراجعه میکردم تا اینکه این بیماری کرونا قدم به کشورمون گذاشت و از همه طرف هشدار میدادن که مواظب خودت باش تو سیستم ایمنی ضعیفی داری بیرون نرو و …..
و من واقعا از این ترحم ها و توجه های دلسوزانه خسته شده بودم دوست داشتم قوی باشم دوست داشتم قوی بودن را به بچه هام یاد بدم و از طرفی گوش دادن به فایلهای استاد به من انگیزه میداد که قوی تر بشم و یک روز تصمیم قطعی خودمو گرفتم و روزی که باید آمپول میزدم به همسرم گفتم دیگه نمیخوام ادامه بدم و همسرم با تردید و تعجب گفت مطمئنی و من با اطمینان گفتم بله من این بیماری را با ذهنم ساختم و با ذهنم ام درمان میکنم و استارت درمان ذهنی بیماریم را زدم و به لطف خدای مهربان و تزریق افکار مثبت به ذهنم تونستم مصرف دارو را قطع کنم بدون مشورت با پزشک و العان سه ساله که من دارو مصرف نکردم. به پزشکم مراجعه نکردم. ام ار ای ندادم.حتی از همه گروه های واتساپ و تلگرام انجمن ام اس لفت دادم و حالم خیلی عالیه خدارا هزاران هزار بار شکر🥰
من برای اینکه بتونم احساس نیاز به توجه دیگران را از وجودم حذف کنم و یک زن قوی با اعتماد بنفس بالا باشم دوره عزت نفس استاد را با عشق خریدم و از استاد عزیزم بابت دوره های بینظیر شون ممنونم
امیدوارم هر روز بیشتر پیشرفت کنم و با قدرت توی حوزه کاری خودم بدرخشم 😍
با آرزوی موفقیت و سلامتی و ثروت برای همه دوستان مثبت اندیشم 😘😘😘😘
سلام دوست عزیزم
داستان زندگی شما خیلی شبیه به زندگی منه
من هم درگیر بیماری شما هستم و مشکلات خودمو دارم و میخوام قوی باشم و بچه هام ضعف روحی من رو نبینند. و در پی درمان هستم و دوره قانون سلامتی رو تهیه کردم
….چقدر مشتاقم با شما همصحبت بشم…..
سلام و درود فراوان
دوست عزیز قدرت را باید خودمون بسازیم و هیچ کس نمیتونه برای ما کاری بکنه
برات آرزوی سلامتی و روحیه عالی دارم
امیدوارم با تغییر ذهنیت و باورهات و استفاده صحیح از دوره قانون سلامتی بیماری را شکست بدی و هر روز سلامت تر و پرانرژی تر بشی🤲