اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مصطفی فرخی نژاد» در این صفحه: 2
  1. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    به نام پروردگار من و تو

    سلام من قبلا یک کامنت برای همین فایل نوشتم اما به علت اینکه کامنت رو با تلفنم نوشتم و به نظر خودم خوب در نیومد گفتم که بیام و دوباره و بهتر کامنتم رو بنویسم

    خب بریم سراغ اصل مطلب :

    من و دایی ام به پسر دایی ام (که میشه پسر برادر دایی ام که دارم در موردش صحبت می کنم) پول دادیم و پسر دایی عزیزم که توی ارز دیجیتال بود قرار بود که به ما پول بده اما این مختصری از داستانه که نمیخوام خیلی طولش بدم خلاصه که حساب پسر دایی توی صرافی ایی که کار می کرد به علت اینکه ایرانی بود مسدود و بلوکه شده بود

    و دایی ام که کل ارثیه اش رو به پسر دایی ام داده بود و من که پول خودم و رفیقم رو به پسر دایی ام داده بودم به اصطلاح به خاک سیاه نشستیم و شرایط بدی رو داشتیم اما من چیکار کردم و دایی ام چیکار کرد وقتی که من این موضوع رو فهمیدم و به رفیقم گفتم اون اومد گفت که من پولم رو میخوام و نمیدونم از تو باید پولم رو بگریم و من هم بابت ضمانت یک قرارداد و سفته به اون دادم که خیالش تخت بشه خلاصه او رفیقم برای آبروریزی اومد در خانه مان که من از عموم 10 میلیون تومان قرض کرده بودم و به اون دادم و ازش فرصت خواستم که بتونم که مبلغ الباقی رو بهش برگردونم البته بخاطر اینکه کامنت طولانی نشه با ریز جزئیات اتفاقی که برام افتاد رو تعریف نکردم اما باقی داستان تو همین حال که میخواستم که پول این بنده خدا رو جور کنم روی باور هام کار می کردم و تویه یک فایل دانلودی رایگان توی سایت استاد فرمودند که تو با باور درست به سوی خواسته ات حرکت کن جهان مقابل تو سر به سجده بر میداره و کرنش میکنه و کارت رو را میندازه که فکر کنم فایل مطالعه در مورد باور های محدو کننده بود البته برچسب فایل این عبارت بودabasmanesh-case-study-of-limiting-beliefs و خلاصه من این رو به معنی وحی منزل دیدم و خواستم برم دنبال کار بگردم که البته بگم که من اون زمان تازه سربازی ام تمام شده بود و کار نداشتم

    من رفتم میدان بار دزفول و میخواستم به یکی از حاجی های میدان که به خیر خواهی معروف بود رو بزنم که به من کار بده و مشکلم اینکه بدهکارم اما یاد او فایل استاد عباس منش افتادم که فرمود که ببین که خواسته ات از کیه از شخص یا از خدای شخص و من دیدم که خواسته ام از شخص و به حرف های استاد عباس منش خودم نه ذهنم باور صد در صد دارم گفتم که بی خیال الان میرم اونجا و روم رو نمیگره و خودم رو سبک میکنم و شرک می ورزم و اتفاقات بد تری برام می افته خلاصه با خودم گفتم که ولش کن و بعد از اینکه گفتم که ولش کن بهم الهام شد که بابا تو که یه پسر دایی داری تو میدان البته پسر پسر دایی پدرم (بختیاری های فامیل دور رو هم حالو خورزا (دایی و خواهر زاده)میدونن ) برو پیشش بهش بگو شاید یکی بهش سپرده باشه و تو رو ببره سر کار بعد به خودم گفتم خدایا روم به تو هستش یه کاری باشه که فعالیت فیزیکی نداشته باشه به اونصورت و منبع در آمدش نامحدود باشه تو همون اول کار و رفتم بهش گفتم و اون گفت فعلا کاری ندارم ولی اگه اومد تو دستم حتما بهت میگم و من هم کار رو سپردم به خدا اما گفتم اگه به خدا رو زدم نباید خدا رو محدود کنم و فقط به یک نفر متکی باشم که اونم شرک میشه پس چیکار کردم هیچی خلاصه من هم وقتی رفتم خونه رفتم سر وقت برنامه دیوار و تو قسمت کاریابی دیدم که مشاور املاک زده استخدام باورم نمیشد آخه دزفول هر کسی رو استخدام مشاور املاک نمیکنن ووقتی که اینو برای باقی تعریف کردم باورشون نمیشد که بابا امکان نداره آخه کدوم آدمی تو دزفول اینکار رو میکنه خلاصه من که میدونستم خدا این کار رو کرده برام خلاصه اومدم سر کار و حدود یک ماه از این دوستم هیچ خبری نبود تا اینکه اولین معامله ام رو تو املاک جوش دادم البته اینم بگم که روی سه تا فایل سه برابر کردن در آمد تو یک سال به شدت داشتم کار میکردم و من به علت اینکه سرباز بودم و روی باور هام کار نکرده بودم مدارم به ماهی 2/5 میلیون تومن میرسید که الان حدودا ماهی 12 یا 13 میلیون میشه و من هم وقتی که دو میلیون تومن اول رو گرفتم دیدم نشانه هایی که میگفت قدم اول دوره دوازده قدم رو باید بخرم و من اولین کاری که کردم رفتم قدم اول رو تهیه کردم البته کتاب های الکترونیک رو هم گرفتم و مدتی روی مدارم کار کردم و حدود 30 میلیون تومان به حساب این دوستم ریختم که حسابم رو تسویه کنم ولی به علت نبود اهرم رنج و لذت مناسب در مغزم باعث شده بود که برای پول در آوردن کم کاری و تنبلی کنم و جهان به وسیله تضاد اینکه این دوستم آبروم رو میبره من رو وادار به کار روی باور های مالی ام کرد تا همین چند وقت پیش که گفت من خودم بده کارم ببین مصطفی اگه پنجاه تومن جور کردی که کردی اما اگه جور نکردی مجبورم که بیام در خونتون و من دیگه روی مدارم کار کرده بودم و این عزت نفس رو پیدا کرده بودم که حرف مردم البته هنوز هم بی تاثیر نیست ولی خیلی نسبت به قبل برام مهم نبود اما با این وسیله اومدم اهرمی برای سریع تر پایان دادن به این بدهی که آرامش رو ازم گرفته بود رو تولید کردم و با خودم گفتم که نه باید بدهیم رو صاف کنم خلاصه به صورت معجزه آسایی که باور نکردنی بود یه خانواده اومدن یک واحده نیمه کاره ازم خریدن و به من گفتن که فقط یک میلیارد و هفتصد میلیون تومن پول داریم ولی من اون واحد رو دو میلیارد و چهارصد فروختم و با کمال باور اینکه به پنجاه تومن میرسم به چهل تومن رسیدم و باعث شده بود که اون مقداری که پول از صاحب کارم رو میخوام رو هم روش بزارم پنجاه تومن این پسر رو بدم و حالا من هشتاد میلیون تومن بدهی ام رو تویه چهار ماه با درآمد خودم دادم و عزت نفس و قدرتی پیدا کردم که میتوانم همه کاری کنم خلاصه تو فکر هفتاد میلیون تومان باقی بودم که گواهینامه ماشین رو گرفتم و این پسر گفت که آقا من به اسم تو برای طرح ایران خودرو سایپا هست که قرعه کشیه می نویسم و اگه برنده شدیم دیگه نمیخواد اون هفتاد تومن باقی رو بدی و من هم قبول کردم که باور دارم با این همه نتیجه تو این پنج ماه که گرفته بودم این هم میشه اما بگم که من خودم اشتباه کرده بودم که روی مدارم کامل کار نکرده بودم البته ناگفته نماند که روی اهرم رنج و لذت کار نکردم و باعث شده که کم کاری کنم و نتایجم که الان خیلی فوق العاده هست رو فوق العاده تر نکنم خلاصه از دوستانی که این کامنت رو میخونند خواهش میکنم که به قول استاد اول از فایل های رایگان شروع کنین اگه نتیجه داد بعد برید سراغ محصولات آخه فایل های رایگان و محصولات یکی اند اما محصولات یک حوزه خاص رو مدنظر قرار میدن و تمرکزی روی یکی از موانع زندگی کار میکنند و به علت اینکه بهای هدف رو پرداخت کردی بیشتر خیلی بیشتر از فایل های رایگان جواب میدن خودم هم نمیدونم چرا این رو نوشتم

    اما برسیم به دایی ام که اون چه اتفاقی براش افتاد

    بعد از اینکه اون پولش رو که میشه گفت از دست داد افسرده شد و فشار روانی فوق العاده ای روش بود و قرص میخورد و چند باری تا مرز مرگ پیش رفت از استرس و همسرش هم این طوری شده بود و همسرش به خاطر از دادن پولشون خواست ازش طلاق بگیره دایی مهربونم که خیلی هم دوسش دارم توی شهر خودمون برقکار ساختمون بود و در آمد خوبی هم داشت و پروژهای خوبی هم کار میکرد و یک خونه ارثیه ای هم داشت و تمامی وسایل زندگی اش هم فراهم بود اما بخاطر اینکه از همسرش که زنی بسیار مهربون و خوش اخلاق و باسواد و فوق العاده ایه ولی به خاطر اینکه شخصیتش از ضربه این اتفاق بزرگ تر نبود با همدیگه به مشکل خوردن خلاصه به خاطر اینکه از هم جدا نشند دایی ام به الگودرز شهری با طبیعت عالی و هوای فوق العاده که شهر همسرش بود مهاجرت کرد ولی خب به خاطر فرکانسی که توش بود به سر کاری توی یک معدن که فقط بیمه شان رو میریخت و حقوقشون فقط حقوق روزایی که کار میکنن رو میده و داخل یک خونه اجاره ای زندگی میکنه و فقط هفته ای دو روز پنج شنبه و جمعه پیش همسرش میره و هنوز داره از درد روحی شکست مالی زجر میکشه و همیشه ناراحته و با خانوادش که برادران وخواهرانشه کاملا قهره و مادر پیرشو حدود یک سال هست که ندیده و اقساطی که ضامنش هست رو گردنش انداختن وخلاصه چه از حاظ خانوادگی و چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ اجتماعی در وضعیت نامناسبیه

    این اتفاق هم برای من افتاد و هم برای دایی ام اما من راه هم رو پیدا کردم و جهان به من نشان داد که از انفعال در بیام وشرک نکنم و زمانی به این موفقیت ها که در حال حاظر برای من خیلی بزرگ است رسیدم که از تمام مردم بریدم و فقط به خدای خودم روی آوردم

    من پیشنهاد میکنم کسانی که از همه جهات زندگی دچار مشکل شدن دوره دوازده قدم رو کار کنن زیرا چکاب فرکانسی اون باعث میشه که قدرتمند تر از گذشته حرکت کرد و سریع تر به خاسته ها برسیم من بار ها تو مسیر لغزش داشتم اما چکاب فرکانسی قدم اول چنان تاثیری داشت که انگار وقتی به یک مانع برخورد میکردم باعث میشد که بگم بابا تو از اینجا به اینجا رسیدی این که چیزی نیست همون طور که اینا چیزی برات نبودن

    خلاصه از آقای عباس منش استاد عزیزم و خواهرم مریم جان شایسته که از قلبش داره برامونمایه میزاره تشکر میکنم و امیدوارم که خانواده ام توی این مسیر باقی بمونندو زندگی سر شار از شادی و لذت وحس فوق العاده رو هر روز تا لحظه آخر این جهان فوق العاده داشته باشند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    سلام برادران و خواهران عباسمنشی عزیز

    سلام استاد سلام خانم شایسته عزیز سلام خواهر دوم من

    می‌خوام سریع برم سر اصل مطلب

    پارسال برای من و یکی از نزدیکانم یه اتفاق مشابه افتاد و اون اتفاق مشابه این بود که من و اون به یک نفر مبلغی پول دادیم و اون بنده خدا همه پول هارو از دست داد ولی با این تفاوت که اون عزیزی که مثل من پول داده بود پول خودش بود ولی من هم پوله خودم رو دادم و هم پول رفیقم رو و من به رفیقم 150میلیون تومان بدهکار شده بودم اما اون فردی که مثل من پولش رو از دست داده بود(دیگه از اینجا به بعد اسم اون فرد رو میزاریم دوست عزیز) پول ارثیه ای بود که بهش رسیده بود

    حالا من چیکار کردم او دوست عزیز چیکار کرد

    اول از اون عزیز میگم

    اون به مدت سه ماه مثل جنازه افتاده بود خونه و با فشار فوق العاده روانی و خوردن قرص و حال خرابی و جر و بحث گذراند و بعد از سه ماه که تا دم مرگ از ناراحتی و فشار روحی رفت و بعدش با همسرش به استان همسرش مهاجرت کرد و اونجا ماندگار شد و تا پای طلاق پیش رفتن اما خب دیگه با هزار مشقت و زور رابطه اشان رو پایدار نگه داشتن و اون تو شهر ما یک برق کار بود که هم خانه داشت و‌هم در پروژه های بزرگ مثل هایپر های بزرگ شهرم دزفول کار میکرد و در آمد خوبی هم داشت ولی وقتی رفت به استان لرستان و اونجا سکونت پیدا کرد داخل یک معدن سنگ کار پیا کرد و مشغول به کار شد ایشون دیگه هفته ای یک بار به مدت یک شب و یک روز کامل به خانه میومد و اجاره نشین شده و هنوز از لحاظ روحی با مشکلات زیادی از قبیل افسردگی داره دسته پنجه نرم میکنه و با خانواده خودش خواهر و برادرانش کاملا قطع رابطه کرده

    و اما من

    این اتفاق باعث گشایش در های عظیمی در زندگیم شد که خدا رو سپاس گذارم بابات این تضاد که صد در صد به نفع من تمام شد وقتی این اتفاق برام افتاد که البته از شرک خودم بود اما خدای متعال اون رو برایم مثل یک اهرمی برای حرکت به سوی کمال و زندگی بهتر و فوق العاده تر تبدیل کرد خب داستان از این قراره که من وقتی این موضوع رو فهمیدم که طرف همه پول های مارو به باد داده چهار روز اول از لحاظ روحی داغون داغون بودم و این دوستی که به من پول داده بود برای آبرو ریزی اومده بود دم خانه مان که پولامو میخوام من نمیدونم و از این حرف ها من تو اون لحظه داشتم داغون میشدم آخه به خاطر مدارم حرف مردم خیلی برام مهم بود و آبروی خانوادم در خطر بود اما من با کنترل ذهنم که با خودم میگفتم مصطفی تو آدم بی حرکتی شدی و در راستای جهان که میگه یا من رو گسترش بده یا در زیر چرخ دنده های حرکت و گسترشم خورد شو و نابود و من هم گفتم باشه و به صورت معجزه آسایی روی مدارم با فایل های رایگان کارکردم و چند روزی که روی فایل های سه برابر کردن در آمد دریکسال کار کردم و یک‌کار در بنگاه املاک به صورت معجزه آسا پیدا کردم و هشتاد میلیون تومن از بدهی هام رو دادم با این حال که در آمدم قبل از کار کردن ماهی 4یا5 میلیون تومن بود و الان با قدم دوره دوازده قدم دارم الباقی بدهی هام رو صاف میکنم و زندگی پر از انگیزه که میتونم کار کنم و قدرت خلق پول رو دارم و توانایی خلق ثروت ارتباط با مردم و به اهدفم رسیدن رو در خودم پیدا کردم و الان دیگه ترسی ندارم ودرحال گسترش دادن جهانم و اهدافی بزرگ در سر دارم که مشتاقانه دوست دارم به آن ها برسم

    ممنونم از خدای خودم

    و دست اون استاد عباس منش تشکر میکنم

    انشالله توی قدم دوازدهم نتایجم رو براتون به اشتراک میزارم تا به خدای خودمون افتخار کنیم و از اون بابت تمام نعمت هایش شکر گزار تر باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: