اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رزا طایی» در این صفحه: 1
  1. -
    رزا طایی گفته:
    مدت عضویت: 607 روز

    سلاااام صبح زیباتون بخیر و شادی باشه البته شاید شما در یک زمان دیگه این کامنتو بخونید اما مهم نیست

    حتما صبح زیبایی داشتید !!!

    من خیلی خوشحالم امروز یه روز عالیییییه

    وقتی میگم عالی منظورم از همه لحاظه

    دیشب یه شب رویایی بود چون رئال مقابل سیتی یه کامبک رویایی زد خدایا شکرت که عوامل خوشحالیمو فراهم میکنی

    الان که دارم کامنت مینویسم داره برف میباره

    و من بعد از 17 سال زندگی توی این شهر کوهستانی که هر سال برف داره هیچچچچ وقت برام عادی نمیشه و همیشه سپاس گذارم و مثل یه ادمی که اولین بارشه برف میبینه ذوق میکنم

    و قراره امروز خواهر زادم که کلاس اولرو برا نمره هاش ببرم کافه و براش کتاب در مورده دایناسورا بخرم

    و فک کنم خودم بیشتر از اون هیجان زدم

    و خلاصه کلی دلیل دیگه برای خوشحالی

    و اما در مورد تجربه ی من از زمان هایی که شرایط به ظاهر بد بود ولی من اهمیت ندادم و به نفعم شده

    توی دوران کوید من تازه وارد راهنمایی شده بودم که مدارس تعطیل شد اولش همه خوشحال بودن اما یکم که گذشت غر زدنا شروع شد که ما درس یاد نمیگیریم و فایده نداره

    من اوون موقع ها با استاد اشنا نبودم اما کاریم به دوستام نداشتمم کلن تو حال خودم بودم

    بعد نشستم با اجیم طی کردم گفتم تو میری سر کلاسای من حاضری میزنی درس جواب میدی تا من بتونم با کارگرای بابا برم تو باغ کار کنم پول در بیارم بعد انقدر از پولشو میدم به تو

    اونم بنده خدا قبول کرد 10 سال ازم بزرگ تره دیگه دید من خیلی جدیم قبول کرد تازه تشویقمم کرد

    ولی خودم قبلش فک میکردم بم بخنده تازه بم گفت برو یه لقمه نون حلال در بیار

    دیگه خلاصه توی اون دوران من صب ساعت 5 صبح میرفتم دنبال یه لقمه نون حلال و اجیم درس جواب میداد جای من اجیم میگفت دوستات سریع ویس میگیرن من برا اینکه ضایع نشه باید یه ساعت جواب سوال معلمو تایپ کنم

    نمیدونی چه اعتماد بنفسی گرفته بودم که داشتم واقعی پول درمیوردم

    محصول باغمون اخر مهر تموم میشد و خلاصه یک ماه به همین منوار پیش رفت

    و من این کلکو زدم

    و اینکه الان ما میتونیم با بهترین دبیر ها کلاس برداریم انلاین یا جواب هر تمرین و فعالیت کتابو بلد نیستیم بزنیم گوگل یه دیقه ای برامون بیاد محصول اون دورانه

    هم اینکه گام به گام منسوخ شد خودش یه پیشرفته

    یه روزم من یه امتحان خیلی مهم داشتم بعد شبش بدنم خالی کرده بود قهوه روش کار نکرده بود خوابم برده بود

    صب که مامانم امد بیدارم کرد رو زمین افتاده بودم اصن یه وضعی

    گفتم دیگه پدرم درامده امروز

    هی ذهنم داشت میکشوندم به سمت احساس بد هی تو ذهنم به خودم فوش میدادم

    بعد رفتم دوش گرفتم همونجا تو حموم گفتم اشکال نداره الان باید بتونم احساسمو خوب نگه دارم دیگه اتفاقیه که افتاده

    اولش هی ذهنم تقلا میکرد ولی بهش گوش ندادم

    خدا شاهده همون روز درس خون ترین فرد کلاسم برا اون امتحان نخونده بود نمیدونم چجوری فقط میدونم این موضوع بیسابقه بود و یه جورایی معجزه

    بعدشم معلم امتحانو انداخت برا یه روز دیگه

    و همه چیز به نفع من شد

    همین

    ممنونم

    خدایاشکرت که روز زیبامو با هدایت به نوشتن کامنت زیبا تر کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: