اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «بهجت مشفق» در این صفحه: 2
  1. -
    بهجت مشفق گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    درود به همه عزیزان دلم

    سپاس از استاد عباسمنش عزیزم و مریم بانوی مهربونم بخاطر این فایل فوق العاده عالی و پر از نکات مثبت و آموزنده.

    در مورد اتفاقات بظاهر بد، باید بگم من قدیما قبل از اینکه با قوانین جهان هستی آشنا بشم، مدام تمرکزم روی مسائل منفی بود و به همین دلیل پشت سر هم اتفاقات ناگوار و مسائل منفی رو به زندگیم جذب میکردم.

    تا اینکه از حدود 15 سال پیش شروع کردم به کار کردن روی خودم و کم کم شروع کردم به خوندن کتابهایی تو حوزه موفقیت و رشد شخصی و یه تغییرات قابل توجهی تو میزان حس خوشبختی من به وجود اومد و تو زمینه های مختلف پیشرفت کردم ولی تو بحث ثروت با توجه به باورهای غلطی که داشتم همیشه و همیشه مشکلات فراوون داشتم .

    من تو زندگیم عاشق بچه بودم. تااینکه سال 97 باردار شدم و از این بابت که خلاصه دارم به آرزوم میرسم خیلی خیلی خوشحال بودم . ولی بخاطر کمال‌گرایی وحشتناکم یه جوایی مثل دیوونه ها شده بودم و همش می ترسیدم نکنه من یه غذایی بخورم و یا یه کاری کنم که برای بچه ضرر داشته باشه و بعدا مثلا ناقص به دنیا بیاد و یا مشکلی داشته باشه و من مقصر این اتفاق باشم.

    کلا با توجه به بیماری کمال گرایی شدیدی که داشتم، دوست داشتم شرایطی رو ایجاد کنم که بچه در بهترین شرایط ممکنه متولد بشه.

    تا اینکه یا وجود استراحت مطلق تا هفته نهم قلبش تشکیل نشد و سقط شد.

    من بعد از این اتفاق داغون شدم و شرایط خیلی سختی داشتم و با توجه به باورهای غلطم که تو ناخودآگاهم بود علاوه بر این اتفاق بسیار بد، با یه کلاهبرداری و فریب خوردن در سطح وسیع ؛ نه تنها تمام آنچه که از لحاظ مالی داشتم رو از دست دادم ، بلکه حدود دویست میلیون تومن هم مقروض شدم .

    فقط یه آپارتمان برام مونده بود که تو شهریار تهران بود و ارزش انچنانی نداشت و یه مستاجری رو جذب کرده بودم که یهو گم و گور شد و هیچ اثری ازش نبود و نمی تونستم خونه رو بزارم برای فروش .

    اون اتفاق بظاهر بد، یه اتفاق فوق العاده وحشتناکی بود که اگه هرکسی جای من بود شاید له میشد و دیگه نمیتونست پاشه. چون فقط بحث از دست دادن ثروت نبود . بحث از دست دادن خییییییلی چیزا بود .

    من تو اون زمان با آموزه های استاد آشنا نبودم که کمک راهم باشه و آرومم کنه.

    استاد تو خیلی از دوره هاشون میگن که باید تسلیم پروردگار بود و من اونجا بود که معنی دقیق تسلیم شدن رو درک کردم و با تماااااااام وجودم می خواستم که خدا تو اون شرایط وحشتناک منو آروم کنه و بهش گفتم من تسلیمم .

    من هیچی نمی دونم، خدای بزرگ من، تو خودت همه چیز رو ، روبراه کن و من ناتوان در حل مسائلم هستم.

    خوب یادمه یه روز نشستم و تصمیم گرفتم ببینم واقعا چی تو زندگیم برام مهمه و تو این دنیای بزرگ اصلا من کی هستم و برای چی به این جهان اومدم و باید چه کاری رو تو این جهان بی انتها به انجام برسونم .

    وقتی حسابی با خدای خودم خلوت کردم، دیدم من اصلا آدم بچه دار شدن نیستم و همون جا شروع کردم به شکر گزاری برای اینکه اون بچه قلبش تشکیل نشد و به این دنیا نیومد و منو زنجیر خودش نکرد.

    من اون موقع که اون اتفاق برام افتاد، اصلا و اصلا نمی دونستم خدا چه خیر فوق العاده بزرگی به من هدیه داده و من از اون اتفاق ناراحت بودم و نمیفهمیدم.

    خوب که فکر کردم فهمیدم اگر اون بچه به دنیا میومد، من بخاطر کمال‌گرا بودنم، بجز تربیت اون بچه و تامین شرایط مالی و رفاهی، امنیت و آسایشش و …. هیچ کار مفید دیگه ای نمیکردم و اونجا بود که برای اولین بار، علت اون اتفاق بظاهر بد و حکمت پروردگار رو درک کردم و یه نفس راحت کشیدم که الان یک انسان آزاد آزاد آزادم و میتونم آزادانه هرجا که بخوام برم و هر کاری که دلم بخواد رو انجام بدم.

    من تازه به این درک و یقین رسیدم که تو زندگی من، مهمترین مسأله آزادیه و اگه کسی یا چیزی به هر طریق ممکنه منو به قیدو بند خودش در بیاره من فقط آزار می بینم و احساس اسارت، بردگی و بیچارگی محض می کنم که با ذات وجودی من در تعارضه و من هر روز خدا رو بخاطر این مساله شکر میکنم.

    بعد از این آگاهی ها ، من از اون شرایط سخت مالی هم کلی درس گرفتم و باخودم گفتم حتما یه خیریتی توش هست که الان نمی فهممش .

    به خودم گفتم، موضوع بچه دار شدن تا آخر عمرم منتفی شد ؛ حالا دنبال چی هستی؟ میخوای تو زندگیت به چه چیزهایی برسی ؟

    شروع کردم به نوشتن رسالت و ماموریت و اهداف بزرگ زندگیم .

    متوجه شدم هدف اصلی زندگی من اصلا بچه دار شدن نیست؛ بلکه من عاشق کمک کردن به مردم و موجودات جهان هستم. دیدم من عاشق کمک به هدایت مردم جهان در راه توحید و یگانه پرستی الله هستم که البته بعد از آشنایی با آموزه های استاد متوجه شدم اگر مردم خودشون نخوان من نمی تونم کوچکترین تغییری تو زندگیشون ایجاد کنم.

    البته من این آرزو رو سالیان سال، در دل داشتم ولی راه رو اشتباه رفته بودم و دین به معنای امروزیش تو جامعه ما ؛ باعث شده بود که من نه تنها به خدا نزدیک نشم بلکه از او دورتر و دورتر بشم.

    با اینکه بارها و بارها و بارها معنی قرانو خوندم نتوستم واقعیات جهان هستی رو درک کنم.

    من بعد از اینکه از خارج از گود به قضایا نگاه کردم فهمیدم دلم میخواد فوق العاده ثروتمند بشم و از ثروتم یک مجموعه ای رو ایجاد کنم که بعد از مرگم هم پایدار باشه و هیچ وقت از بین نره ؛ علاوه بر اون هر روز بزرگتر و بزرگتر بشه و رشد کنه ، بدون نیاز به حضور فیزیکی من .

    قبل از این اتفاقات، من فکر میکردم که ثروتمند شدن باعث میشه من ازخدا دور بشم و به جهنم برم و شروع کردم ثروتمند شدن و تو ذهن خودم منطقی کردن.

    البته اون زمان در مورد دوره های استاد هیچی نمی دونستم ولی خودم کشف کرده بودم که عامل تمام این موضوعات، باور های اشتباه خودمه و من هرطور شده باید تغییرشون بدم تا موفق بشم.

    مثلا باخودم می گفتم خداروشکر من بچه و وارثی ندارم که بخوام نگران اون باشم و بعدها بعد از مرگم تمام اموال و دارایی هامو میتونم در راه رشد و توسعه جهان و موجودات هزینه کنم که نه تنها خودم تو این جهان لذتشو ببرم بلکه به تمام جهان کمک کنم و انسان مفیدی در این کره خاکی باشم.

    خداروشکر بعد از این ماجراها این منطقی کردن خوب بودن کسب ثروت، خیلی به من کمک کرد و مفید بود.

    با توجه به مطالعاتی که قبلا داشتم شروع کردم به قطعه قطعه کردن اهداف زندگیم.

    بنابراین شروع کردم به قدم برداشتن از نقطه زیر صفر و چون از کارم دور شده بودم ؛ ایجاد ارتباطات کاری جدید، خیلی خیلی کار مشکلی بود، ولی من هر طور بود شروع کردم به حرکت کردن و راه افتادم و درنگ نکردم.

    من بلافاصله حرکت کردم و قدم ها رو برداشتم. شکوه و گلایه نکردم . غر نزدم که کی مسؤل این اتفاقاس و مسولیت تمام اتفاقای زندگیمو به عهده گرفتم .

    اینم از برایان تریسی یاد گرفته بودم که زمانیکه مسولیت زندگیتون و به عهده میگیرین شما دوباره متولد شده اید.

    خوب یادمه تنها دویست هزار تومن تو حسابم مونده بود ولی گفتم من باید با همین چیزایی که در اختیار دارم همین الان شروع کنم و نشون بدم که در این راه راسخ هستم.

    با خودم گفتم از هر جایی که هست و هرکاری که از دستم بربیاد شروع میکنم، اون دویست هزار تومن با اینکه میتونست پول غذامون باشه ولی همشو کتاب صوتی آموزشی که برای موفقیت لازم داشتمو خریدم که بتونم رو خودم کار کنم .

    گفتم مهم نیست. من رو خودم کار میکنم و خدای خوب من میرسونه و همه چیز رو از نو بهم میده .

    بعد از خریدن کتاب های صوتی، شروع کردم به هر کسی که می‌شناختم و می تونست پروژه جدید بهم بده زنگ زدم و کم کم با درامد های بسیار بسیار بسیار پایین شروع کردم که باید بخاطرشون خیلی تلاش میکردم و اذیت میشدم ولی دست از تلاش برنداشتم .

    تو یه باشگاه ارزون ثبت نام کرده بودم و صبح خیلی زود از خواب بیدار می شدم کتابهای صوتی رو گوش میکردم و کار می کردم تا اخر شب حال دلم خوب بود.

    جوری که فکر میکنم بعد چند ماه دیگه هیچ کتاب تو حوزه موفقیت و رشد شخصی نبود که من گوش نکرده باشم و بعضیاشون و شاید صد ها بار گوش کرده بودم.

    گذشت و گذشت تا خداروشکر وضعیت مالیم بهتر شد.

    تا اینکه سال 99 با استاد عباسمنش عزیزم اشنا شدم و از اواسط سال 1400 کم کم شروع کردم به انجام اموزش های ایشون و فهمیدم خیلی از اون کتاب های موفقیتی دارن باور فراوانی منو خدشه دار میکنن.

    پس همشونو بجز سه چهار تا گذاشتم کنار و فقط رو دوره های استاد کار می‌کردم.

    تو همین چند ساله خدا رو شکر درامدهای فوق العاده ای داشتم که خیلی خیلی راحت بهشون رسیدم و با انجام تمرین های استاد و باور سازی های مفید دیگه نیازی نبود که از صبح تا شب برای کسب ثروت تلاش کنم وبا فعالیت خیلی خیلی کم، درامد بسیار بسیار بیشتری خیلی راحت و آسون به دست آوردم .

    البته بعضی اوقات از مسیر اصلی خارج میشدم، ولی سریع با گوش کردن مداوم فایل ها دوباره به مسیر اصلی برمیگشتم.

    خداروشکر تو همین سه چهار ساله تونستم دو تا آپارتمان تو تهران بخرم و مبالغ زیادیم اونجاهایی که دلم میخواست خرج کردم و لذتشو بردم.

    حالا که از دور، به اون اتفاقات بظاهر زشت نگاه میکنم میبینم فقط و فقط و فقط باعث رشد و پیشرفت من بودن و دقیقا داشتن منو به خواسته هام میرسونن.

    ولی من اون زمان ها نمیفهمیدم و درک نمیکردم که چه خیریتی ممکنه تو اون اتفاقات بد، وجود داشته باشه.

    اینکه من بعد از اون اتفاقات فهمیدم که اصلا از زندگی چی میخوام و باید برای چی تلاش کنم واینکه اصلا رسالتم از زندگی چیه و باید چه کارهایی براش انجام بدم؟ اینکه بچه دارشدن فقط منو از خود واقعی خودم دور میکنه و من آدمش نیستم که چیزی به دست و پام زنجیر بشه و حالمو از درون بد میکنه.

    اینکه من از اون روز تا الان حتی یک لحظه هم به این راهی که در پیش گرفتم شک نکردم و هر روز و هر لحظه در شوق انجام این اهداف الهیم ذوق میکنم و درحال تلاش هستم و خداوند بزرگم هم در این مسیر زیبا همیشه و همیشه کمکم میکنه و الان که حدود دو سه ساله دارم رو دوره های استاد بصورت خیلی جدی، کار میکنم ؛ تو زندگیم اثری از اون اتفاقات بد همیشگی و جذب افراد منفی و نادرست نیست و هر اتفاق بظاهر بدی هم که باشه فقط در راستای رسوندن من به خواسته هامه.

    این چند ساله فقط ارامشه و ارامش و ارامش محض.

    خداروشکر به کمک خدای خوبم تمام افراد سمی رو از زندگیم بیرون کردم و هر روز با شوق و اشتیاق انجام این ارزوهای الهیم بیدار میشم و قدم برمیدارم و نفس میکشم.

    خداروشکر تمااااام دوره ها و محصولات استاد رو خریداری کردم و شبانه روز دارم گوش میکنم .

    کلا به یه آدم کاملا جدید با رفتارهای کاملا جدید تبدیل شدم.

    طوریکه بعضی اوقات شبها هم تو خواب دارم دوره ها رو تمرین میکنم و انجامشون میدم.

    ارامش و خوشبختی و حال خوب و سلامتی که این چند سال اخیر تجربه کردم هیچ وقت تو زندگیم نداشتم و هیچ وقت تو زندگیم انقد رابطم با خدا خوب نبوده .

    احساس نگرانی و اضطراب و خشم و نفرت و عصبانیت، تو زندگی من خییییییلی خییییلی خیییلی کم رنگ شده و جایی نداره و کلی رشد کردم و اینها همه حاصل و نتیجه همون اتفاقات بظاهر بد گذشته بوده .

    شاید اگه موضوع اون بچه و تشکیل نشدن قلبش پیش نمیومد، من هنوزم که هنوزه دنبال این بودم که بچه داشته باشم و همچنان در تلاش برای رسیدن به این آرزوم بودم.

    الان که خوب به گذشته نگاه میکنم میبینم که اتفاقات بظاهر بد من، تو این چن سال اخیر که دارم رو خودم خیلی خوب کار میکنم از کوچیک و بزرگ، همه و همه برای رسیدن من به خواسته هام بودن و بجز خیر و برکت برای من، چیزی به ارمغان نداشتن.

    مثلا اون بیماری همه گیر باعث شد که من بشینم و برای دکتری مطالعه کنم و قبول بشم و همزمان با این همه پیشرفت مالی دکتری هم خوندم.

    الان شاید یکساله که اتفاق خییییلی خیییلی بدی برام نیفتاده و همش خوبی و حال خوب بوده و اگر هم اتفاق ناجالبی برام افتاده بلافاصله تونستم ذهنمو کنترل کنم و جالب اینجاست که اگه اتفاق بظاهر بد کوچیکی هم رخ میده سریع متوجه میشم که خدا الان میخواد با من حرف بزنه، یا هدیه ای به من بده و یا میخواد یه درسی بهم بده که خیلی مهمه و یا میخواد منو در زمان و مکان مناسبی به یه شرایط خاصی هدایت کنه .

    مثلا بعنوان مثال ریختن قهوه ، سوختن فیوز ماشین ، پنچری ماشین و ترکیدن لوله، اتفاقاتی بود که بلافاصله بعد از رخ دادنشون فهمیدم که خدا میخواد با من حرف بزنه و بعد از دیدن نتایج و معجزات باور نکردنی، فقط انگشت به دهن میموندم؛ از این همه برنامه ریزی دقیق الله که چجوری با این اتفاقات، بعدش دقیقا جواب سوالات من و یا همزمانی یا رخ دادهایی مثل معجزه رو برام فراهم کرد و به بهترین مسیرها هدایتم کرد که همش خیر و برکت و معجزات غیر قابل باور بود که همیشه حیرت زده میشدم.

    یکی از اتفاقات بظاهر بد مهم تو یکسال اخیرم این بود که دوبار موضوع رسالم تو کمیته دانشگاه تایید نشد و من هر بار باید کلی دنبال استاد رهنما و مشاور و گرفتن امضاهاشون و از این داستانا میبودم .

    ولی خداروشکر هر دو دفعه تونستم ذهنمو کنترل کنم و بلافاصله گفتم خدایا شکرت چون تو بهتر میدونی چی خیر و صلاحمه و مثل همیشه تو داری منو به بهترین مسیر هدایت میکنی و اصلا حالمو خراب نکردم تااینکه بعد از اینکه برای بار دوم موضوعم رد شد، یهویی خدا بهم الهام کرد که چرا یه موضوع توحوزه کسب و کار جدید اینترنتی که میخوای شروع کنی انتخاب نمیکنی که همزمان هم از لحاظ مالی پیشرفت کنی و هم هر اطلاعات علمی که در آینده، تو این حوزه لازم داشته باشیو خواهی داشت.

    پس گشتم و مسلط ترین استاد تو کشور ایران تو بحث حقوق تجارت الکترونیک رو انتخاب کردم که یکی از کسایی هست که حرف اولو و تو این رشته جدید تو ایران میزنه و یه جاهایی حتی بعنوان نماینده کشور ایران در معاهدات بین المللی بوده. بهش پیام دادم و ایدمو بهش گفتم و خواستم که استاد راهنمام برای رساله باشه.

    بعد از اینکه ایدمو بهش گفتم خیلییی سریع منو به دفترش دعوت کرد و گفت ایدم خیلی بکر و عالی و فوق العادس و بهم پیشنهاد همکاری داد.

    من که اصلا فکر اینکه بخوام باهاش همکاری کنم نبودم ، فقط فکر انجام رسالم بودم ولی دیدم خدا خودش داره همه کارامو به بهترین حالت ممکنه هدایت میکنه و همه چیو خودش داره به بهترین وضعیت ممکنه میچینه و این پروژه خیلی بزرگی، که فکرش تو سرم بود و داره مرحله به مرحله و قدم به قدم عملی بشه و ایشالله مراحل تکاملمو آرام آرام، تو این مسیر زیبا طی میکنم.

    این ایده یکی از بکر ترین ایده های فعالیت های حقوقی آنلاین در سطح بین المللی هست که الان در حال انجام مراحل مقدماتیش هستیم و نیاز به صرف چندین سال وقت و انرژی و تمرکز پی در پی هست.

    پس میخوام امسال تمام تمرکزم رو بزارم روی این قضیه و انجام آموزه های استاد و ارتقاء زبان انگلیسی، تا بتونم به امید خدای خوبم در سطح بسیار وسیع بین المللی نتایج بسیار ارزشمندی رو در آینده با رعایت قانون تکامل، کسب کنیم.

    من بعد اینکه دوبار موضوع رسالم رد شد فهمیدم این موضوع هم کاملا بنفع من بوده و میخواسته به من کمک کنه و من الان نه تنها دارم روی حوزه ای که خیلی بهش علاقه دارم و عاشقش هستم، بعنوان موضوع رساله کار میکنم ؛ بلکه همزمان میتونم با یه تیر چند نشون بزنم و هم اطلاعاتی که برای کسب و کار جدیدم بهش، نیاز دارمو تکمیل کنم و هم ایشالله در آینده یکی از پردرآمدترین کسب و کارهای آنلاین حقوقی در جهان رو داشته باشم.

    پس وقتی داریم رو خودمون کار میکنیم اتفاقات فقط خوبن و اگه ظاهرشونم خوب نباشه یقینا همون چیزیه که میخواد مارو به خواستمون برسونه به شرطی که حالمون و احساسمونو بد نکنیم و به الله اجازه بدیم که هدایتمون کنه .

    بچه ها رو اتفاقات اسم نزارین، زشت و زیبا و سخت و آسون نداریم .

    وقتی اکثر اوقات حال دلمون خوبه، همه اتفاقات میخوان مارو به خواستمون برسونن، فقط کافیه به اونچیزی که با چشمامون نمی‌بینیم، ایمان و توکل واقعی داشته باشیم و در هر شرایطی تسلیم امر پرودگار مهربانمان باشیم که او به هر خیر و شری آگاه و واقف است و اوست که به همه اسرار و قوانین جهان هستی؛ دانا، بینا و شنواست.

    در پناه الله یکتا، شاد باشید.

    ایام بکام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  2. -
    بهجت مشفق گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    دوست عزیزم

    زهرای نازنین

    درود بر شما

    چقدر خوب با این مسائل که میتونه هر انسانی رو خورد کنه، کنار اومدی و تونستی تو اون شرایط بسیار بسیار سخت خانوادگی نیمه پر لیوان رو ببینی و به مسائل مثبت توجه کنی.

    هزاران آفرین دختر

    تبریک میگم بهت

    اینجاست که راه کسایی که فقط حرف میزنن و عمل نمیکنن با راه افرای مثل تو جدا میشه که در اون شرایط و در عمل اثبات کردی که میشه با نوع نگرش و توجه به نکات مثبت از دل هر اتفاق بظاهر بدی نتیجه کاملا متفاوتی گرفت.

    چقدر این کامنت شما برای من درس داشت.

    امیدوارم منم بتونم تو شرایط بظاهر بد مثل شما واکنش نشون بدم.

    بقول استاد مرگ طبیعت ترین اتفاق تو این جهان مادی هست و هیچ کسی نبوده که عمر ابدی داشته باشه. همه ما میریم یکی زودتر یکی دیرتر

    و چقدر خوبه که انسان به درجه ای از رشد و تکامل برسه که با مرگ عزیز ترین افراد زندگیش، همه دنیا رو واسه خودش نابود و تیره و تار نکنه.

    من هر روز از خدای خوبم میخوام که ترس مرگ عزیزانم رو از دلم و از اعماق وجودم پاک کنه و با کم رنگ تر کنه و انقدر بهم صبر بده و روحم رو بزرگ کنه که بتونم مثل شما، در این شرایط، استوار، قوی و قدرتمند باشم و ظرف وجودم از غم تحمل مرگ عزیزانم بسیار بزرگتر بشه و هر روز بهتر از دیروزم بشم.

    ممنونم دوست عزیزم که این تجارب بسیار ارزشمند رو با ما به اشتراک گذاشتی.

    من کامنت شما رو ذخیره میکنم که همواره درس هاش رو بخاطر داشته باشم.

    شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: