«ظلم به خود» از دیدگاه قرآن - صفحه 87
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2020-08-23 05:42:152023-05-01 21:02:24«ظلم به خود» از دیدگاه قرآنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خدارو سپاسگزارم که روزی من از خداوند خواستم که توی این شرایط الانم باشم و خداوند خیلی زیبا برای من چید و همیشه بهترین چیدمان ها رو برای من انجام میدم که من به تک تک خواسته هام برسم ازت ممنونم
من امروز فهمیدم که یکی از پاشنه های آشیلم احساس قربانی شدن هست و باید روش کار کنم و اونقدر این باور در من نهادینه شده و من نمیتونم ببینمش که تا الان گول ظاهری و قانع کردنش رو میخوردم و همیشه روش سرپوش میذاشتم و بااااورممم نمیشه که این همه این احساس رو داشتم و چه نتایج بد و نا خواسته هایی رو برام به وجود اورده در واقع همه ناخواسته هایی که این مدت من درگیرش بودم حاصل داشتن این باوره از خداوند بزرگگ بسیاااااار سپاسگزااارم که منو هدایت کرده و من متوجه این نقطه ضعفم شدم
رفتارو پدر و مادرم
دوستام
پارتنر احساسیم
مربیم
و همه اینا از این باور بوده و من متوجه نمیشدم و فقط میخواستم که از این ادما جدا شم ولی نمیدونستم که چیزی که باید اول جدا کنم از خودم این احساس گناهه است..
تا اینکه من هدایت شدم و یادگرفتم که اول این رفتار ها و ادم ها نتیجه فرکانس خودمهه و باید اروم باشم و ریشه این رو پیدا کنممممم که به لطف خداوند متوجهش شدم چند دقیقه دیش با خوندن یکی از کامنت های دوست های خوبم و تیکه های پازل رو چسبوندم بهم و به خوبی فهمیدم و درکش کردم
از خدا هدایت میخوام که همواره منو به این مسیر راست مسیری که به انها نعمت میدهم هدایت کنه
خداروشکر که به این سایت هدایتم شدم
خداروشکر که استاد رو میشناسم و قبولشون دارم و به حرفاشون ایمان دارم و عمل میکنم به حرفاشون
چون که خداوند منو هدایت کرده به این مسیر ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خدایه عزیزم شکرت بخاطر همه هدایت هات
درمورد باور توحیدی من به تازگی یه تجربه داشتم ک دوست دارم تو روز دوم تحول زندگیم به خودم یادآوری کنم.
من امسال دانشگاه قبول شدم وباید خوابگاه میگرفتم متاسفانه برای گرفتن خوابگاه به مشکل برخوردم و به هر دری میزدم مشکلم حل نمیشد،از آدمایه مختلف کمک خواستم به هرکسی که فکر میکردم میتونه کمکم کنه زنگ زدم اما هیچ کمکی بهم نشد،به درهایه بسته میخوردم.
تا اینکه به اون ندای درونم گوش دادم،همونی ک از اول داشت بهم میگفت به خدا توکل کن ولی من نادیدش میگرفتم،فک میکردم بقیه کسایی ک قدرت دارند میتونند مشکلمو حل کنن.
اما چیشد؟خدای عزیزم بهم گفت همه آدما مخلوق من هستند،مگ میشه تو چیزی از من بخوای و کسی بتونه جلوشو بگیره؟قران رو ک باز کردم داستان حضرت موسی برام اومد،اونجایی ک میگه من برای موسی دریارو شکافتم،چقدر دلگرم کننده.
این شد ک به خدا توکل کردم و همه چیزو به اون سپردم و از خودش خواستم منو به راه درست هدایت کنه،هدایت شدم به سمت دستان خداوند و مشکلم حل شد.
اما یه چیزی رو فهمیدم اینکه من راحتتر از اون چیزی ک فکرش رو میکردم میتونسم به چیزی که میخوام برسم به شرطی که باورم به خدای عزیزم هروز بیشتر از دیروز بیشتروبیشتر بشه.
دوست دارم خدای عزیزم،چقد خوبه ک تو خدایه منی
سلام به خدای زیباو دوست داشتنی
سلام به استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی
شکر میکنم خدا رو برای این فایل عالی و پراز اگاهی
بچه ها ببخشین اگه کامنتم طولانی میشه نمیدونستم بنویسم یا نه ولی نوشتم
من بچه اخری هستم توخونواده امون
و همه توجه ها و محبتها روی من بود و بابام همه جوره هوامو داشتن خیلی لوس بودم
و هیچ مسئولیتی بهم داده نمیشد و بقیه زحمتارو میکشیدن😟
گدشت و گذشت تا موقعی که مامانم سکته کردن بازم اونجا سنم اونقدی نبود 3راهنمائ بودم و نا اگاه نسبت به همه چی
ما8 تاخواهریم و متعاقبا کمترین مسئولیت ها با من بود
از اون موقع توجه ها بهم کم شد حالم گرفته و سرخورده شدم ناراحت از مریضی مامانم
قبل اون اتفاق منو دو تا از خواهرام با مامانم مشاجره داشتیم که چرا وقت کمی برامون میزارن و مامانم خیلی ناراحت شدن وقتی سکته کردن خودمو مقصر میدونستم که چرا باهاشون دعواکردم شاید ما بودیم که حالشونو ید کردیم .
8 سال مامانم مریص بودن و براشون سخت بودهم از لحاظ روحی و هم جسمی نمیتونستن راه برن و چیزی بردارن کسی که هیچ وقت کمک نخواست الان اینقد ضعیف ناتوان ومحتاج خیلی ناراحت بودن از اینکه زحمتی باشن برای بچه ها و همسرشون.
این احساس بد همراهم بود تا زمانی که بعدچندسال رفتم اردو که خیلی خوش گذشته بود بهم و وقتی اومدم خونمونو دیدم مامانم اصلا خوب نیستن نرفتم جلو اصلا،از ترس از دست دادنشون
خالم گفتن بیا پیششون ولی جرات روبزو شدن باهاشونو نداشتم با اینکه دیگه متوجه نمیشدن اطراف چی میگذره ولی ما همیشه گرم باهاشون صحبت میکردیم و متاسفانه اونروز نرفتم پیششون و بعلشون کنم و خداحافظی کنم این حالمو بدتر میکرد و احساس گناه اینکه چرا رفتم اردو ؟ چرا بهم خوش گذشت ؟چرا نرفتم پیششون؟چقد بیمعرفتم من😣
و مدام توسالهای بعدش این افکار و فکرهایی مثل چرا بیشتر پیششون نبودم چرا بیشتر بغلشون نکردم چرا بیشتر نخندونمشون چرا لذت نبزدم از کنار هم بودنمون و اینا تو روح و جسمم تاثیر گداشته بود همیشه عصبانی ناراضی طلبکار و … و بابام همیشه میگفتن گذشته رو رها کن از بودن کسایی که پیشتونی لذت ببر تاهستن
اینو متوجه نشدم نشدم تا اینکه بابامم یکدفعه ای از پیشمون رفتن من اونموقع باردار بودم و روزهای ناخوشایندی رو میگذروندم و دوباره احساس گناه مثل خوره افتاد به جونم ،دنیایی از چرا و مقصر بودنها خوره شد حالو احوالمو بدتر میکرد و گذشت و گذشت و الان
خداروشکر میکنم که خدا هدایتم کرد و تو مسیری قرار گرفتم که حالمو بهتر کنم
خداروشکر که همسرم قبل من با استاد بصورت جدیتر اشناشدن و منو راهنمایی کردن تا منم جدیتر روی خودم و احوالاتم کار کنم
خداروشکر میکنم که این احساس گناه خیلی خیلی کمتر شده در وجودم و کمتر فکر میکنم بهشون و انشاا.. به کل از بین ببرمشون تا بیشتر لذت ببرم کنار کسایی که دوستشون دارم و زندگیمو قشنگتر کردن
خداروشکر که اینروزا وقتم بیشتر تو سایت استاد و شناختن خودم
🌷خداروشکر خداروشکر خداروشکر🌷
سلام
خداوند یه سیستم هست
خدا مثل آینه اس
زبون در بیاری زبون می بین
بخندی می خنده
گریه کنی گریه میکنه
هر چی باشی همونو می بینی
این جهان کوه هست فعل ما ندا
سوی ما آید ندا ها را صدا
اگه تو کوه بگی سلام ،،سلام می شنوی
بگی بشین،،بشین می شنوی
جهانم همین طوره
هر چی بفرستی بهت بر می گرده
هر کنشی یه واکنشی داره
هر عملی یه عکس العمل داره
بقول معروف
از هر دست بدی از همون دست میگیری یا هرچه کنی به خود کنی
زبان حرف زدن با خدا زبان فرکانس هست
خدا جهان رو طوری تنظیم کرده که فرکانس هر فرد رو دریافت کنه و اتفاقات، شرایط،ایده ها،راه حل هاو… تمام چیزای برابر با اون فرکانس رو به صورت تجربه وارد زندگی خود اون فرد کنه
فرکانس هم همین گفتگو های ذهنی ما هستند که حاصل ورودی های ما هستن
ورودی خوب = فرکانس خوب
ورودی ها هم ،همون چیزایی هستن که در طول روز بهشون توجه میکنیم
مث حرف ها ،فیلم ها،شنیده ها،خاطرات،متن هاو… هر چی که جزو حواس پنج گانه باشه
نشانه توجه به نکات مثبت و خواسته ها هم احساس خوبه
بقول قرآن مومنان ن ترسی دارند و نه غمگین اند
توجه به ثروت= ثروت بیشتر
توجه به سلامتی=سلامتی بیشتر
توجه به آرامش=آرامش بیشتر
خلاصه به هر چی توجه کنم همون وارد زندگیم میشه
هرکس به وسیله باور هاش زندگیش رو می سازه
خدا به پیامبر میگه برای کافران طلب بخشش نکن
یا میگه تا کسی خودش نخواد و توبه نکنه بخشیده نمیشه چه پیامبر طلب بخشش کنه چه نکنه
بعد ما میگیم نه فلانی تو برای ما یه دعای خیری بکن فلان
اینا همه شرکه
نمیشه که من هر کاری خواستم کنم و بعد خودم نیام پاک نشم توبه نکنم بعد یکی بره از خدا برام طلب بخشش کنه
باید خودم توبه کنم و طلب بخشش کنم
برای کسی هم اگه دعا کنم طبق قانون اون دعا به خودم بر میگرده
باید از صمیم قلبم دعا کنم
نشانه اش احساس خوبه ،آرامشه
منم خودم مسؤل اعمال و رفتارم هستم نه هیچ کس دیگه حتی شیطان
وقتی کار تمام شده شیطان میگه من به شما وعده دادم خدا هم وعده داد خودت وعده منو قبول کردی
من تسلطی بر تو نداشتم
حتی شیطان هم از کافران از افراد مشرک بیزاره و بدش می یاد
شرک یعنی چی
شرک یعنی حساب کردن روی هر کی و هر چیز دیگه ای جز خدا
شریک پیدا کردن واسه خدا
یکی رو شریک خدا دونستن
این شرکه
مالک همه چیز همه کس خداه
اونه که جهانو خلق کرده آدم ها رو ،انسان ها رو،طبیعت رو،،و… همه چی مال خداس
باید هر چیز ی رو از صاحبش بخوام
خدا صاحب همه چیزه
همه چیزو از اون میخوام
و هیچکس هیچ ثاثیری تو زندگیم نداره
چون طبق سنت خدا و قانون جهان
زندگی هر کس به وسیله فرکانس هاش خلق میشه و فرکانس هر فرد به خودش بر می گرده
اگه کسی هم بخواد بلایی سر کسی بیاره نمی تونه
خودش آسیب می بینه چون هر کس نتیجه اعمال خودشو می بینه
من مالک تمام زندگیم هستم
فصل اول سفرنامه این فایلو دیدم
کامنت اون موقعم کجا کامنتم الانم کجا
این نشونه پیشرفت و بهتر شدن مدارم هست
و این مسیر ادامه داره تا ابد
چون جهان متوقف نمیشه یا میری بالا یا میری پایین
خدایا شکرت که گفتی و نوشتم
خدایا ما رو هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی
امید همه سلامت ثروتمند موفق و شاد باشند
🖐
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان عزیزم ..من اولین کامنتیه ک میزارم..نزدیک ب یک ماهه ک وارد این سایت و این آگاهی ها شدم.من تا الان ک فایلهای رایگان رو نگاه کردم تازه دارم میفهمم خدا کیه جهان چیه خودم کی هستم شرک چیه ایمان یعنی چی…یعنی تا الان ک ۳۷ سالمه هیچی نمیدونستم و هم خوشحالم هم ذوق زده هم ی ایمان قوی و ی عشق قوی داره در من ب وجود میاد..ی چیزی ک تا الان تجریش رو نداشتم..تازه دارم میفهمم چقدر من خدارو نادیده گرفته بودم..چقدر من همه چیزو همه کسو تو زندگیم دخیل میدونستم جز خودم و خدا.تازه دارم آروم میشم و خیالم راحت میشه از آینده از اینکه خدای مهربونم من بالاتر از هرچیزیه و احساسی وصف نشدنی دارم..خدارو شکر میکنم ب اندازه ی بزرگی خودش و بی نهایت از استاد عزیزم سپاسگزارم و از خدا براش سلامتی و سعادتمندی بیش از بیش رو میخام..خدایا شکرت تونستم پا رو شیطان درونم بزارم و پیشرفت کنم و این پیشرفت ادامه داره..تازه اول راهمم ..خدایا شکرت😍😍😍🥲🥲🥲🌹🌹🌹❤️❤️❤️
سلام و درودهای فراوان یادداشت های روز دوم سفر را می نویسم تا بماند
از عوامل تخریب عزت نفس و خود ارزشی دو شاخه مهم دیگر +احساس سرزنش خود یا گناه و باور + مورد ظلم واقع شدن است .
کارهای مخربی که با باور احساس گناه دست می زنیم : مثل طلب استغفار برای دیگری ( پدر و…) که به خودش ظلم کرده
+ مفهوم ظلم فقط ظلم به خود است با آنکه علیه دیگری انجام میشود
+ آرزو ، دعا ، نیت ، اعمال ، طلب بخشش ، ظلم به خودتان بر می گردد و برای خودتان است و کار سیستم قانون همینه آینه است.
+ قرآن رو با قرآن بفهمید ، تک تک یا قسمتی از آیه ها رو نخونید
+ دنیا در برابر ابدیت یک پلک بهم زدن هم نیست با فشار آوردن ،اذیت دیگری به آنها چیزی نمیشود
+ اگر با منبع هماهنگ باشی آرامی خودتو درگیر نمی کنی هر بلایی که بخوان سرت بیارن سر خودشون میاد.
با سلام و احترام به عزیزانم در سایت
من درین چند سال اخیر به لطف خدای مهربان و با هدایت به این سایت و گنجینه های بی انتهای درونش تا حدود زیادی تونستم حالت فکری و ذهنی خودم رو از رفتارهای ناآگاهانه به فکر کردن آگاهانه و تامل در اون موضوع قرار بدم،هر چند که ایمان واقعی و نتایج پایدار و همیشگی با عمل به آموزه هاست که نمایان میشه
حدود 5 سال پیش و بعد از ناکامی در به سرانجام رسیدن یک رابطه به ظاهر عاشقانه،من دوستان،خانواده مادر و خواهر و هر کسی که دور و برم بود بلا استثنا مسئول این اتفاق می دونستم و تا امروز با وجود اینکه چندین بار این فایل و متنش رو به ظاهر خونده بودم اما هرگز درک درستی ازین سوال پیدا نکرده بودم که : ” اگر این اصل جهان را بپذیری که تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا بازتاب باورها و فرکانسهای خودمان است آیا موضوعاتی مثل خیانت،مورد ظلم واقع شدن، یا بخشیدن و نبخشیدن فردی که آن را مقصر بدبختی خود می دانی همچنان برایت موضوعیت داره؟
من نه تنها نفرت،کینه و نبخشیدن هر دوست و عضو خانواده ای که کنارم بود برایم موضوعیت داشت که مدتها در صدر اولویت هام قرار داشت و تمام تمرکز و انرژیم برای اثبات مظلومیت و قربانی بودنم علی رغم خوب بودن و مهربانی و آدم حسابی بودنم بود و هرچی بیشتر تلاش می کردم که تو این بازی قهر و دوری و نزدیکی و جنگ و جدال با دنیای بیرونی و عزیزانم باشم این آدمها و این رفتارها که در نهایت منجر به ناکامی و قربانی شدن من بود برام تکراری تر میشدن!
یا وقتی بیشتر به این سوال فکر کردم که” اگر بدانی که تمام تمرکزی که با هر دلیل و منطق و استدلال،صرف یافتن مقصر یا اثبات تقصیر می شود یک فرکانس ناخواسته است که ناخواسته دیگری را می سازد یا یک احساس بد است که اتفاق بد بعدی را خلق میکند آیا باز هم حق به جانب بودن برایت مهمتر از احساس خوب داشتن خواهد بود؟؟
و فهمیدم تمام تلاش من،تمام انرژی من،تمام وقت من بجای اینکه صرف شناسایی رفتارهایی که منجر به شکل گیری این باورها مثل (وابستگی و ترس از استقلال، و عدم باور فراوانی و کمبود لیاقت برای رسیدن به خواسته هایی مثل خونه،ماشین،رابطه خوب و شغل مناسب) تنها و تنها روی مقصر جلوه دادن دیگران،و خوب بودن خودم و بد بودن بقیه بود و بس
و این ترمزها نه تنها درهای الهامات و هدایت رو تو این مدت بسته بودند که جلوی پیشرفت و رسیدن به آرزوها و هدفهای کوچک و بزرک منو گرفته بودن و یه نشتی بزرگ توی مسائل مالی و پولهایی که به زحمت به دست میومد و بدون هیچ احساس خوبی و هیچ لذتی به عجیبترین شکل ممکن تمام می شدن و آرامشی که جاشو به اضطراب و ترس و حسرت و حسادت داده بود.
بزرگترین سپاسگزاریم،اینه که هنوز زنده ام و نفس می کشم و با تعهد دارم از همین جا و همین لحظه ای که هستم قدم های کوچک رو بر میدارم..و به قول دوستان عزیز،همون خدایی که ما رو با این همه تضاد و فراز و نشیب به اینجا هدایت کرده همون خدا هم کمک می کنه که با تغییر عادت ها و رفتارها و باورها درک کنیم که هیچ کس به ما ظلم نمیکنه مگر خودمون..
بنام خدای یکتا خدای توجه و تمرکز بر زیباییها و خواسته ها
نمیدونم داره چه اتفاقاتی تو زندگی مالیم میفته نمیدونم چی شده که از همه سمت پول میاد سمتم بی خبر واریزی میاد درخواست و سفارش و پاس شدن چکها و پرداخت بدهیها و اقساط و همیشم پول اضافی دارم باور کنید بعد یه مدت کنترل ذهن و توجه به خواسته هام نمیدونم چی شده هر جنسی میارم انگار طلا میشه مشتریهای عالی و دست به نقد همونطوری که بهش توجه میکنم میاد سمتم ازون طرف نقشه پشت نقشه واسه طراحی میاد قبل اینکه بخوام نگران چیزی بشم پولش میرسه و فرصت نگرانی بهم نمیده و منم باز بیشتر به اینا شاخ و برگ میدم و بشون توجه میکنم خدا رو صدهزار بار شکر این قوانین درسته بچهها با قدرت و یقین ادامه بدین نتیجه ها برای هرکسی یه زمانی میبره بسته به میزان نشخوارهای شیطان و آلودگی ذهن داره ولی واسه همه جواب میده
به نام الله یکتا
سلام به همه دوستان و سلام به استاده عزیزو خانومه شایسته
بعداز دیدن این فایل و خوندن کامنت های بی نظیر دوستان تصمیم گرفتم خودم یه قصه ای از خانوادم بگم چند تا از قوانین جهان رو به وضوح میشه توش دید
چندسال پیشه حدودا ۱۵ساله پیش پدرم بازنشسته شد
و بعدش تصمیم گرفت بعداز باز نشستگی دست به یه کاری بزنه
هرروز به ما میگفت من باید کاری کنم نباید یه گوشه بشینم و باید حتما دست بکار بشم انگار غیر مستقیم داشت به قانون عمل میکرد چون قانون جهان رو نمیدونست
هرروز تمرکز میکرد تا کاری انجام بده تا یه کاری پیدا کنه، بعد بهش الهام شد که با پولی که از بازنشستگی بدست اورده مغازه بزنه
خیلی جاها بهش میگفتن با این پول نمیشه باید تو این کشور بیشتر پول بیاریو فلان
اما پدرم تسلیم نشد تا اینکه دستانی از خداوند به کمکش اومد
یه روز عمم که تو اراک زندگی میکنن و تو یه پاساژ مغازه دارن اومد و به پدرم گفت توام بیا اراک من اینجا مغازه خالی پیدا کردم و مناسب
پدرم بدونه اینکه تردید کنه به الهاماتش گوش داد و تصمیم به مهاجرت از کرج به اراک رو گرفت
برادرم کرج دانشجو بود و تو اون سن راحت بدونه اینکه بترسه از چیزی برادرمو اینجا گذاشت و منو مادرم رو برد اراک برای زندگی
چه قدر قشنگ به الهاماتش گوش میداد نه میترسید از این که برادرم چیزیش بشه یا غذاشو چیکار کنه و نه ناراحت بود و نه ترسی از اراک رفتن داشت
انگار بدونه اینکه قوانین رو بدونه تسلیم خدا شده بود وهرکاری خدا میگفت انجام میداد
تا اینکه رفتیم اراک، بلافاصله بعداز رفتنه ما به اراک داییم که تو تهران بانک قبول شده بود دنباله خونه میگشت برای زندگی و بعد دید که ما رفتیم اراک به خانوادم هماهنگ کرد و اومد پیشه برادرم زندگی کنه
چقدر قشنگ خدا چید، دیگه برادرم تنها نبود، کلی از بانک فیشه غذا میاورد و بهترین غذاهارو باهم میخوردن کلی جاهای خوب باهم میرفتن و خلاصه خداوند کاری کرد که هرموقع کوچک ترین فکری راجع تنهایی برادرم میکردیم یادمون میومد که اون اونجا راحته و داییمم هستو مشکلی هم نداره
ما هم تواراک یه مغازه خوشگل کیفو کفش زدیم
دقیقا اون پاساژی که ما توش مغازه زدیم فقط یه کیفوکفش داشت اونم ما بودیم
درآمد روز به روز بیشتر میشد مشتری ها روز به روز بیشتر
به قدری که پدرم هر ۱۰ روز میرفت جنس میاورد و کله مغازرو دوباره شارژ میکرد جنسا زود فروش میرفتن
بدونه اینکه قوانین رو بدونن تو بحث فروش بیزنس همه چیو به خدا سپرده بودن و نعمت هرروز زیادو زیادتر میشد
همه چی عالی بود، عممینا دیدن که مغازه کیفو کفش خیلی سود داره اومدن و عینه مغازه مارو تو همون پاساژ زدن
و اینجا بود که پدرم چون قوانین رو نمیدونست دیدش عوض شد وفکر میکرد عامله بیرونی تو فروشه ما نقش داره و عمم رو مقصر کم شدنه مشتریای ما میدونست(شرک)
که اگه با ایمان مثله قبل عمل میکرد صددرصد تو فروشه ما مشکلی پیش نمیومد
انقدر به این شرک ادامه داد تا اینکه مشتریای ما انقدر کم شد که مجبور شدیم نسیه ام بفروشیم و بعد اونایی که نسیه گرفته بودن پول نمیدادن و همین طور باورهای پدرم ضعیفو ضعیف تر شد
تا جایی کامل پذیرفت هیچ نقشی تو دریافت مشتری و وجوده نعمت نداره و تصمیم به برگشتن به کرج گرفت
دقیقا از جایی که دیگه به الهاماتش گوش نداد همه چی به روزه اول برگشت
اومدیم کرج و پدرم با اون همه احساس خوبو مثبتو با انرژی تبدیل به یه ادمی شد که کلا همه ی عوامل بیرونی رو مقصر میدونست
تا اینکه رفت و راننده تاکسی شد، تویه تاکسی انقدر ادمهای عجیبو غریب که هم فکرکانس خودش بودن رو سوار کرد و هم صحبت شد که کلا یه ادمه دیگه شد انقدر از بیکاری به اخبارو رسانه گوش داد تا ۱۵سااال راننده تاکسی موند
البته با همون تاکسیه خیلی جاها ناخوداگاه به قانون عمل کرد، خونرو بزرگتر کرد ماشین خرید… ولی باز اون ادمه با ایمان قبلی نشد
الان که قانون رو میدونم دقیقا متوجه ام که پدرم چه جاهایی به قانون عمل کرد چه جاهایی قدرت رو به خدا سپرد و از چه جاهایی پسرفت شروع شد
این قانون کاملا درسته که ما یا میریم بالا یا میایم پایین و هیچ نقطه تعادلی در جهان وجود نداره
یا پیشرفت میکنی یا زیره چرخ های جهان له میشی
خداروشکر الان که قانون رو میدونم و بهش عمل میکنم همه چی عالی تر شده واقعا همه چی..
خواستم این داستانه واقعی از زندگیه خودمونو تعریف کنم تا دوستان هم اگاه باشن که کار کردن رو قوانین شکرگذار بودن و گوش کردن به الهامات همیشگیه و موقت نیست
خداروشکر بابت این آگاهی
به خدای بزرگ میسپارمتون🌹🌹🌹
سلام یاسرخان عزیز❤️
عالی نوشتید
من کیف کردم وتصورکردم شرایط واوضاع رو
دقیقا همینطورع که شما فرمودید
وقانون درست عمل میکنه بدونه یه ذره ایراد واشکال
قانون از روز ازل بوده وتا ابد هم همینطوره
وهرگز درسنت الهی تغییری نخواهی یافت
سپاسگزارم
سلام به دوست هم فرکانسی عزیز🌹
ممنون که وقت گذاشتید و کامنتمو خوندید
این دنیا سرشار از زیبایی هاست و ما و بچه های سایت که تو یک فرکانس هستیم زیبایی هارو باهم میبینیم
زیباترین هارو براتون ارزومندم
از خدا میخوام که در پناهش به خواسته هاتون برسید و لذت ببرید
انشالله هرجا هستید سالمو ثروتمند و عالی باشید و هرروز اتفاقات عالیو تجربه کنید
🌹🌹
به نام خالق.
سلام به استاد عزیزم و خانم مهربانِ سایت .
استاد عزیز من قبلا از جمله کسانی بودم که هم به خداوند مشرک بودم و در کنارش هم به خودم ظلم میکردم .
و تسلیم اراده و خواستهای دیگران بودم این در صورتی بود که از خودم اختیاری نداشتم .
همیشه از اطرافیان میشنیدم که میگفتن بریم فلان امامزاده و فلان جای مقدس تامراد دلت بهت داده شود و متوسل بشیم به فلان و فلان .
و جالبه از قبل از اینکه با این مباحث هم آشنا بشم .زیاد راغب به رفتن و طی کردن کیلومترها برای دست به دامن شدن نبودم .
و به چشم مادر شوهر و مادر خودم من کافر بودم .
مادرم پسرم یعنی فرزند دومم بعد از دخترم رو هدیه ی فلان امام است و همیشه میگن این بچه رو دعای من و درخواست من به تو داده شده .
و بسیار روی این بچه حساس هستن .
و مادر شوهرم میگه من از فلان امام خواستم که یک پسر به پسر من بده .و لباسی متبرک برای من آورده بودن که اولین لباسی که بپوشم تن بچه .اون لباس باشه .و من هرگز به این خرافات باور نداشتم با اینکه در فشار و تسلط اونها بودم .اما چند باری میتونستم کار خودم رو انجام بدم و یکی از اونها مقابله با این اعتقادات بیهوده ی اونها بود .
من میخوام یک راست برم سراغ خود منبع
خود خیر و برکت .خود خداوند مهربان .
من الان نه ظالم هستم و نه مظلوم .
و با خوندن قرآن درک کردم که با ترسهام با یک راه حل ساده و اونم توکل کردن به الله مهربان است .