علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 14

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1738 روز

    بنام خدای مهربان و بخشنده

    سلام ب استاد عزیز، مریم نازنین

    و دوستان گلم

    ردپای52

    وقتی داشتم فایلو گوش میدادم

    متوجه شدم ن تنها خودم بلکه تمام آدمای دور وبرم

    دچار این احساس عدم لیاقت هستن

    اولیش همین انتخاب لباس برای رفتن ب مهمونی ک کدومو بپوشم بهتر کدومو باهم ست کنم؟

    این چطوره؟

    نظرت چیه؟

    خودمم قبلا کل لباسامو امتحان میکردم تا اونایی ک ب نظر بقیه بهتره و انتخاب کنم

    ک چی میخوام برم عروسی چش بقیه رو درارم

    ولی خداروشکر بهتر شدم تو این مورد و کمتر نظر میپرسم خودم انتخاب میکنم چی بپوشم

    ولی قبلا هرچی بقیه میگفتن بی بروبرگرد میپوشیدم چون میگفتم نظر بقیه بهتره

    سنگ صبور بودن ،خوب کردن حال بقیه قبلا رسالت من بود مخصوصا تو رابطه عاطفی

    درحدی ک طرف کوتاه میومد من ول نمیکردم دیگه خخخخخ

    تو رابطه عاطفی نیاز داشتم ب شنیدن دوست دارم و قربون صدقه

    ولی نمیگفتم و حتی درخواستم نمیکردم حالا ک فکرشو میکنم خییلی احساس خلا میکردم

    حالا نمیدونم این خوبه یابدخخخ

    ولی الان خداروشکر خیلی بهتر شدم اندازه شاید 1درجه

    چون خودم این کارو برای خودم انجام میدم :))

    و ی احساس سبکی و ارزشمندی درونی دارم چون هرروز ب خودم میگم

    من لایق بهترین هام و من سزاوار بیشترین هام

    ولی باز خیلی جای کار دارم

    و باید اصولی مسئله شو حل کنم

    قبلا فک میکردم باید با کسی ازدواج کنم ک پدر ومادرم میگن

    چون خودمو لایق این نمیدونستم ک خودم باید انتخاب کنم

    و همین هم اتفاق افتاد ک شد بزرگترین تضاد زندگیم و باعث شد

    ب خودم بیام و دیگه خودم برای هرچیزی تو زندگیم تصمیم بگیرم

    وخداروشکر با انتخاب های خودم هدایت شدم ب اینجا

    تو رابطه احساسی ک داشتم دوسداشتم زمان زیادی باهم باشیم صحبت کنیم چون حس خوبی میگرفتم و بیشتر خودمو دوسمیداشتم ب واسطه اون حس خوب ،البته ک رابطه ما مجازی بود

    و وقتی داشتم فایلو گوش میدادم

    یادم اومد ک من چندبار از دوستم درخواست کردم ک ویس بفرسته تا صداشو بشنوم

    وتازه دارم متوجه عمق این عدم احساس لیاقته میشم

    خدایاشکرت بابت این مثال های عالی ک چشم منو باز کرد ک ایراد کارم از کجاست

    من چند روزه دارم عدد1234

    یا2345. اعداد متوالی

    و زیاد میبینم دوستان کسی معنی شو میدونه؟؟

    خداروشکر میکنم بابت مسیری ک درش قرار گرفتم و سایت الهی ک خداوند هدایتم کرده

    دراین لحظه اینجا باشم

    واقعا نعمت بزرگیه و منو هرروز آگاهتر و بینا تر میکنه و کامنت های دوستان چقد فوق العاده س

    ازهمین جا ازتون تشکر میکنم دوستان عزیزم بابت تجارب ارزشمندی ک ب اشتراک میزارین

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    مرسی ک هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1215 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلااااااام استاد جان و مریم نازنینم

    چه فایلی چه محتوایی فوق العاده است

    و چقدر اینکه با مثل موضوعات را برام بازتر میکنید را دوست دارم و بیشتر جا میفته برام

    استاد خودم من احساس احساس عدم لیاقت داشتم قبل آشنا شدن باشما که همیشه با افتخار (که الان میفهمم جهل کامل بوده) میگفتم من از دوجا بدم میاد یکی دسشویی یکی حمام چون قراره تنها باشم یعنی انقدر از تنهایی بیزار بودم و هی میخواستم یکی بهم توجه کنه من همیشه میگفتم کاش بک نفر سومی بود میرفت سر کار پول درمی‌آورد ولی همسر تو خونه میموند پیش من در صورتی که وقتایی هم که بود پای تلویزیون یا خواب بود ها ولی من انقدر ضعیف بودم

    که وقتی هم میگفتم پس همش که خواب بودی میگفت هی چکار کنم اصلا متوجه این نبود که من احساسات ازش میخوام و فکر می‌کرد ظرف هارا که بشوره بهم کمک کرده

    من همش نیاز های عاطفی را میگفتم و اون راحت با خب من چکار کنم بلد نیستم زندگی را پیش می‌برد و من هر روز بیشتر از قبل احساس عدم لیاقت سمتم میومد

    همه کاری میکردم که مرد خونه عشق کنه که بیای خونه که رفیق هاش هم بهش می‌گفتند تو چرا هولی هی بری خونه درصورتی که تو خونه من شور اشتیاقی ازش نمیدیم

    در کل من استاد عدم لیاقت بودم و هنوز نمیتونم بگم رفع شده ولی دوره عزت نفس و عشق و مودت خیلی بهم کمک کرد با خودم به صلح برسم و حتما ابن دوره بی نظیر هم شاهکاریه برای خودش

    مثال زیاده ولی چون سعی کردم تغییر کنم خیلی از حماقت هام را فراموش کردم

    حماقت اصلیم جایی بود که رابطه جنسیم با همسرم ایجاد مبتلا شدن به یک ویروس خطرناک را به من میداد ولی چون فکر میکردم همینه که هست من بله گفتم بابد پای همه چیزش بمونه خودم را بی عزت میکردم تن به رابطه میدادم

    خدایا تو توانایی شکست ناپذیر مهربان هستی همیشه و هر لحظه کنارمون باش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    یلدا گفته:
    مدت عضویت: 838 روز

    سلام به همه،بچه هاکامنت هاتون میخوندم یه چیزی یادم اومدمنم میرفتم مهمونی کلی بایدظرف میشستم وبه خودم زحمت میدادم اثلاوضعیت جوری بودکه شده بودوظیفه ام آخرش یه روزبه خودم گفتم بسه یلدایی توکلفت کسی نیستی تمومش کن ودرجواب درخواست مادربرای کمک به میزبان خیلی جدی گفتم من مهمونم به من ربطی نداره وتمام ،هروقت میخواستم لباس بخرم بایدپونصدنفرنظرمیدادن حالاانتخاب میکنم نظرم بپرسم اگه خودم دوست داشته باشم میگیرم آخرین باری که خریدکردم لباسیوگرفتم که ازنظره همه مسخره بودولی من خوشم اومداصلاحسمم بدنشداتفاقاخیلیم دوسش دارم البته من خیلییییییییی رو احساس لیاقت کارکنم چون هنوزچیزیایی که میخواموبدست نیاوردم ولی خب امروزکه این فایلوگوش کردم به خودم گفتم آفرین دختردوقدم برداشتی خوبه بازم پیش بروتوازپسش برمیای،خدایاشکرت،ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    رعنا ودیع زاده گفته:
    مدت عضویت: 653 روز

    سلام عرض میکنم ،خدمت استاد عزیزم

    من اولین باره ک دارم کامنت میذارم ،سه ماه هس ک دارم فایل های دانلودی رو دنبال میکنم ،ولی دیشب عضو شدم توی سایت

    من خیاطم ،و واقعا الان دارم میفهمم چقد نیاز ب تعریف دیگران ،نسبت ب دوخته هام دارم

    همش سعی می‌کردم ک لباسی بدوزم ک بهترینِ اون مجلس و عروسی باشم

    خیلی وقتا ب زبون می‌آوردم و میگفتم ک فلانی ببین لباسم چطوره ،یا عکس و فیلم می‌فرستادم ک خواهرم ببینه و نظر بده

    و حتی خیلی وقتا هم ب زبون نمیاوردم ولی تو دلم و ذهنم ،همش منتظر بودم یکی بیاد بهم بگه ک خیلی خوشگلی و فلان …

    تقریبا میتونم بفهمم ک این بی لیاقتی از کجا نشات میگیره،من قدم کوتاهه ،و خیلی وقتا بخاطر قدم سرزنش شدم

    درسته ک همسر دارم و یه پسر کوچیک هم دارم ،ولی خیلی وقتا ناراحت میشم ک کسی منو مسخره میکنه

    یه مدت مثلا خواستم رو خودم کار کنم ،ک نظر کسی برام مهم نباشه

    اون روز تصمیم گرفتم ک دیگه همه جا کفش پاشنه بلند نپوشم،چون منتظر تایید بقیه بودم

    و دیگه کفش اسپرت میپوشیدم ،بعد گذشت یه مدت ،خیییلی حالم خوب بود ،خیییلی

    چون دیگه نگران نبودم و کسی برام مهم نبود ک بخواد نظر بده

    الان خداروشکر نسبت ب قدم حالم بهتره،ولی راجع ب لباس پوشیدن ضعف دارم

    راجع ب رفتار با همسرم ک خداروشکر رفتارم خوبه،کامل نیستم ،ولی تلاشم رو میکنم…

    خداروشکر میکنم ک هربار یک فایلی از شمارو میبینم ک متوجه میشم ،دقیقا این فایل رو باید همین الان گوش میکردم

    من خودم و شوهرم با هم نگاه می‌کنیم فایل هارو ،

    وقتایی ک خونه نیست و فایل میبینم،تا میاد خونه

    میشینم واسش تعریف میکنم ،وبا جون و دل گوش میکنه

    خیییلی ازت ممنونم استاد مهربونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2170 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما رعنا ودیع زاده عزیز

      چقدر خوشحالم که به خوندن کامنت شما هدایت شدم. واقعا خداروشکر برای این سایت و این خانواده بزرگ و صمیمی عباسمنش که هربار یک گل جدید بهش اضافه میشه مثل شما رعنا جان.واقعا ورود رسمی و عضوشدنت در جمع این خانواده بانگرش و در مسیر توحید رو تبریک میگم.

      قطعا که هیچی مثل خوش آمد گویی اول عضویت که استاد در پروفایل شخصی ایجاد کردن نمیشه اما من از اونجایی که خیلی ذوق میکنم دلم میخواد گاهی احساسم رو بروز بدم پس عزیزم با صمیم قلبم بهت خوش آمد میگم.

      نکته جالبی رو در مورد قد و کفش اسپرت گفتی الان منم یادم اومد یکم همین مسئله کمبود عزت نفس تو قد رو داشتم اما سال هاست که خبری نیست و اتفاقا همسری بسیار بلند قدتر از خودم دارم و دوستانمم اکثرا بلند قدتر از خودم هستن و اصلا احساس بدی ندارم واقعا سپاسگزارم که یادم انداختی مسیر تکاملی که در تغییر شخصیتم اتفاق افتاده رو ببینم.سپاسگزارم از اینکه از خودت و وجودت ردپا گذاشتی.

      برات از الله یکتا بهبودهای درونی و بیرونی رو خواهانم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        رعنا ودیع زاده گفته:
        مدت عضویت: 653 روز

        ممنونم دوست عزیزم ،

        فهیمه جان

        الان ک دارم با این سبک زندگی میکنم، واقعا بی دلیل حالم خوبه

        درسته ک الان هم دیر نیس،و 25 سالمه ،ولی همش پیش خودم میگم کاش از کلاس اول دبستان یکی بود ک اینارو بهمون بگه، ،

        انشالله ک هممون ب سمت توحید هدایت بشیم و سعادتمند بشیم در دنیا و آخرت …

        باتشکر از استاد عزیز،ک همچین فضای روحانی رو برای ما ایجاد کردند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3159 روز

    به نام خدا

    با سلام به استاد و دوستان

    اولین نشونه از تمرکز و تمرین روی احساس لیاقت و ارزشمندی

    امروز یکی از دوستان وهمکارای قدیمم بم زنگ زد و طی صحبتی که با هم داشتیم گفت یه کاری هست که حقوق ماهیانه ش سه برابر حقوق الان منه

    در اون لحظه خوشحال شدم و به خودم گفتم ببین ” ایمان ” ، قانون داره جواب میده تو ، 2 روز داری رو احساس لیاقت و ارزشمندیت کاری می کنی و جهان هستی هم بت نشونه ای نشون داد پس با قدرت ادامه بده

    البته من هنوز موفق به خرید این محصول ارزشمند نشدم ولی با همین فایل رایگان و سایر فایل های استاد عباس منش که دارم موازی روشون کار می کنم ، این نشونه امروز برام بوجود اومد

    من دستان خداوند رو باز گذاشتن تا پول مورد نیاز این دوره رو در اختیارم قرار بده

    مشتاقانه و عاشقانه ذوق و اشتیاق دارم این محصول رو بخرم و بمحض اومدن پولش بحسابم می خرمش

    استاد واقعا اگه آگاهی که یه لحظه تو ذهن جرقه می خوره رو روش متمرکز بشیم و بش فکر کنیم و تو ذهنمون پرورش بدیم محاله اتفاقات خوشایند پیش نیاد

    مثلا آقا ابراهیم مدیر فنی سایت از کلام شما تو فایل قوانین بدون تغییر خداوند گفتن ” من به معجزات خدا عادت دارم ”

    این جمله در زمانی به دلم نشست که واقعا بش احتیاج داشتم و با خودم تو ذهنم مرورش کردم ” من به معجزات خدا عادت دارم

    صادقانه بگم ذهنم اولش مقاومت داشت بم می گفت آخه چه معجزه ای تو زندگیت بوجود اومده که بش عادت داری؟

    ولی چون جنس نجوا رو تقریبا شناختم بش اهمیت ندادم و باز به خودم گفتم به قول استاد و آقا ابراهیم ” من به معجزات خدا عادت دارم ”

    و زنگی که امروز بم زده شده نشونه ای شد برام که به خودم و خدای خودم بگم من به معجزات خدا عادت دارم

    و چه خوبه انرژی جمعیمون رو بالا ببریم و با هم بگیم ” ما به معجزات خدا عادت داریم”

    اره این باور خیلی احساس بهتری میده

    استاد عاشقتونم

    وقتی اولین بار از زبان شما شنیدم احساس خوب = اتفاقات خوب

    فقط این رو یه جمله کلیشه ای درک کردم ولی بمرور که با برنامه های شما آشنا شدم فهمیدم نه واقعا احساسات مهمترین نقش رو در رخداد دادن وقایع داره

    و سعی می کنم احساس خوب مساوی است یا اتفاقات خوب رو در ذهنم حفظ کنم

    همین الان 800 هزارتومان جور شد برای خرید این محصول خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2170 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما ایمان عزیز

      اول از همه بگم چقدر اسم زیبایی دارید واقعا خوش لحن، پرمفهوم و پر از حس خوبه ایــمان.

      بعد حسابی تحسین تون میکنم برای درک های قشنگ تون، برای تجربه های ناب تون و اینکه اینقدر خوب ردپای عمل به قانون رو در زندگی تون پیدا میکنید و با توجه بهشون به این جنس اتفاقات خواسته و خوشایند قدرت میدید.واقعا تحسین برانگیزه این حد از تلاش و ممارست…

      شما که از تماس همکار قدیمی تون گفتین.تحسین تون کردم برای این دقت.

      منم یک تجربه مشابه دارم البته تو کامنتم ننوشتم اینجا مینویسم تا یادم نره. منم دقیقا دیروز یک همکار قدیمی یعنی مدیرعامل شرکتی که سال ها پیش براشون در پارک و علم فناوری خراسان کار میکردم تماس گرفتن. بعد حال و احوال گفت خانم مهندس شما رشته ات زمین شناسی بود درسته؟گفتم بله بعد از نظام مهندسی معدن و عضویتش پرسید و یکسری کارهایی گفت که نیاز به مدرک زمین شناسی برای گرفتن یکسری امتیازات برای شرکت شون دارند. خلاصه که این تماس بعد از سال ها برام جالب بود و همونجا منم گفتم این قانونه. ببین تو حتی خودت رو هم مهندس نمیدونی این سال ها و یکی بهت زنگ زد و گفت خانم مهندس.(اینم برمیگرده به احساس عدم لیاقت که اصلا ودمو لایق این عنوان هیچ وقت ندونستم) بعد در آخر پیشنهاد کار داد و فکر کرده بد ما برگشتیم مشهد و گفتم نه ما دیگه ساکن تهران هستیم چندساله فقط گفتم اگر از من از راه دور کاری برمیاد درخدمتم. اینم پیشنهاد کار اینم حس ارزشمندی و اینم یادآوری اینکه خدا بهم گفت تو گزینه برای بدست آوردن پول زیاد داشتی و داری خودت خیلی ترمزی.یعنی چسبیدم به یک کویری که میخوام توش همه چی بکارم. خدایا کمکم کن کویرهام رو بشناسم و رهاشون کنم با ایمان و جسارت.

      ایمان عزیز سپاسگزارم که ردپا گذاشتی و باعث شدی منم بنویسم و قانون رو به یاد بیارم و ازت یادگرفتم.

      این جمله ات رو هم که اصلا معرکه نوشتی:

      “اگه آگاهی که یه لحظه تو ذهن جرقه می خوره رو روش متمرکز بشیم و بش فکر کنیم و تو ذهنمون پرورش بدیم محاله اتفاقات خوشایند پیش نیاد.

      یعنی این جمله با کلیدواژه های: آگاهیمتمرکزپرورش_خوشایند برام یک جمله عمیق بود، سپاسگزارم که نوشتی و از خداوند هم سپاسگزارم که کامنت تو رو روزی من کرد.

      با آرزوی اینکه هم تو و هم خودم رو در “دوره احساس لیاقت” ببینم و ردپاهاتو اونجا بخونم و لذت ببرم.از خدا میخوام تا ما رو با فرکانس و انرژی پول و ثروت هم مدار کنه و ما رو هدایت کنه به ریل هایی که توش پول های بیشتری هست.

      دلم خواست لینک فایل نشانه ی من امروزم رو با شما اینجا به اشتراک بذارم.

      چندبرابر کردن درآمد در یکسال

      abasmanesh.com

      براتون از صمیم قلبم از الله یکتا بهبودهای دائمی در درون و بیرون براتون خواهانم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ایمان متین فر گفته:
        مدت عضویت: 3159 روز

        به نام الله مهربان

        سلام دوست عزیز و ارزشمندم فهمیه خانم

        از اینکه خداوند توفیق عنایت کرد و نکاتی رو به ذهن من گوشزد کرد که اونا رو بنویسم وباعث تاثیرگذاری رو شما بشه حس عالی دریافت کردم خدا رو هزارمرتبه شکر

        خیلی خوشحال شدم که تماسی باهاتون برقرار شد و نشونه های قانون برای شما هم جواب داد که ایمان من هم به قانون افزایش پیدا کنه

        بازم سپاسگزارم بابت انرژی مثبتی که در جواب کامنت بنده دادین

        از اینکه نشانه امرزوتون رو با من به اشتراک گذاشتین کلی ذوق کردم چون خودم تقریبا هفت سال پیش تو یوتویوپ با این فایل با استاد و برنامه هاشون آشنا شدم و حتما این فایل رو نگاه می کنم

        انشالله خدا یاریمون کنه که در دوره احساس لیاقت و ارزشمندی شرکت کنیم و از نتایجی که از کار کردن روی خودمون می گیریم لذت ببریم و طعم واقعی خوشبختی رو بچشیم

        انشالله

        الهی هوشیاری ده که بی راهه نیفتم

        بینایی ده که در چاه نیفتیم

        بنمای رهی که رهنماینده تویی

        بگشای دری که درگشاینده تویی

        من دست به هیچ دستگیری ندهم

        کیشان همه فانی اند و پاینده تویی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آتنا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که خیلی جاها وقتی رفتم به سمت جاده خاکی من رو به مسیر درست برگردوند و این جلوه گر قدرت خالقم هست

    سلام استاد عزیز

    با صحبتاتون فهمیدم اونقدری که فکر میکردم احساس لیاقت در خودم ندارم و باید تلاش بیشتری بکنم

    چون توی هر لحظه از صحبت هاتون خودم رو میدیدم جاهایی که توی مهمونی ها سعی نکردم بلکه تقلا کردم که دیده بشم و فهمیدم چقدر از خودم دور شدم و اون لیاقتی که خداوند به عنوان اشرف مخلوقات بهم داده رو چقددددددر کمرنگ کردم و الان شرمنده نیستم چون ماهیت خلقتم از جنس شرمندگی نیست و از جنس با تکامل پیشرفت کردنه.خدای من هر کسی رو که بخواد هدایت میکنه بنابراین با تمااااام وجودم به خاطر هدایت های بیشتر و پیشرفت های فوق العاده ای که در راهه ازش سپاسگزارم و از شما هم سپاسگزارم که پیام آور ایمان و دستی از طرف خدا برای ما شدید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    حسین امیری گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و عزیز دلشون وتمام دوستان توحیدی صبح که داشتم میرفتم شرکت این از خاطرم گذشت که اون موقع که فرشته ها به انسان سجده کردن ما هیچ خونه ای نداشتیم هیچ شغلی نداشتیم هیچ سرمایه یا جایگاه اجتماعی نداشتیم پس برای چی و به چیه ما سجده کردند اصلا خود خداوند برا چی بعد از خلقت ما به خودش احسنت گفت و فرمود من تو رو برای خودم خلق کردم!ومن ملاکم برای لایق دونستن خودم چیاست؟وچقدر با این مقایسه کردن ها خودم رو از جایگاه اصلیم دور کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    بنام الله یکتا، فرمانروای جهانیان

    سلام به استاد گرانقدرم در مسیر ارزشمند و ارزش آفرین

    سلام به مریم شایسته یار استاد و استادیار و استاد در مسیر ارزش ها و بهبودها

    سلام به دوستان شایسته و ارزشمندم که قدردان تک تک تون هستم.

    در مورد این فایل باید بگم در کمال تعجب که مگه این مدل رفتارها یعنی نشانه عدم احساس لیاقته، مگه داریم مگه میشه. باید بگم از اولین علامت من همه رو در گذشته داشتم و اسمش رو هم گذاشته بود عشق و وابستگی و دلبستگی. اما بیشتر از چهار پنج ساله از اون نشونه ها در من خبری نیست یا اینقدر خفیف هست که متوجه نمیشم و اینو فهمیدم من چقدر آرام بخش هایی از رفتار و شخصیتم و نوع نگاهم تغییر کرده که اصلا درست یادم نمیاد. اما برام خیلی آشنا بود این علائم، آره من آدمی بودم که فکر کنم همسرم رو گاهی دیونه میکردم تا مطمئن بشم دوستم داره یا الکی نگفته اصلا یک وضعی… بنظرم خیلی فاجعه بودم ولی الان میتونم بگم از اون مدل رفتارها و سوال هایی که از نقطه ضعف درونی من میومد خبری نیست. وای که چقدر گمراه بودم و خداروشکر که در مسیر آسانی ها قرار گرفتم مسیر کسانی که به آنها نعمت و عزت و شرف و راحتی دادی، خدایا شکرت.

    چقدر دلم برای نوشتن هرچی تو ذهنم میاد تنگ شده بود، چقدر نیاز دارم تا بنویسم تا بازهم خودمو بیشتر بشناسم، نیاز دارم چندبار دیگه این فایل رو ببینم و بنویسم تا بهتر به شناخت ار خودم و لایه های درونی خودم برسم. من امروز درگیر با خودم و افکار خودم بودم، واقعا آدم وقتی با خودش تنها باشه و اون “خودش” وقتی داره بیشتر شفاف میشه یا دست کلک هاش در قالب چیزهای زیبا رو میشه (مثل بسته بندی و قالب زیبایی بنام کمال گرایی) خیلی سخته، خیلی کنترل ذهن میخواد تا به خودت امید بدی. تویی که میدونی بزرگترین ترست ترس از شکسته حالا با تمام وجود احساس شکست میکنی جوری که بدنت از هماهنگی و تعادل خارج میشه و احساس کسالت و بیحالی و مریضی سراسر وجودت رو گرفته. این وضع الان منه. من متوجه شکست هام شدم من وارد ترس های بزرگی شدم و قبول کردنش برام سخته اما میدونم اگر نپذیرم جیزی عوض نمیشه، اگر احساسم رو قدری به سمت امید و رضایتمندی و تلاش دوباره نبرم چیزی درست نمیشه.

    من یک فرکانس عمیق از احساس عدم لیاقت رو در خودم پبدا کردم، مدت زبادیه، با حل تمرین های “دوره شیوه حل مسائل زندگی” متوجه شدم یکی از باورهایی که از هر زاویه ایی که اون مسئله رو میخوام حل کنم برمیگرذه به عزت نفسم و عمیق تر شدم و دیدم برمیگرده به احساس لیاقت و ارزشمندی ام. مثلا من از درون از درونی ترین افکار و لایه های باورهام متوجه شدم یک حس بی کفایتی برای انجام و تموم کردن و به ثمر رسوندن یک کار دارم. متوجه شدم احساس لیاقتم کمه، بعد از چند وقت توی یکی از فایل های دانلودی و سفر به دور آمریکا از استاد شنیدم قراره به زودی دوره ایی بنام احساس لیاقت بیاد. اصلا گفتم ابنه حلقه مفقوده ی من، تیکه پازلی که باید بزارمش سرجاش باید بازسازی اش کنم باید بسازمش همین احساس لیاقته تا منو رون تر کنه. بعد با این فایل و گفتن علائم دیگه انصافا رد دادم هرچیزی رو تصور میکردم اما اینا که همون فهیمه چندسال پیشه، اینا که خوده قدیم من هستن، درسته این رفتارها رو در رابطه با همسرم ندارم اما قطعا باور عدم احساس لیاقت که نمیشه بگم ندارم این باور هست و من باید یادبگیرم روش رنگ سفید بزنم باید یادبگیرم جایگزین مناسبی رو ایجاد کنم که سیگنالم فقط باشه احساس لیاقت.

    خیلی جالب گفتین احساس لیاقت خیلی درونیه، اصلا از ازل ما با لیاقت پا به این کره خاکی گذاشتیم. اصلا خالق ما رو لایق آفریده اصلا اصل و اساس مون، مبنا و شالوده ی وجودمون ارزشمند و لایق آفریده شده.

    بیخود نیست این جمله رو در ما حس خوبی انتقال میده،چون با اصل مون هماهنگه، این جمله که ما اشرف مخلوقاتیم، خداوند به خلقت ما احسنت گفت.این جمله ها رو بیشتر باید درک کنیم. وقتی خوده خدا میاد تو قرآنــش دست میزاره روی یک مخلوقش و به خودش بابت این بهترین آفریده اش تبریک میگه. خب یعنی چی؟ یعنی ما بهترین مخلوقش هستیم، ما باارزش ترین مخلوقش هستیم، ما رو لایق و ارزشمند بنا کرده که خودش به خودش تبریک میگه، حالا من چـــیکارم شده که این موضوع رو یادم میره، یا اصلا تو ذهنم با تجربیاتم چطور لایق بودنم رو به فراموشی سپردم، چیزی که اصل و اساس خلقت من بوده رو بیخیال شدم بعد چسبیدم به برچسب هایی که به مرور زمان به خودم دادم، حرف هایی که با عقل ناقصم در مورد خودم زدم، قضاوت هایی که خودمو کردم و اونا شده اصل و منو اینقدر برده به قهقهرا که اصلا این همه سال نمیدونستم چقدر احساس بی لیاقتی در وجودم رخنه کرده و چه سیگنالی فرستاده چه سد راه هایی شده، چه مورچه سیاه ریز نامرئی بوده. اره این احساس هم از بی ایمانی و شرک میاد. شرک به اینکه لیاقت رو از بیرون خودم کسب کنم. به عاملی بیرون از خودم و خدای خودم قدرت دادم تا منو تایید کنه تحسین کنه، دوستم داشته باشه. کافیه بسه این شرک تو نیازی نداری کسی دوستت داشته باشه یا حتی دوست داشتنش رو ابراز کنه خدا گفته، چرا اون تایید و تبریک و تحسین خدا رو نسبت به خودت نمیبینی چرا چشم هاتو بستی که این آیه قشنگ خدا داد زده که لیاقت و ارزش تو در این حده که فقط من تو رو تحسین کنم و به خودم تبریک بگم. حالا خدا کجاست خدا درون منه، من بخشی از خدام که به خودش تبریک گفته پس چرا من خودمو بی قیدوشرط لایق همه چیز ندونم. چرا فکر کردم اینجا اومدم تا سختی بکشم تا مقرب تر بشم، چرا فکر میکنم مسیر موفقیت مسیر سختی کشیدنه، چرا برای خودم شرط و شروط گذاشتم و گفتم اینجوری من لایق میشم. نـــه باباجون من بی قید و شرط لایقم، لایق بهترین تجربه ها، بهترین داشته ها، من لایق نوشتن هستم باسواد بی سواد… من اینقدر ارزشمندم که نمیتونم تصور کنم.

    اینقدری که خدا آسمان ها و زمین رو مسخر من کرده. این یعنی من ارزشمندم و لایق پا روی این کره خاکی گذاشتم. بی قید و شرط خدا گفته تو اشرف مخلوقات منی، نگفته اگر فلان کار رو بکنی اشرف مخلوقات میشی، همینطوری تو اشرف مخلوقاتی حالا این منم که این گوهر و اشرفی رو این خلقت ارزشمند و لایق درون خودمو باور کنم، کشف کنم و ایمان داشته باشم خدا حرف الکی نزده خدا دوستم داره بی قیدوشرط….

    امروز جالبه به یک جمله برخورد کردم که اصلا همزمانی جالبی شد

    نویسندگان بد دارای اعتماد به نفس بالایی هستند در حالی که نویسندگان خوب به خود تردید دارند_کارلز بوکوفسکی

    من از خدا خواستم تو مسیر هدفم منو کمک کنه و باهام حرف بزنه و خدا کفت تو ایمان به خودت نداری تو به خودت شک داری و صادقانه اعتراف میکنم من اینطوری ام و چقدر احساس عدم بی کفایتی و بی لیاقتی در لایه های وجودم رو دیدم. همین شک و تردیدها و بی ایمانی به خودم منو نذاشته درجایگاهی باشم که لایقش هستم چون اصلا خودم لایق نمیدونم به خودم شک دارم. خیلی این باور ریزه خیلی خیلی پنهانه. خیلی ترمز مخفی هست و با نوشتن این حرف ها و بخشی از افکاری که اومد حس آزادی بهم دست داد، حس اینکه کاری نیست که نتونم انجام بدم، چیزی نیست که از من بالاتر و ارزشمندتر باشه. این منم که ارزشمندم پس ارزشمندی و احساس لیاقت رو به خودم باید همیشه تقدیم کنم با عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1524 روز

      سلام دوست کرامی

      واقعا دو روزه دارم به این موضوع عدم اعتماد به خود فکر میکنم اینا لایه ها اخساس لیاقته

      میخاستم ی خرید انجام بدم و مردد بودم میرفتم تا خرید ولی برمیگشتم که ی دفعه ی حس درونی بهم گفت بابا به خوذت اعتماد کن بسه بی اعتمادی به خود بی اعتمادی به خود یعنی بی اعتمادی به خدا یعنی من هیچ کاه تصمیم درست نمیگیرم و هزار تا باور غلط دیگه که از بی لیاقتی میااد و چقدر صحبت اخر شما تکمیل تجربه من بود

      پس به خودم اعتماد کردم به ندای درون گوش دادم و حرکت کردم و حرکت یعنی عمل

      و چی شد با همون قیمت که دوست دلشتم و تخفیف خوب خود فروشنده سورپرایز شدم و البته خداوند سوپرایزم کرد و یکی از باگهای شخصیتی خودم را شناختم من قبلاذاصلا به خودم اعتماد نداشتم که ایا این کار درسته یا وون پر از ترس و انواع ترس از هر موردی بودم مننونم لرای یاداوری خداوند از زبان شما دوست اگاه ثروتمند و سلامت و شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      کوثر احسانی تبار گفته:
      مدت عضویت: 1826 روز

      سلام به خانم پژوهنده

      چقدر به جا و درست به کامنت شما هدایت شدم،خداروشکر میکنم.

      بله درسته،

      احساس ترس از شکست،شک داشتن به خود،بی کفایتی از انجام کار،خود کم بینی،الان دارم می نویسم چقدر موارد زیادی هست که به احساس عدم لیاقت برمیگرده.

      من همش روی خودم کار میکردم،الگو یابی میکردم،راهم رو درست میرفتم، ولی میگفتم نکنه نشه،وسط راه بعضی موقع ها ول میکردم،چقدر شاخه به اون شاخه می پریدم.

      .چقدر احساس بی اعتمادی میکردم حتی درست انجام میدادم،ولی بازم شک میکردم،چقدر خودم رو کم میدیم،چقدر اون آرزو مو کوچیک میکردم،

      مثلا من میخاستم حقوق رو به n تومن برسونم با اینکه خدا برام الگو فرستاد،ولی نکردم گفتم نمیشه،طفره رفتم و….ولی وقتی میخوندم بچه هایی که واقعا نتیجه گرفتن کم تر از یه هفته یا یه ماه،به خودم سخت میگرفتم،وسط ها وایمستادم،یا ول میکردم،ناامیدی و شک بهتر بهم می چسبید،چون ذهنم خیلی عادت کرده،اگر موفقیتی به دست بیارم کم میشمره،خداروشکر که خداوند از طریق کامنت شما با من حرف زد،من سه بار عزیز دل کامنت تون رو خوندم.

      خدایا سپاس گزارم ازتو،که گفتی تو ذهنت عادت به ندیدن موفقیت کرده و ناخوداگاه شکست رو دوس داری.تا ثابت کنی نمیشه،تا اینکه یه بار وایستی و بگی میشه،و تعویق نندازی،و بگی باید بشه،چون خدا از من مشتاق تره به اهدافم برسه،چون به هدفم برسم،جهان رو گسترش میدم.اخ اخ اگر خدا مثل ما صفت انسانی داشت،میگفت ول کن پدرش دربیاد،ولی اون همش هدایت میکنه تا من جهانش رو گسترش بدم.

      سپاس از الله مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به شما استاد

    سلام دوستان

    خدارو شکر میکنم که امشب توی ی هوای فوق‌العاده با ی روحیه عالی و خیلی شاد و خوشحال و با جیب پر پول و دلی آرام اومدم و دیدم به به

    اول بهتون تبریک میگم استاد که اونقدر احساس لیاقت دارین که دارین سیبیلهاتون رو میزارین

    یا می‌خواین بزارین

    یا موقع اصلاح برق قطع شده

    اما زیاد از موضوع این فایل دور نشم که همین الان دوبار گوش دادم و دوست دارم بارها گوش بدم به یاد بیارم از خاطرات خودم بیاد بیارم اشکالات خودم رو

    و بنویسم که بله من هم این پاشنه های اشیل رو داشتم

    و ی چیزی که به ذهنم رسید موقع گوش دادن به فایل این بود که فکر کنم و در مورد خودم بنویسم تا مثالهایی از این قبیل بزنم که دوستم فلان موقع این کار رو کرد و نشانه ای بود و استاد عزیزم درخواست میکنم از تجربیات خودشون که غلبه کردن بر این احساسات و با چه ابزاری غلبه کردن و از کجا این ماشینه ها رو درک کردن ی مقدار بیشتر باز کنه

    واقعا واقعا هرکجا توی این سه سالی که با شما آشنا هستم اول به دنبال تایید دیگران نبودم هم حال خوبی داشتم هم دیگران خودد به خود به من محبت میکردن زنگ میزدن وپیکیر بودن

    خوب من ی ذره اندازه ی خیلی کم از همسرم اون هم به خاطر کار کردن روی خودم و بحث توحید بهترم

    و کلا با فایل های رایگان مخصوصا فایلهای توحیدی خیلی بهتر بودم توی این زمینه و الان واقعا افتضاحم

    اما جا داره که این نشانه ها رو ببینم و دقت کنم و فایل رو ببینم بارها و بنویسم تا ی مقدار بهتر بشم

    من به عنوان ی مغازه دار همیشه تایید دیگران برام مهم بوده آقا یارو میومد در مغازه آشنا بود برای تایید من جنسمرو به قیمت کارخانه میدادم اون هم نسیه

    یا نسیه میدادم برای اینکه تایید بشم

    یا خیلی از کمک های که به دیگران میکردم برای تایید بود نه برای خدا و بحث انفاق

    ی آشنایی دارم که خدا کمکش کنه خیلی بچه ی خوب و با معرفت و پایه ایه این بنده خدا خودشو کاملا نه برای خانمش بلکه برای خانواده خانمش وقف کرده بود

    جوری که مدت ها بیکار بود و رفته بود بنده خدا نزول کرده بود که کم میاره جلو زنش و خونوادش تا این که مثاله های براشون پیش اومد و همون خانواده شدن دشمن درجه یکش چکارش کنیم و از این جور داستانا

    یعنی به تجربه و درک رسیدم اگه تمام وقتم رو برای خودم باشه تمام هزینه های که میکنم در جهت رشد و پیشرفت خودم باشه و خانوادم پسرم همسرم دخترم

    واقعا اینجوری احترام بیشتری دارم تا اون زمانی که خودم رو بکشم برای دیگران

    همسرم خوب از این قانون به خوبی سر درنمیاره منم اصراری ندارم بنده خدا الان که گفتین نشانه ها فهمیدم که موضوع چیه مثالا بارها شده رفتیم خونه پدرم ایشون هم یسری کارها کمک مادرم انجام داده و هی کله و شکایت که چرا من که اینقدر کار میکنم کمکشون بی اعتنام میکنن و مهمونی میرم به ما نمیگن و مهمون دارن به ما نمیگن

    بعد من بارها نه الان بارها بهش میگفتم اینقدر نکن ولی باز همون اش و همون کاسه و بنده خدا خیال داره اونا دیگه خودشون رو بکشن

    یا اینقدر پیگیر کار بقیست مخصوصا خانواده خودش که بعضی موقع من میگم بابا ول کن بیا بچسب به این زندگی برای بچمون باشیم برای خودمون باشیم خلاصه این ها همش به من ربط داره که نتونستم اونجوری اعتماد به نفسم رو احساس لیاقتم رو بیارم توی خونه که همه خانوادم به خودشون مسلط و برای خودشون زندگی کنن

    و واقعا خیلی باید روی خودم کار کنم و این ایراد رو از خودم میبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1694 روز

    وای خدا چقدر جا داره ک رو این موضوع کار بشه فک میکردم خیلی بهتر شدم ولی الان فهمیدم ک داستان خیلی جدی تره!

    البته ک من الان دارم رو عزت نفس کار میکنم ولی بازم باید کار کنم

    چن روز پیش یکی از خواستگارای قبلیم به خواهرم در مورد من تعریف کرده بود و گفته بود خیلی دختر خوبیه و حیفه ب هرکسی بره و لیاقتش بالاست و یکمم ابراز پشیمونی کرده بود ک چرا بیشتر برای من تلاش نکرده!

    *وقتی اینا رو خواهرم گفت خیلی احساس خوب و شور و شعفی بهم دست داده بود و خیلی حالم برای چند ساعت خوب شده بود خیلی خوشحال بودم و همش تو ذهنم میگفتم اره من لایقم و خیلی باارزشم و ازین حرفا…..‌

    شب دفتر و مداد برداشتم و رفتار ناخوداگاهم و حال مو بررسی کردم و به خودم گفتم زهرا تو تا وقتی که از یکی دیگه نشنیدی تعریف تو خودتو قبول نداشتی و حتما مگه یکی باید بهت بگه تا تو خودتو باور کنی ؟ و واقعا اونجا فهمیدم ک خیلی جای کار دارم و با این فایل تایید شد

    2.یادمه با خواستگارم بیرون بودم و دست مو گرفته بود بعد یه جایی یهو بی هوا دست مو ول کرد نمیدونم چرا؟ولی خیلی ناراحت شدم و پیش خودم گفتم حتما خوشش نیومده که این کار و کرده و به اندازه ی کافی جذاب و دوست داشتنی نبودم براش خلاصه که خیلی ناراحت شدم شاید اگه الان از خودش بپرسم اصلا یادش نیاد ولی من چه اسمون ریسمونی بافتم برا خودم اخه چرا من باید حالم بد بشه؟ خدایا چقد این احساس عمیقه و چقد عمیقه و چقد بیتارفه و شوخی نداره

    خدایا کمکم کن اصل این احساس رو بسازم برا خودم و فیک نباشه خدایا این درخواست من ب توء و حتما اجابت میشه ️

    خدا رو شکر در مورد لباس خیلی وقته که ب خودم یاد دادم نظر نخوام ولی همینکه یه ذره رو خودم کار نمیکنم نگران میشم و از دیگران میپرسم و اینا برام مثل الارم شده هر وقت این رفتارا رو تو خودم میبینم میفهمم ک دارم جاده خاکی میرم….

    تو اولین رابطه دوستیم که سالها پیش بود انقد توجه طلب بودم ک همش میخواستم بهم دوستت دارم دوستت دارم که اگه تو یکی از پیاماش ی شب نمیگفت کلا بهم میریختم و میگفتم دیگه جذاب و دوست داشتنی نیستم براش ….

    خدا رو شکر که الان خیلی خیلی بهتر شدم ولی وقتی عمق این داستان رو میبینم نگران میشم یکم….

    و چقد اعتماد ب نفسم تو رابطه پایین همیشه فکر غالب و واضحم اینه که بقیه دخترا از من خیلی بهتر و خفن ترن و خیلی راحت حتی اگه پسری رو دوست داشته باشم پا پس میکشم چون فک میکنم بقیه دخترا از من بهترن براش و من لیاقت این ادم رو ندارم چون اون لیاقتش بالاتره…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 80 رای: