رمز پایداری نتایج - صفحه 26

روز 59 – فصل دو

.

.

خدایا باورم نمیشه انقدر لذت بخش بود که یادم رفت کی دو فصل 30روزه تمام شد برای من حکم یک دوره دوازده قدم رو داشت و یک سفر زیبا و جذاب الان که هنوز دو فصل گذشته با اینکه کلی من قبلا روی خودم کار کرده بودم اما به محض اینکه این سفر شروع شد اتفاقات خوب بوم بوم افتاد پشت شر هم و هر روز داره زندگی برام شیرین تر میشه در تمام ابعاد

.

استاد عاشقتونم که به من این باور رو دادید که طبیعیه که زندگی خوبی داشته باشه و نعمت و ثروت داشته باشی چون من قبلا اینجوری فکر نمیکردم و میدونی یه مدتی که آدم با باور های نادرست و ذهن منطقی تلاش میکنه که به خواسته هاش برسه و کم میاره دیگه فکر میکنه که طبیعیه که نرسی و ذهن میاد این رو منطقی میکنه با باور های منفی مثل اینکه اصلن خوبه پول نداشته باشی چون برات دردسر میاره یا از خدا دورت میکنه یا آدم رو از بهشت دور میکنه و…. ولی وقتی که داری در مسیر طبیعی لذت میبری حتی اگر بعضی جاها به چیزی نرسی برمیگردی خودت رو اصلاح میکنی

و از درون خودت رو درست میکنی و میبینی چقدر راحت میرسی و همه چیز رو از درون خودت میبینی تا چیزی و اتفاقی بیرون از تو وای اصلن چی گفتم خودم مست جمله خودم شدم و این دیدگاه چقدر الهی هست چقدر توحیدی هست و به نظر من این عین معنوی بودن هست این عین سپاس گذاری خداوند و نعمت هاش هست این عین توحیده که اعتبار همه چیز رو بدی به خدا که پاشنه آشیل من بود قبلا بارها گفتم من روی مسائل موفقیت کار میکردم قبلا ولی خیلی زجر آور بود برام و هیچ اتفاقی برام نمی افتاد با اینکه صبح تا شب مطالعه میکردم یکی از ترمز های من این بود که خیلی روی خودم حساب میکردم ولی بعد فهمیدم باید روی کسی حساب کنم که هر ثانیه داره جهان رو مدیریت میکنه و گنج های آسمان ها و زمین دستشه و تنها منبع رزق و روزی و خیر و نیکی در جهان هست فقط کافیه بهش وصل بشی تمام !

.

در مورد تمرین ستاره قطبی من داخل دوره دوازده قدم هنوز شرکت نکردم ولی یه تمرینی که خودتون توی لایو آخر گفتید این بود که هر آنچیزی رو که از هدا میخواهید بنویسید از همون روز تقریبا هر روز من این تمرین رو مینویسم و خواسته هایی که برای ذهنم قابل باور هست در کمترین زمانی که فکرش رو هم نمیتونم بکنم اتفاق میافته و بقیه خواسته ها که الان هیچ ایده ای براش ندارم ایده و نشونه هاش میاد و سعی میکنم در راستای اون خواسته گام بردارم و انقدر هی سریع به خواسته میرسم از کوچکترین خواسته تا خواسته های بزرگتر که اصلن باورم نمیشد قبلا به یه تمرین ساده باهث بشه اینقدر به کانون توجه من جهت بده که به این راحتی بهش برسم و تبدیل شده به یکی از لذت بخش ترین کارهای زندگیم اینکه روزی سه صفحه بنویسم یکی چیز هایی رو که میخوام – نمونه از افرادی که به چیزی شبیه به خواسته من رسیدند و یا بیشتر از اون – برگه سوم اینکه خودم قبلا به چی رسیدم

.

نتیجه همین تمرین به ظاهر ساده گشایش درهای بیشتری از روزی برای من شده , آرامشی که بهم میده اینکه خدا داره دفتر من رو میبینه و تمام کارهای من رو به بهترین شکل ممکن انجام میده این خودش بهترین حس دنیاست ، اعتماد به نفس من میره بالا ، ارتباطات من با آدم ها بدون اینکه کار خاصی براشون انجام بدم عالی شده حتی آدم های غریبه به راحتی باهاشون ارتباط بر قرار میکنم به سادگی چیزی که قبلا خیلی مشکل داشتم و از آدم ها همیشه دوری میکردم الان افراد کارهایی انجام میدن برام که واقعا اشک شوق من در میاد که چقدر این خدا زیباست چقدر زندگی داره هر روز بهتر میشه برای من چقدر من خیلی وقته که دیگه مدت زمان طولانی نگران نبودم آخرین بار رو یادم نمیاد واقعا الان هرچه فکر میکنم

.

ولی بوده بعضی وقتا یکم که داشتم از مسیر دور میشدم میدیدم داره بر میگرده افکار منفی و به هر روشی که بلد بودم سعی کردم حالم رو خوب نگه دارم چون به قول استاد مهم نیست که چقدر بهونه داری که دستت رو بکنی داخل آتش مهم اینه که اگر پستت رو بزاری داخل آتش دسست نابود میشه و میسوزه به همین سادگی این به قانون هست که اگر حس خودت رو خوب نگه نداری اتفاقات بدی برات میوفته خیلی در ظاهر سادست ولی در عمل ، انجام دادن شاید سخت باشه مخصوصا برای دفعه های اول ولی به مرور هر چقدر انجام میدی روان تر میشه این سیکل و راحت تر میتونی حالت رو خوب کنی .

.

عاشقتونم