اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Rojina» در این صفحه: 1
  1. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1787 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته ی عزیزم

    خانم شایسته عزیزم چه فیلمبرداری حرفه ای کردین. توی دلم هزار بار تحسینتون کردم. کادر بندی بی‌نظیر و طوری بدون لرزش با حرکت یکنواخت سوژه حرمت می‌کردین که آدم فکر میکرد با سه پایه دارین دورربین رو حرکت می‌دین

    واقعا دمتون گرم؛))

    دقیقا استاد من به چنین فایلی نیاز داشتم

    تجربه اول:

    چند وقت پیش من از اولین کارم بدون اینکه نتیجه ی درآمدی داشته باشم، قطع همکاری شدم.

    خب ظاهر اتفاق شاید خیلی جالب نبود،

    ولی باور کنید همون موقعی که من شنیدم این خبر رو یه نفس راحت کشیدم و گفتم خدایا شکرت!

    چون

    اولا وقتم خیلی پر شده بود. هم باید درس میخوندم و هم میرفتم سر کار و برام سخت بود هماهنگی این دو تا با هم.

    دوما محیطش اصلا دلخواه و مطابق با شخصیت من نبود و منم صرفا به این خاطر وارد این کار شدم چون میخواستم یه تغییری ایجاد کنم و دم دست ترین گزینه برام شروع یه کار بود. دلیلی که موندم و همون روز اول بیرون نیومدم این بود که 1. نمیخواستم این دفعه جا بزنم و مثلا خیلی از کارا نیمه کاره رهاش کنم 2. باید با ضعفم رو به رو می‌شدم که برقراری ارتباط موثر با ادما بود. چون کاری بود که همه جوره باید با آدما ارتباط برقرار میکردم.

    سوما خداوند عید امسال هدایتم کرد به شروع یه کار جدید که ازادی زمانی و مکانی و در ادامه مالی برام به دنبال داره و عملا من نمیتونستم تمرکزم رو روی این دو تا کار همزمان بذارم.

    خلاصه من شاد و خندان شروع کردم به دنبال این کار جدید رفتن و دیشب اولین قدم مهم و جدی رو براش برداشتم. قطعا وقتی نتایج بزرگتر بشه بیشتر و واضح تر راجبش صحبت میکنم.

    تجربه دوم:

    می‌خوام راجب الخیر فی ما وقع در روابط بگم.

    تا پارسال دوستی داشتم که 7 سال بود با همدیگه دوست صمیمی بودیم. خیلی صمیمی..

    از خیلی جهات با هم هماهنگ بودیم ولی توی یک جهت خیلی با هم فرق داشتیم.

    اون بشدت رها بود و عزت نفس خیلی خوبی داشت، خیلی راحت میتونست با بقیه ارتباط برقرار کنه و محبوب بود.

    اما من به شدت وابسته بودم و فکر میکردم همین یه دوست برای کل عمر من کافیه و من دیگه با بقیه همکلاسی ها کاری ندارم!

    و این پارادوکس خیلی خیلی من رو آزار می‌داد و باعث می‌شد اعتماد به نفسم تخریب بشه.

    اما با تمام این تفاسیر ما هنوز هم صمیمی ترین دوستای همدیگه بودیم.

    از زمانی که من تغییراتم رو جدی شروع کردم روابط ما کم و کم و کمتر شد.

    مایی که همیشه یا پیش هم بودیم یا توی چت و یا پای تلفن، ماه ها میگذشت و از همدیگه خبری نداشتیم.

    تا اینکه امروز متوجه شدم معتقده که ما عقاید کاملا متفاوتی داریم و هیچ دلیلی نداره با هم ادامه بدیم نه رو در رو و مستقیم البته.

    راستش اینو که شنیدم خیلی جا خوردم.

    درسته منم دیگه اصلا تمایلی به ارتباط باهاش نداشتم، ولی انتظار شنیدن چنین چیزی رو هم نداشتم.

    خیلی بهم بر خورد.

    خیلیییی بهم برخورد.

    هیچ وقت فکر نمیکردم چنین حرفی رو کسی بخواد راجب من بزنه، هیچ وقت..

    اولش یذره بهم ریختم ولی خداروشکر توی ده دقیقه خودم رو مدیریت کردم.

    و گفتم:

    من چکار کردم؟ چه راهی رو رفتم و چه باور ها و رفتار هایی داشتم که باعث شدم کسی به خودش اجازه بده چنین چیزی دربارم بگه؟

    و بعد به این نتیجه رسیدم که اشکال از خودمه.

    این من بودم که وابسته شدم

    این من بودم که به طرق مختلف باج میدادم و احساس حروم میکردم تا با چنگ و دندون هم که شده دوستی ام رو حفظ کنم

    من بودم

    و نه هیچکس دیگه..

    الانم فقط خودمم که میتونم از این تضاد به نفع خودم استفاده کنم و واضح تر بفهمم خواسته ام چیه و چقدر برام مهمه ادمای با کیفیت توی زندگیم باشن.

    نشستم برای خودم یه ویدیو یک ربعه گرفتم و کامل توضیح دادم که خواسته ام چیه. نکات مثبت دوستانم رو تجمیع کردم و گفتم خدایا من چنین چیزی رو میخوام و همزمان ازت میخوام چشمم رو بازتر و برام واضح تر کنی که دقیقا چی میخوام از ارتباط با ادما و میخوام اجازه ورود چه مدل آدم هایی رو با احساسم، لیاقتم و کانون توجهم بدم؟

    همین الانش از شش ماه گذشته هر بار ادمایی که وارد زندگیم میشن، بهترن و با کیفیت ترن. این خودش یعنی تکامل، یعنی پیشرفت..

    و من به این آگاهم

    پس می‌خوام به خداوند اجازه بدم و دستش رو باز بذارم تا در زمان و مکان مناسب آدم های مناسب رو وارد زندگیم کنه.

    و کمکم کنه به سمت بهبود دائمی و هر روزه. به هر بار ساختن یه ورژن بهتر از خودم، حتی فراتر از ios 17;)

    خدایا شکرت که نوشتن همین کامنت یعنی من تغییر کردم و دارم در مسیر درست پیش میرم

    خدایا شکرت که داری اینا رو بهم یاد میدی تا زندگیم رو از همین الان بر اساس معیار های درست و با پایه بچینم.

    ازت ممنونم:)

    خدایا شکرت

    امیدوارم کامنتم به بچه ها هم کمک کنه.

    میدونم تجربیاتم کامل نبود، ولی نمیخواستم کمال گرایی کنم. و فقط بنویسم هر جایی که هستم و توی هر مرحله ای که هستم و هر بار کامل تر و کاملترش کنم.

    خدایا شکرت؛)

    ممنون از شما استاد و خانم شایسته عزیزم

    مرسی بچه ها

    در پناه خداوند بی‌کران شاد و سلامت باشید..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای: