ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
از اینکه جذبم خوبه خوشحالم امروز موردی برایم پیش آمد که از بیماریهای مادرزادی صحبت می کرد و اینکه چرا این طوری است و اینکه خداعادل است و از روی عدالتش این را خواسته است ووووووووووو نکات خیلی جالبی و عالی یاد گرفتم اگر کسی بیماری دارد و به دنیا می آید این از این است که باید این طوری می شده است یعنی اینکه همیشه می فرمایید هر کسی جای درست خودش است و داستانی را تعریف کرد از شیخ بهایی که کل ان این قضیه بود که کسی گفت چرا به من بینایی ندادی که من در راه کمال قدم بردارم تو را بیشتر بشناسم و دوست داشتم راحتتر به سمت تو می آمد و فردی دیگر گفت خدایا کاش بینایی نداشتم که این قدر گناه نمی کردم و چیزهایی که نباید را نمی دیدم و نمی رفتم دزدی کنم و … و دقیقا اینجا بود که خدا از روی عدالتش چیزی را به کسی داده است که استفاده کند و اگر به کسی نداده است برایش مناسب نبوده است و خیلی توضیحات دیگر …. خیلی برایم جالب و تفکر برانگیز بود
در مورد بیماریهایی که از بدو تولد نیست ازنظر من 100 درصد خودمان مقصر هستیم.
وقتی نمی خواهیم حرفی بزنیم یا من در مورد خودم بیشتر آدمها تاته و تو قضیه را درنیاورن ول کن نیستن و یکسره باید حرف را عوض کنم و اصلا نمی خواهم قربانی باشم .
یکسریها که فضول هستند که این هم از جذب و فرکانسهای خودمان بوده است که باید اصلاح شود یعنی آدم موردی نداره و راحتته ولی دیگران می شوند کاسه داغتر از آش و با این دلسوزیهای الکی اعتماد به نفس آدم را له می کنند من که همیشه از آنها فراری هستند
در مورد تاکسی که گفتید، این را هم خودمان جذب می کنیم من ازوقتی این را گفته ام و باور کرده ام که هر کسی به من میرسد همیشه خندان وپرانرژی و مهربان است آن طور که من می خواهم مورد این طوری ندارم خیلی خیلی کم است که تا شروع به غر زدن کنند حرف را عوض می کنم و همه چیز درست می شود خدا را شکر
هر اتفاقی که می افتد مسببش خودمان هستیم چه خوب چه بد
جهان ما بسیار بسیار هوشمند است و من هرچه در این مورد تحقیق می کنم بیشتر به این قضیه پی می برم و بهت زده می شوم که این جهان چه هوشمندی عمیقی دارد
هر وقت همه با هم در ملتی یاد بگیرند که سرشان در لاک خودشان باشد همه چیز می آید سر جای خودش که به حمد الله نسبت به سن خودم نسلهای جدید این طورهستند.
just do it now
به نام خداوند عزیز و مهربان
با سلام خدمت استاد عزیز جناب عباس منش و خانم شایسته مهربان و فعال
استاد انشاالله همیشه شاد و پیروز باشید ممنون از شما بخاطر این فایل زیبا و شنیدنی واقعا این فایل رو که شنیدم متوجه شدم که زمانی با کسی صحبت میکنم که وضعیت مالی خوب نیست ندارم بیشتر بی پولی رو دارم تجربه می کنم و بی پول تر می شوم کار ویزیتوری هستش هر روزی به مغازه های زیادی سر میزنم و روزهای که با افکار مثبت کار کردم و هر روزی متری هام گفتن بازار خرابه من گفتم نه اتفاقا همه می گن بازار خوبه اون روز در خواسته های بیشتری گرفتم و ریال خوبی رو زدم واقعا کلام و گفتار شمارو باید با طلا نوشت استاد ممنونم از شما که این همه راهنمایی می کنید افرادی مثل من رو به امید دیدار شما دوست داشتم با شما به اشتراک بزارم
به نام خدای عزیزم 🌹🌹🌹
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان هم فرکانس
استاد من خیلی وقته کامنت ننوشتم اما خدارو شکر مسیر رو اومده ام و خیلی وقتها از مسیر خارج شده ام اما خوشبختانه و باجسارت و شهامت دوباره ادامه داده ام
بزارید از تجربه های قبل از آشنایی با قانون و شما براتون بگم
من یه شغل و درامد دارم و تقریبآ همه در یک رنج حقوق میگرفتیم یعنی کارگری
اما من سالهای سال ورد زبونم شده بود که من ندارم من بدبختم من بیچاره ام، حقوق شرکت برکت نداره
و جمله ای که لقلقه زبون بود این بود من پول ندارم و زندگیم هم همین جوری بود همیشه ندار و جیب خالی و چشمم به دست دیگران و مال دیگران بود وبرای خود من هم سوال بود چرا دیگران مثل من اه و ناله نمیکنن وغر نمیزنن و زنگیشون بهتره و همیشه دارن تا این که متوجه شدم من توجه ام بر کمبوده و نداشتن تا فراوانی دیگران میگفتن بهم که همش مینالی بسه دیگه، دیدم اره درسته من توجه ام بر ناخواسه است تا خواسته یعنی غرغر میکردم به شدت که نشانه بزرگ ناشکریه من هر کجا غرغر کردم دیدم ناشکر و ناسپاسم از موقعی که غرغر هام رو ازبین بردم به سرعت سپاس گذارتر شدم و روزی و ثروت وارد زندگیم شد میخوام اینو بگم که من با برانگیخته کردن احساس دلسوزی و ترهم دیگران میخواستم بگم که من خیلی بیچاره ام تورو خدا بیاین به حال من گریه کنید من خاک بر سرم و دقیقآ دنیای واقعی من هم به همین شکل بود من دوست داشتم بهم توجه کنن من کمبود شدید به توجه و نگاه دیگران داشتم ولی غافل از این که دارم زندگیم رو نابود میکنم و از موقعی که فهمیدم و عمل کردم اگاهانه کلمه (بد بختی) رو از زندگیم حذف کردم حتی به زبون هم نیاوردم و به همسرم گفته ام اصلآ به کار نبند این کلمه رو
یا در مورد مشکل معده که جراحی کرده ام چندین سال پیش همش به دیگران توضیح میدادم که اره من مشکل دارم من درد دارم و همش هم واقعا مشکل داشتم و معده ام خوب کار نمیکرد
اما خیلی جاها نشستم و در آوردم که منبع و ریشه این رفتارها از کجاست خیلی بهم کمک کرد در خود شناسی که من از یه کمبود های رنج میبرم که اون کمبوده را از طریق دیگران پر میکنم مثلآ توجه طلبی یا احساس گناه و دلسوزی
من از درون ضعیف بودم و مشکل داشتم که همچین رفتارهایی که خیلی مخفیه و به آسانی نمیشه پیداش کرد رو از خودم به نمایش میزاشتم
چرا عادت کرده ام به گله و شکایت چون این جوری بار اومدم این جوری از، طریق خانواده و اجتماع و اطراف یاد گرفته ام که بر روی ناخواسته ها اسرار کنم
در واقع داشتم برعکس حرکت میکردم به سمت نابودی تا خوشبختی
تو دوره عزت نفس خوب یادمون دادین که منشا تمام این مشکلات کم بود عزت نفس و اعتماد بفس و عدم دوست داشتن خودمان است
من دارم تمرین میکنم که گله و شکایت نکنم شکرگذار باشم از تمام داشته های زندگیم
میخوام از درد هام و مشکلاتم بگم زبونم رو گاز، میگرم و خدا شاهده قلبم میگه نه نگو این تمرکز بر ناخواسته است ان روی سکه رو بگو از زاویه بهتر نگاه کن
این شرایط موندگار نیستن همه چی تغییر میکه به شرطی که تو نگاهتو عوض کنی تو متفاوت عمل کنی
یعنی نجنگی و تسلیم باشی
و در آخر اینم بگم که اون زمان خدا گواه میگیرم همیشه بدهکار و ندار و از دیگران همیشه پول غرض میکردم چون به شدت کم میاوردم واحساسم همیشه سر این موضوع بد بود و روز به روز هم نا امید تر و افسرده تر میشدم و اینم بگم دقیقآ حدود ۲ ملیون حقوق میگرفتم و همه چی رو قسطی و قرضی خریدمیکردیم یادمه که سر برح که میشد حقوق کهمیگرفتیم تمام قسط ها و حتی نمی از بدهکاری ها میموند ومن میموندم و حال بدم هرچی هم بیشتر اضافه کارو زور میزد مهاوضاع رو بهتر کنم بد تر میشد که بهتر نمیشد😀
اما یه روزی تصمیم گرفتیم که خرید هارو نقدی انجام بدیم اوایل واقعآ سخت بود مخصوصآ همسرم مخالفت میکرد و غیر قابل باور براش بود نمیگم یک شبه یا یک ماهه درست شد اما به لطف الله ی مهربان چهار پنج ساله که دیکه 95/درصد خرید هامون نقدیه و حدود یک سال شاید هم بیشتر اصلآ از کسی پول نگرفته ایم و حتی به دیگران هم داده ایم
