سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 18 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

صبح ، در رویارویی با تضادم، تا به خود آمدم خودم را در این صفحه دیدم که تازه در این سرزمین شگفتی برایم آفریده شده بود…

و شب( بعد از دوبار تماشای آن) تا به خود آمدم دیدم که مثل تمام شب ها در دفترم اما بدون هیچ برنامه ای برای اشتراک ش، متنی نوشته ام که با جلوتر رفتن م در آن، خالص تر و توحیدی تر شده و عجیب دلنشین! … و خدای درونم از من می خواهد تا آن را اینجا برای همیشه ثبت کنم تا باز هم ردپایی بماند از خودش، چرا که به قول استاد :👇

باید باور کرد هیچ کس و هیچ چیز دیگری جز “خدا” نیست…

…

و من که تصمیم گرفته ام تمام و کمال مطیع و گوش به فرمان او باشم و بس؛ تا به مدارهای بالاتر هدایت م کند و از من انسانی خداگونه بسازد، با وجود خستگی و خواب آن نوشته را تایپ و ویرایش کردم… باشد تا به خودم یادآور شود این لحظه ی ناب و این حس شادی آفرین را…

:👇

* امروز روز زیبا و پر ماجرایی بود و پر از اتفاقات خوب و تجربه ی شادی و لذت.

خداوند مهربانم از تو سپاسگزارم 🌼 🌺

شکرگزار توام برای این همه نعمت و برکتی که در زندگی ام جاری است.

شکرگزار توام که مرا در زمان درست در مکان درست قرار می دهی.

شکرگزار ِ

*اینکه مرا هدایت می کنی به سمت ورزش

* هدایت می کنی به سمت تجربه ی سکوت و گوش سپردن به صدایی که تو را به یاد من می آورد.( و آن صدای استاد است)

* اینکه در این سکوت با من سخن می گویی و قلبم را به بودن و به حمایت هایت قرص می کنی.

* اینکه به من الهام می کنی که دوره ی عزت نفس را شروع کنم و عزیز بودن وجودم را کشف و باور کنم.

* اینکه به ما پول می دهی تا بتوانیم لباس های ست و زیبایی که خودت هدایت مان کردی بخریم و تجربه کنیم.

* اینکه به راحتی و با نرم افزار ها و تکنولوژی هم انتخاب می کنیم، هم پول واریز می کنیم و هم کلی کارهای دیگر.

* اینکه انسان هایی مهربان و درستکار و متعهد را در سر راه مان قرار می دهی تا به ما خدمت رسانی کنند.

* اینکه مرا به سمت فایلی که استاد از اهمیت عزت نفس صحبت می کند هدایت می کنی تا قوانین ت را به من بفهمانی.

* اینکه انسان هایی پرانرژی و خوش اخلاق و باایمان را در مدارم قرار می دهی تا به همراه آن ها به دل طبیعت بروم و از زیبایی ها و شگفتی های جهان ت آگاه شوم و لذت ببرم.

* اینکه در شب، آسمان زیبا و پر از ستاره ت را به من نشان می دهی تا از این همه عظمت خلقت ت به شگفت بیایم و ستایش و حمد تو را به زبان بیاورم.

* اینکه همسری دقیق و جستجو گر دارم تا به نرم افزاری هدایت شود که با آن صورت های فلکی را ببینیم.

*اینکه می توانم در کویرت راه بروم، صدای قورباغه ها و جیرجیرک ها و پرنده های مختلف را بشنوم.

* اینکه روشنایی هوا و صبح شدن و شروع یک روز دیگر را تجربه می کنم و باز هم نشانه های حضورت و مدیریت جهان ت را ببینم و درک کنم.

* اینکه مرا به سمت تماشای طلوع خورشید ت دعوت می کنی تا همانطور که چند روز پیش نظاره گر غروب و پایین رفتن آن بودم، امروز طلوع و بالاآمدن ش را ببینم و از این همه زیبایی و عظمت جهان لذت ببرم و تو را شکر بگویم.

* اینکه مرا هدایت می کنی تا وقتی بخاطر باورهای محدودکننده ام و عزت نفس پایین، مشکلاتی در کوهپیمایی برایم رقم می خورد به تو پناه ببرم و برای حل آنها اقدام کنم و از پیشامدن شان درس هایم را بگیرم.

* اینکه همسری مهربان و متعهد و صبور را با من همراه می کنی تا تنها نباشم و کمکم کند تا بتوانم خود و احساسم را مدیریت کنم.

* اینکه نخ و سوزنی را مامور می کنی تا لباسم را بدوزند و دمپایی ای را به پایم می آوری تا مرا از سنگینی کفش ها رها کنند.

* اینکه با من به سخن می نشینی، خودت را از زبان استاد به یادم می آوری، قلبم را قوی تر می کنی و حالم را بهتر، نور را به وجود و قلبم می آوری و نفس م را رهاتر.

* اینکه با زیبایی پرندگان شگفت انگیزی، و پر باری و پرآبی و فراوانی جهان ت خودت را به یادم می آوری.

* اینکه با من به خلوت می نشینی و به من گوش می سپری تا برایت سخن بگویم.

* اینکه عشق می شوی و از طرف آدم ها، آتش، لیوان دم نوش، و نان و پنیر به خورد وجودم می دهی.

* اینکه گل می شوی در دستانم و گلدانی دیگر برای خانه ام.

* اینکه ماشین می شوی زیرپایم تا مرا از جایی به جایی برسانی.

* اینکه گوشی می شوی در دستم و صفحه ای پر از زیبایی و ثروت و فراوانی در اینستاگرام تا خواسته هایم را به یادم بیاوری و به من وعده ی تحقق شان را بدهی

* اینکه میزبان می شوی و دعوتم می کنی تا به من یادآور شوی که تو با هزاران دستت درحال پذیرایی از وجود نازنین من هستی.

* اینکه آبی خنک می شوی بر سر و روی و بدنم تا پوستم را التیام بخشی و خنکی را به جانم هدیه کنی.

* اینکه رخت خواب می شوی بر زیرجسم م تا مرا در آغوش ت به خوابی خوش فروببری.

* اینکه همسر می شوی تا شانه اش بالین همیشگی سرم باشد.

* اینکه فنجان می شوی و قهوه تا خواب آلوده گی ام را از یادم ببری.

* اینکه سکویی می شوی در حیاط تا بر آن بنشینم و از هوای خنک عصر و خورشید در حال پایین رفتن لذت ببرم.

* اینکه گوشی ای خوب می شوی در دستم تا” سریالی” را به من نشان دهی که پر است از زیبایی، پر است از هیجان زندگی، پر است از توحید، پراست از عشق، پر است از تو، پر از خدا.

* اینکه اشک می شوی در چشمم که از لذت اشتیاق تجسم آینده( برای اولین بار تجربه ش کردم آن هم در همین فایل ) در چشمانم جمع می شوی

* اینکه بویی می شوی که از خانه ی همسایه می آیی و به مشامم می‌رسی تا مرا به هوس کباب بیندازی.

* اینکه الهام می شوی در قلبم تا مرا به بیرون، به خیابان، به قدم زدن و به صحبت کردن فراخوانی.

* اینکه عشق می شوی در قلبم تا حمیدشاه را با بوسه ای بیدار کنم.

* اینکه میرزاقاسمی ای می شوی که قرار است در چند لقمه گرسنگی را از خاطرم ببرد.

* اینکه شیر و نسکافه می شوی در لیوان سفالی سفیدم تا مرا غرق لذت نوشیدن کنی.

* اینکه همپایی می شوی چون حمیدشاه تا از پیشنهادم استقبال کند و همراهم شود برای قدم زدن.

* اینکه لباسی می شوی راحت تا بتوانم آسوده خاطر در بیرون ظاهر شوم.

* اینکه کفش اسپورتی می شوی در پایم تا قدم زدن را برایم آسان تر کنی.

* اینکه کرمی می شوی برپوستم تا التهاب آفتاب سوختگی صبح را التیام بخشد.

* اینکه هیجان و شور می شوی از بیرون رفتن که وجودم را در برمی گیری.( عجیب بود، تازه بود، خاص بود)

*اینکه کلام می شوی بر زبانم تا آگاهی و احساس م را به خودم بنمایاند.

* اینکه گوش می شوی در وجود حمیدشاه تا هم صحبت م شوی.

* اینکه تصمیمی می شوی در قلبم که نوید شیرین خرید “دوره ی عزت نفس” را به من می دهی.

* اینکه پیاده رو می شوی در راهم تا زیرقدم هایم پیموده شوی.

* اینکه پارک می شوی در تاریکی، تا مرا به صندلی و استراحتی زمان دهی.

*اینکه ایمان می شوی در قلبم که از حزن و ترس به دور باشم.

* اینکه برادری می شوی مهربان که مرا به کباب دعوت می کند، همان که خودت هوس اش را در سرم انداخته بودی.

* اینکه پول می شوی در کارت م تا نیازهای م را برایم بخری.

* اینکه مغازه می شوی در مسیرم تا به من خدمت کنی.

* اینکه پسر سبزی فروش می شوی در راهم،

* اینکه ماشینی می شوی که مرا و میهمان هایم را به خانه برسانی.

* اینکه برنجی خوش قد و بو می شوی در قابلمه م و چای سبزی در قوری ام.

* اینکه نسیمی می شوی خوش بو در هوای حیاطم

* اینکه جمعی می شوی مهربان و صمیمی در کنارم تا با من به چای بنشینی.

* اینکه سفره ای می شوی گسترده که نعمت را ارزانی ام کنی.

* اینکه لقمه ای می شوی از خوشمزه ترین کباب کوبیده در دهانم، همان که ضیا صحبت ش را کرده بود! …

* اینکه یادآوری می شوی در کلامم که به دیگری بگویم :👇

“فقط روی خدا حساب باز کن نه آدمها”، (که بی سابقه بود!)

که باز به خودم یادآوری کنی.

* اینکه نوشته ای می شوی که خودم را به گریه درمی آوری از این همه عظمت و زیبایی توحید…

خدای نازنین من!

تو همه چیز می شوی همه کس را…

چگونه شکر این همه چیز را به جا بیاورم؟…

برای این همه تغییر

این همه بهبود

این همه حضور پررنگ و لحظه به لحظه ی تو در زندگی ام،

چه دارم بگویم؟

من عاشق تو شده ام ❤️🙏

…

استادم!

انگار امروز بهترین روز برای اشتراک این فایل بود:👇

“از اونجایی که شب قبل به خداوند گفته بودم خودت هدایتم کن” ، پس هر اتفاقی بهترینی بود که رقم خورد…

…

عزیزان جانم!

دوستتان دارم ❤️

خداوند عاشق ماست ❤️