سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 4 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

329 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیدمحمد اره کمر گفته:
    مدت عضویت: 1389 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته گل ،

    من هم مثل بقیه این فایل نگاه کردم وبه خیلی از نکات مثبتی که استاد اشاره کردن و بعضی نکات مثبت دیگه پی بردم و به خودم بالیدم که ببین چقدر رشد کردی که این همه زیبایی رو دیدی.

    ولی وقتی کامنتهای دوستان رو خوندم .وااااای موهای تنم سیخ شد ، گفتم یعنی این همه زیبائی بوده من متوجه نشدم ،منم که کامل نگاه کردم فایل تازه دو بار هم نگاه کردم .

    تازه فهمیدم من خیلی آماتورم نسبت به دوستان

    که خیلی چیزا رو درک نمیکنم هنوز.

    وباز هم خدارو شاکرم در همین حد.

    خدایا شکرت.

    که این استاد عزیز ودوست داشتنی رو سر راه من

    وخیلی از دوستان دیگه قراردادی تا قانون جهان

    آفرینش از ایشون یاد بگیریم و در زندگی روزمره‌

    ازش بهره ببریم خدایا هزاران هزار بار شکرت.

    یعنی وقتی کامنتهای دوستان میخونم ،می‌بینم هر کدوم از شاگردان استاد خودشون یک پاعباسمنشن .

    من هم ادامه میدم تا به موفقیت برسم حتما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خالق فراوانی

    سلام خدمت همه عزیزان از صمیم قلب همه شما رو دوست دارم و عضوی کوچک از این خانواده بزرگ خودم رو میدونم

    سلام به استاد عشق و نازنین خیلی سپاسگذارم بابت این فایل های که وقت میزارین برای ما تهیه میکنید تا باور کنیم که که ارزوها رویاها کسب و کارها نه تنها سقفی از لحاظ پیشرفت ندارند بلکه میتونیم هر کسب و کاری رو با حجمی بالا مدیریت کنیم و به بینهایت برسونیم

    چقدر لذت بردم از فروش محصولات به اصطلاح مخدر که نحوه فروششون چقدر برگرفته از اصول و قوایدی است که همه پیروی میکنند ازشون و به خاطر پول نمیان قانون رو زیر پا بگذارن

    استاد قبل این فایل داشتم سوره مایده رو میخوندم و به ایه شونزده این سوره برخوردم و الان که شما میگین من اصلا ادم مست ندیدم توی خیابون یا تفریگاه هایی که رفتم رو کاملا بهش ایمان پیدا کردم که چرا در جایی که مشروب سرو میشه شما نمیبینی همچین چیزی رو یا همچین ادمهایی رو

    یَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَمِ وَ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلىَ‏ صرَِاطٍ مُّسْتَقِیمٍ(

    خداوند به برکت آن، کسى را که از پى خشنودى او راه سلامت پوید به راههاى سلامت هدایت مى‏کند، و از تاریکى‏ها، به فرمان خود به سوى روشنایى مى‏برد، و آنها را به راه راست رهبرى مى‏نماید.

    و چقدر این کسب و کار میتونه بزرگ باشه چقدر این فروشگاه میتونه بزرگ با چیدمانی صحیح و حجم فروش بالای ده میلیارد دلار و سود اوری دو سه میلیارد دلار باشه

    از یک ایده کوچک از یک ایمان راسخ از یک عشق سرشار و از فکری پاک و از چه ایلتی به ایلتی دیگر کشوری به کشور دیگر

    واقعا دوستان حیرت اوره زندگینامه این دوست نازنینمون هم داخلش از مهاجرت صحبت شده و هم از ایده های عملی کوچک به فروشگاهی بزرگ که ی تیکه از این زندگینامه زیبا رو برای عزیزان انتخاب کردم میزارم اینجا البته اونجایی که این متن رو نوشته بود ی مقدار باور هاش ایراد داشت و باور هاش روی سخت کارکردن زوم کرده بود و سختی کشیدن که من بنا به کارکرد روی خودم اون باور های خوبش رو نشونه رفتم

    یکی مهاجرت

    دوم در عین سختی ادامه تحصیل و به فکر کسب و کار بودن و ادامه..

    سام والتون در تاریخ ۲۹ مارس سال ۱۹۱۸ در ایالت اوکلاهوما آمریکا متولد شد. سام تا سن ۵ سالگی در نزد پدر خود و در مزرعه شان کار می کرد. اما مشکلات اقتصادی خانواده از یک طرف و وضعیت نامناسب کشور آمریکا در آن زمان، باعث شد تا وی مجبور به ترک مزرعه ی پدری خود شود و به جایی برود که بتواند خودش و خانواده اش را از شرایط نامناسب فعلی نجات دهد. سام به همراه تعدادی از اعضای خانواده اش به قصد مهاجرت آمریکا را ترک کردند و به نقاط مختلف جهان برای کشف منطقه ای مناسب با هدف برپا کردن یک زندگی تازه سر زدند.

    در این زمان بود که پدر سام متوجه شد که باید به حرفه ی پیشین خود یعنی رهن و اجاره ی ملک بازگردد تا بدین ترتیب بتواند با به دست آوردن اندکی پول خانواده ی خودش را از این شرایط بحرانی نجات دهد. در این زمان بود که آن ها به آمریکا بازگشته و به ایالت میزوری نقل مکان کردند. وضعیت آن طور که پدر سام پیش بینی کرده بود، نبود و آن ها روز به روز فقیرتر از دیروز می شدند و مجبور بودند پس از چند ماه از یک شهر به شهری دیگر رهسپار شوند.

    در همین وضعیت و در این شرایط دشوار سام والتون به تحصیلات خود هم ادامه می داد و سعی می کرد تا هر طور که شده بتواند از طریق درس خواندن به مرتبه ای برسد و جایگاه مناسبی برای خودش دست و پا کند.

    سام والتون

    استعداد مثال زدنی در ورزش

    در دوره ی دبیرستان بود که سام متوجه شد در ورزش می تواند عملکرد درخشانی داشته باشد. به همین دلیل در سال ۱۹۳۵ به تیم های بسکتبال و فوتبال مدرسه شان پیوست و به همراه این تیم ها به عنوان قهرمانی نیز دست پیدا کرد. سام و خانواده اش که در دوران رکود اقتصادی آمریکا زندگی می کردند، شرایط بسیار پیچیده ای را تحمل می کردند. در این میان سام به هر کاری دست می زد تا اندکی از فشار موجود بر روی خانواده ی خود را کاهش دهد.

    او به دوشیدن گاوها می پرداخت و سپس آن ها را در بطری هایی که خریده بود می ریخت و به همین منوال به فروش شیرهای دوشیده شده در بطری ادامه می داد. فروش روزنامه از دیگر کارهایی بود که سام والتون در دوران نوجوانی به آن ها دست زد. واقعا ادامه دادن تحصیلات در چنین شرایط پیچیده ای کار هرکسی نیست؛ اما با این وجود سام نه تنها توانست به درس و تحصیلات خود ادامه دهد، بلکه موفق شد تا به عنوان زرنگ ترین شاگرد مدرسه هم انتخاب شود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    Mamal1919 گفته:
    مدت عضویت: 1583 روز

    یزدان را سپاس

    سلام به استاد عزیزم امیدوارم همیشه شاد و سلامت و ایام به کامت باشه الهی آمین

    حسین جان استاد گرامی در مورد این فایل بی نظیرت فقط میخوام یک جمله کوتاه بگم که (واقعا کیف کردم )

    اما یه درخواست ازت دارم و این ایده ای هست که به ذهن من رسیده و اون هم اینه که اگر بشه لطف کنید یه ویدئو خاص در مورد پول و اسکناس بسازید و شما داخل اسکناس های فراوان باشید و دستگاه پول شمار هم باشه شما و مریم خانم هم در حین این که برای ما از قوانین کائنات صحبت می‌کنید دسته های پول رو بردارید و داخل دستگاه پول شمار بزارید و صدای اون اسکناس ها بیاد و یه مقدار هم این فایل طولانی باشه که من دائم بتونم این ویدئو رو از اول پلی کنم شما رو ببینم حرفای قشنگ و درجه یک تون رو بشنوم بعلاوه تصویر و صدای شمارش اسکناس های فراوان رو هم داشته باشم . ممنون و سپاسگذارم بابت لحظه لحظه فایل هایی که زحمت کشیدید و با عشق برای ما گذاشتید دست بوس شما محمد کوثری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Leili گفته:
    مدت عضویت: 574 روز

    به نام خدای زیبایی ها

    سلام بر استاد عزیزم

    واقعآ کیف میکنم از تمرکز بر نکات مثبت

    اینکه دنیا،دنیای وفور نعمته اینکه

    نعمتها هر روز بیشتر و بیشتر میشن

    اینکا نعمتها آسانتر به انسانها میرسند

    وقتی فروشگاه به این بزرگی محصولاتی که آدمها نیاز دارند و درکنار هم داره و سریع میتونه تهیه کنه و مثل قبلآ نیست که برای هرچیزی کلی تایم بزاره و کلی بگرده خود شاهد این قضیه است

    اینکه من شایسته و لایق دریافت نعمت هستم اینکه اگه نعمتی هست برای انسانهاست

    اینکه خدواند نعمتهایش را برای بندگانش عرضه کرده

    ممنون از استادم

    ممنون از خداوند زیبا و قدرتمند و مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مجید مهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 320 روز

    باسلام فقط خواستم تشکر کنم از استاد عزیز که بدون هیچ چشم داشتی بدون هیچ وعده و وعیدی وقت میگذاره و میره اول درون بچه رو میفرسته بالا فیلم بگیره و بعد دوباره میره توی فروشگاه کلی فیلم تهیه میکنه و به رایگان به ما نشون میده تا باورهای ما تقویت بشه تا ببینیم و درک کنیم که آدم‌های موفق چه جوری کسب و کاراشون رو اداره میکنن 2.5 میلیون نفر کارمند خدایا شکرت به خاطر بودن چنین انسانهای ارزشمندی که باعث گسترش جهان میشن خدایا شکرت به خاطر بودن استاد چه نظم و ترتیبی اونجا برقرار بود استاد جان خداوند به جان و مال و وقتت برکت بده بازم ممنون که به فکر ما هم هستی. ی جای خوندم ی کارآفرین گفته بود بزرگترین دارایی انسان وقتش هست میگفت ای کاش به جای 24 ساعت 30 ساعت وقت داشتیم تا بیشتر به سمت رویاها و آرزوهامون حرکت میکردیم. اینو گفتم تا بگم دستت درد نکنه استاد که از بزرگترین سرمایت یعنی وقتت میزنی تا ما آگاه و هوشیار بشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ستاره گفته:
    مدت عضویت: 893 روز

    سلام به همه دوستان همراه در این سایت بهشتی و سپاس فراوان از استاد عباسمنش عزیز که انعکاس خداوند در زندگی بیرونی ما هستند و مسیر درست و خوشبختی را نشانمون میدهند و اگه رسیدن به انجایی که در خوشبختی و درجات بالای برخورداری از نعمت ها قرار گرفتند ولی دارند ما را هم از چاله چوله ها پنهان و تاریک وجودمان به سمت نور و زیبایی راهنمایی میکنند.

    دیروز با دیدن این سریال کلی ایده به ذهنم اومد و تا مدتی غرق ایده پردازی بودم ولی الان به دلیل تضادی ذهنم شروع به نجوا پردازی میکنه و من تصمیم گرفتم با توجه به زیبایی و شکرگزاری جلوش را بگیرم و شکرگزاری که به ذهنم امد در مورد داشتن نعمت دست بنویسم و شما را هم بهش متوجه کنم.

    خدایا بابت نعمت داشتن دستم تو را شکر، بابت تک تک انگشتانم که حرکت میکنند و من با انها و حرکت اونها کلی کار میتونم انجام بدم شکر، بابت انگشتانم و مفصل بین انها که کلی دستم انعطاف پذیر کرده شکر، بابت رگهایی که در درون دستم جاری است که زندگی و حرکت و گرما را در درانها به جریان میندازه تو را شکر ،بابت شیارهای روی پوست دستم و انگشتانم که تک و خاص من هستند شکر ،بابت کارهایی که میتونم با دستم انجام بدم شکر بابت اینکه با انها میتونم خودم را تمیز کنم ،اطرافم را تمیز کنم ،به جهان اطرافم خدمت کنم به خودم و دیگری خدمت کنم شکر، بابت اینکه با انها میتونم به خودم و فرزندانم محبت کنم و انها را نوازش کنم شکر ،بابت اینکه میتونم با انها نقاشی زیبا بکشم و یاموسیقی زیبا بنوازم شکر ،بابت اینکه با انها گرما و سرما را احساس میکنم شکر ،با انها میتونم چیزای خوب تایپ کنم و بنویسم شکر، با انها به جهان اطرافم خدمت کنم شکر ،

    خدایا دستانم چقدر پوست زیبایی دارد چه ناخن های ظریفی چقدر تناسبات و زیبایی در ان قرار گرفته اندازه هر کدام از انگشتانم و بند بند اونها که دقیق و درست و در کمال زیبایی افریده شده شکر ،خدایا بابت کف دستم که همه انگشتانم را در بر میگیرد در درون خودش شکر و چقدر کار که با کف دستم انجام میدم و با کمک انگشتانم وسایل میگیرم و به اطرافم خدمت میکنم ،چقدر درک و شناخت از دنیای اطرافم را از طریق دستان کسب میکنم ،خدایا ممنونم از اینکه چشمم را باز کردی که قسمتی کوچک از تمام زیبایی که در وجود خودم خلق کردی ببینم و به یاد بیارم و اینکه من توانایی سپاسگزاری هیچ کدام از اینها را ندارم اینکه اگه کوچکترین بی تناسبی و یا کمبودی در دست و انگشتانم میبود کلی از کارایی که به راحتی الان انجام میدم باید به سختی انجام بدم و درد و ناراحتی برام داشت خدایا تو خالق توانمند و مهربان منی و من بسیار ناشکر و ناسپاسم خدایا مرا ببخش مرا ببخش که غرق در افکار شرک الودم میشوم و یادم میره چقدر نعمت و فراوانی در وجودم و اطرافم هست که من توجه هی ندارم و دائم به ناخواسته توجه میکنم ،چقدر حالت خوب میشه چقدر احساس داشتن میکنی چقدر صبور میشی چقدر خدا را بهتر میشناسی با سپاسگزاری کوچکی از انچه که داری ،تصمیم گرفتم هر بار به یک قسمتی بیندیشم و زیبایی و نکات مثبتش را ببینم خدایا شکر خدایا ما را در مسیر درست قرار بده مسیر زیبایی و درک فراوانی و نعمت هایی که داریم و شناخت کمبودهایی که خودش را میاره چون کفی بر روی اب که باید برداشته بشند و اب درونت صاف و زلال بشه تا بتونی چون ایینه جهان اطرافت را انعکاس بدی و خدا را در وجودت پیدا کنی ،با ارزوی حال خوب بیشتر وبیشتر برای تمامی دوستان و عزیزانی که تلاش میکنند در مسیر بمانند و راه را گم نکنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خودم

    خوشحال هستم که یکی از دانشجوهای استاد عزیز هستم

    می دانم که هر جور که ببینم همان جور برای من رقم می خورد

    می دانم که هر جور که نگاه کنم همان جور هم در زندگی من نمودار می شود

    پس خوب ببینم

    سعی کنم که در کسب و کار خودم در زندگی خودم در روابط خودم بهترین ها را ببینم

    توجه خودم را به زیبایی ها معطوف کنم

    سپاس گذار نعمت های خدای خودم باشم

    زیبا است که خدای مهربان همیشه برای من بهترین ها را می خواهد

    جهانی که در آن زندگی می کنم سراسر فراوانی است

    از هر چیزی که بخواهم به وفور در آن وجود دارد

    وقتی که این باور را بپذیرم دیگر هیچ لزوم ندارد که بخواهم حرص بزنم و یا بترسم و یا تردید داشته باشم

    من می توانم برای خودم بهترین و بالاترین دستاوردها را داشته باشم به شرط انکه ایمان خودم را نشان بدهم

    آنوقت همه چیز از آن من و برای من خواهد بود

    سپاس از استاد عزیز که من را اینکونه هدایت می کند

    او همیشه در کنار من است

    کافی است که من بخواهم و او به من خواهد داد

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمد علی غیاثی گفته:
    مدت عضویت: 1202 روز

    سلام

    هر بار که نگاه میکنم توی ذهنم بیشتر و بیشتر ‌بیشتر به این فکر میکنم که به اندازه کافی و حتی بیشتر از حد خودش توی دنیا نعمت و ثروت و فراوانی وجود داره

    این مجموعه فایل هایی که از سایت به طور اتفاقی هدایت شدم برای دیدنشون انگار یکی دستم و‌گرفت گفت بیا این هارو ببین تا حالت بهتر بشه از این سردرگمی خارج بشی استاد فکر کنم شما خودت بودی که این‌کارو کردی بهم گفتی علی جان بیا این سری فایل های تمرکز بر نکات زیبارو ببین و منم دارم میبینم و هر روز بیش از همیشه خدارو برای وجود زیبایی های زیاد توی زندگیم سپاسگزاری میکنم انشالا هر لحظه زندگیمون پر باشه از زیبایی هایی که با جون و دلمون درکشون کنیم عاشقتونم در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام‌ خالق زیباییها خالقی که منو خالق آفرید الهی شکرت سپاسگزارتم

    سلام به استاد زیبا بین و توحیدی و آگاه و دوست داشتنی و سلام به مریم بانو زیبای پردایس

    این روزا تو هر شهری که بری در ایران نشان از فراوانیه همش زیبایی میبینی و خوبی و شادی یعنی اینارو ما می‌بینیم اکثریت جامعه نمیبینن اینم جای شکر دارد

    همه دارن خرید میکنن از هر چیزی که فکرشو بکنی دیدن این همه فراوانی و نکات مثبت اینو میرسونه که جهان سرشار از فراوانی و ثروته

    وبی نهایته فقط باید ما به خدا اعتماد کنیم ایمان بیاریم به قدرت و عظمتش خدایا شکرت سپاسگزارتم

    هر مغازه ای میریم شلوغه و پر از مشتری تمام فروشگاهها شلوغ و خدا رو باید با دیدنشون هر لحظه شکر کرد

    استاد ممنونتم که زیباییها و فراوانیها و فروشگاه‌های بزرگ رو با ما به اشتراک میذاری که با دیدنشون ذهنمون منطقی بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم..

    بنام خداوند نشانه ها!!!!

    خداوندیکه تمام نورش در خدمت منه برای حل شدن مسایلم…

    الله اکبر….

    یادمه بچه که بودم داستان ابراهیم و سر بریدن پرندگان روی کوه ها رو تو کتابمون نوشته بود..

    همیشه برام سوال بود…چه دلیلی وجود داره موجودیت انسانی ما در این دنیای مادی…

    خداوند بهم کمک کرد و مرا هدایت نمود…

    و کم کم …

    من در این مسیر خداشناسی فهمیدم..

    منم میتونم مانند ابراهیم حنیف

    ..به خداوندم نزدیک بشم و زندگی خودمو خلق کنم…

    من همیشه تو وجودم یه صدایی میشنیدم..

    و ساعتها سجده میکردم.تو دل تاریکی سجده ام..نورهای زیبایی رو از اعماق تاریکی چشمم میدیدم…

    همیشه میگفتم این نور زیبا چیه!!!

    چزا یوقتایی هست ولی یوقتایی نیست…

    تا اینکه امروز هر لحظه باهاش دارم زندگی میکنم..

    امروز یه ادرس تو شهر شیراز میخاستیم…و ما با علامت نشان سر مقصدی که میخاستیم رسوند..

    و شخص نزدیکم میگفت نشان میگه اینراهو برو.و اونجا برام بولد شد!!!

    که نگاه کن…

    چقدر ما ادمها خوشبختیم که این نیروی خدادای تو وجودمونه ولی خیلی بدبختیم…

    و چقدر سالها بخاطر همین موضوع زجر میکشیم..

    و نمونه اش..حی حاضر همین الان روبرومه..

    ولی نمیتونم در موردش با کسی صحبت کنم..

    یعنی من قابلیت اینو ندارم افراد رو به این سمت هدایت کنم..

    ولی میبینم…

    همینه که استاد مدام در دوره ها از تکامل میگن!!!واقعا درکش میکنم…

    تمام روند زندگیمون تکامله….

    تکامل بزرگترین نقطعه عطف یه انسان هست..

    و روبروش عجله و…..

    ……

    بریم سر اصل موضوع…

    میخام بگم!!!

    واقعا ،”از صمیم قلبم خوشحالم که امروز با نور الهی که نشانه های هر ثانیه من است…هماهنگ شدم..

    و بسیار خوشحالم که من به لطف خداوند در مسیر اهدنالصرات المستقیم هستم…

    ….

    بریم سر نوضوع بیزنس…

    من امروز تو مسیر راه تونستم چندمین پیام بازرگانی خودمو با فرد نزدیکم از روند کاریم انجام بدم..

    اول گفتم نمیخاد بعداش گفتم اشکال نداره بزار بگمش…

    من از آغاز ورودم به این سایت…هدایت شدم به دوره ایی که سالها دوستداشتم این مسیر رو پیش ببرم…

    مسیری که بصورت جهانی باشه…

    و حدودا پنچ سال پیش یکاری رو ارایه دادم.در قالب سرویس خواب سنتی…

    تمام کارهاش:از صفر تا صدشو انجام دادم…

    و اومدم نحوه زندگی ایل قشقایی رو از صفر تا صد طراحی و دوخت کردم..و گذاشتم تو سایتی که مربوط به پاک علم و فناوری در سطح جهانی بود..

    این سرویس خواب همه جوره قابلیت عالی داشت..

    هم از نظر طراحی و هم نوع کاربردیش..حالا یسری اشکالاتیم داشت..

    که بعدا” متوجهش شدم…

    و قدم به قدم همجوره کارهاشو طبق استاندارد اون سایت انجام دادیم..

    و واقعا یچیز بکر و با خلاقیت عالی بود..

    ولی ناگفته نمونه اون قیمتی که گذاشته بودم فروش نرفت…

    و هنوزم توی سایت هست ولی به مرحله فروش نرسید..

    خیلی عاملها رو میشه براش لحاظ کنی..

    عمالی که خودم میدونم!!!دلیلش این بود…

    باورم نسبت بهش” خوب نبود..

    باورم هم از ظر مهارتی

    و هم از نظر روند کاری..

    چون روند ساختش بسیار سختگیرانه و درد اور بود..

    همیشه میگفتم …اگه من نتونم چی میشه..

    دلیل نتونستن ها این بود..

    من اومده بودم تصویر رو با دست کشیده بودم و بوسیله نرم افزار فتوشاب و ایلاستریتور. اینچیزا که نیاز به ورژنهای به روز دنیا بود…باید استفاده میکردم…

    این قابلیت و این با کیفیت بودن رو حقیقتا تو شرایطم نداشتم.

    و حتی چاپش بسیار زحمت کشیدم.جوری که وسط:کار برام در دسر اور بود..

    سختی..که من دردسر چاپشو داشتم.چون چاپ پارچه تو شهرمون نبود و هر جایی تو ایران کار نمیشد…و خیلی عوامل دیگر..

    خلاقیت بسیار نابی بود..ولی کمالگرایی من توی مهارتم و خلاقیتم و دیگر جنبه ها نمیزاشت…

    سد بزرگی برام بود…

    همیشه میگفتم…خدایا من میخام کارمو جهانی کنم.

    میخاسم از خیاطی فقط دوخت دوز مثل بقیه افراد نباشه…دیگه از این روند خسته شده بودم.

    ولی تجربیاتم زیاد بود…

    و به محض یه فرصتی که خداوند منو هدایت کرد که در مسیر استاد عزیزم و این سایت بهشتیم بشم..

    این ارزوی بیزنسم به رحمت و مروت خودش…قابل اجرا شد…

    همون روز اول…

    من با وجود اینکه یفردی بودم که لیسانس این رشته و تجربیات دوختی خوبیم داشتم..

    ولی مهم ترین نکته توی موضوع مهم الگویی لنگ بودم..

    و بسیار مقاومت شدیدی داشتم..

    و بازم لطف خدا..

    به محض ورودم به این سایت…

    هدایت شدم…

    به بهترین اموزش الگویی با استاندارد روز دنیا!!

    من با الهام خداوند این دوره میلیونی رو خریدم..

    تا نزدیک به یکستل خورده ایی فقط تحقیق و مطالعه در زمینه الگو شناسی بود…

    و من تونستم در عرض کمتر از چند ماه ..

    تمام الگوهای اموزشهای استادمو با مرور دقیق چند سه مرحله ایی…

    بهترین خودم شدم..

    واقعا قوی شده بودم..

    و یه روز یه الهام اومد بهم گفت برو فصل سیزدهم تمام وقتتو بزار روی کلاه و دستکش..

    و من بازم با مرور چندمین بار تونستم بهترینها رو بدوزم..روندش ناگفته نمونه خیلی ارام بود..

    و یجاهایی عجله میکردم..

    ولی بسیار لذت بخشم بود..

    دیگه در کنارش کارهای سایت بود ..کلا یه انقلابی توی شخصیتم بوجود اومده بود…

    و من این قدم به قدم هدایت شدم…

    تا ترسهای شخصیتممم از بیین ببرم..

    در کنار مهارتام و مطالعه و تحقیق…ای که نگم شخصیتم..بود..

    شخصیتی که سالها شده بود دل و جیگر زلیخا…

    و همه رو میخام لطف خداوند بدونم…

    و این گذشت..که بازم تو این مسیر بحث حساب کردن روی خیلی موارد بود که باید کنار میزدمشون چون خیلی انرژی بر بود…

    و همه اینها به کنار…

    تا دقیقا اواخر اسفند 1402…هدایت اومد..همون الهام چند ماه پیش رو جدی بگیرم..

    بهم زنگ زدن خانم علی مور آموزش “فقط دستکش ..رو میتونی برای فلان کاراموز بهم زنگ زده گفته توی فایلای من نیست…

    میتونی به این شماره بفرستی منم گفتم باشه..

    همونجا نشونه اومد..که نرگس باید فقط دستکش رو انجام بدی…

    و من گوش بفرماش شدم…

    اینقدر هدایت دقیق بود انگار این تماس خدا بود.وقتی گفتم خانم فلانی بفرستم..خیلی یادم نمیاد جوری بود که اصلا نیازی نشد بفرستم..

    یه اتفاق پیش اومد که نشد براش بفرستمش..

    و این گذشت…و گفتم ای به چشم!!!

    هدایت الله که میاد نمیزاره یه لحظه هم بشینی…

    و ما این مسیر رو پیش رفتیم..

    تا شب عید..

    عیدی خدا اومد هدایتشم اومد…که باید برم برای نمایشگاه…

    و در روزهای گذشتش چند نوع پارچه خریدم و با رنگهای مختلف دستکشها رو دوخت کردم..

    و رفتم به نمایشگاه…

    یه شخصی از دوران کودکیم..اومد دستکش رو بپوشه…

    همسرش گفت نپوش که اندازت نیست پاره میشه..

    منم با روی خوش خنده..گفتم نرگس اولین برخورد از دستکشت…

    آقا سرتونو درد میارم…

    و فهمیدم .دیگه نرم نمایشگاه! بشینم الگو شناسیشو صحیح کنم…

    به مدت یکماه و هنوزم بیشتر خیلی دقیق نمیدونم.تونستم دو سایز انجام بدم.

    سایزی که قابلیت اجرایی برای تمامی دستها رو داره..

    سایزی که بتونه بهترین مانورشو روی دستها نسون بده…

    و این گذشت….

    ما چندین فروشم کردیم…و من با مبلغ چند میلیون که یه کاریم از کارهای به تعویق افتاده از کارای گذشته ام برای مشتری نزدیکم بود…

    روی هم رفته تونستم دوره عزت نفس رو باهاش بخرم..

    دیگه دستکشهام همجوره قوی شده بود…

    و این وسطم…

    یسری کارهای شخصیتی و عزت نفسی بود که باید انجام میشد…

    در کنار مهارتای کارم..

    پروجکت کردنم و اسمشو گذاشتم سفرهای هدایتی…

    و من به لطف خدا اون سفرها که واقعا غلبه بر ترسهای دوران کودکیم بود..

    تونستم قدم به قدم انجامشون بدم…

    و به موفقعیتم رسید…

    و روزیکه رفتم توی شهرم نمونه کارمو پروجکت کنم همون دوستم که اومد نمایشگاه اون دستکش رو بموشه با اولین وردم با مغازه موشاکی با من هم دار شد..

    خداوند…

    همونجا بهم گفت یادته…دستکشت کجا بود..امروز قابلیت فروش داره..

    و من خیلی خوشحال شدم..

    و تونستم توی تعداد خوبی از افراد کارمو ارائه بدم..

    و این گذشت….

    و بازم روند عزت نفسی و کار کردن روی شخصیتم هنوز ادامه داشت…

    تا رسیدم..به الان حدودا یکسال. و سه ماه” هست که ازش میگذره…

    و من امروز کجا..نوع کار مهارتی دستکش من کجا..

    من امروز سه سایز….با 6 ورژن دستکش..

    که 5 نمونه دستکش”ش..همین اواخر سال جدید بهم الهام شد.

    بازم دقیقا مثل الهام آواخر سال گذشته…

    و من به یاری الله تونستم…

    چیزی رو تولید کنم..

    نه فقط کاربردیش..نه فقط از نظر ظاهری…بلکه از نظر سایز بندی..

    که واقعا مانندش تو ایران نیست…

    و این یکسال خورده ایی تونستم تو جاهای معتبر سایتی و فروشگاهی ارایه بدم..

    یادم به همون روتختی سنتی افتاد..

    که من با چه باوری اون روتختی رو ساختم..

    و باور این دستکش کجا!!!!

    دستکشی که همجوره باوراش هم از نظر مهارتی و هم از نظر شخصیتی بسیار قوی شده بود..

    و واقعا الان به پروسه این روند تکاملی نگاه میکنم..میبینم..

    چقدر ما انسانها عجولیم…و بسیار نااگاه..

    من خودمو میگم…چون من همیشه بفکر جهانی بودن کارم فکر میکردم.

    توی ایران به رشته ما میگن فلانی خیاط هست..

    ولی من همیشه باورای خوبی داشتم..و واقعا مشتریام راضی بودن..

    چون این از وجود من میومد…

    که من میتونم سازنده بهترینهای خودم باشم..

    و همین باعث شد…که امروز در این استیبل باشم..

    و من استادم!!!!به ارزوی دیرینه ام رسیدم…

    نمیگم یچیز غول پیکریه..

    چیزی که توی تمام سایتا بدنبال یچیز عجیب و غریب و کمر شکون میبینشش..

    بخدا برای من لحظه به لحظه.ش حس خوب و لذت و ارامش بود.

    برای من ..

    کوهی از ارامش و لذت بود..

    برای من بزرگ شدن شخصیت بود..

    و من کاملا تعقییر کردم..

    و همچنانم ادامه داره…

    اون نرگس ضعیف..اون نرگس ترسو و خجالتی و بدبخت کاملا نابود شد…

    و امروز واقعا به خودم افتخار میکنم..

    که در این جایگاه هستم…

    و جایگاهم واقعا”امروز گرامی هست!…

    خداوند را سپاسگزارم..که هدایتم نمود که بتونم به پیشرفت جهانم کمک کنم..

    نه پیشرفت جهانم بلکه به پیشرفت خودم” که واقعا یه روز ” بزرگترین خاسته ام بود..

    این مسیر همچنان ادامه دارد…

    مسیری که این امید رو بهم میده”””که اینده نه چندان نزدیک من انشالله ارزوی صادراتم را به وقوع میپویندم..

    و من به مسیر الهی ایمان دارم…و این ایمان من هر روز شعله هاش داره “در درونم بولدتر میشه…

    درسته روندش خیلی ارام پیش میره…ولی میدونم اینده خیلی خوبی در پیش دارم…

    و من همینکه نور ایمان و نشانه ها دارم…

    همینکه دلی پر از صبر و استقامت دارم..برام کافیه!!!

    برام کافیه!!!

    ..

    فقط تمام خوشبختیهام و راهنمای زندگیمو میتونم کردیت بدم بخداوند…

    و میخام بگم!!!

    و واقعا همه چیز خداست….خدا بهترین دوست همیشگیمونه…

    دوستی که هیچ وقت از ما جدا نمیشه و همیشه پایدار و همیشگیه…

    دوستیش با هر چیزی تو دنیا فرق میکنه….

    فرقی….

    که نمیشه وصفش کرد…

    خداوند را سپاسگزارم که بهترین فرصتها رو در زندگیم جاری ساخت…

    و هدایتم کرد امروز در محضرش باشم!!!و از زندگیم لذت ببرم..

    لذتی که با نور خودش بدرقه زندگیم هست…

    الحمدالله رب العالمین..الرحمن الرحیم.مالک یوم الدین.ایاک نعبد و ایاک نستعین.اهدنا الصرات المستقیم .صرات الذین انعمت علیهم…

    به امید بهترینها برای شما دوستان بهشتیم!!!

    دوستان الهیم..که هر کدوممون برای رشد و گسترش جهانمون پا به این دنیا گذاشته اییم!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: