سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 5 - صفحه 12

سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

روز معلم رو بهتون تبریک میگم . نمیدونم کلمه ها رو چطور کنار هم بچینم تا بهتون بگم که چه میکنید با زندگیه من به لطف خدا. واقعا خدارو سپاسگذارم که شمارو سر راه من قرار داد… و همچنین روز معلم رو به تک تک بچه هایی که اینجا هر روز به من چیزی یاد میدن هم تبریک میگم…

تا همین چند روز پیش بود که میگفتم من انگار صدای خدارو نمیشنوم اما چند روزه انگار همه چیز عوض شده معجزه پشت معجزه …

از صبح منتظر بودم که ساعت ۱۱ بشه و لایو شمارو ببینم اصلا نمیدونم چرا فکر میکردم ساعت ۱۱ لایو شروع میشه انقدر مطمئن بودم که به دوستم گفتم ۱۱تا ۱۲ من نیستم قبل یا بعدش خواستی تماس بگیر… ساعت ۸:۳۰ اینطورا بود رفتم تو سایت چرخی بزنم و یکی از لایو های قبل رو نگاه کنم… یهو گفتم بذار ببینم ساعت چنده که دیدم ناتیفیکیشن گوشیم داره میگه که ۲ دقیقه پیش لایو شروع شده …. من به این میگم هدایت بهش میگم معجزه رفتم لایو رو دیدم ممکن بود کلا از دستش بدم چون حتی لایو سیو هم نشد….خب این روزا من دوتا خواسته ی خیلی مشخص دارم هجرت و شروع کار جدید همش هی میگفتم خدایا چطور؟ چه زمانی؟ قراره این اتفاقا بیفته اصلا باید چیکار کنم ….

تا اینکه استاد این آیه رو تو لایو بهش اشاره کردن

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ و گفتین که بهشون بگو من نزدیکم…

بعداز لایو با دوستم که عرب هستند صحبت میکردم ایشون هم شروع کرد به خوندن این آیه برای من

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

و هی داشت میگفت خدا نزدیکه بهت ،هر چی بخوای میشه، تو خودتو باید نزدیک کنی بهش… گفتم چه جالب این دومین بار امشب این آیه رو میشنومم…

یذره استرس داشتم و آروم نبودم گفتم خدایا من نشانه ی امروزم رو نگاه میکنم ی حرفی بزن ی چیزی بگو که آروم شم ، و تو ذهنم باز به هجرت فکر میکردم و کاری ک میخوام شروع کنم

بدون اینکه متن رو بخونم و فایل رو ببینم شروع کردم کامنت بچه هارو خوندن هفتمین کامنت رو‌داشتم میخوندم که وقتی برای دفعه سوم رسیدم به این آیه وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(آیه ۱۸۶ سوره بقره) انقدر شوکه شدم ، هیجان داشتم ، گریه کردم… گوشیم رو پرت کردم زدم از اتاق بیرون …نمیدونستم چه جوری با چه زبونی به خدا بگم حسم رو…

و بعد چند خط پایین تر دوستمون در ادامه نوشته بودن که :

تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت )

مطمئن شدم که خدا با منه داره میگه میرسی فقط برو ادامه بده …

انقدر هیجان زده بودم که ۲ شب سجده کردم و فقط سپاسگذاری میکردم.

خدایا شکرت

استاد سپاسگذارم

خدا امشب از زبان استاد ، دوستم و دوست دیگم تو سایت با من حرف زد.عاشقتونم

🌳