تازه از سایت هم خرید کرده ایم مه جز رویاهای ما بود ما بتونیم محصول بخریم مگه میشه اما شد و به راحتی اما روندش طی شد به آرومی جوری ما متوجه ان نشدیم
خیلی خوشحال شدم استاد عزیزکه تونستم احساسم رو براتون بنویسم و کامنت بزارم
اینم بگم الان 32 روزه که شبکه های اجتماعی رو حذف کرده امو خیلی بیشتر برای خودم و قت میزارم و حال دلم خیلی خوش تره خدارو هزاران بار شکرت
عاشقتونم 😍😘💕
سلام به بی نظیرای خودم امیدوارم که حالتون عالیییییی باشه و سرشار از عشق و آرامش خداوند مهربون باشید
استاد جونم شما که داشتید صحبت می کردید من یادم اومد من از زمانی که به دنیا اومدم تا خود نزدیک ۱۳ سالگی شکم دردای عجیب داشتم یه بخشیش جذب مادرم بود یه بخشیش جذب خودم
من وقتی به دنیا اومدم خیلی سفید و بور و تپل بودم واسه همین مامانم و مامان بزرگم همیشه نگران من بودن که الان چشم میخوری هر جا منو بیرون میبردن به محض اینکه برمیگشتم چیزی که خودشون تعریف میکنن اینه که شکم درد میگرفتم و تخم مرغ می شکوندن و ازین حرفا…😂خلاصه این موضوع ادامه دار شد تا وقتی ک بیرون رفتن ما خیلی کم شد و تقریبا به صفر رسید و من اون موقع ۵،۶ سالم بود و من هر موقع مریض میشدم پدر و مادرم انقدرررررر توجه میکردن انقدر خرید میکردن که خوشم اومده بود و همیشه مریض میشدم ولی خواهرم ک دو سال ازم کوچیکتر بود و بهش اندازه ی من توجه نمیکردن نهایت سوپ درست میکردن براش ولی من برام انواع کباب جگر کمپوت لواشک الوچه😂😂😂😂 و خواهر من یاد گرفته بود ک مریض نشه ولی من خیلی مریض میشدم یعنی انقدر مریض میشدم که به صورت هفته ای میرفتم دکتر البته ادا درنمیوردم واقعا مریض میشدم
خلاصه بزرگتر شدم نزدیک ۱۰ سالم شد پدر و مادرم درگیر یه سری مسائل شدن و ایندفعه نه برای توجه بلکه انقدر خود خوری میکردم ک دیگ به مرحله ی بستری شدن میرسیدم جوری ک الان ک ۱۸ سالمه پدرم همیشه میگ ما تو رو از دکترا خریدیم انقدر ک منو بردن دکتر
بماند ک ۱۳سالگی با شما اشنا شدم و دکتر رفتن من شد سالی یه بار ولی بعدش انقدر به خودم فشار میوردم انقدر فکر و خیال بیهوده میکردم که دوباره شروع کردم به مریض شدن و ایندفعه مشکل قلبی پیدا کردم رفتم دکتر گفتن دریچه ی قلبت گشاد شده اون موقع ۱۵ سالم بود چیزی ک منو تکون داد این بود ک من تا ۱۵ سالگی فقط درد کشیدن و تجربه کرده بودم و تمام آزمایشاتم سالم بود اما وقتی اینبار بهم گفتن که دچار مشکل شدم انگار یه چیزی تو وجودم صدا داد البته اینو بگم ک پدرم توی این مرحله از زندگی دیگ توجه نمیکرد اما مامانم خیلی خیلی توجه میکرد
اون شب ک دکتر اینو گفت من هنوز تو اعماق افکار مونده بودم تا اینکه مجدد شروع کردم به گوش دادن به فایلای شما و وقتی گفتید شما چندساله مریض نشدید گفتم چرا من اینجوری نیستم چرا مریض شدن واسه من افتخار بود و خدای من شاهده ک از اون روز تا الان هیچ بیماری جدیی نداشتم قلبم بدون مصرف هیچ دارویی حالش خوبه سالمه درد نمیکشم درصورتی که من توی اون مدت انقدر قلبم وضعش وخیم شده بود ک حتی وقتی داشتم میخندیدم به قلبم فشار میومد وقتی میخواستم پاشم بهش فشار میومد واقعا اذیت شده بودم اما خداشاهده از لحظه ای ک اینو گفتین من اینو تو ذهنم ساختم ک باید افتخارت سلامتیت باشه نه بیماریت باید افتخارت قدرتت و قوی بودنت باشه نه ضعف و ناتوانیت
و خدارو هزار مرتبه شکر از اون روز بیماری جدی نداشتم فقط گاهی به خاطر ضعف توی کنترل ذهنم دوبار مریض شدم و توی بیماری من اصلا مبتلا نشدم نمیخوام بگم انقد عالی عمل کردم نه اتفاقا نجوا شیطان زیاد بود کنترلش سخت بود همه راجبش حرف میزدن همه ترسیده بودن منم بین همون ادما بودم دوبار کنترل نکردم و درجا نتیجشو دیدم و سعی کردم با سپاسگزاری و کنترل ذهن و ساختن باور روی سلولای بدنم و نوشیدنی های گیاهی حالمو خوب کنم
یه خاطره تعریف میکنم ازین دوران بخندیم😂
استاد جونم توی همون دوران اوج بیماری من یه بار خیلی نجوای ذهنم زیاد شد یعنی هم سپاسگزاری میکردم ولی توجه اصلیم روی نبود سلامتی بود و کار خودمو کردم و جذب کردم انقدر به بابام اصرار کردم تا منو برد دکتر وقتی رفتم اونجا تست گرفتن قبل ازینکه جواب تست بیاد من غش کردم😂😂😂😂😂بهوش اومدم گفتن بابا منفی بود هیچیت نیست ولی چون ناخن کاشته بودم گویی موقع غش کردن رو ناخن افتادم اقا باز عادت زشتم و شروع کرده بودم دستم ورم کرده بود هی میگفتم منو ببرین دکتر بابامم انقد منو تو بچگی برده بود ک دیگ توجه نمیکرد خلاصه من انقد گفتم تا خسته شدم تا زمانی ک میگفتم این دسته تا چندماه ورم داشت به محض اینکه دیدم بخاری ازینا گرم نمیشه و ساکت شدم الان هزارماشالله دارم با همون انگشت تایپ میکنم و هیچیش نیست😂😂😂😂😂
بعد ازین جریان من چیزی که متوجه شدم این بود چون من هم داشتم روی خودم کار میکردم و هم نجوا داشتم به مقدار نجوا بیمار شدم ولی چون داشتم روی خودمم کار میکردم جواب تست منفی شد یعنی به مقداری که ورودی دادم خروجی گرفتم و تا همین الان برای من این موضوع درس شده و عین تابع میگم ببین به ازای ورودی ما یه خروجی داریم دقیقا متناسبه و سعی کردم نمیگم همیشه نه سعی کردم و دارم هنوز سعی میکنم و خدا کمک کنه این مسیر و ادامه بدم که همیشه در رشد باشم و بتونم بگم من طی چندسال گذشته اصلا مریض نشدم نه اینکه بگم مریض نشدم به جز دوبار
البته ک جای شکر داره از مریضیای هفتگی به این مرحله رسیدم و اون درد شکم ک نمیدونم چرا اونقدر عجیب بود و حتی دکترا متوجهش نمیشدن رو خداروشکر از ۱۳ سالگی دیگ تجربش نکردم
استاد جونم مریم بانوی عزیزم از خدا سپاسگزارم بابت وجودتون و حضورتون توی زندگیم خدا کمکم کنه در مشیتش بمونم و به این مسیر زیبا ادامه بدم
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
دیدن این فایل با یک سری آگاهی ها هم زمان شد که باعث شد این کامنت رو بنویسم چون اگه اون آگاهی ها نمیومد احتمال زیاد در مورد برادرزادم مینوشتم که با یک سرماخوردگی ساده اینقدر توجه بهش جلب شد که بیچاره تا یک ماه سرماخورده بود و من خنده ام میگرفت آخه این چیه یک ماهه سرماخورده!!!؟
با این تجربه زندگیم ، هم میخوام موفقیت خودمو به یاد بیارم و هم برای بچه ها و خودم بنویسم که جلب توجه کردن و احساس گناه چقدر مخربه
من یادمه کلا غر میزدم جزو جدا نشدنی من بود و همه اش به دنبال این بودم که خودمو غمگین نشون بدم که مثلا دختری دید بگه واو عجب پسریه حتما عاشق یکی شده بوده ترکش کرده و دیگه نمیخواد با دختر دیگه ای باشه و داغون شده اصلا برم عاشقش بشم ، چنین چیزی (اینا واقعا بودا به دلیل یک سری فیلم ها) یا احساس گناه داشتم به شدت و نمیدونم واقعا نمیدونم از کجا این فکر توی ذهنم نشسته بود که بیمار بشم و …
نمیخوام زیاد در موردش بگم ولی اوضاع جالب نبود
اینقدر به این روش ادامه دادم تا اینکه دچار بیماری شدم که هیچ دکتری نمیدونست چیه و فقط مختصر بگم که در حدی بود که قدرت تکلم و کنترل اعضای بدن به ۶۰ یا ۵۰ درصد یا ۴۰ رسیده بود و دوبار این بیماری سراغم اومد بار اول با دارو رفع شد و بار دوم بدون دارو!!!!
چجوری؟
خب بار دوم متوجه یه سری قوانین و اینا شدم و چندتا تصمیم اساسی گرفتم که به هیچکسی نگم این بیماری برگشته دوباره ، به هیچکس حتی به رفیقم که هفت یا هشت سال با هم رفیقیم و همه چیز همو میدونیم و اینکه به تمام گفته های استاد عمل کنم بدون شک و تردید و عمل من این بود که توجه به کوچک ترین روزنه امید و هرچیزی که حس خوب بهم میده و میتونم سپاسگزارش باشم و… این اصل و اساسش بود و یک سری باور های دیگه مثل طبیعی بودن سلامتی و باورهای توحیدی
از اون روزی که تصمیم گرفتم ، نمیدونم دقیقا چقدر طول کشید ولی نتیجه ها اومد ذره به ذره ، قدم به قدم راه رفتنم بهتر میشد و میشمردم و به جای اینکه بگم چرا هنوز توی ده قدم پام دچار مشکل میشه میگفتم خداروشکر قبلا ۱۱ تا بود یکی کم شد ایول و واقعا لذت میبردم و الان خداروشاکرم که سالم و سلامتم و وزنه میزنم تمرین میکنم یک تایمی توی پارک جنگلی میدویدم و خدارو واقعا سپاسگزارم و توی این دوسالی که احساس ارزشمندی در خودم ایجاد کردم و به دنبال ترحم نبودم و سعی کردم به نکات مثبت توجه کنم حتی در شرایط به ظاهر بد خداروشکر نه بلایی سرم اومده به اصطلاح بدشانسی نه بیماریی و فقط چندبار احساس سرماخوردگی کردم
کلام آخر اینکه چقدر حال کردم با این جمله استاد که مفهوم این بود که با افتخار بگو من این بیماری رو که میگن لاعلاجه رو درمان کردم تازه بدون دارو و گفتم آره من تونستم خداروهزاران مرتبع شکر که هدایت شدم و خواستم و شد ، بهم داده شد.
همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید
سلام دوست عزیز
از اینکه تجربه تون را بیان کردید بسیار سپاسگزارم . در قبالش حتما پاداشتون را از جهان خواهید گرفت چرا که به اشتراک گذاشتن این تجارب ناب و واقعی ، کار بسیار باارزش و بزرگیه که خدا میدونه چقدر باعث تغییر و تحول در باورهای افراد میشید . من با خوندن کامنت های دوستان واقعا باورهام تغییر میکنند چون این فایل کاملا در مورد پاشنه آشیل من بود . سپاسگزارم
بنام خالق قانونمدیها
سلام و درود خدمت استاد فرزانه و خانم شایسته گرامی و هم فرکانسیهای عزیز
پیرو صحبت های استاد میخواستم بگم که من بواسطه شغلی که دارم با اکثر ادارات و سازمانها ارتباط کاری داریم
و بواسطه همین شغلم با دوستان زیادی سر و کار دارم. یکی از همین دوستانم خیلی دیر به دیر برای پیگیری کارها
و امورات دستگاهی که در آن شاغل بود مراجعه می کرد و هر وقت سراغی ازش میگرفتم می گفتند که مریضه و
ناراحتی قلبی داره . یکروز که مراجعه کرده بود محل کارم جویای سلامتیش شدم و از آنجایی که با من رفیق بود
گفت فلانی من یه ناراحتی جزیی سالهای قبل داشتم و با توجه به اینکه از کارم خوشم نمیاد از این مساله سوء
استفاده کردم و همیشه هر وقت دلم نمی خواست برم سر کار پیغام می دادم که ناراحتی قلبیم پیدا کردم و
استعلاجی میگرفتم و این چتد ساله کار من همین بوده بهمین دلیل دیگه هر وقت سر کار حاضر نشوم برام
دلسوزی می کنند و بهم گیر نمی دهند.ولی این فیلم بازی کردن و نقش مریض را بازی کردن سبب شده
که واقعآ دچار مریضی بشوم و ناراحتی قلبیم شدید بشه و من چون قانون را می دونستم قبل از اینکه صحبت هایش
تموم بشه میدونستم که چه میخواهد بگه و نتیجه چنین رفتاری چه جیزی خواهد بود.
مورد بعدی مربوط به همسرم است که تا دخترم احساس سرما خوردگی یا دل درد یا حساسیت فصلی پیدا می کند
سریع واکنش نشون میده ولی من همواره متوجه حساسیتهایش بودم و برای اینکه آرامش کنم میگفتم که نگران نباش
نیاز به دکتر نداره و توجه بهش نکن و اگر مشکلی برای دخترم پیش اومد مسئولیتش با منه و من کوتاهی کردم و
اینجوری حساسیت و توجه به اون مساله را پائین میاوردم و جالبتر اینکه دختر من با اینکه ۸ سالش است ولی چون
همراه ما ویسهای استاد را گوش میده و حتی شب برای خوابیدن به مامانش میگه ویس های استاد و باز کن گوش
بدم خوابم ببره و خیلی بهتر و دقیقتر از ما قانونمدیها را بکار میبره و میگه مامان من سالمم و تمرکزم و توجهم را از این
مساله برداشتم و همواره بعد از یکی دو روز بدون هیجگونه دارو و دکتری اون موضوع حل شده بگونه ای که حتی خودمون
هم بعدا متوجه شدیم که قبلا این مساله را داشته!.ممنون از توجهتون، سالم باشید و با نشاط در پناه حق.
سلاممم به استاد عزیز و خانم شایسته ی گل
من درباره ی این موضوع اینجوری بودم که وقتی عادت ماهانه میشدم هی به همه میگفتم وای دلم درد میکنه کمرم فلانه
هی میخوابیدم و از یه جایی به بعد
دیگه گفتم تمومش کن!
من نه تنها با گفتن این جمله ها خالم خوب نمیشد هیچ تازه بدترم میشد!
بعد شروع کردم به شکرگزاری کردین به خوب کردن حالم وقتی دلم درد میکردم
و الان فک کنم چند ماهی هست که مثل یه روز عادی میمونه واسه ی من
انگار خیلیی اتفاق خاصی نیفتاده
نه دیگه هی همش خوابیدم
نه از دل درد و کمر درد به خودم میپچم
چون یاد گرفتم اصلا به کسی نگم
اصلا بیان نکنم دردامو
حتی توی خودمم نمیریختم
حال خودمم خوب میکردم👊🏻😎
سلام به همه دوستان-کسی که تحلیل گر اقتصادیه وکارش روهم خیلی دوس داره وادم موفقی در شغلش هست ولی مجبوره هر روز خبرهای اقتصادی قیمتهای جهانی و امارها و خیلی داده ها رو بررسی و تحلیل کنه و در معرض خبراهای منفی ونوسانات نرخ هاقرار میگیره..این شخص واین جنس شغل ها چطور میتونن خودش رو و ذهنشون رو کنترل کنن؟
سلام و درود
من خودم ۶ماه پیش در یک شرکت سرمایه گذاری امتحان دادم و رتبه اول ازمون استخدامی شدم و بهم گفتن فوق العاده ای و خیلی روت حساب کردیم
و حتی در همان ابتدا مسئول یه بخشی شدم
نمی دونم ناخوداگاه با خودم گفتم خدایا من را به سمت شغل درست هدایت کن من فقط شغل نمیخوام میخوام از همه لحاظ عالی باشه
در کمال ناباوری روز بعدش دعوا شد
و مدیر اون مجموعه من را اخراج کرد با اینکه مقصر کس دیگه ای بود
و جالبه خودش هم میدونست کارش اشتباهه اما انجام داد و من به شدت عصبانی و ناراحت شدم بعد یادم افتاد خودم دعا کرده بودم و خداروشکر از شغلی که نیاز به تحلیل اخبار داشت خارج شدم
این مال قبل اشنایی با استاد است
من راهی نمیدانم ولی این اتفاق برای من افتاد ، شما هم دعا کنین البته که به شغلی بهتر یا راه حل بهتر هدایت میشین
مثلا مشاور بشین و از این راه کسب درامد کنین یا ….
سلام استاد …خداوندرا هزاران بارشاکرم که میتوانم این لحظه راببینم که قدم درراه آگاهی ورشد شخصی گذاشتم ..استاد عباسمنش شما دنیای امثال من راتغییردادید .اگربه گذشته برگردم وزندگی خودم را ببینم سرتاسر پربود ازبیماری .فقدان .چالش های مالی وهزاران فکرمنفی درذهن ..هربار هم به قول شما میگفتم عید سال بعد درست میشود. ولی نمیشد که نمیشد …هردری ازدرههای زندگی را زدم تا به موفقیت برسم نتوانستم .شاید راهش رابلد نبودم ویا شاید به قول شما زمان رسیدن به مراحل اولیه تکامل نرسیده بود …در ۲ سال پیش خداوند فرشته زمینی اش .دکتر مهدی نظری ایلامی رادرسرراهم گذاشت وایشان درحال برای اولین با دیدم که اززمین تااسمان باهم فرق داشتیم .وقتی دکتر نظری من رادعوت به این راه وبه کلاسها خودش درشهرایلام کرد .باورم نمیشد امروز برسد که من رااینجا عباسمنش بنامند…کسی باورنمیکرد پسر روستایی .که همیشه ازبیماری وبی پولی مینالید انقدررشد کند که درحال حاضر چندزندگی را ازافراد مختلف درسراسر کشور تغییرداده باشد ..استاد هرچی بگویم کم گفتم .ازآنجایی همیشه مینالیدم ازگرفتاریها .گرفتاریهایم زیاد بود .ولی الان زندگیم سرشار ازعشق وخوبی وسلامتی وزیبایی است . ..ودرحال ساختن زندگی ازصفر هستم درحال حاضر ۳ بیزنس کاری بادرامد بالاشروع کردم که حتی یکریال سرمایه اولیه نخواسته است فقط با تغییر باورهایم وگوش دادن به فایلهای شما .ونگاه کردن لایوهای دکتر مهدی نظری ایلامی ..استاد جامعه امروز ایران که مادران زندگی میکنیم به هرکسی که ازتغییر برایش حرف میزنیم همه دنبال ره یک شبه هستند وهیچ کس دنبال طی تکامل نیست بحز یک عده کم….استاد من هرروز صفحه ایستاگرام وسایت شما رانگاه میکنم شاید فایل جدیدی ببینم ونگاه کنم .مدتی هم هست که هرروز یک فایل ازسایت را حتما باید نگاه کنم .هرفایل ازسخنان شما یک گنجینه ثروت هست …خدایا ازبابت وجود استاد عباسمنش ودکترمهدی نظری ایلامی که من راباقوانین الهی ات آشنا کردند بی نهایت سپاسگذارم خدایاسپاس خدایاسپاس خدایاسپاس
به نام تنها قدرت جهان
سلام استاد عزیزم خانم شایسته، استاد جان خیلی خوشتیب شدید تبریک می گویم چه فایل پر از آگاهی و ارزشمندی
استاد جان من وقتی با شما آشنا شدم در ۱۲قدم این موضوع را خوب فهمیدم چندین مورد را می گویم در مورد کارم قبلش همش از شرایط سختی کارم و برخورد مسولین می نالیدم و پیش همه درد دل می کردم و اوضاع هر روز بد بدتر میشد بعد که فهمیدم خودم هستم با کلامم ونگاهم دارم این شرایط می سازم زیب دهنم کشیدم و نگاهم به همه چیز عوض کردم ویه طرز عجیبی هم شرایط کاریم عالی شد و روابطم الان عالی فقط خوبی میبینم وهمه هم من را دوست دارند به من عشق می ورزند، در مورد سلامتی من خیلی دختر قوی هستم و آستانه دردم بالا هست قبل از قانون مشکل معده داشتم و همیشه برای همه تعریف می کردم وقتی با قانون آشنا شدم هم افکارم تغییر کرد وقتی اروم شدم معده ام خوب شد و اگر یک مسئله پیش می آمد من اصلا برای،کسی تعریف نمی کردم و الان هم همین طوری هستم استاد تو آزمایشگاه کار می کنم تمام پرسنل و دکترها این ویروس گرفتند جز من، چون یکسره در مورد بیماری صحبت می کردند چند وقت پیش یکی از اقوام می پرسید از ما چطوری نگرفتید تو همچین کاری،چون خودشان تو خانه گرفته بودند برای من عجیب نبود چون می دونم صبح تا شب در مورد بیماری،صحبت می کنند
استاد جان دوره ۱۲قدم از من آدمی ساخته اصلا سر کار با هیچ کسی حرف نمی زنم چون حرف ها در مورد ناخواسته ها هست من خودم اصلا از کشور خبر ندارم سیاست و اقتصاد هیچی،من قبلا اصلا این طوری نبودم یک سره سرم تو کار این وان بود ولی توانستم بعد از ۴۰سال شخصیتم تغییر بدهم آنقدر که کلام شما روی من تاثیرگذاری گذاشت البته خواسته قلبیم هم بود و اصلا دوست ندارم غیر از این باشم و به خودم افتخار می کنم فقط همکارها م تحسین می کنم تمرکزم بر نکات مثبتشان هست کارهام انجام می دهم می یام. در مورد وضعیت اقتصادی اصلا من گله نمی کنم و توجهی ندارم یعنی ذهنم آزاد هست در مورد سلامتی هم همین طور نو روابط،هم ذهن من آزاد آست از هر آدمی و فقط خوبی می بینم ولی استاد به خودم خیلی گیر می دهم به قول یکی از بچه ها خیلی خودم کنترل می کنم طوری شده که استرس گرفتم خیلی دارم سعی می کنم یک خورده رها باشم با اینکه خیلی اعمال خوبی دارم و فکر می کنم نگرفتن نتایج به علت این سختگیری هست که احساسم درگیر کرده، فکر می کنم در مورد شخصیتم دارم نقش قربانی بازی،می کنم انتظار بیش از اندازه از خودم و گرنه خیلی خوب قانون رعایت می کنم و الان دارم خیلی روی ذهنم کار می کنم به خودم آسان بگیرم و به امید خدا حتما بهتر خواهم شد و در زندگی من هم نتایج و یک عشق خدایی خواهد آمد استاد جان سپاسگزارم به خاطر این آگاهی، راستی صبح تو ستاره قطبی از خدا خواستم به من آگاهی بده و از کلام شما به من گفت توجه ام از روی خودم بردارم، همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
هم فرکانسی و همکار عزیز
چقدر لذت بردم از کامنت شما
که تو محل کار با کسی درمورد اقتصاد و اتفاقات بد صحبت نمیکنید و البته بعد از 40 سال همونطور که گفتین تغییر کردید
تحسین میکنم شمارو
چون دیدم بیشتر همکارام اصلا به فکر تغییر نیستن ولی الان شما اینو گفتید
به خودم گفتم ببین زینب تغییر تو هر شرایط و سن و حیطه ای امکان پذیره
موفق و شاد باشید 🌺
سلام دوست عزیز، از این که ابن حس خوب به من دادید سپاسگزارم و خوشحال شدم که همکار هستید واقعا اگر کسی بخواهد می تواند تغییر کنه فقط یک ایمان قلبی می خواهد و این که چه چیزی برای ما اولویت هست برای من توحیدی زندگی کردن خیلی مهم است و تمام تلاشم می کنم موفق و شاد باشید.
به نام الله
سلام زهرا جون هم اسم خودم
خدایا شکرت
دقیقا دوست عزیزم دقیقا درست می فرمایید
من هم همین طور بودم
شما واقعا دست خداوند هستید روی این کره ی زمین
من هم ////توقعاتی عجیب و فراتر از حد تصور از خودم داشتم///
فکر میکردم دوره ها را دارم و دارم کار میکنم باید دیگه زندگیم مثله زندگی استاد باشه ولی نه اینطور نیست پس قانون تکامل که این قدر استاد فریاد می زنه چی ؟؟؟؟
دوباره به خودم اومدم
ممنون دوست هم فرکانسی عزیزم
خدایا شکرت
استاد عزیزم ممنونم
سلام دوست هم فراکانسی من
چقد خوشحالم اموزشت از 12قدم اومدی نوشتی
و تحسینت میکنم چقد قانونو زیبا داری در زندگیت اجرا میکنی
من هم دوره 12قدم تازه خریدم و چقد باور خوب ایجاد میشه در ذهنم
تحسینتون میکنم که اگاهانه در مورد نکات منفی حرف نمیزنید
و چقد لذت بخش قسمت نتایجتون از دوره سلامتی
چقد من هم نتایج رویایی گرفتم از دوره سلامتی
سی کیلو کم کردن تا تمام سلوها سرحال تر شدن و کلی انرژی حال خوب
لذت بردن از کامنتت
سلامتی شادی آرامش ثروت و سعادتمندی براتون آرزو دارم