سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 4

اگر به والمارت و نتایجش نگاه کنی، متوجه می‌شوی که یک ایده ساده، وقتی جدی گرفته می‌شود و  نیز با عشقی که تمام وجودت را برای حرکت و ارائه بهترینِ خودت دربرگرفته، همراه می شود، آنوقت موفقیت‌هایی چنین عظیم می آفریند و جهان را با شیوه‌ی بهتری از خدمت رسانی آشنا می‌کند.

سَم والتون، بنیانگذار فروشگاه‌های زنجیره‌ای والمارت، آدمی با توانایی‌های عجیب و غریب نبود، بلکه فردی بود که تصیم گرفت نه تنها رؤیایی داشته باشد، بلکه با قدم‌های کوچک، آن رؤیا را عملی کند و شیوه خدمت رسانی بهتری به مشتریانش ارائه دهد.

وقتی حرف از رؤیا می‌شود، خیلی‌ها سوالشان این است که چگونه و چطور رویایم را پیدا کنم؟

از کجا بدانم رسالتم چیست و برای چه کسب و کاری ساخته شده‌ام؟!!!

این سؤال آنقدر بارها تکرار شده که در اولین جلسات دوره روانشناسی ثروت۳(کسب و کار فوق العاده) زمان زیادی را به توضیح، آموزش و چگونگی انجام این کار اختصاص داده‌ام تا از همان ابتدا بیاموزی که چطور کسب و کار مورد علاقه‌ات را پیدا و سپس نه تنها از انجامش لذت ببری، نه تنها هر روزت مملو از انگیزه باشد، بلکه به استقلال مالی هم برسی!

زیرا شما تنها قادر به رشد کسب و کاری هستی، که عاشقش باشی. عشق همان نیرویی است که قادر به غوطه ور ساختن تمام وجودت، در کار مورد علاقه‌ات است. عشق به کاری که انجام می‌دهی، نه تنها مثل یک ژنراتور برق، مرتباً انگیزه لازم برای حرکت را در تو می سازد، بلکه تمام توانایی‌هایت را از ذره ذره وجودت برای اقدام، حرکت و ادامه دادن، برای به واقعیت در آوردن آنچه که رویایش را داری، بیرون می‌کشد.

پس به جای گفتن اینکه “نمی‌دانم عاشق چه کاری هستم؟! … نمی دانم رسالتم چیست؟!! “، هم‌زمان که مشغول ساختن باورهایت هستی، حرکت کن، وارد عمل شو و از اولین کاری که سر راهت قرار گرفت، تجربه را شروع کن. سپس از میان تعدد تجاربی که تنها دلیلش، “باور کردن خودت به اینکه می‌توانم آن کار را انجام دهم” بوده، به سمت عشقی هدایت خواهی شد، که به دنبالش هستی.

سرانجام وقتی خودت را درست میان ماجرای انجام رسالت ات و کار مورد علاقه ات می بینی، درک می‌کنی که هر کدام از آن تجارب، در حکم آجرهایی بوده که توانسته این ساختمان عظیم، محکم و زیبا را بنا کند.

همه افراد موفقی که با آنها روبرو شدم و موفقیت‌هایشان را تجزیه و تحلیل نمودم، فورا با دریافت اولین الهام با دیدن اولین نشانه، وارد عمل شدند و از میان تعدد تجاربشان، رؤیایی را پیدا کردند که با وجودشان همخوانی داشت. سپس با تمام وجودشان، آن راه را ادامه دادند.

این همان کاری است که سَم والتون نیز انجامش داد.

همه افرادی که با او از نزدیک کار کرده‌اند، از کارمندان، شرکا و دوستانش متفق القول معتقدند:

“بیش از آنکه آن را بنیان گذار والمارت بدانیم، او را مبدع “روش احترام گذاشتن به دیگران” می دانیم. ما یاد گرفتیم که چطور به خودمان، مشتری، رئیس و دیگران احترام بگذاریم زیرا دیدیم که او چطور با ما و با آدمها رفتار می‌کند.

سَم به همه‌مان آموخت که:

همه افراد ارزشمند و لایق احترام‌اند. نه فقط مشتریان والمارت، بلکه هر فردی باید برایت قابل احترام باشد، تنها به این دلیل که همه ما ساخته‌ی دست خالقی هستیم که فقط ارزش، خوبی و زیبایی می‌آفریند. هر فردی می‌تواند یک روز مشتری ما باشد و به رشد کسب و کارمان کمک کند.

ما شاهد بودیم که سَم، با یک کارمند ساده، یک مشتری ساده یا حتی کارگری که از شدت کار خیس عرق بود، به همان خوبی رفتار می‌کند که با رئیس جمهور آمریکا”

این مهم‌ترین درس بازاریابی و فروش، در همه زندگی‌مان بود!

فردی با چنین نگاهی، رویایش را در ” کاهش هزینه‌های زندگی هر فردی و نه فقط مردم آمریکا” پیدا می‌کند  و هدفش را راه اندازی بهترین فروشگاه آمریکا که بهترین ارائه دهنده خدمات به مردم است، دنبال می‌کند و از آنجا که این هدف با ارزش های وجودی اش همخوانی دارد، او را تبدیل به ثروتمندترین مرد آمریکا در سالهای ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۸ می نماید. ضمن اینکه امروزه والمارت بزرگ‌ترین کارفرمای خصوصی جهان است.

راهش تنها همین است:

اگر رؤیایی داری، باور کن که نه تنها این رؤیا ممکن است بلکه باور کن تو، توانایی‌های لازم برای محقق ساختنش را داری و بزرگ فکر کن. زیرا انرژی لازم برای به ثمر رساندن یک کار جهانی مثل والمارت، دقیقاً به اندازه انرژی لازم برای راه اندازی یک سوپر مارکت کوچک در یک محله است. بقیه تفاوت ها را “باورهای تو” می‌آفریند و انگیزه، عشق، شور و اشتیاق لازم برای انجام آن کار را در تو می سازد.

تفاوت نتایج کسب و کارها، تنها در تفاوت باورهای صاحبان آن کسب و کارهاست و نه توانایی‌هاشان یا انرژی و اشتیاقی که صرف نموده اند! یک نفر مثل والمارت، دنیا را پوشش می دهد و یک نفر هم تنها می‌تواند به یک محله خدمت برساند. این موضوع مهمی است که مفصلا در همین فایل درباره اش توضیح داده‌ام.

پس اول خودت را بعنوان یک آدم توانمند باور کن، سپس به اطرافت نگاه کن و از خودت بپرس:

چه مسئله‌ای وجود دارد و من چگونه می‌توانم آن مسئله را حل کنم؟

سپس از آن یک کسب و کار برای خودت بساز!

و یادت باشد، هرچه مشکل بزرگتری را حل کنی، ثروت بیشتری می‌سازی!

هرچه مشکل آدمهای بیشتری را حل کنی، ثروت بیشتری می‌سازی. این یک قانون است. قانونی که به ما یادآور می‌شود، به جهانی‌شدن فکر کنیم!

منتظر خواندن نظرات و بازخوردهای همه شما عزیزان هستم.

سید حسین عباس‌منش


نکته مهم!!!

با توجه به محتوای این برنامه، این فایل فقط به صورت تصویری می‌باشد.


برای دیدن سایر قسمت‌های سریال تمرکز بر نکات مثبت‌، کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 4
    92MB
    28 دقیقه
  • دانلود با کیفت HD
    421MB
    28 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

329 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم..

    بنام خداوند نشانه ها!!!!

    خداوندیکه تمام نورش در خدمت منه برای حل شدن مسایلم…

    الله اکبر….

    یادمه بچه که بودم داستان ابراهیم و سر بریدن پرندگان روی کوه ها رو تو کتابمون نوشته بود..

    همیشه برام سوال بود…چه دلیلی وجود داره موجودیت انسانی ما در این دنیای مادی…

    خداوند بهم کمک کرد و مرا هدایت نمود…

    و کم کم …

    من در این مسیر خداشناسی فهمیدم..

    منم میتونم مانند ابراهیم حنیف

    ..به خداوندم نزدیک بشم و زندگی خودمو خلق کنم…

    من همیشه تو وجودم یه صدایی میشنیدم..

    و ساعتها سجده میکردم.تو دل تاریکی سجده ام..نورهای زیبایی رو از اعماق تاریکی چشمم میدیدم…

    همیشه میگفتم این نور زیبا چیه!!!

    چزا یوقتایی هست ولی یوقتایی نیست…

    تا اینکه امروز هر لحظه باهاش دارم زندگی میکنم..

    امروز یه ادرس تو شهر شیراز میخاستیم…و ما با علامت نشان سر مقصدی که میخاستیم رسوند..

    و شخص نزدیکم میگفت نشان میگه اینراهو برو.و اونجا برام بولد شد!!!

    که نگاه کن…

    چقدر ما ادمها خوشبختیم که این نیروی خدادای تو وجودمونه ولی خیلی بدبختیم…

    و چقدر سالها بخاطر همین موضوع زجر میکشیم..

    و نمونه اش..حی حاضر همین الان روبرومه..

    ولی نمیتونم در موردش با کسی صحبت کنم..

    یعنی من قابلیت اینو ندارم افراد رو به این سمت هدایت کنم..

    ولی میبینم…

    همینه که استاد مدام در دوره ها از تکامل میگن!!!واقعا درکش میکنم…

    تمام روند زندگیمون تکامله….

    تکامل بزرگترین نقطعه عطف یه انسان هست..

    و روبروش عجله و…..

    ……

    بریم سر اصل موضوع…

    میخام بگم!!!

    واقعا ،”از صمیم قلبم خوشحالم که امروز با نور الهی که نشانه های هر ثانیه من است…هماهنگ شدم..

    و بسیار خوشحالم که من به لطف خداوند در مسیر اهدنالصرات المستقیم هستم…

    ….

    بریم سر نوضوع بیزنس…

    من امروز تو مسیر راه تونستم چندمین پیام بازرگانی خودمو با فرد نزدیکم از روند کاریم انجام بدم..

    اول گفتم نمیخاد بعداش گفتم اشکال نداره بزار بگمش…

    من از آغاز ورودم به این سایت…هدایت شدم به دوره ایی که سالها دوستداشتم این مسیر رو پیش ببرم…

    مسیری که بصورت جهانی باشه…

    و حدودا پنچ سال پیش یکاری رو ارایه دادم.در قالب سرویس خواب سنتی…

    تمام کارهاش:از صفر تا صدشو انجام دادم…

    و اومدم نحوه زندگی ایل قشقایی رو از صفر تا صد طراحی و دوخت کردم..و گذاشتم تو سایتی که مربوط به پاک علم و فناوری در سطح جهانی بود..

    این سرویس خواب همه جوره قابلیت عالی داشت..

    هم از نظر طراحی و هم نوع کاربردیش..حالا یسری اشکالاتیم داشت..

    که بعدا” متوجهش شدم…

    و قدم به قدم همجوره کارهاشو طبق استاندارد اون سایت انجام دادیم..

    و واقعا یچیز بکر و با خلاقیت عالی بود..

    ولی ناگفته نمونه اون قیمتی که گذاشته بودم فروش نرفت…

    و هنوزم توی سایت هست ولی به مرحله فروش نرسید..

    خیلی عاملها رو میشه براش لحاظ کنی..

    عمالی که خودم میدونم!!!دلیلش این بود…

    باورم نسبت بهش” خوب نبود..

    باورم هم از ظر مهارتی

    و هم از نظر روند کاری..

    چون روند ساختش بسیار سختگیرانه و درد اور بود..

    همیشه میگفتم …اگه من نتونم چی میشه..

    دلیل نتونستن ها این بود..

    من اومده بودم تصویر رو با دست کشیده بودم و بوسیله نرم افزار فتوشاب و ایلاستریتور. اینچیزا که نیاز به ورژنهای به روز دنیا بود…باید استفاده میکردم…

    این قابلیت و این با کیفیت بودن رو حقیقتا تو شرایطم نداشتم.

    و حتی چاپش بسیار زحمت کشیدم.جوری که وسط:کار برام در دسر اور بود..

    سختی..که من دردسر چاپشو داشتم.چون چاپ پارچه تو شهرمون نبود و هر جایی تو ایران کار نمیشد…و خیلی عوامل دیگر..

    خلاقیت بسیار نابی بود..ولی کمالگرایی من توی مهارتم و خلاقیتم و دیگر جنبه ها نمیزاشت…

    سد بزرگی برام بود…

    همیشه میگفتم…خدایا من میخام کارمو جهانی کنم.

    میخاسم از خیاطی فقط دوخت دوز مثل بقیه افراد نباشه…دیگه از این روند خسته شده بودم.

    ولی تجربیاتم زیاد بود…

    و به محض یه فرصتی که خداوند منو هدایت کرد که در مسیر استاد عزیزم و این سایت بهشتیم بشم..

    این ارزوی بیزنسم به رحمت و مروت خودش…قابل اجرا شد…

    همون روز اول…

    من با وجود اینکه یفردی بودم که لیسانس این رشته و تجربیات دوختی خوبیم داشتم..

    ولی مهم ترین نکته توی موضوع مهم الگویی لنگ بودم..

    و بسیار مقاومت شدیدی داشتم..

    و بازم لطف خدا..

    به محض ورودم به این سایت…

    هدایت شدم…

    به بهترین اموزش الگویی با استاندارد روز دنیا!!

    من با الهام خداوند این دوره میلیونی رو خریدم..

    تا نزدیک به یکستل خورده ایی فقط تحقیق و مطالعه در زمینه الگو شناسی بود…

    و من تونستم در عرض کمتر از چند ماه ..

    تمام الگوهای اموزشهای استادمو با مرور دقیق چند سه مرحله ایی…

    بهترین خودم شدم..

    واقعا قوی شده بودم..

    و یه روز یه الهام اومد بهم گفت برو فصل سیزدهم تمام وقتتو بزار روی کلاه و دستکش..

    و من بازم با مرور چندمین بار تونستم بهترینها رو بدوزم..روندش ناگفته نمونه خیلی ارام بود..

    و یجاهایی عجله میکردم..

    ولی بسیار لذت بخشم بود..

    دیگه در کنارش کارهای سایت بود ..کلا یه انقلابی توی شخصیتم بوجود اومده بود…

    و من این قدم به قدم هدایت شدم…

    تا ترسهای شخصیتممم از بیین ببرم..

    در کنار مهارتام و مطالعه و تحقیق…ای که نگم شخصیتم..بود..

    شخصیتی که سالها شده بود دل و جیگر زلیخا…

    و همه رو میخام لطف خداوند بدونم…

    و این گذشت..که بازم تو این مسیر بحث حساب کردن روی خیلی موارد بود که باید کنار میزدمشون چون خیلی انرژی بر بود…

    و همه اینها به کنار…

    تا دقیقا اواخر اسفند 1402…هدایت اومد..همون الهام چند ماه پیش رو جدی بگیرم..

    بهم زنگ زدن خانم علی مور آموزش “فقط دستکش ..رو میتونی برای فلان کاراموز بهم زنگ زده گفته توی فایلای من نیست…

    میتونی به این شماره بفرستی منم گفتم باشه..

    همونجا نشونه اومد..که نرگس باید فقط دستکش رو انجام بدی…

    و من گوش بفرماش شدم…

    اینقدر هدایت دقیق بود انگار این تماس خدا بود.وقتی گفتم خانم فلانی بفرستم..خیلی یادم نمیاد جوری بود که اصلا نیازی نشد بفرستم..

    یه اتفاق پیش اومد که نشد براش بفرستمش..

    و این گذشت…و گفتم ای به چشم!!!

    هدایت الله که میاد نمیزاره یه لحظه هم بشینی…

    و ما این مسیر رو پیش رفتیم..

    تا شب عید..

    عیدی خدا اومد هدایتشم اومد…که باید برم برای نمایشگاه…

    و در روزهای گذشتش چند نوع پارچه خریدم و با رنگهای مختلف دستکشها رو دوخت کردم..

    و رفتم به نمایشگاه…

    یه شخصی از دوران کودکیم..اومد دستکش رو بپوشه…

    همسرش گفت نپوش که اندازت نیست پاره میشه..

    منم با روی خوش خنده..گفتم نرگس اولین برخورد از دستکشت…

    آقا سرتونو درد میارم…

    و فهمیدم .دیگه نرم نمایشگاه! بشینم الگو شناسیشو صحیح کنم…

    به مدت یکماه و هنوزم بیشتر خیلی دقیق نمیدونم.تونستم دو سایز انجام بدم.

    سایزی که قابلیت اجرایی برای تمامی دستها رو داره..

    سایزی که بتونه بهترین مانورشو روی دستها نسون بده…

    و این گذشت….

    ما چندین فروشم کردیم…و من با مبلغ چند میلیون که یه کاریم از کارهای به تعویق افتاده از کارای گذشته ام برای مشتری نزدیکم بود…

    روی هم رفته تونستم دوره عزت نفس رو باهاش بخرم..

    دیگه دستکشهام همجوره قوی شده بود…

    و این وسطم…

    یسری کارهای شخصیتی و عزت نفسی بود که باید انجام میشد…

    در کنار مهارتای کارم..

    پروجکت کردنم و اسمشو گذاشتم سفرهای هدایتی…

    و من به لطف خدا اون سفرها که واقعا غلبه بر ترسهای دوران کودکیم بود..

    تونستم قدم به قدم انجامشون بدم…

    و به موفقعیتم رسید…

    و روزیکه رفتم توی شهرم نمونه کارمو پروجکت کنم همون دوستم که اومد نمایشگاه اون دستکش رو بموشه با اولین وردم با مغازه موشاکی با من هم دار شد..

    خداوند…

    همونجا بهم گفت یادته…دستکشت کجا بود..امروز قابلیت فروش داره..

    و من خیلی خوشحال شدم..

    و تونستم توی تعداد خوبی از افراد کارمو ارائه بدم..

    و این گذشت….

    و بازم روند عزت نفسی و کار کردن روی شخصیتم هنوز ادامه داشت…

    تا رسیدم..به الان حدودا یکسال. و سه ماه” هست که ازش میگذره…

    و من امروز کجا..نوع کار مهارتی دستکش من کجا..

    من امروز سه سایز….با 6 ورژن دستکش..

    که 5 نمونه دستکش”ش..همین اواخر سال جدید بهم الهام شد.

    بازم دقیقا مثل الهام آواخر سال گذشته…

    و من به یاری الله تونستم…

    چیزی رو تولید کنم..

    نه فقط کاربردیش..نه فقط از نظر ظاهری…بلکه از نظر سایز بندی..

    که واقعا مانندش تو ایران نیست…

    و این یکسال خورده ایی تونستم تو جاهای معتبر سایتی و فروشگاهی ارایه بدم..

    یادم به همون روتختی سنتی افتاد..

    که من با چه باوری اون روتختی رو ساختم..

    و باور این دستکش کجا!!!!

    دستکشی که همجوره باوراش هم از نظر مهارتی و هم از نظر شخصیتی بسیار قوی شده بود..

    و واقعا الان به پروسه این روند تکاملی نگاه میکنم..میبینم..

    چقدر ما انسانها عجولیم…و بسیار نااگاه..

    من خودمو میگم…چون من همیشه بفکر جهانی بودن کارم فکر میکردم.

    توی ایران به رشته ما میگن فلانی خیاط هست..

    ولی من همیشه باورای خوبی داشتم..و واقعا مشتریام راضی بودن..

    چون این از وجود من میومد…

    که من میتونم سازنده بهترینهای خودم باشم..

    و همین باعث شد…که امروز در این استیبل باشم..

    و من استادم!!!!به ارزوی دیرینه ام رسیدم…

    نمیگم یچیز غول پیکریه..

    چیزی که توی تمام سایتا بدنبال یچیز عجیب و غریب و کمر شکون میبینشش..

    بخدا برای من لحظه به لحظه.ش حس خوب و لذت و ارامش بود.

    برای من ..

    کوهی از ارامش و لذت بود..

    برای من بزرگ شدن شخصیت بود..

    و من کاملا تعقییر کردم..

    و همچنانم ادامه داره…

    اون نرگس ضعیف..اون نرگس ترسو و خجالتی و بدبخت کاملا نابود شد…

    و امروز واقعا به خودم افتخار میکنم..

    که در این جایگاه هستم…

    و جایگاهم واقعا”امروز گرامی هست!…

    خداوند را سپاسگزارم..که هدایتم نمود که بتونم به پیشرفت جهانم کمک کنم..

    نه پیشرفت جهانم بلکه به پیشرفت خودم” که واقعا یه روز ” بزرگترین خاسته ام بود..

    این مسیر همچنان ادامه دارد…

    مسیری که این امید رو بهم میده”””که اینده نه چندان نزدیک من انشالله ارزوی صادراتم را به وقوع میپویندم..

    و من به مسیر الهی ایمان دارم…و این ایمان من هر روز شعله هاش داره “در درونم بولدتر میشه…

    درسته روندش خیلی ارام پیش میره…ولی میدونم اینده خیلی خوبی در پیش دارم…

    و من همینکه نور ایمان و نشانه ها دارم…

    همینکه دلی پر از صبر و استقامت دارم..برام کافیه!!!

    برام کافیه!!!

    ..

    فقط تمام خوشبختیهام و راهنمای زندگیمو میتونم کردیت بدم بخداوند…

    و میخام بگم!!!

    و واقعا همه چیز خداست….خدا بهترین دوست همیشگیمونه…

    دوستی که هیچ وقت از ما جدا نمیشه و همیشه پایدار و همیشگیه…

    دوستیش با هر چیزی تو دنیا فرق میکنه….

    فرقی….

    که نمیشه وصفش کرد…

    خداوند را سپاسگزارم که بهترین فرصتها رو در زندگیم جاری ساخت…

    و هدایتم کرد امروز در محضرش باشم!!!و از زندگیم لذت ببرم..

    لذتی که با نور خودش بدرقه زندگیم هست…

    الحمدالله رب العالمین..الرحمن الرحیم.مالک یوم الدین.ایاک نعبد و ایاک نستعین.اهدنا الصرات المستقیم .صرات الذین انعمت علیهم…

    به امید بهترینها برای شما دوستان بهشتیم!!!

    دوستان الهیم..که هر کدوممون برای رشد و گسترش جهانمون پا به این دنیا گذاشته اییم!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: