می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
درود به تمام دوستان عزیزم و هم فرکانسهای عالیم و استاد جان و خانم شایسته مهربونم
این پست میزارم که به خودم یادآوری کنم کجا بودم و به کجا رسیدم
بچها مسیر زندگیمو میخوام بهتون بگم بازی زندگی و
اتفاقهای به ظاهر بد که پشتش برام اتفاق خوبی بوده
من به مدت 10سال برای یک مغازه در مشهد چهاراه ازادشهر کار میکردم که از ظرف شویی و پیک موتوری استارت کارم زدم
و حقوقم ساعتی 5هزار تومان
بود
مغازه که کار میکردم هر چند سال یک بار مدیرش عوض
می شد و ما باید صاحب کار جدید و مدیر جدید قرار داد میبستیم
خلاصه مدیر جدید آمد و به من گفت ساعت چقدر میگیرید شما آقا مجید منم گفتم از سال اول کاری ساعتی 500تومان میگرفتم الان بعد 10سال شده ساعتی 5هزار تومان
مدیر جدید گفت من ساعتی2هزار تومان بیشتر به شما نمیتونم بدم منم گفتم بابا این مبلغ مال حقوق 6سال قبل من بوده ,خلاصه اون گفت بیشتر نمیتونم قرار داد ببندم
منم بعد از ده سال از کارم آمدم بیرون آقا چه شبی بود اون شب
سوار بر موتورم بودم و گریه میکردم و زجه میزدم
تو سن نزدیک 30سالگی از کارم آمدم بیرون بعد ده سال مونده بودم
چیکار کنم
و تو کار خدام مونده بودم
میگفتم خدایا من که آدم خوبی بودم
من که به کسی آسیب نزدم و فقط دنبال ساختن آینده بودم
من که داشتم رو خودم کار میکنم من که ورودهامو کنترل میکنم چرا این اتفاق واسه من افتاد
خلاصه تا رسیدم خونه مجردیم مسیر 30دقیقیی
واسم 10سال گذشت تو مسیر به خوبیهای که تو اون مغازه کردم به مشتریهای که با عشق خدمت میکردم به چند ماه مرخصی نگرفتنم فکر میکردم
خلاصه من بیکار شدم و یک حسی بهم گفت مجید جای تودیگه مشهد نیست و برو شهرستان همون شب ساعت 11شب لوازممو جمع کردم و فردا صبح اول وقت رفتن نیشابور شهر (درود) من دست از پا درازتر بعد از ده سال رسیدم شهرستانمون
راستی من به بدنسازی خیلی علاقه داشتم در مشهد 10سال باشگاه میرفتم همیشه تو باشگاه چشممو میبستیم و احساس میکردم تو باشگاه خودم هستم
خلاصه رسیدم شهرستان و از یکی از دوستام که ازش 14میلیون تومان طلبکار بودم بعد از سه سال خودش بهم داد که باز خودش یک داستانه
و تونستم تو سال 1395در شهرخودمون اولین باشگاه بدنسازی بزنم با 14میلیون استار باشگاه زده شد و با ورودی مالی که می امد
تجهیزاتی جدید اضافه کردم که الان نزدیک 300میلیون شده
الان که این پست میزارم نزدیک 7سال هست باشگاه دارم 4تا دیگه از شاگردان هم ماشاالله استاد شدن باشگاه زدن
درآمدم اون زمان ماهی یک میلیون می شد الان نزدیک 20میلیون
در ماه
وسیله زیر پام اون سال موتور بود الان یک 206اس دی قشنگ که همیشه آرزو داشتم
اون سال مجرد بودم الان یک همسر فوقالعاده عالی و تو خونه زندگی میکنم که مبلمانشو تصور میکردم.
خلاصه بچها قانون هست
به خدا وجود داره
گاهی دری بسته میشه ما خبر نداریم پشت اون در چه طوفانی بوده شاید خدا میخواد واسمون یک در زیبا تر باز کنه شاید میخواد ما رو به ارزوهامون برسونه باید اجازه بدیم خودش راهو نشونمون بده سپاس گزارم از اون مدیر جدید که من رو اخراج کرد که من به آرزوم که باشگاه بود برسم.
من تو مسیر زندگی و بازی خودم همیشه هر لحظه میبینم نشونهاشون
به قول استاد اولین نشونه آرامش هست که میاد
امیدوارم شاد موفق و پیروز باشید جیبتون پر پول لبتون خندون عیدتونم مبارک
امروز تاریخ 1402/02/03دیروزم تولد بود اینو مینویسم یادگاری که یادم نره کجا بودم و به کجا رسیدم