اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ابوالفضل خازنه» در این صفحه: 1
  1. -
    ابوالفضل خازنه گفته:
    مدت عضویت: 1566 روز

    به نام خدای مهربان

    من تمام اتفاقات زندگیم باافکاروباوهام خلق میکنم

    سلام خدمت تنهااستادی که چشمان من رابازکردوباسلام خدمت بانوی مهربان بهشت سپاسگزارخداونی هستم که اجازه دادیه باره دیگه چشمم به زیبایی‌های جهان اطرافم بازبشه سپاسگزاراستادی هستم که بهم یاددادکه من درهرلحظه درهرلحظه درهرلحظه درحال عمل به الهاماتم هستم یادرحال گوش کردن به حرفهای ذهنم خداروشکر میکنم که بازم هدایتم کردبه این سایت الهی واین فایل بیظیرکه واقعادرزمانی که من به اون احتیاج داشتم استادجان میخوام برگردم به 751روزپیش که چطورارام آرام شروع کردم به کنترول ذهنم ونتایجی که ازاین موضع گرفتم چندماهی بودکه به صورت واقعان هدایتی بافایلهای رایگان شمادرتلگرام ازپیجهای گوناگون آشنا شدم بیشتراوقات روزم باهاشون سپری کردم وحال احساس جدیدی روتجربه میکردم کجاتویه مغازه دریک بازارروز روندکسب ‌کارم هرروزداشت کم وکمتر می‌شد هزینه هاافزایش پیدامیکردوازجنسهای مغازه هی کمتروکمترمیشدومن سعی میکردم باگوش دادن به فایلهای شماحالم وخوب نگه دارم واقعاسخت بودتااینکه دوران پندمیک شروع شدوچون یک مقداری ازقانون اصلی توجه آگاه شده بودم ازهمکارانی که دراطراف مغازه گردهم جمع میشدن ‌واز اوضاع گلگی میکردن که من هم سردستشون بودم فاصله گرفتم ‌داخل مغازه خودم بسته بودم به فایلهای شمالازم همینجا بگم که اصلاشغل اصلی من کاسبی موادغذای نبودشغل اصلی من قالبسازی بودکه باافتخارمیگم که واقعاعاشق شغلم بودم حرفی برای گفتن داشتم ‌برای دوخودروسازمعروف کشورقالبهای زیادی ساخته بودم ‌بخاطر باورهای خرابم که کشورچین باعث شده اوضاع کارماخراب بشه ازکاراودم بیرون واین مغازه بازکردم درطول روزهرقطعه پلاستیکی یافلزی دراطراف داخل مغازه میدیدم به روش ساخت قالبش فکرمیکردم .

    (استادوقتی شمابه تکرارمیگیدروندروبه شدانقدربه نرمی اتفاق میوفته که مافراموش میکنم مسیرواین فایل بینظیرامروزباعث شدمن دوباره برگردم ومسیرتوذهنم مرورکنم ومنجربه هدایتم برای نوشتن این کامنت بشه)

    اون زمان نه ازتجسم آگاهی داشتم نه ازعمل کرددقیق جهان به افکار،

    خداروشاهدمیگیرم زیریک ماه نبودکه من این کارانجام میدادم که یک روزبعدازظهربرادرخانم عزیزم که خیلی انسان خوبی هست بهم زنگ زدگفت فلانی باهات کاردار.

    (این شخص ومن حدود25سال پیش دیده بودم)

    شوکه شدم گفتم چه کاردارگفت قالب می‌خواد لوکیشن بفرست به این شماره تابیادپیشت .

    دوست عزیزاومدن دیدم چندسایزلامپ LEDروصندلی عقب ماشین بودوگفت میخوام تولیدکنم وقالب میخوام گفتم حاجی من دوسالی هست دیگه تواین کارنیستم ایشون به اسرارکه من کاری ندارم من شمارومیشناسم وبایدانجام بدی پیش خودم گفتم خوب میبرم میدم همکارام زیرنظرخودم میسازن رفتم پیش یکی عزیزان که خیلی تواین کارموفق بودگفت ابوالفضل من تایمم تاچهارماه آینده پرهمیجورکه داشتیم باهم صحبت میکردیم ایشون گفتن چراخودت نمیسازی گفتم عزیزمن که دیگه تواین کارنیستم تجهیزات ندارم تازه مغازه چی خلاصه من ازپیش ایشون رفتم امایه چیزی تووجودم داشت من حول میدادبه سمت ساخت قالب فکرم درگیرشددرگیرشددرگیرشدتااینکه چندروزبعدرفتم پیش یکی دیگه ازدوستان ایشون گفت نگران نباش بیایه گوشه کارگاه من دراختیارشماواینجابسازتجهزاتم دراختیارت خلاصه من تصمیم گرفتم مغازه روجمع کنم دیگه هیچی برام مهم نبودفقط میخواستم این کاروانجام بدم الان متوجه حرفهای استادمیشم که میگن بروسراغ عشق والاقت همه چی خودیه خودجورمیشه اشتیاق اشتیاق باعث شده بودحرف اطرافیانم تاثیری تواین تصمیمی که گرفته بودم نظاره باباسنت زیاده بعدازپنجاه سال سن تازه میخوای شروع کنی به کارگاه زدن دوتابچه بزرگ داری اگه بعدش دیگه کارنیاد و……

    امامن آنقدر به شغل اصلیم علاقه داشتم اصلا به هیچ چیزی غیرازساخت قالب فکرنمیکردم مغازه روکسی پیدانشدبهش تحویل بدم به پیش نهادیکی ازدوستان مغازه روتحویل پسرم دادم وبدون اینکه یک ریال ازمغازه بردارم رفتم توکارگاه اون دوستمون خیلی سپاسگزارشم که واقعادستی ازدستان خداوندشدبرام ازسودهمونچنددست اول که ساختم یک دریل بزرگ خریدم دوباره همون مشتری سفارش جدیددادیه دستگاه دیگه خریدم حین ساخت قالب یه مبلغی ازجای دیگه بدستم رسیدومن چون علاقه شدیدی به ساخت وتولیددارم بااون پول یه پرس خریدم ودقیقادوماه بعدازخریدپرس همون مشتری سفارش یکی قطعاتشون به من دادن ومن هم براشون قالب میساختم هم قطعه تولیدمیکردم یک روزبهم پیش نهادادن که آقا تجهیزاتتوبیارتوکارگاه ما ماجا وبرق دراختیارت میزاریم همزمان که قالب میسازی برامون قطعه ام برامون تولیدمیکنی الباقی تولیداتماروهم زیرنظربگیر.

    چون بااموزهای دورهای شمااستادعزیزباقانون تمرکزاشناشده بودم کلامغازه ای دست پسرم بودروبه پسرم گفتم حراج کن بدیهای مغازه بده الباقیشم مال خودت چون روزی چندبارخودش وطلبکارا زنگ میزدن واحساسم بالا پایین میشداینکارانجام شدومن چسبیدم بکارهرچقدمن بادورهای که خریدم ‌صبح تاشب ساعت دونیم شب گوش دادمو گوش دادم یعنی ایجوری بگم همیشه بایدصدای دلنشن خداوند ازگلووزبان استادنازنینم توگوشم باشه یه گوش من مال خودبودیه گوش من مال اطرافم کارفیزیکی من کمترتولیدمن بشترشددستان خداوندبصورت همکارواردکارمن شدکه نمیدونم به خداچی بایدبگم به راحتی تولیدم بیشتر کیفت تولیدبهترباکمترین حزینه یه نمونه بگم پرسی که خریدم وقطعه ای تولیدمیکردم اوایل روز 1700ضرب یاقطعه خروجی داشت وچون من همش دنبال افزایش تولید بودم هدایت میشدم بایه کارواقعاساده شایدبگم درحدیکی دوساعت روی قالب تولیدبیشتروبیشترمیشدباهمون یک پرس وهمون تایم روند افزایش به این صورت بودکه 1700قطعه شددوبرابر سه برابر چهاربرابر پنج برابر شش برابر……تایک ماه مانده به پایان سال1401 که خداروشکر قسمت فروش باتولیدمافروششان بالامیرفت خداشاهدنیروهای من بدون اینکه من فشاری بهشون بیارم فقط درخواست هم کاری کردم خودشون تاساع 12شب کارمیکردن تنهااون پرس من تولیدهرروزش به ده برابرفقط باچهارساعت بیشتر کارکردن رسیدکه به همکارانی که پرس دارندوتولیدانجام میدن امارومگیم باورشون نمیشه میگن این اماری که تومیگی سه تاپرسم نمیرسونه خداشکر خداروشکر استاداجان بخدانمیدونم چظوری باید ازشمابادورهای نابتون ازخانم شایسته عزیزدل اول ازبه تصویرکشیدن زیبایهای امریکا بعد بخاطرمقاله های نابشون که واقعاخیلی واضع کامل نوشته میشن من اکثردورهاروازاشاره ای که خانم شایسته عزیزتواون مقاله موردنظرمکنن هدایت میشم وخریدمیکنم واقعاازتون سپاسگزارم .

    وحالامیرسم به تمام برادر ‌خواهرای نازنینم تواین خانواده بزرگ والهی که دقیقانمادی ازجهان هستی هست که درهرلحظه داره رشدمیکنه اول ازدوستانی که باکامنتهای نابشون باعث شدن من درک خیلی بهتری ازاموزهای استادداشته باشم هرموقع توهرفایل دورها موضوعی درکش برام واضع نبودمیومدسراغ کامتهای فوق العاده شماعزیزان درکش برام واضع میشدواقعاازتون سپاسگزارم

    وحالا میخوام به اون دوستانی که طبق خواسته خودشون ولطف الله مهربان که هرلحظه هممونوطبق افکاروباورهامون هدایت میکنه تازه وارداین مسیرشدن بگم اعتمادکنیدبه این استاد که واقعاگلوی خداوندبرای من اینومنی دارم میکم که با52سال سن به آرامشی رسیدم که تاحالا تجربه نکرده بودم ازلحاظ سلامتی به لطف خدابعدقانون سلامتی درسلامتی کامل پرازانژژی هستم ازنظرروایط چی بگم منی که هیچ ارتباط خوبی باهمسر ودختر وپسرم نداشتم الان چهارتا رفیق هستیم توشادی وعاشقانه وازلحاظ مالی که هممون فکرمیکنم بخاطراین مسله به این سایت هدایت شدیم بگم روندروشدم سعی کردم بالا واضع بنویسم که بادست خالی شروع به کارموردعلاقم که بالا سی سال تجربه شروع کردم گردش مالی من سال 1401که نه ماه شوخوب کارکردیم بالا یک میلیاردبود که بلای پنجاه درصدش سودبوداین عددونوشتم که اولا یه ردپای برای خودم باشه وشایدبه کسی که هم سن وسال من باشه.

    وبازم ازخداسپاسگزارم که من هدایتم کردبه این سایت ،استاد ‌،دانشجویان مدرسه عشق واقعی

    درپنهاه الله شاد وثروتمندوتاثیرگزاردراطرافتون باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: